...ناراحت مباش
🔸آیت الله سیّد محمد رضا طاهائی #میبُدی حفظه الله تعالی:
صبح روز #جمعه وارد #نجف _اشرف شدم و پس از زیارت مرقد مطهر مولی امیر #المؤمنین برای سکونت جویای مدرسه شدم مرا به #مدرسه قزوینیها که نزدیک حرم شریف بود هدایت کردند چند نفر روحانی سالمند را در مدرسه دیدم از یکی پرسیدم اینجا اطاق خالی دارد؟ گفت همه اطاقها خالی است هر کدام را که میخواهی بگیر!
.
🔸براستی از این لحاظ زمان عجیبی بود، مردم به فقه و روحانیت بهیچ وجه رغبتی نداشتند، مدرسه خالی بود و کسی میل به طلبگی نداشت، در نجف اشرف جز همان روحانیون سالمند وسالخورده و شماری ناچیز از طلاب جوان که بیشتر فرزندان همان روحانیون بزرگوار بودند کس دیگری دیده نمیشد و برایشان بسی جای تعجب بود که کسی از ایران برای طلبگی بیاید، بهر حال خیلی گرم گرفتند و بقدر توانشان پذیرائی کردند، من در آنجا اطاقی گرفتم ولی اطاقی بود و دیگر هیچ.
.
🔸مرحوم آیة الله آقا #سیّد ابوالحسن #اصفهانی قدس سره الشریف #مرجع مطلق وقت بود، دامادش مرحوم سیّد احمد #اشکوری که نوه دختری او را داشت در این مدرسه اطاق و تدریسی داشت وضع مرا که دید گفت نامه یی برای آقا بنویس برایش ببرم نامه را نوشتم و به او دادم فردایش آمد که آقا فرموده خودش بیاید من به خدمت ایشان رسیدم و بعد از سلام و عرض ادب وضع خودم را به ایشان گفتم، آن بزرگوار مانند پدری مهربان از من پرس و جو می کرد و به حرفهایم گوش میداد و پس از آنکه به مولد و وطنم و وضع زندگانیم اطلاع پیدا کرد به دل جوئیم پرداخت و از هوش و استعداد #یزدیها تعریف نمود که علمای بزرگی داشته اند.
.
🔸و چند نفر را مانند مرحوم آقا سیّد محمد #کاظم و آقا شیخ #عبد الکریم قدس الله اسرارهما را بر شمرد که مثل این بزرگان از یزد برخاسته اند آنگاه همان جمله ای که مولی امیر المؤمنین علیه السلام در رؤیا به من فرموده بودند بر زبان راند: که الآن که اینجا آمدی دیگر ناراحت مباش. سپس فرمودند: امروز هر کس #طلبه شود #سرباز امام #زمان است و بر امام زمانست که سربازش را حفظ کند.
.
🔸آنگاه فرمودند #شهریه ات را میگویم #هرندی بدهد و نانت را هم از حاجی رضا بگیر و مبلغ دو دینار هم نقد دادند فرمودند این هم به مصارف لازمت برسان و این همین بود و بس، بدان قناعت ورزیدم و دیگر نیازی نفتاد که مزاحم ایشان بشوم.
.
🔸قسمتی از خارج #مکاسب را از محضر حضرت آیت الله حاج شیخ محمد کاظم #شیرازی قدس سره استفاده نمودم معظم له بعد از مرحوم آیة الله اصفهانی و آیة الله حاج آقا #حسین _قمی قدس سره هما مدت کوتاهی زعامة حوزه علمیه نجف اشرف را بعهده داشت ولی متأسفانه
أجل مهلت نداد که بیش از این از او بهرمند شوند، ایشان به من لطف خاصّی داشتند بهنگام بیماریشان که در یکی از اطاقهای مشرف بر شط فرات در #کوفه ایّام نقاهت را میگذراندند به خدمتشان رسیدم عرض کردم حالتان چطور است؟
.
🔸فرمودند در همین اطاق یا اطاق این طرف یا آن طرف مرحوم #سیّد محمد #فیروز آبادی بستری بود، یک طبیب حاذق #نصرانی – که آن زمان طبیب حاذق مسلمان در #عراق کم بود- از بغداد برایشان آوردند ، طبیب وقتی معاینه کرد به وسیله مترجمش پرسید: این آقا چند سال دارد؟
.
🔸گفتند #هشتاد سال طبیب دست به آسمان بلند کرد و چیزی گفت از مترجم پرسیدیم : چه گفت ؟ گفت :دعا کرد که خدایا به حق حضرت #مسیح مرا به این سنّ برسان یعنی این آقا عمرش را کرده و کارش تمام شده است.
.
🔸آنگاه مرحوم شیخ فرمودند: من هفتاد و نه سال دارم و از خدای متعال میخواهم یکسال دیگر زنده بمانم اما نه برای اینکه- با این کسالت- علاقه به زندگی دنیا داشته باشم بلکه میخواهم مشمول این #حدیث _شریف شوم که خدای متعال میفرماید: کسی که عمرش به هشتاد برسد من #حیا می کنم او را #عذاب کنم.
.
🔸دعایشان مستجاب شد و در سال بعد به رحمت خدا پیوست.
___________
@drhadiansarii
🔸آیت الله سیّد محمد رضا طاهائی #میبُدی حفظه الله تعالی:
صبح روز #جمعه وارد #نجف _اشرف شدم و پس از زیارت مرقد مطهر مولی امیر #المؤمنین برای سکونت جویای مدرسه شدم مرا به #مدرسه قزوینیها که نزدیک حرم شریف بود هدایت کردند چند نفر روحانی سالمند را در مدرسه دیدم از یکی پرسیدم اینجا اطاق خالی دارد؟ گفت همه اطاقها خالی است هر کدام را که میخواهی بگیر!
.
🔸براستی از این لحاظ زمان عجیبی بود، مردم به فقه و روحانیت بهیچ وجه رغبتی نداشتند، مدرسه خالی بود و کسی میل به طلبگی نداشت، در نجف اشرف جز همان روحانیون سالمند وسالخورده و شماری ناچیز از طلاب جوان که بیشتر فرزندان همان روحانیون بزرگوار بودند کس دیگری دیده نمیشد و برایشان بسی جای تعجب بود که کسی از ایران برای طلبگی بیاید، بهر حال خیلی گرم گرفتند و بقدر توانشان پذیرائی کردند، من در آنجا اطاقی گرفتم ولی اطاقی بود و دیگر هیچ.
.
🔸مرحوم آیة الله آقا #سیّد ابوالحسن #اصفهانی قدس سره الشریف #مرجع مطلق وقت بود، دامادش مرحوم سیّد احمد #اشکوری که نوه دختری او را داشت در این مدرسه اطاق و تدریسی داشت وضع مرا که دید گفت نامه یی برای آقا بنویس برایش ببرم نامه را نوشتم و به او دادم فردایش آمد که آقا فرموده خودش بیاید من به خدمت ایشان رسیدم و بعد از سلام و عرض ادب وضع خودم را به ایشان گفتم، آن بزرگوار مانند پدری مهربان از من پرس و جو می کرد و به حرفهایم گوش میداد و پس از آنکه به مولد و وطنم و وضع زندگانیم اطلاع پیدا کرد به دل جوئیم پرداخت و از هوش و استعداد #یزدیها تعریف نمود که علمای بزرگی داشته اند.
.
🔸و چند نفر را مانند مرحوم آقا سیّد محمد #کاظم و آقا شیخ #عبد الکریم قدس الله اسرارهما را بر شمرد که مثل این بزرگان از یزد برخاسته اند آنگاه همان جمله ای که مولی امیر المؤمنین علیه السلام در رؤیا به من فرموده بودند بر زبان راند: که الآن که اینجا آمدی دیگر ناراحت مباش. سپس فرمودند: امروز هر کس #طلبه شود #سرباز امام #زمان است و بر امام زمانست که سربازش را حفظ کند.
.
🔸آنگاه فرمودند #شهریه ات را میگویم #هرندی بدهد و نانت را هم از حاجی رضا بگیر و مبلغ دو دینار هم نقد دادند فرمودند این هم به مصارف لازمت برسان و این همین بود و بس، بدان قناعت ورزیدم و دیگر نیازی نفتاد که مزاحم ایشان بشوم.
.
🔸قسمتی از خارج #مکاسب را از محضر حضرت آیت الله حاج شیخ محمد کاظم #شیرازی قدس سره استفاده نمودم معظم له بعد از مرحوم آیة الله اصفهانی و آیة الله حاج آقا #حسین _قمی قدس سره هما مدت کوتاهی زعامة حوزه علمیه نجف اشرف را بعهده داشت ولی متأسفانه
أجل مهلت نداد که بیش از این از او بهرمند شوند، ایشان به من لطف خاصّی داشتند بهنگام بیماریشان که در یکی از اطاقهای مشرف بر شط فرات در #کوفه ایّام نقاهت را میگذراندند به خدمتشان رسیدم عرض کردم حالتان چطور است؟
.
🔸فرمودند در همین اطاق یا اطاق این طرف یا آن طرف مرحوم #سیّد محمد #فیروز آبادی بستری بود، یک طبیب حاذق #نصرانی – که آن زمان طبیب حاذق مسلمان در #عراق کم بود- از بغداد برایشان آوردند ، طبیب وقتی معاینه کرد به وسیله مترجمش پرسید: این آقا چند سال دارد؟
.
🔸گفتند #هشتاد سال طبیب دست به آسمان بلند کرد و چیزی گفت از مترجم پرسیدیم : چه گفت ؟ گفت :دعا کرد که خدایا به حق حضرت #مسیح مرا به این سنّ برسان یعنی این آقا عمرش را کرده و کارش تمام شده است.
.
🔸آنگاه مرحوم شیخ فرمودند: من هفتاد و نه سال دارم و از خدای متعال میخواهم یکسال دیگر زنده بمانم اما نه برای اینکه- با این کسالت- علاقه به زندگی دنیا داشته باشم بلکه میخواهم مشمول این #حدیث _شریف شوم که خدای متعال میفرماید: کسی که عمرش به هشتاد برسد من #حیا می کنم او را #عذاب کنم.
.
🔸دعایشان مستجاب شد و در سال بعد به رحمت خدا پیوست.
___________
@drhadiansarii
📝
#ادیسون به خانه بازگشت یادداشتی به #مادرش داد، گفت :
این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند،
مادر در حالی که #اشک در چشمان داشت یادداشت برای کودکش خواند:
"فرزند شما یک #نابغه است و این مدرسه برای او #کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید"
سالها گذشت مادرش درگذشت. روزی #ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع #قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان #شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را در آورده و خواند، نوشته بود:#کودک شما کودن است از فردا او را به #مدرسه راه نمی دهیم. ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
"توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر #قهرمان _نابغه شد.
__________
@drhadiansarii
#ادیسون به خانه بازگشت یادداشتی به #مادرش داد، گفت :
این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند،
مادر در حالی که #اشک در چشمان داشت یادداشت برای کودکش خواند:
"فرزند شما یک #نابغه است و این مدرسه برای او #کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید"
سالها گذشت مادرش درگذشت. روزی #ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع #قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان #شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را در آورده و خواند، نوشته بود:#کودک شما کودن است از فردا او را به #مدرسه راه نمی دهیم. ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
"توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر #قهرمان _نابغه شد.
__________
@drhadiansarii
یکی از زیباترین آثار تاریخی #اصفهان مدرسه #چهارباغ یا مدرسه #سلطانی یا مدرسه #مادرشاه، در ضلع شرقی خیابان چهارباغ بنای باشکوه و نفیسی است که می توان آن را آخرین بنای مهم و با عظمتی دانست که در عصر #صفویان در اصفهان ساخته شد.
این مدرسه که «#مدرسه _سلطانی» و «#مدرسه _مادر شاه» و «#مدرسه _امام صادق (علیه السلام)» نیز نامیده می شده در زمان سلطنت شاه سلطان حسین آخرین حکمران سلسله صفوی احداث گردید. تاریخ شروع عمارت 1116 هجری قمری و سال اتمام آن 1126 هجری قمری است.
هیچ یک از آثار تاریخی موجود در اصفهان به اندازه مدرسه چهارباغ، (کلکسیون کاشیکاری ایران) جهانگردان و سیاحان و بازدید کنندگان خارجی را تحت تأثیر جاذبه های خود قرار نداده است. این مطلب را نوشته ها و خاطرات آنان تأیید می کند. بطوریکه برخی از آنها مدرسه را با عبارتی همچون سحر آمیز، #جذاب و دلپذیر توصیف کرده اند.
از جمله این سیاحان: #اوژن فلاندن، #دیولافوا، #کنت دوگوبینو هستند که مدرسه چهارباغ را شاهکار مسلم #معماری دوران #صفوی ویکی از برترین آثار تاریخی اصفهان به حساب آورده اند.
این مدرسه را مدرسهی #سلطان مینامند چرا که در زمان شاه سلطان #حسین ساخته شده است. از آنجایی که این مدرسه در خیابان چهارباغ قرار دارد به آن مدرسهی چهارباغ میگویند و چون #مادر شاه سلطان حسین چند #کاروانسرا و #بازار و نهاد اقتصادی را #وقف این مدرسه کرده است، گاه این مدرسه را با نام مدرسهی #مادر شاه میخوانند.
مدرسهی چهارباغ، چهار #ایوان دارد. نمای خارجی عمارت شامل یک سردر بلند و باشکوه و هفده #طاق نمای دو طبقهی آجری در اطراف آن است. #کاشیهای ریز و ظریف، #مقرنسهای پر نقش و نگار و خطوط مختلف، سر در ساختمان و ورودی بنا را به زیبایی هر چه تمامتر زینت دادهاند.
………………………
@drhadiansarii
این مدرسه که «#مدرسه _سلطانی» و «#مدرسه _مادر شاه» و «#مدرسه _امام صادق (علیه السلام)» نیز نامیده می شده در زمان سلطنت شاه سلطان حسین آخرین حکمران سلسله صفوی احداث گردید. تاریخ شروع عمارت 1116 هجری قمری و سال اتمام آن 1126 هجری قمری است.
هیچ یک از آثار تاریخی موجود در اصفهان به اندازه مدرسه چهارباغ، (کلکسیون کاشیکاری ایران) جهانگردان و سیاحان و بازدید کنندگان خارجی را تحت تأثیر جاذبه های خود قرار نداده است. این مطلب را نوشته ها و خاطرات آنان تأیید می کند. بطوریکه برخی از آنها مدرسه را با عبارتی همچون سحر آمیز، #جذاب و دلپذیر توصیف کرده اند.
از جمله این سیاحان: #اوژن فلاندن، #دیولافوا، #کنت دوگوبینو هستند که مدرسه چهارباغ را شاهکار مسلم #معماری دوران #صفوی ویکی از برترین آثار تاریخی اصفهان به حساب آورده اند.
این مدرسه را مدرسهی #سلطان مینامند چرا که در زمان شاه سلطان #حسین ساخته شده است. از آنجایی که این مدرسه در خیابان چهارباغ قرار دارد به آن مدرسهی چهارباغ میگویند و چون #مادر شاه سلطان حسین چند #کاروانسرا و #بازار و نهاد اقتصادی را #وقف این مدرسه کرده است، گاه این مدرسه را با نام مدرسهی #مادر شاه میخوانند.
مدرسهی چهارباغ، چهار #ایوان دارد. نمای خارجی عمارت شامل یک سردر بلند و باشکوه و هفده #طاق نمای دو طبقهی آجری در اطراف آن است. #کاشیهای ریز و ظریف، #مقرنسهای پر نقش و نگار و خطوط مختلف، سر در ساختمان و ورودی بنا را به زیبایی هر چه تمامتر زینت دادهاند.
………………………
@drhadiansarii
حاج آقا کمال #حشمتی ، مرحوم حاج میرزا علی #هسته ای وتعدادی دیگر که از برخی شهرستانها همچون #قم و#اصفهان به تهران می آمدند ، مانند مرحوم #ترابی ، ومرحوم #اشراقی وبزرگانی همچون آیات عظام #وحید _خراسانی ، #مکارم _شیرازی ، وجعفر #سبحانی وجز اینها ، همه ستارگان سخن وخطابه وحدیث وتفسیر قرآن وروایات ونهج البلاغه بودند.
در آن هنگام مسجد #ارک وحسینیه #بنی فاطمه ومسجد #آذربایجانیها ودهها مرکز دیگر ، در ماه #محرم و#صفر ویک ماه #رمضان ، پذیرای سخنرانیها وپرتو افشانیهای علوم آل محمد این ستارگان بود که بیاد دارم مرحوم حجة الاسلام والمسلمین فلسفی ، در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۴ ، بحث زیبای ( #روح ) را مطرح نموده وهر شب آیه مشهور
( ویسألونک عن الرًوح قل الرًوح من أمر ربًي وما أوتیتم من العلم الًا قلیلا )را در ابتدای منبر قرائت فرموده وسی شب در باره ( #نسخ ) ، ( #رسخ ) ، ( #فسخ ) ، ( #مسخ ) سخن راندند وبیش از یک ساعت همه گوشها وچشم ها ، محو سخنان ایشان بود.
بقیة السلف این بزرگان وشاگرد توانای ستارگان نامی یاد شده ، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید قاسم #شجاعی ، از آنجا که انس فراوانی با مرحوم آقای فلسفی داشت وبیاد دارم که در روزهای پنجشنبه ، همواره وی در کنار سمت راست ویا چپ مرحوم فلسفی در خانه آن مرحوم در خیابان ری که هم اکنون به مرکز پرورش مبلًغ ودانشکده ای در این راستا گردیده است ، نشسته بود واز بحث ها وسخنان وکیفیت طرح آن واشکالات ، سخن به میان می آمد ویکی از متکلمین وصاحب نظران این انجمن ، مرحوم شجاعی بود که اظهار نظر وسخنش با احسنت آقای ، مرحوم فلسفی روبرو می گردید.
از آنجا که مرحوم شجاعی ، تربیت شده مکتب مرحوم خندق آبادی وحاج شیخ مرتضی انصاری ومرحوم فلسفی وجز اینها بود ، چنین مطالب وسخنرانیها وجزئیات را فرا گرفته بود که در هر باب ومساله ای ، متاع ومطلب داشت واین هنری بود که در این دوران ودوران مرحوم شجاعی بسیار اندک وکم نظیر بشمار می آمد.
مرحوم حجة الاسلام سید قاسم شجاعی ، یک #مدرسه بود ، او یک دائرة المعارفی بود که از هر باب وسخن ومطلب ، با بهره از قدرت بیان وحافظه قدرتمند وداشتن علم انساب ، منبر وسخنرانیهای او مجموعه ای از مطالب سودمند علمی ، روایی ،تاریخی ، اجتماعی وحتی #پزشکی را در بر می گرفت.
سخنرانی پرشور او را در بزرگداشت شهدای #حوزه علمیه نجف أشرف که به دعوت اینجانب در مسجد ارک وبا حضور #رهبر معظم #انقلاب ، وتمام شخصیتهای حوزوی قم وتهران وعلما وشخصیتهای سیاسی واجتماعی وسرشناسان بازار وجز اینها بود را تاریخ مسجد ارک ومردم وهمه از یاد نمی برند ! که آن روز همه به هم چنین می گفتند که
آقای فلسفی با #عمامه _سیاه بر منبر رفته است.
در سه سال قبل توفیق یافتم که در کنگره شعبانیه ، میزبان ایشان ودیگر فضلای قم وتهران در #کربلا باشم. چه لحظات زیبا وپر روحانیتی را با وی سپری نمودم که در آغاز ونیمه وپایان هرروز از این سفر ، با بیان شیوا ومقتدرانه اش زبان به سپاس وتقدیر باز می نمود ومرا شرمنده الطاف خود می نمود که این خود نشان از صفا ووفا وگسترده دلی وتواضع او داشت.
آخرین بار در چند ماه پیش در مراسم #ختم همسر مرحوم آیة الله #شاه آبادی ، خدمت این سید بزرگوار ووفادار که همواره بوی مرحوم پدرم را از وی استشمام می کردم ، رسیده و#تربت اربابش حضرت اباعبد الله الحسین ع را که به وی قول داده بودم ، تقدیم داشتم.
چه حال وهوایی به این بزرگوار دست داد! #اشک از دیدگانش سرازیر وبر ظرف تربت ،دهها بوسه زد وبا خود چنین زمزمه می نمود :
حسین جانم
یک عمر دم از نوکریت زدم ، وافتخار خادمی وروضه خوانی تو را ، همچون مدال بر سینه زده ام ، لا تخیًبني ، سیدی ومولای!!
در پایان ،درود بی پایان خود را به روح این سخنور توانا ودیگر ستارگان سخن وخادمان حسینی فرستاده وامید آن دارم که من ودیگر دوستدارانشان را نزد سالار شهیدان ، #شفیع قرار دهند، انشاء الله
والسلام علیهم یوم ولدوا ، ویوم ماتوا ، ویوم یبعثون حیًا
دکتر #هادی _انصاری
۲۱ مهر ماه ۱۳۹۷
۲ صفر ۱٤٤٠
____________
@drhadiansarii
در آن هنگام مسجد #ارک وحسینیه #بنی فاطمه ومسجد #آذربایجانیها ودهها مرکز دیگر ، در ماه #محرم و#صفر ویک ماه #رمضان ، پذیرای سخنرانیها وپرتو افشانیهای علوم آل محمد این ستارگان بود که بیاد دارم مرحوم حجة الاسلام والمسلمین فلسفی ، در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۴ ، بحث زیبای ( #روح ) را مطرح نموده وهر شب آیه مشهور
( ویسألونک عن الرًوح قل الرًوح من أمر ربًي وما أوتیتم من العلم الًا قلیلا )را در ابتدای منبر قرائت فرموده وسی شب در باره ( #نسخ ) ، ( #رسخ ) ، ( #فسخ ) ، ( #مسخ ) سخن راندند وبیش از یک ساعت همه گوشها وچشم ها ، محو سخنان ایشان بود.
بقیة السلف این بزرگان وشاگرد توانای ستارگان نامی یاد شده ، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید قاسم #شجاعی ، از آنجا که انس فراوانی با مرحوم آقای فلسفی داشت وبیاد دارم که در روزهای پنجشنبه ، همواره وی در کنار سمت راست ویا چپ مرحوم فلسفی در خانه آن مرحوم در خیابان ری که هم اکنون به مرکز پرورش مبلًغ ودانشکده ای در این راستا گردیده است ، نشسته بود واز بحث ها وسخنان وکیفیت طرح آن واشکالات ، سخن به میان می آمد ویکی از متکلمین وصاحب نظران این انجمن ، مرحوم شجاعی بود که اظهار نظر وسخنش با احسنت آقای ، مرحوم فلسفی روبرو می گردید.
از آنجا که مرحوم شجاعی ، تربیت شده مکتب مرحوم خندق آبادی وحاج شیخ مرتضی انصاری ومرحوم فلسفی وجز اینها بود ، چنین مطالب وسخنرانیها وجزئیات را فرا گرفته بود که در هر باب ومساله ای ، متاع ومطلب داشت واین هنری بود که در این دوران ودوران مرحوم شجاعی بسیار اندک وکم نظیر بشمار می آمد.
مرحوم حجة الاسلام سید قاسم شجاعی ، یک #مدرسه بود ، او یک دائرة المعارفی بود که از هر باب وسخن ومطلب ، با بهره از قدرت بیان وحافظه قدرتمند وداشتن علم انساب ، منبر وسخنرانیهای او مجموعه ای از مطالب سودمند علمی ، روایی ،تاریخی ، اجتماعی وحتی #پزشکی را در بر می گرفت.
سخنرانی پرشور او را در بزرگداشت شهدای #حوزه علمیه نجف أشرف که به دعوت اینجانب در مسجد ارک وبا حضور #رهبر معظم #انقلاب ، وتمام شخصیتهای حوزوی قم وتهران وعلما وشخصیتهای سیاسی واجتماعی وسرشناسان بازار وجز اینها بود را تاریخ مسجد ارک ومردم وهمه از یاد نمی برند ! که آن روز همه به هم چنین می گفتند که
آقای فلسفی با #عمامه _سیاه بر منبر رفته است.
در سه سال قبل توفیق یافتم که در کنگره شعبانیه ، میزبان ایشان ودیگر فضلای قم وتهران در #کربلا باشم. چه لحظات زیبا وپر روحانیتی را با وی سپری نمودم که در آغاز ونیمه وپایان هرروز از این سفر ، با بیان شیوا ومقتدرانه اش زبان به سپاس وتقدیر باز می نمود ومرا شرمنده الطاف خود می نمود که این خود نشان از صفا ووفا وگسترده دلی وتواضع او داشت.
آخرین بار در چند ماه پیش در مراسم #ختم همسر مرحوم آیة الله #شاه آبادی ، خدمت این سید بزرگوار ووفادار که همواره بوی مرحوم پدرم را از وی استشمام می کردم ، رسیده و#تربت اربابش حضرت اباعبد الله الحسین ع را که به وی قول داده بودم ، تقدیم داشتم.
چه حال وهوایی به این بزرگوار دست داد! #اشک از دیدگانش سرازیر وبر ظرف تربت ،دهها بوسه زد وبا خود چنین زمزمه می نمود :
حسین جانم
یک عمر دم از نوکریت زدم ، وافتخار خادمی وروضه خوانی تو را ، همچون مدال بر سینه زده ام ، لا تخیًبني ، سیدی ومولای!!
در پایان ،درود بی پایان خود را به روح این سخنور توانا ودیگر ستارگان سخن وخادمان حسینی فرستاده وامید آن دارم که من ودیگر دوستدارانشان را نزد سالار شهیدان ، #شفیع قرار دهند، انشاء الله
والسلام علیهم یوم ولدوا ، ویوم ماتوا ، ویوم یبعثون حیًا
دکتر #هادی _انصاری
۲۱ مهر ماه ۱۳۹۷
۲ صفر ۱٤٤٠
____________
@drhadiansarii
خاندانى #خدمتگزار🔴
به بهانه در گذشت مرحوم دكتر محمد #خلخالى در نجف أشرف🔹
بخش سوم 🔹🔹🔹
در دوران وقرن اخیر شخصیتی همچون حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ #نصر الله خلخالی ، در این راستا گام نهاده وخدمات گسترده ومهمًی را به حوزه وحوزویان تقدیم داشت.
از آنجا که مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی صیت خدمات وگسترده گی فعالیتهایش نه تنها کم نظیر بلکه بی نظیر بوده ومی توان قاطعانه اذعان نمایم که شخصیتی در قرن گذشته ودر شرایط خاصً وبحرانی #عراق، وجود نداشته است چنین خدمات فراوانی را در زمینه های متعدد فراهم آورده وبدون بیم از دولت عراق از سویی ، واعتماد والای مراجع وحوزویان وایرانی تباران وبطور کلی جامعه نه تنها نجف بلکه جامعه #شیعه عراق ، توانست زمینه های موفقیت وخدمت رسانی را در این مرد به اوج خود رساند که گاه بازگویی آن برای نسل جدید ، بصورت افسانه بشمار می رود.
حاج شیخ #نصر الله فرزند #حسن ، فرزند #علی رشتی #ماسوله ای بود که پدرش ، شیخ حسن ، در حوالی یک قرن ونیم پیش به عشق مجاورت با بارگاه #امیر المومنین ع به نجف أشرف مهاجرت کرده واز آنجا که این خانواده یعنی شیخ حسن وپدرش شیخ علی ،حرفه برنج فروشی در دیار خود را داشتند ، در نجف به عنوان حسابدار بازرگانی بنام شیخ #احمد خلخالی گردید که نام خانوادگی #خلخالی را از این هنگام به خود گرفت. نصر الله در سال ۱۳۱۶ هجری در نجف ودر این خانواده دیده به جهان گشود. به علت شیوع بیماری وبا در #عراق ، این خانواده به ایران هجرت کرده ودر #قم سکونت اختیار نمودند. نصر الله پس از تحصیلات ابتدایی ، به حوزه قم وارد شد وتوفیق یافت که در درس مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم #حائری ، موسس #حوزه علمیه قم شرکت نموده وبا امام #خمینی از دوران جوانی ، روابط گسترده وخانوادگی بوجود آورد تا آنجا که نخستین فرزند او محمد که بعدها #پزشک شده وخود ادامه دهنده راه پدر گردید باهمسر مرحوم آیة الله #إشراقی ، خواهر وبرادر رضاعی بشمار می آمدند.
حاج شیخ نصر الله مشهور به خلخالی برای ادامه تحصیلات حوزوی خود ، مجددا راهی نجف أشرف گردید وتحصیلات خود را بدانجا رسانید که توانست در درس مرحوم میرزای #نایینی شرکت جوید. توان مالی او از سویی وجایگاه واعتمادی که در میان بزرگان ومراجع آن هنگام حوزه نجف أشرف پیدا کرده بود ، او را به گونه معتمد #مراجع نمود که وکالت مطلق را از آیات عظام #بروجردی ، سید #احمد خوانساری ، #خویی و#خمینی وجز اینها از دیگر مراجع وقت را بدست آوردکه این خود آغازی برای فعالیت های گسترده او از سوی مرجعیت عامًه هر هنگام بود.
حاج #شیخ نصر الله خلخالی که نماینده ووکیل مطلق مرحوم آیة الله بروجردی در عراق بود ، به دستور معظم له دست به ساخت دو #مدرسه آیة الله بروجردی، مشهور به (#کبری )و (#صغری) در نجف ، یک مدرسه در کربلا و#حسینیه و#حمام آیة الله بروجردی در #سامراء زد که تا سال ۱۹۹۱ میلادی ، خدمات گسترده ای را به حوزویان وشیعه إرائه می داد ودر این هنگام بود که اغلب این مراکز به دستور صدام ، با خاک یکسان گردید.
همچنین وی دست به بازسازی دو مدرسه #آخوند، معروف به ( کبری ) ودیگری ( صغری ) در نجف زد .
ونیز مدارس دیگر حوزه، همچون مدرسه #قوام ، ساخت مدرسه #بهبهانی در نجف ، وترمیم وبازسازی مدرسه #صدر أعظم إصفهانی در بازار بزرگ نجف أشرف ودهها موقوفه دیگر در این راستا را بر عهده گرفت. حاج شیخ نصر الله خلخالی از سال ۱۹۵۸ میلادی ، دست به احداث #شبکه بانکی قدرتمندی زد که در آن هنگام وبا شرایط ویژه سیاسی #عراق ، تسهیلات فراوانی را برای انتقال ملیونها دینار وجز اینها از واحدهای پول کشورهای #ایران و#خلیج فارس و#هند و#پاکستان ودیگر کشورهای #اروپایی که به سوی حوزه نجف أشرف سرازیر بود را مدیریت نمود که در این نقل وانتقالات مالی وحواله ها ، حتی یک مورد تخلًف ویا تصرف غیر شرعی وشکایتی از ایشان کسی سراغ ندارد.
گفتنی است این شبکه نقل وانتقال گسترده مالی به ویژه از ایران که رقم قابل ملاحظه ای بود ، سالها إدامه یافت وپس از هجرت مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی به #سوریه از بیم حکومت #بعث در عراق ، همچنان از سوی فرزندش حاج #علی خلخالی ومرحوم سید حسن #مدنی که پدر زن حاج علی بشمار آمده وبرادر مرحوم آیة الله حاج سید أسد الله مدنی ( #شهید محراب ) بود ، بصورت بسیار منظم وگسترده ادامه یافت وملیونها دینار وواحدهای دیگر نقدی وحواله ها ،بدون هیچگونه تخلًف وبا حفظ امانت داری ونکته زیباتر اینکه حفظ اسرار افراد وعدم فاش ساختن هرگونه نقل وانتقال مالی مردم ، سالها تا نزدیکی پیروزی #انقلاب در ایران ، ادامه یافت.
____________
@drhadiansarii
به بهانه در گذشت مرحوم دكتر محمد #خلخالى در نجف أشرف🔹
بخش سوم 🔹🔹🔹
در دوران وقرن اخیر شخصیتی همچون حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ #نصر الله خلخالی ، در این راستا گام نهاده وخدمات گسترده ومهمًی را به حوزه وحوزویان تقدیم داشت.
از آنجا که مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی صیت خدمات وگسترده گی فعالیتهایش نه تنها کم نظیر بلکه بی نظیر بوده ومی توان قاطعانه اذعان نمایم که شخصیتی در قرن گذشته ودر شرایط خاصً وبحرانی #عراق، وجود نداشته است چنین خدمات فراوانی را در زمینه های متعدد فراهم آورده وبدون بیم از دولت عراق از سویی ، واعتماد والای مراجع وحوزویان وایرانی تباران وبطور کلی جامعه نه تنها نجف بلکه جامعه #شیعه عراق ، توانست زمینه های موفقیت وخدمت رسانی را در این مرد به اوج خود رساند که گاه بازگویی آن برای نسل جدید ، بصورت افسانه بشمار می رود.
حاج شیخ #نصر الله فرزند #حسن ، فرزند #علی رشتی #ماسوله ای بود که پدرش ، شیخ حسن ، در حوالی یک قرن ونیم پیش به عشق مجاورت با بارگاه #امیر المومنین ع به نجف أشرف مهاجرت کرده واز آنجا که این خانواده یعنی شیخ حسن وپدرش شیخ علی ،حرفه برنج فروشی در دیار خود را داشتند ، در نجف به عنوان حسابدار بازرگانی بنام شیخ #احمد خلخالی گردید که نام خانوادگی #خلخالی را از این هنگام به خود گرفت. نصر الله در سال ۱۳۱۶ هجری در نجف ودر این خانواده دیده به جهان گشود. به علت شیوع بیماری وبا در #عراق ، این خانواده به ایران هجرت کرده ودر #قم سکونت اختیار نمودند. نصر الله پس از تحصیلات ابتدایی ، به حوزه قم وارد شد وتوفیق یافت که در درس مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم #حائری ، موسس #حوزه علمیه قم شرکت نموده وبا امام #خمینی از دوران جوانی ، روابط گسترده وخانوادگی بوجود آورد تا آنجا که نخستین فرزند او محمد که بعدها #پزشک شده وخود ادامه دهنده راه پدر گردید باهمسر مرحوم آیة الله #إشراقی ، خواهر وبرادر رضاعی بشمار می آمدند.
حاج شیخ نصر الله مشهور به خلخالی برای ادامه تحصیلات حوزوی خود ، مجددا راهی نجف أشرف گردید وتحصیلات خود را بدانجا رسانید که توانست در درس مرحوم میرزای #نایینی شرکت جوید. توان مالی او از سویی وجایگاه واعتمادی که در میان بزرگان ومراجع آن هنگام حوزه نجف أشرف پیدا کرده بود ، او را به گونه معتمد #مراجع نمود که وکالت مطلق را از آیات عظام #بروجردی ، سید #احمد خوانساری ، #خویی و#خمینی وجز اینها از دیگر مراجع وقت را بدست آوردکه این خود آغازی برای فعالیت های گسترده او از سوی مرجعیت عامًه هر هنگام بود.
حاج #شیخ نصر الله خلخالی که نماینده ووکیل مطلق مرحوم آیة الله بروجردی در عراق بود ، به دستور معظم له دست به ساخت دو #مدرسه آیة الله بروجردی، مشهور به (#کبری )و (#صغری) در نجف ، یک مدرسه در کربلا و#حسینیه و#حمام آیة الله بروجردی در #سامراء زد که تا سال ۱۹۹۱ میلادی ، خدمات گسترده ای را به حوزویان وشیعه إرائه می داد ودر این هنگام بود که اغلب این مراکز به دستور صدام ، با خاک یکسان گردید.
همچنین وی دست به بازسازی دو مدرسه #آخوند، معروف به ( کبری ) ودیگری ( صغری ) در نجف زد .
ونیز مدارس دیگر حوزه، همچون مدرسه #قوام ، ساخت مدرسه #بهبهانی در نجف ، وترمیم وبازسازی مدرسه #صدر أعظم إصفهانی در بازار بزرگ نجف أشرف ودهها موقوفه دیگر در این راستا را بر عهده گرفت. حاج شیخ نصر الله خلخالی از سال ۱۹۵۸ میلادی ، دست به احداث #شبکه بانکی قدرتمندی زد که در آن هنگام وبا شرایط ویژه سیاسی #عراق ، تسهیلات فراوانی را برای انتقال ملیونها دینار وجز اینها از واحدهای پول کشورهای #ایران و#خلیج فارس و#هند و#پاکستان ودیگر کشورهای #اروپایی که به سوی حوزه نجف أشرف سرازیر بود را مدیریت نمود که در این نقل وانتقالات مالی وحواله ها ، حتی یک مورد تخلًف ویا تصرف غیر شرعی وشکایتی از ایشان کسی سراغ ندارد.
گفتنی است این شبکه نقل وانتقال گسترده مالی به ویژه از ایران که رقم قابل ملاحظه ای بود ، سالها إدامه یافت وپس از هجرت مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی به #سوریه از بیم حکومت #بعث در عراق ، همچنان از سوی فرزندش حاج #علی خلخالی ومرحوم سید حسن #مدنی که پدر زن حاج علی بشمار آمده وبرادر مرحوم آیة الله حاج سید أسد الله مدنی ( #شهید محراب ) بود ، بصورت بسیار منظم وگسترده ادامه یافت وملیونها دینار وواحدهای دیگر نقدی وحواله ها ،بدون هیچگونه تخلًف وبا حفظ امانت داری ونکته زیباتر اینکه حفظ اسرار افراد وعدم فاش ساختن هرگونه نقل وانتقال مالی مردم ، سالها تا نزدیکی پیروزی #انقلاب در ایران ، ادامه یافت.
____________
@drhadiansarii
خاندانى #خدمتگزار🔴
به بهانه در گذشت دكتر محمد #خلخالى در #نجف أشرف 🔹
بخش چهارم 🔹🔹🔹🔹
یکی دیگر از خدمات مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی ، این بود که بیش از هشتاد #مدرسه ، #حسینیه ، #خانه های وقفی وجز اینها از اموال عمومی و#موقوفات ، بنام او بود.
علاوه براین بیش از یکصد وهشتاد خانه ایرانیان وحوزویان ودیگر ملیت هایی که بر طبق قوانین #عراق ، حقً مالکیت در عراق را نداشتند ، بنام ایشان بود.
لازم به یاد آوری است که وی از معدود ایرانیانی بود که دارای شناسنامه وگذرنامه عراقی بود که از این روی می توانست املاک زیادی را بنام خویش داشته باشد.
جالب آنکه در سال ۱۹۸۰ میلادی ، #صدًام حسین قانون مصادره اموال خارجی تباران در عراق را صادر نمود ، ودر این راستا اموال واملاک فراوانی که بنام عراقی ها وجز اینها بود که مالکیت آنها از آنِ ایرانی تباران بود ، همه مصادره گردید وتنها املاک بنام #نصر الله بن حسن بن علی الخلخالی از مجلس رهبری انقلاب عراق موسوم به (#مجلس قیادة الثورة) استثناء گردید!
علًت این رخداد این بود که در این هنگام که مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی به #سوریه گریخته بود ، فرزندش دکتر #محمد خلخالی که خود فارغ التحصیل پزشکی در رشته #ارتوپدی از دانشگاه ( العین ) #قاهره بود ، ودر نجف مشغول به طبابت وکار در بیمارستان ومطب بود ، اقدام به شکایت علیه دولت عراق نموده وبا گرفتن وکلای قدرتمند ، در برابر دولت #بعث ایستادگی نمود که این املاک همه از آنِ خاندان وی می باشد وتاوان آن را که چند ماه #زندان بود نیز برخود ارزانی داشت ، تا سرانجام قانون یاد شده صادر شده و از تمام املاک وموقوفاتی که بنام پدرش بود محافظت نمود.
حاج شیخ نصر الله خلخالی که به یکی از ثروتمندان #قدرتمند عراق ، تغییر یافته بود ودر حوزه وروحانیت از جایگاه ویژه ای برخوردار بود ، هیچگاه پارا از گلیم خود فراتر ننهاده ودر طول این مدت وفعالیت گسترده ، سوء استفاده ، تخلًف مالی ، دفاع از افراد بد عقیده ویا منحرف مذهبی ، جبهه گیری بر علیه مرجعی ، وجز اینها از کارها در پرونده او ثبت نگردیده است.
____________
@drhadiansarii
به بهانه در گذشت دكتر محمد #خلخالى در #نجف أشرف 🔹
بخش چهارم 🔹🔹🔹🔹
یکی دیگر از خدمات مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی ، این بود که بیش از هشتاد #مدرسه ، #حسینیه ، #خانه های وقفی وجز اینها از اموال عمومی و#موقوفات ، بنام او بود.
علاوه براین بیش از یکصد وهشتاد خانه ایرانیان وحوزویان ودیگر ملیت هایی که بر طبق قوانین #عراق ، حقً مالکیت در عراق را نداشتند ، بنام ایشان بود.
لازم به یاد آوری است که وی از معدود ایرانیانی بود که دارای شناسنامه وگذرنامه عراقی بود که از این روی می توانست املاک زیادی را بنام خویش داشته باشد.
جالب آنکه در سال ۱۹۸۰ میلادی ، #صدًام حسین قانون مصادره اموال خارجی تباران در عراق را صادر نمود ، ودر این راستا اموال واملاک فراوانی که بنام عراقی ها وجز اینها بود که مالکیت آنها از آنِ ایرانی تباران بود ، همه مصادره گردید وتنها املاک بنام #نصر الله بن حسن بن علی الخلخالی از مجلس رهبری انقلاب عراق موسوم به (#مجلس قیادة الثورة) استثناء گردید!
علًت این رخداد این بود که در این هنگام که مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی به #سوریه گریخته بود ، فرزندش دکتر #محمد خلخالی که خود فارغ التحصیل پزشکی در رشته #ارتوپدی از دانشگاه ( العین ) #قاهره بود ، ودر نجف مشغول به طبابت وکار در بیمارستان ومطب بود ، اقدام به شکایت علیه دولت عراق نموده وبا گرفتن وکلای قدرتمند ، در برابر دولت #بعث ایستادگی نمود که این املاک همه از آنِ خاندان وی می باشد وتاوان آن را که چند ماه #زندان بود نیز برخود ارزانی داشت ، تا سرانجام قانون یاد شده صادر شده و از تمام املاک وموقوفاتی که بنام پدرش بود محافظت نمود.
حاج شیخ نصر الله خلخالی که به یکی از ثروتمندان #قدرتمند عراق ، تغییر یافته بود ودر حوزه وروحانیت از جایگاه ویژه ای برخوردار بود ، هیچگاه پارا از گلیم خود فراتر ننهاده ودر طول این مدت وفعالیت گسترده ، سوء استفاده ، تخلًف مالی ، دفاع از افراد بد عقیده ویا منحرف مذهبی ، جبهه گیری بر علیه مرجعی ، وجز اینها از کارها در پرونده او ثبت نگردیده است.
____________
@drhadiansarii
در سفرم به سومین #پایتخت حرم اهل بیت ع ، #شیراز 🔸
بر #مزار ستاره ای از #خاندان والای محلاتی 🔹
بخش چهارم 🔴
نزدیک به نیم قرن است که همواره نام #شیراز ، پس از بارگاه حضرت #شاه چراغ وحضرت سید محمد #عابد وحضرت سید علاء الدین حسین ابن موسی الکاظم علیهم السلام ، برای من با نام مرحوم آیة الله حاج شیخ #بهاء الدین محلاتی وفرزند والامقام ودانشمندش ، مرحوم آیة الله آقا#مجدالدین محلاتی ، قرین بوده است.
بیاد دارم در سال ۱۳۵۲ شمسی ،آنگاه که به همراه مرحوم پدرم ،#شهید آیة الله حاج شیخ احمد #انصاری به ایران آمدیم ، واز آنجا که علمای #بلاد به علًت جایگاه اجتماعی وویژه ای که پدرم در حوزه علمیه نجف وارتباط نزدیکشان با #مراجع آن هنگام #نجف اشرف ، اغلب با پدرم روابط دوستانه خاصًی داشته وبیاد دارم که در سه ماهی که مرحوم پدر شهیدم در ایران بودند ، اغلب سعی داشتند که با علما وبزرگان بلاد ایران ، دیدار کرده وتجدید عهدی بنمایند.
در این راستا وهنگام بود که نام آیة الله حاج شیخ بهاء الدین محلاتی را برای نخستین بار از زبان #پدر شنیده واظهار داشتند که ایشان دعوت کرده اند که به شیراز برویم.
ما نیز خوشحال از این سفر بودیم که نخست با #هواپیما سفر کرده ! ودیگر اینکه به دیدار #تخت جمشید وآثار باستانی بیش از دوهزار ساله این دیار می شتابیم .
لیکن متاسفانه بیاد ندارم که به چه علت این سفر به بعد موکول شده ومن از هرسه محروم شدم ! یعنی هم مسافرت با هواپیما ،ودوم دیدار تخت جمشید وسوم #درک وملاقات با #آیة الله #محلاتی !
سالها سپری شد ،تا اینکه مرحوم آیة الله حاج شیخ بهاء الدین محلاتی بیمار شده ودر بخش انقلاب #بیمارستان شهید رجایی بستری شدند .
از این پس بود که تقریبا هفته ای دو یا سه بار فرزندشان ، مرحوم آیة الله آقا مجد الدین محلاتی ، شبها به دیدار مرحوم آیة الله العظمی حاج سید محمد #روحانی که در آن هنگام مورد لطف !! برخی از فعالان انقلابی قرار گرفته ( که تاوان دنیایی عمل خویش را پس داده واز آن جهان بی خبرم!!) وایشان اجبارا ،#قم وحوزه ودرس را رها کرده بودند و بیش از یک سال را در #تهران سپری کردند ، آمده وگعده زیبایی را این دو بزرگوار با یکدیگر داشتند .ومن نیز که اغلب #خواجه حرمسرا بودم ، وپیش از افتخار وصلت من با صبیه مرحوم آیة الله روحانی بود ، در این جلسات حضور داشته واز این پس بود که با شخصیت مرحوم محلاتی وویژگیهای او آشنا شده وخاطرات فراوانی را از آن هنگام در ذهن خویش دارم.
این دوران ،آغاز پیوند من واین شخصیت بود بطوریکه بعدها در سالهای ۱۳۶۵ به بعد ، بارها ایشان هنگام آمدن به تهران ، توفیق میزبانی ایشان در منزل را داشتم وچه خاطرات فراوان وزیبایی را از این بزرگ مرد ، هنوز در ذهن به خاطر سپرده ام.
روز بیست ودوم خرداد ۱۳۷۹ ، یکی از روزهای تلخ دوران #زندگی من بشمار می آید ، زیرا که با خبر #ارتحال نابهنگام این بزرگ مردی که مجسمه #اخلاق و#عمل و#زیبایی و#خوشرویی و#تواضع و#فروتنی و...بود روبرو گردیدم.
او مصداق واقعی یکی از احادیث پرمایه در فرهنگ اسلامی بود:
کونوا دعاةًللناس بغیر ألسنتکم: با عمل راهنمای مردم باشید نه با سخن!
امروز #جمعه ، هفتم دی ماه سال ۱۳۹۷ شمسی که توفیق یار گردید به شیراز آمده وبوی آن بزرگ را در فضای آن استشمام کنم ، به همراه برادر ارجمند وفرهیخته
گرامی ، جناب حجة الاسلام والمسلمین #برکت به سوی #مدرسه علمیه حضرت #ولی عصر ع واقع در بلوار #دستغیب ، حرکت نمودیم. در میانه صحن این مدرسه با روح ، مزار این بزرگ قرار دارد که پیرامون قبر او را درختان #نارنج حلقه زده ودر حلقه بعدی حجرات #دانش پژوهان وطلاب علوم دینی وستارگان آینده حوزه ها وسربازان امام زمان ع ، گرد مزارش را در بر گرفته اند.
پیکر پاکش را در میانه حیاط مدرسه ای که با عشق بنا کرده بود ،در خانه ابدی نهادند، ریشه های چند درخت نارنج ، پیرامون #پیکرش را در آغوش گرفته وشاخه ها وبرگهاى هميشه #سبز وپربار اين درختان ، مزارش را از برون ، دربرگرفته اند كه چه زيبا !!!وچه زیبا بود که هنگامی که گام به درون این مکان نهادم ، انبوهی از #میوه های درخت های نارنج ، همچون #شاگردان مدرسه اش که با آنان عشق ورزی می نمود ، بر روی #سنگ مزارش قرار گرفته بودند.
لحظاتی در کنار مزار او زانو زده وفاتحه ای خواندم وخاطرات فراوان وزیبا را در ثانیه هایی از ذهن عبور داده در حالیکه لبخند ملیح او را که همواره در گوشه لب داشت ، بیاد آوردم.
وسلام بر بندگان #صالح خدا !
یادش گرامی وراهش پر رهرو باد
______________
@drhadiansarii
بر #مزار ستاره ای از #خاندان والای محلاتی 🔹
بخش چهارم 🔴
نزدیک به نیم قرن است که همواره نام #شیراز ، پس از بارگاه حضرت #شاه چراغ وحضرت سید محمد #عابد وحضرت سید علاء الدین حسین ابن موسی الکاظم علیهم السلام ، برای من با نام مرحوم آیة الله حاج شیخ #بهاء الدین محلاتی وفرزند والامقام ودانشمندش ، مرحوم آیة الله آقا#مجدالدین محلاتی ، قرین بوده است.
بیاد دارم در سال ۱۳۵۲ شمسی ،آنگاه که به همراه مرحوم پدرم ،#شهید آیة الله حاج شیخ احمد #انصاری به ایران آمدیم ، واز آنجا که علمای #بلاد به علًت جایگاه اجتماعی وویژه ای که پدرم در حوزه علمیه نجف وارتباط نزدیکشان با #مراجع آن هنگام #نجف اشرف ، اغلب با پدرم روابط دوستانه خاصًی داشته وبیاد دارم که در سه ماهی که مرحوم پدر شهیدم در ایران بودند ، اغلب سعی داشتند که با علما وبزرگان بلاد ایران ، دیدار کرده وتجدید عهدی بنمایند.
در این راستا وهنگام بود که نام آیة الله حاج شیخ بهاء الدین محلاتی را برای نخستین بار از زبان #پدر شنیده واظهار داشتند که ایشان دعوت کرده اند که به شیراز برویم.
ما نیز خوشحال از این سفر بودیم که نخست با #هواپیما سفر کرده ! ودیگر اینکه به دیدار #تخت جمشید وآثار باستانی بیش از دوهزار ساله این دیار می شتابیم .
لیکن متاسفانه بیاد ندارم که به چه علت این سفر به بعد موکول شده ومن از هرسه محروم شدم ! یعنی هم مسافرت با هواپیما ،ودوم دیدار تخت جمشید وسوم #درک وملاقات با #آیة الله #محلاتی !
سالها سپری شد ،تا اینکه مرحوم آیة الله حاج شیخ بهاء الدین محلاتی بیمار شده ودر بخش انقلاب #بیمارستان شهید رجایی بستری شدند .
از این پس بود که تقریبا هفته ای دو یا سه بار فرزندشان ، مرحوم آیة الله آقا مجد الدین محلاتی ، شبها به دیدار مرحوم آیة الله العظمی حاج سید محمد #روحانی که در آن هنگام مورد لطف !! برخی از فعالان انقلابی قرار گرفته ( که تاوان دنیایی عمل خویش را پس داده واز آن جهان بی خبرم!!) وایشان اجبارا ،#قم وحوزه ودرس را رها کرده بودند و بیش از یک سال را در #تهران سپری کردند ، آمده وگعده زیبایی را این دو بزرگوار با یکدیگر داشتند .ومن نیز که اغلب #خواجه حرمسرا بودم ، وپیش از افتخار وصلت من با صبیه مرحوم آیة الله روحانی بود ، در این جلسات حضور داشته واز این پس بود که با شخصیت مرحوم محلاتی وویژگیهای او آشنا شده وخاطرات فراوانی را از آن هنگام در ذهن خویش دارم.
این دوران ،آغاز پیوند من واین شخصیت بود بطوریکه بعدها در سالهای ۱۳۶۵ به بعد ، بارها ایشان هنگام آمدن به تهران ، توفیق میزبانی ایشان در منزل را داشتم وچه خاطرات فراوان وزیبایی را از این بزرگ مرد ، هنوز در ذهن به خاطر سپرده ام.
روز بیست ودوم خرداد ۱۳۷۹ ، یکی از روزهای تلخ دوران #زندگی من بشمار می آید ، زیرا که با خبر #ارتحال نابهنگام این بزرگ مردی که مجسمه #اخلاق و#عمل و#زیبایی و#خوشرویی و#تواضع و#فروتنی و...بود روبرو گردیدم.
او مصداق واقعی یکی از احادیث پرمایه در فرهنگ اسلامی بود:
کونوا دعاةًللناس بغیر ألسنتکم: با عمل راهنمای مردم باشید نه با سخن!
امروز #جمعه ، هفتم دی ماه سال ۱۳۹۷ شمسی که توفیق یار گردید به شیراز آمده وبوی آن بزرگ را در فضای آن استشمام کنم ، به همراه برادر ارجمند وفرهیخته
گرامی ، جناب حجة الاسلام والمسلمین #برکت به سوی #مدرسه علمیه حضرت #ولی عصر ع واقع در بلوار #دستغیب ، حرکت نمودیم. در میانه صحن این مدرسه با روح ، مزار این بزرگ قرار دارد که پیرامون قبر او را درختان #نارنج حلقه زده ودر حلقه بعدی حجرات #دانش پژوهان وطلاب علوم دینی وستارگان آینده حوزه ها وسربازان امام زمان ع ، گرد مزارش را در بر گرفته اند.
پیکر پاکش را در میانه حیاط مدرسه ای که با عشق بنا کرده بود ،در خانه ابدی نهادند، ریشه های چند درخت نارنج ، پیرامون #پیکرش را در آغوش گرفته وشاخه ها وبرگهاى هميشه #سبز وپربار اين درختان ، مزارش را از برون ، دربرگرفته اند كه چه زيبا !!!وچه زیبا بود که هنگامی که گام به درون این مکان نهادم ، انبوهی از #میوه های درخت های نارنج ، همچون #شاگردان مدرسه اش که با آنان عشق ورزی می نمود ، بر روی #سنگ مزارش قرار گرفته بودند.
لحظاتی در کنار مزار او زانو زده وفاتحه ای خواندم وخاطرات فراوان وزیبا را در ثانیه هایی از ذهن عبور داده در حالیکه لبخند ملیح او را که همواره در گوشه لب داشت ، بیاد آوردم.
وسلام بر بندگان #صالح خدا !
یادش گرامی وراهش پر رهرو باد
______________
@drhadiansarii
بعد از #جنگ آمریکا با #کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد #ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در #جهان را مورد مطالعه قرار میداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک #زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
#آب و #غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول #شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار #مرگ زندانیان
در این #اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به #مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان #فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها #شب میخوابیدند و #صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط #نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های #مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که #جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، #سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، #عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی #پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک #شکنجه، شکنجه #خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن #پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «#شکنجه _خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
#دلار گران شده ...
#طلا گران شده ...
#کار نیست ...
#مدرسه ای آتش گرفت ...
#زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما #ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
ما ایرانیها هیچی نیستیم!
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک #انسان میتواند داشته باشد داریم!
توی همین محیيط هاى مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان #فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
#اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !
بزرگان #علمی، #هنری، #ادبی و #دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان #جنگ _نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون #دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان #جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
_____________
@drhadiansarii
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک #زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
#آب و #غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول #شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار #مرگ زندانیان
در این #اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به #مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان #فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها #شب میخوابیدند و #صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط #نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های #مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که #جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، #سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، #عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی #پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک #شکنجه، شکنجه #خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن #پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «#شکنجه _خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
#دلار گران شده ...
#طلا گران شده ...
#کار نیست ...
#مدرسه ای آتش گرفت ...
#زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما #ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
ما ایرانیها هیچی نیستیم!
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک #انسان میتواند داشته باشد داریم!
توی همین محیيط هاى مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان #فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
#اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !
بزرگان #علمی، #هنری، #ادبی و #دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان #جنگ _نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون #دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان #جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
_____________
@drhadiansarii
بیاد #عروج دوست دیرینه وعزیزمان حاج #تقی باعثی #یزدی
دیروز بعد الظهر درحسینیه #قائمیه ، مراسم یادبود
سنگینی به عنوان نخستین سالگذشت یار دیرینه ما ، تقی عزیز برگزار گردید که شخصیتهای گوناگون از علما ودانشگاهیان ودوستان وهمکلاسی ها وهمکاران وزارت امور خارجه این فقید عزیز ، حضور داشتند. تقریبا از آغاز این مراسم در مجلس حضور یافته وتا پایان مجلس پر #روح این یار ودوست دیرینه که بیش از نیم قرن ارتباط با او وخانواده اش را داشتم ، نشسته واز آنجا که در برابر درب ورود افراد وشخصیت ها در درون #مسجد نشسته بودم ، چهره #دوستان ویاران قدیمی که برای تسلی خانواده از راههای دور ونزدیک ، قدم رنجه کرده بودند را نظاره می کردم.
با ورود بسیاری از این عزیزان ، گاه زبانی وگاه با دیدگانمان ، حدیث دل نجوا کرده وبه هم این حقیقت را یاد آور می شدیم که از عروج ناگهانی #تقی عزیز ، یک سال سپری شد! وچه زود ایام وروزها وساعتها سپری می گردد..
هزاران خاطره از برابر دیدگانم ، همچون فیلمی زود گذر ، عبور می نمود که جز تأثر برایم دست آوردی نداشت.
تاثر از دست دادن زود هنگام این برادر !
گاه با چهره برافروخته برخی از عزیزان روبرو می شدم که بیش ازمن همواره هر روز را باهم بودند وچه لحظات سختی را سپری می کردند.
در این چند سال اخیر ، بیش از فضای حقیقی ، در فضای مجازی هر روز با یکدیگر بودیم واز نوشته ها وطنزها وجملات مخلوط #فارسی ، #عربی او وگاه نهیب به برخی ، بهره می بردم.
بیاد دارم که در برابر نوشته ها وگزارش سفرهایم ، وجز اینها از مطالبی که جسته وگریخته وگاه روزانه منتشر می نمودم ، همواره به گونه ای اظهار نظر کرده ومرا مورد لطف خود با نوشته هایش قرار می داد.
گاه حقایقی را با طنز وادبیات خاصً به خود در گروه به دوستان می رسانید.
چنین در ذهن دارم که ظاهرا آخرین مطلب زیبایش را در پاسخ به مطلبی که در گروه قرار داده بودم ، خطاب به من نوشته وهمچون همیشه مرا مورد مهر ولطف خویش قرار داده بود!
بیاد دارم در سال پیش در مسجد #یوسف آباد ،در لحظات یادواره اش ، به خود تلقین می کردیم که دیگر باور کنیم ، تقی عزیز از میان ما رخت بربست.
امًا امروز پس از سپری شدن یک سال ، هنوز باور نداریم که او از میان ما رخت بربسته است!
او گمنام خدمت کرد ، وبدون هیاهو وذکر نام وجز اینها در کشورهای مختلف ومهمتر در #جدًه به زائران بیت الله الحرام ونبوی خدمت کرده ولذًتش در این بود!
مجلس سال گذشت او نیز از روح ویژه ای برخوردار بود ، نجف زادگان ! همه گرد آمده بودند وفضا #علوی و#نجفی شده بود!
در هرگوشه ای ، چهره های عزیزانی را نظاره می کردم که از پس روح بلند مرحوم باعثی ، در این مکان گرد آمده وتوفیق دیدارشان را پیدا کرده بودم!
بدون تردید برای دیدن گاه یکی از این عزیزان ، باید ، تهران بزرگ را گشته وگاه دسترسی به او پیدا نمی کردی امًا روح بلند مرحوم تقی عزیز ! همه را گرد هم آورده بود ومن به حدود نیم #قرن پیش باز گردیده بودم وچهره های این عزیزان را با این تفاوت که نیم قرن از آن سپری شده وموهای سر وصورت ،،سپید گشته را نظاره می گردم !
ساعتی را در #نجف ، در #مدرسه _علوی ، در کلاس درس ، همه وهمه که از برابر دیدگانم رژه می رفتم ، نظاره کردم ، ونه ! بلکه حس نمودم وبا گام هایی سنگین ویاد وخاطره این عزیز ، حسبنیه را ترک نمودم !
روح وی سربلند وگسترده باد ودر کنار سفره موالیانش بدون تردید قرار داشته وبهره خدمات خالصانه او ، شامل خاندان وفرزندان مهربانش خواهد گردید.
روحش شاد ونامش جاودانه باد.
چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۸
دکتر #هادی _انصاری
…………………………………
@drhadiansarii
دیروز بعد الظهر درحسینیه #قائمیه ، مراسم یادبود
سنگینی به عنوان نخستین سالگذشت یار دیرینه ما ، تقی عزیز برگزار گردید که شخصیتهای گوناگون از علما ودانشگاهیان ودوستان وهمکلاسی ها وهمکاران وزارت امور خارجه این فقید عزیز ، حضور داشتند. تقریبا از آغاز این مراسم در مجلس حضور یافته وتا پایان مجلس پر #روح این یار ودوست دیرینه که بیش از نیم قرن ارتباط با او وخانواده اش را داشتم ، نشسته واز آنجا که در برابر درب ورود افراد وشخصیت ها در درون #مسجد نشسته بودم ، چهره #دوستان ویاران قدیمی که برای تسلی خانواده از راههای دور ونزدیک ، قدم رنجه کرده بودند را نظاره می کردم.
با ورود بسیاری از این عزیزان ، گاه زبانی وگاه با دیدگانمان ، حدیث دل نجوا کرده وبه هم این حقیقت را یاد آور می شدیم که از عروج ناگهانی #تقی عزیز ، یک سال سپری شد! وچه زود ایام وروزها وساعتها سپری می گردد..
هزاران خاطره از برابر دیدگانم ، همچون فیلمی زود گذر ، عبور می نمود که جز تأثر برایم دست آوردی نداشت.
تاثر از دست دادن زود هنگام این برادر !
گاه با چهره برافروخته برخی از عزیزان روبرو می شدم که بیش ازمن همواره هر روز را باهم بودند وچه لحظات سختی را سپری می کردند.
در این چند سال اخیر ، بیش از فضای حقیقی ، در فضای مجازی هر روز با یکدیگر بودیم واز نوشته ها وطنزها وجملات مخلوط #فارسی ، #عربی او وگاه نهیب به برخی ، بهره می بردم.
بیاد دارم که در برابر نوشته ها وگزارش سفرهایم ، وجز اینها از مطالبی که جسته وگریخته وگاه روزانه منتشر می نمودم ، همواره به گونه ای اظهار نظر کرده ومرا مورد لطف خود با نوشته هایش قرار می داد.
گاه حقایقی را با طنز وادبیات خاصً به خود در گروه به دوستان می رسانید.
چنین در ذهن دارم که ظاهرا آخرین مطلب زیبایش را در پاسخ به مطلبی که در گروه قرار داده بودم ، خطاب به من نوشته وهمچون همیشه مرا مورد مهر ولطف خویش قرار داده بود!
بیاد دارم در سال پیش در مسجد #یوسف آباد ،در لحظات یادواره اش ، به خود تلقین می کردیم که دیگر باور کنیم ، تقی عزیز از میان ما رخت بربست.
امًا امروز پس از سپری شدن یک سال ، هنوز باور نداریم که او از میان ما رخت بربسته است!
او گمنام خدمت کرد ، وبدون هیاهو وذکر نام وجز اینها در کشورهای مختلف ومهمتر در #جدًه به زائران بیت الله الحرام ونبوی خدمت کرده ولذًتش در این بود!
مجلس سال گذشت او نیز از روح ویژه ای برخوردار بود ، نجف زادگان ! همه گرد آمده بودند وفضا #علوی و#نجفی شده بود!
در هرگوشه ای ، چهره های عزیزانی را نظاره می کردم که از پس روح بلند مرحوم باعثی ، در این مکان گرد آمده وتوفیق دیدارشان را پیدا کرده بودم!
بدون تردید برای دیدن گاه یکی از این عزیزان ، باید ، تهران بزرگ را گشته وگاه دسترسی به او پیدا نمی کردی امًا روح بلند مرحوم تقی عزیز ! همه را گرد هم آورده بود ومن به حدود نیم #قرن پیش باز گردیده بودم وچهره های این عزیزان را با این تفاوت که نیم قرن از آن سپری شده وموهای سر وصورت ،،سپید گشته را نظاره می گردم !
ساعتی را در #نجف ، در #مدرسه _علوی ، در کلاس درس ، همه وهمه که از برابر دیدگانم رژه می رفتم ، نظاره کردم ، ونه ! بلکه حس نمودم وبا گام هایی سنگین ویاد وخاطره این عزیز ، حسبنیه را ترک نمودم !
روح وی سربلند وگسترده باد ودر کنار سفره موالیانش بدون تردید قرار داشته وبهره خدمات خالصانه او ، شامل خاندان وفرزندان مهربانش خواهد گردید.
روحش شاد ونامش جاودانه باد.
چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۸
دکتر #هادی _انصاری
…………………………………
@drhadiansarii
🔴 چرا #تظاهرات در #عراق ، به بیراهه کشانیده شد؟؟
فشرده ای از تیتر #تحلیل 🔹
بخش دوم‼️
🔸در این راستا نقایص ساختار اقتصادی #عراق ، وضعف مدیریتی ، نبود ویا کمبود #برق وجز اینها از نیازهای به حقً مردم ، ضعف خدمات دولت به مردم ، ودهها نقص دیگر ، بهترین دروازه برای تحریک مردم وبه ویژه جوانان عراقی بشمار می آید.
🔸 از نظر سیاسی، عراق در وضعیت شکنندهای قرار دارد. با اینکه عراق دو سال پیش با شکست نظامی #داعش تا حد زیادی از شّر این گروه خلاص شده است، ولی سایه این گروه و پیامدهای مقابله با آن کماکان بر عراق سنگینی میکند. سالها جنگ، ادامه فساد و غفلت، بخش عمدهای از زیرساختهای کشور را ویران کرده و گامهای اساسی برای بازسازی این زیرساختها انجام نگرفته است. عراق از فقدان امنیت غذایی، کمبود #آب برای #کشاورزی، و معضلات ناشی از کمبود #مسکن، #مدرسه و #بیمارستان رنج میبرد.
🔸 آنچه در اعتراضهای کنونی بیشتر جلوه میکند، عمق ناکامی و استیصال مردم است که مرزهای سنتی سیاستهای فرقهگرایانه عراق را درنوردیده است.
🔸 از همان آغاز این تظاهرات برخی از شبکههای خبری ضد دولت عراق و مخالف محور مقاومت ،مانند خبر پراکنی های «العربیه» #سعودی و «بی.بی.سی» و «سی.ان.ان» عربی ، که به شدت به دنبال انحراف مسیر خواستههای مردم عراق بودند ، بر این موج نارضایتی وتظاهرات خیابانی ملًت ،سوار شده وبه گونه ای می توان گفت که رهبری وهدایت این حرکت را در جای جای عراق بدست گرفتند!
🔸 طرح #آشوب در عراق از سه ماه پیش، با همکاری شماری از سرویسهای اطلاعاتی کشف شده است. بر اساس این طرح، قرار بود تظاهراتی تحت عنوان مطالبات مردم آغاز و سپس از آن بهرهبرداری شود و به سمت خشونت و ایجاد هرج و مرج و ناآرامی در کشور سوق داده شود.
………………………………
@drhadiansarii
فشرده ای از تیتر #تحلیل 🔹
بخش دوم‼️
🔸در این راستا نقایص ساختار اقتصادی #عراق ، وضعف مدیریتی ، نبود ویا کمبود #برق وجز اینها از نیازهای به حقً مردم ، ضعف خدمات دولت به مردم ، ودهها نقص دیگر ، بهترین دروازه برای تحریک مردم وبه ویژه جوانان عراقی بشمار می آید.
🔸 از نظر سیاسی، عراق در وضعیت شکنندهای قرار دارد. با اینکه عراق دو سال پیش با شکست نظامی #داعش تا حد زیادی از شّر این گروه خلاص شده است، ولی سایه این گروه و پیامدهای مقابله با آن کماکان بر عراق سنگینی میکند. سالها جنگ، ادامه فساد و غفلت، بخش عمدهای از زیرساختهای کشور را ویران کرده و گامهای اساسی برای بازسازی این زیرساختها انجام نگرفته است. عراق از فقدان امنیت غذایی، کمبود #آب برای #کشاورزی، و معضلات ناشی از کمبود #مسکن، #مدرسه و #بیمارستان رنج میبرد.
🔸 آنچه در اعتراضهای کنونی بیشتر جلوه میکند، عمق ناکامی و استیصال مردم است که مرزهای سنتی سیاستهای فرقهگرایانه عراق را درنوردیده است.
🔸 از همان آغاز این تظاهرات برخی از شبکههای خبری ضد دولت عراق و مخالف محور مقاومت ،مانند خبر پراکنی های «العربیه» #سعودی و «بی.بی.سی» و «سی.ان.ان» عربی ، که به شدت به دنبال انحراف مسیر خواستههای مردم عراق بودند ، بر این موج نارضایتی وتظاهرات خیابانی ملًت ،سوار شده وبه گونه ای می توان گفت که رهبری وهدایت این حرکت را در جای جای عراق بدست گرفتند!
🔸 طرح #آشوب در عراق از سه ماه پیش، با همکاری شماری از سرویسهای اطلاعاتی کشف شده است. بر اساس این طرح، قرار بود تظاهراتی تحت عنوان مطالبات مردم آغاز و سپس از آن بهرهبرداری شود و به سمت خشونت و ایجاد هرج و مرج و ناآرامی در کشور سوق داده شود.
………………………………
@drhadiansarii
نشست دوره ای اساتید سطوح عالی و خارج #حوزه ی علمیه ی #قم در بیانیه ای اعلام کرد: زعامت مرجع عالی شیعه آیت الله العظمی #سیستانی مدظله استمرار مدرسه اصیل تشیع و نمایانگر عقلانیت شیعی در تحولات دوران معاصر است.
متن کامل بیانیه به این شرح است:
باسمه تعالی
نهاد مرجعیت طی تاریخ پرافتخار خود به صیانت از مرزهای هویتی و عقیدتی تشیع و ایجاد ثبات و آرامش در جامعه #شیعه باورمند بوده است.
حرکت بر اساس این باور در کنار تولید آثار فاخر علمی، موجب قوام بخشیدن به نهاد عریق مرجعیت شیعه و تعمیق اعتماد مردم و فروکاستن از شدائد اجتماعی گردیده است.
زعامت مرجع عالی شیعه آیت الله العظمی سیستانی مدظله استمرار #مدرسه اصیل تشیع و نمایانگر #عقلانیت شیعی در تحولات دوران معاصر است.
مشی این #نهاد مستقل همواره از سوی برخی جریان های تندرو، بدون توجه به تجربه تاریخی و منافع بلند مدت شیعه و حدود شرع انور، مورد هجمه قرار گرفته و سبب شکل گیری شکاف های درون شیعی و هزینه های گزاف شده است.
ما ضمن تحذیر از تکرار تجربه های تلخ گذشته، همه علاقمندان به مکتب اهل البیت علیهم السلام را به حفظ حریم مرجعیت توصیه می نماییم.
نشست دوره ای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه ی علمیه ی قم
__________
@drhadiansarii
متن کامل بیانیه به این شرح است:
باسمه تعالی
نهاد مرجعیت طی تاریخ پرافتخار خود به صیانت از مرزهای هویتی و عقیدتی تشیع و ایجاد ثبات و آرامش در جامعه #شیعه باورمند بوده است.
حرکت بر اساس این باور در کنار تولید آثار فاخر علمی، موجب قوام بخشیدن به نهاد عریق مرجعیت شیعه و تعمیق اعتماد مردم و فروکاستن از شدائد اجتماعی گردیده است.
زعامت مرجع عالی شیعه آیت الله العظمی سیستانی مدظله استمرار #مدرسه اصیل تشیع و نمایانگر #عقلانیت شیعی در تحولات دوران معاصر است.
مشی این #نهاد مستقل همواره از سوی برخی جریان های تندرو، بدون توجه به تجربه تاریخی و منافع بلند مدت شیعه و حدود شرع انور، مورد هجمه قرار گرفته و سبب شکل گیری شکاف های درون شیعی و هزینه های گزاف شده است.
ما ضمن تحذیر از تکرار تجربه های تلخ گذشته، همه علاقمندان به مکتب اهل البیت علیهم السلام را به حفظ حریم مرجعیت توصیه می نماییم.
نشست دوره ای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه ی علمیه ی قم
__________
@drhadiansarii
Forwarded from محمد تقی سبحانی
دكتر هادى انصارى
📙 مهم ترین نقش مدرسه کوفه، تربیت نسل بزرگی از دانشمندان و صاحب نظران است. ▪️خلاصه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی در نشست بنیاد معرفت و تمدن شیعه در مدرسه کوفه 📃 کوفیان نسبت به گذشته نوآوری هایی در دانش کلام ایجاد کردند: 1️⃣ نخستین بار…
نشست_بنیاد_معرفت_و_تمدن_شیعه_در_مدرسه_کوفه.pdf
279.6 KB
📝#متن نشست بنیاد معرفت و تمدن شیعه در مدرسه کوفه
🔺حجت الاسلام والمسلمین استاد محمدتقی سبحانی
╔═ 📜🖋 ═╗
@mtsobhani
╚═ 🖋📜 ═╝
#نشست
#فارسی
#مدرسه_کوفه
🔺حجت الاسلام والمسلمین استاد محمدتقی سبحانی
╔═ 📜🖋 ═╗
@mtsobhani
╚═ 🖋📜 ═╝
#نشست
#فارسی
#مدرسه_کوفه
Forwarded from Hadi Ansari
سرمناره یکی از مناره های مدرسه غیاثیه متعلق به سده هشتم (پامنار خیابان اذر)
عکس: مصطفی کریمی منش
#مدرسه_غیاثیه
#پامنار
عکس: مصطفی کریمی منش
#مدرسه_غیاثیه
#پامنار
Forwarded from تاریخ حوزه تهران
💡مَدرسهای بیاستاد!
مدرسه یا خوابگاه؟
قوام مَدرس به استاد و شاگرد است. از گذشته چنین بود که با تدریس یک استاد به شاگردان خود، مَدرسی شکل میگرفت و جا و مکان آن هم مهم نبود؛ در خانه استاد، در مسجد استاد، در یک مدرسه یا حرمی مطهر. اصل با وجود استاد بود که جویندگان علم را گرد میآورد.
استاد، خود شاگردش را میآزمود و رتبه علمیاش را تأیید میکرد و همان تأیید کتبی یا شفاهی استاد و نهایتا توان تدریس دانش توسط آن طلبه کافی بود که خروجی مدرسها را به ظهور رساند؛ چه مدرسهای خانگی و چه مدرسهای.
نمونههای تاریخی میگوید که مدرسهها گاهی پس از شکلگیری مَدرسها به یمن وجود یک یا چند استاد، به همت اهل خیر بنا شدهاند و گاه نیز بانیان خیر، مدرسه ساختهاند و با دعوت از اساتید مبرز در علوم مختلف و از بلاد دیگر، مدرسهایی پدید آوردهاند تا جویندگان معارف الهیه، انگیزهای برای هجرت به این مدرسه بیابند.
در حوزه قدیم تهران، یک مدرسه بود به نام صدر یک استاد اصلی در حکمت داشت به نام #آقا_محمدرضا_قمشهای. اشتغال دیگری هم نداشت. مدرسه #دارالشفاء تهران، محل تدریس #میرزای_جلوه بود. او هم اشتغال دیگری نداشت. #مدرسه_منیریه بود و حکیم هیدجی. #مدرسه_سپهسالار قدیم بود و #آقا_علی مدرس. #مدرسه_کاظمیه را تنها برای میرزا علیاکبر تفرشی بنا کردند و مدرسش شکل گرفت. میرزا عبدالرحیم نهاوندی از شاگردان شیخ اعظم انصاری را در تهران نگهداشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد. در عین حال، #حاج_ملا_علی_کنی در خانه درس میداد؛ #میرزای_آشتیانی در خانه درس میداد. در این دوران اخیر هم #آیتالله_جعفری_اراکی را در تهران نگهداشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد.
چه بسیار مدرسهها که چون خالی از مَدرس و مُدرّس است، خوابگاهی بیش نیست. چیزی که امروز نمونهاش کم نیست!
چندی پیش به مدرسه علمیهای در شهری غیر از قم سر زدم که بسیار خرج تجدید بنا و توسعه و تزئین آن شده است. دیدم بر اتاقی نوشته: مدرس درس خارج. پرسیدم در این مدرسه کدام بزرگوار درس خارج میدهد؟! مدیر مدرسه گفت: چون در اینجا درس خارج رسمی نداریم، درس خارج آیتالله جوادی آملی به صورت برخط برای طلاب پخش میشود!
این است حال روز مدرسههایی که خوابگاهی بیش نیستند! بهتر نیست بجای مدرسهسازی، شرایط هجرت و اقامت اساتید برجسته از مراکز اصلی علم به حوزههای پیرامونی را فراهم کنیم؟
با یک بررسی مختصر در حوزههای کهن شهرهای ایران میتوان فهمید که چه تعداد از علمای قدیم آن بومی و چه تعداد مهاجر بودهاند.
علمای مهاجر به بلاد، چه انگیزههایی داشتند که از فعالیت علمی در قم و نجف و رسیدن به مرجعیت دست میکشیدند و سختی غربت و معاشرت با مردم و تربیت دینی اجتماع را به جان میخریدند؟! در شهری دیگر، اداره مسجد _ مدرسهای اصیل را برعهده میگرفتند؛ به حوزهاش رونق بخشیدن و مربی راستین مردم میشدند.
امروز چه اتفاقی رخ داده که دیگر آنگونه که باید نیست؟
همگی نام #حاج_آقا_رضی_شیرازی را شنیدهایم. یک فقیه و حکیم بزرگ که اگر نجف میماند یا به قم میرفت در شمار مراجع بود. اما در تهران اقامت گزید و به حوزهاش قوامی غیر قابل انکار بخشید! مسجدی در یوسفآباد را برگزید و دغدغهاش شد تعلیم و تربیت. مدرسش در خانه و مسجد بود. چه بسیار شاگرد تربیت کرد. در حیاط مسجد صندلی میچید تا برای دختران بیحجاب و پسران گرایش یافته به فرقههای غیر اسلامی فرصت گفتگو فراهم کند و چه بسیار موفق شد.
آیا قرار نیست این سلسله پرافتخار استمرار یابد؟!
#آسیبشناسی_حوزه_تهران
@tarikh_hawzah_tehran
مدرسه یا خوابگاه؟
قوام مَدرس به استاد و شاگرد است. از گذشته چنین بود که با تدریس یک استاد به شاگردان خود، مَدرسی شکل میگرفت و جا و مکان آن هم مهم نبود؛ در خانه استاد، در مسجد استاد، در یک مدرسه یا حرمی مطهر. اصل با وجود استاد بود که جویندگان علم را گرد میآورد.
استاد، خود شاگردش را میآزمود و رتبه علمیاش را تأیید میکرد و همان تأیید کتبی یا شفاهی استاد و نهایتا توان تدریس دانش توسط آن طلبه کافی بود که خروجی مدرسها را به ظهور رساند؛ چه مدرسهای خانگی و چه مدرسهای.
نمونههای تاریخی میگوید که مدرسهها گاهی پس از شکلگیری مَدرسها به یمن وجود یک یا چند استاد، به همت اهل خیر بنا شدهاند و گاه نیز بانیان خیر، مدرسه ساختهاند و با دعوت از اساتید مبرز در علوم مختلف و از بلاد دیگر، مدرسهایی پدید آوردهاند تا جویندگان معارف الهیه، انگیزهای برای هجرت به این مدرسه بیابند.
در حوزه قدیم تهران، یک مدرسه بود به نام صدر یک استاد اصلی در حکمت داشت به نام #آقا_محمدرضا_قمشهای. اشتغال دیگری هم نداشت. مدرسه #دارالشفاء تهران، محل تدریس #میرزای_جلوه بود. او هم اشتغال دیگری نداشت. #مدرسه_منیریه بود و حکیم هیدجی. #مدرسه_سپهسالار قدیم بود و #آقا_علی مدرس. #مدرسه_کاظمیه را تنها برای میرزا علیاکبر تفرشی بنا کردند و مدرسش شکل گرفت. میرزا عبدالرحیم نهاوندی از شاگردان شیخ اعظم انصاری را در تهران نگهداشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد. در عین حال، #حاج_ملا_علی_کنی در خانه درس میداد؛ #میرزای_آشتیانی در خانه درس میداد. در این دوران اخیر هم #آیتالله_جعفری_اراکی را در تهران نگهداشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد.
چه بسیار مدرسهها که چون خالی از مَدرس و مُدرّس است، خوابگاهی بیش نیست. چیزی که امروز نمونهاش کم نیست!
چندی پیش به مدرسه علمیهای در شهری غیر از قم سر زدم که بسیار خرج تجدید بنا و توسعه و تزئین آن شده است. دیدم بر اتاقی نوشته: مدرس درس خارج. پرسیدم در این مدرسه کدام بزرگوار درس خارج میدهد؟! مدیر مدرسه گفت: چون در اینجا درس خارج رسمی نداریم، درس خارج آیتالله جوادی آملی به صورت برخط برای طلاب پخش میشود!
این است حال روز مدرسههایی که خوابگاهی بیش نیستند! بهتر نیست بجای مدرسهسازی، شرایط هجرت و اقامت اساتید برجسته از مراکز اصلی علم به حوزههای پیرامونی را فراهم کنیم؟
با یک بررسی مختصر در حوزههای کهن شهرهای ایران میتوان فهمید که چه تعداد از علمای قدیم آن بومی و چه تعداد مهاجر بودهاند.
علمای مهاجر به بلاد، چه انگیزههایی داشتند که از فعالیت علمی در قم و نجف و رسیدن به مرجعیت دست میکشیدند و سختی غربت و معاشرت با مردم و تربیت دینی اجتماع را به جان میخریدند؟! در شهری دیگر، اداره مسجد _ مدرسهای اصیل را برعهده میگرفتند؛ به حوزهاش رونق بخشیدن و مربی راستین مردم میشدند.
امروز چه اتفاقی رخ داده که دیگر آنگونه که باید نیست؟
همگی نام #حاج_آقا_رضی_شیرازی را شنیدهایم. یک فقیه و حکیم بزرگ که اگر نجف میماند یا به قم میرفت در شمار مراجع بود. اما در تهران اقامت گزید و به حوزهاش قوامی غیر قابل انکار بخشید! مسجدی در یوسفآباد را برگزید و دغدغهاش شد تعلیم و تربیت. مدرسش در خانه و مسجد بود. چه بسیار شاگرد تربیت کرد. در حیاط مسجد صندلی میچید تا برای دختران بیحجاب و پسران گرایش یافته به فرقههای غیر اسلامی فرصت گفتگو فراهم کند و چه بسیار موفق شد.
آیا قرار نیست این سلسله پرافتخار استمرار یابد؟!
#آسیبشناسی_حوزه_تهران
@tarikh_hawzah_tehran
Telegram
تاریخ حوزه تهران
✍️ به پژوهش و نگارش حمید سبحانی صدر
📃 به همراه اخبار مرکز اسناد حوزه و روحانیت استان تهران
ارتباط با ادمین: @OFashandii
📃 به همراه اخبار مرکز اسناد حوزه و روحانیت استان تهران
ارتباط با ادمین: @OFashandii
Forwarded from تاریخ حوزه تهران
✍ روایت حجتالاسلام دکتر سید محمدباقر حجتی مازندرانی از تدریس آیت الله مطهری در مدرسه مروی:
«[در حدود سال ۱۳۳۳ش] برای نخستینبار با سیمای متفکر و اندیشمند استاد علامه شهید آیتالله مطهری، قدساللهسرهالشریف، در صحن #مدرسه_مروی تهران آشنا شدم، آنگاه که ایشان سرگرم پیچیدن عمامه بود و برای این کار، یک سر عمامه را خود به دست گرفته، سر دیگر آن در دست یکی از طلاب قرار داشت، یکی از دوستان به من گفت: "ایشان آقای مطهری هستند."
... هنوز همۀ طلاب مدرسۀ مروی، آنگونه که اندر خور و بایسته مینمود، این گوهر گرانبها را شناسایی نکرده بودند. مدتی بر این دیدار گذشته بود که استاد بزرگوار طی این مدت، آمدوشدی به مدرسۀ مروی داشتند. اما دیری نپایید که بهتدریج طلاب شیفتۀ علم و دانش، گمگشتۀ خویش را بازیافتند و درخواستهایی برای تدریس حکمت و فلسفه به سوی ایشان سرازیر شد.
... استاد ارزشمند ما بههنگام تدریس، گاهی آنچنان غرق در تفکر و هیجان میشدند که حتیٰ سرمای شدید یا گرمای سخت فضای جلسۀ درس را احساس نمیکردند؛ ... استاد در تمام فصول، در حجرهای تدریس میفرمودند که نه بههنگام شدت حرارت ایام گرما، وسیلۀ خنککنندهای در آن وجود داشت، و نه بههنگام سوز سرمای پاییز و زمستان، وسیلهای برای گرم کردن فضای جلسۀ درس، در آن فراهم دیده شده بود. طلاب مدرسه بههنگام سوز سرما، با چراغ خوراکپزی، محیط حجرۀ خود را تا حدی تحملپذیر میساختند، اما در مجلس درس استاد نه تنها در سرمای شدید بخاری وجود نداشت، هیچ وسیلۀ متداول دیگر برای ایجاد حرارت، هرگز در آن به چشم نمیخورد. معذلک، در ایام شدت سرما درِ حجره بههنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس آنچنان در بیان مطلب از خود علاقه و حرارت نشان میدادند که ما در حین درس، آنگاه که گوش به آواز سخن و افاضات ایشان بودیم، سرمای محیط پیرامون خود را احساس نمیکردیم...
در طول مدت قریب به ده، دوازده سال که در مدرسۀ مروی از محضر فیاض استاد بسیار ارجمندمان در حکمت و فلسفۀ اسلامی بهره میجستیم، هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد، از ایشان نشنیدم و بهرغم مایههای فراوان و سرشار علمی، آنچنان فروتنانه و بیریا سرگرم بحث میشدند که همۀ حاضران و ناظران مجلس درس خود را مجذوب خویش میساختند.
... مدت بسیار زیادی، ساعات تدریس استاد عبارت از طلوع فجر تا مدتی پس از طلوع آفتاب بود. استاد بزرگوار در آن روزگار، ساکن خیابان آبشار، در خیابان ری بودند. چندین ماه یا سالهایی از خیابان آبشار، از منزل خود، با پای پیاده، قبل از طلوع فجر به راه میافتادند و حوالی طلوع فجر، بر مدرسۀ مروی درمیآمدند و نماز دوگانۀ بامدادان را در حجرۀ مدرسه برگزار میکردند، و با نوشیدن چای که دوست بزرگوارمان، حجتالاسلام محمدرضا توکلی که در این حجره بیتوته میکردند، برای ایشان تهیه میدیدند و در آن لحظات پربرکت، تدریس استاد در پرتو روشنایی چراغ آغاز میشد. تا آنگاه که نور چراغ، نوبت خود را به پرتو نور آفتاب میسپرد، ساعات و لحظاتی پس از طلوع خورشید، این درس تا حدود ساعت 8 صبح ادامه مییافت. برای ما عجیب مینمود که استاد قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده درمینوردیده و در مدرسه حضور به هم میرساندند، و ما برای شرکت در درسی که در کنار ما آماده بود، آن هم در چنان ساعاتی، احساس دشواری میکردیم. اما استاد از ما برای تدریس، آن هم پس از خستگی راه، شادابتر بهنظر میرسیدند. حتیٰ حجرهای که من در آن به سر میبردم، دیواربهدیوار و مجاور حجرهای بود که استاد گرانمایۀ ما در آن تدریس میفرمودند.
این نکته را فراموش کردم که استاد به مناسبتهای مختلفی، آرا و نظریات حضرت امام(ره) را با تعبیر "استاد ما، حاج آقا روحالله، چنین فرمودند" گزارش میکردند و بسیار اتفاق میافتاد نظریات حضرت امام(ره) را به منزلۀ گشایندۀ مشکل و حل اعضال و اشکال به میان میآوردند.»
📚 «با استاد علامه آیتالله شهید مرتضی مطهری»، سید محمدباقر حجتی، در: فصلنامۀ تحقیقات علوم قرآن و حدیث، بهار ۱۳۸۳ش، شمارۀ ۱، صص ۱۸۰-۱۷۴.
@tarikh_hawzah_tehran
«[در حدود سال ۱۳۳۳ش] برای نخستینبار با سیمای متفکر و اندیشمند استاد علامه شهید آیتالله مطهری، قدساللهسرهالشریف، در صحن #مدرسه_مروی تهران آشنا شدم، آنگاه که ایشان سرگرم پیچیدن عمامه بود و برای این کار، یک سر عمامه را خود به دست گرفته، سر دیگر آن در دست یکی از طلاب قرار داشت، یکی از دوستان به من گفت: "ایشان آقای مطهری هستند."
... هنوز همۀ طلاب مدرسۀ مروی، آنگونه که اندر خور و بایسته مینمود، این گوهر گرانبها را شناسایی نکرده بودند. مدتی بر این دیدار گذشته بود که استاد بزرگوار طی این مدت، آمدوشدی به مدرسۀ مروی داشتند. اما دیری نپایید که بهتدریج طلاب شیفتۀ علم و دانش، گمگشتۀ خویش را بازیافتند و درخواستهایی برای تدریس حکمت و فلسفه به سوی ایشان سرازیر شد.
... استاد ارزشمند ما بههنگام تدریس، گاهی آنچنان غرق در تفکر و هیجان میشدند که حتیٰ سرمای شدید یا گرمای سخت فضای جلسۀ درس را احساس نمیکردند؛ ... استاد در تمام فصول، در حجرهای تدریس میفرمودند که نه بههنگام شدت حرارت ایام گرما، وسیلۀ خنککنندهای در آن وجود داشت، و نه بههنگام سوز سرمای پاییز و زمستان، وسیلهای برای گرم کردن فضای جلسۀ درس، در آن فراهم دیده شده بود. طلاب مدرسه بههنگام سوز سرما، با چراغ خوراکپزی، محیط حجرۀ خود را تا حدی تحملپذیر میساختند، اما در مجلس درس استاد نه تنها در سرمای شدید بخاری وجود نداشت، هیچ وسیلۀ متداول دیگر برای ایجاد حرارت، هرگز در آن به چشم نمیخورد. معذلک، در ایام شدت سرما درِ حجره بههنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس آنچنان در بیان مطلب از خود علاقه و حرارت نشان میدادند که ما در حین درس، آنگاه که گوش به آواز سخن و افاضات ایشان بودیم، سرمای محیط پیرامون خود را احساس نمیکردیم...
در طول مدت قریب به ده، دوازده سال که در مدرسۀ مروی از محضر فیاض استاد بسیار ارجمندمان در حکمت و فلسفۀ اسلامی بهره میجستیم، هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد، از ایشان نشنیدم و بهرغم مایههای فراوان و سرشار علمی، آنچنان فروتنانه و بیریا سرگرم بحث میشدند که همۀ حاضران و ناظران مجلس درس خود را مجذوب خویش میساختند.
... مدت بسیار زیادی، ساعات تدریس استاد عبارت از طلوع فجر تا مدتی پس از طلوع آفتاب بود. استاد بزرگوار در آن روزگار، ساکن خیابان آبشار، در خیابان ری بودند. چندین ماه یا سالهایی از خیابان آبشار، از منزل خود، با پای پیاده، قبل از طلوع فجر به راه میافتادند و حوالی طلوع فجر، بر مدرسۀ مروی درمیآمدند و نماز دوگانۀ بامدادان را در حجرۀ مدرسه برگزار میکردند، و با نوشیدن چای که دوست بزرگوارمان، حجتالاسلام محمدرضا توکلی که در این حجره بیتوته میکردند، برای ایشان تهیه میدیدند و در آن لحظات پربرکت، تدریس استاد در پرتو روشنایی چراغ آغاز میشد. تا آنگاه که نور چراغ، نوبت خود را به پرتو نور آفتاب میسپرد، ساعات و لحظاتی پس از طلوع خورشید، این درس تا حدود ساعت 8 صبح ادامه مییافت. برای ما عجیب مینمود که استاد قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده درمینوردیده و در مدرسه حضور به هم میرساندند، و ما برای شرکت در درسی که در کنار ما آماده بود، آن هم در چنان ساعاتی، احساس دشواری میکردیم. اما استاد از ما برای تدریس، آن هم پس از خستگی راه، شادابتر بهنظر میرسیدند. حتیٰ حجرهای که من در آن به سر میبردم، دیواربهدیوار و مجاور حجرهای بود که استاد گرانمایۀ ما در آن تدریس میفرمودند.
این نکته را فراموش کردم که استاد به مناسبتهای مختلفی، آرا و نظریات حضرت امام(ره) را با تعبیر "استاد ما، حاج آقا روحالله، چنین فرمودند" گزارش میکردند و بسیار اتفاق میافتاد نظریات حضرت امام(ره) را به منزلۀ گشایندۀ مشکل و حل اعضال و اشکال به میان میآوردند.»
📚 «با استاد علامه آیتالله شهید مرتضی مطهری»، سید محمدباقر حجتی، در: فصلنامۀ تحقیقات علوم قرآن و حدیث، بهار ۱۳۸۳ش، شمارۀ ۱، صص ۱۸۰-۱۷۴.
@tarikh_hawzah_tehran
Forwarded from حسین علیزاده
♦️تاریخ بر دوش یک نفر♦️
(دربارهی معلمی بازنشسته - رضا باقریان موحد- و احضار روح میرزا حسن رشدیه)
۱
بعضی کارها را تنها میشود پیش برد. اما بعضی کارهای دیگر، چنان مفصلاند که قاعدتاً باید یک تیم انجامشان بدهد. یک «نهاد». حالا وقتی شرایط دورانی ما در ایران پساانقلاب، تیم و نهادی برای انجام آن کارهای بزرگ باقی نگذاشته، چه باید کرد؟ دست روی دست گذاشت؟ تنها غصه خورد؟ تنها در جهان سیاست، به دنبال تغییرات بزرگ گشت؟
بعضی آدمها اما این پاسخ را کافی نمیدانند. دست به «کار» میشوند. یک تنه، با صرف عمر و داشته و نداشتهشان، لحظههایشان را به ماه و سال و سالها، وقف کاری بزرگ میکنند. من پیشتر، نامشان را «نفر-نهادها» گذاشتهام.
۲
«میرزا حسن رشدیه» را میشناسم. اگر ایرانی باشی و سواد خواندن و نوشتن داشتهباشی، نمیشود او را نشناخت. چرا که بدانی یا ندانی، مدیونش هستی. رشدیه، از آن آدمهایی است که خواندن داستان زندگیاش، مبهوتت میکند. از آن «نفر-نهادها»ی غریبی که انگار بار یک تاریخ نداشتن یک ملت و ارادهاش را به داشتن و ساختن، یک تنه بر دوش میکشند. میرزا حسن رشدیه، پایهگذار مدارس و آموزش جدید در ایران. کسی که جانش را پای این کار گذاشت. و تمام عمرش و آبرو و سلامتی و سرمایههایش را. و در گمنامی و فقر، داستان زندگی عجیب و با برکتش را تمام کرد.
۳
«رضا باقریان موحد» را اما نمیشناختم. زمانی که در یکی از شبهای بخارا درباره میرزا حسن رشدیه شرکت کردم، از تألیف کتابی جامع در مورد زندگیاش آگاه شدم: «مجموعه آثار میرزا حسن رشدیه». کتابی به کوشش و پژوهش و نگارش معلمی گمنام، در قم، درباره میرزا حسن رشدیه. کتاب رونمایی شد اما به چاپ نرسید. تا اینکه ۱۴۰۱، زمانی که در ایران نبودم، از انتشارش آگاه شدم و با شوق، از همانجا سفارشش دادم. کاری کارستان. با کیفیتی چشمگیر و دقتی مثالزدنی. در حد قامت میرزا حسن رشدیه.
۴
باقریان موحد در مقدمهی جلد نخست این کتاب نوشتهبود: وقتی به هفتاد سال تلاش میرزا حسن رشدیه در راستای اصلاح نظام تعلیم و تربیت و بنیادگذاری مدارس جدید فکر میکنم و گزارش آن همه مشقت جسمی و روحی را میخوانم،از صبر و همت او شگفتزده میشوم. (...) اگر گذشتگان، حق هفتاد سال تلاش تلاش رشدیه را به خوبی ادا نکردند و نام و یاد او را پاس نداشتند، امروزه که هفتاد سال از مرگ او گذشته، ما چه کردهایم؟ (...) بیست و هشت سال است که به عنوان یک معلم، بر سر سفرهای نشستهام که رشدیه پهن کردهاست. به همین علت تصمیم گرفتم که به پاس زحمات هفتاد سالهی آن پیر معارف، هفت سال در راستای احیای آثار او بدون هیچ چشمداشت مالی تلاش کنم. باشد که دین خود را نسبت به او ادا کردهباشم.»
۵
او سپس با توضیح سختیهای عجیبی که در این مسیر کشیده و بیتفاوتی نهادهای به ظاهر فرهنگی، از آموزش و پرورش تا حوزه، داستان نگارش این کتاب را در هفت سال عمرش توضیح داده بود. همانجا در سال ۱۳۹۹ گفته بود که دو جلد دیگر از این پژوهش را نیز در نظر داشته که منتشر کند اما نمیداند که در توانش هست یا نه:
مجموعه اسناد رشدیه، شامل اسناد و مکاتبات اداری و خاطرات و یادداشتهای پراکنده
و
شناختنامهی رشدیه، شامل مجموعه مقالات مخالفان و موافقان رشدیه.
این را که دیدم، با خودم آه کشیدم و مطمئن بودم که یک نفر،به تنهایی، بیپشتوانه، نخواهد توانست چنان کار بزرگی را به سرانجام برساند. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل! نفس کشیدن هم در این شرایط، کمرشکن است. چه رسد به...
چند هفته قبل اما، خبر انتشار آن دو جلد دیگر را کانال کتابفروشی دماوند دیدم. یاد این عهد این معلم عجیب، باقریان موحد در مقدمهی کتابش افتادم. در سکوت بغض کردم.
گرچه این انسان شریف و معلم بازنشسته را نمیشناسم، اما به عنوان یک اهل خاورمیانه، یک دانشآموز و مدیون میرزا حسن رشدیه و میرزا حسنها، از دور، به احترام این وقف عمر و صبر و شرافتش، زانو میزنم.گرچه هیچ مسوول و سازمان و نهادی به شما دستمریزادی نگوید. حالا وقت خواندن ماست. وقت شناخت دقیق رشدیه.
آقای باقریان موحد! شما به جای یک ملت، به جای یک تاریخ، ادای دین کردید.
@raahiane|راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
#مدرسه|#آموزش|#حافظه|#روشنا|#ما|#خواندن
(دربارهی معلمی بازنشسته - رضا باقریان موحد- و احضار روح میرزا حسن رشدیه)
۱
بعضی کارها را تنها میشود پیش برد. اما بعضی کارهای دیگر، چنان مفصلاند که قاعدتاً باید یک تیم انجامشان بدهد. یک «نهاد». حالا وقتی شرایط دورانی ما در ایران پساانقلاب، تیم و نهادی برای انجام آن کارهای بزرگ باقی نگذاشته، چه باید کرد؟ دست روی دست گذاشت؟ تنها غصه خورد؟ تنها در جهان سیاست، به دنبال تغییرات بزرگ گشت؟
بعضی آدمها اما این پاسخ را کافی نمیدانند. دست به «کار» میشوند. یک تنه، با صرف عمر و داشته و نداشتهشان، لحظههایشان را به ماه و سال و سالها، وقف کاری بزرگ میکنند. من پیشتر، نامشان را «نفر-نهادها» گذاشتهام.
