معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
این که با خود می‌کشم هر سو، نپنداری تن است
گورِ گردان است و در او آرزوهای من است!

آتشِ سردم که دارم جلوه‌ها در تیرگی
چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است

من نه باغم، غنچه‌های ناز من تک‌دانه نیست
پهنْ‌دشتم، لاله‌های داغ من صد خرمن است

این که چون گل می‌درم از درد و افشان می‌کنم
پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است

آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش
در جگرگاهِ افق، خورشید، سوزن سوزن است

این که می‌جوشد میانِ هر رگم دردی است داغ
دورگاه دردِ جوشان است و پنداری تن است!

سینه‌ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله‌بار
خانه می‌سوزد، نمایان شعله‌ها از روزن است

آه،
سیمین! گوهری گمگشته در خاکسترم
من بمانم، او فرو ریزد، زمان پرویزن است


#سیمین_بهبهانی
🍃
رها کردیم خالق را ، گرفتاران ادیانیم !
تعصب چیست در مذهب ؟!
مگر نه این که انسانیم !
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیزه پس برای چیست ؟!
برای خود پرستی هاست ..





#سیمین_بهبهانی


از دکتر محمد رضااسلامی
🍃🌸🍃
Audio
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من

ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته‌ای دوست ، هوای گریه با من

#سیمین_بهبهانی
#همایون_شجریان
همه ی آدم ها ظرفیت بزرگ شدن را ندارند،
اگر بزرگشان کنیم گم می شوند و دیگر نه شما را می بینند و نه خودشان را...
بیایید به اندازه ی آدم ها دست نزنیم...

#سیمین_بهبهانی
نیستم باده تا نشاطِ مرا
بِرُبایی ز جام و نوش کنی

نیستم شعله تا لهیبِ مرا
با نفس‌های خود خموش کنی

نیستم عطرِ گل که راه برم
با نسیمی به سوی خواب‌گَهَت

نیستم رنگ شب که بنشینم
با سکوتی به دیدهٔ سیَهَت

نیستم شعر نغز تا یک شب
بر لبت بوسه‌های گرم زنم

نیستم یاد وصل تا یک دم
بر رخت رنگ شوق و شرم زنم

نیستم نغمه‌ای که پُر سازم
جامِ گوش ترا ز مستی خویش

نیستم ناله‌ای که نیم‌شبی
با خبر سازمت ز هستیِ خویش

نیستم جلوهٔ سحر که با ناز
تن بسایم به پرده‌های حریر

گرم، روی ترا ببوسم و نرم
گویم:«ای شب! مرا ببین و بمیر»

نیستم سایهٔ تو تا از شوق
سرگذارم به خاکِ رهگذرت

ور شوم پایمال رهگذران
گویم:«ای نازنین! فدای سرت»

گره کور سرنوشتم من
پنجهٔ روزگار بست مرا

بگذر از من که نیک می‌دانم
نگشاید کسی به دست، مرا

آرزویی تو، آرزویِ محال
با منی هر زمان و دور از من

بی تو، ای آشنا! چه می‌خواهد
این دلِ تنگِ ناصبور از من؟

#سیمین_بهبهانی
شمع جمع خفتگانم آتشم را کس ندید
خاطرم رامونس شب زنده داری آرزوست

#سیمین_بهبهانی
چرا رفتی
همایون شجریان
چرا رفتی
چرا من بیقرارم...

#سیمین_بهبهانی

#استاد_همایون_شجریان
ز من مپرس کی‌اَم ، یا کجا دیارِ من است ،

ز شهرِ عشقم و ،،، دیوانگی ، شعارِ من است ،




منم ، ستارهٔ شام و ،،، تویی ، سپیدهٔ صبح ،

همیشه ، سویِ رهت ، چشم انتظارِ من است ،




مرا به صحبتِ بیگانگان ، مده نسبت ،

که من عقابم و ،،، مردار ، کِی شکارِ من است؟ ،






#سیمین_بهبهانی
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - کولی
"کولی"
آواز: #همایون_شجریان
آهنگ: #تهمورس_پورناظری
شعر: #سیمین_بهبهانی:

رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
شب مانده‌ است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه‌ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش، دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش، یک قطره ناسترده
می‌رفت و گرد راهش، از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد، پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را، گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
Pa Be Paye To (Acoustic Version)
Mohsen Yeganeh
گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند
که من به گوشهء خلوت، چه عالمی دارم

تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم

#سیمین_بهبهانی

صدای پای که می‌آید؟
به کوچه‌ام که گذر دارد؟
بگو که پنجره بگشایم، اگر ز عشق خبر دارد

دلم گرفته ز تنهایی
بُوَد که پنجره بگشایم
اگر گذرگه خاموشم، هنوز راهگُذر دارد


#سیمین_بهبهانی
از مجموعه‌ی « یک دریچه آزادی »
🥀🌸🥀🌸🥀

       🔵 به هوش باشیم 🔵

                     ۴۷۳

             ⭕️جعلیاتِ⭕️
                     در
        ❗️فضایِ  مجازی❗️


             اثرِ دیگری از
   🟢جاعلانِ مجازی‌نشین🟢



خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت می کند

سنگ اگر باشی خمیرت می کند
شیر اگر باشی پنیرت می کند

باغ اگر باشی کویرت می کند
شاه اگر باشی حقیرت می کند

ثروت ار داری فقیرت می کند
گاز را بگرفته زیرت می کند

عاقبت از عمر سیرت می کند
گر زدی قهقه به ریش روزگار

ریش را چرخانده شیرت می کند
دل به تو داده دلیرت می کند

خویشتن فرش مسیرت می کند
عشق را نور ضمیرت می کند

خاک اگر باشی حریرت می کند
کورش ار باشی کبیرت می کند

رستم ار باشی امیرت می کند
آشپز باشی وزیرت می کند

پس بخندید و بخندانید هم
خنده دنیا را اسیرت می کند



  #گوینده_اصلی
#محمود مسعودی


#جعل_شده  به نام 👇
    
#سیمین بهبهانی


#اشعار_جعلی_را_بشناسیم
#متون_جعلی_را_بشناسیم
#اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم

🥀🌸🥀🌸🥀
ز من مپرس کی‌اَم ، یا کجا دیارِ من است ،

ز شهرِ عشقم و ،،، دیوانگی ، شعارِ من است ،




منم ، ستارهٔ شام و ،،، تویی ، سپیدهٔ صبح ،

همیشه ، سویِ رهت ، چشم انتظارِ من است ،




مرا به صحبتِ بیگانگان ، مده نسبت ،

که من عقابم و ،،، مردار ، کِی شکارِ من است؟ ،






#سیمین_بهبهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



مهتابی و پاشیده شدی در شبِ جانم

از پرتوِ لطفِ تو چنین روش
نم امشب



#سیمین_بهبهانی
شب چون به چشم اهل جهان خواب می‌دود
میل تو گرم، در دل بی تاب می‌دود

در پرده ی نهانِ دلم جای می‌کنی
گویی به چشم خسته تنی خواب می‌دود

می‌بوسمت به شوق و برون میشوم ز خویش
چون شبنمی که بر گل شاداب می‌دود

می‌لغزد آن نگاه شتابان به چهره‌ام
چون بوسه‌ی نسیم که بر آب می‌دود

وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
آن‌گونه می‌دود که می ناب می‌دود

بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
خورشید هم به دامن مرداب می‌دود

وزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهره‌ی مهتاب می‌دود

#سیمین_بهبهانی

#شبتون_آروم_و_به_دور_از_دلتنگى
مرگِ پیش از مرگ، یعنی زندگی بی شور و عشق
این‌چنین مرگی شکارم کرد و در دامم کشید…


#سیمین_بهبهانی
گفتی که با جرنگیدن
زنجیرها چه می‌گویند
گفتم که پای در زنجیر،
مردان هنوز می‌پویند

مردانِ پای در زنجیر،
با دست و تیشه و تدبیر
در تیره‌نایِ دالان‌ها
راهی به نور می‌جویند.

نسل جوان چه می‌خواهد
جز دم‌زدن به آزادی
پیران چه شد که با ایشان
خصمانه روی در رویند؟

ابلیس‌های آدم‌رو،
با گرز‌های بی‌رستم
تا خلق را به سر کوبند
آشوبِ برزن و کویند

فریاد! کاین سیه‌کاران،
خونخواره‌تر ز خونخواران
پاها به خون فروبرده
تا انحنای زانویند.

از انتقام بیزارم،
صد چشمه آب می‌آرم:
فرزانگان مهرآیین
خون را به خون نمی‌شویند

روزی که روز نو باشد
این کهنه‌کارْ شیادان
شرمندگان ددخویی
از مردم نکوخویند.

در من امیدواری‌ها
برمی‌دمد ز نومیدی:
آن دانه‌ها که در خاکند
روزی ز خاک می‌رویند.

ای دل، چراغ روشن کن
در راه رستگاری‌ها
مردان پای در زنجیر
پویندگان بدین شویند

#سیمین_بهبهانی
سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ – درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳)، معلم، نویسنده، شاعر و غزل‌سرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در بیست کتاب منتشر شده‌اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به میهن، زمین‌لرزه، انقلاب، جنگ، فقر، تن‌فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می‌گیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است. سیمین بهبهانی، دو بار در سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۲، نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد و همچنین، چندین جایزه بین‌المللی دریافت کرده‌ است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دیار روشنم.

ای دیار روشنم، شد تیره چون شب، روزگارت
کو چراغی، جز تنم، کآتش زنم در شام تارت

ماه کو؟ خورشید کو؟ بهرام و ناهیدت کجا شد؟
چشمِ روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت؟

آبرویت را چه پیش آمد که این بی‌آبرویان
می‌گشایند آب در گنجینه‌های افتخارت

شیرزن، شیرش حرامِ کامِ نامردانِ کودن
کز بلاشان نیست ایمن گورِ مردان دیارت

می‌فروشند آن‌چه داری: کوهِ ساکن، رودِ جاری...
می‌ربایند آهوانِ خانگی را از کنارت

بهترین دُردانگانت، رهزنان را شد غنیمت
دُرجِ عصمت مانده بی دُردانگانِ شاهوارت.

شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گدازِ سوز و سازِ مادرانِ داغدارت

در غمِ یارانِ بندی آهوی سر در کمندم
بند بگشا، ای خدا! تا شکر بگزارد شکارت

مدعی را گو چه سازی مُهر از گِل در نمازت
سجده بر مسکوکِ زر پُرسودتر آید به کارت!

ای زن، ای من، بر کمر دستی بزن، برخیز از جا
جان به کف داری - همین بس بهره از دار و ندارت...

#سیمین_بهبهانی
از جلد دوم مجموعه‌ی اشعار
می خواستم به پای تو تقدیمِ جان کنم
بختم چنین نخواست، که کاری چُنان کنم

بر خرده هام گر نگری، هر شکسته را‏
در پرتوِ نگاهِ تو رنگین کمان کنم

#سیمین_بهبهانی
.
جهان و شادی ی ِ او کام دوستان را باد
پر شکستهٔ ما باد و گوشهٔ قفسی

از آن به خنجر حسرت نمی درم دل خویش
که یادگار بر او مانده نقش ِ عشق کسی

#سیمین_بهبهانی