حسین پورفرج | مدادِ مردمکِ دیده
582 subscribers
164 photos
24 videos
25 files
181 links
Books:
میم مثل محمد (ص)/نشر نقد فرهنگ(۱۳۹۷)

website: HosseinPourfaraj.blog.ir https://www.instagram.com/h.purfaraj
link: @HPourfaraj
Download Telegram
معنا در کنج، ایمان در رنج...

... تعبیه، و تراشیدنِ انواع احکام فقهی می‌تواند مؤمن را از اصل داستان دور نگه دارد و او را با مقدمات دلخوش کند. اینکه به جای مغز دیانت تنها در بند پوست آن باشیم، نابخشودنی است. وقتی خوب به فرایضی دینی درمی‌نگریم، بسیاری از مسلمانان را تنها «آداب‌دانانی شرطی‌شده» می‌بینیم که هیچ علامتی از سوخته‌جانی و سوخته‌روانی در آنها به چشم نمی‌خورد و بی‌حاصلی در زندگیِ فردی-اجتماعی آن مبرهن است. نمازخوانِ دروغگو یا کلاه‌بردار هیچ دشتی از عبادتِ خود نبرده و گویی آب در هاون کوبیده. بله، ما نماز می‌خوانیم امّا بیش از ِآنکه از همکلامی خویش با خدا جان‌مان آرام شود، ادای اصوات ما را به چنگ می‌آورد و غلغلک‌مان می‌دهد. شکّیات نماز، دوری از مبطلاتِ فقهی و... همواره ذهن ما را درگیر امور فرعیِ اصل‌کش می‌کند و ما را از حضور قلب و نشاطِ دینی دور می‌اندازد. عبودیتِ تصنعی و تشریفاتی بلای جانِ ایمان‌ورزی و عبادتِ آزادانه مؤمنان با معبود است و در بسیاری مواقع راهِ زایش معنویت‌هایِ عمیق را می‌بندد. در کلام زیر از علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) امام اوّل شیعیان به خوبی این مسئله را درمی‌یابیم که اصل در انجامِ فرایضِ دینی پرداختن و رضایت دادن به امور فرعی و حاشیه‌ای نیست؛ بلکه، اصل پرداختن به پس پشتِ این امور عبادی و در رسیدن به سرای فراخ ایمان است:

«کمْ مِنْ صَائِم لَیسَ لَهُ مِنْ صِیامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَالظَّمَأُ، وَکمْ مِنْ قَائِم لَیسَ لَهُ مِنْ قِیامِهِ إِلاَّ السَّهَرُ وَالْعَنَاءُ، حَبَّذَا نَوْمُ الاَْکیاسِ وَإِفْطَارُهُمْ/چه بسیار روزه‌دارانی که از روزه خود جز گرسنگی و تشنگی بهره‌ای نمی‌برند و چه بسیار شب زنده‌دارانی که از قیام شبانه خود جز بی‌خوابی و خستگی ثمره‌ای نمی‌گیرند. آفرین بر خواب هوشمندان و افطارشان!»/(نهج‌البلاغه/حکمت 145).

بله، می‌باید بدانیم که در بسیاری موارد رعایتِ مو به مویِ احکامِ فقهی می‌تواند روحِ دین‌ورزی را بخشکاند و همه چیز را درنوردد. ما دین‌ورزانِ بیشتر صورت‌پرست، و کمتر معناگراییم. در کمال تأسف، به جای اینکه ایمان کِشنده فقه باشد، این فقه است که کِشنده ایمان است. ایمان تابعِ فقه است، نه فقه تابعِ ایمان. من باورم دارم که تکثر احکام فقهی می‌تواند راه ایمان‌ورزیِ بانشاط و از روی عشق و بندگی را تنگ و تنگ‌تر نماید و مجالِ نفس کشیدنِ ایمان را از او بستاند. دین‌ورزی که می‌خواهد با رعایتِ همه احکامِ فقهی فریضه‌ای دینی را به‌جا آورد، مسلماً تنها فرصتِ پرداختن به دستوراتِ فقهی را خواهد داشت و ایمان و مغز بندگی را گم خواهد کرد. در چنین اوضاع و احوالی اصلِ دین در پیچ‌وخم‌های کند و تند فقه از دست خواهد رفت و جان رخ‌نمایی نخواهد داشت...

