جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست
خیمه از دایره ی کون و مکان بیرون زن
زانک بالاتر ازین هر دو مکانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست
خیمه از دایره ی کون و مکان بیرون زن
زانک بالاتر ازین هر دو مکانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
در چمن هست بسی لاله سیراب ولی
ترک مه روی من از خانه ی خانی دگرست
راستی راز لطافت چو روان می گردی
گوئیا سرو روان تو روانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
ترک مه روی من از خانه ی خانی دگرست
راستی راز لطافت چو روان می گردی
گوئیا سرو روان تو روانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
عاشقان را نبود نام و نشانی پیدا
زانکه این طایفه را نام و نشانی دگرست
یک زمانم بخدا بخش و ملامت کم گوی
کاین جگر سوخته موقوف زمانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
زانکه این طایفه را نام و نشانی دگرست
یک زمانم بخدا بخش و ملامت کم گوی
کاین جگر سوخته موقوف زمانی دگرست
#خواجوی_کرمانی
غیر از آن ده ها
که سبد سبد می برند شعر ها
به رؤیاهای خود
و بازار پر حرفی ها
یکی
در جایی بی حرفی
نشسته که نه از من می گوید با من
نه از من با خود ، نه
غیر از همه ی مردگان و زندگان
زنده دلی دارم جایی
که با عصب های خود برای من ژاکت می بافد
و من از تپش های او برای خودم طبلی
غیر از همه ی دیوانها
من دفتری دارم جایی
که همه ی شعرهای مرا خود در خود می نویسد
#منوچهر_آتشی
#یار_پنهان
#اتفاق_آخر
که سبد سبد می برند شعر ها
به رؤیاهای خود
و بازار پر حرفی ها
یکی
در جایی بی حرفی
نشسته که نه از من می گوید با من
نه از من با خود ، نه
غیر از همه ی مردگان و زندگان
زنده دلی دارم جایی
که با عصب های خود برای من ژاکت می بافد
و من از تپش های او برای خودم طبلی
غیر از همه ی دیوانها
من دفتری دارم جایی
که همه ی شعرهای مرا خود در خود می نویسد
#منوچهر_آتشی
#یار_پنهان
#اتفاق_آخر
Gole Sangam
Hayedeh
گل سنگم
هایده
تو از کدام افق میآیی
که پاکبازتر از خورشیدی؟
صنوبری چون تو، چون میروید
در پلشتیِ این لوش و لاشهزار
خدا را
بگو بدانم
کدام گوشهی این خاک پاک مانده
نگارا؟
#اسماعیل_خویی
اسماعیل خویی (۹ تیر ۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۴۰۰)شاعر معاصر ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران بود. شعرهای اسماعیل خویی به زبانهای گوناگون از جمله انگلیسی، روسی، فرانسوی، آلمانی، هندی و اوکراینی برگردان شدهاند که ترجمه مجموعه اشعار او از فارسی به انگلیسی توسط لطفعلی خنجی انجام شده است. مجموعهٔ شعرهای انگلیسی اسماعیل خویی Voice of Exile (صدای تبعید) نام دارد. او نخستین شاعر ایران است که جایزهٔ روکرت در کوبُرگ را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است
هایده
تو از کدام افق میآیی
که پاکبازتر از خورشیدی؟
صنوبری چون تو، چون میروید
در پلشتیِ این لوش و لاشهزار
خدا را
بگو بدانم
کدام گوشهی این خاک پاک مانده
نگارا؟
#اسماعیل_خویی
اسماعیل خویی (۹ تیر ۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۴۰۰)شاعر معاصر ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران بود. شعرهای اسماعیل خویی به زبانهای گوناگون از جمله انگلیسی، روسی، فرانسوی، آلمانی، هندی و اوکراینی برگردان شدهاند که ترجمه مجموعه اشعار او از فارسی به انگلیسی توسط لطفعلی خنجی انجام شده است. مجموعهٔ شعرهای انگلیسی اسماعیل خویی Voice of Exile (صدای تبعید) نام دارد. او نخستین شاعر ایران است که جایزهٔ روکرت در کوبُرگ را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای استاد مصطفی مداحی در حضوراستادهمایون خرم
امیر همایون خرم (زادهٔ ۹ تیر ۱۳۰۹ – درگذشتهٔ ۲۸ دی ۱۳۹۱)، نوازندهٔ ویلن، موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر اهل ایران بود. او یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران بود.همایون خرم خالق تصنیفهایی نظیر غوغای ستارگان، رسوای زمانه، تو ای پری کجایی، شهزاده رؤیاها، طاقتم ده (ساغرم شکسته ساقی) و دهها اثر است. وی با خوانندگان سرشناس زمانه خود از جمله مرضیه، الهه، دلکش، حسین قوامی، مهستی، هایده، محمد رضا شجریان، اکبر گلپایگانی و محمد اصفهانی همکاری داشت
فرهاد مهراد _ وقتی که بچه بودم
@sazochakameoketab
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصله های کوتاه.
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشک های درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد.
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود،
اما
کم بود.
#وقتی_که_بچه_بودم
#اسماعیل_خویی
با صدای #فرهاد
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصله های کوتاه.
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشک های درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد.
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود،
اما
کم بود.
#وقتی_که_بچه_بودم
#اسماعیل_خویی
با صدای #فرهاد
چون هزاران حسن دیدی کان نبد از کالبد
پس چرا گوئی جمال فاتح الابواب کو
#غزل_مولانا
📘هزاران مورد را میتوان نام برد که کنترل آن بدست ما نیست ولی جریان دارد لازمه زندگی است و متاسفانه بی تفاوت از کنارشان میگذریم و اصلا نمیبینیم مانند نفس کشیدن تقسیم غذا درسلولهای بدن وجود مواد غذائی در گیاهان وجود اکسیژن در هوا وجود آب و .......
هیچیک را نمیبینیم و بدنبال خالق میگردیم
پس چرا گوئی جمال فاتح الابواب کو
#غزل_مولانا
📘هزاران مورد را میتوان نام برد که کنترل آن بدست ما نیست ولی جریان دارد لازمه زندگی است و متاسفانه بی تفاوت از کنارشان میگذریم و اصلا نمیبینیم مانند نفس کشیدن تقسیم غذا درسلولهای بدن وجود مواد غذائی در گیاهان وجود اکسیژن در هوا وجود آب و .......
هیچیک را نمیبینیم و بدنبال خالق میگردیم
همه عاشقان هرچيزراچنان مى بينند كه آن چيزهست!
زيراكه به نورحق مى بينند!٠٠٠
ايشان خودهرگزبرعيب عاشق نشوند!٠٠٠
شمس تبريزى
زيراكه به نورحق مى بينند!٠٠٠
ايشان خودهرگزبرعيب عاشق نشوند!٠٠٠
شمس تبريزى
اگر نادانها تحقیرمان کردند
ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان
و اعتماد بهنفسمان را تقویت کنیم
اگر تنگ نظران کارمان را بیارزش شمارند
ما مصممتر شویم که داریم کاری میکنیم
که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست.
گاهی حسادت برخی، مهر تاییدی است بر درستی کارمان...
اگر کجاندیشان دلسردمان کنند ، ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم و انگیزهها را مرور میکنیم
اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند
ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم.
ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان
و اعتماد بهنفسمان را تقویت کنیم
اگر تنگ نظران کارمان را بیارزش شمارند
ما مصممتر شویم که داریم کاری میکنیم
که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست.
گاهی حسادت برخی، مهر تاییدی است بر درستی کارمان...
اگر کجاندیشان دلسردمان کنند ، ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم و انگیزهها را مرور میکنیم
اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند
ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم.
غنچه از راز تو بو بُرد، شکفت
گل گریبان به هوای تو درید
روشن از روی تو چشم و دل روز
صبح از نام تو دَم زد که دَمید
#قیصر_امین_پور
گل گریبان به هوای تو درید
روشن از روی تو چشم و دل روز
صبح از نام تو دَم زد که دَمید
#قیصر_امین_پور
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
#صائب_تبریزی
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
#صائب_تبریزی
علمِ گفتاری که آن بی جان بُوَد
عاشقِ رویِ خریداران بُوَد
علمی که در آن از قیل و قال سخن رود، بی روح و جان است و در نتیجه، چنین علمی فقط شیفته مستمع و مشتری است. صاحب این علم میخواهد که بدان وسیله شهرتی به دست آورد و به نام و نشانی برسد. ولی علمی که حقیقی باشد، صاحب علم، غم مشتری را نمی خورد و در قید و بند شهرت نیست.
گرچه باشد وقتِ بحثِ علم، زَفت
چون خریدارش نباشد، مُرد و رفت
اگرچه علوم تقلیدی و عاریتی به هنگام بحث و جدال، بزرگ و مهّم جلوه می کند، ولی همینکه این علوم، مشتری و شنونده نداشته باشد می میرد و از میان می رود.
مشتري مَن خدای است او مرا
می کَشَد بالا که اَلله اشتَری
خریدار من حضرت حق تعالی است و او مرا به عالمِ اعلئ بالا می بَرَد، زیرا که خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه می فرماید:
«همانا خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است.»
خونبهایِ مَن جمالِ ذُوالجَلال
خونبهایِ خود خورم کسبِ حلال
دیه جانی که من در راه خدا نثار کرده ام. دیدار جمال حضرتِ حق تعالی است. بنابراین، دیه خود را می خورم که این کسبی حلال است.
این خریدارانِ مَفلِس را بِهِل
چه خریداری کند یک مشتِ گل
تو نیز ای برادر، این مشتریان بینوا را رها کن، زیرا یک مشتِ گل چه چیز می تواند بخرد؟ یک مشتی گل: کنایه از کالبد خاکی و عنصری آدمیان است.
بهل: ترک کن، رها کن.
شرح مثنوی
عاشقِ رویِ خریداران بُوَد
علمی که در آن از قیل و قال سخن رود، بی روح و جان است و در نتیجه، چنین علمی فقط شیفته مستمع و مشتری است. صاحب این علم میخواهد که بدان وسیله شهرتی به دست آورد و به نام و نشانی برسد. ولی علمی که حقیقی باشد، صاحب علم، غم مشتری را نمی خورد و در قید و بند شهرت نیست.
گرچه باشد وقتِ بحثِ علم، زَفت
چون خریدارش نباشد، مُرد و رفت
اگرچه علوم تقلیدی و عاریتی به هنگام بحث و جدال، بزرگ و مهّم جلوه می کند، ولی همینکه این علوم، مشتری و شنونده نداشته باشد می میرد و از میان می رود.
مشتري مَن خدای است او مرا
می کَشَد بالا که اَلله اشتَری
خریدار من حضرت حق تعالی است و او مرا به عالمِ اعلئ بالا می بَرَد، زیرا که خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه می فرماید:
«همانا خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است.»
خونبهایِ مَن جمالِ ذُوالجَلال
خونبهایِ خود خورم کسبِ حلال
دیه جانی که من در راه خدا نثار کرده ام. دیدار جمال حضرتِ حق تعالی است. بنابراین، دیه خود را می خورم که این کسبی حلال است.
این خریدارانِ مَفلِس را بِهِل
چه خریداری کند یک مشتِ گل
تو نیز ای برادر، این مشتریان بینوا را رها کن، زیرا یک مشتِ گل چه چیز می تواند بخرد؟ یک مشتی گل: کنایه از کالبد خاکی و عنصری آدمیان است.
بهل: ترک کن، رها کن.
شرح مثنوی
کنار خویش دریا کردم از اشک
تماشا چون نیایی سوی دریا
چو تو در آینه دیدی رخ خود
از آن خوشتر کجا باشد تماشا
#مولانا
تماشا چون نیایی سوی دریا
چو تو در آینه دیدی رخ خود
از آن خوشتر کجا باشد تماشا
#مولانا
زیبایی دلیست برافروخته
و روحیست "سرمست" شده
زیبایی نقشی نیست که "بنگرید"
یا نوایی که بشنوید
نقشیست که
با چشمِ بسته هم میبینید
و نواییست که
با گوشِ بسته هم میشنوید....
#جبران_خلیل_جبران
و روحیست "سرمست" شده
زیبایی نقشی نیست که "بنگرید"
یا نوایی که بشنوید
نقشیست که
با چشمِ بسته هم میبینید
و نواییست که
با گوشِ بسته هم میشنوید....
#جبران_خلیل_جبران
هنگامے ڪه در شادے به روے انسان بسته مے شود بلافاصله در دیگرے باز مے شود اما ما آنقدر به در بسته خیره مے شویم
ڪه در باز شده را نمے بینیم.
هلن ڪلر
ڪه در باز شده را نمے بینیم.
هلن ڪلر
دوست حقیقی، به تو حقیقت را میگوید، هر چند آن حقیقت تو را بیازارد و نفست را بگزد ؛
اما دشمنت تو را میخنداند
حقیقت، تلخ اما سازنده است
دروغ، شیرین اما ویرانگر است ...
#بودا
اما دشمنت تو را میخنداند
حقیقت، تلخ اما سازنده است
دروغ، شیرین اما ویرانگر است ...
#بودا