بیقدرهاییم و شبِ قدر است!
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
سرسرهی U_شکل مرگ و زندگی
این تصویر، تصویر بازیگر فیلمهای ترسناک نیست، تصویر معدنکار شریفیست که در جستجوی نجات همرزمان خود است. گاهی برخیها با چشمان باز میان مرگ و زندگی گیر میکنند و هر آن به این سو و آن سو در حرکتاند. تجربهی چنین انسانهایی را هیچ کس نمیتواند بفهمد. باید در مرز میان مرگ و زندگی باشی تا این حال را دریابی. این تجربه بینهایت شخصیست و هیچگاه قابلانتقال به غیر نیست. تنها میتوان از دور به این وضعیت نزدیک شد و آن را به تصویر کشید.
امیدوارم اینبار این سرسرهی U-شکلِ در رفت و آمد میان مرگ و زندگی، در ساحل زندگی آرام بگیرد و جانِ آن دو معدنکاران شریف از این تنگنا نجات یابد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
این تصویر، تصویر بازیگر فیلمهای ترسناک نیست، تصویر معدنکار شریفیست که در جستجوی نجات همرزمان خود است. گاهی برخیها با چشمان باز میان مرگ و زندگی گیر میکنند و هر آن به این سو و آن سو در حرکتاند. تجربهی چنین انسانهایی را هیچ کس نمیتواند بفهمد. باید در مرز میان مرگ و زندگی باشی تا این حال را دریابی. این تجربه بینهایت شخصیست و هیچگاه قابلانتقال به غیر نیست. تنها میتوان از دور به این وضعیت نزدیک شد و آن را به تصویر کشید.
امیدوارم اینبار این سرسرهی U-شکلِ در رفت و آمد میان مرگ و زندگی، در ساحل زندگی آرام بگیرد و جانِ آن دو معدنکاران شریف از این تنگنا نجات یابد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
وحی نیست، اما تو وحی بخوانش!
#حسین_پورفرج
در نهجالبلاغهی علیابنابیطالب(ع) دعایی وجود دارد که پهلو به پهلویِ مناجاتهای قرآنی میزند. شاید نزدیکترین سخن غیروحیانی به وحی همین ادعیهی امام اول شیعیان باشد. طنین این نیایش و فحوای بیانیِ آن گویی خبر از تجاربِ مومنانهای میدهد که در شبی یا روزی به سراغ امام علی(ع) آمده و روح و روان او را تسخیر نموده. نوعی حالتِ بیخویشی که مومن را منقلب میکند و اختیار او را میستاند. توامانی راز و نازیِ معبود و رخنمایی حیرتافکن او؛ تجلیای که اینبار دانایی و بخشایندگی آن یارِ مهربان را جلوهگر میسازد و زبانِ مومن را از لکنت و من و من میروبد....
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ.
خدايا بر من ببخش آنچه را كه از من بدان داناترى، و اگر بدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد -كه بدان سزاوارترى. خدايا بر من ببخشا وعدههايى را كه نهادم و آن را نزد من وفايى نبود، و بيامرز آنچه را به زبان به تو نزديكى جستم و دل راه مخالف آن را پيمود. خدايا بر من ببخشاى نگاههايى را كه نبايد، و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد، و آنچه دل خواست و نبايست، و آنچه بر زبان رفت از ناشايست. خطبهی ۷۸، ترجمهی سیدجعفر شهیدی
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
در نهجالبلاغهی علیابنابیطالب(ع) دعایی وجود دارد که پهلو به پهلویِ مناجاتهای قرآنی میزند. شاید نزدیکترین سخن غیروحیانی به وحی همین ادعیهی امام اول شیعیان باشد. طنین این نیایش و فحوای بیانیِ آن گویی خبر از تجاربِ مومنانهای میدهد که در شبی یا روزی به سراغ امام علی(ع) آمده و روح و روان او را تسخیر نموده. نوعی حالتِ بیخویشی که مومن را منقلب میکند و اختیار او را میستاند. توامانی راز و نازیِ معبود و رخنمایی حیرتافکن او؛ تجلیای که اینبار دانایی و بخشایندگی آن یارِ مهربان را جلوهگر میسازد و زبانِ مومن را از لکنت و من و من میروبد....
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ.
خدايا بر من ببخش آنچه را كه از من بدان داناترى، و اگر بدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد -كه بدان سزاوارترى. خدايا بر من ببخشا وعدههايى را كه نهادم و آن را نزد من وفايى نبود، و بيامرز آنچه را به زبان به تو نزديكى جستم و دل راه مخالف آن را پيمود. خدايا بر من ببخشاى نگاههايى را كه نبايد، و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد، و آنچه دل خواست و نبايست، و آنچه بر زبان رفت از ناشايست. خطبهی ۷۸، ترجمهی سیدجعفر شهیدی
@HosseinPourfaraj
گورخری که مرد شاید همان ناقهی صالح باشد!
#حسین_پورفرج
"روزی یکی از آشنایانم برای دیدن فرزندش به انگلیس سفر کرد. یک روز در حال پیادهروی در شهر بود که ناگاه درخت توتی را دید که میوههایش رسیده بود... دستش را بلند کرد و توتی چید و خورد. ناگاه یکی از اهالی آن شهر به او نزدیک شد و با حالتی بازجویانه از او پرسید؟! چه کار میکنی مرد؟! گفت: کاری نمیکنم، توتی کندم و خورد. آن مرد گفت: ماهم میتوانیم این توتها را بچینیم، اینکه کاری ندارد... ما این توتها را روی درخت رها میکنیم تا پرندگان از آن بخورد و غذایی داشته باشند. لطفا حقوق پرندگان را رعایت کن!..."
آیا در جامعه ما حیوانات از چنین حقوقی بهرهمندند؟! مرگ گورخر افریقایی، در نتیجه شر اخلاقی ما انسانهاست. حقوق حیوانات در جامعهی ما حالاحالاها رعایتشدنی نیست. کسی که به خاطر علایق شخصی خود پرندهای را در قفس میچپاند، در خط مقدم حیوانآزاری قرار دارد. من نمیدانم چه اصراریست که باید حیوان بیچاره را از زیستگاه اصلی جدا کنیم و آنگاه این بلا را بر سرش بیآوریم. اگر ما گورخر نبینیم کجای زندگیمان میلنگد. اگر قرار است باغوحشهای ما به بهای آزار گورخرها و تلف شدن آنها پر شود، من حاضرم هیچگاه گورخری نبینم. من حاضرم از باغوحشهای ما فقط باغاش بماند و بس!
خوب است تمام حیوانات و این گورخرهای بیچاره را به چشم ناقهی صالح ببینیم و از پی کردن آن دست بکشیم. هیچ حیوانی را نباید آزاد داد و اینگونه پایمال کرد.
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
"روزی یکی از آشنایانم برای دیدن فرزندش به انگلیس سفر کرد. یک روز در حال پیادهروی در شهر بود که ناگاه درخت توتی را دید که میوههایش رسیده بود... دستش را بلند کرد و توتی چید و خورد. ناگاه یکی از اهالی آن شهر به او نزدیک شد و با حالتی بازجویانه از او پرسید؟! چه کار میکنی مرد؟! گفت: کاری نمیکنم، توتی کندم و خورد. آن مرد گفت: ماهم میتوانیم این توتها را بچینیم، اینکه کاری ندارد... ما این توتها را روی درخت رها میکنیم تا پرندگان از آن بخورد و غذایی داشته باشند. لطفا حقوق پرندگان را رعایت کن!..."
آیا در جامعه ما حیوانات از چنین حقوقی بهرهمندند؟! مرگ گورخر افریقایی، در نتیجه شر اخلاقی ما انسانهاست. حقوق حیوانات در جامعهی ما حالاحالاها رعایتشدنی نیست. کسی که به خاطر علایق شخصی خود پرندهای را در قفس میچپاند، در خط مقدم حیوانآزاری قرار دارد. من نمیدانم چه اصراریست که باید حیوان بیچاره را از زیستگاه اصلی جدا کنیم و آنگاه این بلا را بر سرش بیآوریم. اگر ما گورخر نبینیم کجای زندگیمان میلنگد. اگر قرار است باغوحشهای ما به بهای آزار گورخرها و تلف شدن آنها پر شود، من حاضرم هیچگاه گورخری نبینم. من حاضرم از باغوحشهای ما فقط باغاش بماند و بس!
