دکتر یحیی قائدی
1.37K subscribers
371 photos
59 videos
96 files
314 links
کانال اختصاصی دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
متخصص و پیشگام در حوزه فلسفه برای کودکان
برگزار کننده دوره های مقدماتی و پیشرفته تربیت مربی فلسفه برای کودکان
مشاوره فلسفی و کافه فلسفه
Download Telegram
همین دیروز پریروز
یحیی قائدی/۹خرداد۱۴۰۲
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
هیمن هفت هشت قرن پیش مولوی گفته بود و همین دیروز پریروز  احمد مسعود کوچک پسر احمد شاه مسعود بزرگ  دوباره آن را گفته بود.
و من فکر کردم  در  هر دهی شاعرانی خفته اند و یا  در انتطار خفتن و خیال برم داشت  باید در  پس و پیش هر دهی تندیس شاعران مرده و زنده را بر افراشت.که برافراشته ماندن نام ایران در طول قرون  چقدر مدیون آنان بوده است. و سیف فرغانی که در ازبکستان زاده شده، گفته بود 
"گرد سم خران شما نیز بگذرد"
و شاعری(گاهی منسوب به فردوسی) گفته بود :به یزدان که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم.
و به دوستم اسفندیارتیموری  که هر از گاهی غزل می سراید همین دیشب گفته بودم   بیاییم برای خودمان تا زنده‌ایم مجلس ختم بگیریم و من بر سر مزارت قصه مان را خواهم گفت و  تندیست را در  آغاز پردنجان برپا خواهم کرد.پیشتر گفته بودم  نام دیوان شعرت را بگذار دیوان اسفند.
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
فرهنگ و تربیت از آدم چه می‌سازد وقتی آدم به این پدر و پسر نگاه می‌کند .درک می کند، می‌فهمد که ادب و تربیت‌ بود که از آنها  آدمهای متفاوت ساخته و شعر مولوی و حافظ و سعدی آدم را تربیت می کند.  هر دو قربانی.   هر دو قربانی  کتاب نخوانده‌های ظاهر گرا شدند یکی که  شیر دره پنچشیر بود  چون پدر اکنون در خاک خفته و دیگری  در انتظار در خاک خفته شدن.
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به‌عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش‌جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به‌سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره‌ زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بی‌جهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
و همین امروز صبح چنان بی تاب بودم که این را بنویسم. یک غزل حتا یک پاره کوچک آن  کجاها که آدم را نمی برد  چه ها که با‌ آدم نمی‌کند   جاهایی که نمی توان گفت ، چیز هایی که نمی توان نوشت.چون طالبان بر پیش و پس در استاده‌اند‌؛ طالبانی در بیرون مرز و طالبانی در درون.
#احمد_مسعود
#احمد_شاه_مسعود
#افغانستان
#تاجیکستان
#ایران
#یحیی_قائدی
#نگفتمت_مرو_آنجا_که_آشنات_منم
#مولوی
ما از طریق مشاوره فلسفی توانمند می‌شویم: داستان سفر
مشاوره فلسفی چگونه افراد را توانمند می‌سازد؟ ما در زندگی خود فعالیت‌های زیادی انجام می‌دهیم اما توشه زیادی بر نمی‌داریم، زیرا همه توان‌مان را بکار نمی‌گیریم. گاهی جسم‌مان را به جایی می‌بریم یا با جسم‌مان جابه‌جا می‌شویم، اما ذهن‌مان را جا می‌گذاریم. گاهی با ذهن‌مان به جاهای مختلف سرک می‌کشیم اما از جسم‌مان غافل‌ایم. گاهی صرفا می‌خوانیم و نوشتن که هیچ.
از طریقِ مشاوره فلسفی با خود و یا مراجعه به یک مشاور فلسفی، احتمالا به خودمان یا دیگران کمک خواهیم کرد تا سر‌ و سامانی به این نابسامانی‌ها بدهیم

https://humandevelopmentparadise.com
@humandevelopmentparadise
#مشاوره_فلسفی
#مشاوره
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
#فلسفه
#فلسفه_کاربردی
داستان یک بشقاب سفالی را در شماره ۱۵۲
ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید:
یک بشقاب سفالی
همه را بیازمودم  زتو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم  نیامد
چند روزی به دیوار اتاق خانه بود و پایین آورده شد یعنی پایین اش آوردند .خب نمی شد هم اعتراض کرد.اصلا اشکار نبود که مولوی این را برای کی گفته بود. و نیز  معلوم نیست که آن کس چه واکنشی نشان داده بود؟اصلا  واکنش نشان داده بود یا نه و یا رسم چنان عاشق و معشوقی این بوده که   بشود واکنش نشان داد یا نه؟  مثل این است که به درگاه خداوند دعا کنی و  صدایی نشنوی و امیدوار  باشی روزی از روزنی پاسخی بگیری و بعد که پاسخی آمد، ندانی این واقعا  از سوی در خواست شونده بوده  یا نه؟
تو عالم انسانی در خواست باید سر راست باشد،پاسخ هم نیز. ظاهرا نباید مثل این باشد که  سمت چپی بزند توی گوشت و تو بزنی  تو گوش سمت راستی!  " همه را بیازمودم زه تو خوشترم نیامد" ,  سرگردان بود‌. از سرِ سرگردانی رفته روی دل دیوار،  دل دیوار آن را پس زده بود و افتاده بود آن  گوشه.  دوسالی می‌شد که نمی‌دانست به دل کی بنشیند. به دل من که ننشسته بود.
