.
مرغ قفس اگر چه اسیر است
باز آرزوی پر زدنش هست
اینک ستم ! که مرغ، هوا را
از یاد رفته است دریغا
رویای آشیانه در ابر
شبها در انتظار سپیده
با آتشی که در دل من بود
چون شمع قطره قطره چکیدم
افسوس ! بردریچه باد است
فانوس نیمه جان امیدم
بس دیر ماندی ای نفس صبح
کاین تشنه کام چشمه خورشید
در آرزوی لعل شدن مرد
و امروز زیر ریزش ایام
خود سنگوارهای ست ز امید...
#هوشنگ_ابتهاج
مرغ قفس اگر چه اسیر است
باز آرزوی پر زدنش هست
اینک ستم ! که مرغ، هوا را
از یاد رفته است دریغا
رویای آشیانه در ابر
شبها در انتظار سپیده
با آتشی که در دل من بود
چون شمع قطره قطره چکیدم
افسوس ! بردریچه باد است
فانوس نیمه جان امیدم
بس دیر ماندی ای نفس صبح
کاین تشنه کام چشمه خورشید
در آرزوی لعل شدن مرد
و امروز زیر ریزش ایام
خود سنگوارهای ست ز امید...
#هوشنگ_ابتهاج
توانگری در خرسندی است، و سلامتی در تنهایی است، و آزادی در بی آرزویی است ، و دوستی در بی رغبتیست، و برخورداری در صبر کردن است.
مقالات_شمس
مقالات_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخرین برگ باغ خزانم جان جانم
اشک میبارد از آسمانم جان جانم
مه گرفته همه کوچه ها را جان جانم
زاده ی گریه ی بی امانم جان جانم
بی خبر چشم خورشید بسته
شاخه تا شاخه در خون نشسته
آه دنیای ویرانگر شوم بالها در قفسها شکسته
بی خبر چشم خورشید بسته شاخه تا شاخه در خون نشسته...
#شهرام_ناظری
اشک میبارد از آسمانم جان جانم
مه گرفته همه کوچه ها را جان جانم
زاده ی گریه ی بی امانم جان جانم
بی خبر چشم خورشید بسته
شاخه تا شاخه در خون نشسته
آه دنیای ویرانگر شوم بالها در قفسها شکسته
بی خبر چشم خورشید بسته شاخه تا شاخه در خون نشسته...
#شهرام_ناظری
جــانــا ســرى بــه دوشــم و دســتــى بــه دل گــذار
اخــر غــمــت بــه دوش دل و جــان كشــيده امــ
ديگــر گــذشــتــه از ســر و ســامــان مــن مــپــرســ
مــن بــى تــو دســت از اين ســرو ســامــان كشــيده امــ..
#شــهريار
اخــر غــمــت بــه دوش دل و جــان كشــيده امــ
ديگــر گــذشــتــه از ســر و ســامــان مــن مــپــرســ
مــن بــى تــو دســت از اين ســرو ســامــان كشــيده امــ..
#شــهريار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رو ڪرد بہ ما بخت وفتادیم بہ بندش
ما را چہ ڪَنہ بود ؟
خطا ڪرد ڪمندش...
با این همہ دلداده دلش بستہے ما شد
اے من بہ فداے
دل دیوانہ پسندش...!!
#سیمین_بهبهانی
ما را چہ ڪَنہ بود ؟
خطا ڪرد ڪمندش...
با این همہ دلداده دلش بستہے ما شد
اے من بہ فداے
دل دیوانہ پسندش...!!
#سیمین_بهبهانی
گفت پیغامبر که در بازارها
دو فرشته میکنند ایدر دعا
حضرت پیامبر فرمود: در بازارها دو فرشته اینگونه دعا می کنند.
کای خدا تو منفقان را ده خلف
ای خدا تو ممسکان را ده تلف
که ای خداوند، انفاق کنندگان را عوض ده، وای خدا، تنگ چشمان و خسیسان را تباه فرما.
خاصه آن منفق که جان انفاق کرد
حلق خود قربانی خلاق کرد
بویژه آن انفاق کننده ای که جانش را ببخشد و گلوی خود را قربانی آفریدگار سازد.
(جان فدا کردن در راه حق تعالی، در میان صوفیان، تعبیری است از فنای ذات و موجودیتِ موهوم خود در ذات حق، زیرا فنای ذات، نشانه صدق ایمان است.)
حلق پیش آورد اسمعیلوار
کارد بر حلقش نیارد کرد کار
آن انفاق کننده مانند حضرت اسماعیل، گلوی خود را پیش آورد. یعنی خویشتن را به مرتبه تسلیم و رضا رسانید. اگر چه او گلوی خود را پیش آورد ولی کارد بر گلوی او نمی تواند اثری بگذارد
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
دو فرشته میکنند ایدر دعا
حضرت پیامبر فرمود: در بازارها دو فرشته اینگونه دعا می کنند.
کای خدا تو منفقان را ده خلف
ای خدا تو ممسکان را ده تلف
که ای خداوند، انفاق کنندگان را عوض ده، وای خدا، تنگ چشمان و خسیسان را تباه فرما.
خاصه آن منفق که جان انفاق کرد
حلق خود قربانی خلاق کرد
بویژه آن انفاق کننده ای که جانش را ببخشد و گلوی خود را قربانی آفریدگار سازد.
(جان فدا کردن در راه حق تعالی، در میان صوفیان، تعبیری است از فنای ذات و موجودیتِ موهوم خود در ذات حق، زیرا فنای ذات، نشانه صدق ایمان است.)
حلق پیش آورد اسمعیلوار
کارد بر حلقش نیارد کرد کار
آن انفاق کننده مانند حضرت اسماعیل، گلوی خود را پیش آورد. یعنی خویشتن را به مرتبه تسلیم و رضا رسانید. اگر چه او گلوی خود را پیش آورد ولی کارد بر گلوی او نمی تواند اثری بگذارد
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
عشق گزین عشق و دَرو کوکبه میران و مترس
ای دلِ تو آیتِ حق، مُصْحَفْ کژ خوان و مترس
جانوری، لاجَرم از فُرقَتِ جان میلرزی
ری بِهل و واو بِهل، شو همگی جان و مترس
چون تو گمانی اَبدا، خایِفی از روزِ یقین
عینِ گمان را تو به سِرّ عینِ یقین دان و مترس
در دلِ کان نقدِ زری، غایبی از دیدنِ خود
رقصکنان، شعلهزنان، بَرجه از این کار و مترس
دل ز تو بُرهان طَلَبد، سایۀ بُرهان نه تویی؟
بر مَثلِ سایه برو باز به بُرهان و مترس
سایه که فانی کنَدَش طلعتِ خورشیدِ بقا
سایه مَخوانش تو دگر، عبرتِ ماکان و مترس
دیوان شمس غزل شمارۀ ۱۲۰۴
ای دلِ تو آیتِ حق، مُصْحَفْ کژ خوان و مترس
جانوری، لاجَرم از فُرقَتِ جان میلرزی
ری بِهل و واو بِهل، شو همگی جان و مترس
چون تو گمانی اَبدا، خایِفی از روزِ یقین
عینِ گمان را تو به سِرّ عینِ یقین دان و مترس
در دلِ کان نقدِ زری، غایبی از دیدنِ خود
رقصکنان، شعلهزنان، بَرجه از این کار و مترس
دل ز تو بُرهان طَلَبد، سایۀ بُرهان نه تویی؟
بر مَثلِ سایه برو باز به بُرهان و مترس
سایه که فانی کنَدَش طلعتِ خورشیدِ بقا
سایه مَخوانش تو دگر، عبرتِ ماکان و مترس
دیوان شمس غزل شمارۀ ۱۲۰۴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
#حضرت_مولانا
#همایون_شجریان
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
#حضرت_مولانا
#همایون_شجریان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی...
کنسرت
تصنیف #شیدایی
شعر حضرت #حافظ
آواز استاد #شجریان
سنتور زنده یاد #مشکاتیان
تنبک #همایون_شجریان
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی...
کنسرت
تصنیف #شیدایی
شعر حضرت #حافظ
آواز استاد #شجریان
سنتور زنده یاد #مشکاتیان
تنبک #همایون_شجریان