معرفی عارفان
1.06K subscribers
32.5K photos
11.7K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
فریاد از جور زمان

فریاد از اهرمنان!!!
وَرایِ پَردهٔ جانَت دلا خَلْقانِ پنهانند
زِ زَخمِ تیغِ فَردیَّت همه جانند و بی‌جانند


تو از نُقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی؟
دَرآ در دینِ بی‌خویشی که بَسْ بی‌خویشْ خویشانند


چه دریاها که می‌نوشَند چو دریاها هَمی‌جوشَند
اگرچه خود که خاموشند دانایَند و می‌دانند


در آن دریایِ پُرمَرجان یکی قومَند هَمچون جان
وَرایِ گُنبَدِ گَردان بُراقِ جانْ هَمی‌رانند


اَیا درویشِ باتَمکین سَبُک دلْ گَرد زوتَر هین
میانِ بَزمِ مَردان شین که ایشان جُمله رِنْدانند


مُلوکانند درویشان زِ مَستی جُمله بی‌خویشان
اگر چه خاکی‌اَند ایشان وَلیکِن شاه و سُلطانند


زِ گنجِ عشقْ زَر ریزند غُلامِ شَمسِ تبریزند
وَ کانِ لَعْل و یاقوتند و در کانْ جانِ اَرْکانند

دیوان شمس/۵۷۲
#مولوی
دوش در بزمِ تو دیدم ز دلِ خودسرِ خویش
آنچه پروانه ندیده‌ست ز بال و پر خویش

مَنعَم از ناله چرا؟ فاش چو شد رازِ نهان
چیست در خانه؟ که من قفل زنم بر در خویش

خانه‌زادِ جگرِ سوخته‌ی ماست همان
ناله هر چند به افلاک رساند سر خویش

یک تن از اهلِ وفا نیست به خون‌گرمیِ من
باورت گر نبوَد، پُرس هم از خنجر خویش

تنگ چشمیِ فلک، بیش از آن است که بود
نگذارد که نشینیم به خاکستر خویش

مرهمِ داغِ جنون، خاکِ سرِ کویِ کسی‌ست
ای خوش آن روز که آن خاک کنم بر سرِ خویش

پاره‌ی دل گرهِ رشته‌ی اشک است #کلیم!
این گره باز کن از کارِ دو چشمِ تَرِ خویش



کلیم کاشانی
نهالِ عشق، که برگش غم است و بار افسوس
اگر ز گریه نشد سبز، صد هزار افسوس!

نیامدی و سیاهی ز داغـهـا افتاد
سفید شد به رَهَت چشمِ انتظار افسوس!

میانِ گَردِ کُدورت، پدید نیست دلم
چه سازم؟ آینه گُم گشت در غبار، افسوس!

به آه و ناله میسّر نمی‌شود وصلت
نسیم، رنگ ندارد ز نوبهار، افسوس!

به اشک‌ریزی رامم نشد، چه چاره کنم؟
همیشه می‌رَمَـد از دانه‌ام شکار، افسوس

به این دو دیده ز حُسنَـت چه می‌توان دیدن؟
هزار دیده نداریم ، صد هزار افسوس!

به بوسه‌بازیِ او هر چه داشت باخت #کلیم
نمی‌نشیند نقشش در این قُمار، افسوس!


کلیم کاشانی
تیغ ارچه می‌بُرَد همه پیوندهای جان
فُرقت بتر که همدمیِ دوستان بُرَد

کی دردناک‌تر بوَد از ضربت فراق؟
جلاد گر به گاهِ قصاص استخوان برد

#امیرخسرو_دهلوی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Adrien Sacquespée
اگر که زرد نمی‌شود آبی
و عشوه‌ای در تن باران نیست

اگر که سرد می‌گذرد سایه
با رفتن فانوس

اگر که مهتابی، سرخ نمی‌شود امروز
و ماه، نه خورشید است
نه خورشید، حتی ماه
و شنبه‌ها، جمعه
یک‌شنبه‌ها، جمعه
دوشنبه‌ها، جمعه
و جمعه‌ها، جمعه

در انتهای تقویم دیوار است.
اگر که این چنین‌ ام من
اگر که آن چنانی تو.

#بیژن_نجدی
‏خِشت بر خشت زوایایِ جهان گردیدم

منزلی اَمن ‌تر از گوشه‌ی تنهایی نیست

#طالب_آملی
ز موج‌خیزیِ دریایِ عشق، پنداری

که مورم و گذر افتاده بر حصیر مرا

#سلیم_تهرانی
هرانگه که گویی رسیدم به جای
نباید به گیتی مرا رهنمای

چنان دان که نادان‌ترین کس توی
اگر پند دانندگان نشنوی

ز خاکیم و هم خاک را زاده‌ایم
به بیچارگی دل بدو داده‌ایم

اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کیی‌بر بوی شادکام

وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی

#حکیم ابوالقاسم فردوسی
۲۹ تیر سالروز درگذشت #رضا_محجوبی
آهنگساز و نوازنده ویلون

#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی می‌نواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسین‌خان_اسماعیل‌زاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش می‌آموخت، بهره‌مند شد.
پس از آن پدرش کافه‌ای را در خیابان #لاله‌زار برپا کرد که او و بردارش در آنجا می‌نواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز می‌پرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرت‌هایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب می‌شناخت و با آنها گفتگو می‌کرد اما از موضوعاتی حرف می‌زد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر می‌شد و حتی ویلون می‌نواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شده‌است.
از شاگردان مشهور او #روح‌الله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانه‌های: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیش‌درآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا مانده‌است. ساخته‌های او بیشتر در سبک #درویش‌خان است.
از پیش‌درآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کرده‌است.
یادداشتی برای
#استادرضا_محجوبی،

به قلم :
جواد ظل طاعت


زندگی نزدیک به ۶۰ ساله( ۱۳۳۳-۱۲۷۷ ه.ش) زنده یاد "رضا محجوبی" در هاله ای از ابهام ماند، عده ای او را رضا دیوونه و تعدای عاقل دیوانه نما، میخواندندش. خود او نیز با رفتار و کرداری عجیب براین اغراق دامن می زد، اما آنچه مسلم است پنجه های ملکوتی ونوای دلنشین ویلنش در تکنوازی این ساز تاثیرگذار بوده وآثار گوناگونش اعم از پیش درآمد، چهارمضراب و رنگ، زینت بخش کتاب های آموزشی ویلن است.

ابتکاراتش نه تنها منافاتی با موسیقی اصیل و رایج ایران نداشته، بلکه شیرین نوازی و تجلی احساسش باعث تمایز این هنرمند نسبت به دیگران شده بود. صدای سازش، اجرای جملات درست، استفاده بجا از تکنیک ها، اجرای چهارمضراب ها با ضرب های مختلف و بالاخره کوک های منحصر به فردش از او نوازنده ای اعجاب انگیز ساخته بود.

زنده یاد "رضا محجوبى" برادر استاد "مرتضی محجوبی" را باید پايه گذارشیرين نوازى و حال، در ویولن ايرانى دانست، درحقيقت اولين کسى که کوکهاى افتاده و ويژه اى براى ویولن به ارمغان آورد، "رضا محجوبي" بود و از بين نوازندگان نسل بعد از خودش، از همه شبيه تر با همان شوریدگی ها و آشفتگی ها که از "رضا محجوبی" هم تاثير گرفته بود، فقط "استاد پرويز ياحقى" است. "رضا" و "مرتضی محجوبی" دو برادر هنرمند و با استعداد در تاریخ موسیقی ایرانی بودند که به ترتیب در ویلن و پیانو سبک خاصی داشتند.

"رضا محجوبی" شاگرد "ابراهیم آژنگ" و"حسين اسماعيل زاده" بود و موسيقى و ویولن را سينه به سينه آموخته بود و دراثر خوراندن مهرگياه کارش به اختلالات فکرى کشيد که او را عاقل ديوانه نما ناميدند.

خصوصيات سبک زنده یاد "رضا محجوبى" ابداع کوک هاى مخصوص، استفاده از مالشها و ويبراسيونها و ناله هاى خاص، نواختن جمله هاى کوتاه و استخوان دار در بداهه نوازى و ساختن پيش درآمدها و چهارمضراب ها و رنگ هاى کوتاه و پرمطلب به خصوص ضربی هاى شيرين و پرسوز و گداز بود. درسال ١٣٣٦ استاد "پرويز ياحقى" يک صفحه ٤٥ دور، به ياد "محجوبی"، با ضرب "داريوش رفيعى" درسه گاه و دشتى ضبط کرد که ازچهارمضرابهاى "رضا محجوبی" است و از ارزش خاصى برخوردار است.

استاد "پرويز ياحقى" مي فرمودند: من دوبار بيشتر "رضا" را نديدم، ولى همان دوبار از نزديک به شدت تحت تاثير پنجه هاى شيرين، پرحس وحال و کوکهاى خاص و منحصربه فرد رضا قرار گرفتم. چشمانم پيوسته به پنجه هاى "رضا" بود. شيوه ویولن نوازى "رضا" و استفاده از حالتها و ناله ها و کرشمه هاى خاص در بداهه نوازي ها کاملا مختص به خود و ابتکارى به تمام معنا بود. "صبا" اگر قصد داشت ویولن ايرانى را برتکنيک جهانى بنا کند، "رضا محجوبى" هم با استفاده از کوکها و حالات خاص شيرين نواختن و حال را بر روى ویولن ايرانى نشاند که سرمشق نسل بعد ازخودش شد.

همچنين به علت احاطه به رديف و گوشه ها درجواب آواز چنان خواننده را تحت تاثير قرارمی داد که گويی آواز، جواب ساز را مي دهد، مانند آواز شور که به همراهى "اديب خوانساری" و مرتضى خان محجوبی"، پنهانى ضبط شده است.

پختگى جملات، ارتباط آنها و استفاده از پوزيسيون سوم و ضربى در وسط آواز همه و همه گواه و اثبات تسلط "رضا" بر رديف می باشد. اين شيوه نوازندگى راهى است که "رضا محجوبی" آغاز کرد و "پرويز ياحقى" آن را به اوج والاى خود رسانيد. ممکن نبود به اصرار او را به نواختن ساز مجبور کنند، چون در این صورت و بدون خداحافظی مجلس را ترک می کرد.

به گفته زنده یاد "روح الله خالقی"، "محجوبی" در عین بی نوایی بسیار مستغنی بود، مکرر با لباس ژنده و موهای ژولیده از خیابان ها می گذشت، دوستان به اصرار لباس نو برتن وی می کردند ولی فردای آن روز لباس ها را به مستمندان می بخشید و مجددا با همان وضعیت ظاهر می شد...


روحش شاد
نامش تا ابد ماندگار
دشتی
رضامحجوبی
«اجرای خصوصی»

بداهه نوازی #استادرضامحجوبی
مایه #دشتی
ضبط در سال۱۳۲۸
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از بهترین های #آغاسی

۱_گل کاشتی
۲_سنگ تراش
۳_لب کارون
۴_واویلا لیلی
۵_امشب دلهای ما خوشه
بی نیاز بوسه ای پرشور
کز فریبی تازه می‌رقصد در آن لبخند
بی نیاز از خنده ای دلبند
کز فسونی تازه می جوشد در آن آواز
می‌چکد اشک نگاهم باز ...
بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من !
وینک از خاکستر اندوه پوشیده ست

در میان این خموش آبادِ بی حاصل
در سکوت چیره‌ی این شام بی‌فرجام
می‌چکد اشک نگاهم بر مزار دل
می‌سراید قصّه درد مرا با سنگ چشم او
با غمی کاندر دلم زد چنگ
وز پلاس هستی‌ام بگسیخت تار و پود
می رود می گویمش بدرود ...

#هوشنگ_ابتهاج
هوالمحبوب
روح و عشق هر دو در یک زمان موجود شدند و از مکوّن در ظهور آمدند، روح را بر عشق آمیزشی پدید آمد و عشق را با روح آویزشی ظاهر شد،
چون روح بخاصیت در عشق آویخت عشق از لطافت بدو آمیخت،
بقوت آن آویزش و آمیزش میان ایشان اتحاد پدید آمد، ندانم که عشق صفت شد و روح ذات یا عشق ذات شد وروح صفت،
حاصل هر دو یکی شدند.
چون تابش جمال معشوق از اول دل ربانی پدید آمد عشق با روح درگفت و شنید آمد چون یکی بباد نسبت داشت ودیگری بآتش،
باد آتش برمیافروخت و آتش مرورا میسوخت،
حاصل آتش غالب شد و هوا مغلوب بماند و آیۀ لاتُبْقِی وَلاتذَر بر وجود خواند.
عشق غالب شده چون پرتو انوار معشوق رسید مغلوب شد بدین سبب نتوان دانست که عشق با عاشق ساخته تر از آن بود که با معشوق زیراکه عشق بر عاشق امیرست اما در قبضۀ اقتدار معشوق اسیر است.

عشق تو امیراست کنون برجانم
بیچاره شده منتظر فرمانم
در قبضۀ قدرتت اسیرم
چون نیست پدیدای پسر درمانم

لوایح(عین القضات همدانی)
عشق بلائی است که عاشق و معشوق ازو بر حذرند
با هرکه پیوندد او را از مقام تاجداری بر خاک خواری اندازد

زیرا که کرشمه معشوق تا انگاه است که در عالم بی نیازی محبوبیست
چون در ورطه ی محبی اوفتد
بر خودش به گرفتاری ندا باید کرد و خلق عالم اختیار باید کرد

یُحبُهُم گوید:
کی توان از خلق پنهان گشتن
انگه درملاء مشعله در دست
و مشک اندر گریبان داشتن.


#جناب_عین_القضات_همدانی
#لوایح
گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

#حافظ
كَيْفَ تَخْفي وَاَنْتَ الظّاهِرُ،
اَمْ كَيْفَ تَغيبُ وَاَنْتَ الرَّقيبُ الْحاضِرُ؟

چگونه پنهان شوی و حال آن كه نمايانی؟
يا چگونه غايب شوی و حال آن كه حاضری؟

#دعای_عرفه

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت...
#حافظ
هرگز گلی اندر جهان بی خار نتوان یافتن

دلبر بسی بینی ولی دلدار نتوان یافتن

#سیف_فرغانی