محمد مجتهد #شبستری
#حقیقت #ایمان چیست ؟
#ایمان یک " #عمل_کردن " است .
اساس عمل کردن این است که انسان با #مجذوب خداوند شدن ، #خودِ محدودش را در مقابل خدا از دست می دهد، تا به #خودِ واقعی، آن خودی که باید باشد برسد.
#ایمان با عنصر #اعتماد، #عشق ، احساس #امنیت و #امید همراه است:
#رویایی مجذوبانه ی انسان با خداوند است.
در این #ایمان ، دو شخص که یکی محدود و دیگری مطلق است ، با هم رویارو می شوند .
بدین گونه ایمان ، #پویایی عمیق وجود آدمی است .
چگونه یک #کودک خود را در #آغوش مادر از دست می دهد؛ در واقع کودک، خودش را به مادر می سپرد و با تمام وجود به او اعتماد می کند .
#ایمان داشتن چنین وضعیتی است یا این گونه شدن در برابر خداوند است .
بقیه ی امور #شکلهای ایمان است .
#ایمان این نیست که کسی #عقیده داشته باشد که جهان #خدایی دارد .
این یک #عقیده است . عقیده ی درست و خوبی هم هست اما این #ایمان نیست . این یک عقیده مثل سایر عقاید شماست.
#ایمان ، #یقین هم نیست.
شما ممکن است #یقین داشته باشید که جهان #خدایی دارد.
یقین حالتی است که با #تلقین هم می توانید آن را در کسی به وجود بیاورید - چه بسا در مورد یک مساله ی باطل .
#یقین یعنی اینکه انسان به مساله ای چنان باور داشته باشد که خلاف آن را ناممکن بداند .
#ایمان ، #دانش هم نیست .
ممکن است کسی #دانش خداشناسی به این معنی داشته باشد که یک سلسله گزاره ها را کنار هم بگذارد و نتیجه بگیرد که عالم به #واجب الوجود منتهی می شود .
این دانش ، ایمان نیست .
شما می توانید #صفات و حالات مؤمنان را مثلا در قرآن کریم مطالعه کنید که #حقیقت ایمان چیست ؛
در #قرآن گفته نشده #مؤمنان کسانی هستند که #عقیده دارند عالم خدایی دارد اصلا واژه ی عقیده در قرآن نیامده است.
شما وقتی #حالات مؤمنان را در قرآن بررسی می کنید ، به یک سلسله #حالات_وجودی برخورد می کنید مثلا :
#مؤمنان کسانی هستند که وقتی حق را میبینند یا می شنوند ، #اشک از چشمانشان سرازیر می شود .
کسانی هستند که در جهان #آیات خدا را می بینند .
کسانی هستند که قرآن #شفای دردهای آنهاست ،
کسانی که با #یاد خدا ، دلهای آنها #آرام می گیرد و ... (1)
#مؤمن کسی است که از #خود بیرون می آید تا با #خدا زندگی کند .
در #انجیل شریف این مضمون آمده است :
آن کس که #خود را می خواهد نگه دارد ، #خود را از دست می دهد (هلاک می شود) و آن کس که #خود را از دست می دهد ، #خود را به دست می آورد . (2)
این #خودی که هر کدام از ما داریم ، #زندان های ماست ؛ زندان های آن خود واقعی ما.
پس #ایمان عملی است که از تمام #وجود آدمی نشأت می گیرد .
(1) قرآن مجید ؛ به ترتیب : آیه 82 سوره ی اسراء ، آیه 28 سوره ی رعد ، آیه 83 سوره مائده
(2) انجیل متی ؛ 39/10
...
قسمتی از فصل سوم #کتاب ایمان و آزادی
#حقیقت #ایمان چیست ؟
#ایمان یک " #عمل_کردن " است .
اساس عمل کردن این است که انسان با #مجذوب خداوند شدن ، #خودِ محدودش را در مقابل خدا از دست می دهد، تا به #خودِ واقعی، آن خودی که باید باشد برسد.
#ایمان با عنصر #اعتماد، #عشق ، احساس #امنیت و #امید همراه است:
#رویایی مجذوبانه ی انسان با خداوند است.
در این #ایمان ، دو شخص که یکی محدود و دیگری مطلق است ، با هم رویارو می شوند .
بدین گونه ایمان ، #پویایی عمیق وجود آدمی است .
چگونه یک #کودک خود را در #آغوش مادر از دست می دهد؛ در واقع کودک، خودش را به مادر می سپرد و با تمام وجود به او اعتماد می کند .
#ایمان داشتن چنین وضعیتی است یا این گونه شدن در برابر خداوند است .
بقیه ی امور #شکلهای ایمان است .
#ایمان این نیست که کسی #عقیده داشته باشد که جهان #خدایی دارد .
این یک #عقیده است . عقیده ی درست و خوبی هم هست اما این #ایمان نیست . این یک عقیده مثل سایر عقاید شماست.
#ایمان ، #یقین هم نیست.
شما ممکن است #یقین داشته باشید که جهان #خدایی دارد.
یقین حالتی است که با #تلقین هم می توانید آن را در کسی به وجود بیاورید - چه بسا در مورد یک مساله ی باطل .
#یقین یعنی اینکه انسان به مساله ای چنان باور داشته باشد که خلاف آن را ناممکن بداند .
#ایمان ، #دانش هم نیست .
ممکن است کسی #دانش خداشناسی به این معنی داشته باشد که یک سلسله گزاره ها را کنار هم بگذارد و نتیجه بگیرد که عالم به #واجب الوجود منتهی می شود .
این دانش ، ایمان نیست .
شما می توانید #صفات و حالات مؤمنان را مثلا در قرآن کریم مطالعه کنید که #حقیقت ایمان چیست ؛
در #قرآن گفته نشده #مؤمنان کسانی هستند که #عقیده دارند عالم خدایی دارد اصلا واژه ی عقیده در قرآن نیامده است.
شما وقتی #حالات مؤمنان را در قرآن بررسی می کنید ، به یک سلسله #حالات_وجودی برخورد می کنید مثلا :
#مؤمنان کسانی هستند که وقتی حق را میبینند یا می شنوند ، #اشک از چشمانشان سرازیر می شود .
کسانی هستند که در جهان #آیات خدا را می بینند .
کسانی هستند که قرآن #شفای دردهای آنهاست ،
کسانی که با #یاد خدا ، دلهای آنها #آرام می گیرد و ... (1)
#مؤمن کسی است که از #خود بیرون می آید تا با #خدا زندگی کند .
در #انجیل شریف این مضمون آمده است :
آن کس که #خود را می خواهد نگه دارد ، #خود را از دست می دهد (هلاک می شود) و آن کس که #خود را از دست می دهد ، #خود را به دست می آورد . (2)
این #خودی که هر کدام از ما داریم ، #زندان های ماست ؛ زندان های آن خود واقعی ما.
پس #ایمان عملی است که از تمام #وجود آدمی نشأت می گیرد .
(1) قرآن مجید ؛ به ترتیب : آیه 82 سوره ی اسراء ، آیه 28 سوره ی رعد ، آیه 83 سوره مائده
(2) انجیل متی ؛ 39/10
...
قسمتی از فصل سوم #کتاب ایمان و آزادی
سلمان رشدی و مشکلی که قابل بحث نیست
سوءقصد به جان سلمان رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش میدهد.
واکنشهای دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمانزادهای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری مینگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود میبینند از جنبۀ روانشناسی و جامعهشناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب نیازمند بحثهای بسیار عمیق است؛ اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پارهای محافل غربی اجازۀ این بحثها را در فضاهای عمومی نمیدهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش میآورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید میکشاند.
بنابراین، ورود به این بحثها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقهای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکلاند تا تقاص تمام ناکامیهای زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند!
اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطبهای افراط شده است شاید پرسشی از سر سهلانگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها میتوان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحلههای گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود. در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیههای شیطانی نیست. میدانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ "حق آزادی بیان" رشدی قلمداد میکنند. در این باره قبلاً هم توضیح دادهام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است که عملاً نمیتوان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است.
مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسانها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمیتوان آن را منع کرد زیرا ممنوعیت این کار میتواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد و آزادی عمل افراد در این مورد را به کلی از آنها سلب کند. بنابراین، پاک کردن بینی با سر آستین، گر چه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم میزند بویژه اگر بر سر سفرۀ غذا و در حضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیههای شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمیتوان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً میتوان آن را تقبیح کرد.
پس میشود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیههای شیطانی را تقبیح کرد. از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بیربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوهای از آزادی بیان" به شمار آورد و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشادهدستانه تقدیم او میکنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#رواداری
@ahmadzeidabad
سوءقصد به جان سلمان رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش میدهد.
واکنشهای دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمانزادهای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری مینگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود میبینند از جنبۀ روانشناسی و جامعهشناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب نیازمند بحثهای بسیار عمیق است؛ اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پارهای محافل غربی اجازۀ این بحثها را در فضاهای عمومی نمیدهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش میآورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید میکشاند.
بنابراین، ورود به این بحثها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقهای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکلاند تا تقاص تمام ناکامیهای زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند!
اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطبهای افراط شده است شاید پرسشی از سر سهلانگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها میتوان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحلههای گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود. در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیههای شیطانی نیست. میدانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ "حق آزادی بیان" رشدی قلمداد میکنند. در این باره قبلاً هم توضیح دادهام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است که عملاً نمیتوان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است.
مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسانها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمیتوان آن را منع کرد زیرا ممنوعیت این کار میتواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد و آزادی عمل افراد در این مورد را به کلی از آنها سلب کند. بنابراین، پاک کردن بینی با سر آستین، گر چه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم میزند بویژه اگر بر سر سفرۀ غذا و در حضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیههای شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمیتوان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً میتوان آن را تقبیح کرد.
پس میشود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیههای شیطانی را تقبیح کرد. از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بیربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوهای از آزادی بیان" به شمار آورد و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشادهدستانه تقدیم او میکنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#رواداری
@ahmadzeidabad
از آخرین وسوسۀ مسیح تا آیات شیطانی!
نیکوس کازانتزاکیس نویسندهای دردمند و ژرفاندیش بود. او آشنایی عمیقی در مورد مسیحیت و بخصوص شرایط فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی شهرهای یهودیه در زمان ظهور عیسای ناصری داشت. این نویسندۀ بزرگ یونانی، عیسی را خارج از رسالت پیامبری و در هیئت بشری عادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در این هیئت، عیسی بسیار باشکوهتر و جذابتر از سیمای پیامبرانهای است که اهل کلیسا از او ترسیم میکنند.
آخرین وسوسۀ مسیح اثری زیبا و سترگ از کازانتراکیس است. در این کتاب علاوه بر شرح دلنشین منازعات سیاسی و اعتقادی در یهودیۀ عصر عیسی، دلهرههای ایمان مسیحی به طرزی صادقانه و دلانگیز مورد واکاوی قرار گرفته است. در این واکاوی، کازانتزاکیس عیسی را بر بالای صلیب در معرض وسوسۀ شیطان قرار میدهد. جوهر وسوسه شیطان این است که چرا عیسی با انتخاب یک زندگی عادی از طریق ازدواج با مجدلیه، خانوادهای برخوردار از عشق زمینی و مواهب دنیوی برای خود تدارک ندیده و در عوض به عزم نجات روح انسان، خود را درگیر فشار و شکنجه و صلیب کرده است؟ بر اساس این وسوسه، مسیح بر روی صلیب یک زندگی عادی از جمله عشقورزی با مجدلیه را در ذهن خود مرور میکند و در این صیرورت فرضی، فرزندانی سر به دنیا میدهد تا اینکه به تدریج پیر میشود و عزرائیل به سراغش می آید. در آن لحظه، مسیح به عینه میبیند که آن زندگی عادی و آرام او چقدر پوچ و خالی از معنا بوده و در عوض تلاشش برای نجات روح انسانها به بهای رنج بردن و مصلوب شدن، تجربهای بینهایت غنی و معنابخش با خود داشته است.
از این رو، مسیح در آخرین لحظۀ حیات، از کارنامۀ خود احساس رضایت و لذت میکند و با لبخندی بر لب، جان به جان آفرین میدهد.