خوب است تمام حیوانات و این گورخرهای بیچاره را به چشم ناقهی صالح ببینیم و از پی کردن آن دست بکشیم. هیچ حیوانی را نباید آزاد داد و اینگونه پایمال کرد.
@HosseinPourfaraj
شورشی علیهی نگاه علمی_فلسفی به قرآن
#حسین_پورفرج
...این بسآمد آنگونه که من میفهمم هرگز به خاطر این نیست که قرآن اساساً مدعی “علمی بودن” یا “فلسفی بودن” است و لذا میخواهد از سدههای قبل دائماً پارادایم علمی-فلسفی سدههای بعد را به تصویر بکشد. در تکمیل گفتههای سطور گذشتهام باید بگویم که این فراوانی سبب دیگری دارد و هکذا برآیند چنین نگاه ناموجهیِ به متن مقدس نیست. اگر در قرآن آیات علمی-فلسفی پر رفت و آمد است، دلیلش امر دیگریست. ما باید بسآمد این دست آیات را در دستگاه الهیاتی آن دوران جستجو کنیم و شرایط تاریخی آن عصر را نیز در نظر داشته باشیم. قرآن میخواهد نظام خداشناسی مردمان عصر نزول را زیر سؤال ببرد و مقامِ کمرنگشده “الله” خدایِ آفریننده را دوباره بازپس بگیرد. میخواهد بگوید که خدای شما در کنار آنکه الله است، رب نیز هست. خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرده، و میتواند بر سرتان باران بباراند. بگذارید دوباره با آرمسترانگ همراه شویم: “گفته میشد که این ربها دختران الله هستند، به ویژه به این خاطر که اعراب تولد دختر را مایه بدبختی میدانستند و غالباً نوزاد دختر را زنده به گور میکردند…“. به گمان من، ما باید بسآمد آیاتِ کیهانی و ظاهراً علمی قرآن را اینگونه بفهمیم که این متن دارد ذهن مخاطبانِ خود را متوجه چیزهایی میکند که ممکن است تا دیروز در باور آنها جوردیگری فهمیده میشده، و معنای دیگری میستانده. شاید خوب باشد اینگونه بگویم که بسآمد این دست آیات پاسخیست به آفاتِ دینداری و شرایط خاص تاریخی آن عصر. در حقیقت قرآن آمد و اعلام کرد که اربابان و بتهای شما اعراب جاهلی هیچ نقشی در زندگیتان ندارد و گرداننده همه چیز، از آسمان رویسرتان تا افتادن هر برگی از درخت، همه به دستان خداست. ما باید آیاتِ علمی-سماوی قرآن را همانا استشهاداتی بدانیم که خدا در جهتِ تأیید مدعای خود و اصلاحِ باورهای غلط آن عصر زده است و این را نیز مدنظر داشته باشیم که این آیات کاملاً جنبههای توجیهی و انتقادی دارند. قرآن در پاسخ به مدعیاتِ اعراب جاهلی که بتها را ربِ جهان میدانستند و برای آنها نقشهای مثبت در زندگی قائل بودند، به بیان شواهدِ روشن و سادهای از امورآفاقی و انفسی میپردازد و اینگونه ذهنِ مردمانِ آن دیار را آماده پذیرش باورهایِ تازهتر میکند. همه آیاتِ اینچنینی در قرآن همین نقشِ مهم را برعهده دارند و هرگز در جهتِ ارائه یک نظریه علمی-فلسفی دهانپرکن نیستند. نظریاتی که شاید در تلقی عوام حتی از عهده هزاران هزار انشتاین یا ارسطو نیز برنیآیند و مختص دین و کتب مقدس دینی باشند. قرآن این آیات را به عنوان نمونههایی میآورد که نشان دهد الله یا خدای آفریننده برخلاف تصور اعراب جاهلی که او را به بازنشستگی فرستادهاند، هنوز و همچنان رب هستی و گرداننده اجزای ریز و درشت طبیعت و فراطبیعت است و البته او همیشه و تا ابد چنین مقامی را دارا بوده است. من بسآمد آیات سماوی- کیهانی قرآن و اساساً هر آیهای با رنگ و بوی علمی-فلسفی را اینگونه میفهمم که در واقع خدا دارد مطابق با زمانه و زمینه نزول وحی و دستگاه الهیاتی آن دوران به تصحیح باورهای دینی آن مردم همت میگمارد و میخواهد جایگاه ربوبی الله را تذکار بدهد. خدا دارد به زبان ساده به ما میگوید که من هرگز به بازنشستگی نرفتهام و هنوز و همیشه در پای کار ایستادهام. چشمتان را باز کنید و ببینید این منم که دارم به شما مُلک و مملکت میبخشم و یا شما را از آن باز میدارم. این منم که همه چیز را خلق کردهام و همه چیز را میمیرانم. به آفرینش شتر نگاه کنید. به هفتطبقه آسمان نگاه کنید. به خانه عنکبوت نگاه کنید. اگر بسیار کوشایید تن به سفر بدهید و سرگذشت گذشتگان را ببینید. ببینید که چطور اقوام کهن به یک عذاب من درنوردیده شدند و کفر آنها هیچ سودی به حالشان نداشت. ببینید سرنوشت عادها و ثمودها را. چشم بگشایید و ببینید این منم که دارم از زمین دانه میرویانم و یا به وقت خزان جان زمین را موقتاً میگیرم. منم که خورشید و ماه را در مدار خودشان به گردش درآوردهام و اجازه نمیدهم که عناصر سماوی به یکدیگر تجاوز کنند. خورشید جای ماه را بگیرد و یا ماه جای خورشید را. و...
اصل مقاله در #دینآنلاین، اینجا.
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
...این بسآمد آنگونه که من میفهمم هرگز به خاطر این نیست که قرآن اساساً مدعی “علمی بودن” یا “فلسفی بودن” است و لذا میخواهد از سدههای قبل دائماً پارادایم علمی-فلسفی سدههای بعد را به تصویر بکشد. در تکمیل گفتههای سطور گذشتهام باید بگویم که این فراوانی سبب دیگری دارد و هکذا برآیند چنین نگاه ناموجهیِ به متن مقدس نیست. اگر در قرآن آیات علمی-فلسفی پر رفت و آمد است، دلیلش امر دیگریست. ما باید بسآمد این دست آیات را در دستگاه الهیاتی آن دوران جستجو کنیم و شرایط تاریخی آن عصر را نیز در نظر داشته باشیم. قرآن میخواهد نظام خداشناسی مردمان عصر نزول را زیر سؤال ببرد و مقامِ کمرنگشده “الله” خدایِ آفریننده را دوباره بازپس بگیرد. میخواهد بگوید که خدای شما در کنار آنکه الله است، رب نیز هست. خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرده، و میتواند بر سرتان باران بباراند. بگذارید دوباره با آرمسترانگ همراه شویم: “گفته میشد که این ربها دختران الله هستند، به ویژه به این خاطر که اعراب تولد دختر را مایه بدبختی میدانستند و غالباً نوزاد دختر را زنده به گور میکردند…“. به گمان من، ما باید بسآمد آیاتِ کیهانی و ظاهراً علمی قرآن را اینگونه بفهمیم که این متن دارد ذهن مخاطبانِ خود را متوجه چیزهایی میکند که ممکن است تا دیروز در باور آنها جوردیگری فهمیده میشده، و معنای دیگری میستانده. شاید خوب باشد اینگونه بگویم که بسآمد این دست آیات پاسخیست به آفاتِ دینداری و شرایط خاص تاریخی آن عصر. در حقیقت قرآن آمد و اعلام کرد که اربابان و بتهای شما اعراب جاهلی هیچ نقشی در زندگیتان ندارد و گرداننده همه چیز، از آسمان رویسرتان تا افتادن هر برگی از درخت، همه به دستان خداست. ما باید آیاتِ علمی-سماوی قرآن را همانا استشهاداتی بدانیم که خدا در جهتِ تأیید مدعای خود و اصلاحِ باورهای غلط آن عصر زده است و این را نیز مدنظر داشته باشیم که این آیات کاملاً جنبههای توجیهی و انتقادی دارند. قرآن در پاسخ به مدعیاتِ اعراب جاهلی که بتها را ربِ جهان میدانستند و برای آنها نقشهای مثبت در زندگی قائل بودند، به بیان شواهدِ روشن و سادهای از امورآفاقی و انفسی میپردازد و اینگونه ذهنِ مردمانِ آن دیار را آماده پذیرش باورهایِ تازهتر میکند. همه آیاتِ اینچنینی در قرآن همین نقشِ مهم را برعهده دارند و هرگز در جهتِ ارائه یک نظریه علمی-فلسفی دهانپرکن نیستند. نظریاتی که شاید در تلقی عوام حتی از عهده هزاران هزار انشتاین یا ارسطو نیز برنیآیند و مختص دین و کتب مقدس دینی باشند. قرآن این آیات را به عنوان نمونههایی میآورد که نشان دهد الله یا خدای آفریننده برخلاف تصور اعراب جاهلی که او را به بازنشستگی فرستادهاند، هنوز و همچنان رب هستی و گرداننده اجزای ریز و درشت طبیعت و فراطبیعت است و البته او همیشه و تا ابد چنین مقامی را دارا بوده است. من بسآمد آیات سماوی- کیهانی قرآن و اساساً هر آیهای با رنگ و بوی علمی-فلسفی را اینگونه میفهمم که در واقع خدا دارد مطابق با زمانه و زمینه نزول وحی و دستگاه الهیاتی آن دوران به تصحیح باورهای دینی آن مردم همت میگمارد و میخواهد جایگاه ربوبی الله را تذکار بدهد. خدا دارد به زبان ساده به ما میگوید که من هرگز به بازنشستگی نرفتهام و هنوز و همیشه در پای کار ایستادهام. چشمتان را باز کنید و ببینید این منم که دارم به شما مُلک و مملکت میبخشم و یا شما را از آن باز میدارم. این منم که همه چیز را خلق کردهام و همه چیز را میمیرانم. به آفرینش شتر نگاه کنید. به هفتطبقه آسمان نگاه کنید. به خانه عنکبوت نگاه کنید. اگر بسیار کوشایید تن به سفر بدهید و سرگذشت گذشتگان را ببینید. ببینید که چطور اقوام کهن به یک عذاب من درنوردیده شدند و کفر آنها هیچ سودی به حالشان نداشت. ببینید سرنوشت عادها و ثمودها را. چشم بگشایید و ببینید این منم که دارم از زمین دانه میرویانم و یا به وقت خزان جان زمین را موقتاً میگیرم. منم که خورشید و ماه را در مدار خودشان به گردش درآوردهام و اجازه نمیدهم که عناصر سماوی به یکدیگر تجاوز کنند. خورشید جای ماه را بگیرد و یا ماه جای خورشید را. و...
اصل مقاله در #دینآنلاین، اینجا.
@HosseinPourfaraj
دینآنلاین
آیا “تفاسیر قرآن”به پایان عصر خود نزدیک شدهاند؟
ما دیگر باید دست از تفسیرِ قرآن برداریم و اکنون نوبت آن است که با متن قدسی وارد رابطهای پساتفسیری شویم. شرح و بسط این دوره نوپدید مهمترین پروژهای است که نگارنده به جد آن را دنبال میکند و تاکنون بالغ بر 230 صفحه از کتاباش، در این باب را قلمی کرده است؛…
تیکیتاکای تروریستها
حادثه آنچنان وحشیانه است که عاملان آن هنوز از پذیرش مسئولیتاش شانه خالی میکنند. این نسلکُش آن یکی را مسئول چنین فراجنایتی میداند و آن یکی، دیگری را. آیا عجیب نیست آنها که حیثیتی برای نوع انسان نگذاشتهاند، اینگونه به جلز و ولز افتادهاند؟! گویی آنها که همه از ترسشان فراری هستند، اینبار خودشان از چیزی میترسند. بهراستی، آنها از چه میترسند؟! از من و شما؟! بعید میدانم! از توپ و تفنگ؟! بعید میدانم! از آه آن مادرانِ بیفرزند، بعید میدانم! از آهِ آن فرزندانی که میگفتند: مادر بلند شو، بعید میدانم! از خدا و پیامبر، بعید میدانم! به راستی آنها از چه میترسند؟!
آیا این خندهدار نیست که آنها برای خدایی میکُشند که مهمترین صفتاش "آفریننده بودن" است؟! "به نام خدایی که آفریننده میخوانندش، میکُشند". چه تناقض حالبههمزنی.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
حادثه آنچنان وحشیانه است که عاملان آن هنوز از پذیرش مسئولیتاش شانه خالی میکنند. این نسلکُش آن یکی را مسئول چنین فراجنایتی میداند و آن یکی، دیگری را. آیا عجیب نیست آنها که حیثیتی برای نوع انسان نگذاشتهاند، اینگونه به جلز و ولز افتادهاند؟! گویی آنها که همه از ترسشان فراری هستند، اینبار خودشان از چیزی میترسند. بهراستی، آنها از چه میترسند؟! از من و شما؟! بعید میدانم! از توپ و تفنگ؟! بعید میدانم! از آه آن مادرانِ بیفرزند، بعید میدانم! از آهِ آن فرزندانی که میگفتند: مادر بلند شو، بعید میدانم! از خدا و پیامبر، بعید میدانم! به راستی آنها از چه میترسند؟!
آیا این خندهدار نیست که آنها برای خدایی میکُشند که مهمترین صفتاش "آفریننده بودن" است؟! "به نام خدایی که آفریننده میخوانندش، میکُشند". چه تناقض حالبههمزنی.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
ابراهیم، المثنی ندارد!
به بهانه و در نقد پسرکشی اخیر
دیگر هر پسرکشیای جنایت است. هیچ پدری نمیتواند همانند ابراهیم، خلیلالله(ع) ادعا کند که خدا در رویا او را به کشتن پسرش فرمان داده است. این شیطان است که خود را خدا جا زده، و دارد شرش را میریزد. اگر پدری خود را "ابراهیمِ دوم" معرفی کند و به این بهانه پسرش را به قتلگاه ببرد، ما به او میخندیم. آیا این طور نیست؟! ما هرگز ادعای چنین پدری را باور نخواهیم کرد و خواهیم کوشید حتیالمقدور جلوی جنایت احتمالی را بگیریم. بله، آن ابراهیم در جهان حاضر هیچ المثنایی ندارد و دیگر هیچ "ابراهیم دومی" در کار نخواهد بود.
اما اسماعیل چه؟!
در این جهان، دیگر هیچ پدری ابراهیم نیست، اما همه فرزندان، همچنان اسماعیلاند. فرزندان به اذنِ آن جانآفرین، جانشان آزاد است و هیچ ابراهیمِ مدعیای نمیتواند آن را پایمال کند. وقتی دیگر هیچ ابراهیمی در کار نیست، قربانی شدن هر اسماعیلی جنایت است و حکم جنایت نیز، مشخص.
بهراستی، توهم "ابراهیم بودن" چه خطرناک و زننده است. نباید بگذاریم این توهم در ما ریشه بدواند و مبدل به سنتی فرهنگی شود. هر کس ادعای ابراهیم بودن کند، دیوانه است و باید این توهم از سرش بپرد. هیچ پدری ابراهیم نیست، اما فرزند همان پدر، قطعا اسماعیل است.
#حسین_پورفرج| @HosseinPourfaraj
به بهانه و در نقد پسرکشی اخیر
دیگر هر پسرکشیای جنایت است. هیچ پدری نمیتواند همانند ابراهیم، خلیلالله(ع) ادعا کند که خدا در رویا او را به کشتن پسرش فرمان داده است. این شیطان است که خود را خدا جا زده، و دارد شرش را میریزد. اگر پدری خود را "ابراهیمِ دوم" معرفی کند و به این بهانه پسرش را به قتلگاه ببرد، ما به او میخندیم. آیا این طور نیست؟! ما هرگز ادعای چنین پدری را باور نخواهیم کرد و خواهیم کوشید حتیالمقدور جلوی جنایت احتمالی را بگیریم. بله، آن ابراهیم در جهان حاضر هیچ المثنایی ندارد و دیگر هیچ "ابراهیم دومی" در کار نخواهد بود.
اما اسماعیل چه؟!
در این جهان، دیگر هیچ پدری ابراهیم نیست، اما همه فرزندان، همچنان اسماعیلاند. فرزندان به اذنِ آن جانآفرین، جانشان آزاد است و هیچ ابراهیمِ مدعیای نمیتواند آن را پایمال کند. وقتی دیگر هیچ ابراهیمی در کار نیست، قربانی شدن هر اسماعیلی جنایت است و حکم جنایت نیز، مشخص.
بهراستی، توهم "ابراهیم بودن" چه خطرناک و زننده است. نباید بگذاریم این توهم در ما ریشه بدواند و مبدل به سنتی فرهنگی شود. هر کس ادعای ابراهیم بودن کند، دیوانه است و باید این توهم از سرش بپرد. هیچ پدری ابراهیم نیست، اما فرزند همان پدر، قطعا اسماعیل است.
#حسین_پورفرج| @HosseinPourfaraj
کامنتپژوهی
همیشه در فضای مجازی خواندنِ کامنتها و پیام مخاطبان از تفریحات مورد علاقهی من بوده است. خصوصا کامنتهایی که در زیر پستهای بحثبرانگیز نوشته میشود. منظورم از پستهای بحثبرانگیز پستهاییست که به نقل، یا برگرفته از کلام یا تصویر اشخاص صاحبنام انتشار مییابد، و حاوی سخن یا ادعاییست که با واقعیت جامعه نمیخواند.
رفتهرفته در نتیجهی خواندنِ این کامنتها نگاهام توسعه پیدا کرد. دریافتم که این کامنتها در کنار آنکه میتوانند جنبهی فکاهی داشته باشند، نیز میتوانند از پس پشت خود واقعیتهای جدی و مهمی را برملا کنند. امروز درمییابم که این کامنتها از احساسات و عواطف کنشگران جامعه _ آنهم در باب موضوعات مختلف_ سخن میگویند و از جنبههای آسیبشناختی بالایی برخوردارند. مثلا، آدم با خواندنِ این کامنتها تاحدی میتواند از محبوبیت یا تنفرآمیز بودن فلان شخص یا فلان صنف و یا هزار و اندی چیز دیگر در عرصهی عمومی سردربیآورم و براساس آن دست به اقدامات بعدی بزند. البته خوب میدانم که گستردگی و پریشانی این کامنتها به "بازار شام میمانند" اما در همین بازار شام نیز گشت و گذار امکانپذیر است. به گمانم خوب میشود دربارهی کامنتهای صفحات مجازی کار پژوهشی کرد و از دل آن به نتایج اجتماعی_فرهنگی خیرهکنندهای رسید.
کلام آخر
سخن من بر سر این نیست که این پیامها مثلا در باب فلان شخص یا بهمان صنف کاملا ناظر به حقیقت است و اصلا نظر تائید خدا یا کائنات را نیز به همراه خود دارد. بحث من، بر سر این است که این پیامها به خوبی از عواطف و مکنونات افراد جامعه حکایت میکنند و به نوعی، نظرسنجیِ غیررسمیاند. آدم از خواندن چنین کامنتهایی به قول معروف "حساب خیلی چیزها دستاش میآید" و میتواند به خروجیهای جالبی برسد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
همیشه در فضای مجازی خواندنِ کامنتها و پیام مخاطبان از تفریحات مورد علاقهی من بوده است. خصوصا کامنتهایی که در زیر پستهای بحثبرانگیز نوشته میشود. منظورم از پستهای بحثبرانگیز پستهاییست که به نقل، یا برگرفته از کلام یا تصویر اشخاص صاحبنام انتشار مییابد، و حاوی سخن یا ادعاییست که با واقعیت جامعه نمیخواند.
رفتهرفته در نتیجهی خواندنِ این کامنتها نگاهام توسعه پیدا کرد. دریافتم که این کامنتها در کنار آنکه میتوانند جنبهی فکاهی داشته باشند، نیز میتوانند از پس پشت خود واقعیتهای جدی و مهمی را برملا کنند. امروز درمییابم که این کامنتها از احساسات و عواطف کنشگران جامعه _ آنهم در باب موضوعات مختلف_ سخن میگویند و از جنبههای آسیبشناختی بالایی برخوردارند. مثلا، آدم با خواندنِ این کامنتها تاحدی میتواند از محبوبیت یا تنفرآمیز بودن فلان شخص یا فلان صنف و یا هزار و اندی چیز دیگر در عرصهی عمومی سردربیآورم و براساس آن دست به اقدامات بعدی بزند. البته خوب میدانم که گستردگی و پریشانی این کامنتها به "بازار شام میمانند" اما در همین بازار شام نیز گشت و گذار امکانپذیر است. به گمانم خوب میشود دربارهی کامنتهای صفحات مجازی کار پژوهشی کرد و از دل آن به نتایج اجتماعی_فرهنگی خیرهکنندهای رسید.
کلام آخر
سخن من بر سر این نیست که این پیامها مثلا در باب فلان شخص یا بهمان صنف کاملا ناظر به حقیقت است و اصلا نظر تائید خدا یا کائنات را نیز به همراه خود دارد. بحث من، بر سر این است که این پیامها به خوبی از عواطف و مکنونات افراد جامعه حکایت میکنند و به نوعی، نظرسنجیِ غیررسمیاند. آدم از خواندن چنین کامنتهایی به قول معروف "حساب خیلی چیزها دستاش میآید" و میتواند به خروجیهای جالبی برسد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
لطفا پیامبر را از تاریخ غیب نکنید!
نقدی بر یادداشت اخیر محمد مجتهد شبستری
چند روزیست یادداشتی اصلاحی از سوی استاد #محمد_مجتهد_شبستری در سایت ایشان منتشر شده است. گویی این عزیز بزرگوار دیگر عنوان "قرائت نبوی از جهان" را کنار گذاشتهاند. به دو مدعای ناکافی و قابل نقد: ! تمام متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی اثر یک شخص است، یعنی نبی، و !! آن شخص همانا حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام است. ایشان این دو مدعا را مغایر با مطالعات تاریخی جدید میدانند و لذا به جای آن عنوان، "خوانش پدیدارشناسانه" و "خوانش روایی" را ارائه میکنند.
نکته:
مجتهدشبستری بسیار برای من عزیز و محترم، اما به نظرم ایشان در اینجا اندکی شتابان به آب زده است. چند وقتیست پیشنهاداتِ مطالعاتی او را پیگیری میکنم و با آنها در چالشام. خصوصا آخرین آنها که به گفتگوی دوستان #حقلهی_نو با دکتر #محمدعلی_امیرمعزی برمیگشت. گویی اینروزها شبستری سخت متاثر از مطالعات قرآنپژوهان غربی قرن بیستام به این سوست. افرادی مانند "جان ونزبرو"، "پاتریشیا کرونه"، "ویلیام گراهام" و... . افرادی که در اصالت تاریخی قرآن تردید کردهاند و پیدایش آن را مربوط به قرن دوم و گاها سوم هجری قمری دانستهاند. (و حتی از آن بالاتر، گاهی پیامبر را نیز از تاریخ غیب کردند). رویکردی که در میان متفکران ایرانی نیز طرفدارانی دارد و چنانکه آوردم امیرمعزی یکی از آنهاست.
اما این تمام ماجرا نیست. این نگاه اصالتشکن و تجدیدنظرطلب چندیست در خود غرب نیز مورد نقادیهای فراوان قرار گرفته، و روز به روز از اعتبارش کاسته میشود. مثلا #فرانسوا_دوبلوا، از منتقدان این رویکرد بارها در نوشتههایش به نقد دیدگاهِ ونزبرو پرداخته و حتی از منابع تاریخی نزدیکتر به صدر اسلام سخن گفته. او معتقد است تجدیدنظرطلبان درک درستی از فرهنگ زیستهی عربستان عصر پیامبر(ص) ندارند و به علت پایبندی افراطی به منابع باستانشناختی و کتیبهشناختیِ آن دوران از پرداختن به روشهای بومی انتقال معنا عاجزند. البته بماند که اخیرا دوباره رویکرد انتقادی به اسناد اولیه، در جهت اعتباربخشی به اصالت تاریخی قرآن در کار و بار کسانی چون هارلند موتسکی برجسته شده است.
