پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو...
در عطش وحشی رقص تانگو...
تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک ...
ظریف و زیبا...
در نقش و نگار لباس های رقص... سیرتاکی...
در تکان آرام شانه ها...
تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم
در اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارت...
در اُپرای «کارمن» بیزه...
در اُپرای «آیدای» وِردی...
تو را به زبان تُرکی دوست دارم
در رقص جنگی و یاللی...
در رقص تأثر برانگیز واغزالی...
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هر نُت موسیقی...
در هر سطری که می نویسم...
در هر ترانه ی شور انگیز...
در هر ریتم غمناک...
آیا عشق را زبانی هست؟
آیا عشق، کوره راه وُ راهی دارد؟
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هفت نُتی که می دانم
در هفت رنگی که می شناسم
تو را در آسمان و زمین دوست دارم...
ربطی به خود تو ندارد
تو را به همه ی زبان ها
در همه ی خانه وُ راه ها
تو را در درونم
دوست دارم


#زیبا_خلیل
#شاعر_آذربایجانی
#ترجمه_مجتبی_نهان
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو...
در عطش وحشی رقص تانگو...
تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک ...
ظریف و زیبا...
در نقش و نگار لباس های رقص... سیرتاکی...
در تکان آرام شانه ها...
تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم
در اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارت...
در اُپرای «کارمن» بیزه...
در اُپرای «آیدای» وِردی...
تو را به زبان تُرکی دوست دارم
در رقص جنگی و یاللی...
در رقص تأثر برانگیز واغزالی...
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هر نُت موسیقی...
در هر سطری که می نویسم...
در هر ترانه ی شور انگیز...
در هر ریتم غمناک...
آیا عشق را زبانی هست؟
آیا عشق، کوره راه وُ راهی دارد؟
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هفت نُتی که می دانم
در هفت رنگی که می شناسم
تو را در آسمان و زمین دوست دارم...
ربطی به خود تو ندارد
تو را به همه ی زبان ها
در همه ی خانه وُ راه ها
تو را در درونم
دوست دارم


#زیبا_خلیل
#شاعر_آذربایجانی
#ترجمه_مجتبی_نهان
"قانون زیستن، وظیفه‌ى زیستن"


هیچ چیز نباشد
نه حشره‌یى وزوز کُن
نه برگى لرزان
نه جانورى که لیسه کشد یا بلاید،
هیچ گرمى، هیچ شکفته‌یى
نه یخ‌زده‌یى، نه درخشانى، نه بویایی
نه سایه‌ى ساینده‌ى یکى گُل ِ تابستانى
نه درختى پوستین ِ برفش در بر
نه گونه‌یى به یکى بوسه‌ى شاد آراسته
نه بالى محتاط یا گستاخ در باد
نه کنار ِ نازک ِ تنى، نه یکى آغوش ِ سراینده
نه چیز ِ آزادى، نه سود بردنى، نه هدر دادنى
نه پریشان شدنى، نه فراهم آمدنى
از پى ِ خیر یا کز پى ِ شرّ
نه شبى مسلح به سلاح عشق یا رامشى
نه صدایى از سر ِ اعتماد و نه دهانى هیجان‌زده
نه سینه‌ى عریانى نه دست ِ گشوده‌یى
نه تیره‌روزى، نه سیرمانى
نه چیز مادى، نه چیزى که بتوان دید
نه از سنگین و نه از سبک
نه میرا و نه ماندگار

انسانى باشد
هر که خواهد گو باش
من یا دیگرى
ورنه هیچ نباشد.

#پل_الوار
#‌‌‌ترجمه_احمد_شاملو
نور دریا

اگر کتابی را بسوزانی، در شعله‌ها رو‌ به غیاب گشوده می‌شود. اگر غرقش کنی، با امواج می‌گسترد، اگر دفنش کنی، تشنگی بیابان را فرومی‌نشاند. زیرا کلمات همه آب ناب رستگاری‌اند.

