Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
🟠تحلیل گفتگوی خانواده حمید نوری
حمید نوری و خانوادهاش تبلور واژه وقاحت
حمید نوری یکی از دستنشاندههای حکومت جمهوری اسلامی و عضو هیئتی موسوم به «هیئت مرگ» در آبان ۹۸ در سفر به کشور سوئد بازداشت شد، دادگاه حمید نوری ۹ ماه پیش در کشور سوئد جهت بررسی اتهام حمایت علیه بشریت در رابطه با کشتار زندانیان در دهه شصت، آغاز و امروز ۱۴ اردیبهشت، جلسات دادگاه به پایان رسید، در حالیکه دادستان درخواست حکم ابد برای حمید نوری داده است، خانواده او به تکاپو افتاده و در گفتگو با رسانههای وابسته به حکومت، سعی بر بیگناه جلوه دادن او دارند.
ویدیویی که مشاهده میکنید گفتگوی دختر و همسر حمید نوری ست که جمله به جمله تحلیل شده است...
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#حمید_نوری
#دادگاه_حمید_نوری
#کشتار_دهه_شصت
#خاوران_حافظه_تاریخی
#حمید_نوری_حبس_ابد
#بکتاش_آبتین
#بهنام_محجوبی
#بهنام_موسیوند
https://t.me/sepidehdamTv
🟠تحلیل گفتگوی خانواده حمید نوری
حمید نوری و خانوادهاش تبلور واژه وقاحت
حمید نوری یکی از دستنشاندههای حکومت جمهوری اسلامی و عضو هیئتی موسوم به «هیئت مرگ» در آبان ۹۸ در سفر به کشور سوئد بازداشت شد، دادگاه حمید نوری ۹ ماه پیش در کشور سوئد جهت بررسی اتهام حمایت علیه بشریت در رابطه با کشتار زندانیان در دهه شصت، آغاز و امروز ۱۴ اردیبهشت، جلسات دادگاه به پایان رسید، در حالیکه دادستان درخواست حکم ابد برای حمید نوری داده است، خانواده او به تکاپو افتاده و در گفتگو با رسانههای وابسته به حکومت، سعی بر بیگناه جلوه دادن او دارند.
ویدیویی که مشاهده میکنید گفتگوی دختر و همسر حمید نوری ست که جمله به جمله تحلیل شده است...
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#حمید_نوری
#دادگاه_حمید_نوری
#کشتار_دهه_شصت
#خاوران_حافظه_تاریخی
#حمید_نوری_حبس_ابد
#بکتاش_آبتین
#بهنام_محجوبی
#بهنام_موسیوند
https://t.me/sepidehdamTv
https://t.me/sepidehdamTv/1177?single
.
🟠معرفی زندانیان گمنام
🌿 وحید باقری
وحید باقری در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ توسط ماموران پلیس امنیت بازداشت و مدتی بعد با پایان مراحل بازجویی به زندان تهران بزرگ منتقل شد.
او نهایتا توسط شعبه ۲۸ #دادگاه_انقلاب_تهران به ریاست #قاضی_محمد_مقیسه از بابت اتهامات “تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” به ۶ سال #حبس_تعزیری محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ #قانون_مجازات_اسلامی مجازات اشد، یعنی ۵ سال از زندان از بابت اتهام ” اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” برای او قابل اجرا است.
این #زندانی_سیاسی علیرغم درگذشت برادرش از اعزام به مرخصی جهت شرکت در مراسم او محروم مانده بود.
وحید باقری متولد ۱۳۶۸، متاهل و پدر دو فرزند است و پیش از بازداشت به عنوان کارگر مشغول به کار بود.
او در زندان به «رابین هود» معروف است، دلیل این نامگذاری، حمایتهای همه جانبه از زندانیان کم سن و سال و تازه وارد است، بنا به گفته شاهدان، وحید باقری در راستای ترک اعتیاد زندانیان، مبارزه با فروش مواد مخدر و سواستفاده جنسی از زندانیان جوان، تلاشهای بسیاری در #زندان_تهران_بزرگ کرده است.
او به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد همکاری از سوی مسئولان زندان، ۹ ماه حبس در قرنطینه، و ۲۰ روز حبس در سوییت «نوعی سلول انفرادی» را تجربه کرده است، و مدت ۶ ماه ممنوعالملاقات و تماس و محروم از مرخصی بوده است.