۲
«میرزا حسن رشدیه» را میشناسم. اگر ایرانی باشی و سواد خواندن و نوشتن داشتهباشی، نمیشود او را نشناخت. چرا که بدانی یا ندانی، مدیونش هستی. رشدیه، از آن آدمهایی است که خواندن داستان زندگیاش، مبهوتت میکند. از آن «نفر-نهادها»ی غریبی که انگار بار یک تاریخ نداشتن یک ملت و ارادهاش را به داشتن و ساختن، یک تنه بر دوش میکشند. میرزا حسن رشدیه، پایهگذار مدارس و آموزش جدید در ایران. کسی که جانش را پای این کار گذاشت. و تمام عمرش و آبرو و سلامتی و سرمایههایش را. و در گمنامی و فقر، داستان زندگی عجیب و با برکتش را تمام کرد.
۳
«رضا باقریان موحد» را اما نمیشناختم. زمانی که در یکی از شبهای بخارا درباره میرزا حسن رشدیه شرکت کردم، از تألیف کتابی جامع در مورد زندگیاش آگاه شدم: «مجموعه آثار میرزا حسن رشدیه». کتابی به کوشش و پژوهش و نگارش معلمی گمنام، در قم، درباره میرزا حسن رشدیه. کتاب رونمایی شد اما به چاپ نرسید. تا اینکه ۱۴۰۱، زمانی که در ایران نبودم، از انتشارش آگاه شدم و با شوق، از همانجا سفارشش دادم. کاری کارستان. با کیفیتی چشمگیر و دقتی مثالزدنی. در حد قامت میرزا حسن رشدیه.
۴
باقریان موحد در مقدمهی جلد نخست این کتاب نوشتهبود: وقتی به هفتاد سال تلاش میرزا حسن رشدیه در راستای اصلاح نظام تعلیم و تربیت و بنیادگذاری مدارس جدید فکر میکنم و گزارش آن همه مشقت جسمی و روحی را میخوانم،از صبر و همت او شگفتزده میشوم. (...) اگر گذشتگان، حق هفتاد سال تلاش تلاش رشدیه را به خوبی ادا نکردند و نام و یاد او را پاس نداشتند، امروزه که هفتاد سال از مرگ او گذشته، ما چه کردهایم؟ (...) بیست و هشت سال است که به عنوان یک معلم، بر سر سفرهای نشستهام که رشدیه پهن کردهاست. به همین علت تصمیم گرفتم که به پاس زحمات هفتاد سالهی آن پیر معارف، هفت سال در راستای احیای آثار او بدون هیچ چشمداشت مالی تلاش کنم. باشد که دین خود را نسبت به او ادا کردهباشم.»
۵
او سپس با توضیح سختیهای عجیبی که در این مسیر کشیده و بیتفاوتی نهادهای به ظاهر فرهنگی، از آموزش و پرورش تا حوزه، داستان نگارش این کتاب را در هفت سال عمرش توضیح داده بود. همانجا در سال ۱۳۹۹ گفته بود که دو جلد دیگر از این پژوهش را نیز در نظر داشته که منتشر کند اما نمیداند که در توانش هست یا نه:
مجموعه اسناد رشدیه، شامل اسناد و مکاتبات اداری و خاطرات و یادداشتهای پراکنده
و
شناختنامهی رشدیه، شامل مجموعه مقالات مخالفان و موافقان رشدیه.
این را که دیدم، با خودم آه کشیدم و مطمئن بودم که یک نفر،به تنهایی، بیپشتوانه، نخواهد توانست چنان کار بزرگی را به سرانجام برساند. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل! نفس کشیدن هم در این شرایط، کمرشکن است. چه رسد به...
چند هفته قبل اما، خبر انتشار آن دو جلد دیگر را کانال کتابفروشی دماوند دیدم. یاد این عهد این معلم عجیب، باقریان موحد در مقدمهی کتابش افتادم. در سکوت بغض کردم.
گرچه این انسان شریف و معلم بازنشسته را نمیشناسم، اما به عنوان یک اهل خاورمیانه، یک دانشآموز و مدیون میرزا حسن رشدیه و میرزا حسنها، از دور، به احترام این وقف عمر و صبر و شرافتش، زانو میزنم.گرچه هیچ مسوول و سازمان و نهادی به شما دستمریزادی نگوید. حالا وقت خواندن ماست. وقت شناخت دقیق رشدیه.
آقای باقریان موحد! شما به جای یک ملت، به جای یک تاریخ، ادای دین کردید.
@raahiane|راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
#مدرسه|#آموزش|#حافظه|#روشنا|#ما|#خواندن
Forwarded from Amirhossein Rezaei
🔹مجتهد مهاجر، آیتالله جعفری اراکی
💡چند روزی از درگذشت #آیت_الله_محمد_جعفری اراکی میگذرد. او را مجتهد مهاجر نامیدهام چراکه در زندگی سه بار هجرت کردند:
سال ۱۳۲۵ هجرت از اراک به قم برای تحصیل؛
سال ۱۳۳۱ هجرت از قم به نجف برای تکمیل تحصیل که تا سال ۱۳۶۵ یعنی ۳۴ سال ادامه یافت؛
۱۳۶۵ هجرت به تهران که تا پایان عمر شریف یعنی ۳۸ سال طول کشید.
ایشان که ۱۲ سال پیش از تبعید امام خمینی به نجف در این حوزه مستقر شده بود، از ابتدای استقبال از امام در کاظمین تا استقبال در نجف و شکلگیری نماز جماعت امام در مسجد شیخ انصاری، به سهم خود نقش بسزایی در تثبیت و تقویت امام در طول ۱۴ سال در حوزه نجف داشت.
پس از سالها مجاهدت علمی وقتی سال ۶۵ به تهران آمد، ابتدا قصد ماندن نداشت، اما شرایط بهگونه دیگری رقم خورد:
«بنده بنا نداشتم که در تهران بمانم و قصدم این بود یا در قم و یا در مشهد مستقر شوم ولی پس از حضور ما در تهران دوستان دیگر اجازه خروج ما از تهران را ندادند...
مرحوم آقای مهدوی کنی یکی از دفعات که به ملاقات بنده آمدند گفتند که امام خمینی مدیریت #مدرسه_مروی تهران را به بنده سپرده است و فرمودهاند که طلبههای فعلی صلاحیت حضور در این مدرسه را ندارند و همه آنها را مرخص کنید و نظرشان این بود که پس از بازسازی این مدرسه، طلاب جدیدی را که از نظر کیفی در سطح خوبی باشند جذب کنید.
آقای مهدوی کنی در ادامه گفت که بنده تمامی این اقدامات را انجام دادهام ولی استاد خوبی برای آموزش این طلاب نداریم! از آنجا که بنده بنایی برای ماندن در تهران نداشتم هرچه آقای مهدوی اصرار کرد قبول نکردم. برخی دیگر از علمای تهران نیز آقای مهدوی را تشویق کردند که دست از اصرار برای ماندن بنده برندارد.
تا اینکه بنده به مشهد مشرف شدم و در آنجا استخاره کردم... پس از زیارت حرم امام رضا(ع) بالای سر آن حضرت روبروی ضریح نشستم و استخاره با قرآن انجام دادم و نتیجه استخاره این بود که در تهران ماندنی شوم....
وقتی که آمدیم تهران مرحوم آیت الله محمدرضا گلپایگانی فرزند خود را برای صحبت با بنده فرستاد و از ما درخواست کرد که به قم برویم ولی جریان را برای ایشان تعریف و عذرخواهی کردیم...»
حیات پاک آیتالله جعفری اراکی، راقم این سطور به یاد این آیه شریفه میاندازد:
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوٓا أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» انفال/۷۴
🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
💡چند روزی از درگذشت #آیت_الله_محمد_جعفری اراکی میگذرد. او را مجتهد مهاجر نامیدهام چراکه در زندگی سه بار هجرت کردند:
سال ۱۳۲۵ هجرت از اراک به قم برای تحصیل؛
سال ۱۳۳۱ هجرت از قم به نجف برای تکمیل تحصیل که تا سال ۱۳۶۵ یعنی ۳۴ سال ادامه یافت؛
۱۳۶۵ هجرت به تهران که تا پایان عمر شریف یعنی ۳۸ سال طول کشید.
ایشان که ۱۲ سال پیش از تبعید امام خمینی به نجف در این حوزه مستقر شده بود، از ابتدای استقبال از امام در کاظمین تا استقبال در نجف و شکلگیری نماز جماعت امام در مسجد شیخ انصاری، به سهم خود نقش بسزایی در تثبیت و تقویت امام در طول ۱۴ سال در حوزه نجف داشت.
پس از سالها مجاهدت علمی وقتی سال ۶۵ به تهران آمد، ابتدا قصد ماندن نداشت، اما شرایط بهگونه دیگری رقم خورد:
«بنده بنا نداشتم که در تهران بمانم و قصدم این بود یا در قم و یا در مشهد مستقر شوم ولی پس از حضور ما در تهران دوستان دیگر اجازه خروج ما از تهران را ندادند...
مرحوم آقای مهدوی کنی یکی از دفعات که به ملاقات بنده آمدند گفتند که امام خمینی مدیریت #مدرسه_مروی تهران را به بنده سپرده است و فرمودهاند که طلبههای فعلی صلاحیت حضور در این مدرسه را ندارند و همه آنها را مرخص کنید و نظرشان این بود که پس از بازسازی این مدرسه، طلاب جدیدی را که از نظر کیفی در سطح خوبی باشند جذب کنید.
آقای مهدوی کنی در ادامه گفت که بنده تمامی این اقدامات را انجام دادهام ولی استاد خوبی برای آموزش این طلاب نداریم! از آنجا که بنده بنایی برای ماندن در تهران نداشتم هرچه آقای مهدوی اصرار کرد قبول نکردم. برخی دیگر از علمای تهران نیز آقای مهدوی را تشویق کردند که دست از اصرار برای ماندن بنده برندارد.
تا اینکه بنده به مشهد مشرف شدم و در آنجا استخاره کردم... پس از زیارت حرم امام رضا(ع) بالای سر آن حضرت روبروی ضریح نشستم و استخاره با قرآن انجام دادم و نتیجه استخاره این بود که در تهران ماندنی شوم....
وقتی که آمدیم تهران مرحوم آیت الله محمدرضا گلپایگانی فرزند خود را برای صحبت با بنده فرستاد و از ما درخواست کرد که به قم برویم ولی جریان را برای ایشان تعریف و عذرخواهی کردیم...»
حیات پاک آیتالله جعفری اراکی، راقم این سطور به یاد این آیه شریفه میاندازد:
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوٓا أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» انفال/۷۴
🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
Eitaa
ایتا - تاریخ حوزه طهران
پیام رسان ایرانی ایتا Eitaa
Forwarded from Hadi Ansari
اولین محل زرتشتینشین تهران
زَرْتُشْتْ یا #زَرْدُشْتْ که در اَوِستا زَرْتُشْت اِسْپیتْمان یا زَرْتُشْت اِسْپیتْمِه نیز نامیده شده است، #رهبر و اصلاحگر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را برگزینند.
اولین #محله زرتشتینشین #تهران در محدوده خیابان سی تیر شکل میگیرد. #ارباب جمشید جمشیدیان و ارباب کیخسرو شاهرخ دو تن از بزرگان زرتشتی بودند که در شکلگیری اولین محله زرتشتیان تهران نقش اساسی داشتند.
نصرالله حدادی، #تهرانپژوه، درباره حضور اقلیت زرتشتی در تهران قدیمی میگوید: «ارباب جمشید تلاش کرد تا شغل قدیمی زرتشتیان که #کشاورزی بود را به #تجارت تغییر بدهد. در ابتدا فقط مردان خانواده را از شهرهای #یزد و #کرمان برای کار در تجارتخانه خود به تهران آورد، اما به مرور زمان شرایطی را فراهم کرد تا کارکنانش در محدوده منزل و باغ او سکونت یابند. در نتیجه اولین #محله زرتشتینشین در اطراف منزل ارباب جمشید، بین خیابان #لالهزار و #فردوسی فعلی، شکل میگیرد که هنوز هم آن خیابان را به نام خیابان ارباب جمشید میشناسند. همچنین در همین اراضی زرتشتیان است که اولین #مدرسه مدرن زرتشتیان جمشید جم، مدرسه فیروز بهرام و #آتشکده آدریان تهران شکل میگیرد.»
اولین مهاجر زرتشتی به تهران از اجداد ارباب کیخسرو شاهرخ بود که همراه با آقا محمدخان #قاجار به این شهر آمد.
اولین زرتشتیان تهران برای شغل باغبانی در #دربار و به وسیله درباریان به تهران آورده شدند.
هادى انصارى
زَرْتُشْتْ یا #زَرْدُشْتْ که در اَوِستا زَرْتُشْت اِسْپیتْمان یا زَرْتُشْت اِسْپیتْمِه نیز نامیده شده است، #رهبر و اصلاحگر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را برگزینند.
اولین #محله زرتشتینشین #تهران در محدوده خیابان سی تیر شکل میگیرد. #ارباب جمشید جمشیدیان و ارباب کیخسرو شاهرخ دو تن از بزرگان زرتشتی بودند که در شکلگیری اولین محله زرتشتیان تهران نقش اساسی داشتند.
نصرالله حدادی، #تهرانپژوه، درباره حضور اقلیت زرتشتی در تهران قدیمی میگوید: «ارباب جمشید تلاش کرد تا شغل قدیمی زرتشتیان که #کشاورزی بود را به #تجارت تغییر بدهد. در ابتدا فقط مردان خانواده را از شهرهای #یزد و #کرمان برای کار در تجارتخانه خود به تهران آورد، اما به مرور زمان شرایطی را فراهم کرد تا کارکنانش در محدوده منزل و باغ او سکونت یابند. در نتیجه اولین #محله زرتشتینشین در اطراف منزل ارباب جمشید، بین خیابان #لالهزار و #فردوسی فعلی، شکل میگیرد که هنوز هم آن خیابان را به نام خیابان ارباب جمشید میشناسند. همچنین در همین اراضی زرتشتیان است که اولین #مدرسه مدرن زرتشتیان جمشید جم، مدرسه فیروز بهرام و #آتشکده آدریان تهران شکل میگیرد.»
اولین مهاجر زرتشتی به تهران از اجداد ارباب کیخسرو شاهرخ بود که همراه با آقا محمدخان #قاجار به این شهر آمد.
اولین زرتشتیان تهران برای شغل باغبانی در #دربار و به وسیله درباریان به تهران آورده شدند.
هادى انصارى