سزای چون توگلی گرچه نیست خانه ما
بیا ! چو بوی گل ، امشب به آشیانه ما
تو ای ستاره ي خندان کجا خبر داری؟
ز نـالـه ي سحـر و گــریه ي شبانـه ما
#رهی_معیری
#شبتان_ناب
@parnian_khyial
بیا ! چو بوی گل ، امشب به آشیانه ما
تو ای ستاره ي خندان کجا خبر داری؟
ز نـالـه ي سحـر و گــریه ي شبانـه ما
#رهی_معیری
#شبتان_ناب
@parnian_khyial
@SoundSilence - Istanbul
غوغای ستارگان اثری از استاد همایون خرم
با اجرای متفاوت نوازنده ترک Tolga Sunter
و با نام "استانبول"
#شبتان_بهشت
با اجرای متفاوت نوازنده ترک Tolga Sunter
و با نام "استانبول"
#شبتان_بهشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب به پایان راهش نزدیک میشود
ما را
هرگز خوابی نیست
بیدار می مانیم تا سپیده دمان
منتظر می مانیم
تا خورشید چکش اش را
بر تارکِ خانه ها بکوبد
منتظر می مانیم
تا خورشید
چکش اش را
بر پیشانی هایمان بکوبد
بر قلب هایمان بکوبد
آن قدر بکوبد
تا صدا شود
آن قدر تا صدا شنیده شود
صدایی دیگر گونه؛
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله هایی ست
که نمی دانیم از کجا شلیک می شوند
#یانیس_ریتسوس
#شبتان غرق ارامش🧡
ما را
هرگز خوابی نیست
بیدار می مانیم تا سپیده دمان
منتظر می مانیم
تا خورشید چکش اش را
بر تارکِ خانه ها بکوبد
منتظر می مانیم
تا خورشید
چکش اش را
بر پیشانی هایمان بکوبد
بر قلب هایمان بکوبد
آن قدر بکوبد
تا صدا شود
آن قدر تا صدا شنیده شود
صدایی دیگر گونه؛
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله هایی ست
که نمی دانیم از کجا شلیک می شوند
#یانیس_ریتسوس
#شبتان غرق ارامش🧡
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❣
یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی
گفتی دهم شرابت از شیشهی محبت
پیمانهام ندادی، پیمان من شکستی...
#فروغی_بسطامی❣
#شبتان بر مدار عشق
یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی
گفتی دهم شرابت از شیشهی محبت
پیمانهام ندادی، پیمان من شکستی...
#فروغی_بسطامی❣
#شبتان بر مدار عشق
یک شمع بس است.
نور لطیفش
دلچسبتر است،
دلنشینتر است
وقتی سایهها از راه برسند،
سایههای عشق.
یک شمع بس است.
امشب این اتاق
نباید نور زیادی داشته باشد.
در وهمی عمیق
همه ادراک
و با نوری لطیف
در این وهم عمیق
پندارههایی را شکل میدهم
که سایهها را احضار کنم،
سایههای عشق.
#کنستانتین_کاوافی (یونان)
ترجمه از: #کامیار_محسنین
#شبتان دور از دلتنگى 🧡
نور لطیفش
دلچسبتر است،
دلنشینتر است
وقتی سایهها از راه برسند،
سایههای عشق.
یک شمع بس است.
امشب این اتاق
نباید نور زیادی داشته باشد.
در وهمی عمیق
همه ادراک
و با نوری لطیف
در این وهم عمیق
پندارههایی را شکل میدهم
که سایهها را احضار کنم،
سایههای عشق.
#کنستانتین_کاوافی (یونان)
ترجمه از: #کامیار_محسنین
#شبتان دور از دلتنگى 🧡
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا آخرین نفس
▫️آواز: استاد شجریان
▫️شاعر: فریدون توللی
▫️دستگاه: ماهور
کوشیم و برکنیم و بفکنیم و بشکنیم
آن پایه های درد
آن پایه های رنج
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
جوشیم و سرنهیم و جان دهیم و وارهیم
با پشتکارِ خویش
بی انتظارِ کس
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوارِ این قفس
همدوش و همعنان و هم شعار و هم نفس
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس.
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
▫️آواز: استاد شجریان
▫️شاعر: فریدون توللی
▫️دستگاه: ماهور
کوشیم و برکنیم و بفکنیم و بشکنیم
آن پایه های درد
آن پایه های رنج
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
جوشیم و سرنهیم و جان دهیم و وارهیم
با پشتکارِ خویش
بی انتظارِ کس
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوارِ این قفس
همدوش و همعنان و هم شعار و هم نفس
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس.
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«باران ببار»⛈☔️
#شهرام_ناظری✨
....
باران باران بر خاک نمناک غم انگیز وطن
قطره قطره ببار و بر آن رنگ آزادی بزن
درجان من چه آتشی بپا کرده بپا خزان
باران بخوان ترانه ای از آن درد نهان
ایران من به خاک دلنشینت سوگند
نمی رود هرگز فروغ مهرت از تنم
ایران من فدای خاک پاک تو منم
ای دل شعری در این شب تیره ز آزادی بخوان
اشک و آهی به حال این رفته به تاراج زمان
باران بزن که خسته ام ز بیداد خزان...🍁
#شبتان اهورايى🧡
#شهرام_ناظری✨
....
باران باران بر خاک نمناک غم انگیز وطن
قطره قطره ببار و بر آن رنگ آزادی بزن
درجان من چه آتشی بپا کرده بپا خزان
باران بخوان ترانه ای از آن درد نهان
ایران من به خاک دلنشینت سوگند
نمی رود هرگز فروغ مهرت از تنم
ایران من فدای خاک پاک تو منم
ای دل شعری در این شب تیره ز آزادی بخوان
اشک و آهی به حال این رفته به تاراج زمان
باران بزن که خسته ام ز بیداد خزان...🍁
#شبتان اهورايى🧡
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر زیبای شب نشینی با ماه
زیبایی تو قلب و جانام را تسخیر میکند
آه، تو ای ماهِ زیبا که نزدیکی و روشن
زیباییات من را مثلِ کودکی میسازد
که بلند گریه میکند تا نورت را از آنِ خودش سازد؛
کودکی که دستهایش را باز میکند
تا تو را به گرمی به سینهاش فشار دهد
اگرچه پرندگانی هستند که در این شب میخوانند
در حالیکه پرتوهای سفیدِ تو گلوهاشان را روشن کرده است...
بگذار سکوتِ عمیق من برایم سخن گوید
بیش از آنچه نغمههای شیرینشان برای آنها میگوید
کسی که میپرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد
برتر از بلبلانِ توست.
#ویلیام_هنری_دیویس
#برگردان: کامبیز منوچهریان
#شبتان بر مدار عشق ❣️
زیبایی تو قلب و جانام را تسخیر میکند
آه، تو ای ماهِ زیبا که نزدیکی و روشن
زیباییات من را مثلِ کودکی میسازد
که بلند گریه میکند تا نورت را از آنِ خودش سازد؛
کودکی که دستهایش را باز میکند
تا تو را به گرمی به سینهاش فشار دهد
اگرچه پرندگانی هستند که در این شب میخوانند
در حالیکه پرتوهای سفیدِ تو گلوهاشان را روشن کرده است...
بگذار سکوتِ عمیق من برایم سخن گوید
بیش از آنچه نغمههای شیرینشان برای آنها میگوید
کسی که میپرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد
برتر از بلبلانِ توست.
#ویلیام_هنری_دیویس
#برگردان: کامبیز منوچهریان
#شبتان بر مدار عشق ❣️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن عاشقانِ شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهرِ خفته ندانست کیستند
فریادشان تموجِ شطِ حیات بود
چون آذرخش در سخنِ خویش زیستند
مرغانِ پر گشودهی طوفان که روزِ مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
میگفتی ای عزیز! سترون شدهست خاک
اینک ببین برابرِ چشمِ تو چیستند
هر صبح و شب به غارتِ طوفان روند و باز،
باز آخرین شقایقِ این باغ نیستند
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شبتان دور از دلتنگى❣️
رفتند و شهرِ خفته ندانست کیستند
فریادشان تموجِ شطِ حیات بود
چون آذرخش در سخنِ خویش زیستند
مرغانِ پر گشودهی طوفان که روزِ مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
میگفتی ای عزیز! سترون شدهست خاک
اینک ببین برابرِ چشمِ تو چیستند
هر صبح و شب به غارتِ طوفان روند و باز،
باز آخرین شقایقِ این باغ نیستند
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شبتان دور از دلتنگى❣️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیگر تمام شد، شب فرارسید و ماه
به آرامی در سکوت غرقه گشت
و در قناتها غروب کرد.
سپتامبر در این سرزمین هموار
جان گرفتهاست،
مراتع همچون درههای جنوب بهوقت بهار سرسبز گشتهاند.
همراهانام را رها کردم
دلام را جایی میان دیوارهای باستانی پنهان کردم
تا تنها بمانم و تنها تو را به خاطر بیاورم
چنان که هستی دورتر ز ماه
حالا که روز در حال سرزدن است و سم اسبها روی سنگها کوبیده میشود.
Finita è la notte e la luna
si scioglie lenta nel sereno,
tramonta nei canali.
E’ così vivo settembre in questa terra
di pianura, i prati sono verdi
come nelle valli del sud a primavera.
Ho lasciato i compagni,
ho nascosto il cuore dentro le vecchie mura,
per restare solo a ricordarti.
Come sei più lontana della luna,
ora che sale il giorno
e sulle pietre batte il piede dei cavalli!
✍ #سالواتوره_کوازیمودو
برگردان: اعظم کمالی
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
به آرامی در سکوت غرقه گشت
و در قناتها غروب کرد.
سپتامبر در این سرزمین هموار
جان گرفتهاست،
مراتع همچون درههای جنوب بهوقت بهار سرسبز گشتهاند.
همراهانام را رها کردم
دلام را جایی میان دیوارهای باستانی پنهان کردم
تا تنها بمانم و تنها تو را به خاطر بیاورم
چنان که هستی دورتر ز ماه
حالا که روز در حال سرزدن است و سم اسبها روی سنگها کوبیده میشود.
Finita è la notte e la luna
si scioglie lenta nel sereno,
tramonta nei canali.
E’ così vivo settembre in questa terra
di pianura, i prati sono verdi
come nelle valli del sud a primavera.
Ho lasciato i compagni,
ho nascosto il cuore dentro le vecchie mura,
per restare solo a ricordarti.
Come sei più lontana della luna,
ora che sale il giorno
e sulle pietre batte il piede dei cavalli!
✍ #سالواتوره_کوازیمودو
برگردان: اعظم کمالی
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
در آغوش تاریکی شب
زمین به خواب میرود
و آسمان به خاموشی میپیچد
اما در این سکوت و سرمای شب
نوری ناگهان از راه میافتد
که همه را به امید وجود دعوت میکند
آسمان رنگارنگ میشود
با پرتو خورشید
در هر لحظه، چهرهای جدید به نمایش میگذارد
آفتاب، چشمان خیرخواه خود را باز کرده است
طلوع بعد از غروب، پاسخ است به تاریکی شب
برای دیدن دنیای جدید و زادن عشق
طلوع بعد از غروب، فرصت است برای شروع دوباره
برای روشن شدن در تاریکیها و سایهها
آفتاب، با نور خود، راهنمایی میکند
و به هر کسی که امید دارد، راه را نشان میدهد
پس بگذارید طلوع بعد از غروب
به چشمانتان شادی بخشد
و به قلبتان امید و عشق ببخشد
زیرا هر صبح، یک فرصت است
برای زندگی کردن با پرتوهای خورشید
#ترجمه یک شعر پهلوی ساسانی
#مهدی_ازوج_هومن
#شبتان غرق ارامش ❣️
زمین به خواب میرود
و آسمان به خاموشی میپیچد
اما در این سکوت و سرمای شب
نوری ناگهان از راه میافتد
که همه را به امید وجود دعوت میکند
آسمان رنگارنگ میشود
با پرتو خورشید
در هر لحظه، چهرهای جدید به نمایش میگذارد
آفتاب، چشمان خیرخواه خود را باز کرده است
طلوع بعد از غروب، پاسخ است به تاریکی شب
برای دیدن دنیای جدید و زادن عشق
طلوع بعد از غروب، فرصت است برای شروع دوباره
برای روشن شدن در تاریکیها و سایهها
آفتاب، با نور خود، راهنمایی میکند
و به هر کسی که امید دارد، راه را نشان میدهد
پس بگذارید طلوع بعد از غروب
به چشمانتان شادی بخشد
و به قلبتان امید و عشق ببخشد
زیرا هر صبح، یک فرصت است
برای زندگی کردن با پرتوهای خورشید
#ترجمه یک شعر پهلوی ساسانی
#مهدی_ازوج_هومن
#شبتان غرق ارامش ❣️
"ترا با غیر می بینم٬ صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم٬ باده خوردم٬ خون گریستم٬ کنجی افتادم
تحمل می رود٬ اما شب ِ غم سر نمی آید
توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر ز آن٬ لیک
چه گویم جور هجرت٬ چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگیها٬ بیقراریها؟
تو مه بیمهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور٬ ای زلف٬
که این دیوانه گر عاقل شود ٬ دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ٬بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟"
#اخوان_ثالث
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم٬ باده خوردم٬ خون گریستم٬ کنجی افتادم
تحمل می رود٬ اما شب ِ غم سر نمی آید
توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر ز آن٬ لیک
چه گویم جور هجرت٬ چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگیها٬ بیقراریها؟
تو مه بیمهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور٬ ای زلف٬
که این دیوانه گر عاقل شود ٬ دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ٬بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟"
#اخوان_ثالث
#شبتان دوراز دلتنگى ❣️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنان که مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
#نیما_یوشیج
#شبتان سرشار از ارامش❣️
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنان که مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
#نیما_یوشیج
#شبتان سرشار از ارامش❣️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً و ناولها
کهعشقآساننموداولولیافتادمشکلها
بهبوینافهایکاخر صبا زانطُّره بگشاید
ز تاب جَعد مشکینش
چه خون افتاد در دلها
مرادرمنزلجانانچهامنعیشچونهردم
جرسفریادمیدارد کهبربندید مِحملها
بهمیسجادهرنگینکنگرتپیرمُغانگوید
کهسالک بیخبرنبود زراهورسم منزلها
شبِتاریکوبیمموجوگردابیچنینهایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همهکارمزخودکامیبهبدنامیکشیدآخر
نهانکیماندآنرازیکزاوسازندمحفلها
حضوری گِرهمیخواهی
از او غایبمشو حافظ
متی ما تلق منتِهوی دع الدنیا واَهمِلها
🎥 ڪلیپ : تصویرے
🎞 ترانه : الایاایهاالساقی
✍ شاعر : حضرتحافظ
📖 دیواناشعار : غزلنمره۱
🎼 آهنگساز : استاد جلالذوالفنون
🎙 اجراء : استاد شهرامناظری
#شبتان اهورايى ❣️
کهعشقآساننموداولولیافتادمشکلها
بهبوینافهایکاخر صبا زانطُّره بگشاید
ز تاب جَعد مشکینش
چه خون افتاد در دلها
مرادرمنزلجانانچهامنعیشچونهردم
جرسفریادمیدارد کهبربندید مِحملها
بهمیسجادهرنگینکنگرتپیرمُغانگوید
کهسالک بیخبرنبود زراهورسم منزلها
شبِتاریکوبیمموجوگردابیچنینهایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همهکارمزخودکامیبهبدنامیکشیدآخر
نهانکیماندآنرازیکزاوسازندمحفلها
حضوری گِرهمیخواهی
از او غایبمشو حافظ
متی ما تلق منتِهوی دع الدنیا واَهمِلها
🎥 ڪلیپ : تصویرے
🎞 ترانه : الایاایهاالساقی
✍ شاعر : حضرتحافظ
📖 دیواناشعار : غزلنمره۱
🎼 آهنگساز : استاد جلالذوالفنون
🎙 اجراء : استاد شهرامناظری
#شبتان اهورايى ❣️