این داستان، عظمت و والایی مسیح به عنوان یک انسان طبیعی را در نگاه کانتزاکیس به روشنی به نمایش میگذارد. اهل کلیسا بویژه در وطن نویسنده اما همین اثر ژرف و سترگ را هم کافرانه و موهن به شمار آوردند و به تکفیر او رأی دادند.
حال عدهای تلاش میکنند تا کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی را اثری مشابه آخرین وسوسۀ مسیح کازانتزاکیس نشان دهند و آن را نه اثری موهن بلکه شاهکاری ادبی به شمار آورند!
واقعیت اما چیز دیگری است. آیات شیطانی هیچ شباهتی به آخرین وسوسۀ مسیح ندارد. سلمان رشدی، پیامبر اسلام را در هیئت یک انسان عادی ترسیم نکرده که اگر کرده بود، کمترین ایراد و اشکالی نداشت. او مانند آدمی کینهجو که در صدد انتقامگیری به هر قیمتی از منادی یک پیام است، پیامبر اسلام را بدون هیچ شبهه و تردیدی، آماج پستترین و زشتترین اتهامهای ضداخلاقی قرار داده است.
من از قضا خود سخت موافق تحلیل و بازآفرینی و بازخوانی تجربۀ زیستۀ پیامبر و اصجابش در هیئت انسانهای کاملاً طبیعی و عادی از سوی اهل هنر و ادب و اندیشهام و به نظرم میرسد که چنین ابتکاراتی، سبب وصف سیمایی از آن آنها میشود که هزاران بار شکوهمندتر و والاتر از سیمای اصطلاحاً لاهوتی ترسیم شده توسط جمعی از دینداران کژفهم و بدسلیقه خواهد بود.
حتی اگر این بازآفرینی و بازخوانی به آنچه من تصور میکنم، ختم نشود، اما تلاش صادقانه و صمیمانه و خالی از بغضهای کینهورزانه در این جهت هم میتواند کاملاً تحسینبرانگیز باشد.
اثر سلمان رشدی اما سرشار از کینهای کور و شتری علیه پیامبر اسلام است. او در این کینهورزی همۀ مرزهای ادب و انصاف و اخلاق را زیر پا گذاشته و از همین جهت نیز کتابش آزاردهنده و موهن و شعاری و منافی هرگونه ارزش انسانی از کار درآمده است.
هر کدام از افرادی که این اوصاف را برای کتاب آیات شیطانی زیادهروی میدانند، اگر اصلِ طلایی "آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند" را به رسمیت میشناسند، پس به من اجازه دهند تا داستانی کوتاه و خیالی با همان ژانر رئالیسم جادویی، در بارۀ خود یا خانوادهشان با آدرسها و مضمونی مشابه کتاب آیات شیطانی به نگارش درآورم! اگر تحمل کردند که من شریک قولشان می شوم اگر به داد و فغان آمدند، پس نسبت به داد و فغان دیگران هم اندکی همدلی نشان دهند!
#احمد_زیدآبادی
#نیکوس_کازانتزاکیس
#آخرین_وسوسه_مسیح
#سلمان_رشدی
#آیات_شیطانی
@ahmadzeidabad
نیکوس کازانتزاکیس نویسندهای دردمند و ژرفاندیش بود. او آشنایی عمیقی در مورد مسیحیت و بخصوص شرایط فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی شهرهای یهودیه در زمان ظهور عیسای ناصری داشت. این نویسندۀ بزرگ یونانی، عیسی را خارج از رسالت پیامبری و در هیئت بشری عادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در این هیئت، عیسی بسیار باشکوهتر و جذابتر از سیمای پیامبرانهای است که اهل کلیسا از او ترسیم میکنند.
