گاه پاره ای از #روحانیان ما در رد# آزادی_بیان چنین استدلال می کنند که ببینید #مارکس با این عالم چه کرد! فردی چون مارکس با عقیده ای #فاسد پیدا شد و اندیشه های باطلی را ترویج کرد و عالمی را به فساد کشاند و مردم جهان را چندین دهه به اندیشه های باطل مشغول داشت و چه فتنه ها و جنگ ها در جهان آفرید و چه حکومت های سنگدلی ( #استالینیسم) را بر مردم حاکم کرد. می گویند همه ای حوادق به دلیل آزادی بیان ، پدید آمد یعنی این که اجازع دادند مرد #فاسدالعقیده افکار خود را آزادانه نشر دهد و #عقول و #افکار را متوجه خود سازد و جوانان را بفریبد و ذهنشان را تسخیر کند و رفته رفته آن کُند که کرد.
به نظر من این استدلال ، #مغالطه ای نهفته است. به لحاظ تاریخی ، #مارکس و پیروان و همراهان و همفکرانش ، بذر اندیشه ی خود را ابتدا در #اروپا کاشتند. مارکس #آلمانی بود ، به #بلژیک و #بروکسل و #پاریس رفت، نهایتا در #لندن اقامت گزید و سال ها در آن جا ماند و در همان جا #وفات کرد و دفن شد. #انگلس ، یار وفادار و همراه مارکس ، در #انگلیس بود. کسانی مثل #باکونین یا #پرودون هم در #پاریس بودند که با افکار مارکس #مخالف بودند. این ها تا وقتی که در #اروپا بودند ، وزن خود را داشتند و کسی آن ها را بی جهت بزرگ یا کوچک نمی کرد. وقتی #لنین در #روسیه ، #مارکسیسم را به عنوان #ایدئولوژی حاکم اعلام کرد بدین معنا که هر کس #خلاف آن بگوید ، #خفه اش می کنیم یعنی درست از آن جایی که #آزادی بیان نبود ، این رای_به اصطلاح_فاسد پا گرفت و ریشه دواند.
آن اتفاق بدی که افتاد این بود فکری که باید در کنار رقبای خود مطرح می شد ، به میدان می آمد ، هماوردی می کرد و با هماوردان خود در فضایی برابر ، آزادانه چالش می کرد ، از این هماوردی ها محروم ماند و به تک نهالی در بیابانی خالی از فکر تبدیل شد یعنی ایدئولوژی ای غالب و حاکم و حتی سخت گیر تر از ادیانی مثل #مسیحیت و یا #کاتولیسیسم به همین دلیل ، اگر خطایی هم بود ، باقی ماند ، در ضریب های بزرگی ضرب گردید ، فربه و ماندگار شد ، زدوده نشد ، نقد و پیرایش نشد و آن آفتا را هم به بار آورد.
اگر این فکر در محیطی آزاد قرار می گرفت ، به اندازه ی قوت و درون مایه ی خود تاثیر می گذاشت و در میان رقبای خود به آن اندازه که قدرت عرض اندام داشت ، عرض اندام می کرد نه بیشتر. آن فکر در جایی به یک قامت بلند تبدیل شد که همه ی قامت های بلند دیگرا را قطع کرده بودند. در جایی به چراغی بسیار پر نور تبدیل شد که هیچ چراغ دیگری را روشن نگذاشته بودند. طبیعی است که وقتی چیزی بدل به قبلع و تنها معیار فکر گردید و #مصون از #نقد شد، بدی هایش #فاجعه می افرینند. علی الخصوص وقتی که با قدرت معزوج شود.منطق قدرت ، سواری گرفتن از همه چیز ؛ دین ، ایدئولوژی ، فکر ، فلسفه ، شعر و ... برای بفای خویشتن است. همه را در استخدام خود می آورد تا سوار شود و بتازاند.
#مارکسیسم هم چنین سرنویشتی داشت.
لذا ان استدلال که می گوید اگر شما به فکر اجازه پر و بال باز کردن و رشد و نشر آزاد دهید ، آن گاه افکار فاسد و باطل چیره می شوند و عقول را می ربایند و جامعه ای را فاسد می کنند ، استدلال باطلی است. از قضا این حرف ، متعلق به جایی است که قدرت مطلقه وجود داشته باشد و آزادی فکر وجود نداشته باشد.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش
📚 #ادب_قدرت_ادب_عدالت
به نظر من این استدلال ، #مغالطه ای نهفته است. به لحاظ تاریخی ، #مارکس و پیروان و همراهان و همفکرانش ، بذر اندیشه ی خود را ابتدا در #اروپا کاشتند. مارکس #آلمانی بود ، به #بلژیک و #بروکسل و #پاریس رفت، نهایتا در #لندن اقامت گزید و سال ها در آن جا ماند و در همان جا #وفات کرد و دفن شد. #انگلس ، یار وفادار و همراه مارکس ، در #انگلیس بود. کسانی مثل #باکونین یا #پرودون هم در #پاریس بودند که با افکار مارکس #مخالف بودند. این ها تا وقتی که در #اروپا بودند ، وزن خود را داشتند و کسی آن ها را بی جهت بزرگ یا کوچک نمی کرد. وقتی #لنین در #روسیه ، #مارکسیسم را به عنوان #ایدئولوژی حاکم اعلام کرد بدین معنا که هر کس #خلاف آن بگوید ، #خفه اش می کنیم یعنی درست از آن جایی که #آزادی بیان نبود ، این رای_به اصطلاح_فاسد پا گرفت و ریشه دواند.
آن اتفاق بدی که افتاد این بود فکری که باید در کنار رقبای خود مطرح می شد ، به میدان می آمد ، هماوردی می کرد و با هماوردان خود در فضایی برابر ، آزادانه چالش می کرد ، از این هماوردی ها محروم ماند و به تک نهالی در بیابانی خالی از فکر تبدیل شد یعنی ایدئولوژی ای غالب و حاکم و حتی سخت گیر تر از ادیانی مثل #مسیحیت و یا #کاتولیسیسم به همین دلیل ، اگر خطایی هم بود ، باقی ماند ، در ضریب های بزرگی ضرب گردید ، فربه و ماندگار شد ، زدوده نشد ، نقد و پیرایش نشد و آن آفتا را هم به بار آورد.
اگر این فکر در محیطی آزاد قرار می گرفت ، به اندازه ی قوت و درون مایه ی خود تاثیر می گذاشت و در میان رقبای خود به آن اندازه که قدرت عرض اندام داشت ، عرض اندام می کرد نه بیشتر. آن فکر در جایی به یک قامت بلند تبدیل شد که همه ی قامت های بلند دیگرا را قطع کرده بودند. در جایی به چراغی بسیار پر نور تبدیل شد که هیچ چراغ دیگری را روشن نگذاشته بودند. طبیعی است که وقتی چیزی بدل به قبلع و تنها معیار فکر گردید و #مصون از #نقد شد، بدی هایش #فاجعه می افرینند. علی الخصوص وقتی که با قدرت معزوج شود.منطق قدرت ، سواری گرفتن از همه چیز ؛ دین ، ایدئولوژی ، فکر ، فلسفه ، شعر و ... برای بفای خویشتن است. همه را در استخدام خود می آورد تا سوار شود و بتازاند.
#مارکسیسم هم چنین سرنویشتی داشت.
لذا ان استدلال که می گوید اگر شما به فکر اجازه پر و بال باز کردن و رشد و نشر آزاد دهید ، آن گاه افکار فاسد و باطل چیره می شوند و عقول را می ربایند و جامعه ای را فاسد می کنند ، استدلال باطلی است. از قضا این حرف ، متعلق به جایی است که قدرت مطلقه وجود داشته باشد و آزادی فکر وجود نداشته باشد.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش
📚 #ادب_قدرت_ادب_عدالت
آزادی مطلق بیان، شاید هیچ جا پذیرفته نباشد اما اینکه چه کسانی حق دارند صافی و فیلتری بگذارند و به پاره ای سخنان اجازه ورود به عرصه اجتماع بدهند و به پاره ای اجازه ورود ندهند و راه حل میانه این بود که جامعه ای از عالمان ومتخصصان و محققان که مورد اعتمادعموم مردم باشند و سخنانشان برای مردم حجت باشد می توانند درباب آلوده بودن یا نبودن، مضربودن یا نبودن پاره ای از آراء و اندیشه ها و سخنان نظر بدهند. (البته درهمه اجتماعات پاره ای از سخنان که مضر تشخیص داده شده مورد رد و طرد قرارگرفته و اجازه رواج پیدا نمی کرده )
همین مجال اندک کافی بوده تا برای پاره ای ازدیکتاتورها مجال فراخ تری پدید آید که به بهانه آن بتوانند هرسخنی را که با منافع آنها موافقت و مساعدت ندارد، طرد و مورد محرومیت قرار دهند.
...
...قدرت ها نه حق دارند که پشت سر اندیشه ها بیایند و انها را پروبال و رونق بدهند یا مورد تبلیغ و ترویج گزاف قرار داده و به خورد مردم بدهند
و نه حق دارند که رو در روی اندیشه ها بایستند و مردم را از شنیدن و دانستن آنها محروم کنند
...
... همیشه زیردستان در مورد قدرت به فعلیت رسیده داوری خودشان را داشتند و معتقد بودند ما چون این قدرت را جایز نمی دانیم حق ماست که علیه او بشوریم . حکومت هم می گفت من چون اقدام عليه خود را جایز نمیدانم حق من است که علیه این قیام کنندگان بشورم و آنها را سرکوب کنم. این نزاع هرگز پایانی ندارد...
...
...نظام های دموکراتیک برای همین بوجود آمدند که نگذارند کار به براندازی بکشد بلکه کشمکش ها را در خود هضم کند، هاضمه قوی داشته باشد تا به نزاع های خصمانه و نهایتا جنگ آمیز مبدل نشود بلکه به صورت صلح آمیز به شکل نزاع های حزبی و انتخاباتی و غیره درآید.
همیشه وقتی انسان درقدرت نیست تقسیم بندی های حق و باطل می کند؛ وقتی به قدرت رسید خودش را حق می داند و بقیه را با معیارخودش می سنجد و این اتفاق اجتناب ناپذیراست....
...
اندیشه آزادی بیان این بود که :
آدمی حق دارد خطا بکند و حق دارد رأی و سخن خطای خود را بدون واهمه مجازات و افتادن در تنگنا یا دیدن عقوبت و محروم شدن ازحقوق اجتماعی و سیاسی بیان کند.
آیا شهروندی، رعیتی، مسلمانی، نامسلمانی درجامعه اسلامی و در جامعه ایرانی ما حق دارد که نقدهایی را که به روحانیت و حتی به دین دارد، آشکارا و لااقل دریک جامعه علمی ودانشگاهی بیان بکند یا حق ندارد.
...
...ازدوران مشروطه درایران وقتی بحث آزادی بیان درایران مطرح شد، دیگرصحبت ازاین نبود که فقط سخنان حق، حق دارند بیان شوند! سخن این بود که هرسخنی حق دارد که بیان شود و ما نمی توانیم بپذیریم که کسانی پیشاپیش بنشینند و خودشان تصمیم بگیرند که کدام سمی و خطرناک، و کدام غیرسمی و غیرخطرناک است و بعد اجازه نشر دهند. جامعه، یا دست کم جامعه عالمان، جامعه متخصصان، جامعه آگاهان باید به این نتیجه برسد که چیزی سمی وخطرناک است یا نیست .
و درشگفت آنکه ما ندیدیم کسانی که این همه از بدی آزادی اندیشه سخن می گویند، یکجا از آفات قدرت مطلقه سخن گویند که اگر این فساد می آورد، آن هم فساد می آورد.
#دکتر_عبدالکریم_سروش
مقاله #آزادی_بیان 👇🏻
https://goo.gl/amA2bS
همین مجال اندک کافی بوده تا برای پاره ای ازدیکتاتورها مجال فراخ تری پدید آید که به بهانه آن بتوانند هرسخنی را که با منافع آنها موافقت و مساعدت ندارد، طرد و مورد محرومیت قرار دهند.
...
...قدرت ها نه حق دارند که پشت سر اندیشه ها بیایند و انها را پروبال و رونق بدهند یا مورد تبلیغ و ترویج گزاف قرار داده و به خورد مردم بدهند
و نه حق دارند که رو در روی اندیشه ها بایستند و مردم را از شنیدن و دانستن آنها محروم کنند
...
... همیشه زیردستان در مورد قدرت به فعلیت رسیده داوری خودشان را داشتند و معتقد بودند ما چون این قدرت را جایز نمی دانیم حق ماست که علیه او بشوریم . حکومت هم می گفت من چون اقدام عليه خود را جایز نمیدانم حق من است که علیه این قیام کنندگان بشورم و آنها را سرکوب کنم. این نزاع هرگز پایانی ندارد...
...
...نظام های دموکراتیک برای همین بوجود آمدند که نگذارند کار به براندازی بکشد بلکه کشمکش ها را در خود هضم کند، هاضمه قوی داشته باشد تا به نزاع های خصمانه و نهایتا جنگ آمیز مبدل نشود بلکه به صورت صلح آمیز به شکل نزاع های حزبی و انتخاباتی و غیره درآید.
همیشه وقتی انسان درقدرت نیست تقسیم بندی های حق و باطل می کند؛ وقتی به قدرت رسید خودش را حق می داند و بقیه را با معیارخودش می سنجد و این اتفاق اجتناب ناپذیراست....
...
اندیشه آزادی بیان این بود که :
آدمی حق دارد خطا بکند و حق دارد رأی و سخن خطای خود را بدون واهمه مجازات و افتادن در تنگنا یا دیدن عقوبت و محروم شدن ازحقوق اجتماعی و سیاسی بیان کند.