وحید باقری در پیامی که بطور اختصاصی برای سپیدهدم ارسال شده است، گفته: «هر کس به اندازه سر سوزنی وجدان، شرافت و انسانیت دارد، باید صدای زندانیان سیاسی باشد، در حق ما ظلم میشود، ظلمی آشکار...»
وحید باقری زندانی سیاسی محبوس در زندان تهران بزرگ با اینکه تقریبا ۳ سال از ۵ سال مدت حبس خود را سپری کرده است، و مشمول قانون آزادی مشروط میشود، از روز دوشنبه ۱۸ اردیبهشت در اعتراض به عدم موافقت با درخواست آزادی مشروط، دست به اعتصاب غذا زده است.
🟠 برای آشنایی بیشتر با وحید باقری، لطفاً ورق بزنید و نظرات کاربران توییتر فارسی، خصوصا رشتهتوییت امیرحسین مرادی، زندانی سیاسی سابق را، راجع به او بخوانید
.
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#وحید_باقری
#رابین_هود
#اعتصاب_غذا
#آزادی_مشروط
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#سلول_انفرادی
#توییت_خوان
#نان_قیمت_جان
#اعتراض_به_گرانی
.
.
🟠معرفی زندانیان گمنام
🌿 وحید باقری
وحید باقری در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ توسط ماموران پلیس امنیت بازداشت و مدتی بعد با پایان مراحل بازجویی به زندان تهران بزرگ منتقل شد.
او نهایتا توسط شعبه ۲۸ #دادگاه_انقلاب_تهران به ریاست #قاضی_محمد_مقیسه از بابت اتهامات “تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” به ۶ سال #حبس_تعزیری محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ #قانون_مجازات_اسلامی مجازات اشد، یعنی ۵ سال از زندان از بابت اتهام ” اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” برای او قابل اجرا است.
این #زندانی_سیاسی علیرغم درگذشت برادرش از اعزام به مرخصی جهت شرکت در مراسم او محروم مانده بود.
وحید باقری متولد ۱۳۶۸، متاهل و پدر دو فرزند است و پیش از بازداشت به عنوان کارگر مشغول به کار بود.
او در زندان به «رابین هود» معروف است، دلیل این نامگذاری، حمایتهای همه جانبه از زندانیان کم سن و سال و تازه وارد است، بنا به گفته شاهدان، وحید باقری در راستای ترک اعتیاد زندانیان، مبارزه با فروش مواد مخدر و سواستفاده جنسی از زندانیان جوان، تلاشهای بسیاری در #زندان_تهران_بزرگ کرده است.
او به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد همکاری از سوی مسئولان زندان، ۹ ماه حبس در قرنطینه، و ۲۰ روز حبس در سوییت «نوعی سلول انفرادی» را تجربه کرده است، و مدت ۶ ماه ممنوعالملاقات و تماس و محروم از مرخصی بوده است.
وحید باقری در پیامی که بطور اختصاصی برای سپیدهدم ارسال شده است، گفته: «هر کس به اندازه سر سوزنی وجدان، شرافت و انسانیت دارد، باید صدای زندانیان سیاسی باشد، در حق ما ظلم میشود، ظلمی آشکار...»
وحید باقری زندانی سیاسی محبوس در زندان تهران بزرگ با اینکه تقریبا ۳ سال از ۵ سال مدت حبس خود را سپری کرده است، و مشمول قانون آزادی مشروط میشود، از روز دوشنبه ۱۸ اردیبهشت در اعتراض به عدم موافقت با درخواست آزادی مشروط، دست به اعتصاب غذا زده است.
🟠 برای آشنایی بیشتر با وحید باقری، لطفاً ورق بزنید و نظرات کاربران توییتر فارسی، خصوصا رشتهتوییت امیرحسین مرادی، زندانی سیاسی سابق را، راجع به او بخوانید
.
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#وحید_باقری
#رابین_هود
#اعتصاب_غذا
#آزادی_مشروط
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#سلول_انفرادی
#توییت_خوان
#نان_قیمت_جان
#اعتراض_به_گرانی
.
Telegram
سپیده دم
.