آخرین وسوسۀ مسیح اثری زیبا و سترگ از کازانتراکیس است. در این کتاب علاوه بر شرح دلنشین منازعات سیاسی و اعتقادی در یهودیۀ عصر عیسی، دلهرههای ایمان مسیحی به طرزی صادقانه و دلانگیز مورد واکاوی قرار گرفته است. در این واکاوی، کازانتزاکیس عیسی را بر بالای صلیب در معرض وسوسۀ شیطان قرار میدهد. جوهر وسوسه شیطان این است که چرا عیسی با انتخاب یک زندگی عادی از طریق ازدواج با مجدلیه، خانوادهای برخوردار از عشق زمینی و مواهب دنیوی برای خود تدارک ندیده و در عوض به عزم نجات روح انسان، خود را درگیر فشار و شکنجه و صلیب کرده است؟ بر اساس این وسوسه، مسیح بر روی صلیب یک زندگی عادی از جمله عشقورزی با مجدلیه را در ذهن خود مرور میکند و در این صیرورت فرضی، فرزندانی سر به دنیا میدهد تا اینکه به تدریج پیر میشود و عزرائیل به سراغش می آید. در آن لحظه، مسیح به عینه میبیند که آن زندگی عادی و آرام او چقدر پوچ و خالی از معنا بوده و در عوض تلاشش برای نجات روح انسانها به بهای رنج بردن و مصلوب شدن، تجربهای بینهایت غنی و معنابخش با خود داشته است.
از این رو، مسیح در آخرین لحظۀ حیات، از کارنامۀ خود احساس رضایت و لذت میکند و با لبخندی بر لب، جان به جان آفرین میدهد.
این داستان، عظمت و والایی مسیح به عنوان یک انسان طبیعی را در نگاه کانتزاکیس به روشنی به نمایش میگذارد. اهل کلیسا بویژه در وطن نویسنده اما همین اثر ژرف و سترگ را هم کافرانه و موهن به شمار آوردند و به تکفیر او رأی دادند.
حال عدهای تلاش میکنند تا کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی را اثری مشابه آخرین وسوسۀ مسیح کازانتزاکیس نشان دهند و آن را نه اثری موهن بلکه شاهکاری ادبی به شمار آورند!
واقعیت اما چیز دیگری است. آیات شیطانی هیچ شباهتی به آخرین وسوسۀ مسیح ندارد. سلمان رشدی، پیامبر اسلام را در هیئت یک انسان عادی ترسیم نکرده که اگر کرده بود، کمترین ایراد و اشکالی نداشت. او مانند آدمی کینهجو که در صدد انتقامگیری به هر قیمتی از منادی یک پیام است، پیامبر اسلام را بدون هیچ شبهه و تردیدی، آماج پستترین و زشتترین اتهامهای ضداخلاقی قرار داده است.
من از قضا خود سخت موافق تحلیل و بازآفرینی و بازخوانی تجربۀ زیستۀ پیامبر و اصجابش در هیئت انسانهای کاملاً طبیعی و عادی از سوی اهل هنر و ادب و اندیشهام و به نظرم میرسد که چنین ابتکاراتی، سبب وصف سیمایی از آن آنها میشود که هزاران بار شکوهمندتر و والاتر از سیمای اصطلاحاً لاهوتی ترسیم شده توسط جمعی از دینداران کژفهم و بدسلیقه خواهد بود.
حتی اگر این بازآفرینی و بازخوانی به آنچه من تصور میکنم، ختم نشود، اما تلاش صادقانه و صمیمانه و خالی از بغضهای کینهورزانه در این جهت هم میتواند کاملاً تحسینبرانگیز باشد.
اثر سلمان رشدی اما سرشار از کینهای کور و شتری علیه پیامبر اسلام است. او در این کینهورزی همۀ مرزهای ادب و انصاف و اخلاق را زیر پا گذاشته و از همین جهت نیز کتابش آزاردهنده و موهن و شعاری و منافی هرگونه ارزش انسانی از کار درآمده است.
هر کدام از افرادی که این اوصاف را برای کتاب آیات شیطانی زیادهروی میدانند، اگر اصلِ طلایی "آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند" را به رسمیت میشناسند، پس به من اجازه دهند تا داستانی کوتاه و خیالی با همان ژانر رئالیسم جادویی، در بارۀ خود یا خانوادهشان با آدرسها و مضمونی مشابه کتاب آیات شیطانی به نگارش درآورم! اگر تحمل کردند که من شریک قولشان می شوم اگر به داد و فغان آمدند، پس نسبت به داد و فغان دیگران هم اندکی همدلی نشان دهند!
#احمد_زیدآبادی
#نیکوس_کازانتزاکیس
#آخرین_وسوسه_مسیح
#سلمان_رشدی
#آیات_شیطانی
@ahmadzeidabad