🟢 تراژدی مرگ رسول آگاهی و رحمت
بخشهایی از توصیف سال پایانی حیات #پیامبر #اسلام به نقل از دکتر #علی_شریعتی
🔸از همهی فصلهای زندگی پیامبر، زیباتر مرگش است. ما همیشه مرگهای پر سر و صدا را و به قول فیلمیها «عملیاتی» را میفهمیم، که #جنگ و هیاهو دارد، کشمکش دارد، مقدمات دارد، صدا دارد، آکت دارد و به قول هنرمندان حادثه زیاد دارد، ماجرا زیاد دارد. اما نمیتوانیم یک مرگ آرام را با آن همه عمق، عظمت و زیبایی و آن همه عبرتی که در آن هست، حس کنیم و بفهمیم و برای همین است که تاکنون مرگ پیامبر کشف نشده است! وگرنه برای هر کسی که یک ذره #احساس داشته باشد و این چیزها را بفهمد، مسلما مرگ پیامبر از مرگ #حسین تراژدیای غمانگیزتر، عمیق و واقعاً خونینتر است...
🔸احتضار پیامبر یک سال طول میکشد: از حجة الوداع تا لحظهای که دهانش بسته میشود و در حال مردن و آماده شدن برای مرگ است. در این یک سال تمام رفتارش به گونهای دیگر است. حرفهایش طور دیگری است. روابطش با اصحاب حساب شده است و هر کدام حساب مشخص و معنی مشخص دارد و در میان آنها، رابطهاش با #علی تکیه خاصی پیدا کرده است و نشان میدهد که هم دلواپس سرنوشت این مرد است، و هم دلواپس سرنوشت خودش و میخواهد روی این تکیه کند و میخواهد تنهایی او را در بین این «اصحاب کبار» با ستایش زیاد خودش و خصوصیت رفتارش با او جبران کند. در تمام یک سال، این حکایت را تکرار میشود.
🔸مردن نیز خود هنریست و همچون هر هنری باید آن را آموخت. نمایشی سخت زیبا و عمیق. تماشاییترین صحنهی زندگی است. بسیار کماند مردانی که زیبا مردهاند...
🔸مردنهای بزرگ همه بر یک گونه نیست. هر کس آنچنان میمیرد که آن چنان زندگی کرده است. آنچنان میمیرد که هست. یکی از مشهورترین مردنها از آن "وسپاسین" امپراطور #روم است، وی در بستر افتاده است و جان میدهد. افسرانش بر بالینش ایستادهاند. همین که احساس کرده مرگ تا گلویش بالا آمده است، ناگهان از جا پرید و فریاد زد که یک #امپراطور باید ایستاده بمیرد! و سپس در آغوش افسرانش سرپا جان داد. سخت پر شکوه است. اما چشمهایی است که زیبائیها و شکوههایی را میبیند که چندان عمیق و ظریف است که چشمان بزرگبین آن را نمیبینند.
🔸مرگ محمد از این گونه است؛ برق شمشیر، موج #خون، شیهه اسبهای خشمگین و فریادهای قهرمانانه رجز آن را تزیین نکرده است و از این روست که چشمهای کم سو هرگز زیبایی آن را ندیدهاند. دیدار محمد با مرگ چگونه میتواند ساده باشد؟
🔸پیامبر یکایک چهرههای برجستهی #امت خویش را که احتمالأ زمام #حکومت را پس از وی به دست خواهد آورد بررسی میکند. وی خوب میداند که فکر برابری انسانی و برادری اسلامی و اصالت #تقوی و #علم و فداکاری، گرچه در مغزهای مسلمانان و حتی اصحاب بزرگ وی رسوخ کرده است و بدان سخت اعتقاد یافتهاند، اما هنوز در احساس و وجدان اخلاقی آنان راه ندارد و با سرشت روحی آنان عجین نگشته است، چه همواره احساس، دیرتر از اعتقاد تغییر می یابد. اما #رهبری جامعه تازه پایی که صدها خطر از داخل و خارج آن را تهدید میکند، رهبری که مسئولیت سیاسی و فکری جامعه را توأمان دارد، نه چنان مسئولیتی است که تنها #اعتقاد واقعی به #نبوت محمد آن را بتواند کفایت کند. مردی باید که همچون محمد در استعدادهای گوناگون انسانی، فردی و اجتماعی، معنوی و سیاسی، برجستگی ویژهای را دارا باشد.