آیا شهروندی، رعیتی، مسلمانی، نامسلمانی درجامعه اسلامی و در جامعه ایرانی ما حق دارد که نقدهایی را که به روحانیت و حتی به دین دارد، آشکارا و لااقل دریک جامعه علمی ودانشگاهی بیان بکند یا حق ندارد.
...
...ازدوران مشروطه درایران وقتی بحث آزادی بیان درایران مطرح شد، دیگرصحبت ازاین نبود که فقط سخنان حق، حق دارند بیان شوند! سخن این بود که هرسخنی حق دارد که بیان شود و ما نمی توانیم بپذیریم که کسانی پیشاپیش بنشینند و خودشان تصمیم بگیرند که کدام سمی و خطرناک، و کدام غیرسمی و غیرخطرناک است و بعد اجازه نشر دهند. جامعه، یا دست کم جامعه عالمان، جامعه متخصصان، جامعه آگاهان باید به این نتیجه برسد که چیزی سمی وخطرناک است یا نیست .
و درشگفت آنکه ما ندیدیم کسانی که این همه از بدی آزادی اندیشه سخن می گویند، یکجا از آفات قدرت مطلقه سخن گویند که اگر این فساد می آورد، آن هم فساد می آورد.
#دکتر_عبدالکریم_سروش
مقاله #آزادی_بیان 👇🏻
https://goo.gl/amA2bS
Telegraph
آزادى بيان
آزادی مطلق بیان، شاید هیچ جا پذیرفته نباشد اما اینکه چه کسانی حق دارند صافی و فیلتری بگذارند و به پاره ای سخنان اجازه ورود به عرصه اجتماع بدهند و به پاره ای اجازه ورود ندهند و راه حل میانه این بود که جامعه ای از عالمان ومتخصصان و محققان که مورد اعتمادعموم…
سلمان رشدی و مشکلی که قابل بحث نیست
سوءقصد به جان سلمان رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش میدهد.
واکنشهای دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمانزادهای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری مینگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود میبینند از جنبۀ روانشناسی و جامعهشناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب نیازمند بحثهای بسیار عمیق است؛ اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پارهای محافل غربی اجازۀ این بحثها را در فضاهای عمومی نمیدهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش میآورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید میکشاند.
بنابراین، ورود به این بحثها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقهای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکلاند تا تقاص تمام ناکامیهای زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند!
اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطبهای افراط شده است شاید پرسشی از سر سهلانگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها میتوان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحلههای گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود. در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیههای شیطانی نیست. میدانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ "حق آزادی بیان" رشدی قلمداد میکنند. در این باره قبلاً هم توضیح دادهام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است که عملاً نمیتوان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است.
مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسانها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمیتوان آن را منع کرد زیرا ممنوعیت این کار میتواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد و آزادی عمل افراد در این مورد را به کلی از آنها سلب کند. بنابراین، پاک کردن بینی با سر آستین، گر چه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم میزند بویژه اگر بر سر سفرۀ غذا و در حضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیههای شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمیتوان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً میتوان آن را تقبیح کرد.
پس میشود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیههای شیطانی را تقبیح کرد. از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بیربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوهای از آزادی بیان" به شمار آورد و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشادهدستانه تقدیم او میکنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#رواداری
@ahmadzeidabad
سوءقصد به جان سلمان رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش میدهد.
واکنشهای دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمانزادهای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری مینگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود میبینند از جنبۀ روانشناسی و جامعهشناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب نیازمند بحثهای بسیار عمیق است؛ اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پارهای محافل غربی اجازۀ این بحثها را در فضاهای عمومی نمیدهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش میآورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید میکشاند.
بنابراین، ورود به این بحثها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقهای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکلاند تا تقاص تمام ناکامیهای زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند!
اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطبهای افراط شده است شاید پرسشی از سر سهلانگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها میتوان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحلههای گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود. در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیههای شیطانی نیست. میدانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ "حق آزادی بیان" رشدی قلمداد میکنند. در این باره قبلاً هم توضیح دادهام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است که عملاً نمیتوان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است.
مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسانها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمیتوان آن را منع کرد زیرا ممنوعیت این کار میتواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد و آزادی عمل افراد در این مورد را به کلی از آنها سلب کند. بنابراین، پاک کردن بینی با سر آستین، گر چه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم میزند بویژه اگر بر سر سفرۀ غذا و در حضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیههای شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمیتوان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً میتوان آن را تقبیح کرد.
پس میشود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیههای شیطانی را تقبیح کرد. از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بیربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوهای از آزادی بیان" به شمار آورد و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشادهدستانه تقدیم او میکنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#رواداری
@ahmadzeidabad