چهارشنبه 10 بهمن 1397
30 ژانویه 2019
❄️ #جشن_سده (سَده)، یکی از جشنهای ایرانی است که در آغاز شامگاه دهم بهمنماه برگزار میشود. در تقویم اصلی و جدید زرتشتیان این روز را آبان روز نامیدهاند. در اشارات تاریخی این جشن همیشه به شکل دسته جمعی و با گردهمایی همه مردمان شهر و محله و روستا در یکجا و با برپایی یک آتش بزرگ برگزار میشدهاست. مردمان در گردآوردن هیزم با یکدیگر مشارکت میکنند و بدینترتیب جشن سده، جشن همکاری و همبستگی مردمان است.
❄️ #حمید_مصدق (زاده 10 بهمن ۱۳۱۸ ـ درگذشته ۷ آذر ۱۳۷۷) شاعر و حقوقدان ایرانی بود. از منظومهها و آثار وی میتوان به «درفش کاویان»، «در رهگذار باد»، «از جداییها»، «سالهای صبوری» و «آبی، خاکستری، سیاه» اشاره کرد. او همچنین آثاری چون «رباعیات مولانا»، «غزلهای سعدی» و «غزلهای حافظ» را ویرایش کرده است. مجموعه اشعار مصدق توسط #نشر_نگاه منتشر شده است.
❄️ #اسماعیل_شاهرودی (زاده ۱۰ بهمن ۱۳۰۴ ـ درگذشته ۴ آذر ۱۳۶۰) شاعر و نویسنده ایرانی و از نخستین پیروان #نیما_یوشیج محسوب میشد که از همان ابتدای کار خود به جریان شعر نو پیوست. از دفترشعرهای وی میتوان «آخرین نبرد»، «آینده» و «چند کیلومتر و نیمی از واقعیت» را نام برد. مجموعه اشعار شاهرودی توسط #نشر_نگاه منتشر شده است.
❄️ #ریچارد_براتیگان (Richard Brautigan) (زاده 30 ژانویه 1935 - درگذشته 16 سپتامبر 1984) نویسنده و شاعر آمریکایی بود. رمان «صید قزل آلا در آمریکا» اولین و شناخته شدهترین اثر اوست. این اثر به همراه آثار دیگری از وی چون «در رویای بابل»، «ژنرال جنوبی اهل بیگ سور» و «در قند هندوانه» در ایران منتشر شده است.
پس از موفقیت «صید قزلآلا در آمریکا» براتیگان دیگر هر کتابی میتوانست منتشر کند و چنین هم کرد. او حتی کتابی به نام «لطفاً این کتاب را بکارید» منتشر کرد که شامل هشت شعر و به همراه هر شعر بستهای بذر بود! بستههای باز نشدۀ این مجموعه الان نزد کلکسیونرها چندین هزار دلار خرید و فروش میشود. سه شعر از این اشعار با ترجمهٔ #علیرضا_بهنام در کتاب «کلاه کافکا» در ایران منتشر شدهاست. البته بدون بذر!
❄️ #باربارا_تاکمن (Barbara Tuchman) (زاده ۳۰ ژانویه ۱۹۱۲ - درگذشته ۶ فوریه ۱۹۸۹) نویسنده و تاریخنگار آمریکایی بود. در کتاب «تاریخ بیخردی، از تروا تا ویتنام»، وی با دستمایه قرار دادن برخی رویدادهای معروف تاریخ جهان از دورهٔ باستان تا امروز سعی کردهاست به نقد رفتار فرمانروایان در مواجهه با این رویدادها بپردازد. این کتاب را #نشر_کارنامه با ترجمهی #حسن_کامشاد منتشر کرده است. «توپهای ماه اوت» و «برج فرازان» از دیگر آثار منتشر شده وی در ایران هستند.
❄️ #آدلبرت_فن_شامیسو (Adelbert von Chamisso) (زاده ۳۰ ژانویه ۱۷۸۱ - درگذشته ۲۱ آگوست ۱۸۳۸) شاعر، نویسنده و گیاهشناس آلمانی بود. از او «مردی که سایهاش را فروخت» توسط #عبدالله_توکل و «داستان عجیب اشل میل» توسط #کمال_بهروزکیا به فارسی ترجمه شده است.
❄️ #لوید_الکساندر (Lloyd Alexander) (زاده ۳۰ ژانویه ۱۹۲۴ – درگذشته ۱۷ می ۲۰۰۷) نویسنده آمریکایی بود. این نویسنده پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، اولین کتاب خود را با نام «اعتبار را ولش کن» نوشت. از آثار وی میتوان به مجموعهی «افسانههای پریداین» اشاره کرد. #نشر_تندیس این مجموعه را با ترجمهی #مریم_سیادت منتشر کرده است.
Forwarded from خوشهگاه (امیرمحمد شیرازیان)
یکشنبه 12 اسفند 1397
3 مارس 2019
🌀#بیژن_ترقی (زاده ۱۲ اسفند ۱۳۰۸ – درگذشته ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸) شاعر و ترانهسرای ایرانی بود. گفته میشود بیژن ترقی سبک تازهای را وارد ترانه سرایی ایران کرد. او ترانههای به یاد ماندنی "بهار دلنشین"، "آتش کاروان" و "برگ خزان" را سرودهاست. مجموعه سرودههای او در کتابی با عنوان «آتش کاروان» گرد آمدهاست. وی در کتاب «از پشت دیوارهای خاطره» پنجاه سال خاطرات خود را در زمینه شعر و موسیقی جمعآوری کرده و از جمله به نقل خاطرات خود با شعرا و آهنگسازانی چون #نیما_یوشیج، #شهریار، #پرویز_یاحقی، #ابوالحسن_صبا، #رهی_معیری و #علی_تجویدی پرداختهاست.
🌀#ویلیام_گادوین (William Godwin) (زاده ۳ مارس ۱۷۵۶ ـ درگذشته ۷ آوریل ۱۸۳۶) فیلسوف آنارشیست بریتانیایی بود. کتاب «قضاوت سیاس» معروفترین اثر اوست. گادوین را بنیانگذار مکتب آنارشیسم میدانند، او بر این عقیده بود که انسانها در قبال یکدیگر حقوقی ندارند و تنها وظیفه است که معیارها و مقیاسهای روابط انسانی را معین میکند. از او اثری با نام «قراردادهای ساخت و ساز بینالمللی» توسط #نشر_تیسا با ترجمهی #محمدصالح_جابری منتشر شده است.
👈«دولت تنها زنان و مردان بیکاره پرورش میدهد»
🌀 گودرون ویلکه با نام مستعار #گودرون_پازوانگ (Gudrun Pausewang) (زاده ۳ مارس ۱۹۲۸) نویسنده آثار کودک و نوجوان اهل آلمان است. یکی از پرافتخارترین آثار وی، کتاب «اَبر» است که در ایران با نام «باران مرگ» توسط #حسین_ابراهیمی و با نام «یانابرتا» توسط #کمال_بهروزنیا به فارسی ترجمه شده است. از دیگر آثار منتشر شده وی در ایران میتوان «آخرین کودکان شونبورن»، «آنجلیتو»، «ال پانتانو و شهر رؤیاها»، «خانواده کالدرا» و «من گرسنهام من تشنه» را نام برد.
@parnian_khyial
Tasnif Hast Shab
MohammadReza Shajarian-Saz.Sookhte.Com
«هست شب»
سراینده: #نیما_یوشیج
آهنگساز و نوازنده ی سنتور: #پرویز_مشکاتیان
نوازنده ی تمبک: #همایون_شجریان
آوازخوان : #محمدرضا_شجریان
سراینده: #نیما_یوشیج
آهنگساز و نوازنده ی سنتور: #پرویز_مشکاتیان
نوازنده ی تمبک: #همایون_شجریان
آوازخوان : #محمدرضا_شجریان
خانه ام ابریست
اما در خیال
روزهای روشنم
#نیما_یوشیج
امروز ۱۳ دی ماه سالروز درگذشت #نیما_یوشیج میباشد.
#نیما پدر شعر نوی فارسی در ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ شمسی در تهران درگذشت و برغم اینکه وصیت کرده بود در زادگاهش روستای #یوش مازندران دفن شود، در امامزاده عبدالله تهران بخاک سپرده شد.
پس از گذشت ۳۴ سال در سال ۱۳۷۲ برای اجابت وصیتش پیکر وی را از تهران به یوش انتقال و در حیاط خانه اش بخاک سپردند.
اما در خیال
روزهای روشنم
#نیما_یوشیج
امروز ۱۳ دی ماه سالروز درگذشت #نیما_یوشیج میباشد.
#نیما پدر شعر نوی فارسی در ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ شمسی در تهران درگذشت و برغم اینکه وصیت کرده بود در زادگاهش روستای #یوش مازندران دفن شود، در امامزاده عبدالله تهران بخاک سپرده شد.
پس از گذشت ۳۴ سال در سال ۱۳۷۲ برای اجابت وصیتش پیکر وی را از تهران به یوش انتقال و در حیاط خانه اش بخاک سپردند.
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
شاعری که شاعرتر بود!
چند روزی درگیر کارهای دفتر مجله بودم و نرسیدم برای سالمرگ شاعر مورد علاقهام چیزی بنویسم. بهگفتهی #احمد_شاملو ی بزرگ او از همه شاعرتر است و انگاری #نصرت_رحمانی بهخاطر این عشق عجیب من به او قلقلکم میداد که ای عاشق من، بنویس ... چهقدر دوست داشتم در کافه فیروز یا کافه نادری که پاتوقاش بود یا در پیرسرای رشت محل زندگی او و زادگاهم رشت مینشستم این چند سطر را مینوشتم. خودش گفته که: «ای دوست/این روزها با هر كه دوست میشوم/ احساس میكنم/آنقدر دوست بودهایم/ كه دیگر وقت خیانت است!» اما آنقدر دوستش دارم که وقت صیانت است. نصرت میگفت: بعضیها در حاشیهی زندگی شعر هم میگویند، اما من در حاشیهی شعر زندگی هم میکنم! این معلوم است چهقدر شاعر بود. بهنظرم این تکه از شعرش شکست نفسی بوده که یك جنگجو كه نجنگید اما... شكست خورد چرا که او هم جنگید و هم پیروز شد. او به ادبیات و شعر چنان ارزشی میداد که همواره برایش جنگید. اکثر ادبیاتدوستان شنیدهاید که در کافه فیروز بهخاطر توهین به شاملو، #رضا_براهنی را کتک زد و بهرویش چاقو کشید! ( او همیشه در جیبش چاقو داشت) و میگوید: «در گور جيب من/خود را بهدست خواب سپرده است/چاقو/شايد که مرده است» البته حس من میگوید از جای دیگر هم از براهنی خُرده مُرده داشته (برای بنیان شعر پستمدرن که میدانست این سبک ِسبُک چه بلایی بر سر شعر و ادبیات ما میآورد). رحمانی هیچگاه زندگی را جدی نگرفت و شاید بههمین دلیل شعر او را جدی گرفت. نصرت برای شعر خود را ویران کرد، خودش و زندگیاش را فنای شعر کرد و روزنههای امید را در خودش کُشت تا شعر بنویسد: «وقتی پرندهای را معتاد میکنند/تا فالی از قفس به در آرد/و اهدا نماید آن فال را بهجویندگان خوشبختی/تا شاهدانهای بههدیه بگیرد/پرواز... قصهی بس ابلهانهایست...» نصرت الگوهای خود را #صادق_هدایت و #نیما_یوشیج میدانست اما توصیف نصرت ساده نیست، او شاعری است که فقط شبیه خودش است و به قول اسماعیل ساغری باید او را در زمره به گفته نیامدهها و به بیان نیامدها بگذاریم. فرد حرفهای آن نگفتنیها را درمییابد؛ نگفتنیهایی که عینا با رفتار و خلق و خوی نصرت رحمانی انطباق دارد.