🔸احتضار فرا رسیده بود، محمد دیگر نمیتوانست سخن بگوید، نشاط مرگ رفته بود و مرگ خود در چند قدمی خانه #عایشه است. لبهایی که آخرین پیامهای غیب را به #انسان میآورد بسته شد؛ لحظات جان دادن است، علی سر محمد را بر روی سینه نهاد. ظرف آبی کنار محمد بود و هر گاه که اندکی به هوش میآمد دستش را در آب فرو میبرد و بر صورتش میکشید و میگفت: خدایا ! در سکرات مرگ یاریم کن، خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر...
🔸زنان برخاستند و پیش آمدند، در چهره محمد خیره شدند و آری! آری!
عایشه سرش را به روی محمد خم کرده بود و انتظار میکشید. #,فاطمه دور از اجتماع زنان بر دیوار، تنها تکیه کرده بود و به سختی میکوشید تا نبیند.
سکوت بی تاب و دردناکی بود، ناگهان لبهای محمد تکان خورد: بل الرفیق الاعلی...
و پیامبر مرد...
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار شماره ۲۸ / روش شناخت اسلام
بخشهایی از توصیف سال پایانی حیات #پیامبر #اسلام به نقل از دکتر #علی_شریعتی
🔸از همهی فصلهای زندگی پیامبر، زیباتر مرگش است. ما همیشه مرگهای پر سر و صدا را و به قول فیلمیها «عملیاتی» را میفهمیم، که #جنگ و هیاهو دارد، کشمکش دارد، مقدمات دارد، صدا دارد، آکت دارد و به قول هنرمندان حادثه زیاد دارد، ماجرا زیاد دارد. اما نمیتوانیم یک مرگ آرام را با آن همه عمق، عظمت و زیبایی و آن همه عبرتی که در آن هست، حس کنیم و بفهمیم و برای همین است که تاکنون مرگ پیامبر کشف نشده است! وگرنه برای هر کسی که یک ذره #احساس داشته باشد و این چیزها را بفهمد، مسلما مرگ پیامبر از مرگ #حسین تراژدیای غمانگیزتر، عمیق و واقعاً خونینتر است...
🔸احتضار پیامبر یک سال طول میکشد: از حجة الوداع تا لحظهای که دهانش بسته میشود و در حال مردن و آماده شدن برای مرگ است. در این یک سال تمام رفتارش به گونهای دیگر است. حرفهایش طور دیگری است. روابطش با اصحاب حساب شده است و هر کدام حساب مشخص و معنی مشخص دارد و در میان آنها، رابطهاش با #علی تکیه خاصی پیدا کرده است و نشان میدهد که هم دلواپس سرنوشت این مرد است، و هم دلواپس سرنوشت خودش و میخواهد روی این تکیه کند و میخواهد تنهایی او را در بین این «اصحاب کبار» با ستایش زیاد خودش و خصوصیت رفتارش با او جبران کند. در تمام یک سال، این حکایت را تکرار میشود.
🔸مردن نیز خود هنریست و همچون هر هنری باید آن را آموخت. نمایشی سخت زیبا و عمیق. تماشاییترین صحنهی زندگی است. بسیار کماند مردانی که زیبا مردهاند...
