This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت پیغمر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
چون ز چاهی می کشی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک
#مولانا
#دفترسوم_مثنوی
تلاش و جدیت و نامید نشدن
نتیجش رسیدن به هدف مقصود
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
چون ز چاهی می کشی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک
#مولانا
#دفترسوم_مثنوی
تلاش و جدیت و نامید نشدن
نتیجش رسیدن به هدف مقصود
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
پارهدوزم پاره در موضع نهم
هر کسی را شربت اندر خور دهم
هست سر مرد چون بیخ درخت
زان بروید برگهاش از چوب سخت
درخور آن بیخ رسته برگها
در درخت و در نفوس و در نهی
برفلک پرهاست ز اشجار وفا
اصلها ثابت و فرعه فی السما
چون برست از عشق پر بر آسمان
چون نروید در دل صدر جهان
موج میزد در دلش عفو گنه
که ز هر دل تا دل آمد روزنه
که ز دل تا دل یقین روزن بود
نه جدا و دور چون دو تن بود
متصل نبود سفال دو چراغ
نورشان ممزوج باشد در مساغ
هیچ عاشق خود نباشد وصلجو
که نه معشوقش بود جویای او
لیک عشق عاشقان تن زه کند
عشق معشوقان خوش و فربه کند
چون درین دل برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستی میدان که هست
در دل تو مهر حق چون شد دوتو
هست حق را بی گمانی مهر تو
هیچ بانگ کف زدن ناید بدر
از یکی دست تو بی دستی دگر
تشنه مینالد که ای آب گوار
آب هم نالد که کو آن آبخوار
جذب آبست این عطش در جان ما
ما از آن او و او هم آن ما
حکمت حق در قضا و در قدر
کرد ما را عاشقان همدگر
جمله اجزای جهان زان حکم پیش
جفت جفت و عاشقان جفت خویش
هست هر جزوی ز عالم جفتخواه
راست همچون کهربا و برگ کاه
آسمان گوید زمین را مرحبا
با توم چون آهن و آهنربا
آسمان مرد و زمین زن در خرد
هرچه آن انداخت این میپرورد
چون نماند گرمیش بفرستد او
چون نماند تری و نم بدهد او
برج خاکی خاک ارضی را مدد
برج آبی تریش اندر دمد
برج بادی ابر سوی او برد
تا بخارات وخم را بر کشد
برج آتش گرمی خورشید ازو
همچو تابهٔ سرخ ز آتش پشت و رو
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم_بخش(۲۱۲)
هر کسی را شربت اندر خور دهم
هست سر مرد چون بیخ درخت
زان بروید برگهاش از چوب سخت
درخور آن بیخ رسته برگها
در درخت و در نفوس و در نهی
برفلک پرهاست ز اشجار وفا
اصلها ثابت و فرعه فی السما
چون برست از عشق پر بر آسمان
چون نروید در دل صدر جهان
موج میزد در دلش عفو گنه
که ز هر دل تا دل آمد روزنه
که ز دل تا دل یقین روزن بود
نه جدا و دور چون دو تن بود
متصل نبود سفال دو چراغ
نورشان ممزوج باشد در مساغ
هیچ عاشق خود نباشد وصلجو
که نه معشوقش بود جویای او
لیک عشق عاشقان تن زه کند
عشق معشوقان خوش و فربه کند
چون درین دل برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستی میدان که هست
در دل تو مهر حق چون شد دوتو
هست حق را بی گمانی مهر تو
هیچ بانگ کف زدن ناید بدر
از یکی دست تو بی دستی دگر
تشنه مینالد که ای آب گوار
آب هم نالد که کو آن آبخوار
جذب آبست این عطش در جان ما
ما از آن او و او هم آن ما
حکمت حق در قضا و در قدر
کرد ما را عاشقان همدگر
جمله اجزای جهان زان حکم پیش
جفت جفت و عاشقان جفت خویش
هست هر جزوی ز عالم جفتخواه
راست همچون کهربا و برگ کاه
آسمان گوید زمین را مرحبا
با توم چون آهن و آهنربا
آسمان مرد و زمین زن در خرد
هرچه آن انداخت این میپرورد
چون نماند گرمیش بفرستد او
چون نماند تری و نم بدهد او
برج خاکی خاک ارضی را مدد
برج آبی تریش اندر دمد
برج بادی ابر سوی او برد
تا بخارات وخم را بر کشد
برج آتش گرمی خورشید ازو
همچو تابهٔ سرخ ز آتش پشت و رو
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم_بخش(۲۱۲)
#دفترسوم_بخش۴۷
در وجود هرکس خوبی و بدی هست:
موسی و فرعون در هستیِ تُست
باید این دو خصم را در خویش جُست
مولانا میگوید تفاوتهایی که در ادیان مختلف میبینیم،از دید ماست،اگر از پشت شیشه(عینکی) که باعث دوبینی میشود نگاه نکنیم همه ادیان یکی هستند ،چون همه به خدا پرستی میرسند:
گر نظر در شیشه داری ،گم شوی
زانکه از شیشهست ، اعداد دُوی
ور نظر بر نور داری، وا رَهی
از دُوی ،وَاعدادِ جسمِ منتهی
از نظرگاهست ای مغزِ وجود
اختلافِ مؤمن و گبر و جهود
در وجود هرکس خوبی و بدی هست:
موسی و فرعون در هستیِ تُست
باید این دو خصم را در خویش جُست
مولانا میگوید تفاوتهایی که در ادیان مختلف میبینیم،از دید ماست،اگر از پشت شیشه(عینکی) که باعث دوبینی میشود نگاه نکنیم همه ادیان یکی هستند ،چون همه به خدا پرستی میرسند:
گر نظر در شیشه داری ،گم شوی
زانکه از شیشهست ، اعداد دُوی
ور نظر بر نور داری، وا رَهی
از دُوی ،وَاعدادِ جسمِ منتهی
از نظرگاهست ای مغزِ وجود
اختلافِ مؤمن و گبر و جهود
#دفترسوم_بخش۱۰۲
#مناجات
گفت یا رب منگر اندر فعلشان
دستشان گیر ای شه نیکو نشان
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص ،خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
آن دعا حق میکند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست
#مناجات
گفت یا رب منگر اندر فعلشان
دستشان گیر ای شه نیکو نشان
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص ،خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
آن دعا حق میکند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست
#دفترسوم_بخش۷۰
درویشی در کوهسار باصفایی که پر از درختان میوه بود زندگی میکرد. نذر کرده بود که از میوه آن درختان هرگز نخورد مگر آنکه باد آنها را بیاندازد:
مدتی بر نذر خود بودش وفا
تا در آمد امتحانات قضا
زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان بر زنید*
*بر زدن:اضافه کردن ،وقتى پیمانى میبندید «إن شاء اللَّه» را بدان بیفزایید. اشاره بمضمون آیه واقعه در سوره کهف که میفرماید:« وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اَللَّهُ»: یعنى هرگز نگویید که کارى را فردا خواهم کرد مگر اینکه بگوئید اگر خدا بخواهد...
مولانا با اشاره به حدیثی از پیامبر،میگوید «این قلب مانند پری به هامون است که باد آن را زیر و زبر کند» و حدیث دیگر:« قلب مؤمن در دگرگونیهایش همانند دیگ در حال جوش است.» :
در حدیث آمد که دل همچون پریست
در بیابانی اسیر صرصریست
در حدیث دیگر این دل دان چنان
کب جوشان ز آتش اندر قازغان*
*قازغان:دیگ
درویشی در کوهسار باصفایی که پر از درختان میوه بود زندگی میکرد. نذر کرده بود که از میوه آن درختان هرگز نخورد مگر آنکه باد آنها را بیاندازد:
مدتی بر نذر خود بودش وفا
تا در آمد امتحانات قضا
زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان بر زنید*
*بر زدن:اضافه کردن ،وقتى پیمانى میبندید «إن شاء اللَّه» را بدان بیفزایید. اشاره بمضمون آیه واقعه در سوره کهف که میفرماید:« وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اَللَّهُ»: یعنى هرگز نگویید که کارى را فردا خواهم کرد مگر اینکه بگوئید اگر خدا بخواهد...
مولانا با اشاره به حدیثی از پیامبر،میگوید «این قلب مانند پری به هامون است که باد آن را زیر و زبر کند» و حدیث دیگر:« قلب مؤمن در دگرگونیهایش همانند دیگ در حال جوش است.» :
در حدیث آمد که دل همچون پریست
در بیابانی اسیر صرصریست
در حدیث دیگر این دل دان چنان
کب جوشان ز آتش اندر قازغان*
*قازغان:دیگ
#دفترسوم_بخش۱۰۲
#مناجات
گفت یا رب منگر اندر فعلشان
دستشان گیر ای شه نیکو نشان
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص ،خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
آن دعا حق میکند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست
#مناجات
گفت یا رب منگر اندر فعلشان
دستشان گیر ای شه نیکو نشان
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص ،خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
آن دعا حق میکند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست
دل موهبتی است که خدا به آدمی
عطا کرده است. هـمه ما دل داریم
اما هـمه دل خـود را گـشاده، صـاف
و صیقلی نگاه نداشته ایم.
شاید صیقلی کردن دل کاری دشوار باشد و با جهد فراوان و خواست عمیق درونی میسر شود؛
اما دل صاف است که انسان را در میان موجودات دیگر گزیده و ممتاز می سازد و او را به مقام خلافت پروردگار نزدیک می کند. یکی از راه های صیقلی کردن دل این است که با افرادی صاحب دل زلال و آینه صفت همنشین شویم تا دمِ آن ولی خداوند، همچون آب زنگارهای دلمان را بشوید و جانمان را جلا دهد.
#مولانا می گوید دل صیقل یافته نادر است و میان هزاران نفر شاید یک نفر چنین دلی داشته باشد.
باید او را جست و از نور دلش روشنی طلبید.
نه دل اندر صد هزاران خاص و عام
در یـکـی بـاشــد کـدام اســت آن کـدام
#مثنوی_شریف
#دفترسوم
عطا کرده است. هـمه ما دل داریم
اما هـمه دل خـود را گـشاده، صـاف
و صیقلی نگاه نداشته ایم.
شاید صیقلی کردن دل کاری دشوار باشد و با جهد فراوان و خواست عمیق درونی میسر شود؛
اما دل صاف است که انسان را در میان موجودات دیگر گزیده و ممتاز می سازد و او را به مقام خلافت پروردگار نزدیک می کند. یکی از راه های صیقلی کردن دل این است که با افرادی صاحب دل زلال و آینه صفت همنشین شویم تا دمِ آن ولی خداوند، همچون آب زنگارهای دلمان را بشوید و جانمان را جلا دهد.
#مولانا می گوید دل صیقل یافته نادر است و میان هزاران نفر شاید یک نفر چنین دلی داشته باشد.
باید او را جست و از نور دلش روشنی طلبید.
نه دل اندر صد هزاران خاص و عام
در یـکـی بـاشــد کـدام اســت آن کـدام
#مثنوی_شریف
#دفترسوم
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا