نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#درنگ_عربی
#جبران_خلیل_جبران

....سلامٌ علی
من یعرفون الحُب
و لا یملکون حبیبا...

------------ برگردان

و درود
بر آنان که عشق را می‌شناسند و محبوبی ندارند.‌..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محمود_درویش

«‏أحببتُكِ مُرغماَ
ليسَ لأنَّكِ الاجمل
بل لأنَّكِ الأعمق
فعاشقُ الجمالِ في العادةِ احمق»

---------- برگردان: محسن یارمحمدی

ناگزیر دوستت دارم؛
نه ازآن روی که زیباترینی
راست بدآن سبب که ژرف‌ترینی
چرا که شیفته‌ی زیبایی
معمولن احمق است

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#غادة_السمان

كن كالحزن يا حبيبي،
وامكث معي.

------- ترجمه؛
اندوه شو محبوب من
و با من
بمان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محمود_درویش - عاشقانه‌ها


شدّت على يدي
و وشوشتني كلمتين؛
- أعزّ ما ملكته طوال يوم -

" سنلتقي غدا "

و لفّها الطريق

حلقت ذقني مرتين !
مسحت نعلي مرتين
أخذت ثوب صاحبي...
و ليرتين...
لأشتري حلوى لها و قهوة مع حليب!

*

وحدي على المقعد
و العاشقون يبسمون...
و خافقي يقول:
و نحن سوف نبتسم !

*

لعلّها قادمة على الطريق...
لعلّها سهت...
لعلّها ... لعلّها

و لم تزل دقيقتان !

*
النصف بعد الرابعة
النصف مرّ
و ساعة ... و ساعتان
و امتدت الظلال
و لم تجيء من وعدت
في النصف بعد الرابعة...

----------- برگردان: محسن یارمحمدی

دستم را فشار داد
لب بر گوشم نهاد و
دو کلمه نجواکرد:
- عزیزترین چیزی را که در تمامی روز به‌کف آوردم -
« تا فردا »
و خیابانش
از دیده‌ نهان کرد

دوبار
گونه‌هایم را تراشیده‌ام
دوبار
کفشهایم را برق انداخته‌ام
پیراهن دوستم را قرض گرفته‌ام
و مقداری پول هم
تا برایش
شیرینی ، قهوه و کمی شیر بخرم

نشسته‌ام تنها
روی صندلی حالا
و عشاق لبخند می‌زنند
دلهره‌ام می‌گوید:
« ما نیز به‌زودی لبخند می‌زنیم»


- شاید در راه است...
- نکند فراموش کرده‌است...
- نکند ... نکند ...

و نمی‌گذرند این دقیقه‌ها

- « سی دقیقه پس از چهار »
سی دقیقه گذشت
و ساعتی نیز
و ساعاتی بسیار
تاریکی رخت افکنده در خیابان
و نمی‌آید هرگز
کسی که میعاد نهاد
سی دقیقه پس از چهار...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی

#سنان_آنتوان

(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»

الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع

القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين

ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا

القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟

أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی


باد، مادری نابیناست
که سکندری می‌خورد میان جنازه‌ها
ابرها، کفن‌هایی بیش نیستند
و سگ‌ها سریعترند


ماه
گورستان روشنایی‌هاست
و ستاره‌گان
زنانی گریان

این نخستین بار نیست
که در خون‌ِمان
اساطیر رخ می‌شویند
در آیینه‌ی افق
زل می‌زنند
و استخوان هامان را بر تن می‌پوشند

گور، آینه ای ست که کودک
می‌نگرد در آن
و خواب می‌بیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیش‌تر شود؟-

گوش می‌خوابانم
بر سینه‌ی این لحظه:
می‌آید و می‌نالد
بر لحظه‌ای دگر نیز:
همان است که بود...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#عاشقانه  #محمود_درویش

... حبک سیفی
و عیناک نهران
و الآن أشهد أن حضورك موت
وأن غيابك موتان
والآن أمشي على خنجر وأغني...
قد عرف الموت أني أحبك
أني أجدد يوماً مضى ...
لأحبك يوماً وأمضي...

------------برگردان: محسن یارمحمدی

... و عشق تو،
                   شمشیرم و
چشمانت،
             دو رودخانه‌ی جاری
و شهادت می‌دهم حالا
که :
«غیابت، مرگ
و حضورت؛ دو مرگ»

بر لبه‌ی تیغ
راه می‌روم اکنون و
ترانه می‌خوانم...

مرگ هم دانسته‌: «دوستت می‌دارم.»
تجدید می‌کنم روزی را که گذشته
تا دوستت بدارم به روزی دگر
                                 و بگذرانمش...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی

#محمود_درویش

أحيانًا
يستيقظ الليل بداخلي،
وليس بإمكاني عمل شيءٍ
سوى أن أكون قمراً...

------------------- ترجمه؛

گه‌گاه
شب در اندرون من بیدار می‌شود
و مرا امکان هیچ کاری نیست
جز آن که
ماه شوم....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محمود_درویش

وطن المرء، ليس المكان الذي ولد فيه،
بل هو المكان الذي تنتهي فيه جميع محاولاته للهروب!

----------------------برگردان: محسن یارمحمدی

میهن انسان جایی نیست که در آن متولد شده
وطن همان‌جاست که در آن تمام بی‌قراری‌ها برای گریختن پایان می‌یابد...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#محموددرویش

لا أعلَمُ؛
مَنْ بَاعَ الوَطَنْ
ولَکِنِّنِي
رأیْتُ مَنْ دَفعَ الثَمَنْ!

---------------- ترجمه ؛

نمی‌دانم ؛
وطن فروش کدام است
اما من
دیده‌ام چه کسانی بهای این کار را داده‌اند...

پ.ن: تجاهل_العارف یکی از قابل توجه‌ترین فنون معانی و بیان زبان‌های فارسی و تازی است ...گوینده رازی را دریافته اما در بیانش خود را بی‌خبر می‌نمایاند و...
چرایی اش هم رازی است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#سعدی_یوسف ( شاعر عراقی م‌.۲۰۲۱ )


ولكنني
سوف أنسى المدينة
والناس ، والبحر
حين أُحسُّ بأنّي
لستُ المهدهد بين ذراعيك
هذا الصباح!

---------- برگردان: محسن یارمحمدی


سرانجام فراموش خواهم کرد
شهر را
مردمان را
و نیز دریا را
آن‌گاه که دریابم
آن، من نیستم
که در میان بازوانت ترانه میخواند

امروز بامداد...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی

#نزار_قبانی

ﻧﺤﻦ ﺫﻟﻚ ﺍﻟﺸﻌﺐ ﺍﻟﻤﺜﻘﻒ ﺍﻟﺬﻱ ﻳﻤﺴﺢ ﺍﻟﺰﺟﺎﺝ ﺑﺎﻟﺠﺮﺍﺋﺪ ﻭ ﻳﻘﺮﺃ ﻣﻦ الفنجان...

------------ترجمه

ما همان ملت فرهیخته ای هستیم که کثیفی شیشه هامان را با روزنامه ها می بریم و برای خواندن، به انتهای فنجان می نگریم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#نزار_قبانی

فأنا من بدءِ التكوينِ
أبحثُ عن وطنٍ لجبيني
عن شعر امرأة
يكتُبني فوقَ الجدرانِ
ويمحيني..
عن حبِّ امرأةٍ
يأخذني لحدودِ الشمسِ
ويرميني..

------------برگردان: محسن یارمحمدی

هم از آغاز پیدایش‌ام
در جست‌وجوی وطنی بودم
برای پیشانی‌ام

و زنی که بنگاردم بر دیوارها و
پاکم کند

و عشق زنی
که بکشاندم تا حوالی خورشید و آنگاه
شلیک‌ام کند...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#عدنان_الصائغ

عَيناكِ حُلوتان
و حزينتان
عَيناكِ
رصيفُ وداعٍ مُبلَّل

----------------برگردان: محسن یارمحمدی

چشمانت انگبین
و
غمگین
چشمانت
پیاده‌روی یک وداع بارانی..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی

- احمد مطر

في مطـارٍ أجنبيْ
حَـدّقَ الشّرطيُّ بيْ
قبلَ أنْ يطلُبَ أوراقـي 
ولمّـا لم يجِـدْ عِنـدي لساناً أو شَفَـهْ
زمَّ عينَيــهِ وأبـدى أسَفَـهْ
قائلاً : أهلاً وسهـلاً
يا صـديقي العَرَبـي !

-------------برگردان: محسن یارمحمدی

در فرودگاهی ناآشنا
مأمور به من خیره شد
- پیش‌تر از آن‌که گذرنامه‌ام را بخواهد -
و چون دریافت مرا زبانی و لبانی نیست
دیده‌‌گان پوشید و افسوس آشکار کرد
در حالی‌که می‌گفت:
خوش آمدی
ای دوست عرب من

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