معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.2K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صوفیی در باغ از بهر گشاد
صوفیانه روی بر زانو نهاد
پس فرو رفت او به خود اندر نغول
شد ملول از صورت خوابش فضول
که چه خسپی آخر اندر رز نگر
این درختان بین و آثار و خضر
امر حق بشنو که گفتست انظروا
سوی این آثار رحمت آر رو
گفت آثارش دلست ای بوالهوس
آن برون آثار آثارست و بس
باغها و سبزه‌ها در عین جان
بر برون عکسش چو در آب روان
آن خیال باغ باشد اندر آب
که کند از لطف آب آن اضطراب
باغها و میوه‌ها اندر دلست
عکس لطف آن برین آب و گلست
گر نبودی عکس آن سرو سرور
پس نخواندی ایزدش دار الغرور
این غرور آنست یعنی این خیال
هست از عکس دل و جان رجال
جمله مغروران برین عکس آمده
بر گمانی کین بود جنت‌کده
می‌گریزند از اصول باغها
بر خیالی می‌کنند آن لاغها
چونک خواب غفلت آیدشان به سر
راست بینند و چه سودست آن نظر
بس به گورستان غریو افتاد و آه
تا قیامت زین غلط وا حسرتاه
ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد
یعنی او از اصل این رز بوی برد


#مولانای_جان
#مثنوی_دفترچهارم
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
#مثنوی_مولانا۰

واقعا چرا وقتی انسان تنها می شود به قول #مولانا غم و غصه گلوی او را فشار می دهد؟
این غم از چه نوعی است؟ خوبه یا بد؟
مساله اینه که انسان در تنهایی حواسش به دیگران نیست تا حواسش از خودش پرت شود. وقتی که تنها شدیم با خودمان مواجه می شویم. خودمان را در آینه خودمان می بینیم. حال این خود چه چهره ای دارد؟ وحشتناک یا زیبا؟ نورانی یا تاریک؟ قوی یا ضعیف؟ در زمان تنهایی انواع و اقسام افکار گذشته و حال آینده به سراغ ما می آیند. اینکه کاش فلان کار را نکرده بودم، کاش فلان حرف را زده بودم و ... بعد ترس و توهم از آینده. چی میشه؟ اگه فلان بشه چه کار کنم...
از این به بعد هر موقع تنها شدی ببین چه احساسی داری، این احساس همان خود واقعی توست. اگر شاد بودی، با دیگران نیز شاد خواهی بود ولی اگر در تنهایی ترسیدی و غم به سراغ تو آمد، بِدان که حضور در جمع تنها مُسکّنی است که درد وجودت را پنهان می کند.
اما این خود واقعی، خود حقیقی ما نیست. خود حقیقی ما را شمس تبریزی اینگونه به ما معرفی می کند:

#شمس_تبریزی می فرمایند:
با خویشتنم خوش است،
زین پس من و من.

انسانی که از وفور عشق با خودش در صلح است و در جنگ نیست، با خودش کشمکش ندارد، یک چنین آدمی را باید الگوی اخلاق دانست.
یک چنین موجودی خودش گلستان است و دنیا را هم گلستان می کند.

در جای دیگری باز هم #شمس_تبریزی می فرمایند:
زندان را بر خود بُستان گردانیم،
چون زندان ما بُستان گردد،
بنگر که بُستان ما خود چه باشد.

در ادامه بیت اول مولانا در مثنوی می فرمایند:

چیست اَنْدَر خُم که اَنْدَر نَهْر نیست ؟
چیست اَنْدَر خانه کَنْدر شهر نیست؟
این جهان خُم است و دلْ چون جویِ آب
این جهانْ حُجْره‌ ست و دلْ شهرِ عُجاب

یعنی آنچه که تو در بیرون از خود به دنبالش هستی همین الان در وجود تو حضور دارد. جهان هستی در مقابل دل تو مانند کوزه در برابر جوی آب است و حُجره ای در مقابل شهر عجایب.