#ادمون_ژابس
#ترجمه حسین مکی زاده
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
www.ArabSong.net
به تو مدیونم اے لبخند من، به تو مدیونم
به تو مدیونم اے اشک من، تو می‌توانے هر آنچه را آرزو ڪردے مالک شوی
به تو مدیونم اے قلب من، به قلب من نگاه ڪن، هیچ یک از اینها اگر تو نباشے نخواهند بود
دلے ڪه دیوانه می‌شود را فراموش ڪن
درباره چنین چشمان عاشق و زیبایی
چه ڪسے ممڪن است تو را دوست نداشته باشد؟
اے واے از دل تو
مغرورست، دل تو مغرور است
به تو مدیونم اے تپش قلب من و وقتے احساس نیست، چه چیز می‌ماند؟
عشق من! اگر تو بروے من آزرده میشوم، آزرده می‌شوم
چشمت به دل من باشد و ڪمے مراقب باش و بر حذر باش
دل مهربانم فقط و فقط می‌تواند تحمل ڪند
به تو خیانت نخواهم ڪرد، حتے اگر عشقت به من خیانت ڪند
و دیوانه‌وار، چقدر دیوانه‌وار دوستت دارم
آه روح و جان من! تو می‌توانے هر آنچه بخواهے را داشته باشی
دلم دیگر تحت امر عقلم نیست
فقط به خواست و اراده توست، دلے ڪه گرو گذاشته شده است
پس وقتے این دل دیوانه می‌شود تو ببخش ..

#ترجمه
#موسیقی_عرب
ارسالی دوستداران کانال
دوران هولناک یژوف را می‌گذراندیم. هفده ماهی می‌شد که در صف طولانی زندان لنینگراد، منتظر می‌ایستادم. یک روز کسی من را شناخت. پشت سرم زنی بود با لب‌هایی کبود، زنی که هیچ‌وقت حتی اسم من هم به گوشش نخورده بود. کمی از حال رخوتناک و منگی که همه‌ی ما را مبتلا کرده بود، بیرون آمد و در گوشم زمزمه کرد (همه‌مان حرف‌هایمان را پچ‌پچ‌کنان می‌گفتیم):
- شما می‌تونین حالی رو که داریم توصیف کنین و بنویسین؟
و من گفتم:
- می‌تونم.
چیزی شبیه لبخند لغزید،
لغزید و فروریخت روی مختصاتی که دیگر نمی‌شد نامش را صورت گذاشت.

۱ آوریل ۱۹۵۷
لنینگراد

آخماتووا مدت‌ها پیگیر پسرش بود که در زندان او را گروگان گرفته بودند. در این دوران، موسوم به دوره‌ی پاکسازی، نیکلای یژوف، افسر ارشد پلیس مخفی استالین، جمعیت زیادی را زندانی، شکنجه و اعدام‌ کرد، دورانی که وحشت عمومی سرتاسر کشور را فراگرفته بود.


.
.
.
.
.
آنا آخماتووا
#ترجمه از روسی
#اشکان_دانشمند✍🏻
#اشکان_غفاریان_دانشمند



@ashkandaneshmand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کوه گفت :
« انقلاب ، رود است.
زمانی تند و تیز و گاهی به آرامی جاری است.
چندی هم ژرف و بی گدار است»

رود گفت : « انقلاب ، کوه است .
بلندایش ، قله
جایگاهش سترگ
و دامنه اش فراخ است.»

درخت گفت : « انقلاب ، جنگل است .
گوشه ای تنک و زمانی خشک و میان آن انبوه است.»

پس آنگاه ، زمین به سخن آمد: «
نه ، انقلاب ، زندگی است.
  همچون سر من که گرد چشم خورشید می گردد،
سر انقلاب نیز
گرد چشم مردم می چرخد.
آنچه هرگز روی نخواهد داد،
باز ایستادن است.»