از کتاب در دست انتشار #شوخ‌طبعی_خدایان

#حسین_پورفرج | ۱۳۹۷/۰۱/۱۲

@HosseinPourfaraj
مولاناست دیگر


شاعران ما همیشه در بیان تجربیاتِ عرفانی و اگزیستانسیل خود با موانع بزرگی همچون عروض، قافیه، ردیف و... مواجه بوده‌اند. از گمنامان ایشان که درگذریم، بزرگی همچون مولانا در بسیاری مواقع با این تنگناهای قالبی درپیچیده و زبان به گلایه گشوده:

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
(مولوی/ دیوان شمس/ غزل شماره ۳۸)

 
می‌بینید که مولوی چگونه از این تنگیِ قوالبِ شعری می‌نالد و آنها را برنمی‌تابد. جوشش اندیشه‌های عمیق معنوی در جان و روان او چنان گریبانِ وی را می‌گیرد که نمی‌تواند به صورت رضایت دهد و معنا را قربانی کند. برای او آنچه در اولویت است معناست و معنا. رعایت عروض و قافیه او را از جانِ جان دور می‌اندازد و به پرتگاه صورت‌پرستی می‌برد. از همین روی، مولوی بارها بارها و البته از فرط انفجار معانیِ متعالی در ذهن و ضمیرش، و نیز از این بابت که زبان و به تبع قوالبِ شعری را الکن و نامناسب می‌یابد، روی به سکوت و خموشی می‌آورد و لب از پراکندنِ اصوات برمی‌بندد:

مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
من چو لب گویم لب دریا بود
من چو لا گویم مراد الا بود
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز بسیاری گفتارم خمش
(مولوی/مثنوی معنوی/ دفتر اول/ بخش نود)

 
پرواز ذهنی مولوی به عوالم دور و روحانی‌چنان او را از خود بی‌خود می‌کند که نمی‌تواند اسلوب و قواعد شاعری را نگاه دارد و بدانها ملتزم باشد. وقتی او دچار وجدِ عارفانه می‌شود بگاهِ شاعری بی‌خودیِ خویش را بی‌هیچ ابایی درمی‌اندازد و طرحی نو می‌آفریند. به تعبیری، او کشفیات خویش را به ظرف غزل نمی‌ریزد؛ بل، قالبِ غزل را مولوی‌سازی (به تأسی از بومی‌سازی) می‌کند. شاعری چون مولانا هیچگاه نمی‌تواند به صورت‌گری‌های زشت و زیبا راضی شود و سر معنا را ببرد. ببینید در غزل زیر مولانا چگونه همه چیز را درمی‌نورد و شاهکاری بی‌نظیر را به وجود می‌آورد:

بی‌همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود
جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند
عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود
و..
(مولوی/دیوان شمس/غزل ۵۵۳)

 
بله، در اندیشه مولانا همیشه امور شهودی و باطنی در اوجند، و این مسئله زبان و قوالب شعری را درمی‌نورد. چنین فربگی‌ای اولین اقدامی را که واجب می‌سازد، ترک "قافیه‌اندیشی"ست. مولانا خود به ما یادآور می‌شود که می‌باید نظمِ شاعری را برهم‌بزنی و با یار یارگونه درآمیزی. گفت‌وگو با دلدار زبان دیگری می‌خواهد که هیچگاه تنگنای شعر تاب و توان برقراری آن را ندارد و برای چنین مهمی ساخته نشده است:

قافیه‌اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
خوش نشین ای قافیه‌اندیش من
قافیه دولت توی در پیش من
حرف چه بود تا تو اندیشی از آن
حرف چه بود خار دیوار رزان
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
آن دمی کز آدمش کردم نهان
با تو گویم ای تو اسرار جهان
(مولوی/مثنوی معنوی/ دفتر اول/ بخش نود)


حسین پورفرج
یکم مهرماه نودوهشت

پی‌نوشت: برشی از کتاب #شوخ‌طبعی_خدایان

@HosseinPourfaraj
📚لینک خرید"کتاب شوخطبعیخدایان"کلیک کنید.


کتاب "#شوخ‌طبعی_خدایان" به قلم #حسین_پورفرج به همت #نشر_اریش به زیور چاپ آراست.

سخن نویسنده‌ی کتاب:
کتاب #شوخ‌طبعی_خدایان حاصل تاملات من در باب "ایمان و اخلاق" است؛ کتابی آسیب‌شناختی و انتقادی. کتابی که در آن از ایمان فریضه‌مدار و تکلیفی فراتر رفته‌ام، و نیز چنگ به اخلاق عملی زده‌ام. در این اثر کوچک، شاید شگفتی‌های بزرگی بیابید. مطالعه‌ی آن را به شما پیشنهاد می‌کنم.