روی این چیزها بیاندیشیم که پیامبر اکرم فرمودند یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
" آنکه سرها بشکند او از علُو
  رحم حق و خلق ناید سوی او "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘آنکه با برتری جویی به دیگران آسیب بزند نه از مردم مرحمت خواهد دید و نه از خداوند...

 
" آنکه سرها بشکند او از علُو
  رحم حق و خلق ناید سوی او "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘آنکه با برتری جویی به دیگران آسیب بزند نه از مردم مرحمت خواهد دید و نه از خداوند...

 
" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
  تا قبول اندر زمان پیش آیدت "

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
   و قابل اعتماد باشی, باید که بین
   سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...

  
#مثنوی_معنوی_شریف مولانا

دفتر اول ابیات ۳۰۱۳ الی ...⚘

رفتن گرگ و روباه در خدمتِ شیر به شکار

شیر و گرگ و روباهی با هم برای شکار به دشت و کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.

گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطانِ حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابُد شیر مانندِ شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.

شیر از خیالات و طمع آنها آگاه شد ولی در ظاهر خندان بود و وانمود نمی کرد که دل پُری از آنها دارد.

تا اینکه شیر به گرگ گفت این جانوران شکار شده را عادلانه به نیابت از طرف من تقسیم کن.

گفت شیر ای گرگ این رابخش کُن
مَعدِلت را نو کُن ای گرگ کُهُن

نایبِ من باش در قسمت گری
تا پدید آید که تو چه گوهری

گرگ گفت:ای شیر چون تو بزرگ هستی گاو وحشی از آن تو باشد و بز کوهی چون میان قامت است مال من که میانه هستم و خرگوش نیز به مناسبت کوچکی، مالِ روباه باشد که از همه کوچکتر است.

شیر ناراحت شد و گفت : تا من هستم تو (ما و تو) می کنی؟ سپس بر سر گرگ جهید و او را پاره پاره کرد.

روباه که این منظره را دید و از این حادثه تجربه آموخت و عبرت گرفت.

به طوری که وقتی شیر به روباه گفت اینک تو این شکار ها را تقسیم کن روباه از روی چاره اندیشی و سیاست گفت:
قربان این گاو فربه برای چاشت شما باشد و این بزکوهی برای ظهر و نهار شما باشد و آن خرگوش برای شام و شب شما باشد.

شیر از این پاسخ شادمان شد و گفت:

گفت:ای روبه، تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی

ازکجا آموختی این، ای بزرگ؟
گفت: ای شاه جهان! از حالِ گرگ

سپس همه ی آن سه شکار را به روباه بخشید و گفت:

رُوبَها ! چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم؟ چون تو ما شدی

ما تو را و جمله اِشکاران تو را
پای بر گردونِ هفتم نِه بر آ

چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی
پس تو رُوبَه نیستی، شیرِ منی
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
#مثنوی_مولانا
اگر یاری و توفیقات خداوند با ما باشد, با یک سوزن(امکانات کم) می توان کوه (کارهای بزرگ) را جابجا کرد.
" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
  تا قبول اندر زمان پیش آیدت "

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
   و قابل اعتماد باشی, باید که بین
   سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...

  
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
می درانند از غضب اعضای تو

#مثنوی_مولانا


📘هریک از صفات وملکات نفسانی ات بصورت گرگی در می آیند وباخشم وغضب اعضای تورا پاره پاره می کنند.
#دکتر_کریم_زمانی:

همه عارفان گفته‌اند كه سالك
بايد اهل طلب باشد

طلب يكى از مهم‌ترين وادى‌هاى سلوك است
طلب اگر حقيقى باشد، شخص آماده است،
بهاى آن را بپردازد
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در مى‌رود.

پرداخت بهاى طلب همان قربانى‌كردن است چون هيچ كمالى مفت و بى‌هزينه به دست نمى‌آيد.

ما انسان ها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم منتهى بعضى‌ها خوبى را قربانى بدى مى‌كنند و بعضى برعكس بدى‌ها را قربانى خوبى‌ها...

با اين كه همهٔ آیين‌هاى معنوى داراى رسم قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشر ظاهر خلاصه مى‌شود

حال آن كه قربانى بايد درونى باشد
يعنى زشتى‌هاى نفس قربانى والايى‌ها
و كمالات اخلاقى گردد
دروغ، قربانى راستى گردد،
كينه ، قربانى مهربانى 

بدين ترتيب با قربانى كردن بدى‌ها
جامعه‌اى بهشتى بر پا مى‌گردد


پس:
چو اسماعيل قربان شو در اين عشق



#حضرت_مولانا
#میناگر_عشق


     ذوالنون مصری گوید:
جوانی به منا ساکن نشسته بود
         و همه خلق
   به قربانی مشغول بودند

من اندر وی نگاه می کردم
     تا چه کند و کیست

جوان گفت: بار خدایا...
         همه خلق
به قربانها مشغولند

     و من می‌خواهم
تا نفْس خود را قربان کن
م

    تو از من بپذیر....




   #کشف_المحجوب
      #هجویری


یکی می‌گوید:
من شنیده‌ام که کعبه‌ای‌ست
ولیکن چندانک نظر می‌کنم کعبه را نمی‌بینم؛
بروم بر بام نظر کنم کعبه را

چون بر بام می‌رود و گردن دراز می‌کند نمی‌بیند؛
کعبه را منکر می‌شود.

دیدن کعبه به مجرّدِ این حاصل نشود
چون از جایِ خود نمی‌تواند دیدن.

همچنانک در زمستان پوستین را به جان می‌طلبیدی چون تابستان شد پوستین را می‌اندازی و خاطر از آن منتفّر می‌شود؛ اکنون طلب کردنِ پوستین جهتِ تحصیلِ گرما بود زیرا تو عاشقِ گرما بودی. در زمستان بواسطهٔ مانع، گرما نمی‌یافتی و محتاج وسیلتِ پوستین بودی؛

امّا چ
ون مانع نماند پوستین را انداختی.




#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا


رابعه عدویه را می‌آید
که از قافله منقطع شد
در بادیه‌ای حیران و سرگردان...
در آن بیابان زیر مغیلانی فرو آمده،
سر بر زانوی حسرت نهاده، همی‌گوید:

الهی...!
غریبم و بیمار و درویش،
غمگین
و تنها و دل‌ریش،

از غیب
آوازی شنید که:

چه اندوه بری، و چون تنهایی؟!
نه من با توام حاضر
و مونس جان توأم؟

غریب کی باشی؟
و من وطن توأم

درویش چون باشی؟
و من وکیل توأم


زبان حال از سر ناز و دلال خبر می‌دهد:

گر شوند این خلق عالم
سر به سر خصمانِ من

من روا دارم نگارا
چون
تو باشی آنِ من‌



#کشف_الاسرار_میبدی
علت عاشق زعلتها جداست
#عشق اسطرلاب اسرار خداست

#مثنوی_دفتر_اول
" عزت مقصد بود ای ممتحن
   پیچ پیچِ راه و عقبه و راهزن"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘سختی های راه نشان از بزرگیِ
   مقصدی دارد که به سوی آن
   می روی...
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم

چون شما سوی جمادی می‌روید
محرم جان جمادان چون شوید

از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت

چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کرده‌ای تاویلها

که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود

بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت می‌کند تسبیح‌خوان

پس چو از تسبیح یادت می‌دهد
آن دلالت همچو گفتن می‌بود

این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال

چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی

#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
دنیایی که مادرآن زندگی میکنیم یکی نیست ودرحقیقت دو گونه دنیاست.
مامعمولا تصورمیکنیم یک دنیا بیشتروجودندارد،وآن همین دنیایی است که جغرافیای آن رادرخارج میشناسیم واین یک گمان خطاست.
ماهمگی دریک جهان زندگی نمیکنیم بلکه به تعدادانسانهاجهان وجود دارد.ونبایدفریب جغرافیای جهان راخورد.
اصولا باید فرقی بین زنده بودن وزندگی کردن قایل شویم ما انسانهاهمه دریک جهان زنده ایم امادریک جهان زندگی نمی کنیم ماهرکدام دردنیایی که برای خود ساخته ایم زندگی میکنیم وهرکس برحسب اینکه چگونه دنیایی برای خودساخته است انسان دیگری است.

خورشیدوماه که طلوع وغروب می کنندخط زمانی را رسم می کنندکه برای همه انسانهایی که دراین جهان زندگی می کنندوحتی برای حیوانات ،سنگهاوجمادات یکسان است.
آیا این تنهازمانی است که برما میگذرد؟
ماهمه می دانیم که وقتی شادمانیم زمان بسیارزودمیگذردو وقتی غمگینیم زمان طولانی ترجلوه میکند.آنچه که ازقدیم ضرب المثل است این است که روزهای طولانی رابه سرچشمه میگیرد.ازاین نظرنبایدفریفته شدکه همه مایکسان عمرمیکنیم ووقتی بردونفر فرضابطورمساوی وازنظرفیزیکی ٧٠ سال میگذردنباید پنداشت که برآنهاواقعابه یک منوال عمرگذشته باشد.
عمری راکه برهرکدام ما می گذردنمیتوان فقط با واحدهای فیزیکی اندازه کرد.

دنیای هرکس برابربا ابعادزندگی اوست.

ماازاین به بعداین معادله رابرقرارمیکنیم:

"مرزدنیای هرکس تا آنجاست که وی تا آنجازندگی میکند".

دنیای بیرونی میتواندتنگترازدنیای شخص باشد،میتواندمعادل دنیای شخص باشدومیتواندوسیعترازآن باشد.وبسیارکسان هستندکه دنیاشان بسیار فراخترازدنیای محسوس است،دنیاهای بزرگتری دارندودرآنهازندگی میکنند.
بسته به نوع جهانهایی که انسانهادرآن زندگی میکنندزبانی راهم که برای بیان تعبیرات خودانتخاب می کنندمتفاوت خواهدبود.یعنی بیان هرشخص مبین جهان اواست.وباز نبایدگمان کردکه همه کسانی که به زبان فارسی صحبت می کنندیا انگلیسی همه همزبانند به قول مولانا:

ای بساهندو وترک همزبان
ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان همدمی خوددیگراست
همدلی ازهمزبانی برتراست

حقیقت این است که آنچه بنام تولدهای نویامرگ های اختیاری وپیش مرگ سرنوشت ،گفته شده همین پاگذاشتن ازجهانی به جهان دیگراست.
اگرجهان ماهمین جهان فیزیکی بودکه همه درآنیم دیکرتولددوم معنی نداشت یامرگ پیش ازمرگ بدن معنی نداشت .

مرگ خارجی مرگی است که براثرسرنوشت وحتم برماخواهدگذشت مرگی است که مارا ازاین جهان به جهان دیگری خواهدبرد اماماخودمان دراین جهان می توانیم اگرازدرجه رشدعقلی وروحی خاصی برخوردارباشیم به دست خودمان وبه اختیارخودبمیریم یازاده شویم.

#دکتر_سروش
#مثنوی
#مولانا
" آینه ی دل صاف باید تا در او
   وا شناسی صورت زشت از نکو"

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘انسان اگر دل خود را از ناخالصی ها صاف کند، قدرت تشخیص خوب و بد را خواهد یافت...
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه که در وی عابث است

پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است

کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال

#مثنوی_مولانا  دفتر دوم


📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده    
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمی‌داند
یک پشه هیچگاه متوجه نمی‌شود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
  کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمی‌توانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند