کانال رسمی هزار باده فرهنگ
780 subscribers
3.34K photos
461 videos
80 files
2.67K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
با درود و احترام به اعضای محترم و دانش دوست کانال رسمی #فصلنامه_باغ_خبوشان
مقاله عالمانه‌‌ای از دوست پژوهشگر و فرزانه‌ام جناب آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت جشن تیرگان با عنوان: #چرا_تیر_آرش_در_تیرگان_بر_گردوبن_نشست؟ به خوانندگان ارجمند #فصلنامه_باغ_خبوشان در یازده صفحه تقدیم می‌شود.
در ادامه بخوانید و نظرات انتقادی و سازنده‌تان را به آی‌دی: @M_Moeinfar35 ارسال بفرمایید.
⬇️ادامه
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
👇👇👇👇
telegram.me/baghekhabushan
💠#چرا_تیر_آرش_در_تیرگان_بر_گردوبن_نشست؟

به نام خداوند خورشید و ماه

بی هیچ گمانی، استوره‌ی آرش یکی از دل‌کش ترین و بی‌مانندترین حماسه‌های بلند گیتی است. ساختار داستان چنان پرکشش و جان‌شکار است که هر میهن پرست آزاده‌ای را فرای هراندیشه و باور به سوی خویش می‌کشاند. حقیقتی است مانا و ملموس که حتا با درآمیختن با استوره‌های ازلی٬ هرگز پیام و آماجش درگذر زمان رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرد٬ و هماره درسِ از خودگذشتگی و فداکاری٬ عشق و شهامت توأم با فضیلت و تقوا را به آزادگان می‌آموزد. استوره‌ی آرش پیشینه‌ای هندو ایرانی دارد٬ و در گذر زمان دگرگونی‌های بسیاری را دریافته تا سرانجام شکل دل پسند امروزین را به خود گرفته است. پیشینه‌ی ابتدایی این استوره‌ی آریایی را می‌توان تا روزگار کاوس کیانی (کوی اوسن) پی‌گیری کرد. در متن پهلوی «زات سِپَرم» آمده است: «هرمزد گاوی آفریده بود که ویژه‌گی شگفتی داشت٬ بدین معنی که هرگاه اختلافی درباره‌ی مرزهای ایرانیان و تورانیان پدید می‌آمد٬ این گاو با کوفتن پای خود که (مرزایران و توران برپشت٬ بالای سم او پیدابود) برآن جا که مرز بود٬ اختلاف را از میان می‌برد٬ کی اوس برآن شد که این گاو را بکشد٬ پس پهلوانی به نام سریت را فرمان داد تا گاو را بکشد. علت این کار چنین بود که کی اوس می‌خواست قسمتی از توران را در قلمرو خود درآورد٬ و اگر گاو زنده می‌ماند٬ کاوس نمی‌توانست این تجاوز را جامه‌ی عمل بپوشاند.» کاوس با افتادن در دام دیو آز و زیاده‌خواهی، فرمان به کشتن آن گاو داد٬ و پس ازآن ستیز و دشمنی در میان دو قوم آریایی برای تعیین مرزها پای گرفت.
⬇️ادامه⬆️ ص: 1
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
نام آرش با جشن تیرگان پیوندی ژرف دارد. تیرگان؛ جشن نزول باران و پیروزی بر دیو خشکی است. تیرگان در بازگفت‌های مزدیسنی حرمت گذار آب است٬ دراوستا «تشتر» ستاره‌ی باران ساز در یک ویژگی به آرش و شتابندگی تیرش همانند شده است: «تشتر ستاره رایومندرا می‌ستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد. مانند آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز٬ بهترین تیرانداز آریایی از کوه ائیریوخشوث به سوی کوه خوانونت انداخت» در داستان آرش نیز آمده است٬ چون تیر برگردوبن نشست٬ و مرز ایران و توران مشخص شد٬ باران پس از سال‌ها شروع به باریدن کرد. زیرا دریک بازگفت ایرانی آمده است که افراسیاب تورانی پس از چیرگی بر ایران٬ چشمه‌ها و رودها را خشکانید٬ و دیو خشکی را که به سخنی خودش بود بر ایران مستولی ساخت. تشتر یشت تابلویی شگفت و دل انگیز از این ستیز همیشگی است٬ که در بیانی نمادین و سرشار از تعبیرات‌ شاعرانه این ستیز همیشگی را به تصویر می‌کشد. «اپوش» دیو خشکی «به پیکر اسبی سیاه کل با گوش‌های کل و دم کل و گر مهیب و تشتر؛ سفید اسبی زیبا با گوش‌های زربن و لگام زرنشان با یال و دمی آراسته» نمایانده می‌شود٬ که سرانجام با پیروزی تشتر بر اپوش ورهایی گاوهای باران ساز (نماد ایرهای بارانی)؛ ریزش باران آغاز میگردد. در یافته‌های مهریان ایرانی٬ مهر ایزد فروغ و روشنایی درسنگ نگاره‌ای٬ تیری را در چله‌ی کمان نهاده و با رهایی تیر آب‌های زندانی را از دل سنگ (صخره) بیرون می‌کشد. چرا که در باورهای کهن ایرانی؛ آسمان «أسمن» از سنگ پنداشته شده است. آیا این سنگ نگاره‌ی مهری؛ آرش را درحال تیرانداختن برای شکست دیو خشکی و نزول باران دریادها تداعی نمی‌کند؟ زیرا که تیر آرش نیز هم چون تیر ایزد مهر باران ساز است و به محض نشستن برتنه‌ی گردوبن و مرز نمایی ریزش باران آغاز می‌گردد ٱیین (آب پاشان) نیز در تیرماه درپیوند با پیروزی بر دیو خشکی (افراسیاب) است٬ که به سبب این پیروزی مردم در آب‌های روان و یا چشمه‌ها غسل می‌کنند٬ و بر سر و صورت خویش به شکرانه آب می‌پاشند. در سرزمین کهن و دیر پای قوچان که پیوندی بس ژرف با استوره‌ها و آیین‌های نژاده‌ی ایرانی دارد٬ تا چند دهه‌ی پیش ردپایی از جشن آب ریزان را می‌توان باز جست. بانوی دل‌آگاه قوچانی (ف- س- ص) بدون این که نامی براین آیین وباور دیرینه بگذارد٬ و یا از جشن تیرگان اطلاعی داشته باشد٬ ازاین سنت زیبا چنین یاد می‌کرد: «روز پنجم تیرماه که شروع تموز و گرمای سوزان است٬ در صبح‌گاه زنان هر یک با کوزه‌ای آب به کنار رودخانه‌ی اترک می‌رفتیم‌٬ و با خواندن دعا از صاحب مهریه آب؛ حضرت فاطمه(س) درخواست می‌کردیم که درفصل تموز؛ بی آبی و خشکی بر مزارع ما آسیب نزند٬ و در آخر با ذکر صلوات آب کوزه‌ها را در رودخانه خالی می‌کردیم٬ و به تبرک بر روی هم ٱب می‌پاشیدیم» این روایت خبوشانی بازگو کننده‌ی نگرانی و دغدغه‌ی همیشگی مردم ایران از بی آبی و یاری رساندن به بانوی آب است که با اجرای آیین آب ریزان منزلت آب را در پیشگاه این مردم بازگو می‌کند. در مهریشت٬ ایزد مهر فرو ریرنده‌ی باران و زیاد کننده‌ی آب‌ها و درهم شکننده‌ی دیو خشکی است. پیوند آیین مهری با آب بسی تنگ است٬ در کنار هر غار مهری چشمه یا آب روانی وجود داشت که سالک ‌قبل از داخل شدن به غار که نماد آسمان است٬ باید با پادیاب (وضو) و یا غسل کردن وارد معبد می‌شد. از یک نگاه دیگر نیز همانی ژرفی بین آرش و ایزد مهر می‌توان یافت. درمهریشت؛ ایزد مهر باچشمانی همیشه بیدار (هزار چشم) و هزار گوش تیز و شنوا از فراز البرز کوه از سرزمین‌های آریایی نگاهبانی می‌کند٬ و در بزنگاه‌های حساس و پرخطر به یاری رزمندگان و پهلوانان آریایی می‌شتابد. از این نگاه آیا آرش تجلی پسین‌تر و ملموس‌تری از مهر باستانی نیست٬ که با این خویشکاری فداکارانه به نجات و پایداری مرزهای ایران آریایی می‌شتابد؟
⬇️ادامه⬆️ ص: 2
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
بر این بنیاد در متون کهن پارسی از دو تیرگان سخن رفته است. تیرگان کوچک؛ روز سیزدهم تیرماه (تیر روز) که آرش تیر را پرتاب کرد و به دستوری سپندارمذ؛ ایزد وای (باد) آن را باتمام نیرو به سوی خاور هدایت کرد. تیرگان بزرگ (گوش روز) آن است که تیر پس از یک روز در دورترین سرزمین خراسان بزرگ (میان فرغانه و تخارستان) بر گردوبن نشست٬ و با مشخص شدن مرز ایران و توران پس از چند سال باران باریدن گرفت٬ و مردم به شوند این بخشایش ایزدی این روز را جشن بزرگ نامی‌دند. بر استواری این نگر باید افزود که؛ ابوریحان بیرونی و محمود گردیزی جشن تیر و تیرگان را «جشن نیلوفر» می‌نامند . نیلوفر گلی است که هماره با آب در پیوند است٬ ودر سطح آب می‌روید. این گل دراستوره‌های ایرانی نگه دارنده‌ی فره‌ی نجات بخشان است٬ و شگفتا که پیوندش با خورشید نیز هم چون آب بسی تنگ است. به این شوند نیلوفر گلی است که «با آفتاب سر