نتیجتا، فکر میکنم دوباره بهتر باشد شبستری به عنوان "قرائت نبوی از جهان" برگردد. با تغییر عنوان صرف نمیتوان محتوایات مندرج در نظریهی مطروحه را منقلب کرد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
نقدی بر یادداشت اخیر محمد مجتهد شبستری
چند روزیست یادداشتی اصلاحی از سوی استاد #محمد_مجتهد_شبستری در سایت ایشان منتشر شده است. گویی این عزیز بزرگوار دیگر عنوان "قرائت نبوی از جهان" را کنار گذاشتهاند. به دو مدعای ناکافی و قابل نقد: ! تمام متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی اثر یک شخص است، یعنی نبی، و !! آن شخص همانا حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام است. ایشان این دو مدعا را مغایر با مطالعات تاریخی جدید میدانند و لذا به جای آن عنوان، "خوانش پدیدارشناسانه" و "خوانش روایی" را ارائه میکنند.
نکته:
مجتهدشبستری بسیار برای من عزیز و محترم، اما به نظرم ایشان در اینجا اندکی شتابان به آب زده است. چند وقتیست پیشنهاداتِ مطالعاتی او را پیگیری میکنم و با آنها در چالشام. خصوصا آخرین آنها که به گفتگوی دوستان #حقلهی_نو با دکتر #محمدعلی_امیرمعزی برمیگشت. گویی اینروزها شبستری سخت متاثر از مطالعات قرآنپژوهان غربی قرن بیستام به این سوست. افرادی مانند "جان ونزبرو"، "پاتریشیا کرونه"، "ویلیام گراهام" و... . افرادی که در اصالت تاریخی قرآن تردید کردهاند و پیدایش آن را مربوط به قرن دوم و گاها سوم هجری قمری دانستهاند. (و حتی از آن بالاتر، گاهی پیامبر را نیز از تاریخ غیب کردند). رویکردی که در میان متفکران ایرانی نیز طرفدارانی دارد و چنانکه آوردم امیرمعزی یکی از آنهاست.
اما این تمام ماجرا نیست. این نگاه اصالتشکن و تجدیدنظرطلب چندیست در خود غرب نیز مورد نقادیهای فراوان قرار گرفته، و روز به روز از اعتبارش کاسته میشود. مثلا #فرانسوا_دوبلوا، از منتقدان این رویکرد بارها در نوشتههایش به نقد دیدگاهِ ونزبرو پرداخته و حتی از منابع تاریخی نزدیکتر به صدر اسلام سخن گفته. او معتقد است تجدیدنظرطلبان درک درستی از فرهنگ زیستهی عربستان عصر پیامبر(ص) ندارند و به علت پایبندی افراطی به منابع باستانشناختی و کتیبهشناختیِ آن دوران از پرداختن به روشهای بومی انتقال معنا عاجزند. البته بماند که اخیرا دوباره رویکرد انتقادی به اسناد اولیه، در جهت اعتباربخشی به اصالت تاریخی قرآن در کار و بار کسانی چون هارلند موتسکی برجسته شده است.
نتیجتا، فکر میکنم دوباره بهتر باشد شبستری به عنوان "قرائت نبوی از جهان" برگردد. با تغییر عنوان صرف نمیتوان محتوایات مندرج در نظریهی مطروحه را منقلب کرد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
📚لینک خرید"کتاب شوخطبعیخدایان"کلیک کنید.
کتاب "#شوخطبعی_خدایان" به قلم #حسین_پورفرج به همت #نشر_اریش به زیور چاپ آراست.
سخن نویسندهی کتاب:
کتاب #شوخطبعی_خدایان حاصل تاملات من در باب "ایمان و اخلاق" است؛ کتابی آسیبشناختی و انتقادی. کتابی که در آن از ایمان فریضهمدار و تکلیفی فراتر رفتهام، و نیز چنگ به اخلاق عملی زدهام. در این اثر کوچک، شاید شگفتیهای بزرگی بیابید. مطالعهی آن را به شما پیشنهاد میکنم.
اما چند تقدیر و تشکر؛ در چاپ اثر حاضر سخت مدیون دوستانی فرهیختهام. ابتدا دکتر #سروش_دباغ. (چنانکه در کتاب نیز آوردهام،) معلمی ایشان بر من افتخاریست بس بزرگ. نکتهسنجیهای عالمانهی ایشان همیشه دستگیر این خام رهنیافته بوده است. دوم و سوم، دوستان نازنینام #سیدهادی_طباطبایی و #رضا_سجادینژاد. در این سالیان این دو عزیز همیشه حامی و همراه من بودهاند. از ایشان فروتنانه سپاسگزارم. دست هر سه عزیز را به گرمی میفشارم. در پایان، از خانم دکتر تقیزاده، مدیریت نشر اریش نیز کمال سپاس و امتنان را دارم.
با مهر و ادب
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
@arishpub
کتاب "#شوخطبعی_خدایان" به قلم #حسین_پورفرج به همت #نشر_اریش به زیور چاپ آراست.
سخن نویسندهی کتاب:
کتاب #شوخطبعی_خدایان حاصل تاملات من در باب "ایمان و اخلاق" است؛ کتابی آسیبشناختی و انتقادی. کتابی که در آن از ایمان فریضهمدار و تکلیفی فراتر رفتهام، و نیز چنگ به اخلاق عملی زدهام. در این اثر کوچک، شاید شگفتیهای بزرگی بیابید. مطالعهی آن را به شما پیشنهاد میکنم.
اما چند تقدیر و تشکر؛ در چاپ اثر حاضر سخت مدیون دوستانی فرهیختهام. ابتدا دکتر #سروش_دباغ. (چنانکه در کتاب نیز آوردهام،) معلمی ایشان بر من افتخاریست بس بزرگ. نکتهسنجیهای عالمانهی ایشان همیشه دستگیر این خام رهنیافته بوده است. دوم و سوم، دوستان نازنینام #سیدهادی_طباطبایی و #رضا_سجادینژاد. در این سالیان این دو عزیز همیشه حامی و همراه من بودهاند. از ایشان فروتنانه سپاسگزارم. دست هر سه عزیز را به گرمی میفشارم. در پایان، از خانم دکتر تقیزاده، مدیریت نشر اریش نیز کمال سپاس و امتنان را دارم.
با مهر و ادب
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
@arishpub
آیا بدزبانی اخلاقا رواست؟!
#حسین_پورفرج
چندی پیش در قالب پستی، از موقعیتهایی سراغ گرفتم که در آن بدزبانی اخلاقا رواست. آن سخن واکنشهای مختلفی در پی داشت. امروز و در شرایط کنونی بیشتر آن گزاره را صادق میدانم. به گمانم، بدزبانی، در نتیجهی عملکردی که مصداق بارز ظلم آشکار است، نه تنها اخلاقا بد نیست، بلکه سیگنال بیداری اجتماعیست.
فرض کنید فردی بیماری در خانه دارد و زندگی آن بیمار شدیدا وابسته به دستگاه تنفس مصنوعیست. طبیعتا آن دستگاه با سلام و صلوات کار نمیکند. آن دستگاه با برق کار میکند و با قطع برق از کار میافتد. در این وضعیت، بیمار میان مرگ و زندگیست. اقوام او حال نزار او را میبینند و کاری از دستشان برنمیآید. آنها ماندهاند چه کنند. دست به دعا برمیدارند اما تا آن مسئول نامحترم دستاش به وصل برق نرود، وضعیت نرمال نخواهد شد. مرگ بیمار محتمل است.
آیا این وضعیت مصداق بارز ظلم آشکار نیست؟! وضعیتی که نتیجهی بیمسئولیتی و بیکفایتی مسئولین ذیربط است؟! اگر این وضعیت مصداق بارز ظلم آشکار است، پس در این وضعیت، به گمانم، بد زبانی اخلاقا رواست. بدزبانی در این وضعیت نشان میدهد که آن فرد بدزبان هنوز به اختگی اخلاقی_اجتماعی نرسیده، و هنوز سیگنالهای انسانیت او کار میکند. هنوز چنین انسانی زنده است و انسان زنده نمیتواند در برابر ستم سکوت کند.
متاسفام که چنین گفتهام، اما حقیقت کتمان شدنی نیست. پیشرفت در پسرفت وصف حال اینروزهای ماست. امیدوارم، دیگر این سرزمین چنین اوضاع اسفباری را به خود نبیند.