🔸مردنهای بزرگ همه بر یک گونه نیست. هر کس آنچنان میمیرد که آن چنان زندگی کرده است. آنچنان میمیرد که هست. یکی از مشهورترین مردنها از آن "وسپاسین" امپراطور #روم است، وی در بستر افتاده است و جان میدهد. افسرانش بر بالینش ایستادهاند. همین که احساس کرده مرگ تا گلویش بالا آمده است، ناگهان از جا پرید و فریاد زد که یک #امپراطور باید ایستاده بمیرد! و سپس در آغوش افسرانش سرپا جان داد. سخت پر شکوه است. اما چشمهایی است که زیبائیها و شکوههایی را میبیند که چندان عمیق و ظریف است که چشمان بزرگبین آن را نمیبینند.
🔸مرگ محمد از این گونه است؛ برق شمشیر، موج #خون، شیهه اسبهای خشمگین و فریادهای قهرمانانه رجز آن را تزیین نکرده است و از این روست که چشمهای کم سو هرگز زیبایی آن را ندیدهاند. دیدار محمد با مرگ چگونه میتواند ساده باشد؟
🔸پیامبر یکایک چهرههای برجستهی #امت خویش را که احتمالأ زمام #حکومت را پس از وی به دست خواهد آورد بررسی میکند. وی خوب میداند که فکر برابری انسانی و برادری اسلامی و اصالت #تقوی و #علم و فداکاری، گرچه در مغزهای مسلمانان و حتی اصحاب بزرگ وی رسوخ کرده است و بدان سخت اعتقاد یافتهاند، اما هنوز در احساس و وجدان اخلاقی آنان راه ندارد و با سرشت روحی آنان عجین نگشته است، چه همواره احساس، دیرتر از اعتقاد تغییر می یابد. اما #رهبری جامعه تازه پایی که صدها خطر از داخل و خارج آن را تهدید میکند، رهبری که مسئولیت سیاسی و فکری جامعه را توأمان دارد، نه چنان مسئولیتی است که تنها #اعتقاد واقعی به #نبوت محمد آن را بتواند کفایت کند. مردی باید که همچون محمد در استعدادهای گوناگون انسانی، فردی و اجتماعی، معنوی و سیاسی، برجستگی ویژهای را دارا باشد.
🔸احتضار فرا رسیده بود، محمد دیگر نمیتوانست سخن بگوید، نشاط مرگ رفته بود و مرگ خود در چند قدمی خانه #عایشه است. لبهایی که آخرین پیامهای غیب را به #انسان میآورد بسته شد؛ لحظات جان دادن است، علی سر محمد را بر روی سینه نهاد. ظرف آبی کنار محمد بود و هر گاه که اندکی به هوش میآمد دستش را در آب فرو میبرد و بر صورتش میکشید و میگفت: خدایا ! در سکرات مرگ یاریم کن، خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر...
🔸زنان برخاستند و پیش آمدند، در چهره محمد خیره شدند و آری! آری!
عایشه سرش را به روی محمد خم کرده بود و انتظار میکشید. #,فاطمه دور از اجتماع زنان بر دیوار، تنها تکیه کرده بود و به سختی میکوشید تا نبیند.
سکوت بی تاب و دردناکی بود، ناگهان لبهای محمد تکان خورد: بل الرفیق الاعلی...
و پیامبر مرد...
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار شماره ۲۸ / روش شناخت اسلام
Telegram
.
⭕️ خودآگاهی اجتماعی در نسبت با حکمت انسانی
″... #تاریخ را ببینید، که تمدنها و فرهنگها را #ابراهيم و #موسی، #زرتشت و #بودا و #کنفوسیوس و #لائوتسو و #محمد(ص) ساختهاند؛ اینها، نه فیلسوفاند و نه هنرمند و نه تکنیسین و عالم، اینها جامعهای تازه و حرکت تازه میآفرینند، و بعد، فیلسوف و عالم و تکنیسین و جامعهشناس و طبيب و هنرمند... در متن این جامعه و حرکت، میرویند.
اینها کسانی هستند که هم اکنون در قرن بیستم نیز دارند تمدن و فرهنگی تازه میسازند و یا خواهند ساخت. #تمدن و #فرهنگ غربی، شکلی تازه پیدا کرده است، و ملتهایی که این خودآگاهی را ندارند، این تمدن و فرهنگ را به سرزمینشان میبرند و خود را شبیه اینها میکنند...
#حکمت نهتنها #علم و #فلسفه و تکنیک نیست، بلکه #تاریخ نشان داده است و اکنون نیز نشان میدهد که دارندگان آن حكمت و بینش ماوراء فلسفی، علمی و تکنیکی، کسانی نبودند که #فیلسوف یا #عارف و یا تکنیسین باشند، بلکه همیشه از میان توده #مردم برخاستهاند، نه از میان علماء و نوابغ و حکما و دانشمندان..!
میبینیم که فرهنگها و تمدنها را پیغمبرانی ساختهاند که اغلب چوپاناند! ، و اکنون نیز کسانی که فکر و حرکت تازه میآفرینند، از توده و از میان طبقه سوم بر میخیزند، نه از تحصیل کردههای اروپایی و آمریکایی، دانشمندان و دکترها و مهندسینی که در
#هاروارد، #سوربن و... تحصیل کردهاند، و نه از کسانی که در حوزههای قدیم #فقیه و #مجتهد و فیلسوف شدهاند و اصول و تفسیر یاد گرفتهاند؛ (بلکه) یکباره از مغز و جان حیات توده و حرکت #روح یک جامعه، چهرهای میجوشد که صاحب آن #خودآگاهی است.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ...
چه زیباست این آیه! که آنکه به #رهبری برانگیخته میشود از میان توده است و اُمی است که اُمی به معنی بیسواد هست، اما بیسواد [بدون بینش و بصیرت] نیست! ، یعنی اُمیِ بیسواد است، اما کلمهی امی به معنای «آدم» بیسواد نیست.
«اُمی» از «امت» است و «امت» از ریشه «اُم» است به معنی راه، یعنی متن جامعه، برخلاف قشرها و زبدهها و تحصیل کردهها و دانشمندان و علما و شعرا و روحانیون و امثال اینها، که اینان زبدههای جامعه و نگهبان سنتهای کهنه هستند، چراکه وضع اجتماعیشان به وجود آمده و منافع طبقاتی یا ذهنشان اصولاً در آن #سنت ها متحجر شده است و نمیتوانند «حرکت» تازه ایجاد کنند.
#پیامبر از میان توده بر میخیزد، تودهای که ساختهی هیچ فلسفهای، هیچ تکنیکی، هیچ علمی و هیچ #فرهنگ و تمدنی نیست، اُمی است، یعنی وابسته به توده است.
بعضی از مفسرین «امی» را بیسواد معنی کردهاند، در حالی که بیسواد بودن نمیتواند صفتی باشد که بدان تکیه شود و فضیلتی به حساب بیاید، و این بدان معنی نیست که پیامبر با سواد بوده است - نه، بیسواد بوده است - و نه اینکه «اُمی» یعنی بیسواد؛ این دو تا، یکی نیست. امی است، چون از میان توده برخاسته است، نه اینکه «امی» به معنای بیسواد باشد.
«امی» یعنی از میان توده نه از طبقات برگزیده - اشراف، علماء، فضلا، ملایان، تحصیلکردهها و... و از میان آنها که حرکت تازه ایجاد میکنند، فرستادهای برگزیدیم تا به #مردم #فلسفه، تکنیک، #هنر بیاموزد !؟
نـه ، #کتاب و #حکمت بیاموزد...
