پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
299 subscribers
31.7K photos
10.6K videos
7.31K files
8.8K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
✍️🌺درود بامدادتان طرب انگیز و فرخ صبحتان طلیعه ی شادی روزتان نیکو جامعه ای پیشرفت می کند و طعم آزادی را می چشد که دران خردمندان در بالاترین مناسب قدرت قرار بگیرند سنگاپور و مالزی دومثال روشن از تحولات چشم گیر در این زمینه اند.کشور می تواند فقیر باشد وبا مدیریت صحیح به شاخص اقتصاد جهان تبدیل شود و کشورهای ثروتمند اگر در دست افراد نالایق و طمع ورز بیفتد محل جولان مافیاهای رنگارنگ قرار می گیرند وسرمایه ی ملی به مصارفی می رسد که نه تنها بازگشتی برای مردم ندارد بلکه خرج اقتدار کاذبی می شود که کشور را به استانه ی فروپاشی می برد هزینه های حساب نشده از جیب مردم  و تامین هزینه ی دیگران از جیب خود سرانجامی جز فقر وذلت مردم خود ندارد
اما کشورهایی که قدر ذخایر خود رامی دانند و در دستان لایقی اداره می شوند منابع خود را به سرمایه های ملی تبدیل می کنند که برای مردمشان رفاه وآسایش را بهمراه می اورد.اصلاحات اقتصادی کشورهای عمان امارات ،قطر وعربستان در جهان رشک انگیز شده است.قدرت اسلحه نیست که رفاه خلق می کند بلکه ذهن خلاق مدیران است که ثروت آفرین است و اقتدار پایدار ایجاد می کند
🖋️🌿صبح است وبیا خیال را آب بزن
واز باده عشق راه بر خواب بزن
در پرده کسی نهاده دل رابه گرو
برخیز وتو بر هوای ان ساب بزن
🖋️🌿🖊️🌿شب تاریک وچشمانت ستاره است
چراغی  دلنشین در هر اشاره است
میان جمع خوبان می درخشی
به لب لبخند و بر چشمان شراره است

🖋️🌿فصلی تازه
خوابهای صورتی
و تفنگی که نداری
به شقیقه ات شلیک می شود
وماه انگشت اشاره اش را
می چرخاند

🖊️🌿از قبای قیرگون‌شب
دلم گرفت
خسته ام ز های وهوی
این جنون لش دویده
در نقاب  چهره های مسخ
مست تا ستاره ای دریده
پرده های نابکاری خیالشان
تاب داده  گیسوان خواب را
زار می زند چه برتن خیال
جبه ی گشاد بی خیالی حواله ها
پا کشیده می رود
نقد خاطرات بر حوالی کُلاله ها
صفرهای تازه هیچگاه
در حساب  این قبیله
دیده تا نمی شود
پس حساب پاکشان کشیده است
خلُق این قبیله بر جنون
بر زبونی  خلایقی
جهل را نوشته  نیش می زنند
بر مدار صفرشان هنوز هم
خیال وهم
ترس را به رنگ نفت تفت داده اند
بوی الگزیر زیر پوست می دود
با طناب وچاه
وین جلای زنگ سار رنگ باز
جلوه ای نمی دهد
چنان غروب در عروجشان
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒در دنیا فقط دو قدرت وجود دارد
اسلحه و اندیشه
و سر انجام، اسلحه ، مغلوب اندیشه، می شود

#آلبر_کامو

✍️برای دیکتاتورها، فقط یک شریک قدرتمند و قوی هست، ملتی نادان و بی تفاوت!
‌  
#آلبرکامو
تراژدی را آدم‌‌های تسلیم شده‌ی توسری خورده نمی‌سازند؛ آدم هایی می‌سازند که برای زندگی تلاش می‌کنند اما زورشان نمی‌رسد.
  
#وینستون_چرچیل
مادامی که مردم از من بهراسند،
برایم مهم نیست که از من متنفر
باشند.

📗کالیگولا | #آلبر_کامو
Everytime °
Sally Maer
هر اتفاقی هم که بیفتد،
فراموش نکن که آدمی
در این جهان هست که همیشه
و هر لحظه می‌توانی پیش او برگردی...

#آلبر_کامو
Mara Bebakhsh
Alireza Ghorbani
ارزش بارها شنیدن رو داره...برای امروز صبح


روزهایی می‌رسد
که انسان در آن‌ها
کسانی را که دوست می‌داشته،
بیگانه می‌یابد...


#آلبر_کامو
- بیگانه -
When She Came Back °
Max Richter
‏اما قلب حافظه‌ی خودش را دارد و من هیچ‌چیز را فراموش نکرده‌ام...

#آلبر_کامو
🌺درود صبح بخیر وبا شادی روزتان مزین به عشق ولبخند با ارزوی بهترینها وکامیابی شما
انسان در نهایت شبیه رؤیاهایش می‌شود... ؛
مواظب افکار منفی، حتی کوچک‌ترینشان باشید!
به قوی زندگی کردن عادت کنید فردا تجلی همین امروز است این شمایید که فردا را می نویسید
صبحتان پراز امید
   🖋️🌿✍️شعری که چشمان تو می خوانند
اهسته وقتی گرم طوفانند
یک مثنوی تفسیر می خواهند
در بزم شعرم تا که میهمانند

🖋️🌿گفتم به لبش که عشق وشادی از من
پاداش چو بوسه شد، زیادی  از من
انگشت به مهر روی لب تا آورد
اهسته بگفت،  این قنادی از من
    🖋️🌿یک صبح قشنگ وتازه ی بهمن ماه
چشمان تو هم شراب صبح اند بیا
بر پرده شادمانی از عشق بزن
رنگی که کند معجزه در  دفتر ما
   🖋️🌿شب است وباز لطیف است نرگس مست
چه گفت با من و کی زد به جاده بن بست
دهن به عطر خنده گشود و نهاد جادوی لب
به روی لب شعر و شاد با دلم پیوست
🖋️🌿شب از کدام پنجره
تکرار می شود
ماه نشسته بر ایوان
که باد اسب پیشکش
جهاز عروس است
ودرختان در زیر نور مه
لزگی می رقصند

🖋️🌿نفس های شعر
در تو‌ به شماره افتاده است
ورویاهایت
سرزده  از استینت
هنوز هم ساعت های بی خوابی را
با ستاره های دور دست
تقسیم می کند
مگر باد...
🖋️🌿✍️تو را دیدم
که چون رودی
میان جنگلی سرسبز
خیالت گرم رویاها
  به سنگ زندگی ساییده سر
پیوسته  دررفتن
و گیسوها
پریشان از خیال باد
به روی شانه می پیچید
ومی غلطید
   چونان   آبشاری لیز

نسیم دلگشا
با خویش می خندید
هوای عاشقی پیچیده در سر
گنگ اوازی
قمار تازه ای را می نمود آغاز
چه لبخندی چه ترفندی
کتابی باز بود ازشعر

و شاعر محو چشمانت

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒در دنیا فقط دو قدرت وجود دارد: "سرنیزه و اندیشه"، سرانجام سرنیزه مغلوب اندیشه می‌شود.
پس به اندیشه معتقد باشیم.
حتی اگر قدرت برای فریفتن ما، نقاب عقیده یا رفاه به چهره خود بزند ناله و زاری دوای درد اندیشه نیست، کافی است در راه نجات آن بکوشیم.

📕 فلسفه پوچی
    
#آلبر کامو
✍️برگ‌های کتاب به منزله‌ی بال‌هایی هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز می‌دهند.
     
#ولتر
آدم‌ ها، یک بار عمیقا عاشق می‌ شوند، چون فقط یک بار نمی‌ ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند، اما بعد از همان یک بار، ترس ها آنقدر عمیق می‌ شوند که عشق، دیگر دور می‌ ایستد ...

👤
#آلبر_کامو
📚
#بیگانه
Return Home °
Butimar
هیچکس مجبور نیست انسان بزرگی باشد.
تنها انسان بودن کافی است!

#آلبر_کامو
✍️🌺درود صبحتان بخیر وبانشاط روزتان بر مدار شادی وآرامش.آموزش همراه با پرورش براساس درک آزادیهای فردی واجتماعی و انسان دوستی ،اخلاق گرایی وطبیعت دوستی وکتابخانه ها دو رکن ساختن جامعه ی توسعه یافته ومدرن هستند وبدون سرمایه گذاری در آنها هیچ جامعه ای موفق نخواهد شد آموزش خصوصی ولاقید برخلاف حقوق اولیه بشر وکنوانسیونهای بین المللی است.وجز شرارت حاصلی ندارد و نگاه ان به انسان نگاهی طمع ورزانه وغیر اخلاقی است ومحصول آن بیشتر خرد ستیز است
🖋️🌿چو صبحی آشنا سر برکشیده
نوید غنچه بر چشمش دمیده
خیال تازه را چون می دهد آب
گل زیبا به هر شاخش خزیده
🖋️🌿ببین خرداد پا را کرده درکفش
چه اصراری به رفتن کرده حالا
بهار دلنشین طی شد در آمد
به تابستان که گرما رفته بالا
🖋️🌿زنجیرها که پاره می شوند
پرندگان شادی
آزادی را
تا دوردستها
آواز خواهند کرد
    
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖋️🌿باد اگر بیاید
پر می دهد
کبوتر موها را
وبند می شود
به پایش دلی
که می لرزاند باد
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
   
🖋️🌿تن سوزن سوزن شده را
هیچ پیله ای پیراهن نشد
شاید برای دوختنش
سوزنی سفارش داده اند
    
#ایرج_جمشیدی_بینا
    
🖋️🌿آتشفشان چشمان بی غروبت
جهانی را
خاکستر کرده اند
وهر روز
بیشتر شعله می کشد
این آتشفشان
    
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖋️🌿امد آوازی به لب
می خواند صبح
از جنونی که از بن تاکی
در آدم رسته بود
محو و سرگردان
صدایش در گلو
خواب در چشمان زیبا
سایه داشت
نقش دلتنگی میان چهره اش
حرف یک رنگی
که بر دل مانده بود
باز هم او خسته تنها زار
بار اندوهی به دوش
پا برهنه خواب راطی کرده بود
شاید این باری که او بردوش داشت
سخت اندوهی به دلها می گذاشت
شاید انبوه نگفتن های او
شانه اش را زیر بارش می فشرد
صبح را آواز کرد
دستها را باز کرد
قفل لبها راگشود
آی ادمها ..
چه زیبا می نمود
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
   
✍️📒آزادی ما از سفرکردن هایمان
معلوم می‌شود
کسی که دارایی اش را برای
سفر خرج می‌کند
در واقع دارد آزادی ذخیره می‌کند
برای روزهای حسرت نخوردن ...

#آلبر_کامو
✍️🌺درود صبح زیبایتان بر مدار عشق وشادی روزتان فرخ وفرهمند ایامتان به کام.جهان ما جهان ریاضی است وریاضتی در کار نیست.انچه رخ می دهد مضرب مشترک عوامل بسیاری است که عوامل انسانی دران دست بالا را دارند و هیچ رخدادی بی دلیل نیست پس جای آن دارد که کنشگران انسانی با چشم بصیرت به نقد ان بنشینند و بدون تعجبی جای پای انسان را در تخریب طبیعت و جامعه همه جا آشکار کنند.انسان که آمده بود تا احسن المخلوقات باشد با نقش مخربش در طبیعت وبا سیاسی ودون صفتی عامل انقراض گونه های بسیاری از موجودات ودر نهایت خود خواهد شد.جنگ های دوره ای،نسل کشی ها و جنگ افزارهای مخرب چهره ی جهان راتغییر داده اند وهمه ی گناه تغییرات اقلیمی برگردن انسان سنگینی می کند.به امید روزی که بشر از خودخواهی دست بردارد و اجازه ی  نفس کشیدن به زمین وسایر موجودات ساکن ان دهد

🌠
🖋️🌿گره بر مو زدی افتاد از ان باز
گره در کار وکس نگشود این راز
گره واکن از ابرو نیست مشکل
مزن ساز مخالف ای نظر باز
🌠
🖋️🌿سحر چرخید سیب و قفل بگشود
نظر بر چرخ کن وین راه ومقصود
جهان نو کن به آهنگی دوباره
ببین نقشی که  زد بر پرده چون بود
🌠
🖋️🌿لب شعرم گزیده شوخ چشمی
نهاده برلبش از بوسه یشمی
گرفته دست و می رقصد به آواز
که بر ساز لبش لبخند نشمی
🌠
🖋️🌿بیقرار ساز چشم تو
نهاده دل به خوشدلی
بیشه رود را
به سور تازه خوانده است
باد در میان شاخه های بید
از زلال اب نغمه رانده است
برلبش کتاب شعر
مثنوی بر ان لبان تشنه مانده است
در تغزلی عیان
چشم های شوخ، سبز کرده بادام خیال
جنگل از نجابتش
به اب بسته پای خویش
رود در تلاطم است و سنگ لیز
سُر نموده راه رفتن
و عروس گل چه مشک بیز
جویبار تازه در کنار
نقش گندم خیال، نقش آب
دل به پای بید می دود
گز نهاده سر به هم
نی فلوت می زند
بختیار ساقه های ترد گاف می دهند
دست می برم به موی تو
شانه تا کشیده ای به روی شانه می دود
از خیال ومستی شراب لب
غنچه می دود میان ذهن آب
تر نموده تا دهان شعر را
شبنمی زلال می چکد به روی دفتر خیال
کام تازه ای گرفته شعر من
لیز می خورد میان سینه ات
پرده های ان حجاب کهنه می درد
زیر دست من انار
تا دل تو غنج می رود
خواب صبح نرم ونازک است
وپای اسب ذهن چابک است
تا کجا که بادپای این خیال می دود
بیشه در سکوت و جشن سارها
صبح پاکشیده می رود
  خواب و تو
چه خوب می دود به سرزمین شعر
بیشه ی خیال سبز
و برلبش ترانه می رود
هی غزل غزل غزل
هرچه گفته ای اشاره می رود

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
🌠
✍️📒توده ها هرگز عطش حقیقت را ندارند. هر کسی که بتواند توهمات آنها را فراهم کند، به راحتی صاحب آنها است.
#روانشناسی_توده_ها
#گوستاو_لوبون
🌠
✍️بعضی از خاطرات
شبیه چاله‌های آبی هستند
که هیچ‌وقت بخار نمی‌شوند.

#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
🌠
✍️تسلای این جهان این است که رنج مدام و پیوسته وجود ندارد. غمی می‌رود و شادی‌ای باز زاده می‌شود. این‌ها همه در تعادل‌اند. این جهان، جهان جبران‌هاست.
#یادداشت_ها
#آلبر_کامو
#گزیدهٔ_کتاب
✍️🌺درود صبحتان دلنشین وپرتو مهر هر روزتان درخشان تر  بقای ادمی با همزیستی وتحمل و رشد فرهنگی میسر شد.اما رشد اقتصادی و اشتهای سیری ناپذیر انسان به خلق اندیشه های سیاسی ایدئولوژیک منجر شد که در آغاز مترقی وبر گستره آزادیی اش به نظر می رسیدند اما در نهایت جز انقیاد گروهی تحت سیطره ی گروهی دیگر حاصلی نداشته است.مذهب اولین اختراع انسان وسوسیالیسم،فاشیسم،لیبرالیسم ونئولیبرالیسم که در دل خود کلونیالیسم را داشته اند تکوین این روند بوده اند و بشر هر از گاه برای یکی کف زده وخود را رها پنداشته است اما همه اینها هنگامی که بر مرکب مراد سوار شده اند به درد بشر افزوده اند و گروهی ارمانخواه برای بازگشت به روزهای اوج انها سینه زده اند.بشر هیچگاه نتوانسته نه تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد و نه مدلی ارمانی از ان را به منصه ی ظهور برساند و همچنان در ارزوی ان مدینه ی فاضله ی تعریف نشده  می سوزد و به خلق مافیاهای رنگارنگ  چه در عرض جغرافیایی خاص وچه در عرصه ی بین المللی مشغول است ودرد بشر اولیه  چون سهرابی بر دوش رستمش باقی مانده است. بصل النخاع همه ی این مافیاها دولت هاست که ادای مبارزه با انها را دارند ومردمی که هر روز رنجشان بیشتر می شود اگر چه بیرق یکی را بردوش می کشند
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده  است
گویا کسی  نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است

شهریور است
انگور می خوش لبانت را
شراب بیانداز
تا فصل بعد
ما غرق بوسه می شویم
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری
که فصل اخرش را
سپید نوشته است
و از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
اهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
   
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه  سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
   🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان  رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
   
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور می‌کنیم با آنچه حقیقت می‌دانیم وجود دارد؛ و ما با بی‌خبری از آنچه که همه‌ی زندگی ما را دگرگون می‌سازد، بسر می‌بریم...

📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که می‌توانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
فرا رسیدن شهریور ماهتان مبارک