همواره این حرفهای نصرت را مرور میکنم که عقیده داشت «اینهایی که دلمشغول موج و مکتب و نسل بازیاند، فدا میشوند. همیشه اینطور بوده. نسل پیش از ما فدا شدند. از آن همه شاعر هم نسل من فقط چند نفر ماندند. در این ده دوازده سال اخیر من بیش از چند شعر خوب نخواندهام. این یعنی اینکه شاعران همنسلان من و جوانان به بیراهه میروند. اگر به بهانهی نوآوری، ابتذال را اشاعه دهیم کار مهمی نکردهایم. در پسِ هر نوآوری باید حرفی و پیامی باشد. اگر مساله فقط روی فرمست، من شاعر نیستم به این معنا. پیامی شاعرانه باید در کار باشد تا شعر، شعر باشد. با موجسازی و تبلیغات که نمیشود. حرفی، شعری اگر نداری، وقت تلف میکنی. حرفی باید در کار باشد، حتا اگر به اندازه یک گیلاس گرم کند و البته چه بهتر که به اندازه یک تازیانه بهدرد آورد. اگر داشتی و نگفتی که خیانت است!» این روزها چاقوی ما در مقابل شاعرنماها و خیانتکاران به ادبیات نقدهای تیز و بُرندهست. نصرت برای من اتفاق دلچسبی بود که در ادبیات افتاد و گویی که: «بگذار...بگذار هر چه نمیخواهند بگوییم/بگذار هر چه نمیخواهیم بگویند/ باران که بیاید/از دست چترها/کاری بر نمیآید/ما اتفاقی هستیم که افتادهایم!» و چه اتفاقی زیباتر از آمدن نصرت در باران شعر.. شاید نصرت را شاعر یاس و شکست، شورش و عصیانگری بدانند اما من هم مثل شاملو، او را شاعری که شاعرتر بوده، میدانم! رواناش آرام ِآرام ...
#دیرزی
ارادتمند #مازیار_اعتمادی
چند روزی درگیر کارهای دفتر مجله بودم و نرسیدم برای سالمرگ شاعر مورد علاقهام چیزی بنویسم. بهگفتهی #احمد_شاملو ی بزرگ او از همه شاعرتر است و انگاری #نصرت_رحمانی بهخاطر این عشق عجیب من به او قلقلکم میداد که ای عاشق من، بنویس ... چهقدر دوست داشتم در کافه فیروز یا کافه نادری که پاتوقاش بود یا در پیرسرای رشت محل زندگی او و زادگاهم رشت مینشستم این چند سطر را مینوشتم. خودش گفته که: «ای دوست/این روزها با هر كه دوست میشوم/ احساس میكنم/آنقدر دوست بودهایم/ كه دیگر وقت خیانت است!» اما آنقدر دوستش دارم که وقت صیانت است. نصرت میگفت: بعضیها در حاشیهی زندگی شعر هم میگویند، اما من در حاشیهی شعر زندگی هم میکنم! این معلوم است چهقدر شاعر بود. بهنظرم این تکه از شعرش شکست نفسی بوده که یك جنگجو كه نجنگید اما... شكست خورد چرا که او هم جنگید و هم پیروز شد. او به ادبیات و شعر چنان ارزشی میداد که همواره برایش جنگید. اکثر ادبیاتدوستان شنیدهاید که در کافه فیروز بهخاطر توهین به شاملو، #رضا_براهنی را کتک زد و بهرویش چاقو کشید! ( او همیشه در جیبش چاقو داشت) و میگوید: «در گور جيب من/خود را بهدست خواب سپرده است/چاقو/شايد که مرده است» البته حس من میگوید از جای دیگر هم از براهنی خُرده مُرده داشته (برای بنیان شعر پستمدرن که میدانست این سبک ِسبُک چه بلایی بر سر شعر و ادبیات ما میآورد). رحمانی هیچگاه زندگی را جدی نگرفت و شاید بههمین دلیل شعر او را جدی گرفت. نصرت برای شعر خود را ویران کرد، خودش و زندگیاش را فنای شعر کرد و روزنههای امید را در خودش کُشت تا شعر بنویسد: «وقتی پرندهای را معتاد میکنند/تا فالی از قفس به در آرد/و اهدا نماید آن فال را بهجویندگان خوشبختی/تا شاهدانهای بههدیه بگیرد/پرواز... قصهی بس ابلهانهایست...» نصرت الگوهای خود را #صادق_هدایت و #نیما_یوشیج میدانست اما توصیف نصرت ساده نیست، او شاعری است که فقط شبیه خودش است و به قول اسماعیل ساغری باید او را در زمره به گفته نیامدهها و به بیان نیامدها بگذاریم. فرد حرفهای آن نگفتنیها را درمییابد؛ نگفتنیهایی که عینا با رفتار و خلق و خوی نصرت رحمانی انطباق دارد.