چو پریدسوی بامت زتنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
اما کافی نبود که به دل من بنشیند  باید به دل کسی دیگر هم می نشست و ننشسته بود و سرگردان بود.
بار ها فرو شده بود در دریا و گوهرش را نیافته بود و وقتی یافته بود و گوهر او را نیافته بود.این بود که ایده " زه تو خوشترم نیامد"،چون مثل افلاطون سر گردان بود و هنوز  در عالم  جسمانی هست نشده بود. می گشت و می گشت  تا شاید بر سر  یا دل کسی بنشیند. کسی آن را در داراب به سوی من پرت کرده بود.او خود نامش رها بود و آشکار نبود  که چقدر به این بشقاب سفالی نگریسته بود. آن را زیبا یافته برای دیوار و یا برای دل کسی و اگر  یافته بود برای دل دیوار که آرزویش اکنون بر آورده شده و گرنه هنوز بر دل کسی   ننشسته بود.   جون در عالم رفاقت  بود و هم جنس انسانی  و عشق در هم جنس معمولی رخ نمی دهد. ،رفاقت رخ می دهد‌.عشق در ناهمجنس رخ می دهد .حالا داستان شمس و مولا را را نامعمول یا نادر می توان تلقی کرد و این شد که وقتی آمد روی اتاق دیوار خانه ما  هم نتوانست جسمانیت یابد این شد  که  رفته گوشه ای و پنهان شد. ادامه را در ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید
#بشقاب_سفالی
#انشا_و_نویسندگی
@enshavanevisandegi
#enshavanevisandegi
#یحیی_قائدی‌
#مولانا
#مولوی
#yahyaghaedi
https://www.instagram.com/p/CtUjheots1-/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
چرا باید سایر حرفه‌های یاورانه درکی از مشاوره فلسفی داشته باشند؟
یحیی قائدی/۲۹تیر ۱۴۰۲
در دم نباید نتیجه گرفت که مشاوره فلسفی ویژه فیلسوفان است و از این رو دیگران نباید در آن مشارکت و همکاری داشته باشند.همین ادعا را مشاوران و روان درمان‌گران  هم می‌توانند  داشته باشد:"مشاوره فلسفی نخست مشاوره و روان درمانی است پس به جز آنها نباید کسی در آن  مشارکت داشته باشد".مشاوره فلسفی گرچه _چنانکه کوهن در باره انقلاب علمی می گوید_ یک پیش پارادایم است اما  به سرعت در حال تعریف هویت خود چون یک دیسیپلین است. مشاوره فلسفی،مشاوره و روان درمانی نیست.مشاوره فلسفی ،به تنهایی فلسفه _آن گونه که در سنت فلسفی مرسوم است_ نیست.مشاوره فلسفی  درمان عقلانی هیجانی  رفتاری(REBT) الیس نیست.مشاوره فلسفی  درمان انسان گرا نیست.مشاوره فلسفی مشاوره مذهبی هم نیست.اما کارکنان همه حرفه های یاورانه  باید درکی از مشاوره فلسفی داشته باشند تا بتوانند مراجع خود را در صورت نیاز به مشاور فیلسوف ارجاع  دهند.و مشاوره فلسفی نیز باید درکی از سایر رشته های یاورانه داشته باشد تا به جای مشاوره فلسفی،کار آنها را انجام ندهد و به موقع بتواند مراجعش را به آنها ارجاع دهد.
" مشاوره فلسفی حرفه‌ای یاورانه است که فهم انتقادی ایده‌ها و جهان بینی های وابسته  به زندگی حال حاضر یک مراجع را جستجو می کند"
#مشاوره_فلسفی
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
4_6001183195100353263.mp4
93.6 MB
بخشی از گفتگویی در باره آموزش و پرورش۱
#آموزش_و_پرورش
#یحیی_قائدی
4_6001183195100353287.mp4
75.1 MB
بخشی از گفتگویی در باره آموزش و پرورش ۲
#آموزش_و_پرورش
#یحیی_قائدی
4_6001183195100353310.mp4
271.4 MB
بخشی از گفتگویی در باره آموزش و پرورش ۳
#آموزش_و_پرورش
#یحیی_قائدی
Forwarded from Yahya
گزارش ۴
کافه فلسفه
بندر خمیر۳ تیر ۱۴۰۳
یحیی قائدی
کافه فلسفه ساعت هفت در مسجد جامع قدیم در خیابان اسکله برگزار شد. گرماه همه جا پخش و پلا بود و شرجی چون مهمان دایمی شب های تابستان  خودش را به گرما تحمیل کرده بود و چون مهمان ناخوانده خفه کننده شده بود.  خانم روح بخش و همسرش امدند دنبالم.کمی زودتر از شرکت کنندگان رسیدم .چینش صندلی‌ها را تغییر دادم کم کم تعداد بیشتری آمدند کاغذ هایی به انها دادم تا نام هایشان را بنویسند و کنار صندلی  بگذارند تمام شرکت کنندگان زن بودند و همه مربی دروس دینی خیلی زور زدم تا یخشان باز شود.آن‌ها بیشتر دوست داشتند من حرف بزنم و راه کار هایی برای  مشکلات کودکان به انها بدهم.امان از دست رویکرد معلوماتی.پوست آدم را می کند.مقداری حرف زدم خوش و بش کردم از کنجکاوی هایشان پرسیدم سختشان بود حرف بزنند. سر انجام خواستم هر کس یک پرسش بنویسد گروه بندیشان کردم و هر گروه یک پرسش اورد روی تخته و سر انجام   این پرسش انتخاب شد که چه شیوه هایی برای علاقمند کردن کودکان و نوجوانان  به اموزش مناسب تر است.پاسخ ها را از خودشان بیرون کشیدم. از راه استدلال و مخالفت و موافقت گرفتن از خودشان پاسخ‌ها را بررسی کردیم و آشکار شد پاسخ هایشان کارساز نیست.قرار شد انها با همین پرسش به خانه بروند حالا آنها یک پرسش جدی دارند که بزنند زیر بغلشان و به آن فکر کنند. تکان دادن ذهنشان دشوار  بود ولی تصور می‌کنم  ذهنشان تکانی خورد  همه   احساس خوبی داشتند و مشتاق ادامه البته برخی هم گیج و سردرگم بودند  که آن هم به نظر من اغاز فلسفیدن است.خواهر خانم روح بخش مرا به اقامت گاه برگرداند . گرما و شرجی پشت در ماشین جا ماندند و جلوی تکو دوباره سر و کله‌شان پیدا شد فکر کردم چه سرعتی دارند.  از مسجد جامع قدیم  تا خود تکو دنبال ما دویده بودند.کاش ادمها همینقدر سمج بودند. در گوشه ای از حیاط اقامت گاه سنتی تکو درخت خرمایی بود  که خارک هایش شیرین و ابدار بود.چیدن خارک تازه مرا به کودکی می برد
#کافه_فلسفه
#بندر_خمیر
#فبک_هرمزگان
#یحیی_قائدی
#philo_cafe
#yahyaghaedi
#hormozghan
Forwarded from Yahya
گزارش ۱۱
#کافه_فلسفه ۵تیر ۱۴۰۳
#یحیی_قائدی
#رویدر

سرانجام جلوی جایی که قرار بود کافه فلسفه بر گزار شود ایستادیم. نامش مرکز دینی زید بن ثابت بود.ادم گذارش به کجا که نمی  افتد!همین که وارد شدیم داود  که  اداره انجا را به عهده داشت پیدایش شد   همدیگر را در آغوش گرفتیم.داود را از پارسال می شناسم‌دوست داشتنی است  لبخند قشنگی دارد .شبیه برادر من هم هست که  از۲۸ سال  پیش  دیگر نیست ولی اندوهش همراه من است و مدام دلتنگتر می شوم. در اتاقش نشستیم چند نفر دیگر هم امدند و در سالن کنار اتاقش، سی و دو سه نفر منتظر بودند. رفتیم. نامهایشان را گفتیم چگونه بنویسند. کاغذ ها  را چگونه سه پایه کنند. داود در شش ماه گذشته با انها فبک کار کرده بود و همه اماده بودند. شاداب و بشاش بودند با لباس های رنگارنگ و بیشترشان مدرس دروس  دینی و برخی شان طلبه مراکز دینی. از انها پرسش خواستم و سپس در  گروها شش هفت پرسش امد روی تخته. پیش از این کمی انها را انداختم در چالش گوش دادن که کما کان مشکل بود مثل همه جا.
این پرسش انتخاب شد: "آیا عشق را می توان در  فلسفه پیدا کرد؟ لازم آمد وارسی کنیم ،عشق چیست؟ فلسفه چیست؟در این باره  گفتگو کردیم و سر تعریف عشق و فلسفه مخالفت و موافق کردیم.