بنابراین، حکمت عبارت از آموزش خاصی است که اُمی به جامعه میدهد تا جامعهای تازه بسازد، و جامعهی تازه، #فرهنگ تازه میآفریند ...″
▫️بخش دوم
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۳ / جهانبینی و ایدئولوژی
″... #تاریخ را ببینید، که تمدنها و فرهنگها را #ابراهيم و #موسی، #زرتشت و #بودا و #کنفوسیوس و #لائوتسو و #محمد(ص) ساختهاند؛ اینها، نه فیلسوفاند و نه هنرمند و نه تکنیسین و عالم، اینها جامعهای تازه و حرکت تازه میآفرینند، و بعد، فیلسوف و عالم و تکنیسین و جامعهشناس و طبيب و هنرمند... در متن این جامعه و حرکت، میرویند.
اینها کسانی هستند که هم اکنون در قرن بیستم نیز دارند تمدن و فرهنگی تازه میسازند و یا خواهند ساخت. #تمدن و #فرهنگ غربی، شکلی تازه پیدا کرده است، و ملتهایی که این خودآگاهی را ندارند، این تمدن و فرهنگ را به سرزمینشان میبرند و خود را شبیه اینها میکنند...
#حکمت نهتنها #علم و #فلسفه و تکنیک نیست، بلکه #تاریخ نشان داده است و اکنون نیز نشان میدهد که دارندگان آن حكمت و بینش ماوراء فلسفی، علمی و تکنیکی، کسانی نبودند که #فیلسوف یا #عارف و یا تکنیسین باشند، بلکه همیشه از میان توده #مردم برخاستهاند، نه از میان علماء و نوابغ و حکما و دانشمندان..!
میبینیم که فرهنگها و تمدنها را پیغمبرانی ساختهاند که اغلب چوپاناند! ، و اکنون نیز کسانی که فکر و حرکت تازه میآفرینند، از توده و از میان طبقه سوم بر میخیزند، نه از تحصیل کردههای اروپایی و آمریکایی، دانشمندان و دکترها و مهندسینی که در
#هاروارد، #سوربن و... تحصیل کردهاند، و نه از کسانی که در حوزههای قدیم #فقیه و #مجتهد و فیلسوف شدهاند و اصول و تفسیر یاد گرفتهاند؛ (بلکه) یکباره از مغز و جان حیات توده و حرکت #روح یک جامعه، چهرهای میجوشد که صاحب آن #خودآگاهی است.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ...
چه زیباست این آیه! که آنکه به #رهبری برانگیخته میشود از میان توده است و اُمی است که اُمی به معنی بیسواد هست، اما بیسواد [بدون بینش و بصیرت] نیست! ، یعنی اُمیِ بیسواد است، اما کلمهی امی به معنای «آدم» بیسواد نیست.
«اُمی» از «امت» است و «امت» از ریشه «اُم» است به معنی راه، یعنی متن جامعه، برخلاف قشرها و زبدهها و تحصیل کردهها و دانشمندان و علما و شعرا و روحانیون و امثال اینها، که اینان زبدههای جامعه و نگهبان سنتهای کهنه هستند، چراکه وضع اجتماعیشان به وجود آمده و منافع طبقاتی یا ذهنشان اصولاً در آن #سنت ها متحجر شده است و نمیتوانند «حرکت» تازه ایجاد کنند.
#پیامبر از میان توده بر میخیزد، تودهای که ساختهی هیچ فلسفهای، هیچ تکنیکی، هیچ علمی و هیچ #فرهنگ و تمدنی نیست، اُمی است، یعنی وابسته به توده است.
بعضی از مفسرین «امی» را بیسواد معنی کردهاند، در حالی که بیسواد بودن نمیتواند صفتی باشد که بدان تکیه شود و فضیلتی به حساب بیاید، و این بدان معنی نیست که پیامبر با سواد بوده است - نه، بیسواد بوده است - و نه اینکه «اُمی» یعنی بیسواد؛ این دو تا، یکی نیست. امی است، چون از میان توده برخاسته است، نه اینکه «امی» به معنای بیسواد باشد.
«امی» یعنی از میان توده نه از طبقات برگزیده - اشراف، علماء، فضلا، ملایان، تحصیلکردهها و... و از میان آنها که حرکت تازه ایجاد میکنند، فرستادهای برگزیدیم تا به #مردم #فلسفه، تکنیک، #هنر بیاموزد !؟
نـه ، #کتاب و #حکمت بیاموزد...
بنابراین، حکمت عبارت از آموزش خاصی است که اُمی به جامعه میدهد تا جامعهای تازه بسازد، و جامعهی تازه، #فرهنگ تازه میآفریند ...″
▫️بخش دوم
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۳ / جهانبینی و ایدئولوژی
Telegram
.
Forwarded from گروه شریعتی
🟢 تراژدی مرگ رسول آگاهی و رحمت
بخشهایی از توصیف سال پایانی حیات #پیامبر #اسلام به نقل از دکتر #علی_شریعتی
🔸از همهی فصلهای زندگی پیامبر، زیباتر مرگش است. ما همیشه مرگهای پر سر و صدا را و به قول فیلمیها «عملیاتی» را میفهمیم، که #جنگ و هیاهو دارد، کشمکش دارد، مقدمات دارد، صدا دارد، آکت دارد و به قول هنرمندان حادثه زیاد دارد، ماجرا زیاد دارد. اما نمیتوانیم یک مرگ آرام را با آن همه عمق، عظمت و زیبایی و آن همه عبرتی که در آن هست، حس کنیم و بفهمیم و برای همین است که تاکنون مرگ پیامبر کشف نشده است! وگرنه برای هر کسی که یک ذره #احساس داشته باشد و این چیزها را بفهمد، مسلما مرگ پیامبر از مرگ #حسین تراژدیای غمانگیزتر، عمیق و واقعاً خونینتر است...
🔸احتضار پیامبر یک سال طول میکشد: از حجة الوداع تا لحظهای که دهانش بسته میشود و در حال مردن و آماده شدن برای مرگ است. در این یک سال تمام رفتارش به گونهای دیگر است. حرفهایش طور دیگری است. روابطش با اصحاب حساب شده است و هر کدام حساب مشخص و معنی مشخص دارد و در میان آنها، رابطهاش با #علی تکیه خاصی پیدا کرده است و نشان میدهد که هم دلواپس سرنوشت این مرد است، و هم دلواپس سرنوشت خودش و میخواهد روی این تکیه کند و میخواهد تنهایی او را در بین این «اصحاب کبار» با ستایش زیاد خودش و خصوصیت رفتارش با او جبران کند. در تمام یک سال، این حکایت را تکرار میشود.
🔸مردن نیز خود هنریست و همچون هر هنری باید آن را آموخت. نمایشی سخت زیبا و عمیق. تماشاییترین صحنهی زندگی است. بسیار کماند مردانی که زیبا مردهاند...
🔸مردنهای بزرگ همه بر یک گونه نیست. هر کس آنچنان میمیرد که آن چنان زندگی کرده است. آنچنان میمیرد که هست. یکی از مشهورترین مردنها از آن "وسپاسین" امپراطور #روم است، وی در بستر افتاده است و جان میدهد. افسرانش بر بالینش ایستادهاند. همین که احساس کرده مرگ تا گلویش بالا آمده است، ناگهان از جا پرید و فریاد زد که یک #امپراطور باید ایستاده بمیرد! و سپس در آغوش افسرانش سرپا جان داد. سخت پر شکوه است. اما چشمهایی است که زیبائیها و شکوههایی را میبیند که چندان عمیق و ظریف است که چشمان بزرگبین آن را نمیبینند.
🔸مرگ محمد از این گونه است؛ برق شمشیر، موج #خون، شیهه اسبهای خشمگین و فریادهای قهرمانانه رجز آن را تزیین نکرده است و از این روست که چشمهای کم سو هرگز زیبایی آن را ندیدهاند. دیدار محمد با مرگ چگونه میتواند ساده باشد؟
🔸پیامبر یکایک چهرههای برجستهی #امت خویش را که احتمالأ زمام #حکومت را پس از وی به دست خواهد آورد بررسی میکند. وی خوب میداند که فکر برابری انسانی و برادری اسلامی و اصالت #تقوی و #علم و فداکاری، گرچه در مغزهای مسلمانان و حتی اصحاب بزرگ وی رسوخ کرده است و بدان سخت اعتقاد یافتهاند، اما هنوز در احساس و وجدان اخلاقی آنان راه ندارد و با سرشت روحی آنان عجین نگشته است، چه همواره احساس، دیرتر از اعتقاد تغییر می یابد. اما #رهبری جامعه تازه پایی که صدها خطر از داخل و خارج آن را تهدید میکند، رهبری که مسئولیت سیاسی و فکری جامعه را توأمان دارد، نه چنان مسئولیتی است که تنها #اعتقاد واقعی به #نبوت محمد آن را بتواند کفایت کند. مردی باید که همچون محمد در استعدادهای گوناگون انسانی، فردی و اجتماعی، معنوی و سیاسی، برجستگی ویژهای را دارا باشد.
🔸احتضار فرا رسیده بود، محمد دیگر نمیتوانست سخن بگوید، نشاط مرگ رفته بود و مرگ خود در چند قدمی خانه #عایشه است. لبهایی که آخرین پیامهای غیب را به #انسان میآورد بسته شد؛ لحظات جان دادن است، علی سر محمد را بر روی سینه نهاد. ظرف آبی کنار محمد بود و هر گاه که اندکی به هوش میآمد دستش را در آب فرو میبرد و بر صورتش میکشید و میگفت: خدایا ! در سکرات مرگ یاریم کن، خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر...
🔸زنان برخاستند و پیش آمدند، در چهره محمد خیره شدند و آری! آری!
عایشه سرش را به روی محمد خم کرده بود و انتظار میکشید. #,فاطمه دور از اجتماع زنان بر دیوار، تنها تکیه کرده بود و به سختی میکوشید تا نبیند.
سکوت بی تاب و دردناکی بود، ناگهان لبهای محمد تکان خورد: بل الرفیق الاعلی...
و پیامبر مرد...
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار شماره ۲۸ / روش شناخت اسلام
بخشهایی از توصیف سال پایانی حیات #پیامبر #اسلام به نقل از دکتر #علی_شریعتی
🔸از همهی فصلهای زندگی پیامبر، زیباتر مرگش است. ما همیشه مرگهای پر سر و صدا را و به قول فیلمیها «عملیاتی» را میفهمیم، که #جنگ و هیاهو دارد، کشمکش دارد، مقدمات دارد، صدا دارد، آکت دارد و به قول هنرمندان حادثه زیاد دارد، ماجرا زیاد دارد. اما نمیتوانیم یک مرگ آرام را با آن همه عمق، عظمت و زیبایی و آن همه عبرتی که در آن هست، حس کنیم و بفهمیم و برای همین است که تاکنون مرگ پیامبر کشف نشده است! وگرنه برای هر کسی که یک ذره #احساس داشته باشد و این چیزها را بفهمد، مسلما مرگ پیامبر از مرگ #حسین تراژدیای غمانگیزتر، عمیق و واقعاً خونینتر است...
🔸احتضار پیامبر یک سال طول میکشد: از حجة الوداع تا لحظهای که دهانش بسته میشود و در حال مردن و آماده شدن برای مرگ است. در این یک سال تمام رفتارش به گونهای دیگر است. حرفهایش طور دیگری است. روابطش با اصحاب حساب شده است و هر کدام حساب مشخص و معنی مشخص دارد و در میان آنها، رابطهاش با #علی تکیه خاصی پیدا کرده است و نشان میدهد که هم دلواپس سرنوشت این مرد است، و هم دلواپس سرنوشت خودش و میخواهد روی این تکیه کند و میخواهد تنهایی او را در بین این «اصحاب کبار» با ستایش زیاد خودش و خصوصیت رفتارش با او جبران کند. در تمام یک سال، این حکایت را تکرار میشود.
🔸مردن نیز خود هنریست و همچون هر هنری باید آن را آموخت. نمایشی سخت زیبا و عمیق. تماشاییترین صحنهی زندگی است. بسیار کماند مردانی که زیبا مردهاند...
🔸مردنهای بزرگ همه بر یک گونه نیست. هر کس آنچنان میمیرد که آن چنان زندگی کرده است. آنچنان میمیرد که هست. یکی از مشهورترین مردنها از آن "وسپاسین" امپراطور #روم است، وی در بستر افتاده است و جان میدهد. افسرانش بر بالینش ایستادهاند. همین که احساس کرده مرگ تا گلویش بالا آمده است، ناگهان از جا پرید و فریاد زد که یک #امپراطور باید ایستاده بمیرد! و سپس در آغوش افسرانش سرپا جان داد. سخت پر شکوه است. اما چشمهایی است که زیبائیها و شکوههایی را میبیند که چندان عمیق و ظریف است که چشمان بزرگبین آن را نمیبینند.
🔸مرگ محمد از این گونه است؛ برق شمشیر، موج #خون، شیهه اسبهای خشمگین و فریادهای قهرمانانه رجز آن را تزیین نکرده است و از این روست که چشمهای کم سو هرگز زیبایی آن را ندیدهاند. دیدار محمد با مرگ چگونه میتواند ساده باشد؟
🔸پیامبر یکایک چهرههای برجستهی #امت خویش را که احتمالأ زمام #حکومت را پس از وی به دست خواهد آورد بررسی میکند. وی خوب میداند که فکر برابری انسانی و برادری اسلامی و اصالت #تقوی و #علم و فداکاری، گرچه در مغزهای مسلمانان و حتی اصحاب بزرگ وی رسوخ کرده است و بدان سخت اعتقاد یافتهاند، اما هنوز در احساس و وجدان اخلاقی آنان راه ندارد و با سرشت روحی آنان عجین نگشته است، چه همواره احساس، دیرتر از اعتقاد تغییر می یابد. اما #رهبری جامعه تازه پایی که صدها خطر از داخل و خارج آن را تهدید میکند، رهبری که مسئولیت سیاسی و فکری جامعه را توأمان دارد، نه چنان مسئولیتی است که تنها #اعتقاد واقعی به #نبوت محمد آن را بتواند کفایت کند. مردی باید که همچون محمد در استعدادهای گوناگون انسانی، فردی و اجتماعی، معنوی و سیاسی، برجستگی ویژهای را دارا باشد.
🔸احتضار فرا رسیده بود، محمد دیگر نمیتوانست سخن بگوید، نشاط مرگ رفته بود و مرگ خود در چند قدمی خانه #عایشه است. لبهایی که آخرین پیامهای غیب را به #انسان میآورد بسته شد؛ لحظات جان دادن است، علی سر محمد را بر روی سینه نهاد. ظرف آبی کنار محمد بود و هر گاه که اندکی به هوش میآمد دستش را در آب فرو میبرد و بر صورتش میکشید و میگفت: خدایا ! در سکرات مرگ یاریم کن، خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر...
🔸زنان برخاستند و پیش آمدند، در چهره محمد خیره شدند و آری! آری!
عایشه سرش را به روی محمد خم کرده بود و انتظار میکشید. #,فاطمه دور از اجتماع زنان بر دیوار، تنها تکیه کرده بود و به سختی میکوشید تا نبیند.
سکوت بی تاب و دردناکی بود، ناگهان لبهای محمد تکان خورد: بل الرفیق الاعلی...
و پیامبر مرد...
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار شماره ۲۸ / روش شناخت اسلام
Telegram
.