خدایا درپذیر این نعرهی مستانه ما را
مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد
به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را
زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را
صائب تبریزی
مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد
به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را
زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را
صائب تبریزی
مشک چه بود شمه ای از موی ما
چیست عنبر والهٔ گیسوی ما
آب چشم ما به هر سو می رود
هم ز چشم ماست آب روی ما
صبحدم باد صباخوشبو بود
می برد گردی ز خاک کوی ما
تا قبول حضرت سلطان شدیم
شاه ترکستان بود هندوی ما
غرق دریائیم اگر تو تشنه ای
آب می جوئی قدم نه سوی ما
عود دل در مجمر سینه بسوخت
بزم ما خوشبو شده از بوی ما
عاقلان را گفتگوئی دیگر است
قول عشاقست گفتگوی ما
عید قربانست طوئی میکنیم
جانها قربان شده در طوی ما
سیدیم و عاشقان را بنده ایم
لاجرم عالم بود آن جوی ما
شاه نعمتالله ولی
چیست عنبر والهٔ گیسوی ما
آب چشم ما به هر سو می رود
هم ز چشم ماست آب روی ما
صبحدم باد صباخوشبو بود
می برد گردی ز خاک کوی ما
تا قبول حضرت سلطان شدیم
شاه ترکستان بود هندوی ما
غرق دریائیم اگر تو تشنه ای
آب می جوئی قدم نه سوی ما
عود دل در مجمر سینه بسوخت
بزم ما خوشبو شده از بوی ما
عاقلان را گفتگوئی دیگر است
قول عشاقست گفتگوی ما
عید قربانست طوئی میکنیم
جانها قربان شده در طوی ما
سیدیم و عاشقان را بنده ایم
لاجرم عالم بود آن جوی ما
شاه نعمتالله ولی
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
دیوان_شمس
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
دیوان_شمس
می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان
سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان
ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا
تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان
اشتران سربریده پای بالا می نهند
اشتر باسر مجو در کاروان عاشقان
آن جنازه برپریدی گر نگفتی غیرتش
بی نشان رو بینشان رو بینشان عاشقان
چون به گورستان درآید استخوان عاشقی
صد نواله پیچد از وی میرخوان عاشقان
ذره ذره دف زدی و کف زدی در عرس او
گر روا بودی شدن پیدا نهان عاشقان
چون تن عاشق درآید همچو گنجی در زمین
صد دریچه برگشاید آسمان عاشقان
در کفن پیچید بینید ای عزیزان کوه قاف
چشم بند است این عجب یا امتحان عاشقان
خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران
صد گلستان بیش ارزد زعفران عاشقان
ای رسول غیرت مردان، دهانم را مگیر
تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان
دیوان شمس
سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان
ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا
تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان
اشتران سربریده پای بالا می نهند
اشتر باسر مجو در کاروان عاشقان
آن جنازه برپریدی گر نگفتی غیرتش
بی نشان رو بینشان رو بینشان عاشقان
چون به گورستان درآید استخوان عاشقی
صد نواله پیچد از وی میرخوان عاشقان
ذره ذره دف زدی و کف زدی در عرس او
گر روا بودی شدن پیدا نهان عاشقان
چون تن عاشق درآید همچو گنجی در زمین
صد دریچه برگشاید آسمان عاشقان
در کفن پیچید بینید ای عزیزان کوه قاف
چشم بند است این عجب یا امتحان عاشقان
خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران
صد گلستان بیش ارزد زعفران عاشقان
ای رسول غیرت مردان، دهانم را مگیر
تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان
دیوان شمس
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
حضرت_حافظ
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شیراز
خانه تاریخی منطقی نژاد یکی از بناهای تاریخی زیبا مربوط به دوره قاجار است که در سال ۱۳۱۱ ه.ق ساخته شده است.
خانه منطقی نژاد در سال ۱۳۵۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده
خانه تاریخی منطقی نژاد یکی از بناهای تاریخی زیبا مربوط به دوره قاجار است که در سال ۱۳۱۱ ه.ق ساخته شده است.
خانه منطقی نژاد در سال ۱۳۵۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان
آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
صائب تبریزی
آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
صائب تبریزی
به من دورویی مردم چه می تواند کرد
که با دو رنگی لیل و نهار ساخته ام
صائب تبریزی
که با دو رنگی لیل و نهار ساخته ام
صائب تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم.
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم...
شعر: سعدی
آواز: استادمحمدرضا شجریان
ما به عشقش هزاردستانیم.
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم...
شعر: سعدی
آواز: استادمحمدرضا شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
علی زند وکیلی - گل سرخ
علی_زندوکیلی
گل سرخ🌹
سکوت درد بزرگی
است
هیچ می دانی؟
بخوان برای دلم
یک ترانه با من
باش ...
گل سرخ🌹
سکوت درد بزرگی
است
هیچ می دانی؟
بخوان برای دلم
یک ترانه با من
باش ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نه تو میمانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
#سهراب_سپهری
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
#سهراب_سپهری
محو جنون ساکنم شور بیابان در بغل
چون چشم خوبان خفته ام ناز غزالان در بغل
نی غنچه دیدم نی چمن نی شمع خواندم نی لگن
گل کرده ام زین انجمن دل نام حرمان در بغل
#بیدل_دهلوی
چون چشم خوبان خفته ام ناز غزالان در بغل
نی غنچه دیدم نی چمن نی شمع خواندم نی لگن
گل کرده ام زین انجمن دل نام حرمان در بغل
#بیدل_دهلوی
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه خداوند برآرد ایزد تعالی در او نظر نکند بازش بخواند دگر باره اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
گلستان سعدی
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
گلستان سعدی
یادها و خاطره ها- ازدل سلامت میکنم
رامش
ترانه : ازدل سلامت میکنم
باصدای : رامش
آلبوم : معشوق همین جاست
شعر ترانه : (مولانا)
ای با من و پنهان چو دل
از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم
آهنگ : فرزین فرهادی
باصدای : رامش
آلبوم : معشوق همین جاست
شعر ترانه : (مولانا)
ای با من و پنهان چو دل
از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم
آهنگ : فرزین فرهادی
من بلبل عشقم، نه که پابندِ هوس
بی بند و بلا نبودهام نیم نفس
از روزنهای که خورده بادی بهدلم،
یا حلقهٔ دام بوده یا چاک قفس.
#میروالهی_قمی
بی بند و بلا نبودهام نیم نفس
از روزنهای که خورده بادی بهدلم،
یا حلقهٔ دام بوده یا چاک قفس.
#میروالهی_قمی
حکایت لطیفه
سر تراشی مویِ سر خواجه ای می تراشید.ناگاه دستش بلرزید و سر خواجه برید.خواجه فریاد برداشت که هی مردک،سر مرا بریدی،گفت: خواجه خاموش باش که سر بریده سخن نگوید.¹
بیت
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما هم در دیارِ خود سری داریم و سامانی
1_لطائف الطّوایف ،فخرالدّین علی صفی ،به کوشش احمد گلچین معانی ،صفحهٔ ۳۰۸
سر تراشی مویِ سر خواجه ای می تراشید.ناگاه دستش بلرزید و سر خواجه برید.خواجه فریاد برداشت که هی مردک،سر مرا بریدی،گفت: خواجه خاموش باش که سر بریده سخن نگوید.¹
بیت
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما هم در دیارِ خود سری داریم و سامانی
1_لطائف الطّوایف ،فخرالدّین علی صفی ،به کوشش احمد گلچین معانی ،صفحهٔ ۳۰۸
او ماده غزالیست که بیدام گرفتیم
وحشیست ولی نم نم و آرام گرفتیم
بسیار رباعی به لبش بود ولی ما
جامی غزل از قالب خیام گرفتیم
در آب گل آلودهی این مصرع زیبا
از شاخهی ابروی تو" بادام" گرفتیم
در پختن سوهان، من و اجداد قمیها
از خندهی شیرین لبت "وام" گرفتیم
انگار خدا مستی صد تاک به ما داد
آن روز که از دست شما جام گرفتیم
آن بوسه که دادی و ز سر چادرت افتاد
کامیست که از برکت "اسلام" گرفتیم
پرسید که تعریف تو از باده خوری چیست
حالیست که در پیش تو "آرام" گرفتیم
#احمد_جم
وحشیست ولی نم نم و آرام گرفتیم
بسیار رباعی به لبش بود ولی ما
جامی غزل از قالب خیام گرفتیم
در آب گل آلودهی این مصرع زیبا
از شاخهی ابروی تو" بادام" گرفتیم
در پختن سوهان، من و اجداد قمیها
از خندهی شیرین لبت "وام" گرفتیم
انگار خدا مستی صد تاک به ما داد
آن روز که از دست شما جام گرفتیم
آن بوسه که دادی و ز سر چادرت افتاد
کامیست که از برکت "اسلام" گرفتیم
پرسید که تعریف تو از باده خوری چیست
حالیست که در پیش تو "آرام" گرفتیم
#احمد_جم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
#هایده
#پادشاه_خوبان
#غم_تنهایی
#موزیک
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
#هایده
#پادشاه_خوبان
#غم_تنهایی
#موزیک