🌿 روایت دادگاه بدحجابی:
«من تجربه دادگاه امروزم رو باهاتون در میون میذارم، اگر کسی رو میشناسید که میتونه این تجربه بهش کمک کنه براش بفرستید. توضیح بعدی اینکه من نمیخوام ایجاد ترس کنم بلکه هدفم روشنگری راجع موضوع اجتماعی جدیدی هست که ممکنه هممون دچارش بشیم هر چند امیدوارم برای هیچ کس پیش نیاد...
چطور کار به دادگاه کشیده شد؟ برامون چندبار اس ام اس کشف حجاب اومد که گفته شده بود خودرو به طور سیستمی مورد توقیف قرار گرفته، ما توجهی نکردیم تا اینکه برامون اس ام اس شکوائیه از دادگاه قضائی ارشاد (۱۰۸۹) اومد و بعد از اون هم تاریخ دادگاه مشخص شد.
اونجا که میرید فقط صاحب ماشین رو راه میدن، چون خودم صاحب ماشین نبودم مراحل بعدی رو حضور نداشتم و دارم نقل قول میکنم. صاحب ماشین مادرم بود. قاضی یه مرد بداخلاق و فاسده، سعی میکنه روحیهتون رو خراب کنه، تحقیرتون کنه و تیکه میندازه ( غیر این هم انتظاری نمیرفت)
ما قبلش با وکیل مشورت کردیم و وکیل توصیه کرد که حتما دادگاه رو شرکت کنید. خیلیها میگن شرکت نکنید ولی به نظرم اینکه برید و انکار کنید خیلی بهتره تا اینکه خودشون همینجوری حکم بدن. دائما انکار کنید و بگید ما نبودیم، با اینکه هیچ عکس و مدرکی وجود نداشته و صرفا مخبراشون پلاک رو دادن ولی با این حال محکوم میکنن!
بحث به اینجا کشیده شده بوده که شاید مهمونی کسی حجاب نداشته یارو برگشته گفته با آدمهای فاسد رفت و آمد نکنید! در نهایت اینکه اظهارات شما رو ثبت و بعدا حکم رو ابلاغ میکنن.
توی دادگاه روحیهتون رو حفظ کنید، آماده باشید که تحقیر بشید، بهتون انگ بد بچسبونن و بدرفتاری کنن، نکته اینه که نترسیم و به راهی که شروع کردیم ایمان داشته باشیم. ما داریم تغییر ایجاد میکنیم و هر تغییری بهایی داره که باید بپردازیم.»
روایت یک کاربر در توییتر
.
همراهان #رسانه_سپیده_دم از این به بعد علاوه بر روایت مبارزه با حجاب اجباری، روایت شما از دادگاههای بدحجابی را هم منتشر کرده تا با دیدن و شنیدن تجربیات دیگران، برای روبرویی با هر شرایطی آگاه باشید 🌿
.
#مبارزه_با_حجاب_اجباری
#دادگاه_بدحجابی
#سالگرد_مهسا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#به_عقب_برنمیگردیم
#پوشش_اختیاری
#نافرمانی_مدنی
#پیامک_کشف_حجاب
.
https://t.me/sepidehdamTv/1591
🌿 روایت دادگاه بدحجابی:
«من تجربه دادگاه امروزم رو باهاتون در میون میذارم، اگر کسی رو میشناسید که میتونه این تجربه بهش کمک کنه براش بفرستید. توضیح بعدی اینکه من نمیخوام ایجاد ترس کنم بلکه هدفم روشنگری راجع موضوع اجتماعی جدیدی هست که ممکنه هممون دچارش بشیم هر چند امیدوارم برای هیچ کس پیش نیاد...
چطور کار به دادگاه کشیده شد؟ برامون چندبار اس ام اس کشف حجاب اومد که گفته شده بود خودرو به طور سیستمی مورد توقیف قرار گرفته، ما توجهی نکردیم تا اینکه برامون اس ام اس شکوائیه از دادگاه قضائی ارشاد (۱۰۸۹) اومد و بعد از اون هم تاریخ دادگاه مشخص شد.
اونجا که میرید فقط صاحب ماشین رو راه میدن، چون خودم صاحب ماشین نبودم مراحل بعدی رو حضور نداشتم و دارم نقل قول میکنم. صاحب ماشین مادرم بود. قاضی یه مرد بداخلاق و فاسده، سعی میکنه روحیهتون رو خراب کنه، تحقیرتون کنه و تیکه میندازه ( غیر این هم انتظاری نمیرفت)
ما قبلش با وکیل مشورت کردیم و وکیل توصیه کرد که حتما دادگاه رو شرکت کنید. خیلیها میگن شرکت نکنید ولی به نظرم اینکه برید و انکار کنید خیلی بهتره تا اینکه خودشون همینجوری حکم بدن. دائما انکار کنید و بگید ما نبودیم، با اینکه هیچ عکس و مدرکی وجود نداشته و صرفا مخبراشون پلاک رو دادن ولی با این حال محکوم میکنن!
بحث به اینجا کشیده شده بوده که شاید مهمونی کسی حجاب نداشته یارو برگشته گفته با آدمهای فاسد رفت و آمد نکنید! در نهایت اینکه اظهارات شما رو ثبت و بعدا حکم رو ابلاغ میکنن.
توی دادگاه روحیهتون رو حفظ کنید، آماده باشید که تحقیر بشید، بهتون انگ بد بچسبونن و بدرفتاری کنن، نکته اینه که نترسیم و به راهی که شروع کردیم ایمان داشته باشیم. ما داریم تغییر ایجاد میکنیم و هر تغییری بهایی داره که باید بپردازیم.»
روایت یک کاربر در توییتر
.
همراهان #رسانه_سپیده_دم از این به بعد علاوه بر روایت مبارزه با حجاب اجباری، روایت شما از دادگاههای بدحجابی را هم منتشر کرده تا با دیدن و شنیدن تجربیات دیگران، برای روبرویی با هر شرایطی آگاه باشید 🌿
.
#مبارزه_با_حجاب_اجباری
#دادگاه_بدحجابی
#سالگرد_مهسا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#به_عقب_برنمیگردیم
#پوشش_اختیاری
#نافرمانی_مدنی
#پیامک_کشف_حجاب
.
https://t.me/sepidehdamTv/1591
Telegram
رسانه سپیده دم
🟠 روایت حضور در دادگاه بدحجابی
https://t.me/sepidehdamTv
https://t.me/sepidehdamTv
Forwarded from رسانه سپیده دم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
🟠تحلیل گفتگوی خانواده حمید نوری
حمید نوری و خانوادهاش تبلور واژه وقاحت
حمید نوری یکی از دستنشاندههای حکومت جمهوری اسلامی و عضو هیئتی موسوم به «هیئت مرگ» در آبان ۹۸ در سفر به کشور سوئد بازداشت شد، دادگاه حمید نوری ۹ ماه پیش در کشور سوئد جهت بررسی اتهام حمایت علیه بشریت در رابطه با کشتار زندانیان در دهه شصت، آغاز و امروز ۱۴ اردیبهشت، جلسات دادگاه به پایان رسید، در حالیکه دادستان درخواست حکم ابد برای حمید نوری داده است، خانواده او به تکاپو افتاده و در گفتگو با رسانههای وابسته به حکومت، سعی بر بیگناه جلوه دادن او دارند.
ویدیویی که مشاهده میکنید گفتگوی دختر و همسر حمید نوری ست که جمله به جمله تحلیل شده است...
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#حمید_نوری
#دادگاه_حمید_نوری
#کشتار_دهه_شصت
#خاوران_حافظه_تاریخی
#حمید_نوری_حبس_ابد
#بکتاش_آبتین
#بهنام_محجوبی
#بهنام_موسیوند
https://t.me/sepidehdamTv
🟠تحلیل گفتگوی خانواده حمید نوری
حمید نوری و خانوادهاش تبلور واژه وقاحت
حمید نوری یکی از دستنشاندههای حکومت جمهوری اسلامی و عضو هیئتی موسوم به «هیئت مرگ» در آبان ۹۸ در سفر به کشور سوئد بازداشت شد، دادگاه حمید نوری ۹ ماه پیش در کشور سوئد جهت بررسی اتهام حمایت علیه بشریت در رابطه با کشتار زندانیان در دهه شصت، آغاز و امروز ۱۴ اردیبهشت، جلسات دادگاه به پایان رسید، در حالیکه دادستان درخواست حکم ابد برای حمید نوری داده است، خانواده او به تکاپو افتاده و در گفتگو با رسانههای وابسته به حکومت، سعی بر بیگناه جلوه دادن او دارند.
ویدیویی که مشاهده میکنید گفتگوی دختر و همسر حمید نوری ست که جمله به جمله تحلیل شده است...
@sepidehdam.media
#رسانه_سپیده_دم
#حمید_نوری
#دادگاه_حمید_نوری
#کشتار_دهه_شصت
#خاوران_حافظه_تاریخی
#حمید_نوری_حبس_ابد
#بکتاش_آبتین
#بهنام_محجوبی
#بهنام_موسیوند
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
Telegram
رسانه سپیده دم
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 فاطمه خوشرو و فاطمه داوند در خطر دیپورت به جمهوری اسلامی
چند روز پس از اعتراضات آبان۹۸ صدا و سیما جمهوری اسلامی #فاطمه_داوند ۴۲ساله و مادر ۳فرزند را وادار به اعتراف اجباری در برابر دوربین #آمنه_سادات_ذبیح_پور کرد و سپس براساس همان اعترافات اجباری او را به ارتباط با گروههای کُرد مخالف نظام متهم کرد.
فاطمه خوشرو در اعتراض به سیاستهای ضدبشری جمهوری اسلامی ایران در آبانماه ١٣٩٨ به جـمع اعتراضی مردم در خرمآباد پیوست، او در این اعتراضات بازداشت و پس از انتقال به تهران برای اخذ اعترافات اجباری مورد آزار و تعرض جنسی قرار گرفت.
پناهجویان ایرانی فاطمه داوند و فاطمه خوشرو در کشورهای ترکیه و گرجستان در شرایط نگرانکنندهای به سر میبرند. هر دو زن در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در ایران دستگیر شدند، مورد شکنجه و بدرفتاری قرار گرفتند و متعاقباً از کشور بیرون آمدند.
پس از خروج از ایران، بعنوان شاهد در دادگاه بین المللی مردمی آبان شرکت کردند. اخیرا مقامات ترکیه فاطمه داوند را دستگیر کرده و مقامات گرجستان درخواست پناهندگی فاطمه خوشرو را رد کردهاند. جمهوری اسلامی ایران دارای سابقهای مستند از انتقام و آزار و شکنجه افرادی است که نقض حقوق بشر و جنایات دولتی را افشا میکنند. در نتیجه، اخراج به ایران جان هر دو زن را در معرض خطر قریب الوقوع قرار میدهد.
از #آبان_خونین_۹۸ تقریبا پنج سال گذشته اما خانوادههای دادخواه و مردم ایران همچنان از هشتگ #آبان_ادامه_دارد استفاده میکنند، یکی از دلایل آن، ادامهدار بودن جنایتهای آبان۹۸ است، افرادی چون #منوچهر_بختیاری و #ناهید_شیرپیشه و #رضا_سلمانزاده برای دادخواهی خون فرزندشان در زندان محبوسند، فعالان و شرکتکنندگان در اعتراضات متحمل حبس و شکنجه شدند و دادخواهان آبان۹۸ هم همچنان تحت فشارهای شدید امنیتی قرار دارند.
#رسانه_سپیده_دم
#پناهجویان_ایرانی
#دادگاه_بین_المللی_مردمی_آبان
#آبان_تریبونال
#فاطمه_خوشرو
#پویا_بختیاری
#مهدی_سلمان_زاده
#پژمان_قلی_پور
#ابراهیم_کتابدار
https://t.me/sepidehdamTv/2968
🟠 فاطمه خوشرو و فاطمه داوند در خطر دیپورت به جمهوری اسلامی
چند روز پس از اعتراضات آبان۹۸ صدا و سیما جمهوری اسلامی #فاطمه_داوند ۴۲ساله و مادر ۳فرزند را وادار به اعتراف اجباری در برابر دوربین #آمنه_سادات_ذبیح_پور کرد و سپس براساس همان اعترافات اجباری او را به ارتباط با گروههای کُرد مخالف نظام متهم کرد.
فاطمه خوشرو در اعتراض به سیاستهای ضدبشری جمهوری اسلامی ایران در آبانماه ١٣٩٨ به جـمع اعتراضی مردم در خرمآباد پیوست، او در این اعتراضات بازداشت و پس از انتقال به تهران برای اخذ اعترافات اجباری مورد آزار و تعرض جنسی قرار گرفت.
پناهجویان ایرانی فاطمه داوند و فاطمه خوشرو در کشورهای ترکیه و گرجستان در شرایط نگرانکنندهای به سر میبرند. هر دو زن در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در ایران دستگیر شدند، مورد شکنجه و بدرفتاری قرار گرفتند و متعاقباً از کشور بیرون آمدند.
پس از خروج از ایران، بعنوان شاهد در دادگاه بین المللی مردمی آبان شرکت کردند. اخیرا مقامات ترکیه فاطمه داوند را دستگیر کرده و مقامات گرجستان درخواست پناهندگی فاطمه خوشرو را رد کردهاند. جمهوری اسلامی ایران دارای سابقهای مستند از انتقام و آزار و شکنجه افرادی است که نقض حقوق بشر و جنایات دولتی را افشا میکنند. در نتیجه، اخراج به ایران جان هر دو زن را در معرض خطر قریب الوقوع قرار میدهد.
از #آبان_خونین_۹۸ تقریبا پنج سال گذشته اما خانوادههای دادخواه و مردم ایران همچنان از هشتگ #آبان_ادامه_دارد استفاده میکنند، یکی از دلایل آن، ادامهدار بودن جنایتهای آبان۹۸ است، افرادی چون #منوچهر_بختیاری و #ناهید_شیرپیشه و #رضا_سلمانزاده برای دادخواهی خون فرزندشان در زندان محبوسند، فعالان و شرکتکنندگان در اعتراضات متحمل حبس و شکنجه شدند و دادخواهان آبان۹۸ هم همچنان تحت فشارهای شدید امنیتی قرار دارند.
#رسانه_سپیده_دم
#پناهجویان_ایرانی
#دادگاه_بین_المللی_مردمی_آبان
#آبان_تریبونال
#فاطمه_خوشرو
#پویا_بختیاری
#مهدی_سلمان_زاده
#پژمان_قلی_پور
#ابراهیم_کتابدار
https://t.me/sepidehdamTv/2968
Telegram
رسانه سپیده دم
.
🟠 فاطمه خوشرو و فاطمه داوند در خطر دیپورت به جمهوری اسلامی
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 فاطمه خوشرو و فاطمه داوند در خطر دیپورت به جمهوری اسلامی
https://t.me/sepidehdamTv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
🟠 گفتگوی لایو با فاطمه داوند، یکی از زندانيان سياسی آبان ۹۸
در این گفتگو درباره:
🟠 چگونگی حضور فاطمه داوند در اعتراضات آبان ۹۸
🟠 اعتراف اجباری و بازداشت و بازجوییها...
🟠 چگونگی خروج از ایران...
🟠 حضور فاطمه داوند بعنوان شاهد در #دادگاه_بین_المللی_مردمی_آبان
🟠 فرار و نجات معجزهآسای فاطمه داوند از دیپورت لب مرز ایران و ترکیه
🟠 و شرایط حال امروز او و سایر پناهجویان سیاسی ایرانی صحبت کردیم...
.
#رسانه_سپیده_دم
#پاینده_ایران
#ایران_آگاه_آزاد_آباد
#فاطمه_داوند
#فاطمه_خوشرو
#آبان_۹۸
#آبان_ادامه_دارد
#اعتراضات_مردمی
#اعترافات_اجباری
#یوسف_سلامی
#آمنه_سادات_ذبیح_پور
#بازجو_خبرنگار
.
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 گفتگوی لایو با فاطمه داوند، یکی از زندانيان سياسی آبان ۹۸
در این گفتگو درباره:
🟠 چگونگی حضور فاطمه داوند در اعتراضات آبان ۹۸
🟠 اعتراف اجباری و بازداشت و بازجوییها...
🟠 چگونگی خروج از ایران...
🟠 حضور فاطمه داوند بعنوان شاهد در #دادگاه_بین_المللی_مردمی_آبان
🟠 فرار و نجات معجزهآسای فاطمه داوند از دیپورت لب مرز ایران و ترکیه
🟠 و شرایط حال امروز او و سایر پناهجویان سیاسی ایرانی صحبت کردیم...
.
#رسانه_سپیده_دم
#پاینده_ایران
#ایران_آگاه_آزاد_آباد
#فاطمه_داوند
#فاطمه_خوشرو
#آبان_۹۸
#آبان_ادامه_دارد
#اعتراضات_مردمی
#اعترافات_اجباری
#یوسف_سلامی
#آمنه_سادات_ذبیح_پور
#بازجو_خبرنگار
.
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
Telegram
رسانه سپیده دم
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv