نامدگان و رفتگان از دو کرانهی زمان
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه درمیان
درچمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هرچه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینهی ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
هوشنگ_ابتهاج
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه درمیان
درچمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هرچه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینهی ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
هوشنگ_ابتهاج
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
هوشنگ_ابتهاج
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
هوشنگ_ابتهاج
حریص را نکند نعمت دو عالم سیر
همیشه آتش سوزنده اشتها دارد
صائب_تبریزی
همیشه آتش سوزنده اشتها دارد
صائب_تبریزی
مو به مو دام فریب دل داناے منی
پاے تا سر پے تسخیر سراپاے منی
من همان روز ڪه چشمان تو دیدم گفتم
ڪه ز مژگان سیه فتنهٔ فرداے منی
#فروغی_بسطامی
پاے تا سر پے تسخیر سراپاے منی
من همان روز ڪه چشمان تو دیدم گفتم
ڪه ز مژگان سیه فتنهٔ فرداے منی
#فروغی_بسطامی
قصد جان ڪردے ڪه یعنے دست ڪوته ڪن ز من
جان به ڪف بگذارم و از دست نگذارم ترا
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممڪن جان من ڪز دل برون آرم ترا
#هلالی_جغتاتی
جان به ڪف بگذارم و از دست نگذارم ترا
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممڪن جان من ڪز دل برون آرم ترا
#هلالی_جغتاتی
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
یک کار زیبا با چند اجرای مختلف، تقدیم به همگی عزیزان
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
یک کار زیبا با چند اجرای مختلف، تقدیم به همگی عزیزان
موسیقی خوب بشنویم
سینه مالامال درد است
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه #حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#پرویز_مشکاتیان
#آستان_جان
#بیات_کرد
ساز و اواز
🌹🌹روحشان شاد🌹🌹
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه #حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#پرویز_مشکاتیان
#آستان_جان
#بیات_کرد
ساز و اواز
🌹🌹روحشان شاد🌹🌹
Sine Malamale Dardast Ey Darigha Marhami(BEsfahan)
Marziye & Banan @MiraseAvaz
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
#رودکی_سمرقندی
#مرضیه و #غلامحسین_بنان
#حبیبالله_بدیعی
#مرتضی_خان_محجوبی
#روحالله_خالقی
برگرفته از گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴
#بیات_اصفهان
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
#رودکی_سمرقندی
#مرضیه و #غلامحسین_بنان
#حبیبالله_بدیعی
#مرتضی_خان_محجوبی
#روحالله_خالقی
برگرفته از گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴
#بیات_اصفهان
سینه مالامال درد است اے دریغا مرهمی
دل ز تنهایے به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامے به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکے را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزے بوالعجب کارے پریشان عالمی
در طریق عشقبازے امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوے رندے راه نیست
ره روے باید جهان سوزے نه خامے بیغمی
آدمے در عالم خاکے نمیآید به دست
عالمے دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترڪ سمرقندے دهیم
کز نسیمش بوے جوے مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغناے عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمے
****
من نه آن رندم که ترڪ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مے وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داورے دارم بسے یا رب که را داور کنم
بازکش یڪ دم عنان اے ترڪ شهرآشوب من
تا ز اشڪ و چهره راهت پر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشڪ دارم گنجها
کے نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمهے خورشید دامن تر کنم
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#حبیبالله_بدیعی
اجراے خصوصے در مایه #سهگاه در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶۵ منزل دکتر #علے خ_دمے در #مونیخ_آلمان
دل ز تنهایے به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامے به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکے را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزے بوالعجب کارے پریشان عالمی
در طریق عشقبازے امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوے رندے راه نیست
ره روے باید جهان سوزے نه خامے بیغمی
آدمے در عالم خاکے نمیآید به دست
عالمے دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترڪ سمرقندے دهیم
کز نسیمش بوے جوے مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغناے عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمے
****
من نه آن رندم که ترڪ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مے وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داورے دارم بسے یا رب که را داور کنم
بازکش یڪ دم عنان اے ترڪ شهرآشوب من
تا ز اشڪ و چهره راهت پر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشڪ دارم گنجها
کے نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمهے خورشید دامن تر کنم
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#حبیبالله_بدیعی
اجراے خصوصے در مایه #سهگاه در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶۵ منزل دکتر #علے خ_دمے در #مونیخ_آلمان
Telegram
attach 📎
ای انسان، اگر بتوانی دم فرو ببندی و سكوت پيشه كنی می توانی از عالم هستی چيزهايی را بشنوی كه گنجايش بيان آنها در زبان و در كتاب ها و در گفتار وجود ندارد و اگر بتوانی سكوت اختيار كنيی، روح تو به نجوا درخواهد آمد و صدای عالم روح را خواهيی شنيد
خود چه جای حد بیداریست و خواب
دم مزن والله اعلم بالصواب
دم مزن تا بشنوی از دم ز نان
آنچ نامد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچ نامد درکتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح
آشنا بگذار در کشتی نوح
همچو کنعان کشنا میکرد او
که نخواهم کشتی نوح عدو
هی بیا در کشتی بابا نشین
تا نگردی غرق طوفان ای مهین
گفت نه من آشنا آموختم
من بجز شمع تو شمع افروختم
هین مکن کین موج طوفان بلاست
دست و پا و آشنا امروز لاست
باد قهرست و بلای شمع کش
جز که شمع حق نمیپاید خمش
گفت نه رفتم برآن کوه بلند
عاصمست آن که مرا از هر گزند
هین مکن که کوه کاهست این زمان
جز حبیب خویش را ندهد امان
گفت من کی پند تو بشنودهام
که طمع کردی که من زین دودهام
خوش نیامد گفت تو هرگز مرا
من بریام از تو در هر دو سرا
هین مکن بابا که روز ناز نیست.
#مولانا
خود چه جای حد بیداریست و خواب
دم مزن والله اعلم بالصواب
دم مزن تا بشنوی از دم ز نان
آنچ نامد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچ نامد درکتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح
آشنا بگذار در کشتی نوح
همچو کنعان کشنا میکرد او
که نخواهم کشتی نوح عدو
هی بیا در کشتی بابا نشین
تا نگردی غرق طوفان ای مهین
گفت نه من آشنا آموختم
من بجز شمع تو شمع افروختم
هین مکن کین موج طوفان بلاست
دست و پا و آشنا امروز لاست
باد قهرست و بلای شمع کش
جز که شمع حق نمیپاید خمش
گفت نه رفتم برآن کوه بلند
عاصمست آن که مرا از هر گزند
هین مکن که کوه کاهست این زمان
جز حبیب خویش را ندهد امان
گفت من کی پند تو بشنودهام
که طمع کردی که من زین دودهام
خوش نیامد گفت تو هرگز مرا
من بریام از تو در هر دو سرا
هین مکن بابا که روز ناز نیست.
#مولانا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
#مولانای_جان
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
#مولانای_جان
Rising
Naser Cheshmazar.@delshodeegan
موسیقی خاطره انگیز
''طلوع''
اثر استاد ناصر چشم آذر
''طلوع''
اثر استاد ناصر چشم آذر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای بسیار جالب وقوی تصنیف ساغرم شکسته ساقی توسط مصطفی مداحی درحضور زنده یاد استاد همایون خرم خالق این اثر بیاد ماندنی
درد عشق
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
دیوان شمس غزل شماره 2039
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
دیوان شمس غزل شماره 2039
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رباعیات #خیام با اجرای زیبای #احمد_شاملو
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام
نیشابوری در حاليكه تنها یک جوان ۳۲ ساله
بود پایه گذار تقویمی بود كه امروز ما ایرانیان
در هزار و چهارصدمین سال آن هستيم،
تقويمی كه به عنوان دقيق ترين تقويم جهان
شناخته مى شود.
یکی از دهانه های ماه و سیارک ۳۰۹۵ به
افتخار او «عمر خیام» نامگذاری شده است
یادش گرامی
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام
نیشابوری در حاليكه تنها یک جوان ۳۲ ساله
بود پایه گذار تقویمی بود كه امروز ما ایرانیان
در هزار و چهارصدمین سال آن هستيم،
تقويمی كه به عنوان دقيق ترين تقويم جهان
شناخته مى شود.
یکی از دهانه های ماه و سیارک ۳۰۹۵ به
افتخار او «عمر خیام» نامگذاری شده است
یادش گرامی