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
چندی پیش در قالب پستی، از موقعیتهایی سراغ گرفتم که در آن بدزبانی اخلاقا رواست. آن سخن واکنشهای مختلفی در پی داشت. امروز و در شرایط کنونی بیشتر آن گزاره را صادق میدانم. به گمانم، بدزبانی، در نتیجهی عملکردی که مصداق بارز ظلم آشکار است، نه تنها اخلاقا بد نیست، بلکه سیگنال بیداری اجتماعیست.
فرض کنید فردی بیماری در خانه دارد و زندگی آن بیمار شدیدا وابسته به دستگاه تنفس مصنوعیست. طبیعتا آن دستگاه با سلام و صلوات کار نمیکند. آن دستگاه با برق کار میکند و با قطع برق از کار میافتد. در این وضعیت، بیمار میان مرگ و زندگیست. اقوام او حال نزار او را میبینند و کاری از دستشان برنمیآید. آنها ماندهاند چه کنند. دست به دعا برمیدارند اما تا آن مسئول نامحترم دستاش به وصل برق نرود، وضعیت نرمال نخواهد شد. مرگ بیمار محتمل است.
آیا این وضعیت مصداق بارز ظلم آشکار نیست؟! وضعیتی که نتیجهی بیمسئولیتی و بیکفایتی مسئولین ذیربط است؟! اگر این وضعیت مصداق بارز ظلم آشکار است، پس در این وضعیت، به گمانم، بد زبانی اخلاقا رواست. بدزبانی در این وضعیت نشان میدهد که آن فرد بدزبان هنوز به اختگی اخلاقی_اجتماعی نرسیده، و هنوز سیگنالهای انسانیت او کار میکند. هنوز چنین انسانی زنده است و انسان زنده نمیتواند در برابر ستم سکوت کند.
متاسفام که چنین گفتهام، اما حقیقت کتمان شدنی نیست. پیشرفت در پسرفت وصف حال اینروزهای ماست. امیدوارم، دیگر این سرزمین چنین اوضاع اسفباری را به خود نبیند.
@HosseinPourfaraj
دربی به مثابهی پراید
#حسین_پورفرج
دربی استقلال و پرسپولیس به پایان رسید؛ فوتبالی سرد و کسلکننده. از آن بازیها که به قول معروف "اگر آن را نمیدیدی چیزی از دست نمیدادی". درست همچون سریالهای فرمایشیِ رسانهی ملی که با پول بیتالمال ساخته میشوند اما هیچ سر و تهی ندارند...
بگذریم، در انتهای تماشای بازی وقتی به قیمت بازیکنان داخل زمین فکر میکردم، با خود میگفتم: فوتبال چقدر شبیه پراید است. همانگونه که قیمتِ این آهنپارهی وطنی اصلاً با کیفیت و امکاناتِ ایمنی و رفاهی آن همخوانی ندارد، قیمتِ فوتبالیستهای ما نیز با سطح و کیفیتِ بازیشان نمیخواند. با یک حساب سر انگشتی دریافتم که رقم دریافتی ۲۲ بازیکن بازی امروز جمعا فیمابین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد تومان، و یا حتی بیشتر از آن است، در حالی که قیمتِ بازیِ آنها شاید چند ده میلیون تومان نیز نیرزد. درست بهسان "پراید" که ۱۳۶ میلیون تومان در بازار قیمت دارد، اما ۵ میلیون تومان نیز برایاش زیاد است.
بله، فوتبال ما(دربی) مثالِ خوبی برای نظام اقتصادیِ ماست. چه، هر دو بیماری تورم دارند و هر دو بیکیفیتاند و نیازمند بهبود... .
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
دربی استقلال و پرسپولیس به پایان رسید؛ فوتبالی سرد و کسلکننده. از آن بازیها که به قول معروف "اگر آن را نمیدیدی چیزی از دست نمیدادی". درست همچون سریالهای فرمایشیِ رسانهی ملی که با پول بیتالمال ساخته میشوند اما هیچ سر و تهی ندارند...
بگذریم، در انتهای تماشای بازی وقتی به قیمت بازیکنان داخل زمین فکر میکردم، با خود میگفتم: فوتبال چقدر شبیه پراید است. همانگونه که قیمتِ این آهنپارهی وطنی اصلاً با کیفیت و امکاناتِ ایمنی و رفاهی آن همخوانی ندارد، قیمتِ فوتبالیستهای ما نیز با سطح و کیفیتِ بازیشان نمیخواند. با یک حساب سر انگشتی دریافتم که رقم دریافتی ۲۲ بازیکن بازی امروز جمعا فیمابین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد تومان، و یا حتی بیشتر از آن است، در حالی که قیمتِ بازیِ آنها شاید چند ده میلیون تومان نیز نیرزد. درست بهسان "پراید" که ۱۳۶ میلیون تومان در بازار قیمت دارد، اما ۵ میلیون تومان نیز برایاش زیاد است.
بله، فوتبال ما(دربی) مثالِ خوبی برای نظام اقتصادیِ ماست. چه، هر دو بیماری تورم دارند و هر دو بیکیفیتاند و نیازمند بهبود... .
@HosseinPourfaraj
حسین(ع) میان دو استبداد
#حسین_پورفرج
حسینابنعلی(ع) در شعر اقبال و خصوصا مثنوی "در معنی حریت اسلامیه و سر حادثه کربلا" نماد یک انسانِ آزادیخواه و شنوندهی صدایِ عشق است. کسیست که عملگراست و ویران میکند، تا آبادان کند. عاشق به دنبال سلطنت نیست، و استبدادی را از ریشه نمیکَند تا استبدادی دیگر را بنا کُند. درست مثل اکثریت مستبدان تاریخ. قماشی که با استبداد میجنگیدند، اما نه برایِ هوای سلامت. میجنگیدند، بلکه برای ظهور استبداد و مستبد تازهنفستری. برایِ تسخیر آن تاج و تختِ انسانیتسوزِ دهانپرکن، و برای برساختن و پیوستن به جمع "منعمان چربدیگ".
اما حسین(ع) به دنبال استبداد راهی نشد، و عزم سفر نکرد. او میخواست چرخهی معیوبِ تاریخ را قطع کند و مسیر آن را تغییر دهد. کدام چرخهی معیوب؟! چرخهی معیوب "رفتن استبدادی و آمدن استبدادی". او میخواست استبداد برود، تا آزادی سر برسد. شاخ دیکتاتورها بشکند، تا رهایی آغاز شود. او میخواست، اما نگذاشتند.
حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، اما مرزعهی استبدادستیزی او همچنان سبز و پر محصول است. او با موج خون خود، چمن ایجاد کرد و سکه هر مستبدی را از رونق انداخت. شما نگاه نکنید به آن تاج و تختها و خدم و حشمها؛ نگاه کنید به آبرویی که ندارند و شرافتی که نداشتند. و نیز به قباحتی که هر چه بزک میکند، باز زشت و پلشت است.
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
حسینابنعلی(ع) در شعر اقبال و خصوصا مثنوی "در معنی حریت اسلامیه و سر حادثه کربلا" نماد یک انسانِ آزادیخواه و شنوندهی صدایِ عشق است. کسیست که عملگراست و ویران میکند، تا آبادان کند. عاشق به دنبال سلطنت نیست، و استبدادی را از ریشه نمیکَند تا استبدادی دیگر را بنا کُند. درست مثل اکثریت مستبدان تاریخ. قماشی که با استبداد میجنگیدند، اما نه برایِ هوای سلامت. میجنگیدند، بلکه برای ظهور استبداد و مستبد تازهنفستری. برایِ تسخیر آن تاج و تختِ انسانیتسوزِ دهانپرکن، و برای برساختن و پیوستن به جمع "منعمان چربدیگ".
اما حسین(ع) به دنبال استبداد راهی نشد، و عزم سفر نکرد. او میخواست چرخهی معیوبِ تاریخ را قطع کند و مسیر آن را تغییر دهد. کدام چرخهی معیوب؟! چرخهی معیوب "رفتن استبدادی و آمدن استبدادی". او میخواست استبداد برود، تا آزادی سر برسد. شاخ دیکتاتورها بشکند، تا رهایی آغاز شود. او میخواست، اما نگذاشتند.
حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، اما مرزعهی استبدادستیزی او همچنان سبز و پر محصول است. او با موج خون خود، چمن ایجاد کرد و سکه هر مستبدی را از رونق انداخت. شما نگاه نکنید به آن تاج و تختها و خدم و حشمها؛ نگاه کنید به آبرویی که ندارند و شرافتی که نداشتند. و نیز به قباحتی که هر چه بزک میکند، باز زشت و پلشت است.
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
@HosseinPourfaraj
از مبالغههای حسینی
دیشب تصادفاً چشمم به برنامهی "این شبها" از شبکهی اول سیما افتاد. مهمان برنامه دکتر منصوری لاریجانی بود و موضوعِ آن، تحلیل "زیارت وارث". ایشان بندهای معروفِ این زیارتنامه را ابتدا میخوانند و آنگاه چند دقیقهای در باب هر یک توضیحاتی میدادند...
باور کنید سخنان ایشان آنچنان برایِ من حیرتآور بود که نه میتوانستم کانال تلویزیون را عوض کنم، و نه به کار دیگری بپردازم. رک بگویم، نزدیک بود شاخ دربیآورم. مانده بودم این بزرگوار اینهمه ادعاهای عقلستیز را از کجا پیدا کرده است. مثلا او میگفت: نوح وقتی سوار کشتی شد، مشتی خاک کربلا را با خود به داخل آن برد تا از بلایای دریایی در امان بماند و ماموریتاش به نحو احسن به انجام برسد. یا اینکه میگفت: ابراهیم خلیلالله(ع) وقتی به جنگ مشرکان رفت، بارها بر محمد(ص) و آل او صلوات فرستاد و از این بزرگواران مدد گرفت، و یا همچنین میگفت: اشعار ولایی در دیوان حافظ فراوان است و...
من نمیدانم چه باید گفت؛ اما این را میدانم که امام حسین(ع) خود پیرو پیامبر اسلام(ص) و به تبع او، ملتِ ابراهیمِ خلیل(ع) بود و خود را شاگرد چنین مکتبی میدید. اینگونه "غلو" و بزرگنمایی نوعی آفت است که نه تنها امامان ما را بزرگ نمیکند، بلکه از آنها شخصیتهایی نامانوس میسازد. حرکت و عمل حسینابنعلی(ع) به تنهایی خود آنقدر زیبایی و خوراکِ معرفتی دارد که ما را از این دست سخنان خرافی بینیاز نماید و به ما درس حقانیت و اخلاص بدهد. دورد بر او و یارانِ آزادهاش.
#حسین_پورفرج
#بازنشر/ درج نخست: ۱۳۹۸/۰۶/۱۷
@HosseinPourfaraj
دیشب تصادفاً چشمم به برنامهی "این شبها" از شبکهی اول سیما افتاد. مهمان برنامه دکتر منصوری لاریجانی بود و موضوعِ آن، تحلیل "زیارت وارث". ایشان بندهای معروفِ این زیارتنامه را ابتدا میخوانند و آنگاه چند دقیقهای در باب هر یک توضیحاتی میدادند...
باور کنید سخنان ایشان آنچنان برایِ من حیرتآور بود که نه میتوانستم کانال تلویزیون را عوض کنم، و نه به کار دیگری بپردازم. رک بگویم، نزدیک بود شاخ دربیآورم. مانده بودم این بزرگوار اینهمه ادعاهای عقلستیز را از کجا پیدا کرده است. مثلا او میگفت: نوح وقتی سوار کشتی شد، مشتی خاک کربلا را با خود به داخل آن برد تا از بلایای دریایی در امان بماند و ماموریتاش به نحو احسن به انجام برسد. یا اینکه میگفت: ابراهیم خلیلالله(ع) وقتی به جنگ مشرکان رفت، بارها بر محمد(ص) و آل او صلوات فرستاد و از این بزرگواران مدد گرفت، و یا همچنین میگفت: اشعار ولایی در دیوان حافظ فراوان است و...
من نمیدانم چه باید گفت؛ اما این را میدانم که امام حسین(ع) خود پیرو پیامبر اسلام(ص) و به تبع او، ملتِ ابراهیمِ خلیل(ع) بود و خود را شاگرد چنین مکتبی میدید. اینگونه "غلو" و بزرگنمایی نوعی آفت است که نه تنها امامان ما را بزرگ نمیکند، بلکه از آنها شخصیتهایی نامانوس میسازد. حرکت و عمل حسینابنعلی(ع) به تنهایی خود آنقدر زیبایی و خوراکِ معرفتی دارد که ما را از این دست سخنان خرافی بینیاز نماید و به ما درس حقانیت و اخلاص بدهد. دورد بر او و یارانِ آزادهاش.
#حسین_پورفرج
#بازنشر/ درج نخست: ۱۳۹۸/۰۶/۱۷
@HosseinPourfaraj
مصاحبه با ایکنا به بهانه چاپ کتاب #شوخطبعی_خدایان | #حسین_پورفرج
از متن: همهی شئونات زندگی ما را دین و ارزشهای دینی پر نکردهاند، امور بشری را نباید از زندگیمان حذف کنیم، در این دنیا همه چیز دینی نیست. خیلی از مسائل و مصائب هستند که پاسخِ بشری دارند، چنانکه پیشتر آوردم، گاهی خوب است «سکوت تعمدی خدا» را بپذیریم و این خاموشی را به رسمیت بشناسیم.
اما درمورد سوالتان بحث کمی فرق میکند. در اینجا باید ابتدا دریابیم که مثلا مشکلات اقتصادی یا کرونا میتواند با ایمانورزی منِ نوعی کش و قوسی داشته باشد یا خیر؟ پاسخ من هم مثبت است و هم منفی. مایلم تمرکزم را بیشتر روی بحران کرونا بگذارم. چنانکه گفتم، این بیماری و معضلات ناشی از آن، یک سویه بشری بسیار پررنگ دارد. من نمیتوانم در رابطه با این سویهها فقط دست به دامان ایمان خود شوم. اینجا باید به عقل و علم بشر دلخوش باشم و از آنها کمک بگیرم...
با تشکر فراوان از دوست عزیز،
#عطا_اسماعیلی گرامی
لینک مطالعه در ایکنا _ بخش نخست
@HosseinPourfaraj
از متن: همهی شئونات زندگی ما را دین و ارزشهای دینی پر نکردهاند، امور بشری را نباید از زندگیمان حذف کنیم، در این دنیا همه چیز دینی نیست. خیلی از مسائل و مصائب هستند که پاسخِ بشری دارند، چنانکه پیشتر آوردم، گاهی خوب است «سکوت تعمدی خدا» را بپذیریم و این خاموشی را به رسمیت بشناسیم.
اما درمورد سوالتان بحث کمی فرق میکند. در اینجا باید ابتدا دریابیم که مثلا مشکلات اقتصادی یا کرونا میتواند با ایمانورزی منِ نوعی کش و قوسی داشته باشد یا خیر؟ پاسخ من هم مثبت است و هم منفی. مایلم تمرکزم را بیشتر روی بحران کرونا بگذارم. چنانکه گفتم، این بیماری و معضلات ناشی از آن، یک سویه بشری بسیار پررنگ دارد. من نمیتوانم در رابطه با این سویهها فقط دست به دامان ایمان خود شوم. اینجا باید به عقل و علم بشر دلخوش باشم و از آنها کمک بگیرم...
با تشکر فراوان از دوست عزیز،
#عطا_اسماعیلی گرامی
لینک مطالعه در ایکنا _ بخش نخست
@HosseinPourfaraj
مصاحبه با ایکنا به بهانه چاپ کتاب #شوخطبعی_خدایان | #حسین_پورفرج
از متن: ایمان به معنای کتابیِ کلمه، خوب است اما کافی نیست. من باید در پی آواز حقیقت همچنان و همیشه بدوم و همین دویدن نوعی رسیدن است. قرار نیست همه ما پیامبر باشیم اما میتوانیم پیامبرانه زندگی کنیم. سخن من به معنای پیروی از خصوصیات زندگی آن بزرگوار نیست. چنین مواجههای اصلا شدنی به نظر نمیرسد. میبینید که امروز بنیادگرایان دینی چه بلایی دارند بر سرمان میآورند، آنها دقیقا همین کار را میکنند. میخواهند کپی برابر اصلی خصوصیاتِ اجتماعی و خانوادگی پیامبر(ص) باشند و هکذا بهشت را برای خود رزرو کنند. حرف من این است که ما باید از پی ایمان پیامبر خود روان باشیم و اینگونه تجاربِ او را الگوی مومنانه زیستنمان قرار دهیم. کسی که میخواهد مومنانه نفس بکشد، اینبار خوب است که به قول مولانا سهم چشمهایش را نیز بپردازد و تنها به شنیدهها کفایت نکند.