امیدوارم فلسفه عشق  به دانستن باشد و بالاترین عشق ورزی  گفتگو کردن باشد حتا وقتی   با جنس مخالفت، نرد عشق می بازی،بالاترین عشق ورزی گفتگو کردن با او باشد چراغ بسیاری  از عشق ها که زود خاموش می شود شاید به سبب این باشد  دیگر حرفی برای گفتن نیست.
#philo_cafe
#فبک_هرمزگان
#هرمزگان
#بندر_خمیر
https://www.instagram.com/p/C9SkL_WNoTl/?igsh=OWJ1MTNzaWxjODFz
Forwarded from Yahya
گزارش ۱۲
#تنگه_بناب_رویدر
۵تیر ۱۴۰۳
#یحیی_قائدی
#فبک_سفر
برای رفتن به جایی که تنگه بناب بود  باید رویدر را پشت سر می گذاشتیم. کوه‌ها کاملا برهنه‌اند .هیچ کس هم به آنها تذکر نمی دهد انها حتا درخت ها را  هم به تن خود راه نداده‌اند تا چشم کار می کند خاک و سنگ است و زیباست .جاده اسفالته باریکی از کناره دره عبور می کند ته دره کم کم در خت هایی پیدا می شوند  خیسی کمی هم از دور پیداست.جایی می ایستم با کفش نامناسب، من و حبیب و یعقوب از جاده به ته دره می رویم .طاهر براه نیست در ماشین می ماند.انجا آب هست  خرما و کهور هم هست صدای پای اب هم می اید.در جایی که گرما چنان می دود و رستنی ها جرات رستن ندارد در ته دره اب شجاعت کافی برای روییدن به انها داده است مردی با سامسونت پیدایش می شود  باهاش خوش و بش می کنم بلوچ است امده تا تنش را به اب بسپرد. چند پدرمراقب کودکانشان هستند در اب. گرما و شرجی  با هم رفاقت می کنند ادم دلش می خواهد بپرد در اب.
#فبک_هرمزگان
#فبک
https://www.instagram.com/reel/C9Sm3Srt5Nu/?igsh=MWk2OTl4endoZWh4bQ==
قصه_سیبی_که_پرواز_کرد
#یحیی_قائدی ۳۱مرداد ۱۴۰۳
سیب قصه های زیادی دارد.
حتی اگر فکر کنیم که قصه ها واقعی نباشند و پیش فرض‌مان این باشد که که تنها واقعی ها خوبند.اما پس چرا آدمها از واقعی ها گریزانند و زندگیشان را سراسر قصه هایی اشعال کرده که نخست خودشان ساختند و بعد چنان باورش کردند که دیگر واقعیت را نمی شود حتا بدون قصه ها درک کرد.پول یکی از آن‌‌هاست قصه که بشر سر هم کرد، اما اکنون از هر واقعیتی واقعی تر به نظر می رسد.سیب  از پول هم قصه تر است.چنان‌که  آدم که نمی دانست چطور یکباره روی زمین پیدایش شده ،این قصه را ساخت که  سیب، از جایی که نمی دانست کجاست و هر چه بود بهتر از زمین بود و نامش بهشت شده، سبب هبوطش به زمین شد:جهنم.قصه دیگرش این است که حالا باید دوباره همان را گاز بزند با پوستش البته به گفته سهراب بهتر است، انگار زندگی را و اکنون را گاز زده باشی، شگفتا چیزی است این سیب. هم سبب رانده شدن از بهشت است هم سبب بازگشت به بهشت! خوردنش هر شب یک سبب می شود که هیچ گاه بیمار نشوی.  انگاه آدم نمی داند بیشتر بخورد یا کمترش اگر کمتر بخوری می توانی زودتر به بهشت بروی این ادم هم شتاب دارد برای بهشت و هم بیشتر می خواهد زنده بماند.مساله این است: خوردن یا نخوردن سیب. راه حل‌های  قدیمی انگار دیگر پاسخ نمی دهد.اگر سیب روی سر کودکی باشد و قرار باشد برای رهایی تیری در کمان گذاشت و کودکت را نشان گرفت انگاه مساله دشوار تر هم می شود.رهایی انگار درد جانکاهی را به جانت می اندازد
اگر خواستید سر در بیاورید که اینها چیستند.باید تیاتر "قصه سیبی که پرواز کرد را ببینید.ساخته جناب #مجتبی_مهدی .خب به نظر ارزشش را داشت چون سبب بر آمدن این همه پرسش در من شد.پراز موسیقی و بازیگران سر حال و زیبا با بازی روان و یکدست. تالار هنر جایی است که می توان این تیارت را تماشا کرد.با کودکانتان بروید.سپاس از روشنک کریمی برای  دعوت.
@roshanpakan
https://www.instagram.com/p/C-7GohGNqkQ/?igsh=MXFmMzY5ZW9sOGNrMQ==