اما چند تقدیر و تشکر؛ در چاپ اثر حاضر سخت مدیون دوستانی فرهیخته‌ام. ابتدا دکتر #سروش_دباغ. (چنانکه در کتاب نیز آورده‌ام،) معلمی ایشان بر من افتخاری‌ست بس بزرگ. نکته‌سنجی‌های عالمانه‌ی ایشان همیشه دست‌گیر این خام ره‌نیافته بوده است. دوم و سوم، دوستان نازنین‌ام #سیدهادی_طباطبایی و #رضا_سجادی‌نژاد. در این سالیان این دو عزیز همیشه حامی و همراه من بوده‌اند. از ایشان فروتنانه سپاسگزارم. دست هر سه عزیز را به گرمی می‌فشارم. در پایان، از خانم دکتر تقی‌زاده، مدیریت نشر اریش نیز کمال سپاس و امتنان را دارم.

با مهر و ادب
#حسین_پورفرج

@HosseinPourfaraj
@arishpub
پشت جلد کتاب #شوخ‌طبعی‌_خدایان: ایمان یکی از مهمترین ساحاتی‌ست که قوه عقل را به چالش می‌کشد و دست او را در پوست گردو می‌گذارد: «ایمان جان دیانت است و بدن بی‌جان مرده‌ای‌ست فرسودنی. اینکه ما عقل را آچارفرانسه همه ساحات زندگی‌مان قرار دهیم، کاملا ناروا و خطاست. ایمان ارتباط بینابینی با خدا و حصول به تجربه آغوش است و هر آینه عقل‌گریز است و حیرت‌آفرین».

برای خرید کتاب #شوخ‌طبعی_خدایان کلیک کنید.

@HosseinPourfaraj
مصاحبه‌ با ایکنا به بهانه چاپ کتاب #شوخ‌طبعی_خدایان | #حسین_پورفرج

از متن: همه‌ی شئونات زندگی ما را دین و ارزش‌های دینی پر نکرده‌اند، امور بشری را نباید از زندگی‌مان حذف کنیم، در این دنیا همه چیز دینی نیست. خیلی از مسائل و مصائب هستند که پاسخِ بشری دارند، چنانکه پیشتر آوردم، گاهی خوب است «سکوت تعمدی خدا» را بپذیریم و این خاموشی را به رسمیت بشناسیم.
اما درمورد سوالتان بحث کمی فرق می‌کند. در اینجا باید ابتدا دریابیم که مثلا مشکلات اقتصادی یا کرونا می‌تواند با ایمان‌ورزی منِ نوعی کش و قوسی داشته باشد یا خیر؟ پاسخ من هم مثبت است و هم منفی. مایلم تمرکزم را بیشتر روی بحران کرونا بگذارم. چنانکه گفتم، این بیماری و معضلات ناشی از آن، یک سویه‌ بشری بسیار پررنگ دارد. من نمی‌توانم در رابطه با این سویه‌ها فقط دست به دامان ایمان خود شوم. اینجا باید به عقل و علم بشر دلخوش باشم و از آنها کمک بگیرم...

با تشکر فراوان از دوست عزیز،
#عطا_اسماعیلی گرامی

لینک مطالعه در ایکنا _ بخش نخست

@HosseinPourfaraj
مصاحبه با ایکنا به بهانه چاپ کتاب #شوخ‌طبعی_خدایان | #حسین_پورفرج

از متن: ایمان به معنای کتابیِ کلمه، خوب است اما کافی نیست. من باید در پی آواز حقیقت همچنان و همیشه بدوم و همین دویدن نوعی رسیدن است. قرار نیست همه‌ ما پیامبر باشیم اما می‌توانیم پیامبرانه زندگی کنیم. سخن من به معنای پیروی از خصوصیات زندگی آن بزرگوار نیست. چنین مواجهه‌ای اصلا شدنی به نظر نمی‌رسد. می‌بینید که امروز بنیادگرایان دینی چه بلایی دارند بر سرمان می‌آورند، آنها دقیقا همین کار را می‌کنند. می‌خواهند کپی برابر اصلی خصوصیاتِ اجتماعی و خانوادگی پیامبر(ص) باشند و هکذا بهشت را برای خود رزرو کنند. حرف من این است که ما باید از پی ایمان پیامبر خود روان باشیم و اینگونه تجاربِ او را الگوی مومنانه‌ زیستن‌مان قرار دهیم. کسی که می‌خواهد مومنانه نفس بکشد، این‌بار خوب است که به قول مولانا سهم چشمهایش را نیز بپردازد و تنها به شنیده‌ها کفایت نکند.
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست...

با قدردانی بی‌پایان از زحمات دوست عزیز، #عطا_اسماعیلی گرامی

لینک مطالعه در ایکنا_ بخش دوم