#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_زمان_پریشی (۳)
قبلا نوشتم که حاکمان اسطوره زیست ما #تاریخ_گریز و #تاریخ_ستیز اند. چون زمان ایشان #دوره ای است. یعنی وقتی می آیند خود را آغاز یک دوره و جهان جدید می بینند و اثباتشان ذاتا در نفی دوره ی پیشین است زیرا آن دوره به #زباله_دان_تاریخ پیوسته.
حاکم جدید خود را آغاز و انجام جهان می بیند لاجرم هیچ نیازی به تجارب گذشتکان ندارد چرا؟! چون گذشتگان یکسره باطل بوده اند و من حق و جاء الحق و زهق الباطل حکم است. حاکم بعد نمی تواند مآلا از نیکی های حاکم پیشین حرف بزند چون این کار داستانها می زاید. نخست اینکه اینکار نقد است و نقد روش میخواهد علم می خواهد و اینها #زمان مند اند به این معنا که شما باید تکلیف همان دسته بندی علمی را روشن کنید یعنی زمان را به کمیت های مشخص قابل اندازه گیری(هندسه) تقسیم کنید.
نکته دیگر این است اگر حاکم بعدی بپذیرد که حاکم قبلی خوبی داشته خود را نفی کرده است زیرا هر عقل سلیمی میپرسد: شاها شیخا بزرگا ... اگر طرف خوبی هم داشت نمیشد از راه کم هزینه تری به اصلاح بدیهاش می پرداختیم؟! و از خوبیهاش تعریف می کردیم و پر وبال می دادیمشان؟(دقت کنید این حاکم بعدی همان حاکم قبلی است ها)
آری زمان بیکرانه ی اسطوره به زمان کرانه مند تبدیل نمی شود و مانند اسطوره ما زنجیره های ابلهانه ی پایانها و آغازهایی را داریم که تکرار همند.
دقت کنید تمام دوره های ما به نام شخص است از هخامنشیان تا پهلوی.
ج.الف بلاخره قرار بود زنجیره ی تکرار های قبل را قطع کند اما نشد و دقیقا به سبب نگاه اسطوره ای به جهان گیتی.
و ساختار سیاسی اش ملغمه ای شد که جز کاستن و فرسودن حاصلی نداشته بگویم چرا؟
خب هخامنش ، ساسان ، اشکان ، اموی، عباسی، صفوی و.. همه شخص بودند نه فکر.
فکر ادامه پیدا میکند اما شخص نه..
نه که شخص فکر ندارد، دارد اما وقتی بمیرد تمام است دیده اید که تمام دوره های #پدرنام یک شاه بسیار موثر دارند و بعدش هم افول..
سخن این است که طبق زمان بیکرانه مهلت آن فرد هم بیکرانه است او شاه است رهبر است تا وقتی که مرگش برسد. تلاش انسان برای تقسیم بندی زمانی آنکس که در راس قدرت است تلاشی برای خروج از زنجیره ی تباه اسطوره است.و در کشورهایی که اوضاع بهتر است مدت زمان مشخص تر است. مقایسه کنید فلان کشور نهایتا دو دوره ی چهار ساله رییس جمهور دارد و بعدش هم طرف نمیتواند برگردد(چون انسانهای کشور عمر ابدی ندارند که تو اگر شعور و شرف داشتی ۸ ساله می توانستی کارها کنی) و برخی کشورها دو دوره ی مثلا هفت ساله با یک دوره ی ملیجک و دوباره ۱۴ سال بعدی..
و ج.ا می خواست همه چیز را با هم داشته باشد رییس جمهور ۲دوره ۴ ساله که بعد باز میتواند بیاید و رهبری که مادام العمر است. این است که ذاتا بین این دو نهاد درگیری داریم یکیش مال جهان مینوی است با همه ی بی کرانگی و قدسیت و بی چون و چرایی اش و یکی مال جهان گیتی است با همه ی محدودیت و زیر تیغ بودن و... بدین ترتیب تنها دوره ای که قرار بود بشکند زنجیره ی قبل را دوزنجیره شد. زمان بیکران نشست بالای سر زمان کرانه مند.. این است که نه برکات آن را داریم و نه این را و این تداخل دارویی بیشتر ضعف و سرگیجه و ... در پی داشته است.. تا بعد...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_و_زمان_پریشی (۳)
قبلا نوشتم که حاکمان اسطوره زیست ما #تاریخ_گریز و #تاریخ_ستیز اند. چون زمان ایشان #دوره ای است. یعنی وقتی می آیند خود را آغاز یک دوره و جهان جدید می بینند و اثباتشان ذاتا در نفی دوره ی پیشین است زیرا آن دوره به #زباله_دان_تاریخ پیوسته.
حاکم جدید خود را آغاز و انجام جهان می بیند لاجرم هیچ نیازی به تجارب گذشتکان ندارد چرا؟! چون گذشتگان یکسره باطل بوده اند و من حق و جاء الحق و زهق الباطل حکم است. حاکم بعد نمی تواند مآلا از نیکی های حاکم پیشین حرف بزند چون این کار داستانها می زاید. نخست اینکه اینکار نقد است و نقد روش میخواهد علم می خواهد و اینها #زمان مند اند به این معنا که شما باید تکلیف همان دسته بندی علمی را روشن کنید یعنی زمان را به کمیت های مشخص قابل اندازه گیری(هندسه) تقسیم کنید.
نکته دیگر این است اگر حاکم بعدی بپذیرد که حاکم قبلی خوبی داشته خود را نفی کرده است زیرا هر عقل سلیمی میپرسد: شاها شیخا بزرگا ... اگر طرف خوبی هم داشت نمیشد از راه کم هزینه تری به اصلاح بدیهاش می پرداختیم؟! و از خوبیهاش تعریف می کردیم و پر وبال می دادیمشان؟(دقت کنید این حاکم بعدی همان حاکم قبلی است ها)
آری زمان بیکرانه ی اسطوره به زمان کرانه مند تبدیل نمی شود و مانند اسطوره ما زنجیره های ابلهانه ی پایانها و آغازهایی را داریم که تکرار همند.
دقت کنید تمام دوره های ما به نام شخص است از هخامنشیان تا پهلوی.
ج.الف بلاخره قرار بود زنجیره ی تکرار های قبل را قطع کند اما نشد و دقیقا به سبب نگاه اسطوره ای به جهان گیتی.
و ساختار سیاسی اش ملغمه ای شد که جز کاستن و فرسودن حاصلی نداشته بگویم چرا؟
خب هخامنش ، ساسان ، اشکان ، اموی، عباسی، صفوی و.. همه شخص بودند نه فکر.
فکر ادامه پیدا میکند اما شخص نه..
نه که شخص فکر ندارد، دارد اما وقتی بمیرد تمام است دیده اید که تمام دوره های #پدرنام یک شاه بسیار موثر دارند و بعدش هم افول..
سخن این است که طبق زمان بیکرانه مهلت آن فرد هم بیکرانه است او شاه است رهبر است تا وقتی که مرگش برسد. تلاش انسان برای تقسیم بندی زمانی آنکس که در راس قدرت است تلاشی برای خروج از زنجیره ی تباه اسطوره است.و در کشورهایی که اوضاع بهتر است مدت زمان مشخص تر است. مقایسه کنید فلان کشور نهایتا دو دوره ی چهار ساله رییس جمهور دارد و بعدش هم طرف نمیتواند برگردد(چون انسانهای کشور عمر ابدی ندارند که تو اگر شعور و شرف داشتی ۸ ساله می توانستی کارها کنی) و برخی کشورها دو دوره ی مثلا هفت ساله با یک دوره ی ملیجک و دوباره ۱۴ سال بعدی..
و ج.ا می خواست همه چیز را با هم داشته باشد رییس جمهور ۲دوره ۴ ساله که بعد باز میتواند بیاید و رهبری که مادام العمر است. این است که ذاتا بین این دو نهاد درگیری داریم یکیش مال جهان مینوی است با همه ی بی کرانگی و قدسیت و بی چون و چرایی اش و یکی مال جهان گیتی است با همه ی محدودیت و زیر تیغ بودن و... بدین ترتیب تنها دوره ای که قرار بود بشکند زنجیره ی قبل را دوزنجیره شد. زمان بیکران نشست بالای سر زمان کرانه مند.. این است که نه برکات آن را داریم و نه این را و این تداخل دارویی بیشتر ضعف و سرگیجه و ... در پی داشته است.. تا بعد...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_همیشه #تاریخ_ندانی
در دهه ی بیست زندگی، بی توجه به گزیده های ابلهانه و تباهی آور متون فارسی دانشگاه می رفتم سراغ کتابهای اصلی.
مثلا به جای گزیده ی صد صفحه ای نیمیش توضیحات باطل از #تاریخ_بیهقی، دوره ی سه جلدی را می خواندم که ببینم چه بوده مگر این کتاب؟ چه می نوشته ابوالفضل بیهقی که حاکمان حدود بیست و پنج جلد از سی جلد کتابش را سوزانده بودند؟ و...
چنان حیران می شدم که گاه نزدیک بود قالب تهی کنم؟
دسیسه های عجیب غریب فردی و گروهی در حق همدیگر، نظام فاسد شخصی یا گروهی، سازمان های شگفت اداره ی کشور که بی شک برگرفته از ایران باستان بود و... همه مرا مستاصل میکرد که مثلا چه جانوری است این انسان و چه کارها که میتواند بکند و... البته غافل که در همان سالها به مراتب بیشتر و شدیدترش پیرامون ما داشت اتفاق می افتاد و البته می افتد..
یکی از داستانهای غریب تاریخ بیهقی در این باره مربوط به #بونصرمشکان استاد اتفاقا خردمند و فاضل و غالبا مثبت خود نویسنده است..
او که همچون همه ی مرتبطان با قدرت از آینده و غیب اطلاع دارد در اقدامی غریب که موجب شگفتی دوستان کار دیده و سرد و گرم چشیده اش می شود گوسفندان بسیاریش را به قیمتی کمتر از عرف می فروشد و... به اعتراض رفیق شفیقش هم توجه نمی کند.
فقط چندی بعد است که خبر چپاول ترکان شرق نشین به نواحی شرقی ایران همه گیر می شود و رفیق ناصح در دیدار دوباره وزیر دربار سلطان را می بیند که بسیار کیفور است و می گوید میبینی ؟ این خوراکهای رنگارنگ محصول آن فروش به ثمن بخس است و... حکایت پسران علی تکین و برامکه و حسنک وزیر و بوسهل زوزنی و.... بماند.
باری دو سه دهه ای از آن ایام می گذرد و من تکرار آنهمه پلشتی را پس از گذر هزار سال دارم با چشم می بینم با این تفاوت که سیاسان حیله گر و غارت گر بر مسند نشسته ی این ایام یک صدم دانش و منش همان عفریتان گذشته را نیز ندارند. زمان نه تنها در این دیار متوقف است که به پس می رود و پست بر می کشد..
و این جان خسته ی حیران مانده است که کدام گرد را به جادو پاشیده اند بر این خاک که اراذل دیروزش در برابر سفلگان امروزش به صد درجه قابل ستایش ترند...
#محسن_بارانی آبان ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در دهه ی بیست زندگی، بی توجه به گزیده های ابلهانه و تباهی آور متون فارسی دانشگاه می رفتم سراغ کتابهای اصلی.
مثلا به جای گزیده ی صد صفحه ای نیمیش توضیحات باطل از #تاریخ_بیهقی، دوره ی سه جلدی را می خواندم که ببینم چه بوده مگر این کتاب؟ چه می نوشته ابوالفضل بیهقی که حاکمان حدود بیست و پنج جلد از سی جلد کتابش را سوزانده بودند؟ و...
چنان حیران می شدم که گاه نزدیک بود قالب تهی کنم؟
دسیسه های عجیب غریب فردی و گروهی در حق همدیگر، نظام فاسد شخصی یا گروهی، سازمان های شگفت اداره ی کشور که بی شک برگرفته از ایران باستان بود و... همه مرا مستاصل میکرد که مثلا چه جانوری است این انسان و چه کارها که میتواند بکند و... البته غافل که در همان سالها به مراتب بیشتر و شدیدترش پیرامون ما داشت اتفاق می افتاد و البته می افتد..
یکی از داستانهای غریب تاریخ بیهقی در این باره مربوط به #بونصرمشکان استاد اتفاقا خردمند و فاضل و غالبا مثبت خود نویسنده است..
او که همچون همه ی مرتبطان با قدرت از آینده و غیب اطلاع دارد در اقدامی غریب که موجب شگفتی دوستان کار دیده و سرد و گرم چشیده اش می شود گوسفندان بسیاریش را به قیمتی کمتر از عرف می فروشد و... به اعتراض رفیق شفیقش هم توجه نمی کند.
فقط چندی بعد است که خبر چپاول ترکان شرق نشین به نواحی شرقی ایران همه گیر می شود و رفیق ناصح در دیدار دوباره وزیر دربار سلطان را می بیند که بسیار کیفور است و می گوید میبینی ؟ این خوراکهای رنگارنگ محصول آن فروش به ثمن بخس است و... حکایت پسران علی تکین و برامکه و حسنک وزیر و بوسهل زوزنی و.... بماند.
باری دو سه دهه ای از آن ایام می گذرد و من تکرار آنهمه پلشتی را پس از گذر هزار سال دارم با چشم می بینم با این تفاوت که سیاسان حیله گر و غارت گر بر مسند نشسته ی این ایام یک صدم دانش و منش همان عفریتان گذشته را نیز ندارند. زمان نه تنها در این دیار متوقف است که به پس می رود و پست بر می کشد..
و این جان خسته ی حیران مانده است که کدام گرد را به جادو پاشیده اند بر این خاک که اراذل دیروزش در برابر سفلگان امروزش به صد درجه قابل ستایش ترند...
#محسن_بارانی آبان ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- پاسخی به یک پرسش
آقای سید محمد خاتمی رییس اسبق جمهوری اسلامی ایران در نامه ای به یک حزب پرسشی را( لابد از مردم )مطرح کرده است.
پرسشی که علی الظاهر بنیانی فلسفی دارد یعنی پرسشی است که در بافت فلسفیدن اتفاق می افتد و من نیز به عنوان یکی از مردم که کمی بلد است بفلسفد، پاسخی دارم.
پرسش این است: اگر جمهوری(دموکراسی)
[آیا جمهوری واقعا افاده ی معنای دموکراتیک می کند؟] می تواند لیبرال، سوسیال حتا ناسیونال باشد چرا نتواند اسلامی باشد؟
- از نثر منشیانه و اهداف چنین نثری می گذرم
- اینکه اصلا در ایران چند دهه ی اخیر چیزی به اسم حزب و تحزب وجود دارد که ایشان به یک حزب نامه می دهد هم بماند.
- بر اساس قاعده ی البینه علی المدعی طبعا ایشان و معتقدان به جمهوری اسلامی نباید در مقام پرسشگر باشد بلکه باید منطقا و فلسفتا، نظرا و عملا اثبات ادعا کنند چنین چیزی ممکن است. ادعای یک فرضیه کردن و بعد، از دیگران ابطال فرضیه ی لابد قطعی خویش را خواستن اگر سفسطه نیست چیست؟
با اینحال فقط به خود سوال پاسخی در حد اطلاعات و دریافت های خود می دهم.
جمهوری نمی تواند اسلامی باشد چون؛
۱- همه ی مردم ایران مسلمان نیستند
۲- جمهور(جمعیت) مسلمانان شیعه نیستند
۳- همه ی شیعیان دوازده امامی نیستند
۴- همه ی شیعیان دوازده امامی از عالم و عامی نگاه و روایت شان از دین اسلام و مذهب شیعه مانند یک طبقه ی خاص الان در مسند نشسته نیست..
۵- حتا طیف قائل به ولایت فقیه از مبدعش تا انتها تعریف واحدی ازین مطلب ندارند و...
جمهوری نمی تواند اسلامی یا حکومت اسلامی نمی تواند جمهوری باشد (در معنایی که بلندگو داران مراد می کنند) زیرا؛
سیاست و حکومت علم و عمل توزیع و تسهیم قدرت و ثروت و... است در حالیکه طبعا آقایان روایت خاص خود از اسلام را کاملا حق می دانند و نیز معتقدند الاسلام یعلو و لایعلی علیه پس این علو نمی تواند دیگری را در قدرت و ثروت و... سهیم بداند مگر اینکه این دیگری نخست برادری اش را ثابت کرده باشد.
جمهوری مفهومی کاملا بشری است #تاریخیت دارد. با قبل و بعد خود که #تاریخ است ارتباط دارد والد و مولود است معنایی متحول و متغیر است محصول زیست انسان بر خاک است تمام مناسباتش زمینی است در حالی که اسلام از نظر آقایان غیر زمینی و غیر زمانی است. برداشت های ایشان از اسلام آن را از تاریخیت (تحویل و تحول پذیری بشری) دور می کند و دور از دست رس انسان بر خاک زیسته قرار می دهد.
قدسی شدن اسلام آقایان و عدم امکان به چالش کشیدن آن طبعا آن را امری فراجمهور می کند.
نکته ی دیگر اینکه از منظر ایشان نه تنها اسلام مقدس و خدشه ناپذیر و... است که نظامی که محصول برداشتی خاص از اسلام است نیز مقدس است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی ترکیبی است که مقدسش به نظام متصل می شود و لابد به واسطه ی این ادعا که خود نظام مساوی اسلام است. البته که در این ترکیب، تقدس مال جمهور نیست که اگر بود کل داستان تغییر می کرد.
اگر دموکراتیک به لیبرال یا سوسیال یا ناسیونال و...وصل میشود از این روست که هر چهارتا دستاوردی کاملا #تاریخ_مند اند به این معنا که محصول زمین و زمان اند پس می توانند حک و اصلاح شوند و حتا کنار گذاشته شوند. در حالی که طرح موضوعی به نام حک و اصلاح و...اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
بنابراین ما می توانیم حکومت اسلامی یا امارت اسلامی یا و... داشته باشیم اما منطقا جمهوری اسلامی نه . مگر آنکه تمام آن جمهور صدر و ذیل وجودشان یکی باشد در چنان جامعه ای طبعا می توان جمهوری اسلامی داشت حالا سوال من از آقای خاتمی این است آیا امکان وجود جامعه ای که بتوان در آن جمهوری اسلامی برپا کرد ممکن و معقول است؟!
سخن را با آیه ای پر تکرار از قرآن مجید به پایان می برم؛
و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ... نحل ۹۳
همین طور ر.ک مائده ۴۸ ، هود ۱۱۸، شوری ۸ ، زخرف ۳۳ و...
و آخر دعوانا ان الحمدلله...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- پاسخی به یک پرسش
آقای سید محمد خاتمی رییس اسبق جمهوری اسلامی ایران در نامه ای به یک حزب پرسشی را( لابد از مردم )مطرح کرده است.
پرسشی که علی الظاهر بنیانی فلسفی دارد یعنی پرسشی است که در بافت فلسفیدن اتفاق می افتد و من نیز به عنوان یکی از مردم که کمی بلد است بفلسفد، پاسخی دارم.
پرسش این است: اگر جمهوری(دموکراسی)
[آیا جمهوری واقعا افاده ی معنای دموکراتیک می کند؟] می تواند لیبرال، سوسیال حتا ناسیونال باشد چرا نتواند اسلامی باشد؟
- از نثر منشیانه و اهداف چنین نثری می گذرم
- اینکه اصلا در ایران چند دهه ی اخیر چیزی به اسم حزب و تحزب وجود دارد که ایشان به یک حزب نامه می دهد هم بماند.
- بر اساس قاعده ی البینه علی المدعی طبعا ایشان و معتقدان به جمهوری اسلامی نباید در مقام پرسشگر باشد بلکه باید منطقا و فلسفتا، نظرا و عملا اثبات ادعا کنند چنین چیزی ممکن است. ادعای یک فرضیه کردن و بعد، از دیگران ابطال فرضیه ی لابد قطعی خویش را خواستن اگر سفسطه نیست چیست؟
با اینحال فقط به خود سوال پاسخی در حد اطلاعات و دریافت های خود می دهم.
جمهوری نمی تواند اسلامی باشد چون؛
۱- همه ی مردم ایران مسلمان نیستند
۲- جمهور(جمعیت) مسلمانان شیعه نیستند
۳- همه ی شیعیان دوازده امامی نیستند
۴- همه ی شیعیان دوازده امامی از عالم و عامی نگاه و روایت شان از دین اسلام و مذهب شیعه مانند یک طبقه ی خاص الان در مسند نشسته نیست..
۵- حتا طیف قائل به ولایت فقیه از مبدعش تا انتها تعریف واحدی ازین مطلب ندارند و...
جمهوری نمی تواند اسلامی یا حکومت اسلامی نمی تواند جمهوری باشد (در معنایی که بلندگو داران مراد می کنند) زیرا؛
سیاست و حکومت علم و عمل توزیع و تسهیم قدرت و ثروت و... است در حالیکه طبعا آقایان روایت خاص خود از اسلام را کاملا حق می دانند و نیز معتقدند الاسلام یعلو و لایعلی علیه پس این علو نمی تواند دیگری را در قدرت و ثروت و... سهیم بداند مگر اینکه این دیگری نخست برادری اش را ثابت کرده باشد.
جمهوری مفهومی کاملا بشری است #تاریخیت دارد. با قبل و بعد خود که #تاریخ است ارتباط دارد والد و مولود است معنایی متحول و متغیر است محصول زیست انسان بر خاک است تمام مناسباتش زمینی است در حالی که اسلام از نظر آقایان غیر زمینی و غیر زمانی است. برداشت های ایشان از اسلام آن را از تاریخیت (تحویل و تحول پذیری بشری) دور می کند و دور از دست رس انسان بر خاک زیسته قرار می دهد.
قدسی شدن اسلام آقایان و عدم امکان به چالش کشیدن آن طبعا آن را امری فراجمهور می کند.
نکته ی دیگر اینکه از منظر ایشان نه تنها اسلام مقدس و خدشه ناپذیر و... است که نظامی که محصول برداشتی خاص از اسلام است نیز مقدس است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی ترکیبی است که مقدسش به نظام متصل می شود و لابد به واسطه ی این ادعا که خود نظام مساوی اسلام است. البته که در این ترکیب، تقدس مال جمهور نیست که اگر بود کل داستان تغییر می کرد.
اگر دموکراتیک به لیبرال یا سوسیال یا ناسیونال و...وصل میشود از این روست که هر چهارتا دستاوردی کاملا #تاریخ_مند اند به این معنا که محصول زمین و زمان اند پس می توانند حک و اصلاح شوند و حتا کنار گذاشته شوند. در حالی که طرح موضوعی به نام حک و اصلاح و...اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
بنابراین ما می توانیم حکومت اسلامی یا امارت اسلامی یا و... داشته باشیم اما منطقا جمهوری اسلامی نه . مگر آنکه تمام آن جمهور صدر و ذیل وجودشان یکی باشد در چنان جامعه ای طبعا می توان جمهوری اسلامی داشت حالا سوال من از آقای خاتمی این است آیا امکان وجود جامعه ای که بتوان در آن جمهوری اسلامی برپا کرد ممکن و معقول است؟!
سخن را با آیه ای پر تکرار از قرآن مجید به پایان می برم؛
و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ... نحل ۹۳
همین طور ر.ک مائده ۴۸ ، هود ۱۱۸، شوری ۸ ، زخرف ۳۳ و...
و آخر دعوانا ان الحمدلله...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تکرارستان
#تاریخ_بیهقی
پس زدن خرد ، وانهادن فتوت ، رویکردن به روشی که عمری با آن ادعای ستیز داشتهایم، در دام دشمن افتادن با تشبه به او و... از جمله ویژگی های بنیادین ما ایرانیان شده است.
دستگاه فرهنگی و آموزشی طبعا مروج همین احوال است و از میان مردم نیز کمتر کسی توانایی و دانایی آن را دارد که علیه این تاریخ #ژن_شده خویش را برانگیزد و با تربیت خویش در خورشید خرد بیاویزد.
تباه کردن کار ( هرکاری) با از حد گذراندن کار و خروج از مرزهایی که دیگر اصلاح را محال می کند از ویژگیهای خرد و کلان ماست. تعبیر دیگری از و لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا ...
برای چنین وضعی مرور داستان #حسنک_وزیر ضروری است.
سلطان مسعود طی سالها به سبب رفتارهای وزیر پدرش( حسنک) زخم خوردهی اوست. رفتارهایی که همه با هماهنگی سلطان محمود صورت می گرفته. در قضایای جانشینی هم پدر به درستی تشخیص داده بود شرارت و زعارت و خوش باشی و کینه توزی و خیره سری مسعود ، ملک غزنویان را برخواهد انداخت و بهتر است محمد سلطان بعدی شود نه مسعود. در این قضییه نیز طبعا حسنک جز #پدریان بود و بعد از کودتای #پسریان به حبس افتاد و... مسعود طی یک دادگاه نمایشی حکم اعدام او را به جرم شیعه بودن جاری کرد.
در این میان احمد حسن میمندی وزیر مخلوع پیشین و وزیر اکنونی مسعود ( که او هم زخم خورده ی دوران پیش است ) شخصیتی بزرگ و پر نفوذ است و قلبا مایل نیست خون حسنک ریخته شود. اما دستگاه انسان کش مسعود با سعایت و لجاجت و کینه ورزی بوسهل سوزنی نهایتا موفق به صدور منطقی حکم اعدام برای حسنک می شود.
پیر بیهق از شب پیش از اعدام و رفتار بوسهل که انسانی بسیار دد منش است اینگونه سخن میگوید به نقل از پسر وزیر :
شب که دیگر روز آن حسنک را بر دار میکردند ، بوسهل نزدیک پدرم آمد نماز خفتن ( نماز عشا) پدرم گفت: چرا آمده ای؟ گفت: نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد که نباید رقعتی ( نامه) نویسد به سلطان درباب حسنک وزیر به شفاعت. پدرم گفت:« بنوشتمی، اما شما تباه کرده اید و سخت ناخوب است.» و به جایگاه خواب رفت...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تاریخ_بیهقی
پس زدن خرد ، وانهادن فتوت ، رویکردن به روشی که عمری با آن ادعای ستیز داشتهایم، در دام دشمن افتادن با تشبه به او و... از جمله ویژگی های بنیادین ما ایرانیان شده است.
دستگاه فرهنگی و آموزشی طبعا مروج همین احوال است و از میان مردم نیز کمتر کسی توانایی و دانایی آن را دارد که علیه این تاریخ #ژن_شده خویش را برانگیزد و با تربیت خویش در خورشید خرد بیاویزد.
تباه کردن کار ( هرکاری) با از حد گذراندن کار و خروج از مرزهایی که دیگر اصلاح را محال می کند از ویژگیهای خرد و کلان ماست. تعبیر دیگری از و لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا ...
برای چنین وضعی مرور داستان #حسنک_وزیر ضروری است.
سلطان مسعود طی سالها به سبب رفتارهای وزیر پدرش( حسنک) زخم خوردهی اوست. رفتارهایی که همه با هماهنگی سلطان محمود صورت می گرفته. در قضایای جانشینی هم پدر به درستی تشخیص داده بود شرارت و زعارت و خوش باشی و کینه توزی و خیره سری مسعود ، ملک غزنویان را برخواهد انداخت و بهتر است محمد سلطان بعدی شود نه مسعود. در این قضییه نیز طبعا حسنک جز #پدریان بود و بعد از کودتای #پسریان به حبس افتاد و... مسعود طی یک دادگاه نمایشی حکم اعدام او را به جرم شیعه بودن جاری کرد.
در این میان احمد حسن میمندی وزیر مخلوع پیشین و وزیر اکنونی مسعود ( که او هم زخم خورده ی دوران پیش است ) شخصیتی بزرگ و پر نفوذ است و قلبا مایل نیست خون حسنک ریخته شود. اما دستگاه انسان کش مسعود با سعایت و لجاجت و کینه ورزی بوسهل سوزنی نهایتا موفق به صدور منطقی حکم اعدام برای حسنک می شود.
پیر بیهق از شب پیش از اعدام و رفتار بوسهل که انسانی بسیار دد منش است اینگونه سخن میگوید به نقل از پسر وزیر :
شب که دیگر روز آن حسنک را بر دار میکردند ، بوسهل نزدیک پدرم آمد نماز خفتن ( نماز عشا) پدرم گفت: چرا آمده ای؟ گفت: نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد که نباید رقعتی ( نامه) نویسد به سلطان درباب حسنک وزیر به شفاعت. پدرم گفت:« بنوشتمی، اما شما تباه کرده اید و سخت ناخوب است.» و به جایگاه خواب رفت...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#عدنان_الصائغ
لا أحتاجُ إلی حِبرٍ
لکتابةِ تاریخي
بل إلی دموع..
---------------- ترجمه؛
نوشتن تاریخ مرا
جوهری به کار نیست
گریه لازم است...
از کتاب #تاریخ_اندوه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عدنان_الصائغ
لا أحتاجُ إلی حِبرٍ
لکتابةِ تاریخي
بل إلی دموع..
---------------- ترجمه؛
نوشتن تاریخ مرا
جوهری به کار نیست
گریه لازم است...
از کتاب #تاریخ_اندوه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#عدنان_الصائغ
لا أحتاجُ إلی حِبرٍ
لکتابةِ تاریخي
بل إلی دموع..
---------------- ترجمه؛
نوشتن تاریخ مرا
جوهری به کار نیست
گریه لازم است...
از کتاب #تاریخ_اندوه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عدنان_الصائغ
لا أحتاجُ إلی حِبرٍ
لکتابةِ تاریخي
بل إلی دموع..
---------------- ترجمه؛
نوشتن تاریخ مرا
جوهری به کار نیست
گریه لازم است...
از کتاب #تاریخ_اندوه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،
«کسی که #تاریخ نمیداند هیچ نمیداند»
پذیرش این سخن کوتاه برای تو بسیار دشوار خواهد بود اما اگر روزی این سخن را دریابی ، از همان روز پای در راه #مهرآگاهی نهادهای..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
«کسی که #تاریخ نمیداند هیچ نمیداند»
پذیرش این سخن کوتاه برای تو بسیار دشوار خواهد بود اما اگر روزی این سخن را دریابی ، از همان روز پای در راه #مهرآگاهی نهادهای..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Mano Bebakhsh ~ Music-Fa.Com
Naser Abdollahi ~ Music-Fa.Com
#تاریخ_قتل
خواستم بنویسم تاریخ معاصر ما از روزنی #تاریخ_قتل است، دیدم نه، کل زیست ِ اسطورهای و افسانهای و تاریخی ما بیشتر #تاریخ_مرگ است تا زندهگی. آنهم نه مرگ طبیعی که جوانمرگی و قتل و..
تاریخ اساطیری ِ ما با قتل شروع میشود کشتن گیومرثه به دست اهرمن و بعدها سهراب و سیاوش و اسفندیار و بیا و بیا تا امیرکبیر و جهانگیر خان صور اسرافیل و ... اوج گرفتنهایش از سید جواد ذبیحی تا همین پاییزهای قتل و... قتل مهرجویی و همسرش..
ناصر عبداللهی نیز یکی از جوانمرگان مقتول همین دهههاست.آنهم در سی و پنج شش سالهگی
دهم دی سالروز میلاد اوست. اویی که از قضا در آذر ، ماه آخر پاییز یک قدم مانده به آغاز فصل سرد ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خواستم بنویسم تاریخ معاصر ما از روزنی #تاریخ_قتل است، دیدم نه، کل زیست ِ اسطورهای و افسانهای و تاریخی ما بیشتر #تاریخ_مرگ است تا زندهگی. آنهم نه مرگ طبیعی که جوانمرگی و قتل و..
تاریخ اساطیری ِ ما با قتل شروع میشود کشتن گیومرثه به دست اهرمن و بعدها سهراب و سیاوش و اسفندیار و بیا و بیا تا امیرکبیر و جهانگیر خان صور اسرافیل و ... اوج گرفتنهایش از سید جواد ذبیحی تا همین پاییزهای قتل و... قتل مهرجویی و همسرش..
ناصر عبداللهی نیز یکی از جوانمرگان مقتول همین دهههاست.آنهم در سی و پنج شش سالهگی
دهم دی سالروز میلاد اوست. اویی که از قضا در آذر ، ماه آخر پاییز یک قدم مانده به آغاز فصل سرد ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
همیشه و هنگام کاربرد واژهی «تاریخ» منظور گوینده و شنونده شرح، توضیح ، توصیف ، تحلیل و... چیزی در گذشته بودهاست اما من گاه با تو از #تاریخ_آینده سخن خواهم گفت.
مثلن بسیار سخت است جزو ملتی باشی که میداند آیندهگان چهچیزهایی در باره اش خواهند گفت. مثل اینکه روزی خواهند گفت:
ملتی بود که بالاترین میزان منابع انرژی نفت و گاز و خورشید و.. را داشت اما برای تامین برقش مازوتی را میسوزاند که نیمقرن پیشتر استفاده از آن منسوخ شدهبود چرا که جان و جهان را چنان آلوده میکرد که اهریمن با تمام وجود شاد میشد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همیشه و هنگام کاربرد واژهی «تاریخ» منظور گوینده و شنونده شرح، توضیح ، توصیف ، تحلیل و... چیزی در گذشته بودهاست اما من گاه با تو از #تاریخ_آینده سخن خواهم گفت.
مثلن بسیار سخت است جزو ملتی باشی که میداند آیندهگان چهچیزهایی در باره اش خواهند گفت. مثل اینکه روزی خواهند گفت:
ملتی بود که بالاترین میزان منابع انرژی نفت و گاز و خورشید و.. را داشت اما برای تامین برقش مازوتی را میسوزاند که نیمقرن پیشتر استفاده از آن منسوخ شدهبود چرا که جان و جهان را چنان آلوده میکرد که اهریمن با تمام وجود شاد میشد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- بازهم_تاریخ
اگر از قرن پنجم ششم هجری - قرون وسطای خمودگی ایرانیان - به بعد، کلانگفتمان حاکم بر اذهان ایرانیان را #خردگریزی و نهایتن #خردستیزی بدانیم. به گمانم بزرگترین نمودش را در #تاریخ_گریزی و نهایتن #تاریخ_ستیزی باید جست.
تاریخ ستیزی و تاریخ گریزی حاکمان و مردمان این سرزمین البته در شکلهایی گوناگون بروز یافته است که در جایی دیدگاه خود را مبسوط خواهم گفت.
اما آنچه همچنان برایم جزو اولویتهاست توجه دادن و اشعار ِ تک تک همپیوندهایم به و با تاریخ است.
برای اهمیت موضوع مانند بسیاری از بدن انسان و سلولهایش استفاده میکنم زیرا همچنان میتوان بدن آدمی را تمثیلی قرار داد برای ترسیم جامعهی انسانی.
البته همچون هر تمثیل دیگری باید مراقب سویههای ویرانگر احتمالی هم باشیم. مثلن کسی یا کسانی خود را مغز یا قلب بدانند و.... الخ..
منتها همین هم جواب دارد آن گروه تباهی که خود را مغز میدانند یا دل و دیگری را مثلن پوست کف پا و.... و این وضع را #موقف برکشیدن خویش و فروکوفتن دیگری یا دیگران میکنند آنقدرها ابله هستند که معنای یگانهگی و یکپارچهگی یک نظام خودبهسامان ( ارگانیک ؟!) را نمیفهمند و نمی فهمند مثلن سرطانی شدن یک سلول پوست، نهایتن تمام صدر و ذیل یک پیکر گنده یا یک ملت بزرگ را به مرگی فجیع خواهدکشت.
باری اگر همچنان از بدن انسان سخن میگویم به شدت بر یگانهگی تمام و تکتک سلولهایش باور دارم و البته دانشها و دریافتهای نو نیز این #پیوستاری را تایید میکند.
سخن اما برسر تاریخ دانی بود و سلولهای بدن آدمی.
پژوهشهای تازه نشان دادهاند که مفهوم حافظه چیزی مختص سلولهای مغز ( آنهم بخشی از آن) نیست. علی الظاهر تک تک سلولهای ما نیز دارای فهم و درکی خاص هستند و از قضا نوعی حافظه نیز دارند.
سلولها به ویژه سلولهای دفاعی پس از شناخت عامل مهاجم، روش محفوظ دفع آن را به کار میبندند و اگر این عامل، جدید باشد روش تازهای برای دفع آن ابداع میکنند.
اگر سلولها نتوانند مثلن ویروسهای پیشینی و روش دفع آنها را به یاد بیاورند، بدن هرگز امن و سلامت نخواهدبود چرا که دائم بیمار و نزار است و در حال تکرار مبارازات پیشین..اما خوشبختانه سلولها مهاجمان پیشین را به راحتی شناسایی میکنند و روش دفعشان را سریع اعمال میکنند و شگفت این است که این حافظه و اطلاعات پس از مرگ سلول قبلی به سلولهای بعدی منتقل میشود تا بدن انسان همچنان سرپا بایستد.
مشکل جدی وقتی است که «کرونا» ظهور میکند. اینجا چون مسأله جدید است بدن به دردسر می افتد و وارد مبارزهای جان فرسا میشود و نهایتن یا با آنچه دارد راه ِ برون رفت از بن بست را پیدا میکند یا ...
مسألهی بعدی این که سلول «کرونا» هم هوشمند است اگر بدن پادتن او را کشف کند و او را شکست دهد ، کرونا دفعه ی بعد با شکلی جدید - البته در همان معنای کهن - راه فتح و غلبه بر تن انسان را پیش خواهد گرفت و نبردی دیگر آغاز خواهد شد.
باز در اینجاست که یک پیکر حافظهمند بهنیروتر خواهد بود و خواهد توانست عامل مرگ یا نقص یا آسیب و.. را پس بزند.
حال همین تمثیل را طرحکنیم ( پروجکت ) بر جامعهی خودمان.
قرنهاست به سبب نداشتن حافظهی تاریخی و ندانستن و تحلیل درست تاریخ، این مردم کراراً بیماریهای مکرر گرفتهاست و از بغل این بیماری به بغل بیماری بعد فروغلتیده و دوباره و دوباره..
نگاهی به پندارها، رفتارها و گفتارهای مردم در گوشه و کنار فضای مجازی(؟!) و حقیقی بیندازید تا ببینید ما چقدر باید #تکرار_کنیم.
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- بازهم_تاریخ
اگر از قرن پنجم ششم هجری - قرون وسطای خمودگی ایرانیان - به بعد، کلانگفتمان حاکم بر اذهان ایرانیان را #خردگریزی و نهایتن #خردستیزی بدانیم. به گمانم بزرگترین نمودش را در #تاریخ_گریزی و نهایتن #تاریخ_ستیزی باید جست.
تاریخ ستیزی و تاریخ گریزی حاکمان و مردمان این سرزمین البته در شکلهایی گوناگون بروز یافته است که در جایی دیدگاه خود را مبسوط خواهم گفت.
اما آنچه همچنان برایم جزو اولویتهاست توجه دادن و اشعار ِ تک تک همپیوندهایم به و با تاریخ است.
برای اهمیت موضوع مانند بسیاری از بدن انسان و سلولهایش استفاده میکنم زیرا همچنان میتوان بدن آدمی را تمثیلی قرار داد برای ترسیم جامعهی انسانی.
البته همچون هر تمثیل دیگری باید مراقب سویههای ویرانگر احتمالی هم باشیم. مثلن کسی یا کسانی خود را مغز یا قلب بدانند و.... الخ..
منتها همین هم جواب دارد آن گروه تباهی که خود را مغز میدانند یا دل و دیگری را مثلن پوست کف پا و.... و این وضع را #موقف برکشیدن خویش و فروکوفتن دیگری یا دیگران میکنند آنقدرها ابله هستند که معنای یگانهگی و یکپارچهگی یک نظام خودبهسامان ( ارگانیک ؟!) را نمیفهمند و نمی فهمند مثلن سرطانی شدن یک سلول پوست، نهایتن تمام صدر و ذیل یک پیکر گنده یا یک ملت بزرگ را به مرگی فجیع خواهدکشت.
باری اگر همچنان از بدن انسان سخن میگویم به شدت بر یگانهگی تمام و تکتک سلولهایش باور دارم و البته دانشها و دریافتهای نو نیز این #پیوستاری را تایید میکند.
سخن اما برسر تاریخ دانی بود و سلولهای بدن آدمی.
پژوهشهای تازه نشان دادهاند که مفهوم حافظه چیزی مختص سلولهای مغز ( آنهم بخشی از آن) نیست. علی الظاهر تک تک سلولهای ما نیز دارای فهم و درکی خاص هستند و از قضا نوعی حافظه نیز دارند.
سلولها به ویژه سلولهای دفاعی پس از شناخت عامل مهاجم، روش محفوظ دفع آن را به کار میبندند و اگر این عامل، جدید باشد روش تازهای برای دفع آن ابداع میکنند.
اگر سلولها نتوانند مثلن ویروسهای پیشینی و روش دفع آنها را به یاد بیاورند، بدن هرگز امن و سلامت نخواهدبود چرا که دائم بیمار و نزار است و در حال تکرار مبارازات پیشین..اما خوشبختانه سلولها مهاجمان پیشین را به راحتی شناسایی میکنند و روش دفعشان را سریع اعمال میکنند و شگفت این است که این حافظه و اطلاعات پس از مرگ سلول قبلی به سلولهای بعدی منتقل میشود تا بدن انسان همچنان سرپا بایستد.
مشکل جدی وقتی است که «کرونا» ظهور میکند. اینجا چون مسأله جدید است بدن به دردسر می افتد و وارد مبارزهای جان فرسا میشود و نهایتن یا با آنچه دارد راه ِ برون رفت از بن بست را پیدا میکند یا ...
مسألهی بعدی این که سلول «کرونا» هم هوشمند است اگر بدن پادتن او را کشف کند و او را شکست دهد ، کرونا دفعه ی بعد با شکلی جدید - البته در همان معنای کهن - راه فتح و غلبه بر تن انسان را پیش خواهد گرفت و نبردی دیگر آغاز خواهد شد.
باز در اینجاست که یک پیکر حافظهمند بهنیروتر خواهد بود و خواهد توانست عامل مرگ یا نقص یا آسیب و.. را پس بزند.
حال همین تمثیل را طرحکنیم ( پروجکت ) بر جامعهی خودمان.
قرنهاست به سبب نداشتن حافظهی تاریخی و ندانستن و تحلیل درست تاریخ، این مردم کراراً بیماریهای مکرر گرفتهاست و از بغل این بیماری به بغل بیماری بعد فروغلتیده و دوباره و دوباره..
نگاهی به پندارها، رفتارها و گفتارهای مردم در گوشه و کنار فضای مجازی(؟!) و حقیقی بیندازید تا ببینید ما چقدر باید #تکرار_کنیم.
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تکرارستان
....و حسنک را سوی دار بردند و بهجایگاه رسانیدند. بر مرکبی، که هرگز ننشستهبود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که: « سنگ دهید.»
هیچکس دست بهسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نیشابوریان.
پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند..
#تاریخ_بیهقی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
....و حسنک را سوی دار بردند و بهجایگاه رسانیدند. بر مرکبی، که هرگز ننشستهبود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که: « سنگ دهید.»
هیچکس دست بهسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نیشابوریان.
پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند..
#تاریخ_بیهقی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،
به آنچه بشر، تاریخ خویش مینامد نگاهی بینداز. این تاریخ بیشتر از آنکه تاریخ زندهگی باشد، #تاریخ_مرگ است. آیا روزگار آن نرسیده که بشر علیه مرگپرستان مرگفروش قیام کند و بهتمامی زندهگی را زندهگیکند؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به آنچه بشر، تاریخ خویش مینامد نگاهی بینداز. این تاریخ بیشتر از آنکه تاریخ زندهگی باشد، #تاریخ_مرگ است. آیا روزگار آن نرسیده که بشر علیه مرگپرستان مرگفروش قیام کند و بهتمامی زندهگی را زندهگیکند؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
ملت ریشهدار ، زنده و نیرومند آن ملتی نیست که تاریخ گذشتهاش پربار است. ملتی که #تاریخ_آینده ندارد. قطعن ملتی تمام شده و مردهاست. ملتی که هیچ تصویری و تصور بهتری از آیندهاش ندارد ملتیست بیتاریخ_آینده...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ملت ریشهدار ، زنده و نیرومند آن ملتی نیست که تاریخ گذشتهاش پربار است. ملتی که #تاریخ_آینده ندارد. قطعن ملتی تمام شده و مردهاست. ملتی که هیچ تصویری و تصور بهتری از آیندهاش ندارد ملتیست بیتاریخ_آینده...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#بازهم_تاریخ_بازهم_اسطوره
برای کسیکه حتا اندکی نوشتههای مرا دنبال میکند، این دوگانهی تاریخ/اسطوره و اساسن اصل #دوگانه_پنداری ایرانی بسیار آشناست.
در کلاسها و نشستهای گوناگون از مدرسه تا دانشگاه و.. نیز گاه و بیگاه به این امر #فاجعهشده اشاره کردهام.
روزگاری قرار بود این مینو/گیتی، صورت/محتوا، معنا/لفظ، تاریخ/اسطوره و... توجیه (وجه دادن) جهان باشد برای زیستنی بهتر اما اندک اندک خودش شد بزرگترین عامل بدزیستی ایرانیان.
حال چرا مجبورم دائم اینها را تکرار کنم؟ یکی از اسبابش اینکه هرچه جلوتر آمدیم بچهها پرسشگرتر و شکاکتر شدهاند ممکن است حالا تعداد افراد کتابخوانها جدی نسبت به دو دهه پیش کمتر شده باشد (=فاجعه) اما تعداد کسانی که جهانشان به شکی ارجمند آمیخته بسیار زیادترند.
به سبب دریافت اطلاعات زیاد و قرار دادن این قطعات کنار هم، نخستین چیزی که نمود مییابد ناسازگاری و واگرایی مهیب همین داده هاست. چنان این تصویر متشکل قطعات از همگریزی دارد که جوان و نوجوان این مملکت راهی ندارد جز نفی وجود چنین تصویری از هم گسیخته.تصویری که محصولش جنون است.
بگذارید مصداقیش کنم: بچهها میپرسند در حکایت بزرگ عاشورا دادههای مکتوب و منقول تاریخی اینهاست؛
طیفهایی وسیعی از دادههای همسو یا بسیار متضاد
تحلیل ها و نظرات و برداشتهای کسانی هم اینهاست؛ شکل همان شکل قبلی است
رفتار عوام و خواص معتقد یا نامعتقد هم در عرصهی عمل، اینهاست؛ درباره همان 👆
اولن به این نوجوان یا جوان و حتا میانسال پرسشگر حق بدهید قاطی کند. بعد لطفن بگویید کار درست برای راهنمایی چیست؟
من بشخصه ضمن اشاره به قدمت عجیب این دیار (نمیگویم تاریخ چون صرفن تاریخ نداریم) توجه جویندهگان را به آن آفت بزرگ #دوگانهپنداری جلب میکنم. چیزی که به زعم من برای شناخت طرح شد تا «الاشیاء تعرف باضدادها» پدید آید بعد چنان بیراه شد که برای داشتن یکی مجبور شدیم دیگری را نفی کنیم این است که دنیامان بدتر از آخرت یزبد شده.
آنچه در مرئای انسان ایرانی قرار میگرفت او را راضی نمیکرد، زمان به او فهمانده بود همهچیز این نیست. دیروز هم هست چه من بوده باشم یا نه و فردا نیز. پس چیزی باید به نام غیب باشد و در پرده بازیهای پنهان.. چرا؟ تا انسان همیشه در معرض قتل و غارت ایرانی تابآوریاش را زیادتر کند.
آنچه در برابر دید ماست «نشانه» و «آیه» است برای چیزی دیگر. باید از این به آن رفت. که چه بشود؟ که معنای «این» معلوم شود. چون انسان بدون معنا نمیتواند «باشد».
و تاریخ اتفاق افتاده نیز او را راضی نمیکند. نخست به این دلیل ساده که ما همه چیز را ندیده ایم و از جوانب کار مطلع نیستیم پس حتمن کاسهای زیر نیمکاسه است. و دوم به سبب همان باور ذاتی شده که منظور نه اینها که چیز دیگر در عالم دیگر است.
بدین قرار هرکس از کدخدای ده و ملای دهات گرفته تا شیخ و حافظ و مفتی و محتسب و سرانجام نهاد حوزه و دانشگاه و... چیزی بر حکایت افزودند ، خلأها را پرکردند و دست به تاویل و تفسیر زدند که اساسن سنتی ایرانی است چنانکه نخستین و بزرگترین اشخاص و مکاتب تاویل به اتفاق ایرانی یا ایرانی تبارند.
و این افزودنها و پیراستنها و تفاسیر و... چنان زیاد شد و در هم تنیده شد که اصل موضوع فراموش شد.
این شد که من هم به سبک بزرگان و البته مد روز تاریخ ایران را #تاریخ_فراموشی نام دادم؛ #فراموشی_زمان
قرار بود زمان/مکان بیکران تنگای عالم امکان و زمان کرانهمند را جای بزرگتری برای بهزیستی کند اما سرکنگبین صفرا فزود.
و آن چنان آماس کرد که این را به تباهی کشاند.
قرار بود با خروج عاشورا بر تاریخ یزید، فردایی با ظلم و ستمی کمتر بسازیم اما تاریکی و بیعدالتی دامنگیرتر شد. قرار بود منش و روش علوی گسترش باید خلق و خوی اموی تعمیق یافت.
و این داستان چنان قدیم است که بهنظر میرسد دست کم در عرصهی عمومی نمیتوان به این زودیها سروسامانش داد بهویژه که غالبن تیغ بران در دست زنگی مست است نه تیغ جراحی در دست طبیب حکمتدان..
#محسن_یارمحمدی محرم ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بازهم_تاریخ_بازهم_اسطوره
برای کسیکه حتا اندکی نوشتههای مرا دنبال میکند، این دوگانهی تاریخ/اسطوره و اساسن اصل #دوگانه_پنداری ایرانی بسیار آشناست.
در کلاسها و نشستهای گوناگون از مدرسه تا دانشگاه و.. نیز گاه و بیگاه به این امر #فاجعهشده اشاره کردهام.
روزگاری قرار بود این مینو/گیتی، صورت/محتوا، معنا/لفظ، تاریخ/اسطوره و... توجیه (وجه دادن) جهان باشد برای زیستنی بهتر اما اندک اندک خودش شد بزرگترین عامل بدزیستی ایرانیان.
حال چرا مجبورم دائم اینها را تکرار کنم؟ یکی از اسبابش اینکه هرچه جلوتر آمدیم بچهها پرسشگرتر و شکاکتر شدهاند ممکن است حالا تعداد افراد کتابخوانها جدی نسبت به دو دهه پیش کمتر شده باشد (=فاجعه) اما تعداد کسانی که جهانشان به شکی ارجمند آمیخته بسیار زیادترند.
به سبب دریافت اطلاعات زیاد و قرار دادن این قطعات کنار هم، نخستین چیزی که نمود مییابد ناسازگاری و واگرایی مهیب همین داده هاست. چنان این تصویر متشکل قطعات از همگریزی دارد که جوان و نوجوان این مملکت راهی ندارد جز نفی وجود چنین تصویری از هم گسیخته.تصویری که محصولش جنون است.
بگذارید مصداقیش کنم: بچهها میپرسند در حکایت بزرگ عاشورا دادههای مکتوب و منقول تاریخی اینهاست؛
طیفهایی وسیعی از دادههای همسو یا بسیار متضاد
تحلیل ها و نظرات و برداشتهای کسانی هم اینهاست؛ شکل همان شکل قبلی است
رفتار عوام و خواص معتقد یا نامعتقد هم در عرصهی عمل، اینهاست؛ درباره همان 👆
اولن به این نوجوان یا جوان و حتا میانسال پرسشگر حق بدهید قاطی کند. بعد لطفن بگویید کار درست برای راهنمایی چیست؟
من بشخصه ضمن اشاره به قدمت عجیب این دیار (نمیگویم تاریخ چون صرفن تاریخ نداریم) توجه جویندهگان را به آن آفت بزرگ #دوگانهپنداری جلب میکنم. چیزی که به زعم من برای شناخت طرح شد تا «الاشیاء تعرف باضدادها» پدید آید بعد چنان بیراه شد که برای داشتن یکی مجبور شدیم دیگری را نفی کنیم این است که دنیامان بدتر از آخرت یزبد شده.
آنچه در مرئای انسان ایرانی قرار میگرفت او را راضی نمیکرد، زمان به او فهمانده بود همهچیز این نیست. دیروز هم هست چه من بوده باشم یا نه و فردا نیز. پس چیزی باید به نام غیب باشد و در پرده بازیهای پنهان.. چرا؟ تا انسان همیشه در معرض قتل و غارت ایرانی تابآوریاش را زیادتر کند.
آنچه در برابر دید ماست «نشانه» و «آیه» است برای چیزی دیگر. باید از این به آن رفت. که چه بشود؟ که معنای «این» معلوم شود. چون انسان بدون معنا نمیتواند «باشد».
و تاریخ اتفاق افتاده نیز او را راضی نمیکند. نخست به این دلیل ساده که ما همه چیز را ندیده ایم و از جوانب کار مطلع نیستیم پس حتمن کاسهای زیر نیمکاسه است. و دوم به سبب همان باور ذاتی شده که منظور نه اینها که چیز دیگر در عالم دیگر است.
بدین قرار هرکس از کدخدای ده و ملای دهات گرفته تا شیخ و حافظ و مفتی و محتسب و سرانجام نهاد حوزه و دانشگاه و... چیزی بر حکایت افزودند ، خلأها را پرکردند و دست به تاویل و تفسیر زدند که اساسن سنتی ایرانی است چنانکه نخستین و بزرگترین اشخاص و مکاتب تاویل به اتفاق ایرانی یا ایرانی تبارند.
و این افزودنها و پیراستنها و تفاسیر و... چنان زیاد شد و در هم تنیده شد که اصل موضوع فراموش شد.
این شد که من هم به سبک بزرگان و البته مد روز تاریخ ایران را #تاریخ_فراموشی نام دادم؛ #فراموشی_زمان
قرار بود زمان/مکان بیکران تنگای عالم امکان و زمان کرانهمند را جای بزرگتری برای بهزیستی کند اما سرکنگبین صفرا فزود.
و آن چنان آماس کرد که این را به تباهی کشاند.
قرار بود با خروج عاشورا بر تاریخ یزید، فردایی با ظلم و ستمی کمتر بسازیم اما تاریکی و بیعدالتی دامنگیرتر شد. قرار بود منش و روش علوی گسترش باید خلق و خوی اموی تعمیق یافت.
و این داستان چنان قدیم است که بهنظر میرسد دست کم در عرصهی عمومی نمیتوان به این زودیها سروسامانش داد بهویژه که غالبن تیغ بران در دست زنگی مست است نه تیغ جراحی در دست طبیب حکمتدان..
#محسن_یارمحمدی محرم ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
اسطوره و تاریخ ما از منظری #تاریخ_خون است انسانی بیمطالعه یا مغرض این نکتهی بسیار بزرگ را در فرهنگ ایران نخواهددید
انسان ایرانی درقامت اسطورهی مهر از آن جهت در دل یک غار یا سنگ پابهجهان میگذارد که میخواهد سیاهی و سترونی غار و سنگ را در هم بشکند و با مشعلی از مهر جهان سرد و تاریک را گرما و نور ببخشد
اساسن مهر زندهگی تازشیست بر شب نیستی و مرگ. حضور مهر چنانکه گفتهشد ظهور زندهگیست
بیسبب نیست که تاریخ ما ایرانیان با شب آغاز میشود
غروب خورشید درواقع آغاز روز پیش روست و طلوع یورشی است بر ادامهی شب.از این روست که هرشب را به نام روز بعد نام گذاردهایم
به هر روی اسطوره و تاریخی که بنیادش بر اساس تازش بر سیاهیست تاریخ بردهگی نیست.
البته که روزبانان شب هشیارتر از نورخواهانند و هر لحظه درپی شکستن مهرپرستان اما در همین نبرد نیز بهخون نشستن نورجویان شکست افراسیاب ظلم است
افراسیابی که هزاران پهلوان و شهزاده و انسان ایرانی را کشته ولی آنگاه بزرگترین گام را در شکست خویش برمیدارد که سیاوش را سرمیبُرد
اسطوره میگوید وقتی اهریمن جوانی سرشار از شور زندهگی را میکشد آغاز پایان خویش را رقم زده است.
اسطوره و تاریخ ما از منظری #تاریخ_خون است انسانی بیمطالعه یا مغرض این نکتهی بسیار بزرگ را در فرهنگ ایران نخواهددید
انسان ایرانی درقامت اسطورهی مهر از آن جهت در دل یک غار یا سنگ پابهجهان میگذارد که میخواهد سیاهی و سترونی غار و سنگ را در هم بشکند و با مشعلی از مهر جهان سرد و تاریک را گرما و نور ببخشد
اساسن مهر زندهگی تازشیست بر شب نیستی و مرگ. حضور مهر چنانکه گفتهشد ظهور زندهگیست
بیسبب نیست که تاریخ ما ایرانیان با شب آغاز میشود
غروب خورشید درواقع آغاز روز پیش روست و طلوع یورشی است بر ادامهی شب.از این روست که هرشب را به نام روز بعد نام گذاردهایم
به هر روی اسطوره و تاریخی که بنیادش بر اساس تازش بر سیاهیست تاریخ بردهگی نیست.
البته که روزبانان شب هشیارتر از نورخواهانند و هر لحظه درپی شکستن مهرپرستان اما در همین نبرد نیز بهخون نشستن نورجویان شکست افراسیاب ظلم است
افراسیابی که هزاران پهلوان و شهزاده و انسان ایرانی را کشته ولی آنگاه بزرگترین گام را در شکست خویش برمیدارد که سیاوش را سرمیبُرد
اسطوره میگوید وقتی اهریمن جوانی سرشار از شور زندهگی را میکشد آغاز پایان خویش را رقم زده است.