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست...
با قدردانی بیپایان از زحمات دوست عزیز، #عطا_اسماعیلی گرامی
لینک مطالعه در ایکنا_ بخش دوم
از متن: ایمان به معنای کتابیِ کلمه، خوب است اما کافی نیست. من باید در پی آواز حقیقت همچنان و همیشه بدوم و همین دویدن نوعی رسیدن است. قرار نیست همه ما پیامبر باشیم اما میتوانیم پیامبرانه زندگی کنیم. سخن من به معنای پیروی از خصوصیات زندگی آن بزرگوار نیست. چنین مواجههای اصلا شدنی به نظر نمیرسد. میبینید که امروز بنیادگرایان دینی چه بلایی دارند بر سرمان میآورند، آنها دقیقا همین کار را میکنند. میخواهند کپی برابر اصلی خصوصیاتِ اجتماعی و خانوادگی پیامبر(ص) باشند و هکذا بهشت را برای خود رزرو کنند. حرف من این است که ما باید از پی ایمان پیامبر خود روان باشیم و اینگونه تجاربِ او را الگوی مومنانه زیستنمان قرار دهیم. کسی که میخواهد مومنانه نفس بکشد، اینبار خوب است که به قول مولانا سهم چشمهایش را نیز بپردازد و تنها به شنیدهها کفایت نکند.
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست...
با قدردانی بیپایان از زحمات دوست عزیز، #عطا_اسماعیلی گرامی
لینک مطالعه در ایکنا_ بخش دوم
در شماره جدید مجلهی #خیمه مطلبی از من تحت عنوان "آیا باید برای قرآن اعلام وضعیت فوقالعاده کنیم؟! منتشر شده است. مطلبی که در دل پروژهی فکریام #تفسیر_بس قرار میگیرد. در این پروژهی فکری برآنم که دیگر دورهی #تفسیر قرآن" به پایان عصر باشکوه خود نزدیک شده است. تفاسیر، از قرآن یک دایرهالمعارف بزرگ ساختهاند و این متن مبارک را دچار اضافه وزن کردهاند. البته معنا و مفهوم تفسیر نزد من با شما اندکی متفاوت است. من هر نوشتهای که بر روی خود عنوان "تفسیر قرآن" داشت را "تفسیر قرآن" نمیدانم. تفسیر قرآن، از منظر من یعنی: "نظریهپردازی علمی_فلسفی دربارهی متن"؛ خواه این نظریهپردازی یک صفحه باشد، خواه هزاران صفحه.
از این روی، من معتقدم که قرآن در اثر بمباران بیرحمانهی تفاسیر، در وضعیت قرمز قرار دارد. چیزی نمانده است که این کتاب شریف زیر انبوه ویرانهها نیمهجان شود. چنانکه پیشتر آوردهام، شوربختانه اکثر این آثار تفسیری ربطی به زندگی من و شما پیدا نمیکند و لذا درصورت بیخبری از آنها، همچنان ایمان و دیانتمان سرجایش دستنخورده باقی خواهد ماند.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
از این روی، من معتقدم که قرآن در اثر بمباران بیرحمانهی تفاسیر، در وضعیت قرمز قرار دارد. چیزی نمانده است که این کتاب شریف زیر انبوه ویرانهها نیمهجان شود. چنانکه پیشتر آوردهام، شوربختانه اکثر این آثار تفسیری ربطی به زندگی من و شما پیدا نمیکند و لذا درصورت بیخبری از آنها، همچنان ایمان و دیانتمان سرجایش دستنخورده باقی خواهد ماند.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
من بیش از یک دهه است که پایم را در هیچ مسجدی نگذاشتهام...
اینروزها در سکوتی زجرآور به سرمیبرم. حرفهای زیادی دارم برای نگفتن. این روزها نوشداروی من در هیچ کتاب مقدسی یافت نمیشود. من بیش از یک دهه است که پایم را در هیچ مسجدی نگذاشتهام. نمیدانم که این ننگ است یا افتخار. خوب است یا بد. این روزها بیش از هر زمان دیگری عاشق حیوانات شدهام. عاشق سگها، گربهها. بیش از یک سال است که سعی دارم با سوسکهای حیات خانهمان رفیق شوم. هیچکس در خانهی من حق ندارد حتی یک پشه را بکشد. او میتواند ما را گاز بگیرد و بدون قصاص، آزادانه، به زندگیاش ادامه دهد. این روزها دوست دارم بیش از هر زمان دیگری به کودکیام برگردم. به آن زمین خاکی در همسایگیمان. قبلا چنین تمنایی نداشتم. پیشتر فکر میکردم در مسیر کمالام. امروز میدانم که چنین قضاوتی چقدر مسخره است. از میان آدمهای بزرگ، خیلیهایشان را به پشیزی نمیگیرم. خصوصا آدمهای آفتابپرست را. آنها که نان به نرخ روز میخورند و جا نماز آب میکشند. این روزها بیش از هر زمان دیگری دوست دارم، تنها باشم. سیگار بکشم، و باز به حسرتهایم پر و بال بدم. من سالهاست که قرار است ساعت یازده شب بخوابم، اما دوی نصفشب خوابم میبرد. همیشه اندیشهی مرگ با من است. گاهی دوست دارم یقهی خدا را بگیرم و بگویم چرا؟! چرا، اما نه برای اینکه باید بمیرم. دوست دارم با او دعوا بیفتم برای نادانیهایی که دارند همیشه با من بزرگ و بزرگتر میشوند! با من قد میکشند!
این روزها من دیگر آن آدم سابق نیستم! کاش، این اندک دانسته را هم نداشتم. کاش نفهم بودم. کاش، نمیدانستم که نمیدانم!
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
اینروزها در سکوتی زجرآور به سرمیبرم. حرفهای زیادی دارم برای نگفتن. این روزها نوشداروی من در هیچ کتاب مقدسی یافت نمیشود. من بیش از یک دهه است که پایم را در هیچ مسجدی نگذاشتهام. نمیدانم که این ننگ است یا افتخار. خوب است یا بد. این روزها بیش از هر زمان دیگری عاشق حیوانات شدهام. عاشق سگها، گربهها. بیش از یک سال است که سعی دارم با سوسکهای حیات خانهمان رفیق شوم. هیچکس در خانهی من حق ندارد حتی یک پشه را بکشد. او میتواند ما را گاز بگیرد و بدون قصاص، آزادانه، به زندگیاش ادامه دهد. این روزها دوست دارم بیش از هر زمان دیگری به کودکیام برگردم. به آن زمین خاکی در همسایگیمان. قبلا چنین تمنایی نداشتم. پیشتر فکر میکردم در مسیر کمالام. امروز میدانم که چنین قضاوتی چقدر مسخره است. از میان آدمهای بزرگ، خیلیهایشان را به پشیزی نمیگیرم. خصوصا آدمهای آفتابپرست را. آنها که نان به نرخ روز میخورند و جا نماز آب میکشند. این روزها بیش از هر زمان دیگری دوست دارم، تنها باشم. سیگار بکشم، و باز به حسرتهایم پر و بال بدم. من سالهاست که قرار است ساعت یازده شب بخوابم، اما دوی نصفشب خوابم میبرد. همیشه اندیشهی مرگ با من است. گاهی دوست دارم یقهی خدا را بگیرم و بگویم چرا؟! چرا، اما نه برای اینکه باید بمیرم. دوست دارم با او دعوا بیفتم برای نادانیهایی که دارند همیشه با من بزرگ و بزرگتر میشوند! با من قد میکشند!
این روزها من دیگر آن آدم سابق نیستم! کاش، این اندک دانسته را هم نداشتم. کاش نفهم بودم. کاش، نمیدانستم که نمیدانم!
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj