This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍🌺مسافر تاکسى آهسته روى شونهى راننده زد.
چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه.
راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه.
راننده جواب داد: واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من ۲۵ سال، راننده ماشين نعش کش بودم …
«گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم، که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود»📚
چطور باید زمان را متوقف کرد: بوسه
چطور باید در زمان سفر کرد: خواندن
چطور باید از زمان گریخت: موسیقی
چطور باید زمان را احساس کرد: نوشتن
چطور باید زمان را آزاد کرد: نفس کشیدن
#مت_هیگ📚
چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه.
راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه.
راننده جواب داد: واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من ۲۵ سال، راننده ماشين نعش کش بودم …
«گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم، که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود»📚
چطور باید زمان را متوقف کرد: بوسه
چطور باید در زمان سفر کرد: خواندن
چطور باید از زمان گریخت: موسیقی
چطور باید زمان را احساس کرد: نوشتن
چطور باید زمان را آزاد کرد: نفس کشیدن
#مت_هیگ📚
☕️ قطعهای از کتاب
دلتنگی برای دوستانی که نداشتهایم و کارهایی که نکردهایم و کسی که با او ازدواج نکردهایم و فرزندی که بهدنیا نیاوردهایم تلاش زیادی نمیخواهد. خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچهٔ چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را میبینند. حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است. مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم. ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
📕 #کتابخانه_نیمه_شب
✍ #مت_هیگ
دلتنگی برای دوستانی که نداشتهایم و کارهایی که نکردهایم و کسی که با او ازدواج نکردهایم و فرزندی که بهدنیا نیاوردهایم تلاش زیادی نمیخواهد. خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچهٔ چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را میبینند. حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است. مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم. ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
📕 #کتابخانه_نیمه_شب
✍ #مت_هیگ
✍️🌺درود صبحتان دلنشین وپرتو مهر هر روزتان درخشان تر بقای ادمی با همزیستی وتحمل و رشد فرهنگی میسر شد.اما رشد اقتصادی و اشتهای سیری ناپذیر انسان به خلق اندیشه های سیاسی ایدئولوژیک منجر شد که در آغاز مترقی وبر گستره آزادیش به نظر می رسیدند اما در نهایت جز انقیاد گروهی تحت سیطره ی گروهی دیگر حاصلی نداشته است.مذهب اولین اختراع انسان وسوسیالیسم،فاشیسم،لببرالیسم ونئوایبرالیسم که در دل خود کلونیالیسم را داشته اند تکوین این روند بوده اند و بشر هر از گاه برای یکی کف زده وخود را رها پنداشته است اما همه اینها هنگامی که بر مرکب مراد سوار شده اند به درد بشر افزوده اند و گروهی ارمانخواه برای بازگشت به روزهای اوج انها سینه زده اند.وبشر هیچگاه نتوانسته نه تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد و نه مدلی ارمانی از ان را به منصه ی ظهور برساند و همچنان در ارزوی ان مدینه ی فاضله ی تعریف نشده می سوزد و به خلق مافیاهای رنگارنگ چه در عرض جغرافیایی خاص وچه در عرصه ی بین المللی می پردازد ودرد بشر اولیه چون سهرابی بر دوش رستم باقی مانده است و بصل النخاع همه ی این مافیاها دولت هاست که ادای مبارزه با انها را دارند ومردمی که هر روز رنجشان بیشتر می شود
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری را
که فصل اخرش
سپید نوشته است
واو از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
واهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری را
که فصل اخرش
سپید نوشته است
واو از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
واهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
Telegram
attach 📎
Forwarded from پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
✍️🌺درود صبحتان دلنشین وپرتو مهر هر روزتان درخشان تر بقای ادمی با همزیستی وتحمل و رشد فرهنگی میسر شد.اما رشد اقتصادی و اشتهای سیری ناپذیر انسان به خلق اندیشه های سیاسی ایدئولوژیک منجر شد که در آغاز مترقی وبر گستره آزادیش به نظر می رسیدند اما در نهایت جز انقیاد گروهی تحت سیطره ی گروهی دیگر حاصلی نداشته است.مذهب اولین اختراع انسان وسوسیالیسم،فاشیسم،لببرالیسم ونئوایبرالیسم که در دل خود کلونیالیسم را داشته اند تکوین این روند بوده اند و بشر هر از گاه برای یکی کف زده وخود را رها پنداشته است اما همه اینها هنگامی که بر مرکب مراد سوار شده اند به درد بشر افزوده اند و گروهی ارمانخواه برای بازگشت به روزهای اوج انها سینه زده اند.وبشر هیچگاه نتوانسته نه تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد و نه مدلی ارمانی از ان را به منصه ی ظهور برساند و همچنان در ارزوی ان مدینه ی فاضله ی تعریف نشده می سوزد و به خلق مافیاهای رنگارنگ چه در عرض جغرافیایی خاص وچه در عرصه ی بین المللی می پردازد ودرد بشر اولیه چون سهرابی بر دوش رستم باقی مانده است و بصل النخاع همه ی این مافیاها دولت هاست که ادای مبارزه با انها را دارند ومردمی که هر روز رنجشان بیشتر می شود
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری را
که فصل اخرش
سپید نوشته است
واو از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
واهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری را
که فصل اخرش
سپید نوشته است
واو از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
واهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
Telegram
attach 📎
✍️📒گفت: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست. توی اون کتابخونه هم قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام میدادی؟
#کتابخانه_نیمه_شب
#مت_هیگ
#کتابخانه_نیمه_شب
#مت_هیگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️🔸🔸🔸
گفت: " دوستت دارم."
و درست همان موقع فهمیدم
عشق چرا وجود دارد.
دلیل وجود داشتن عشق این بود که
به تو کمک کند جان به در ببری.
برای این بود که معنا را فراموش کنی،
دست از جستجو برداری و شروع کنی
به زندگی کردن.
معنیاش این بود که دست کسی را بگیری
که برایش اهمیت قائلی و در زمان حال
زندگی کنی. گذشته و آینده توهم بود.
بنابراین رها کردم،
همه چیزهای دنیا را رها کردم،
همه چیز به جز دست او را.
✍ #مت_هیگ
📙 #انسانها
☀️🔸🔸🔸
گفت: " دوستت دارم."
و درست همان موقع فهمیدم
عشق چرا وجود دارد.
دلیل وجود داشتن عشق این بود که
به تو کمک کند جان به در ببری.
برای این بود که معنا را فراموش کنی،
دست از جستجو برداری و شروع کنی
به زندگی کردن.
معنیاش این بود که دست کسی را بگیری
که برایش اهمیت قائلی و در زمان حال
زندگی کنی. گذشته و آینده توهم بود.
بنابراین رها کردم،
همه چیزهای دنیا را رها کردم،
همه چیز به جز دست او را.
✍ #مت_هیگ
📙 #انسانها
☀️🔸🔸🔸
"هر بار که یک کتاب عالی خواندهام، حس کردهام که مشغول نقشهخوانی هستم؛ نقشهی یک گنج ،و گنجی که به سمت آن هدایت شدهام، در واقع خودم بودهام."
#مت_هیگ
#مت_هیگ
✍️🌺درود صبحتان دلنشین وپرتو مهر هر روزتان درخشان تر بقای ادمی با همزیستی وتحمل و رشد فرهنگی میسر شد.اما رشد اقتصادی و اشتهای سیری ناپذیر انسان به خلق اندیشه های سیاسی ایدئولوژیک منجر شد که در آغاز مترقی وبر گستره آزادیی اش به نظر می رسیدند اما در نهایت جز انقیاد گروهی تحت سیطره ی گروهی دیگر حاصلی نداشته است.مذهب اولین اختراع انسان وسوسیالیسم،فاشیسم،لیبرالیسم ونئولیبرالیسم که در دل خود کلونیالیسم را داشته اند تکوین این روند بوده اند و بشر هر از گاه برای یکی کف زده وخود را رها پنداشته است اما همه اینها هنگامی که بر مرکب مراد سوار شده اند به درد بشر افزوده اند و گروهی ارمانخواه برای بازگشت به روزهای اوج انها سینه زده اند.بشر هیچگاه نتوانسته نه تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد و نه مدلی ارمانی از ان را به منصه ی ظهور برساند و همچنان در ارزوی ان مدینه ی فاضله ی تعریف نشده می سوزد و به خلق مافیاهای رنگارنگ چه در عرض جغرافیایی خاص وچه در عرصه ی بین المللی مشغول است ودرد بشر اولیه چون سهرابی بر دوش رستمش باقی مانده است. بصل النخاع همه ی این مافیاها دولت هاست که ادای مبارزه با انها را دارند ومردمی که هر روز رنجشان بیشتر می شود اگر چه بیرق یکی را بردوش می کشند
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
شهریور است
انگور می خوش لبانت را
شراب بیانداز
تا فصل بعد
ما غرق بوسه می شویم
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری
که فصل اخرش را
سپید نوشته است
و از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
اهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
فرا رسیدن شهریور ماهتان مبارک
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
شهریور است
انگور می خوش لبانت را
شراب بیانداز
تا فصل بعد
ما غرق بوسه می شویم
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری
که فصل اخرش را
سپید نوشته است
و از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
اهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
فرا رسیدن شهریور ماهتان مبارک
Telegram
attach 📎