پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
✍️🌺درود صبحتان بخیر دلنشین وبی ملال روزتان بر پرند شادی و فرخندگی
اسفند می رود تا دفتر سالی راببندد و عشق می اید تا دریچه ی تازه ای بر چشمان شکوفه های بهاری بگشاید و ما مسافرانی که سواره وپیاده در جستجوی شادی ورستگاری به استقبال سال نو می رویم به این امید که مهر دل افروز با خود برای همه ی جهانیان صلح ،آرامش و نیکدلی بیاورد و سال نو پایانی بر مصائب و جنگهای تحمیل شده باشد وجهان باردیگر به عقلانیت برگردد
🖋️🌿صبح تا اسان کند کار خیال
سر زد از هر سو به تابش بی ملال
مهر رخشان خنده برلب با نشاط
وه چه روزی تازه با این حس وحال
🖋️🌿صبح سرکشیده فعل جام آفتاب
سر زد از خیال وگفت رو بتاب
روشن از نگاه مهر تا جهان شده
خنده ها نشسته بر لب از جناب
🖋️🌿خیال از قصه ی زیبا غزل گفت
گلم ازچشم زیبایش چو بشکفت
عروس شعر شد زیبا نگارین
به شعرم ژاله هم در وصدف سفت

🖋️🌿چشمانت
این جباریت را
از کجا وام گرفته اند
که جلاد خاطرات من اند
در بی زمانی

🖋️🌿از دوش شب
به زایش یک صبح
پهنای صورت ماه را
چونان‌ترنجی ترد
می برید
انگشت بی اشاره ی  یک سرباز
تا آن ستاره ی سرگردان
وقتی که می دمد
نشانه نباشد
🖋️🌿یک فعل است
گفتم نمی تواند
و ن را به طور مجازی
قرض داده اند
به لشکر گرسنگانی
که در سیل مانده اند
یا آوارگانی که در غزه
گوشت دم توپ می شوند
شاید هم که به اکراین برده اند
در ان جنایت فجیح تجاوز
تا بیش از این نخراشد
روح لطیف گلها را
این ن هزار فاجعه با خود دارد
و چه سرها
که بر دار نکرده است
هرچند که دارها را
هم گرسنگانی بر پا کرده اند
که دچار توهم قدرت شده اند
ونان را
به سفره ی اربابان
به نرخ روز برده اند
در قاعده ی این ن
شکستن وبر دار کردن است
و هیچ ارتباطی
با سنگلاخ آزادی ندارد
ونانوا
از استخوان شکسته ی گندم
می پزد نان را

#ایرج_جمشیدی_بینا
   ✍️📔تضادی دوگانه در انسان‌بودن وجود دارد: اول اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای شما زندگی کند (یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند با آنچه شما باید با آن مواجه شوید روبه‌رو شود یا آنچه را شما باید احساسش کنید احساس کند) و هیچ‌کس نیز قادر نیست به‌تنهایی ازپسِ زندگی بربیاید. دوم اینکه همهٔ ما، در این تنها نوبتِ زندگی‌مان، آمده‌ایم برای عشق‌ورزیدن و ازدست‌دادن. هیچ‌کس نمی‌داند چرا، اما همین است که هست. اگر به عشق پایبند باشیم، به‌ناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد. با این وصف، با تمام قدرت و به‌طور اسرارآمیزی، این شناختِ هر دوی عشق و فقدان است که ما را کاملاً و عمیقاً زنده نگه خواهد داشت.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست📚
#مگان_دیواین
#ترجمه سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند
دوستان خود را به کانال پرنیان خیال دعوت کنید با سپاس
✍️📔درود پگاهتان نیک نیک اندیشان.به امید بهروزی وبازگشت عقلانیت به جامعه ی بشری وهمه ی دست اندر کاران سیاست تا صبح بشر تلخ نباشد.عناد کینه ودشمنی چاه ویلی است که انتها ندارد ومتاسفانه در جهان نظامیان را برای توسعه ی این عناد وبرای جنگ تربیت می کنند برای همین  مرگ اندیش ومرگ طلب اند و برای حیات بشر ارزشی قائل نیستند وایدئولوژی ها در حمایت ازاین تفکرشان نقش راهبردی دارند تا خود را ذیل ان تعریف کنند.هیتلر،استالین، صدام ،ناتانیاهو و صدر وذیل سازمانهای تروریستی و گروه های خودسر خود رامنجیان بشر تعریف کرده اند اما برای بشر دستاوردی جز مرگ ونکبت نداشته اند به امید روزی که این خوی غیر انسانی وانهاده شود وهدف بشر زندگی و توسعه شادی شود تا جهان در صلح وآرامش زندگی کند
🖋️🌿چراغی برفروز از زندگانی
توکه دانای شهری نکته دانی
به لبخندت جهان راشاد کن شاد
بماند بذر شادی جاودانی


🖋️🌿عصر یک روز گرم تابستان
تو بیا نازنین در این بستان
برکش آواز و شور و شوق بکار
خوشدل از نغمه های تاکستان

🖋️🌿غزلا چشم تو آتش زده دریا ها را
کرده ویرانه زمین، یکسره صحراها را
گوبه چشمان تو برپاست چنین هلهله باز
جنگ ودرگیری و این فتنه و سوداها را

🖋️🌿چیست می خواند
بر آن برج بلند دور
نغمه ی ناجور
می دمد در ساز بد آهنگ
تا برارد از دل هرسنگ
دست آزاری به موی عشق
دست بیدادی به زلف باد
سال سال نکبت وبیداد
می فروزد اتش از هرسو
می خروشد سیل زین بنیاد
می خراشد گل رخ هرچهره را ناخن
طبل جنگ ونای غم آهنگ
هرچه می پیچد میان  کوی هر برزن
رنگ تاریکی به تن دارد
باد باد مهرگان و کین
پای هر افراسیابی در رکاب زین
دشمن از هرسو کمین
انگشت در چشم وطن دارد 
رستم ما باز سهرابش به روی دوش
تاقضا هرجا کمین دارد
مرغ افسانه هم اکنون گرم با افسون
در نوای سوز نی فایز
نغمه خوان شروه های خویش
مرد برزیگر هنوزهم چشم امیدش
بران اوج بلند نیلگون بسته است
تاببارد گندمش را سبز می گردد
گر نبارد وای..
پیرچالاکی زند
انگشت بر اب دهان خویش
در مسیر باد
تا بگوید باز طوفان است
کو هما که امد نوید جشن وشادی داد؟
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📖شجاع‌بودن یعنی بیدارشدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح می‌دهید از خواب بیدار نشوید.
شجاع‌بودن یعنی حاضربودن در قلب خود؛ قلبی که شکسته و به میلیون‌ها قطعهٔ مختلف تبدیل شده و هرگز نمی‌توان آن را درست کرد.
شجاعت یعنی ایستادن در لبهٔ پرتگاهی که در زندگیِ شخصی ایجاد شده و رو برنگرداندن از آن،
پنهان‌نکردن ناراحتیِ خود زیر ماسک کوچک «مثبت فکر کن».
شجاعت یعنی بگذاریم درد آزاد باشد و تمام فضای موردنیازش را اشغال کند.
شجاع‌بودن یعنی نقل این داستان هم وحشتناک است و هم زیبا.

📚عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
#مگان_دیواین
✍️🌺درود صبحتان مزین به شادی و ترنم عشق،روز و روزگارتان بر مراد و کامگار
عادات فکری مثبت داشته باشید و هرگز انرژی مثبت و روحیات مثبت را از خود دور نکنید. عادات فکری مثبت، شما را به موفقیت میرسانند. یادتان باشد شرط لازم برای رشد  داشتن دیدگاه مثبت و عادات فکری مثبت است، البته یادتان باشد شرط کافی نمی باشد ولی شرط لازم می باشد ولی همین خصوصیت می‌تواند منجر به بقیه خصوصیات مثبت شود یعنی باعث شود شما برنامه ریزی کنید، رشد کنید، به آینده امیدوار باشید، پشتکار خود را حفظ کنید و به موفقیت برسید. بنابراین عادات فکری مثبت، شرطی لازم است که می‌تواند شروط دیگر موفقیت را در شما ایجاد کند.
🖋️🌿در رگ شهریور انگاری شراب انداختند
چشم  انگور تو را از شور ، شاب  انداختند
خاطرت عاطر مکدر کرده دور روزگار
بس که این طاق مقرنس را عتاب انداختند

🖋️🌿گفته بودم از غزل سرشار می گردم بیا
زآن دو تا چشم عسل هشیار می گردم بیا

شب گذشت وچشم بردر من نگهبان خیال
از سر سودای تو بیمار می گردم بیا

🖋️🌿گذشتم از تو واز خویشتن بیش
گذشتم از دوچشم روشن خویش
تو هم بگذشته بودی پیش از اینها
بدان آیین که دل رامی کند ریش

🖋️🌿شب کشتزار دور
باران و بیقراری ماه
انگشت کرده چشم سیاهی را
تا بردهان باد نی لبکی است
انگار در سور می دمد
وزخم ها ناسور
دیگر ثواب نیست
از راه کشتزار رفتن
حالا سوار بر ترک خود چه دارد
اینگونه باد می تازد
تا بگذرد از پل رسوایی
هر کورس را به مهمیز است
خواب است وچشم
آب است از سوز گوشه ی چشمش
ییلاق را نهاده به قشلاق می رود
در جیب خود چه دارد
دستمال بسته به شالش
وکبریتی
شاید که کورسویی را
ازتنگ دلی بر افروزد
ان روزهای برده قرار را
بر پرده می کشد
تا بر نت خیال در آشوبد
واقبال بسته به مویی را
دیوانگی است در ریر جلد شب
واو هشیار سرخوشی رفتن از خویش
پا در رهی نهاده  بی بازگشت
تا مسلخ خیالش گویی دوانگشت راه
باید تمام کند  نام وننگ را
وبرهاند شهری را
از این خیال گنگ نفهمیدن
با خود همیشه به تکرار است
شهنامه آخرش خوش نیست
وقتی که چوب در لانه ی زنبور می کنند

    
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📗تضادی دوگانه در انسان‌بودن وجود دارد: اول اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای شما زندگی کند (یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند با آنچه شما باید با آن مواجه شوید روبه‌رو شود یا آنچه را شما باید احساسش کنید احساس کند) و هیچ‌کس نیز قادر نیست به‌تنهایی ازپسِ زندگی بربیاید. دوم اینکه همهٔ ما، در این تنها نوبتِ زندگی‌مان، آمده‌ایم برای عشق‌ورزیدن و ازدست‌دادن. هیچ‌کس نمی‌داند چرا، اما همین است که هست. اگر به عشق پایبند باشیم، به‌ناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد. با این وصف، با تمام قدرت و به‌طور اسرارآمیزی، این شناختِ هر دوی عشق و فقدان است که ما را کاملاً و عمیقاً زنده نگه خواهد داشت.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست📚
#مگان_دیواین
#ترجمه_سیده_سارا_ضرغامی_و_آرزو_مومیوند