✳️اراده های ضعیف همواره به صورت حرف و گفتار خودنمائی می کنند، لیکن اراده قوی جز در لباس عمل و کردار ظهور نمی یابد.
#گوستاو_لوبون
@parnian_khyial
#گوستاو_لوبون
@parnian_khyial
✍️🌺درود صبح زیبایتان بر مدار عشق وشادی روزتان فرخ وفرهمند ایامتان به کام.جهان ما جهان ریاضی است وریاضتی در کار نیست.انچه رخ می دهد مضرب مشترک عوامل بسیاری است که عوامل انسانی دران دست بالا را دارند و هیچ رخدادی بی دلیل نیست پس جای آن دارد که کنشگران انسانی با چشم بصیرت به نقد ان بنشینند و بدون تعجبی جای پای انسان را در تخریب طبیعت و جامعه همه جا آشکار کنند.انسان که آمده بود تا احسن المخلوقات باشد با نقش مخربش در طبیعت وبا سیاسی ودون صفتی عامل انقراض گونه های بسیاری از موجودات ودر نهایت خود خواهد شد.جنگ های دوره ای،نسل کشی ها و جنگ افزارهای مخرب چهره ی جهان راتغییر داده اند وهمه ی گناه تغییرات اقلیمی برگردن انسان سنگینی می کند.به امید روزی که بشر از خودخواهی دست بردارد و اجازه ی نفس کشیدن به زمین وسایر موجودات ساکن ان دهد
🌠
🖋️🌿گره بر مو زدی افتاد از ان باز
گره در کار وکس نگشود این راز
گره واکن از ابرو نیست مشکل
مزن ساز مخالف ای نظر باز
🌠
🖋️🌿سحر چرخید سیب و قفل بگشود
نظر بر چرخ کن وین راه ومقصود
جهان نو کن به آهنگی دوباره
ببین نقشی که زد بر پرده چون بود
🌠
🖋️🌿لب شعرم گزیده شوخ چشمی
نهاده برلبش از بوسه یشمی
گرفته دست و می رقصد به آواز
که بر ساز لبش لبخند نشمی
🌠
🖋️🌿بیقرار ساز چشم تو
نهاده دل به خوشدلی
بیشه رود را
به سور تازه خوانده است
باد در میان شاخه های بید
از زلال اب نغمه رانده است
برلبش کتاب شعر
مثنوی بر ان لبان تشنه مانده است
در تغزلی عیان
چشم های شوخ، سبز کرده بادام خیال
جنگل از نجابتش
به اب بسته پای خویش
رود در تلاطم است و سنگ لیز
سُر نموده راه رفتن
و عروس گل چه مشک بیز
جویبار تازه در کنار
نقش گندم خیال، نقش آب
دل به پای بید می دود
گز نهاده سر به هم
نی فلوت می زند
بختیار ساقه های ترد گاف می دهند
دست می برم به موی تو
شانه تا کشیده ای به روی شانه می دود
از خیال ومستی شراب لب
غنچه می دود میان ذهن آب
تر نموده تا دهان شعر را
شبنمی زلال می چکد به روی دفتر خیال
کام تازه ای گرفته شعر من
لیز می خورد میان سینه ات
پرده های ان حجاب کهنه می درد
زیر دست من انار
تا دل تو غنج می رود
خواب صبح نرم ونازک است
وپای اسب ذهن چابک است
تا کجا که بادپای این خیال می دود
بیشه در سکوت و جشن سارها
صبح پاکشیده می رود
خواب و تو
چه خوب می دود به سرزمین شعر
بیشه ی خیال سبز
و برلبش ترانه می رود
هی غزل غزل غزل
هرچه گفته ای اشاره می رود
#ایرج_جمشیدی_بینا
🌠
✍️📒توده ها هرگز عطش حقیقت را ندارند. هر کسی که بتواند توهمات آنها را فراهم کند، به راحتی صاحب آنها است.
#روانشناسی_توده_ها
#گوستاو_لوبون
🌠
✍️بعضی از خاطرات
شبیه چالههای آبی هستند
که هیچوقت بخار نمیشوند.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
🌠
✍️تسلای این جهان این است که رنج مدام و پیوسته وجود ندارد. غمی میرود و شادیای باز زاده میشود. اینها همه در تعادلاند. این جهان، جهان جبرانهاست.
#یادداشت_ها
#آلبر_کامو
#گزیدهٔ_کتاب
🌠
🖋️🌿گره بر مو زدی افتاد از ان باز
گره در کار وکس نگشود این راز
گره واکن از ابرو نیست مشکل
مزن ساز مخالف ای نظر باز
🌠
🖋️🌿سحر چرخید سیب و قفل بگشود
نظر بر چرخ کن وین راه ومقصود
جهان نو کن به آهنگی دوباره
ببین نقشی که زد بر پرده چون بود
🌠
🖋️🌿لب شعرم گزیده شوخ چشمی
نهاده برلبش از بوسه یشمی
گرفته دست و می رقصد به آواز
که بر ساز لبش لبخند نشمی
🌠
🖋️🌿بیقرار ساز چشم تو
نهاده دل به خوشدلی
بیشه رود را
به سور تازه خوانده است
باد در میان شاخه های بید
از زلال اب نغمه رانده است
برلبش کتاب شعر
مثنوی بر ان لبان تشنه مانده است
در تغزلی عیان
چشم های شوخ، سبز کرده بادام خیال
جنگل از نجابتش
به اب بسته پای خویش
رود در تلاطم است و سنگ لیز
سُر نموده راه رفتن
و عروس گل چه مشک بیز
جویبار تازه در کنار
نقش گندم خیال، نقش آب
دل به پای بید می دود
گز نهاده سر به هم
نی فلوت می زند
بختیار ساقه های ترد گاف می دهند
دست می برم به موی تو
شانه تا کشیده ای به روی شانه می دود
از خیال ومستی شراب لب
غنچه می دود میان ذهن آب
تر نموده تا دهان شعر را
شبنمی زلال می چکد به روی دفتر خیال
کام تازه ای گرفته شعر من
لیز می خورد میان سینه ات
پرده های ان حجاب کهنه می درد
زیر دست من انار
تا دل تو غنج می رود
خواب صبح نرم ونازک است
وپای اسب ذهن چابک است
تا کجا که بادپای این خیال می دود
بیشه در سکوت و جشن سارها
صبح پاکشیده می رود
خواب و تو
چه خوب می دود به سرزمین شعر
بیشه ی خیال سبز
و برلبش ترانه می رود
هی غزل غزل غزل
هرچه گفته ای اشاره می رود
#ایرج_جمشیدی_بینا
🌠
✍️📒توده ها هرگز عطش حقیقت را ندارند. هر کسی که بتواند توهمات آنها را فراهم کند، به راحتی صاحب آنها است.
#روانشناسی_توده_ها
#گوستاو_لوبون
🌠
✍️بعضی از خاطرات
شبیه چالههای آبی هستند
که هیچوقت بخار نمیشوند.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
🌠
✍️تسلای این جهان این است که رنج مدام و پیوسته وجود ندارد. غمی میرود و شادیای باز زاده میشود. اینها همه در تعادلاند. این جهان، جهان جبرانهاست.
#یادداشت_ها
#آلبر_کامو
#گزیدهٔ_کتاب