بیرون می‌آورد و باز با آفتاب فرو می‌رود». در باورهای مهریان؛ نیلوفر گل ویژه‌ی مهراست٬ در سنگ نگاره‌ای زایش مهر و بیرون آمدنش از درون گل نیلوفر به تصویر کشیده شده٬ و در نگاره‌ای دیگر مهر روی گل نیلوفر ایستاده است. درجشن مهرگان که ویژه‌ی مهر است٬ نقش گل نیلوفر و پیوندش بامهر بسی آشکاراست «در خوانچه‌ای که موبد موبدان روز جشن نزد شاه می‌آورد٬ گل نیلوفر درآن می‌نهاد.» آیا این همانی‌های سرشتین گویای پیوند مهر و آرش نیست که هر دو به گواهی بازگفت‌های ایرانی از سود رساننده‌ها (سو شیانت‌ها) و رهایی بخشان‌اند؟. شگفتا که درتیر یشت این مهر دارنده‌ی دشت‌های فراخ است که بایاری فرشته‌ی آب مهیا کننده‌ی راه برای تیر پرتاب شده‌ی آرش است!
⬇️ادامه⬆️ ص: 3
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
نام‌ آرش در اوستا إرخش و در پهلوی ٱرش شیباک تیر است. آرش دراوستا و پسین‌تر متون پهلوی به چم تابان٬ درخشنده٬ دارنده‌ی ساعد نیرومند و خداوند تیر شتابان است. در متون پهلوی کمتر از این شخصیت محبوب یاد شده است. در رساله‌ی پهلوی «ماه فروردین؛ روز خرداد ازماه فروردین به اشاره ازاین حماسه یاد شده است: «منوچهر و ایرش شیباگ تیر٬ زمین از افراسیاب تور باز ستدند.» اما در متون ایرانی پس از اسلام بیشتر به این داستان حماسی پرداخته شده است. آشکار نیست که نویسندگان این متون به جز اوستا آیا به منابع دیگری دسترسی داشته اند؟ ابوریحان در آثارالباقیه به گستردگی از این داستان یاد می‌کند: «افراسیاب چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را درطبرستان درمحاصره گرفت٬ منوچهر از افراسیاب خواهش کرد که از کشور ایران به اندازه‌ی پرتاب یک تیر در خود به او بدهد٬ و یکی از فرشتگان که نام او اسفندارمذ بود٬ حاضر شد. و منوچهر را امر کرد که تیر و کمان بگیرد به اندازه‌ای که به سازنده‌ی آن نشان داد٬ چنان که در کتاب اوستا ذکر شده و ارش را که مردی با دیانت بود حاضر کردند. گفت که تو باید این تیر و کمان را بگیری و پرتاب کنی٬ و ارش بر پا خواست و برهنه شد و گفت: ای پادشاه و ای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان تیر را بیندازم پاره پاره خواهم شد٬ و خود را تلف خواهم نمود٬ ولی من خود را فدای شما کردم. سپس برهنه شد و به قوت و نیرویی که خداوند به او داده بود٬ کمان را تا بناگوش خود کشید٬ و خود پاره پاره شد٬ و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان است٬ پرتاب کند٬ و این تیر درموقع فرود آمدن به درخت گردوی بزرگی گرفت که درجهان از بزرگی مانند نداشت٬ و برخی گفته‌اند از محل پرتاب تیر تا آن جا که افتاد هزار فرسخ بود و منوچهر و افراسیاب به همین مقدار زمین باهم صلح کردند٬ و این قضیه در چنین روزی بود و مردم آن را عید گرفتند.»
⬇️ادامه⬆️ ص: 4
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
در مجمل‌التواریخ داستان آرش با اندکی تفاوت چنین آمده است: «و افراسیاب تاختن‌ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زان‌سوتر کرد. پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی‌اندازه بیامد٬ و چند سال منوچهر را حصار داد اندر طبرستان٬ و سام و زال غائب بودند٬ و برآخر صلح افتاد بر تیر انداختن آرش٬ و از قلعه‌ی آمل٬ با عقبه‌ی مزدوران برسید٬ و آن مرز توران خوانده‌اند.» در شاه‌نامه‌ی خردمند توس از این داستان شگفت و زیبا به اشاره یاد شده است٬ و حکیم هرگاه به نام آرش برمی‌خورد از او با پای نام «سرفراز» یاد می‌کند. در داستان شاهی منوچهر به کوتاهی از آرش و تیر اندازی او در یک مصراع یاد می‌کند:
چو پیروز گر قارن شیرگیر
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
تیریشت کوهی را که تیر در آن برگردوبن می‌نشیند٬ خوانوَنَت می‌نامد. خوانونت به صراحت بیشتر متون ایرانی کوه «هماون» شاه‌نامه است که در مشرق ایران قرار دارد. اسعدی گرگانی در ویس و رامین که اثری است پارتی٬ جایگاه فرودآمدن تیر را کوه‌های «مرو» در مشرق ایران می‌داند:
از آن خوانند آرش را کمان‌گیر
که از آمل به مرو انداخت یک تیر
در یک بازگفت دیگر ایرانی آمده است که «سپندارمذ به ایزد باد فرمان می‌دهد که تیر را ازکوه دماوند بردارد و به آن سوی خراسان ببرد٬ تیر سپیده دم رها می‌شود و از کوه‌ها می‌گذرد٬ سرانجام در غروب آفتاب در سر زمین بلخ در ناحیه‌ای به نام گَوزگان در کنار جیحون؛ تیر بردرخت گردویی که بلندتر ازآن درجهان نیست٬ می‌نشیند.»
⬇️ادامه⬆️ ص: 5
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
در شاه‌نامه٬ هماون کوهی است استراتژیک و حساس٬ که یکی از بزرگ‌ترین جنگ‌های ایران و توران در آن رخ می‌دهد٬ و سپاهیان ایران به شوند جادویی سیاه در آن کوه به محاصره‌ی سپاه توران در می‌آیند. ازسخن پیر توس برمی‌آید که این‌کوه شرقی (به احتمال زیاد٬ کپه داغ از رشته کوه‌های شمال خراسان) باید مرز ایران و توران باشد که آن همه جان فشانی از سوی ایرانیان برای نگاه داشتنش می‌شود. تشابه و همانندی داستان جنگ هماون و استوره‌ی آرش بسی محسوس است. در هر دو داستان صحبت از محاصره و تنگی و رنج معیشت است٬ که به سبب نیرنگ و هم‌دستی پتیاره‌ی جادو بر ایرانیان تحمیل شده است.‌ در هردو داستان٬ هماون کوه (خوانونت) مرز ایران و توران است٬ و دو پهلوانش چهره‌هایی اوستایی‌اند. ‌در جنگ هماون؛ پهلوان و فرمانده سپاه ایران٬ توس پسر نوذر(نوه منوچهر) است. توس در واقع یکی از پهلوانان بزرگ اوستایی است که در آبان‌یشت از اَرَدوی سورَاَناهیت درخواست می‌کند که او را در گذرگاه خشتروسوک در بالای گنگ بلند و مقدس٬ بر پسران دلیر واسَک (ویسه‌ی شاه‌نامه) پیروزی بخشد٬ و ایزد بانوی آب ناهید او را کامیاب می‌سازد. شگفتا که توس از ایزد آب می‌خواهد که او را نیرومندی وصحت تن ببخشد تا بتواند با چشمان تیزبینش دشمنان را از دور ببیند و به یک ضربت بر هم‌آوَردانَش پیروزی یابد (هم چون تندرستی و نیرومندی جسمانی آرش و انداختن یک تیر و بارش باران). این خویشکاری‌های توس پهلوان در شاه‌نامه و از همه مهم‌تر برانداختن خاندان ویسه (نماد پایداری تورانیان) برغم نص صریح اوستا از او گرفته شده و در جنگ دوازده رخ به گودرز اشکانی و پسرانش داده شده است. آیا توس (tos ) چهره‌ی دیگرگون شده‌ای از آرش و یا بالعکس نیست؟ که درآبان‌یشت برای براندازی بزرگ‌ترین خاندان تورانی از فرشته‌ی آب درخواست یاری می‌کند٬ و در نهایت خواست او که درحقیقت رهایی و نجات ایران است٬ با یاری ایزد ناهید برآورده می‌شود. پیوند دو داستان با ایزد بانوی آب بسی تأمل برانگیز است٬ در واقع هر دو پهلوان با یاری و هم‌دستی فرشته‌ی آب دیو خشکی و تباهی را بر می‌اندازند٬ و ایرانیان را به گشایش و پیروزی می‌رسانند. در استواری این دیدگاه تازه باید افزود که تدوین‌کنندگان حماسه‌ی ملی به درستی و واقع‌بینانه کار بزرگ توس را به خاندان گودرز اشکانی داده‌اند. چرا که در یک بازگفت ایرانی- پارتی از فرمان‌روای پارتی گرگان سخن به میان است که به زور تیروکمان؛ سکاهای تورانی را از مرز ایران دور کرد. شاید برپایه‌ی همین بازگفت هاست که حکیم توس در همان چند بیتی که به شوند نبود منابع و دانسته‌ها در مورد شاهنشاهی اشکانیان می‌سراید٬ به درستی و روشنی اشکانیان پارتی را از نژاد آرش بر می‌شمارد:
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
ز یک دست گودرز اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان

⬇️ادامه⬆️ ص: 6
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
بزرگ ترین ویژه‌گی‌های سرشتین حماسه‌های ایرانی پیوستگی ژرف با راز و رمز است٬ و سخن‌گفتن از آن‌ها رسم و راه خود را می‌طلبد (دگر برره رمز معنی برد). راز و رمز این پرده‌نشینان خلوت اهورایی را با نماد پیوندی دیگر است٬ نماد در حقیقت درگاه‌ ورود و شناخت این گل‌رخان اهورایی است. نماد در اندیشه‌های نهان‌گرایان هستی‌شناس ایرانی هم‌چون خورشیدی است که از ژرفای جهان نژم‌آلود طلوع می‌کند٬ و پس از درخششی که منجر به شناخت می‌گردد٬ در یک گردش دایره‌وار خود را پس ابرهای گمان‌آمیز و خیال‌انگیز پنهان می‌سازد. نماد چونان نازنینی است که تاب مستوری ندارد٬ گاه در اوج پوشیدگی روبند از رخ به یک‌سو می‌زند ٬ و زیبایی‌اش را آشکار می‌کند تا دل هارا مفتون خویش سازد. و گاه درکمال آشکارگی پرده‌ی غیرت فرو می‌اندازد٬ و خویشتن را در پرنیان ناز و افسون پنهان می‌سازد تا رهروی شیفته‌اش را در فراق به سوز و گداز اندازد. و به این شوند چنان‌ آنسری می‌شود که اندیشه‌های خاکی را توان درکش نیست٬ و به سبب این ناآشنایی‌ها و عدم شناخت؛ انسان برون‌گرا دچار اوهام و وسوسه‌های دروغین می‌گردد. گاه این پیامبر روشنایی‌ها٬ سرشت آسمانی‌اش را به مصلحتی فرو می‌نهد٬ و برای این که جان‌های مستعد و درخور را با روشنایی‌های فرازین آشنا سازد٬ زمینی می‌گردد. و هنگامی که رسالتش را به انجام رسانید و «جهان کرانمند را با بی‌کرانه پیوند داد» به یاری شهپر تأویل به جایگاه نخست آسمانی‌اش باز می‌گردد٬ و با مستوران راز و رمز در بلندترین چکادها می‌آرامد. نماد از سویی با نیروی خیال پیوندی تنگ‌دارد٬ و از سویی با عالم‌واقعیت در ارتباط است٬ و هم‌چون قلم سحرانگیز هنرمندی دل‌آگاه؛ تصویرگر نشیب و فراز٬ زمین و آسمان٬ جان و جسم و در نهایت دو عالم را در نمایشگاه چشم‌نوازش درکنارهم می‌نشاند و هستی می‌بخشد. بر این بنیاد است که نازک‌اندیشان او را عروس خیال
می‌نامند٬ و اندیش‌مندان باطن‌گرایش «خواهر هم‌زاد عقل» و هم‌پایه‌ی الهام ‌می‌خوانند. در این پایگاه است که نماد هم‌چون «منتره» مقدس می‌شود٬ و درهای ناگشودنی را برای دمی گشوده می‌گرداند. بر این بنیاد است که «والت ویتمن» اندیش‌مند غربی می‌گوید: «همه‌ی کلمات الهی و مقدس‌اند٬ هیچ چیز مقدس‌تر از کلمات نیست»
⬇️ادامه⬆️ ص: 7
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
بر بنیاد جایگاه بلند و گاه دست‌نایافتنی راز و رمز در فرهنگ ایرانی است٬ که راز با سرشت نهان‌گرایش تنها بر آموزندگان آشنای دل‌آگاه درحلقه‌های سه یا چهار نفری خویش را می‌نمایاند. در این جایگاه است که نقش واژگان راز انگیز و رمز پرداز نمادین در یک استوره و پسین‌تر حماسه بسی آشکار می‌گردد٬ و راه‌یابی به این جهان نژم‌آلود و کارکرد آن‌ها مستلزم شناخت درست و ژرف این واژه‌های مقدس و آنسری است. در استوره‌ی آرش چندین واژه‌ی کلیدی (آرش٬ تیر(پیکان)٬ کمان٬ درخت گردوبن٬ مشرق٬ کوه٬ البرز٬ ایران و توران) است که برای درک و بهتر شناختن این حماسه بازکاوی و درون شکافی آن‌ها لازم و بایسته است. در باورهای کهن ایرانی؛ درخت گردو با زمین (میهن٬ شهر٬ خانه) همانند و یکی انگاشته شده‌اند. درخت گردو دارای همان هویت و اصالت ریشه‌داری است که میهن در نزد ایرانیان دارد. به همین سبب است که درخت گردو هم‌چون زمین و ملک دارای سند و چک‌نامه است. درخت گردو در اندیشه‌های ایرانی نشان صلابت و ستبری٬ پایداری و بن استوار است٬ و در یک هم‌اندیشی همزاد٬ گاه پهلوان ایرانی را هم‌سان و هم‌پایه و هم‌تراز آن برشمرده‌اند. بر همین بنیاد درخت گردو مقدس و پر ارج است. از چوبش به سبب زیبایی نقش٬ سختی و دوام در امام‌زاده‌ها و مساجد و ضریح استفاده می‌شود. شاید به تلویحی رمزآمیز درهای ساخته شده از چوب گردو؛ نگاهبان این مکان‌های مقدس‌اند. در یک ‌باور ژرف؛ درخت گردو نماد بصیرت درونی است٬ و ثمرش؛ میوه‌ی دانش است. در اساتیر کهن انسان‌هایی که دارای بصیرت باطنی‌اند٬ در واقع به گردوبنی پر بار همانند شده‌اند. گردو همانی و شباهت بسیاری به تخم کیهانی دارد. در اندیشه‌های آریایی؛ ایران دل گیتی است. گیتی در اندیشه نگاری‌های کهن ایرانی؛ هم چون تخم مرغی است که ایرانویچ در مرکز آن قرار دارد.
⬇️ادامه⬆️ ص: 8
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
در پیوند با این اندیشه‌های ژرف درجهان نژم‌آلود نماد؛ کمان؛ نشان « فضیلت و تقوا٬ سرنوشت و جست‌وجوی کمال و طلب معنوی است.» و کمان‌کشی یکی از بارزترین «اصول آزادگی و آزاده‌خواهی است». در اندیشه‌های ایرانی و پسین‌تر اسلامی٬ هنگامی که کمان با قدرت و نیروی ایزدی هم‌ذات شود٬ کار و آماجش نابودی نادانی و بدی است٬ در این گامه‌ی معنوی است که کمان‌گیر در کمال وحدت با خداوند است٬ و از نیستی مادی به هستی مینوی می‌رسد. آرش نیز با نفخه‌ای که اهورا مزدا در تیرش می‌دمد در واقع با او یکی می‌شود٬ و پس از گذر از گامه‌ی پر سراب نیستی به هستی راستین جاوید می‌رسد. پیکان (تیر) نیز بر بنیاد همین باورهای بزرگ؛ نشان اندیشیدن است. در این اندیشه- باورها؛ تیر نشان جاده ( راه) و نور است که فضای بسته را روشن می‌کند. و در یک باور ژرف و دیرینه شعاع خورشید٬ عامل و کنش‌گر باروری است. بر استواری همین باورهای ژرف است که مشرق؛ نماد نور٬ معنویت و فرزانگی است. در حکمت خسروانی ایران٬ مشرق جایگاه بالندگی٬ دست یافتن به حقیقت و در نهایت رهایی و آزادگی است. بنا بر این ‌بسی بی‌راه نیست که در جهان راز و رمز ایرانی؛ درخت گردو (نماد دانش و خرد و نور) با نشستن تیری که او نیز نماد روشنایی و اندیشیدن و به سخنی رهایی است٬ مرز ایران اهورایی (مرز نور) را در مشرق جان (دل زمین) مشخص و نمایان می‌کنند.‌ در باورهای ایرانی٬ کوه و به ویژه البرز جایگاهی است که از ظلمت و شب٬ گرمی وسردی و هرگونه آلایش و ناپاکی به دور است. در اوستا؛ کوه نماد «آسانی و سهولت٬ بخشنده‌ی راستی و خوشی دهنده و مقدس» است٬ و شگفتا که البرز کوه جایگاه مهر هزار چشم است که هماره نگران و نگاهبان ایران اهورایی است. و آرش همان مهر( سوشیانت) است که برای روشنایی٬ مانایی و بی‌گزندی سرزمین نور (ایران) از البرز کوه بر می‌تابد٬ و شعاع‌های روشنی و خرد و اندیشه را با پرتاب پیکانش نثار ایران می‌نماید تا به‌ شوند این خویشکاری راه پیروزی فرجامین نور بر ظلمت٬ راستی بر دورغ را آماده و هموار سازد. ‌چرا که در یک نگاه -باور کهن ایرانی٬ کوه و پبکان‌جایگاه و میانجی رسیدن به آسمان‌اند. و پیکان؛ چونان نردبان نماد جای‌گزینی میان زمین و آسمان است. پس بسی بی‌جهت نیست که پیکان‌آرش شیواتیر بر گردوبن می‌نشیند‌٬ و از آن پس مرز ایران و توران مشخص وآشکار می‌گردد٬ و به سخنی؛ گردوبن (نماد خرد و دانش و پایداری و جاودانگی) جداکننده‌ی مرز روشنایی از تاریکی(خرد و نادانی٬ راستی و دروغ) است٬ و ایران به باوری از جان برآمده؛ سرزمین نور و روشنی است٬ و توران مرز ظلمت و تیره‌گی است . و از همه مهم‌تر و رساتر؛ پیکان ‌دراندیشه‌های رمزآگین ایرانی ؛ نماد یک پارچه‌گی است و هم‌چون درخت گردو نماد هویت و نژادگی‌است٬ و « پیکان سویی را نشان می‌دهد که در آن هویت جست‌وجو می‌شود».

⬇️ادامه⬆️ ص: 9
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
تمام این واژگان سپند و رمزآمیز هم‌سو و در یک راستا از یک معنی و خویشکاری بزرگ سخن می‌گویند. این عوامل استومندیک‌جان و یک‌سرشت دست به دست هم داده‌اند تا یک پارچه‌گی و بزرگی و مانایی ایران را تداوم و هستی ببخشند. در متن پهلوی ماه فروردین؛ روز خرداد ٬ نام آرش به ریخت «ایرش» آمده است٬ «ایر٬ ایرج= ēr- iĵ » خود ریختی دیگر از نام‌ایران است. بر این بنیاد؛ آرش (ایرش= ēr- is ) نیز به معنای سرزمین و منزل‌گاه ایرانیان می‌باشد٬ ودر سخنی درونی؛ ایرج و ایرش منسوب به ایران و ایرانی است٬ و آرش در واقع نمود و تجلی دیگری از ایران است اِرخش به کسر الف در تیریشت به چم دلیر و چالاک و خویشکار است. ابوریحان خواررمی او را با فروزه‌هایی هم‌چون: شریف٬ حکیم و دین‌دار معرفی می‌کند.‌آرش در یک باور شرقی؛ «پسر ترکش» است که خداوند برای مأموریتی بس بزرگ ‌او را برگزیده است. تیراندازی که تیرش به سبب نیرو گرفتن از نفخه‌ی اهورایی هرگز به خطا نمی‌رود. به همین شوند است که در یشت های ایرانی از آرش با برنام (شیواتیر) و بهترین تیرانداز آریایی یاد شده است٬ ‌ و تیر وکمانش از بهترین و ویژه‌ترین مواد با راهنمایی سپندارمذ ساخته می‌شو د. زیرا که در باورهای هندوایرانی؛ پیکان « نماد تندی و شتاب و الهامی درخشان است»٬ و در باوری هستی‌شناسانه؛ نماد «درک فوری» است.آرش در اندیشه‌های هستی‌شناخت و درون‌نگر ایرانی؛ پهلوانی است که از تنگنای هستی جسمانی و پسین‌تر جان و روان رهیده و به گامه‌ی بلند و بی‌رنگ «گیه امرتنی» رسیده است. منجی و بشارت دهنده‌ای است که برای رهایش و آزادی دردانه‌ی اهورایی (ایران‌) هستی یافته است تا با نیرویی که بن و سرچشمه‌اش خرد و نیروی خدایی است٬ سرزمین نور و نیکی را از آلودگی پتیاره‌ی تباهی و خشکی برهاند٬ و دوباره به فراخی و یک پارچه‌گی و سامان خدایی باز رساند. چرا که ایران به درستی نماد و نمود یک عالم بزرگ فشرده است شگفتا که پس از مشخص شدن مرز نور؛ باران که خود نیز نماد زلالی وپاکی٬ رویش و بالندگی و هستی‌بخشی است٬ آغاز به باریدن می‌کند. از دیدگاه تبارشناسی نمادین (درخت گردو٬ تیر (پیکان)٬ کمان٬ کوه٬ البرز و آرش) همگی یک چم را تداعی می‌نمایند٬ و آن مانایی٬ استواری٬ بی‌گزندی و یک‌پارچه‌گی است.‌آرش با انجام این خویشکاری بزرگ ایران را که تبلور و آیینه‌ی تمام‌نمای خواست واراده‌ی خدایی است٬ به هستی امردادی ناب می‌رساند٬ و خود نیز برای همیشه از باده‌ی بی‌مرگی سرمست می‌گردد. دراین دستگاه اندیشگانی؛ درخت گردو٬ آرش و تیر به درستی نماد روشن یگانگی٬ اراده٬ خرد٬ عشق و نورانیت خداوندند که برای رهایی و برقراری مرز روشنایی از هجوم اهریمن تاریکی و تباهی قد برافراشته‌اند. در حقیقت در بینش اساتیری درخت گردو نمودی دیگر از آرش است که با پرتاب تیری سرشته و پرداخته شده از جان اندیش‌مند و آگاهش عامل بالندگی وحاکمیت نور و دانش و در نهایت تحقق اراده و آرمان‌ خدایی؛ یعنی پیروزی نور بر ظلمت می‌شود. تیر نمودی راستین از جان تنومند آرش است که چونان پیامبری حامل الهامی درخشان است٬ بشارتی است از سوی سود رساننده‌ای که رسالتش پس از نبرد فرجامین؛ برپایی و ایجاد آرمان‌شهر خدایی و به گفت اوستا شهرستان نیکویی است.

۱۳۹۹ / ۴ / ۳
#مهدی_رحمانی_قوچانی

⬇️ادامه⬆️ ص: 10
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
🔹یاری نامه‌ها:
۱- پور داود٬ ایراهیم٬ یشت‌ها (جلد یکم و دوم)٬ به کوشش دکتر بهرام فره وشی٬ انتشارات دانشگاه تهران٬ چ سوم٬ ۱۳۵۶
۲- ماه فروردین٬ روز خرداد٬ به کوشش ابراهیم میرزای ناظر٬ انتشارات ترانه٬ چ اول٬ ۱۳۷۳
۳- رضی٬ هاشم٬ آیین مهر (میترائیسم)٬ انتشارات بهجت٬ چ اول٬ ۱۳۷۱
۴- زاد اسپرم٬ به کوشش محمد تقی راشد محصل٬ ناشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی٬ چ سوم٬ ۱۳۹۰
۵- گردیزی٬ محمود٬ زین الاخبار٬ به کوشش دکتر رحیم زاده ملک٬ ناشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی٬ چ اول٬ ۱۳۸۴
۶- مجمع التواریخ و القصص (نویسنده ناشناس)٬ به کوشش ملک الشعرای بهار٬ انتشارات دنیای کتاب٬ چ اول٬ ۱۳۸۳
۷- بیرونی٬ ابوریحان٬ آثارالباقیه٬ به کوشش اکبر دانا سرشت٬ امیرکبیر٬ چ سوم٬ ۱۳۶۳
۸- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه‌نامه٬ به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق٬ چ اول٬ ج اول٬ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی٬ ۱۳۸۶
۹- ژان شوالیه و آلن گربران٬ فرهنگ نمادها٬ به کوشش سودابه فضایلی٬ انتشارات جیحون٬ ج دوم٬ چ اول٬ ۱۳۷۹
۱۰- ژان شوالیه و آلن گربران٬ فرهنگ نمادها٬ به کوشش سودابه فضایلی٬ انتشارات جیحون٬ ج چهارم٬ چ اول٬ ۱۳۸۵
۱۱- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه‌نامه٬ به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق٬ چ اول٬ ج سوم٬ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی٬ ۱۳۸۶
۱۲- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه‌نامه٬ به کوشش جلال خالقی مطلق٬ چ اول٬ ج ششم٬ ۱۳۸۶
۱۳- اسعد گرگانی٬ فخرالدین٬ ویس و رامین٬ به کوشش محمد روشن٬ انتشارات صدای معاصر٬ چ اول٬ ۱۳۷۷
۱۴- صفا٬ ذبیح الله٬ حماسه سرایی درایران٬ امیرکبیر٬ چ چهارم٬ ۱۳۶۳
۱۵- کریستن سن٬ آرتور٬ کیانیان٬ به کوشش دکتر ذبیح الله صفا٬ انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب٬ ۱۳۵۵
ادامه⬆️ ص: 11

پایان مقاله

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
.


جناب آقای معین فر سردبیر محترم فصلنامه باغ خبوشان

باسلام

مقاله ارزشمند همشهری دانشمند را مطالعه کردم و به دوستان علاقمند به این قبیل تحقیقات نیز توصیه کردم.

در خلال خوانش متن چون به این عبارات رسیدم
:

"..... در شاه‌نامه٬ هماون کوهی است استراتژیک و حساس٬ که یکی از بزرگ‌ترین جنگ‌های ایران و توران در آن رخ می‌دهد٬ و سپاهیان ایران به شوند جادویی سیاه در آن کوه به محاصره‌ی سپاه توران در می‌آیند. ازسخن پیر توس برمی‌آید که این‌کوه شرقی (به احتمال زیاد٬ کپه داغ از رشته کوه‌های شمال خراسان) باید مرز ایران و توران باشد که آن همه جان فشانی از سوی ایرانیان برای نگاه داشتنش می‌شود. تشابه و همانندی داستان جنگ هماون و استوره‌ی آرش بسی محسوس است. در هر دو داستان صحبت از محاصره و تنگی و رنج معیشت است٬ که به سبب نیرنگ و هم‌دستی پتیاره‌ی جادو بر ایرانیان تحمیل شده است.‌..."

دلم به درد آمد که در قبال این همه جانفشانی ها برای صیانت ایران مقدس افرادی همچون میرزا آقاخان نوری به منظور نزدیک شدن به انگلیس تکه بزرگی از پیکر ایران "هرات " را بریده تقدیم استعمار کردند که با این خیانت همه افغانستان از ایران بزرگ جداشد گرچه پیش از اوهم با عهدنامهٔ گلستان حاکمیت ایران بر بخش‌هایی از شمال دولت شاهنشاهی ایران شامل قفقاز، ارمنستان، ایالت‌های شرقی و تمام شهرها و شهرک‌ها و روستاهای مناطق غربی گرجستان در ساحل دریای سیاه تا چچن و اینگوش امروزی از ایران سلب شده و به امپراتوری روسیه واگذار شد. طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت قفقازی ایران (ایالت‌ها و ولایت‌های چهارده گانهٔ مزبور عبارت بودند از: ایالت گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های شکی، شیروان، قبه، دربند، بادکوبه، داغستان و گرجستان، محال شوره‌گل، آچوق‌باشی، گروزیه، منگریل و آبخاز. افزون بر آن، بخشی از سرزمین تالش) نیز به تصرف روس‌ها، درآمد و حاکمیت بی چند و چون ایران بر دریای خزر، خدشه‌دار گردیده به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین برای ایران از دست رفت و بعدا یا با قراردادترکمانچای قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش هم زیر سلطهٔ روس‌ها قرار گرفت و حاکمیت ایران بر دریای خزر محدودترشد.

نقطه مقابل دلاوران یازده رخ و گودرزیان و کشوادیان و سام و زال و نریمان و آرش و... چه خائنانی ظهور و بروز یافتند تا امروزه کشورمان را به جای اوج عزت در حضیضی ببینیم که دل هر دردمندی را بدرد می آورد.
شعر بلند آرش کمانگیر سروده شادروان سیاوش کسرایی نیز جداگانه خدمتتان ارسال می شود.


#حسین_جیوار

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#حسین_جیوار
#آرش_کمانگیر
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan