پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن
نیست ممکن موج از آب روان برداشتن
چون صدف من هم ز گوهر دامنی می داشتم
می توانستم اگر دست از دهان برداشتن
خانه خالی پر و بالی است بهر سالکان
تیر را آسان بود دل از کمان برداشتن
هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
از سبوی می گرانی می توان برداشتن
نیست در دریای شورانگیز عالم موج را
هیچ تدبیری به از دست از عنان برداشت
از خدا تا کی به دنیای دنی قانع شدن؟
چند از خوان سلیمان استخوان برداشتن؟
برنمی گردد به ابر از گوهر شهوار آب
نیست ممکن دل ز لعل دلستان برداشتن
پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست
نیست حاجت پرده از کار جهان برداشتن
خوشتر از صد باغ و بستان است کنج عافیت
با قفس سهل است دل از گلستان برداشتن
می توان برداشت دل صائب به آسانی ز جان
لیک دشوارست دل از دوستان برداشتن
#صائب_تبریزی
نیست ممکن موج از آب روان برداشتن
چون صدف من هم ز گوهر دامنی می داشتم
می توانستم اگر دست از دهان برداشتن
خانه خالی پر و بالی است بهر سالکان
تیر را آسان بود دل از کمان برداشتن
هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
از سبوی می گرانی می توان برداشتن
نیست در دریای شورانگیز عالم موج را
هیچ تدبیری به از دست از عنان برداشت
از خدا تا کی به دنیای دنی قانع شدن؟
چند از خوان سلیمان استخوان برداشتن؟
برنمی گردد به ابر از گوهر شهوار آب
نیست ممکن دل ز لعل دلستان برداشتن
پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست
نیست حاجت پرده از کار جهان برداشتن
خوشتر از صد باغ و بستان است کنج عافیت
با قفس سهل است دل از گلستان برداشتن
می توان برداشت دل صائب به آسانی ز جان
لیک دشوارست دل از دوستان برداشتن
#صائب_تبریزی
این عشق شهست و رایتش پیدا نیست
قرآن حقست و آیتش پیدا نیست
هر عاشق از این صیاد تیری خورده است
خون میرود و جراحتش پیدا نیست
#حضرت__مولانــــا
قرآن حقست و آیتش پیدا نیست
هر عاشق از این صیاد تیری خورده است
خون میرود و جراحتش پیدا نیست
#حضرت__مولانــــا
عزیزی در چلهّ نشسته بود برای طلب مقصودی بوی ندا آمد که این چنین مقصود بلند بچلهّ حاصل نشود از چلّه برون آی تا نظر بزرگی برتو افتد آن مقصود ترا حاصل شود، گفت آن بزرگ را کجا یابم گفت در جامع، گفت میان چندین خلق او را چون شناسم که کدامست، گفتند برو او ترا بشناسد و بر تو نظر کند نشان آنک نظر او بر تو افتد آن باشد که ابریق از دست تو بیفتد و بیهوش گردی بدانی که او بر تو نظر کرده است چنان کرد ابریق پر آب کرد و جماعت مسجد را سقاّیی میکرد و میان صفوف میگردید ناگهانی حالتی در وی پدید آمد شهقهٔ بزد و ابریق از دست او افتاد، بیهوش در گوشه ماند خلق جمله رفتند چون با خود آمد خود را تنها دید آنشاه که بروی نظر انداخته بود آنجا ندید اماّ بمقصود خود برسید.
«مولوی»فیه ما فیه
«مولوی»فیه ما فیه
هر شب که بود قاعدهٔ سفره نهادن
ما را ز خیال تو بود روزه گشادن
ای لطف تو را قاعده بر روزه گشایان
مانند مسیحا ز فلک مایده دادن
چون قوت دل از مطبخ سودای تو باشد
باید بمیان رفتن و در لوت فتادن
ما را هم از آن آتش دل آب حیاتست
بر آتش دل شاد بسوزیم چو لادن
کار حیوانست نه کار دل و جانست
در خاک بپوسیدن و از خاک بزادن
#مولانا غزل ۱۸۹۲
ما را ز خیال تو بود روزه گشادن
ای لطف تو را قاعده بر روزه گشایان
مانند مسیحا ز فلک مایده دادن
چون قوت دل از مطبخ سودای تو باشد
باید بمیان رفتن و در لوت فتادن
ما را هم از آن آتش دل آب حیاتست
بر آتش دل شاد بسوزیم چو لادن
کار حیوانست نه کار دل و جانست
در خاک بپوسیدن و از خاک بزادن
#مولانا غزل ۱۸۹۲
.
همی دانم که روز و شب ،
جهان ، روشن به رویِ توست ،
ولیکن ، آفتابی؟ ،، یا ، مَهِ تابان؟ ،
نمیدانم ،
#عراقی از ۱۸۰
همی دانم که روز و شب ،
جهان ، روشن به رویِ توست ،
ولیکن ، آفتابی؟ ،، یا ، مَهِ تابان؟ ،
نمیدانم ،
#عراقی از ۱۸۰
.
مرا میراثِ محنتِ روزگاران
تنها
تسلای عشقیاست که شاهینِ ترازو را
به جانبِ کفهی فردا
خم میکند
#احمد شاملو
مرا میراثِ محنتِ روزگاران
تنها
تسلای عشقیاست که شاهینِ ترازو را
به جانبِ کفهی فردا
خم میکند
#احمد شاملو
ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
در حلقه سودای تو روحانیان را حالها
کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته
یک قطره خونی یافته از فضلت این افضالها
#مولانای_جان
در حلقه سودای تو روحانیان را حالها
کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته
یک قطره خونی یافته از فضلت این افضالها
#مولانای_جان
سنگْ شِکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طَرَب هوای تو
#مولانا
عاشق حقیقی بالاخره راهی به سوی معشوق پیدا می کند و دست از تلاش برنمی دارد...
جان پر و بال میزند در طَرَب هوای تو
#مولانا
عاشق حقیقی بالاخره راهی به سوی معشوق پیدا می کند و دست از تلاش برنمی دارد...
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
حشرگاه هر حسینی گر کنون
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گر چه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
#مولانا
اولیایی اولیایی اولیا
حشرگاه هر حسینی گر کنون
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گر چه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
#مولانا
#مثنوی_مولانا
همانند جنینی که در رحم مادر هنوز خام و نرسیده است، متعصب بودن و سخت گرفتن امور نیز نشان از ناپختگی انسان است.
همانند جنینی که در رحم مادر هنوز خام و نرسیده است، متعصب بودن و سخت گرفتن امور نیز نشان از ناپختگی انسان است.
چون روزے و عمر
بیش وڪم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد
کارمن وتوچنانکه راے من و تست
از موم بدست خویش هم نتوان ڪرد
#خیام
بیش وڪم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد
کارمن وتوچنانکه راے من و تست
از موم بدست خویش هم نتوان ڪرد
#خیام
03. Ghateheye Zarbi(www.BiDel.ir).wma
3.5 MB
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
#غزل_مولانا
#استاد_شهرام_ناظری
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
#غزل_مولانا
#استاد_شهرام_ناظری
ای باد سحر به کوی آن سلسله موی
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی
زنهار مرا ندیدهای هیچ مگوی
#مولانا
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی
زنهار مرا ندیدهای هیچ مگوی
#مولانا
من عاشق عشق و عشق هم عاشق من
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
گه من آرم دو دست در گردن او
گه او کشدم چو دلربایان گردن #مولانا
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
گه من آرم دو دست در گردن او
گه او کشدم چو دلربایان گردن #مولانا
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا #مولانا
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا #مولانا