#شیرکو_بیکس
#ترجمه : #بهروز_حسن_زاده
✍️🌺درود صبحتان بخیر دلنشین وبی ملال روزتان بر پرند شادی و فرخندگی
اسفند می رود تا دفتر سالی راببندد و عشق می اید تا دریچه ی تازه ای بر چشمان شکوفه های بهاری بگشاید و ما مسافرانی که سواره وپیاده در جستجوی شادی ورستگاری به استقبال سال نو می رویم به این امید که مهر دل افروز با خود برای همه ی جهانیان صلح ،آرامش و نیکدلی بیاورد و سال نو پایانی بر مصائب و جنگهای تحمیل شده باشد وجهان باردیگر به عقلانیت برگردد
🖋️🌿صبح تا اسان کند کار خیال
سر زد از هر سو به تابش بی ملال
مهر رخشان خنده برلب با نشاط
وه چه روزی تازه با این حس وحال
🖋️🌿صبح سرکشیده فعل جام آفتاب
سر زد از خیال وگفت رو بتاب
روشن از نگاه مهر تا جهان شده
خنده ها نشسته بر لب از جناب
🖋️🌿خیال از قصه ی زیبا غزل گفت
گلم ازچشم زیبایش چو بشکفت
عروس شعر شد زیبا نگارین
به شعرم ژاله هم در وصدف سفت

🖋️🌿چشمانت
این جباریت را
از کجا وام گرفته اند
که جلاد خاطرات من اند
در بی زمانی

🖋️🌿از دوش شب
به زایش یک صبح
پهنای صورت ماه را
چونان‌ترنجی ترد
می برید
انگشت بی اشاره ی  یک سرباز
تا آن ستاره ی سرگردان
وقتی که می دمد
نشانه نباشد
🖋️🌿یک فعل است
گفتم نمی تواند
و ن را به طور مجازی
قرض داده اند
به لشکر گرسنگانی
که در سیل مانده اند
یا آوارگانی که در غزه
گوشت دم توپ می شوند
شاید هم که به اکراین برده اند
در ان جنایت فجیح تجاوز
تا بیش از این نخراشد
روح لطیف گلها را
این ن هزار فاجعه با خود دارد
و چه سرها
که بر دار نکرده است
هرچند که دارها را
هم گرسنگانی بر پا کرده اند
که دچار توهم قدرت شده اند
ونان را
به سفره ی اربابان
به نرخ روز برده اند
در قاعده ی این ن
شکستن وبر دار کردن است
و هیچ ارتباطی
با سنگلاخ آزادی ندارد
ونانوا
از استخوان شکسته ی گندم
می پزد نان را

#ایرج_جمشیدی_بینا
   ✍️📔تضادی دوگانه در انسان‌بودن وجود دارد: اول اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای شما زندگی کند (یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند با آنچه شما باید با آن مواجه شوید روبه‌رو شود یا آنچه را شما باید احساسش کنید احساس کند) و هیچ‌کس نیز قادر نیست به‌تنهایی ازپسِ زندگی بربیاید. دوم اینکه همهٔ ما، در این تنها نوبتِ زندگی‌مان، آمده‌ایم برای عشق‌ورزیدن و ازدست‌دادن. هیچ‌کس نمی‌داند چرا، اما همین است که هست. اگر به عشق پایبند باشیم، به‌ناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد. با این وصف، با تمام قدرت و به‌طور اسرارآمیزی، این شناختِ هر دوی عشق و فقدان است که ما را کاملاً و عمیقاً زنده نگه خواهد داشت.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست📚
#مگان_دیواین
#ترجمه سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند
دوستان خود را به کانال پرنیان خیال دعوت کنید با سپاس
کارل یونگ معتقد بود خصوصیاتی که در دیگران ما را آزار می‌دهد انعکاس بخش‌هایی از خودمان است که انکار می‌کنیم. فروید از آن به عنوان «فرافکنی» یاد می‌کرد. اکثر مردم به آن می‌گویند«عوضی بودن»
#عشق_کافی_نیست📚
#مارک_منسن manson, mark
#ترجمه_سیمین_محمدی
موضوع: راه‌ و رسم زندگی، خودشناسی، عشق، جنبه‌های روان‌شناسی، خودسازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا بالاترین خیر انسان ..
شادی و خوشبختی است؟
آیا خوب زیستن «درد» دارد؟

#ترجمه و صدا : #ایمان_فانی


#باهم_ببنیم ..!
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هشتم


#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_ششم:
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!


#تاویل_بند_ششم:
راوی اینجا کاملا موتیف هایش را داستانی می کند تا لذت عشق را داستانی و با نمودها بیابیم. اینکه خود را در میانه روایت ها حس می کنیم یعنی راوی موفقیت بیانی دارد. پیامدهای این گونه روایت که در همذات پنداری سلوک دارند سبب شده تا با اوی راوی و اوی غائب همراه شده و عشق بازی داشته باشیم به حس های مان. #آرتور_هانیوِل درباره پیرنگ در روایت مدرن می گوید:
- یکی از پیامدهای به کارگیری پیرنگ های مدرن و فنون روایت آن ها اینکه خواننده به نحو بی سابقه ای خود را در وقایع داستان دخیل احساس کند. (۲۱)
چرا چنین دخیل شدن حسی رخ می دهد؟ چون راوی دانای کل نیست بسان گذشته. وقتی هم دانای کل نیست پس وجود ندارد تا بتواند پیچیدگی روایت را توضیح دهد به خواننده. پس وظیفه خواننده هست که رابطه های دلالتی را از حقایق بیانی پدیدارشناسی کند و از همین رو صاحب روایت می شود تا در فردیت اشتراکی فعالانه در ایجاد پیرنگ روایت کمک رسان شود.
#شروع داستان وار این بند: هنوز که هنوز هست ای یار با همه توصیف ها نسبت به وضعیت دیالکتیک تنهایی ام، کارد - چاقو - نمی برد که تعبیر چاقو دسته خود را نمی برد را می توانیم به عنوان یک اصطلاح دریابیم. راوی از گزاره های وضعی کارش را هی بسط می دهد. از کارکرد چاقو به نخود هر آش رفتن یعنی انگشت هایم دور هر کاری برای توصیف تو رفتن. اینکه هستم و در پی تو روان می شود شرایط نخود هر آتش. بعد به خواب نگاهی خاص دارد راوی. #حنای_خواب حنای شب حجله را تعبییر دارد در حالتی و دیگر اینکه حنا رنگی ندارد که خود یک اصطلاح است.
وقتی خواب حنا ندارد بی جا و زمان سرگشته شده پس شتر او - خواب- هرجا می رود یعنی به هرجا بنگرم تو را می بینم پس در پی تو روان و خواب هایم در جستجوی توست.
خوابگرد حالتی نیمه بیدار و رونده است. راوی از وضع بی وضع عاشق به عنوان حالتی خوابگرد سخن دارد تا بی او زیستی را در بود و نبود ببینیم. یک زبانزد لری داریم که می گوید:
ت نیسی وُ ن سر زنده یلُم ن سر مردی یل
#ترجمه: تو نیستی و نه سر زنده ها هستم به بودن و نه سر مرده ها به سرشماری.

راوی از خوابگردهایی هایش می گوید که شده پیوندی به داستان های هزار و یک شب. چون بال پروانه در اوج بودن شان قصه ها دارند. بال پروانه که فقط در شب پیش می آید و روایت پروانگی را زمزمه تا کرم به پروانه برسد. پرواز که رویای همه هست در این تصویر تا قصه ها شده زمزمه ای فرازمند. این مهم را راوی در گزارشی تاریخی مکتوب می کند.



پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
در آغوش تاریکی شب
زمین به خواب می‌رود
و آسمان به خاموشی می‌پیچد
اما در این سکوت و سرمای شب
نوری ناگهان از راه می‌افتد
که همه را به امید وجود دعوت می‌کند
آسمان رنگارنگ می‌شود
با پرتو خورشید
در هر لحظه، چهره‌ای جدید به نمایش می‌گذارد
آفتاب، چشمان خیرخواه خود را باز کرده است
طلوع بعد از غروب، پاسخ است به تاریکی شب
برای دیدن دنیای جدید و زادن عشق
طلوع بعد از غروب، فرصت است برای شروع دوباره
برای روشن شدن در تاریکی‌ها و سایه‌ها
آفتاب، با نور خود، راهنمایی می‌کند
و به هر کسی که امید دارد، راه را نشان می‌دهد
پس بگذارید طلوع بعد از غروب
به چشمانتان شادی بخشد
و به قلبتان امید و عشق ببخشد
زیرا هر صبح، یک فرصت است
برای زندگی کردن با پرتوهای خورشید


#ترجمه یک شعر پهلوی ساسانی
#مهدی_ازوج_هومن


#شبتان غرق ارامش ❣️
✍️🌺درود صبحتان مزین به شادی و ترنم عشق،روز و روزگارتان بر مراد و کامگار
عادات فکری مثبت داشته باشید و هرگز انرژی مثبت و روحیات مثبت را از خود دور نکنید. عادات فکری مثبت، شما را به موفقیت میرسانند. یادتان باشد شرط لازم برای رشد  داشتن دیدگاه مثبت و عادات فکری مثبت است، البته یادتان باشد شرط کافی نمی باشد ولی شرط لازم می باشد ولی همین خصوصیت می‌تواند منجر به بقیه خصوصیات مثبت شود یعنی باعث شود شما برنامه ریزی کنید، رشد کنید، به آینده امیدوار باشید، پشتکار خود را حفظ کنید و به موفقیت برسید. بنابراین عادات فکری مثبت، شرطی لازم است که می‌تواند شروط دیگر موفقیت را در شما ایجاد کند.
🖋️🌿در رگ شهریور انگاری شراب انداختند
چشم  انگور تو را از شور ، شاب  انداختند
خاطرت عاطر مکدر کرده دور روزگار
بس که این طاق مقرنس را عتاب انداختند

🖋️🌿گفته بودم از غزل سرشار می گردم بیا
زآن دو تا چشم عسل هشیار می گردم بیا

شب گذشت وچشم بردر من نگهبان خیال
از سر سودای تو بیمار می گردم بیا

🖋️🌿گذشتم از تو واز خویشتن بیش
گذشتم از دوچشم روشن خویش
تو هم بگذشته بودی پیش از اینها
بدان آیین که دل رامی کند ریش

🖋️🌿شب کشتزار دور
باران و بیقراری ماه
انگشت کرده چشم سیاهی را
تا بردهان باد نی لبکی است
انگار در سور می دمد
وزخم ها ناسور
دیگر ثواب نیست
از راه کشتزار رفتن
حالا سوار بر ترک خود چه دارد
اینگونه باد می تازد
تا بگذرد از پل رسوایی
هر کورس را به مهمیز است
خواب است وچشم
آب است از سوز گوشه ی چشمش
ییلاق را نهاده به قشلاق می رود
در جیب خود چه دارد
دستمال بسته به شالش
وکبریتی
شاید که کورسویی را
ازتنگ دلی بر افروزد
ان روزهای برده قرار را
بر پرده می کشد
تا بر نت خیال در آشوبد
واقبال بسته به مویی را
دیوانگی است در ریر جلد شب
واو هشیار سرخوشی رفتن از خویش
پا در رهی نهاده  بی بازگشت
تا مسلخ خیالش گویی دوانگشت راه
باید تمام کند  نام وننگ را
وبرهاند شهری را
از این خیال گنگ نفهمیدن
با خود همیشه به تکرار است
شهنامه آخرش خوش نیست
وقتی که چوب در لانه ی زنبور می کنند

    
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📗تضادی دوگانه در انسان‌بودن وجود دارد: اول اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای شما زندگی کند (یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند با آنچه شما باید با آن مواجه شوید روبه‌رو شود یا آنچه را شما باید احساسش کنید احساس کند) و هیچ‌کس نیز قادر نیست به‌تنهایی ازپسِ زندگی بربیاید. دوم اینکه همهٔ ما، در این تنها نوبتِ زندگی‌مان، آمده‌ایم برای عشق‌ورزیدن و ازدست‌دادن. هیچ‌کس نمی‌داند چرا، اما همین است که هست. اگر به عشق پایبند باشیم، به‌ناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد. با این وصف، با تمام قدرت و به‌طور اسرارآمیزی، این شناختِ هر دوی عشق و فقدان است که ما را کاملاً و عمیقاً زنده نگه خواهد داشت.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست📚
#مگان_دیواین
#ترجمه_سیده_سارا_ضرغامی_و_آرزو_مومیوند