خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را
گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت:
چه تماشا دارد باغ!
دورهگردی خواهم شد
کوچهها را خواهم گشت
جار خواهم زد:
آی! شبنم! شبنم! شبنم!
رهگذاری خواهد گفت:
راستیرا شبِ تاریکیست.
کهکشانی خواهم دادش
روی پل، دخترکی بیپاست
دُبّ ِ اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هرچه دشنام از لبها خواهم برچید
هرچه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت:
کاروانی آمد، بارَش لبخند
#سهراب_سپهری
[از و پیامی در راه
در حجم سبز]
زن زیبای جذامی را
گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت:
چه تماشا دارد باغ!
دورهگردی خواهم شد
کوچهها را خواهم گشت
جار خواهم زد:
آی! شبنم! شبنم! شبنم!
رهگذاری خواهد گفت:
راستیرا شبِ تاریکیست.
کهکشانی خواهم دادش
روی پل، دخترکی بیپاست
دُبّ ِ اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هرچه دشنام از لبها خواهم برچید
هرچه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت:
کاروانی آمد، بارَش لبخند
#سهراب_سپهری
[از و پیامی در راه
در حجم سبز]
اصلاحیه❌❌❌
شعری زیبا از زنده یاد #سهراب_سپهری
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم
زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار از
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به كسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه
و اندازه ی یك عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟
این شعر از سهراب نیست❌❌❌
شاعر : کیوان شاهبداغی✅✅
ا
شعری زیبا از زنده یاد #سهراب_سپهری
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم
زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار از
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به كسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه
و اندازه ی یك عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟
این شعر از سهراب نیست❌❌❌
شاعر : کیوان شاهبداغی✅✅
ا
.
صبح است ، باید بلند شد
در امتدادِ وقت قدم زد...
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید
باید دوید تا تهِ بودن ...
#سهراب سپهری
درود، بر رهروان کمال و عشق
هر بامداد و بیداری،
زمین،
شاداب کوشایی باد ودلبسته
نیکوکاری و مهربانی...به هر لحظه .
🌹
صبح است ، باید بلند شد
در امتدادِ وقت قدم زد...
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید
باید دوید تا تهِ بودن ...
#سهراب سپهری
درود، بر رهروان کمال و عشق
هر بامداد و بیداری،
زمین،
شاداب کوشایی باد ودلبسته
نیکوکاری و مهربانی...به هر لحظه .
🌹
ما چنگیم!
هر تار از ما دردی سودایی
زَخمهکُن از آرامشِ نامیرا
ما را بنواز
باشد که تهی گردیم
آکنده شویم
از والا نُتِ خاموشی...
#سهراب_سپهری
مینیاتور چنگنواز: استاد فرشچیان
۱۵ مهر زادروز سهراب سپهری
(زاده ۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان -- درگذشته ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش
او نوه میرزا نصراله سپهری، نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود و پدرش «اسداله» و مادرش «ماهجبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.
وی فارغالتحصیل دانشسرای مقدماتی بود و از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیز فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی گرفت. در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی را بهنام "مرگ رنگ" انتشار داد و دومین مجموعه شعرش "زندگی خوابها" بود. او در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت کرد و در آذر ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا "فرهنگ و هنر" در بخش موزهها مشغول شد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز بهتدریس پرداخت.
وی به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و به هندوستان، پاکستان، افغانستان، چین و ژاپن رفت و مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین بهشعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام داد.
در امرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و بهپاریس و لندن رفت و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود، بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامه نقاشی، مجبور بهکار شد و برای پاک کردن شیشه آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد.
او همچنین کارهای هنریاش را در نمایشگاهها به معرض نمایش میگذاشت و حضور در نمایشگاههای نقاشی تا پایان زندگیاش ادامه داشت. مدتی در سال ۱۳۳۷ در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری مشغول بهکار شد و از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع بهتدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران کرد.
در سال ۱۳۴۱ از کلیه مشاغل دولتی کنارهگیری کرد و با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی، آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف، ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار کرد.
برخی از کتابهای او، اینها هستند: «تا انتها حضور» «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم» «بیدل، سپهری و سبک هندی» «تفسیر حجم سبز» «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری بهشعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماریاش بسیار پیشرفت کرده بود و ناکام از درمان بهتهران بازگشت و مدتی بعد درگذشت.
آرامگاه وی در روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان است.
#سهراب_سپهری
(زاده ۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان -- درگذشته ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش
او نوه میرزا نصراله سپهری، نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود و پدرش «اسداله» و مادرش «ماهجبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.
وی فارغالتحصیل دانشسرای مقدماتی بود و از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیز فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی گرفت. در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی را بهنام "مرگ رنگ" انتشار داد و دومین مجموعه شعرش "زندگی خوابها" بود. او در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت کرد و در آذر ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا "فرهنگ و هنر" در بخش موزهها مشغول شد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز بهتدریس پرداخت.
وی به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و به هندوستان، پاکستان، افغانستان، چین و ژاپن رفت و مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین بهشعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام داد.
در امرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و بهپاریس و لندن رفت و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود، بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامه نقاشی، مجبور بهکار شد و برای پاک کردن شیشه آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد.
او همچنین کارهای هنریاش را در نمایشگاهها به معرض نمایش میگذاشت و حضور در نمایشگاههای نقاشی تا پایان زندگیاش ادامه داشت. مدتی در سال ۱۳۳۷ در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری مشغول بهکار شد و از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع بهتدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران کرد.
در سال ۱۳۴۱ از کلیه مشاغل دولتی کنارهگیری کرد و با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی، آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف، ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار کرد.
برخی از کتابهای او، اینها هستند: «تا انتها حضور» «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم» «بیدل، سپهری و سبک هندی» «تفسیر حجم سبز» «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری بهشعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماریاش بسیار پیشرفت کرده بود و ناکام از درمان بهتهران بازگشت و مدتی بعد درگذشت.
آرامگاه وی در روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان است.
#سهراب_سپهری
دلم گرفته؛
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو
که روي شاخهٔ نارنج
میشود خاموش
نه اين صداقت حرفي،
که در سکوت ميان دو برگ
اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند
و فکر ميکنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو
که روي شاخهٔ نارنج
میشود خاموش
نه اين صداقت حرفي،
که در سکوت ميان دو برگ
اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند
و فکر ميکنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
.
صبح یعنی پرواز !
"قد کشیدن در باد"
چه کسی می گوید ؛
پشت این ثانیه ها ،
تاریک است ؟
گام اگر برداریم ..!
" روشنی" نزدیک است...
#سهراب_سپهری
#درود_خوبان
#صبحتون_بهشت♥️🍂
.
صبح یعنی پرواز !
"قد کشیدن در باد"
چه کسی می گوید ؛
پشت این ثانیه ها ،
تاریک است ؟
گام اگر برداریم ..!
" روشنی" نزدیک است...
#سهراب_سپهری
#درود_خوبان
#صبحتون_بهشت♥️🍂
.
اصلاحیه
شعری زیبا از زنده یاد #سهراب_سپهری ❌❌❌❌❌
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم
زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به كسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه
و اندازه ی یك عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟
زندگی درکِ همین اکنون است !
زندگی شوقِ رسیدن
به همان فرداییست . . .
که نشاید آمد !
تو نه در دیروزی و نه در فردایی ؛
ظرفِ امروز پر از بودن توست ...
از ❌ #سهراب_سپهری❌ نیست
کیوان شاهبداغی✅
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈
زندگی شوقِ رسیدن
به همان فرداییست . . .
که نشاید آمد !
تو نه در دیروزی و نه در فردایی ؛
ظرفِ امروز پر از بودن توست ...
از ❌ #سهراب_سپهری❌ نیست
کیوان شاهبداغی✅
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈
در زمان های پیش از طلوعِ هجاها
محشری از همه زندگانْ بود
از میانِ تمامِ حریفان
فَکّ ِمن از غرورِ تَکلُّمْ تَرَک خورد
بعد
من که تا زانو
در خُلوصِ سکوتِ نباتی فرو رفته بودم
دست و رو
در تماشای اَشکالْ شُستم
#سهراب_سپهری
#ما_هیچ_ما_نگاه
محشری از همه زندگانْ بود
از میانِ تمامِ حریفان
فَکّ ِمن از غرورِ تَکلُّمْ تَرَک خورد
بعد
من که تا زانو
در خُلوصِ سکوتِ نباتی فرو رفته بودم
دست و رو
در تماشای اَشکالْ شُستم
#سهراب_سپهری
#ما_هیچ_ما_نگاه
خواهر کوچکم از من پرسید:
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به تندی گفتم:
این سوال است که تو می پرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست
خواهر کوچک من ساکت ماند
و سوالش را خورد
#سهراب_سپهری
#جعلی
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به تندی گفتم:
این سوال است که تو می پرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست
خواهر کوچک من ساکت ماند
و سوالش را خورد
#سهراب_سپهری
#جعلی
🕊️
قاصدک!
شعر مرا از بر کن..
برو آن گوشهی باغ..
سمت آن نرگس مست...
و بخوان در گوشش...
و بگو باور کن...
یک نفر یاد تو را...
دمی از دل نبرد...
#سهراب_سپهری
قاصدک!
شعر مرا از بر کن..
برو آن گوشهی باغ..
سمت آن نرگس مست...
و بخوان در گوشش...
و بگو باور کن...
یک نفر یاد تو را...
دمی از دل نبرد...
#سهراب_سپهری
.
اونجا که #سهراب سپهری میگه:❌❌❌❌
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست...؟!
.
اونجا که #سهراب سپهری میگه:❌❌❌❌
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست...؟!
.
این نوا چیست که از پردهٔ جان میشنوم
گوش دل باز که اسرار نهان میشنوم
پس این پرده چه سوزی و چه سازیست که من
آتشین نغمهای از زخمهٔ جان میشنوم
آن سروشی که مرا بود به سر منزل شوق
دیده هوش به راهش نگران میشنوم
نشنید آن چه مرا گوش خرد در همه عمر
حالیا مست میِ ذوقم و آن میشنوم
ای نوازنده فکن زخمه، مزن راه دگر
که من از ساز پس پرده، فغان میشنوم
با می، حال کنار آمد و دل محرم شد
ای بسا راز، چو رفتم ز میان، میشنوم
#سهراب_سپهری
گوش دل باز که اسرار نهان میشنوم
پس این پرده چه سوزی و چه سازیست که من
آتشین نغمهای از زخمهٔ جان میشنوم
آن سروشی که مرا بود به سر منزل شوق
دیده هوش به راهش نگران میشنوم
نشنید آن چه مرا گوش خرد در همه عمر
حالیا مست میِ ذوقم و آن میشنوم
ای نوازنده فکن زخمه، مزن راه دگر
که من از ساز پس پرده، فغان میشنوم
با می، حال کنار آمد و دل محرم شد
ای بسا راز، چو رفتم ز میان، میشنوم
#سهراب_سپهری
متن سنگ قبر
#حافظ
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
متن سنگ قبر
#سهراب_سپهری
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
متن سنگ قبر
#کوروش
ای انسان هر که باشی و از هر جا که بیایی میدانم خواهی آمد من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر
متن سنگ قبر
#پروین_اعتصامی
آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
متن سنگ قبر
#علی_شریعتی
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را
متن سنگ قبر
#نیوتن
طبیعت و قوانین طبیعت در تاریکی نهان بود خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید... و همه روشن شد
متن سنگ قبر
#خسروشکیبایی
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد
متن سنگ قبر
#وینستون_چرچیل
من برای ملاقات با خالقم آماده ام اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست
متن سنگ قبر
#اسکندرمقدونی
اکنون گور او را بس است
آنکه جهان او را کافی نبود.
#حافظ
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
متن سنگ قبر
#سهراب_سپهری
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
متن سنگ قبر
#کوروش
ای انسان هر که باشی و از هر جا که بیایی میدانم خواهی آمد من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر
متن سنگ قبر
#پروین_اعتصامی
آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
متن سنگ قبر
#علی_شریعتی
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را
متن سنگ قبر
#نیوتن
طبیعت و قوانین طبیعت در تاریکی نهان بود خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید... و همه روشن شد
متن سنگ قبر
#خسروشکیبایی
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد
متن سنگ قبر
#وینستون_چرچیل
من برای ملاقات با خالقم آماده ام اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست
متن سنگ قبر
#اسکندرمقدونی
اکنون گور او را بس است
آنکه جهان او را کافی نبود.
#سهراب_سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی وایتالیایی ترجمه شدهاند..پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود. پدرش اسدالله و مادرش ماه جبیننام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند
دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و همزمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد.
در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامهٔ نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشهٔ آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد
حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. ازمهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد.
در سالیان آغازین دههٔ ۱۳۴۰ سپهری همراهِ داریوش آشوری به ترجمهٔ پارههایی از مقالات و نمایشنامههای ژاپنی از روی نسخهٔ فرانسوی کمک کردند که در سال ۱۳۴۳ در کتابِنمایش در ژاپن بهرام بیضایی چاپ شد.
سهراب هنرمندی جستجوگر، تها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسیهایی همراه بودهاند. برخی از کتابهای او چنین میباشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
مادر سهراب، ماه جبین، که اهل شعر و ادب هم بود، در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. منوچهر سپهری، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که همبازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درگذشت. او سه خواهر به نامهای همایون دخت، پریدخت و پروانه دارد
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
در ابتدا یک کاشی فیروزهای در محل دفن سهراب سپهری نصبشد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شدهبود:
به سراغ من اگر میآییدنرم و آهسته بیاییدمبادا که ترک برداردچینی نازک تنهایی من
این سنگ در مهر ۱۳۸۴ با بیدقتی کارگران و به علت سقوط
مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شدهبود با سنگ قبلی شباهت داشتهباشد تعویض شد.در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.
دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و همزمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد.
در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامهٔ نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشهٔ آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد
حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. ازمهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد.
در سالیان آغازین دههٔ ۱۳۴۰ سپهری همراهِ داریوش آشوری به ترجمهٔ پارههایی از مقالات و نمایشنامههای ژاپنی از روی نسخهٔ فرانسوی کمک کردند که در سال ۱۳۴۳ در کتابِنمایش در ژاپن بهرام بیضایی چاپ شد.
سهراب هنرمندی جستجوگر، تها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسیهایی همراه بودهاند. برخی از کتابهای او چنین میباشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
مادر سهراب، ماه جبین، که اهل شعر و ادب هم بود، در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. منوچهر سپهری، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که همبازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درگذشت. او سه خواهر به نامهای همایون دخت، پریدخت و پروانه دارد
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
در ابتدا یک کاشی فیروزهای در محل دفن سهراب سپهری نصبشد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شدهبود:
به سراغ من اگر میآییدنرم و آهسته بیاییدمبادا که ترک برداردچینی نازک تنهایی من
این سنگ در مهر ۱۳۸۴ با بیدقتی کارگران و به علت سقوط
مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شدهبود با سنگ قبلی شباهت داشتهباشد تعویض شد.در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.
#شکپوی
بر آبی چین افتاد. سیبی به زمین افتاد.
گامی ماند. زنجره خواند.
همهمهای خندید. بزمی بود، برچیدند.
خوابی از چشمی بالا رفت.
این رهرو تنها رفت، بی ما رفت.
رشته گسست: من پیچم، من تابم. کوزه شکست: من آبم.
این سنگ، پیوندش با من کو؟ آن زنبور، پروازش تا من کو؟
نقشی پیدا، آیینه کجا؟ این لبخند، لبها کو؟ موج آمد، دریا کو؟
میبویم، بو آمد. از هرسو، های آمد، هو آمد. من رفتم، "او" آمد، "او" آمد.
#سهراب_سپهری
📖 #شرق_اندوه
#هشت_کتاب
سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاست.
بر آبی چین افتاد. سیبی به زمین افتاد.
گامی ماند. زنجره خواند.
همهمهای خندید. بزمی بود، برچیدند.
خوابی از چشمی بالا رفت.
این رهرو تنها رفت، بی ما رفت.
رشته گسست: من پیچم، من تابم. کوزه شکست: من آبم.
این سنگ، پیوندش با من کو؟ آن زنبور، پروازش تا من کو؟
نقشی پیدا، آیینه کجا؟ این لبخند، لبها کو؟ موج آمد، دریا کو؟
میبویم، بو آمد. از هرسو، های آمد، هو آمد. من رفتم، "او" آمد، "او" آمد.
#سهراب_سپهری
📖 #شرق_اندوه
#هشت_کتاب
سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاست.
Wikipedia
شاعر
کسی که با استفاده از هنر ادبیات شعر میگوید
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشان قدم، ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرمِ فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش
و بیخیال نشستن...
#سهراب_سپهری
کجا نشان قدم، ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرمِ فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش
و بیخیال نشستن...
#سهراب_سپهری