پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
294 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.33K files
8.85K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
شبخوش ، بخواب ماه بلندم ولی بدان

شب ها به یادِ چشم تو خوابم نمی برد
#سجاد_نوبختی


‌ ‌
.
آشفته خاطر کرده‌ام جمعیت عشاق را

هر شب که یاد آورده‌ام زلف پریشان تو را


#فروغی بسطامی
تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
هر جا که دلی بود به امداد من آمد

سودای سر زلف کمندافکن ساقی
سیلی است که در کندن بنیاد من آمد


#فروغی_بسطامی
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#سعدی
..........................
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
#سعدی
........................
وز رو چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
#سعدی
.........................
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
#وحشی_بافقی
......................
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
#حافظ
......................
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
#وحشی_بافقی
......................
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
#وحشی_بافقی
........................
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
#وحشی_بافقی
........................
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
#ناصرخسرو
.......................
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
#منوچهری
........................
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
#خاقانی
.......................
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
#خاقانی
......................
ز آمیزش عالم و طبع عالم
دلم نفرت و طبع عنقا گرفته
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته
#انوری
........................
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#اوحدی
........................

چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
#خواجوی_کرمانی
.........................
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر
قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
#خواجوی_کرمانی
.......................

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست
#محتشم_کاشانی
......................
من بی‌نام و نشان را به سر کوی وفا
هرکه می‌داد نشان تو غلط بود غلط
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
#محتشم_کاشانی
.......................
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
#فروغی_بسطامی
.......................
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
......................
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
#فیض_کاشانی
......................
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را
#سلمان_ساوجی
......................
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
#صائب_تبریزی
انتخاب بانو علوی
Forwarded from Deleted Account
با آنکه مِی از شيشه به پيمانه نکردی
در بزم ، کسی نيست که ديوانه نکردی !

ای خانه‌ی شهری ، نِگَهت برده به يغما !
در شهر ، دلی کو که در آن خانه نکردی ؟

#فروغی_بسطامی

دست از تو بر ندارم گر می‌کشی به دارم

مهر از تو برنگیرم گر می‌کشی به کینم

روزی اگر ببینم خود را بر آستانت

دیگر کسی نبیند جان را در آستینم

#فروغی_بسطامی
گر عارف حق بینی
چشم از همه بر هم زن

چون دل به یکی دادی
آتش به دو عالم زن

#فروغی_بسطامی
عید آمد و مـــرغان رة گلزار گرفتند
وز شاخة گل داد دل زار گـرفتند

نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتند

#فروغی_بسطامی
از من بگریزید که می خورده ام امشب
با من منشینید که دیوانه ام امشب

ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریه ی مستانه ام امشب

یکجرعه ی آن ،مست کند هر دوجهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب

بی حاصلم از عمر گرانمایه ، فروغی
گر جان نرود، در پی جانانه ام امشب

#فروغی_بسطامی
صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را

نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را

#فروغی_بسطامی

مگرش دست به چین سر زلف تو رسید
که دم باد سحر نافهٔ خوش بو دارد...

#فروغی_بسطامی


 
 
@parnian_khyial
صبح باید می آمد
خندان،با دستهای پر از گل
با آرامش بی وحشت از حصار
و بند سر به داری
برای صبحها باید گریست

#بینا

انگشت اشاره ات
هرصبح در باد
می نویسد مرگ را
ودرختان یک یک
تن به تبر می سپارند
با اشاره ای

#بینا

آفتاب خیال همیشه سر نمی زند
گاهی از پشت حصاری
وقتی بر ریسمانی
یا گلوله ای
همیشه آنگونه که فکر می کنیم
کار آفتاب پیش نمی رود

#بینا
خیالم مرثیه ای است برای درختی سوخته
کودکی تشنه وپابرهنه
مردی به ناحق طناب دار را بوسیده
کسی که با گلوله ای از پا درآمده
سربازی که به خانه باز نگشته
گلویم مرثیه گاه جهانی است بی تحمل

#بینا

درود صبحتان زیبا و‌فرخ
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم
خواب ما بـه بـود از عالـم بیدارے ما

#فروغی_بسطامی
Audio
ساقی فرخنده‌پی تا به کفَش ساغر است
پیرو چشم خوشش گردش هفت اختر است

تشنه لب دوست را بر لب کوثر مخوان
مطلب این تشنه کام آن لب جان پرور است

عارف خونین جگر تشنه لب لعل دوست
واعظ کوته‌نظر در طلب کوثر است

خیز و بجو جام جم سوی چمن خوش بچم
کز نم ابر کرم دامن صحرا تر است

تا به خوشی می‌وزد باد خوش نوبهار
جام می خوش‌گوار گر تو دهی خوش‌تر است

حرف خراباتیان از کرم کردگار
ذکر مناجاتیان از غضب داور است

سلسلهٔ شاهدان سلسلهٔ رحمت است
مسالهٔ زاهدان مسالهٔ دیگر است

حلقهٔ ارباب حال حلقهٔ عیش و نشاط
مجلس اصحاب قال مجلس شور و شر است

حالت لب تشنه را خضر خبردار نیست
لذت لب تشنگی خاصهٔ اسکندر است

هم دل خسرو شکافت هم جگر کوه‌کن
کز همه زورآوران عشق تواناتر است

هر کسی آورده روی بر طرف قبله‌ای
قبلهٔ اهل نظر شاه ملک منظر است

داور نیکو نهاد ناصردین شاه راد
آن که گه عدل و داد بر همه شاهان سر است

طبع سخاپیشه‌اش فتنهٔ دریا و کان
دست کرم گسترش آفت سیم و زر است

سایهٔ الطاف شاه تا به
فروغی فتاد
نظم فروغ افکنش زیور هر دفتر است

#فروغی_بسطامی


به خوانی:
#ماهورا



#آنلاین‌خوانی



@mahoora39

۱۴۰۰/۰۱/۱۲
°


نشه‌ی عشاق را
هرگز نمی‌دانی ڪه چیست
تا ننوشی جرعه‌ای از بادهٔ رخشان عشق...

#فروغی_بسطامی

📸 ‏سال ۱۹۴۰ در اوجِ بمباران‌های لندن توسط آلمان، مردم به یک کتابخانه عمومیِ تخریب‌شده رفته‌اند و برای مطالعه کتاب انتخاب می‌کنند ...
تا شدم بی خبر از خویش،
خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست
در این بی خبری

#فروغی_بسطامی
‌‌‎‌‌‌‎‌‎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

یک جام با تو خوردن یک عمر می‌پرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی

گفتی دهم شرابت از شیشه‌ی محبت
پیمانه‌ام ندادی، پیمان من شکستی...

#فروغی_بسطامی


#شبتان بر مدار عشق
در میان نخستین همراهان زنده یاد "داوود پیرنیا"، در اداره و سرپرستی برنامه ی گلها، شادروان "رهی معیری"، شاعر و ترانه سرای معروف، ارج و منزلتی ویژه دارد. "رهی" علاوه بر آنکه شاعرِ تغزلیِ توانایی بود، از اندک ترانه سرایانی بود که با موسیقی نیز، آشنایی داشت. حتی دو دانگ صدایی داشت که به یاری آن می توانست سروده های خود را پیش از انتشار، آزمایش کند. "رهی معیری" در سال ۱۲۸۸ خورشیدی در خانواده ی اهلِ فرهنگ و ادب پرورش یافته بود. پیشینه ی خانوادگی اش، به "بایزید بسطامی"، عارف و اندیشمندِ قرن چهارم هجری قمری و در گذشته ای نزدیک تر به "فروغی بسطامی"، شاعر معروف دوره قاجار می رسد. از نوجوانی، شاعری پیشه کرد و پس از آن چه هنگامِ تحصیل و چه هنگامِ رویارویی با مشغله های اداری، آن را رها نکرد.

زمانی جناب "باستانی پاریزی"-تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌پژوه-، در مورد او گفته بود: پس از ۶۰۰ سال، شاعری پای به دنیای ادب گذاشته، که شاید ۵۰۰ سالِ دیگر هم مانند او را نداشته باشیم. "علی دشتی"- پژوهش‌گر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار- در مورد ترانه سرایی او گفته است: "رهی" همه ظرافت های اٌسلوب شعریِ خود را، در ترانه ها بکار بسته و ترانه را از سقوط و ابتذال نگاه داشته است. "محمدرضا شفیعی کَدکَنی"- نویسنده و شاعر- زبان غزلِ رهی را، سازگار با ترنم و تَغَنی می داند که عرصه ی ترانه سرایی، جلوه گاهِ آن است.

در تاریخِ ترانه پردازی ایران، کمتر شاعری را می توان با "رهی" مقایسه کرد. پیوند شعر و موسیقی در کارِ او، در اوجِ دقت و زیبایی بود. "رهی" یکپارچه، تغزل بود و آن را در جانِ موسیقی می ریخت. روشن است که همکاری شاعر و ترانه پردازی چنین چیره دست، برای بنیان گذار برنامه ی گلها غنیمتی بشمار می رفت. به عنوان مثال در ترانه ی "من از روز ازل دیوانه بودم" به غزل سرشار او در پیوند با موسیقی "مرتضی محجوبی" و صدای "غلامحسین بنان" بر می خوریم که در برنامه ی گلهای ۲۱۶ ب در سال ۱۳۳۷، نخستین اجرای خود را یافته است. "رهی معیری" از جمله شاعرانی است که شعرها و ترانه هایش نه تنها در میان ایرانیان، که در همه ی کشورهای فارسی زبانِ همجوار نیز، شهرت و محبوبیت یافته است. توفیق متن های ترانه ای او، آهنگ سازان برجسته ی زمان، چون "روح اله خالقی"، "مهدی خالدی"، "جواد معروفی" و "علی تجویدی" را به همکاری مستمر با او برانگیخت.

در برنامه ی گلها بیش از همه با مثلثِ "خالقی"- "معیری"- "بنان" روبرو می شویم. حاصلِ کارِ مشترکِ این سه تن، گنجینه ای را در بایگانی گلها بوجود آورده است، که نظیرش در هیچ مکان و زمان دیگری پیدا نمی شود. "رهی" که در تمام مدت همکاری با "داوود پیرنیا"، نقشِ مشاورِ ادبیِ او را نیز ایفا می کرد، پس از کناره گیری "پیرنیا" در عمل، دو سال را به جای او نشست و مانع از آن شد که گلهایی که به همت و کوشش او نگاه بانی شد از پای درآید. سرانجام دستِ مرگ در سالِ ۱۳۴۷، او را برای همیشه از گلها جدا نمود. آخرین متنِ گلهایی او بر روی آهنگی از شادروان "علی تجویدی" نشسته که با عنوان آزاده نخستین ترانه ی گلهاییِ بانو "هایده" شده است.

#سیری_در_برنامه_گلها
#بخش_سوم
#داوود_پیرنیا
#رهی_معیری
#بایزید_بسطامی
#فروغی_بسطامی
#باستانی_پاریزی
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#مرتضی_محجوبی
#غلامحسین_بنان
#روح_الله_خالقی
#مهدی_خالدی
#جواد_معروفی
#علی_تجویدی
#هایده

@javadtaat
@mosighi_andishe
🔴 نوروز

دکتر پرویز ناتل خانلری

نوروز اگرچه روز نو سال است، روز کهنۀ قرنهاست. پیری فرتوت است که سالی یک بار جامۀ جوانی می‌پوشد تا به شکرانۀ آنکه روزگاری چنین دراز به سر برده و با این‌همه دم‌سردی زمانه تاب آورده است، چند روزی شادی کند. از اینجاست که شکوه پیران و نشاط جوانان در اوست.

پیر نوروز یادها در سر دارد و از آن کرانۀ زمان می‌آید، از آنجا که نشانش پیدا نیست. در این راه دراز رنجها دیده و تلخیها چشیده است، اما هنوز شاد و امیدوار است. جامه‌های رنگ‌رنگ پوشیده است، اما از آن‌همه یک رنگ بیشتر آشکار نیست و آن رنگ ایران است. از روزی که پدران ما به این سرزمین آمدند و نام خانواده و نژاد خود را به آن دادند گویی سرنوشتی دشوار برای ایشان مقرر شده بود. تقدیر چنان بود که این قوم نگهبان فروغ ایزدی، یعنی دانش و فرهنگ باشد. میان جهان روشنی که فرهنگ و تمدن در آن پرورش می‌یافت و عالم تیرگی که در آن کین و ستیز می‌رویید سدّی شود. نیروی یزدان را از گزند اهریمن نگه دارد.

ایرانی بار گران این امانت را به دوش کشید. پیکاری بزرگ بود. در این پیکار روزگارها گذشت و داستان این زد و خورد افسانه شد و بر زبانها روان گشت، اما هنوز نبرد دوام داشت. پهلوان سالخورده شد، فرتوت شد، نیروی تنش سستی گرفت، اما دل و جانش جوان ماند. هنوز اهریمن از نهیب او بیمناک است، هنوز پهلوان دلیر و سهمگین است. این همان پهلوان است که هر سال جامۀ رنگ‌رنگ نوروز می‌پوشد و به یادگار روزگار
جوانی شادی می‌کند.

کدام ملت دیگر را می‌شناسیم که به گذشتۀ خود، به تاریخ باستان خود، به آیین و آداب گذشتۀ خود بیش از این پایبند و وفادار باشد؟ این جشن نوروز که دو سه هزار سال است با همۀ آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است مگر نشانی از ثبات و پایداری ایرانیان در نگه داشتن آیین ملی خود نیست؟

نوروز یکی از نشانه‌های ملیت ماست. نوروز یکی از روزهای تجلّی روح ایرانی است.
نوروز برهان این دعوی است که ایران با همۀ سالخوردگی هنوز جوان و نیرومند است.در این روز دعا کنیم. همان دعا که سه هزار سال پیش از این زردشت کرد:

«منش بد شکست بیابد. منش نیک پیروز شود. دروغ شکست بیابد. راستی بر آن پیروز شود. خرداد و مرداد بر هر دو چیره شوند. اهریمن بدکنش ناتوان شود و رو به گریز نهد.»

و نوروز بر همۀ ایرانیان فرخنده و خرّم باشد.

🔴 منبع: نوروز ، نشریۀ ایران‌نامه، زمستان ۱۳۶۱، شمارۀ ۲، صص ۱۴۳-۱۴۶

🔴 پی‌نوشت:
بیست و نهم اسفند ماه، زادروز زنده‌یاد دکتر پرویز ناتل خانلری، استاد عالی‌رتبه دانشگاه تهران، ادیب و محقق خستگی‌ناپذیر ادبیات فاخر فارسی/ایران دلیک جرعه‌ی آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

#فروغی_بسطامی