همواره این حرفهای نصرت را مرور میکنم که عقیده داشت «اینهایی که دلمشغول موج و مکتب و نسل بازیاند، فدا میشوند. همیشه اینطور بوده. نسل پیش از ما فدا شدند. از آن همه شاعر هم نسل من فقط چند نفر ماندند. در این ده دوازده سال اخیر من بیش از چند شعر خوب نخواندهام. این یعنی اینکه شاعران همنسلان من و جوانان به بیراهه میروند. اگر به بهانهی نوآوری، ابتذال را اشاعه دهیم کار مهمی نکردهایم. در پسِ هر نوآوری باید حرفی و پیامی باشد. اگر مساله فقط روی فرمست، من شاعر نیستم به این معنا. پیامی شاعرانه باید در کار باشد تا شعر، شعر باشد. با موجسازی و تبلیغات که نمیشود. حرفی، شعری اگر نداری، وقت تلف میکنی. حرفی باید در کار باشد، حتا اگر به اندازه یک گیلاس گرم کند و البته چه بهتر که به اندازه یک تازیانه بهدرد آورد. اگر داشتی و نگفتی که خیانت است!» این روزها چاقوی ما در مقابل شاعرنماها و خیانتکاران به ادبیات نقدهای تیز و بُرندهست. نصرت برای من اتفاق دلچسبی بود که در ادبیات افتاد و گویی که: «بگذار...بگذار هر چه نمیخواهند بگوییم/بگذار هر چه نمیخواهیم بگویند/ باران که بیاید/از دست چترها/کاری بر نمیآید/ما اتفاقی هستیم که افتادهایم!» و چه اتفاقی زیباتر از آمدن نصرت در باران شعر.. شاید نصرت را شاعر یاس و شکست، شورش و عصیانگری بدانند اما من هم مثل شاملو، او را شاعری که شاعرتر بوده، میدانم! رواناش آرام ِآرام ...
#دیرزی
ارادتمند #مازیار_اعتمادی
4_5949715678574414345
394.2 KB
📕 کتاب:برگزیده آثار نیما یوشیج
✍🏻 اثر: #نیما_یوشیج
اگر چند شعر نیما را خوب بخوانید ، خواهید دید که شعر او چه آسان خوانده می شود و اگر پابه پای این اشعار بیایید ،درخواهید یافت که شعر نیما نه تنها شروع کننده است که به کمال رساننده هم هست.
✍🏻 اثر: #نیما_یوشیج
اگر چند شعر نیما را خوب بخوانید ، خواهید دید که شعر او چه آسان خوانده می شود و اگر پابه پای این اشعار بیایید ،درخواهید یافت که شعر نیما نه تنها شروع کننده است که به کمال رساننده هم هست.
21 آبان زاد روز
#علی_اسفندیاری مشهور به
#نیما_یوشیج
شاعر معاصر ایرانی و ملقب
به پدر شعر نوی فارسی
وی بنیانگذار شعر نو فارسی است
روحش شاد و نامش جاودان 🌹🍃
#علی_اسفندیاری مشهور به
#نیما_یوشیج
شاعر معاصر ایرانی و ملقب
به پدر شعر نوی فارسی
وی بنیانگذار شعر نو فارسی است
روحش شاد و نامش جاودان 🌹🍃
Audio
#چالش
#دکلمه
#صحیح_خوانی
#نیما_یوشیج
#ری_را
به خوانی:
#ماهورا
#گروه_متن_خوانی_آوای_خوش
تاریخ:
۱۴۰۰/۰۶/۱۱
@mahoora39
#دکلمه
#صحیح_خوانی
#نیما_یوشیج
#ری_را
به خوانی:
#ماهورا
#گروه_متن_خوانی_آوای_خوش
تاریخ:
۱۴۰۰/۰۶/۱۱
@mahoora39
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
۲۱ آبان زادروز علی اسفندیاری (۲۱ آبان ۱۲۷۶ – ۱۳ دی ۱۳۳۸) مشهور به #نیما_یوشیج شاعر معاصر ایرانی، بنیانگذار شعر نوین و ملقب به پدر شعر نو فارسی گرامی باد.🌹
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
۲۱ آبان زادروز علی اسفندیاری (۲۱ آبان ۱۲۷۶ – ۱۳ دی ۱۳۳۸) مشهور به #نیما_یوشیج شاعر معاصر ایرانی، بنیانگذار شعر نوین و ملقب به پدر شعر نو فارسی گرامی باد.🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حیف است که چون کوزه بمانی خاموش
تا آنکه چه کس ترا کشد بر سر دوش
چون رود روان باش به طبع رفتار
برخیز و بیاشوب و بفرسای و بکوش
#نیما یوشیج
تا آنکه چه کس ترا کشد بر سر دوش
چون رود روان باش به طبع رفتار
برخیز و بیاشوب و بفرسای و بکوش
#نیما یوشیج
سالروز درگذشت🥀
نیما یوشیج (علی اسفندیاری)
( ۲۱ آبان ۱۲۷۶ ــ ۱۳ دی ۱۳۳۸ )
پدر شعر نو فارسی
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را نخواهی شناخت.
عالیه ، یک قطرهی شفاف در این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر میگذرند. قطرهی باران، که در خاموشی شب، خیلی محزون به زمین میآید، شبیه به اشک آن عاشق است.
#نیما_یوشیج
از نامههای نیما به هَمسرش عالیه
نیما یوشیج (علی اسفندیاری)
( ۲۱ آبان ۱۲۷۶ ــ ۱۳ دی ۱۳۳۸ )
پدر شعر نو فارسی
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را نخواهی شناخت.
عالیه ، یک قطرهی شفاف در این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر میگذرند. قطرهی باران، که در خاموشی شب، خیلی محزون به زمین میآید، شبیه به اشک آن عاشق است.
#نیما_یوشیج
از نامههای نیما به هَمسرش عالیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️🌺درود شب تان دلنشین و بر پرنیانے از شادے وآرامش پایان هفتہ آغاز دلنشین ترین لحظاتتان باشد
🖊️🌿تو ڪہ خرمن زدے از عشق با نور
دلم را بردہ اے با چشمت از دور
میان باغے از گل غرق در رقص
زبوے عطر تو دل مے زند شور
🖊️🌿بہ خطے زیبا
ردیف ڪردے
واژہ هایی را
ڪہ وصف مے ڪردند
خط چشمانت را
🖋️🌿نقاب از رخ ماه
برداشتہ است شب
وقتے ڪہ اندوهگین
در گرداب سرگردانی
رخ بہ رخش مے شوم
🖋️🌿اہ این سڪوت
قاتل لحظات است
وقتے آغوش گشودہ ام
و نمے آیی
🖊️🌿آہ اینبار ڪہ امدی
بوسہ برلب خندان بیا
ڪہ قاتل غمهایے باشی
ڪہ نبودنت ڪاشتہ اند
🖊️🌿ابریشم شعر
از پیلہ چشمانت
قد مے ڪشد
وپروانہ ے انقلاب
از نگاهت
بگذار خوب نگاهت ڪنم
ڪہ تماشا دارد
سرزدن آفتاب عشق
از چشمانت
🖊️🌿ماراتن دیدنت
فصل جدیدے را
در پیڪار مے نویسد
وما برندہ در هر ماراتنی
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️#ببین ڪوهها را چقدر آسودہ ایستادهاند.
ابرها را ڪہ چطور بدون دنباله ناپدید میشوند.
هیچ موجودے مثل انسان، بدبختے را بہ انواع وسایل براے خودش تهیہ نمیڪند!
📕 #دنیا_خانه_من است
#نیما_یوشیج
✍️دنیا همہ را در هم میشڪند
عدهاے از همانجا ڪہ میشڪنند قوے میشوند...
#ارنست_همینگوی📚
🖊️🌿تو ڪہ خرمن زدے از عشق با نور
دلم را بردہ اے با چشمت از دور
میان باغے از گل غرق در رقص
زبوے عطر تو دل مے زند شور
🖊️🌿بہ خطے زیبا
ردیف ڪردے
واژہ هایی را
ڪہ وصف مے ڪردند
خط چشمانت را
🖋️🌿نقاب از رخ ماه
برداشتہ است شب
وقتے ڪہ اندوهگین
در گرداب سرگردانی
رخ بہ رخش مے شوم
🖋️🌿اہ این سڪوت
قاتل لحظات است
وقتے آغوش گشودہ ام
و نمے آیی
🖊️🌿آہ اینبار ڪہ امدی
بوسہ برلب خندان بیا
ڪہ قاتل غمهایے باشی
ڪہ نبودنت ڪاشتہ اند
🖊️🌿ابریشم شعر
از پیلہ چشمانت
قد مے ڪشد
وپروانہ ے انقلاب
از نگاهت
بگذار خوب نگاهت ڪنم
ڪہ تماشا دارد
سرزدن آفتاب عشق
از چشمانت
🖊️🌿ماراتن دیدنت
فصل جدیدے را
در پیڪار مے نویسد
وما برندہ در هر ماراتنی
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️#ببین ڪوهها را چقدر آسودہ ایستادهاند.
ابرها را ڪہ چطور بدون دنباله ناپدید میشوند.
هیچ موجودے مثل انسان، بدبختے را بہ انواع وسایل براے خودش تهیہ نمیڪند!
📕 #دنیا_خانه_من است
#نیما_یوشیج
✍️دنیا همہ را در هم میشڪند
عدهاے از همانجا ڪہ میشڪنند قوے میشوند...
#ارنست_همینگوی📚
⚘༅࿇༅═
در تولد1سالگی پسرش نوشت :
پسرم:1بهار،1تابستان،1پاييزو1زمستان را ديدی زين پس همه چيز تکراريست جز محبت و مهربانی
#نیما_یوشیج
21 آبان #زادروز_نیما_یوشیج پدر شعر نو پارسی گرامی باد🌹
در تولد1سالگی پسرش نوشت :
پسرم:1بهار،1تابستان،1پاييزو1زمستان را ديدی زين پس همه چيز تکراريست جز محبت و مهربانی
#نیما_یوشیج
21 آبان #زادروز_نیما_یوشیج پدر شعر نو پارسی گرامی باد🌹
در بسیطِ خطه ی آرام
میخوانَد خروس از دور
می شکافد جِرم دیوار سحرگاهان
می گریزد شب
صبح می آید
#شعر
#نیما_یوشیج
میخوانَد خروس از دور
می شکافد جِرم دیوار سحرگاهان
می گریزد شب
صبح می آید
#شعر
#نیما_یوشیج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنان که مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
#نیما_یوشیج
#شبتان سرشار از ارامش❣️
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنان که مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
#نیما_یوشیج
#شبتان سرشار از ارامش❣️