.
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
🔷#شعر_اعتراض از #شاعری_معترض: #سیف_فرغانی
خط: #علی_رضا_کوهی از #خوشنویسان_قوچان
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان بجهان دربقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملكت چوغرّش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
گَرد سُمِ خران شما نيز بگذرد
بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر بطالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان بشما ناكسان رسيد
نوبت ز ناكسان شما نيز بگذرد
بيش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد
بر تير جورتان ز تحمل سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتي
اين [گل] ز گلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده درين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده بچوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا [كه] شاه بقا مات حكم اوست
هم بر پياد گان شما نيز بگذرد
اي دوستان خواهم كه بنيكي دعاي سیف
يك روز بر زبان شما نيز بگذرد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔷#شعر_اعتراض از #شاعری_معترض: #سیف_فرغانی
خط: #علی_رضا_کوهی از #خوشنویسان_قوچان
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان بجهان دربقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملكت چوغرّش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
گَرد سُمِ خران شما نيز بگذرد
بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر بطالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان بشما ناكسان رسيد
نوبت ز ناكسان شما نيز بگذرد
بيش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد
بر تير جورتان ز تحمل سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتي
اين [گل] ز گلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده درين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده بچوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا [كه] شاه بقا مات حكم اوست
هم بر پياد گان شما نيز بگذرد
اي دوستان خواهم كه بنيكي دعاي سیف
يك روز بر زبان شما نيز بگذرد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد...
متن کامل شعر را در پست زیر بخوانید👇
شعر: #سیف_فرغانی
اجرا: #بهروز_رضوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد...
متن کامل شعر را در پست زیر بخوانید👇
شعر: #سیف_فرغانی
اجرا: #بهروز_رضوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد هم رونق زمان شما نيز بگذرد وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد... متن کامل شعر را در پست زیر بخوانید👇 شعر: #سیف_فرغانی اجرا: #بهروز_رضوی…
.
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان بجهان دربقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملكت چوغرّش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
گَرد سُمِ خران شما نيز بگذرد
بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر بطالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان بشما ناكسان رسيد
نوبت ز ناكسان شما نيز بگذرد
بيش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد
بر تير جورتان ز تحمل سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتي
اين [گل] ز گلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده درين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده بچوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا [كه] شاه بقا مات حكم اوست
هم بر پياد گان شما نيز بگذرد
اي دوستان خوهم كه بنيكي دعاي سیف
يك روز بر زبان شما نيز بگذرد
شعر: #سیف_فرغانی
اجرا: #بهروز_رضوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد
بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان بجهان دربقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملكت چوغرّش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
گَرد سُمِ خران شما نيز بگذرد
بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر بطالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان بشما ناكسان رسيد
نوبت ز ناكسان شما نيز بگذرد
بيش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد
بر تير جورتان ز تحمل سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتي
اين [گل] ز گلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده درين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده بچوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا [كه] شاه بقا مات حكم اوست
هم بر پياد گان شما نيز بگذرد
اي دوستان خوهم كه بنيكي دعاي سیف
يك روز بر زبان شما نيز بگذرد
شعر: #سیف_فرغانی
اجرا: #بهروز_رضوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35