کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
🔹پیر این کاروان عشق، استاد #رضا_افضلی بود. باشنده‌ای که به راستی، دانشوری سترگ، زبان‌آوری چیره‌دست و هنرمندی بزرگ و نستوه است. استادی که دریای ژرف و بی‌کرانه‌ی فرهنگ و تمدن کهن و دیرپای ایرانی را پشتوانه‌ی کارهای فرهنگی– هنری خویش نموده، و در گستره‌ی خیزابه‌خیز #شعر_پارسی به چمِ درستِ کلمه شاعر است.

🔹در این نشستِ یک رنگ و یک‌جان که به سَردَم داری این پیر خورشیدی #فرهنگ_و_ادب_خراسان در خانه #باغ_خبوشان پای گرفت. خواندن قصیده‌ای خراسانی از یکی از یاران استاد افضلی، فضای این نشستِ مینوی را از شمیمِ سخن روان و بی‌پیرایه و بلندِ حضرت #سعدی_شیرازی آکنده کرد. و پسین‌تر مثنوی طنزگونه و اجتماعی دیگر یار مشهدی، چونان سخن نمایان و ساده‌ی دست نایافتنیِ ایرج بود که دردها و کاستی‌های ناگفته را به رندی ویژه‌ای به نگارک می‌کشید، و برای دمی لبخندی هر چند تلخ‌آمیز را برگوشه‌ی لبان نازک‌دلانِ مجلس می‌نشاند.

🔹چون هنگام به شِکَرخایی #قند_پارسی_قوچان رسید، دلبرهای این دلستانِ #خبوشانی چنان پرکرشمه و شکر بار بود که کام جان‌ها را بسی شیرین ساخت. غَنج‌های این دلبر شرقی گاه آن‌چنان فریبنده و جان شکار بود که نمایه‌ای از ارزش و شکوه و جایگاهِ بلند شعرِ #خبوشانِ_کهن را در به نمایش گذاشت. و هر از گاهی مستیِ سخنِ رنگین و گُل‌افشانِ حضرتِ نوعی را در آیینه‌ی یادها تداعی می‌کرد:

از سخن بس که رواجِ گل و بلبل دادم
هند را غیرتِ شیراز و خراسان کردم

🔹گاه غزل زلال و به دور از رنج و بایایی‌اش دل‌ها را ره می‌زد، و شیفتگان را به پای مردی سیمرغِ عراقی‌اش به سر منزل دوستی‌ها نزدیک می‌کرد. زمانی ‌گویش ناب و نژاده‌های پارسی‌اش، یادهای مشوش و گرفتار در بندِ دیو فراموشی را به دورترین افق‌هایِ آشنا و نورانیِ راز و رمزِآیین‌ها راهبری می‌کرد. در حالی که آرایش‌های پیدا و نهانی آگاهانه‌اش شیرینی بس چندان به این سنگِ #خبوشانی بخشیده بود. و دمی «بحر در ظرفش» انسان را به اندیشه وا می‌داشت، و شیوه‌ی سخنِ سوزناک و پراندوهش، دردهای زمانه را به یاری واژگان گمان‌انگیز به ریشخند می‌گرفت. سروده‌ی آیینی‌اش که تارو پودی از جنسِ مهری بی‌آلایش داشت و «حله‌ای تنیده ز دل و بافته زجان» بود، زیبایی و شکوهِ یک دلی را در آیینه‌ی ایمان آشکار ساخته بود. در پسین شطحش آسوده‌ورها از دورافتادگی‌ها و شیوه‌های ناپذیرفتنی، فریادگر دردهای روزگارانِ ریووسالوس بود. و در فرجام هنرنمایی؛ هنرمندی پرشور و فروتن و دل‌آگاه با #ساز_کوبه‌ای و همراهی نوایی که #شراب_روشنایی درکام مشتاقان می‌افشاند.هم‌نوا با سخنِ مستانه‌ی هم شهری‌اش «ز بس نوا به می آلوده، مطربان مستند» فضای این مجلسِ روحانی را بویا و خوش‌بو ساخت. به پاس این همه فرهمندی‌ها بود که درختانِ خرسندِ #سیب_خبوشانی در آیینی کهن با هم یاری نسیمِ شیفتگی، کوچه باغ‌های «#باغ_خبوشان» را شکوفه باران کردند.

جاودان مانی تو ای باغِ سپند
ایدون باد و ایدون‌تر باد

مهدی رحمانی قوچانی

تاریخ 11/10/97 خورشیدی
telegram.me/baghekhabushan
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
وگرنه #سیل چو بگرفت سد نشاید بست
#سعدی
telegram.me/baghekhabushan
با کسی دوست شو که #کتاب بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند.

دوستی که در سوگ گُل ممدِ #کلیدر گریسته باشد و
در خیالش با مارال به خواب رفته باشد.

کسی که همسایه های #احمد محمود را بخواهد که بخواند.

دوستی که جای خالی سلوچ
،ِ کافه پیانو ، عزاداران بَیَل را بخواند.

کسی که سولمازِ آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده
بامدادِ خمار و شوهر آهو خانم،ِ بوف کور #صادق هدایت، شازده احتجابِ #گلشیری را بخواند و سمفونی مردگانِ #معروفی را با دل و جان گوش کند.

کسی که تنگسیر، #صادق چوبک و چشم هایش #بزرگ علوی و در درازنای شبِ #میرصادقی وسووشون #سیمین #دانشور را نظاره کند.

مدیر مدرسه اش #جلال آل احمد باشد و داستان یک شهر را از زبان #احمد محمود شنیده و در کافه نادری رضا قیصریه به ملکوت #بهرام صادقی برسد.

با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.

تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.

کسی که وقتش بجای کافی شاپ ها و متر کردن خیابان ها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد‌.

کسی که یک غزل #حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین #سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی های #خیام دلش روشن شود.

کسی که سوار بر شبدیزِ #خسرو همراه با #لیلی و #مجنون به جشن #شیرین و #فرهادِ #نظامی برود.

با کسی دوست شو که بر داغ #سهراب جوانمرگ گریسته و رستم #شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ #فردوسی بزرگ را بخواند:

سیه نرگسانت پر از شرم باد
رخانت همیشه پر آرزم باد

کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با #مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون #سماع کرده باشد.

فرزندم؛
با جوانی دوست شو که فریاد آی آدم های #نیما را شنیده و آیدا را در آیینه #شاملو دیده باشد.

کسی که #آرش کمانگیرِ #سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با #مشیری باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.

کسی که سوار بر اسب سپید وحشی #منوچهر آتشی از کوچه باغ های نیشابور #شفیعی #کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ #ابتهاج برسد...

با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ #اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ #سهراب سپهری رفته باشد تا با #فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...

کسی که با یاد ایام،یادی از نوایِ #شجریان کند و ماهور شجریان با دلش بیداد کرده باشد.

کسی که الهه نازِ #بنان و گلنار و زهره #داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز #قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.

کسی که تار #شهناز و #لطفی زخمه بر دلش بزند ، بانگ نی #کسایی و #موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار #ذوالفنون و ساز #یاحقی شهنوازی کند.

با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست ان هم اگاهانه نه کور کورانه .
با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم،صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با صد سال تنهایی #مارکز پُر
کند و با بیگانه #آلبر کامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با #آناکارنینا در اندیشه صلح با #تولستوی باشد.
کسی که #داستایوسکی و برادران #کارامازوف را بخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی اش را
تقدیم #سارتر کند.

فرزند عزیزم؛
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای بدست آوردن محبوبش مبارزه می کند ،
اما هیچ‌ عشقی را گدایی نمی کند...!

فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.

با کسی که بداند راه موفقیت ، ‌با شکست سنگفرش شده و با هر شکست،محکم‌تر از قبل کنارت می ماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه ، #تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای دوزخیان روی زمین.

فرزند عزیزم؛
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو
شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط #کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز
درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش
کتاب باشد.....
بوی
خوشِ
کتاب..

محمود ثابت نیا
telegram.me/baghekhabushan
شاه‌نامه در دامان حکمتی بالیده است که سرشتش خدایی است٬ و آماجش رهایی و گسستن از بندهای تیره‌ی زمینی و پیوستن به روشنایی ناب است٬ و خویشکاری‌اش نمودن و شناساندن آغاز و فرجام هرکار است. به این شوند هماره آدمی را به خویشتن داری و رعایت حال هم نوع خویش سفارش‌گر است. چرا که به باور حکیمان ایرانی؛ آدمی و جهان هستی آیینه‌ی تمام نمای خواست و اراده‌ی کامل خداوندی است٬ و آزردن او در واقع آزردن خداوندی است که جز مهر و عشق٬ راستی و نیکی از او صادر نمی‌شود٬ و کشتن یک انسان به درستی همانند کشتن همه‌ی انسان‌ها و نابودی همه‌ی هستی است:

مکن خویشتن را ز مردم كشان
کزین پس نیابی خود ازمن نشان

جهان خواستی٬ یافتی، خون مریز
مکن با جهان دار یزدان ستیز

چو نیکی نمایدت کیهان خدای
تو با هر کسی نیز نیکی نمای

پس بسی بی‌راه نیست که شاه‌نامه در نگاه همه‌ی باشندگان هستی از هر رنگ و نژاد و دین؛ نامه‌ای است سپند و گران‌قدر و جایگاهی جهانی دارد. دفتری است دهش‌مند و آسمانی که هم‌گونی کاملی با نامه‌های آسمانی دارد٬ و نازک خیالان صاحب دریافت و رندان رازدان و روشن‌روان آن را «قرآن عجم» خوانده‌اند. به این چرایی‌ها شاه‌نامه تنها نامه‌ی مینوی و ورجاوند ایرانی نیست٬ بلکه میراثی است جهانی و وابسته به همه‌ی مردم گیتی. چرا که آبشخور جهان‌بینی‌اش فراتر از پرداختن به یک قوم و ملت است٬ و سرشت و‌ آماجی جهان شمول دارد:

که گیتی مرا جای پیکار نیست
به از راستی در حهان کار نیست

🔹والاترین سخن اندیشه‌بار و قدسی فردوسی را می‌توان در کیستی و چیستی آدمی‌٬ هم‌سانی٬ همانندی و هم گوهری تمام انسان‌ها بازیافت٬ که بر کنار از هر رنگ و نژاد و باورهای مذهبی از یک گوهر و پیکرند٬ وهیچ‌گونه برتری و مزیت و جدایی در میان‌ انسان‌ها نیست. این سخن- باور بلند و ماندگار خدایی- انسانی شاه‌نامه است که پس از سه سده؛ سخن پرداز بزرگ شیراز را سخت تحت تأثیر قرارداده تا این سخن بلند و بی‌همتا را که چکیده و جان سفارش همه ادیان الهی است از قالب سخته‌ی سنگ هم‌گرای ایرانی در پیکر و کسوت شعر پرنیان پود عراقی به تجلی دوباره وادارد٬ تا جامعه‌ای را که پس از تازش تازیان و هجوم وحشیانه‌ی مغول؛ به شوند رنج‌های روحی و آزردگی‌های جسمی؛ اندیشه‌های خردمدار و بالنده‌ی نیاکانی را درباخته‌اند٬ و در گرداب خودنگری و گریز از وظیفه‌ی اجتماعی و از همه سخت‌تر به جهل و جمود فکری و خرافات گرفتار آمده‌اند٬ به سوی شناخت خویشتن خویش و ارزش‌ها و آماج آفرینش انسان و هستی و به ویژه «دیدن همه کس را و ندیدن خود را» فراخواند٬ و آدمی را که تباری آسمانی و نورانی دارد از فریبندگی و افتادن در دام جهان خاکی و فرودین باز می‌دارد. شاه‌نامه این سفارش بلند خدایی را از زبان بهرام پسر گودرز؛ پهلوان روشن‌روان و الگوی جوان‌مردی و نیک‌اندیشی در پیکر سنگ نژاده‌ی هم‌گرای (بحر متقارب) در تمام روزگاران جاویدان ساخت٬ و برگی زرین به فرهنگ آنسری ایران اهورایی افزود:

#که_گر_من_کشم_یا_کشی_پیش_من
#برادر_بود_کشته_یا_خویش_من

#بگفت_این_و_بهرام_یل_جان_بداد
#جهان_را_چنین_است_ساز_و_نهاد

#عنان_بزرگی_هرآن_کس_که_جست
#نخستین_بباید_ز_خود_دست_شست

#اگر_خود_کشد_گر_کشندش_به_درد
#به_گرد_جهان_تا_توانی_مگرد

به تاریخ ۲۲/1/۱۳۹۹ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی

یاری‌نامه:

۱- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه نامه٬ به کوشش خالقی مطلق٫ ج یک٬ چ اول٬ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی٬ ۱۳۸۶
۲- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه نامه٬ به کوشش خالقی مطلق٬ ج چهارم٬ چ اول٬ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی٬ ۱۳۸۶
۳- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه نامه٬ به کوشش برتلس٬ ج یک٬ مسکو ۱۹۶۶
۴- فردوسی٬ ابوالقاسم٬ شاه نامه٬ به کوشش برتلس٬ عثمانوف٬ نوشین٬ ج چهارم٬ مسکو ۱۹۶۵
۵- سهروردی٬ شهاب الدین٬ حکمه الاشراق٬ به کوشش دکتر سید جعفر سجادی٬ دانشگاه تهران٬ چ ششم٬ ۱۳۷۷
۶- سهروردی٬ شهاب الدین٬ آثار فارسی٬ به کوشش فرشید اقبال٬ انتشارات سبکباران٬ چ اول٬ ۱۳۸۲
۷- سعدی٬ مشرف الدین مصلح٬ بوستان٬ به کوشش دکتر منوچهر آدمیت٬ انتشارات فرهنگ وهنر٬ چ سوم٬ ۱۳۸۷
۸- پورداود٬ ابراهیم٬ فرهنگ ایران باستان٬ به کوشش بهرام فره وشی٬ دانشگاه تهران٬ ۲۵۳۶ ش

#فصلنامه_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan/3603
🔹پیر این کاروان عشق، استاد #رضا_افضلی بود. باشنده‌ای که به راستی، دانشوری سترگ، زبان‌آوری چیره‌دست و هنرمندی بزرگ و نستوه است. استادی که دریای ژرف و بی‌کرانه‌ی فرهنگ و تمدن کهن و دیرپای ایرانی را پشتوانه‌ی کارهای فرهنگی– هنری خویش نموده، و در گستره‌ی خیزابه‌خیز #شعر_پارسی به چمِ درستِ کلمه شاعر است.

🔹در این نشستِ یک رنگ و یک‌جان که به سَردَم داری این پیر خورشیدی #فرهنگ_و_ادب_خراسان در خانه #باغ_خبوشان پای گرفت. خواندن قصیده‌ای خراسانی از یکی از یاران استاد افضلی، فضای این نشستِ مینوی را از شمیمِ سخن روان و بی‌پیرایه و بلندِ حضرت #سعدی_شیرازی آکنده کرد. و پسین‌تر مثنوی طنزگونه و اجتماعی دیگر یار مشهدی، چونان سخن نمایان و ساده‌ی دست نایافتنیِ ایرج بود که دردها و کاستی‌های ناگفته را به رندی ویژه‌ای به نگارک می‌کشید، و برای دمی لبخندی هر چند تلخ‌آمیز را برگوشه‌ی لبان نازک‌دلانِ مجلس می‌نشاند.

🔹چون هنگام به شِکَرخایی #قند_پارسی_قوچان رسید، دلبرهای این دلستانِ #خبوشانی چنان پرکرشمه و شکر بار بود که کام جان‌ها را بسی شیرین ساخت. غَنج‌های این دلبر شرقی گاه آن‌چنان فریبنده و جان شکار بود که نمایه‌ای از ارزش و شکوه و جایگاهِ بلند شعرِ #خبوشانِ_کهن را در به نمایش گذاشت. و هر از گاهی مستیِ سخنِ رنگین و گُل‌افشانِ حضرتِ نوعی را در آیینه‌ی یادها تداعی می‌کرد:

از سخن بس که رواجِ گل و بلبل دادم
هند را غیرتِ شیراز و خراسان کردم

🔹گاه غزل زلال و به دور از رنج و بایایی‌اش دل‌ها را ره می‌زد، و شیفتگان را به پای مردی سیمرغِ عراقی‌اش به سر منزل دوستی‌ها نزدیک می‌کرد. زمانی ‌گویش ناب و نژاده‌های پارسی‌اش، یادهای مشوش و گرفتار در بندِ دیو فراموشی را به دورترین افق‌هایِ آشنا و نورانیِ راز و رمزِآیین‌ها راهبری می‌کرد. در حالی که آرایش‌های پیدا و نهانی آگاهانه‌اش شیرینی بس چندان به این سنگِ #خبوشانی بخشیده بود. و دمی «بحر در ظرفش» انسان را به اندیشه وا می‌داشت، و شیوه‌ی سخنِ سوزناک و پراندوهش، دردهای زمانه را به یاری واژگان گمان‌انگیز به ریشخند می‌گرفت. سروده‌ی آیینی‌اش که تارو پودی از جنسِ مهری بی‌آلایش داشت و «حله‌ای تنیده ز دل و بافته زجان» بود، زیبایی و شکوهِ یک دلی را در آیینه‌ی ایمان آشکار ساخته بود. در پسین شطحش آسوده‌ورها از دورافتادگی‌ها و شیوه‌های ناپذیرفتنی، فریادگر دردهای روزگارانِ ریووسالوس بود. و در فرجام هنرنمایی؛ هنرمندی پرشور و فروتن و دل‌آگاه با #ساز_کوبه‌ای و همراهی نوایی که #شراب_روشنایی درکام مشتاقان می‌افشاند.هم‌نوا با سخنِ مستانه‌ی هم شهری‌اش «ز بس نوا به می آلوده، مطربان مستند» فضای این مجلسِ روحانی را بویا و خوش‌بو ساخت. به پاس این همه فرهمندی‌ها بود که درختانِ خرسندِ #سیب_خبوشانی در آیینی کهن با هم یاری نسیمِ شیفتگی، کوچه باغ‌های «#باغ_خبوشان» را شکوفه باران کردند.

جاودان مانی تو ای باغِ سپند
ایدون باد و ایدون‌تر باد

مهدی رحمانی قوچانی

تاریخ 11/10/97 خورشیدی
telegram.me/baghekhabushan
#زبان_فارسی یکی از ثروتمندترین السنه ادبی دنیاست.
🔹پس، هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روش های جدید محققانه در میان محصلان پرشور وشوق ما رایج شود، امید است که #ادبیات_فارسی مقام دیرین را دو باره به دست آورد....

🔹روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست و روی به #ادبیات خواهد آورد...

🔹روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت #حافظ و #سعدی و #مولوی و شعرای دیگر #فارسی_زبان بر مردم روشن خواهد شد.

#بدیع_‌الزمان_فروزانفر

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله
.
به سبب کمالش به بلندی رسید،
با روی نکوی خود تیرگیها را برطرف ساخت،
همه‌ی روشهایش نکوست،
بر او و خویشانش درود باد.
.
#سعدی
.
عید سعید مبعث حضرت رسول اکرم(ص) گرامی باد
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#زبان_فارسی یکی از ثروتمندترین السنه ادبی دنیاست.
🔹پس، هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روش های جدید محققانه در میان محصلان پرشور وشوق ما رایج شود، امید است که #ادبیات_فارسی مقام دیرین را دو باره به دست آورد....

🔹روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست و روی به #ادبیات خواهد آورد...

🔹روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت #حافظ و #سعدی و #مولوی و شعرای دیگر #فارسی_زبان بر مردم روشن خواهد شد.

#بدیع_‌الزمان_فروزانفر

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

🔷#سعدی_شیرین‌_سخن - سرودهٔ شادروان استاد #ادیب_برومند

سخن به نزد گرانقدر مردم هشیار
عطیه‌ای است شکوهنده و گران‌مقدار

به پیشگاه خردمند‌ مرد دریادل
سخن عزیزتر آمد ز گوهر شهوار

سخن عطیهٔ والای عالم بالاست
که گشت بهرهٔ انسان ز درگه دادار

سخن بمانَد و گنجینهٔ کمال از مرد
نه مخزن گهر و گنجِ درهم و دینار

به بحر فکر، سخنور چو غوطه‌ور گردد
بسا لآلی رخشان که آورَد به کنار

نمیرد آن که ز کلکش به جای ماند اثر
که جاودانه همی زنده داردش آثار

به ویژه
سعدی شیرازی، آن که در نُه چرخ
نتافت اختر
سعدی چنو به هیچ دیار

بلندپایه سخن‌آفرین گردون‌فر
که گشت گفتهٔ او ورد ثابت و سیار

همان خجسته‌سیر شاعر فضیلت‌کیش
که پیکر هنر از شعر او گرفت شعار

همان که با سخن خوش به رهگذار حیات
ز لوح خاطر غمدیدگان سترد غبار

سپهرمرتبه گوینده‌ای که نیک افتاد
طنین شهرت او زیر گنبد دوّار

به شعر علم، برافراشت رأیت تسخیر
به راه فضل، برانگیخت مرکب رهوار

ز لطف طبع، بیاراست باغ فضل از گل
ز حسن خُلق، بپیراست شاخ علم از خار

ز شعر نغز، به جان داد قوت راحت‌بخش
به فکر بکر ز دل برد اندُه و تیمار

به باغ طبع چه پرورده؟ گونه‌گون ریحان
ز شاخ فکر چه آورده؟ رنگ‌رنگ اثمار

بیان او چه بیانی؟ لطیف و شهدآمیز
کلام او چه کلامی؟ بدیع و شکّربار

بیان او همه خاطرنواز و شورانگیز
کلام او همه راحت‌فزای و بهجت‌بار

بیان اوست گهربارتر ز ابر مطیر[۱]
کلام اوست دل‌انگیزتر ز باد بهار

لطافت سخنش فی‌‌المثل چو دیبه روم
شمامهٔ قلمش بی‌گمان چو مشک تتار

ز نظم اوست نظام بلاغت تقریر
ز شعر اوست شعار فصاحت گفتار

بوَد کنوز بلاغت به نظم او مکنون
شود رموز فصاحت ز نثر او اظهار

به کلک و طبع، همو داد مایه‌ای افزون
ز نظم و نثر، همو ریخت پایه‌ای ستوار

کند ستایش رفتار نیک و خیراندوز
کند نکوهش کردار زشت و ناهنجار

به طبع توسن گردنکشان دهر آموخت
ز تازیانهٔ گفتار، شیوهٔ رفتار

فروزش سخنش چون به تیه[۲] ظلمت، نور
گزارش قلمش چون به جشن بهمن، نار

قصایدش همگی گرمتر ز بوسهٔ عشق
لطایفش به مثَل نرمتر ز گونهٔ یار

سرود بس غزل نغز و قطعهٔ پرشور
به حکم ذوق سلیم و قریحهٔ سرشار

لطافت غزلش فی‌المثل چو چشم غزال
ظرافت مثلش بی‌بدل چو چهرنگار

چه گویمت ز گلستان او که هر ورقش
بود ز لطف و صفا، رشک صفحهٔ گلزار

خزان دهر نیاید به بوستانش راه
که پایدار بوَد چون گل همیشه‌بهار

به «طیباتش» اگر روی آوری، بینی
که مشکبوی تر آمد ز طبلهٔ عطار

«نصایحش» همه قلب عوام را اکسیر
«بدایعش» همه نقد خواص را معیار

به هفت قرن که رفت از زمان او امروز
کند زمانه به پایندگیش نیک اقرار

بسا بروج مُشیّد، به ماه بر شده بود
که جمله محو شد اندر تحول ادوار

بسا ولایت آباد و کشور معمور
که شد خراب و تهی گشت ز آدمی ناچار

بسا منابع ثروت که روزگارش زود
به خاک تیره مبدل نمود زرِّ عیار

بیامدند و برفتند و هیچ ننهادند
بسا توانگر و شاه و اتابک و سردار

چو کرم پیله تنیدند تار عُلقه به دهر
ولیک کرم لحد خورد پودشان با تار

ز سنگ خاره برافراشتند طُرفه قصور
ولیک خوار بخفتند زیر سنگ مزار

نه نام ماند از آنان، نه یادگار جمیل
نه جام ماند از آنان، نه چهرهٔ گلنار

ز زرّ سرخ نجستند غیر خفت و ننگ
به خاک تیره نبردند غیر نکبت و عار

ولی ز گفته
سعدی بسا گهر باقی است
گرانبها و گرانمایه و گران‌مقدار

به هر که بنگری از خاص و عام و پیر و جوان
ز شعر دلکش اویند جمله برخوردار

بسا کسا که به محنت‌سرای دهر، زدود
به صیقل سخنانش ز لوح دل، زنگار

بسا کسا که در آیینهٔ کلامش دید
جمال عشق و عفاف و شمایل دلدار

حلاوت سخنش بیشتر شود معلوم
هر آنچه گفتهٔ او بیشتر شود تکرار

خوشا به خطّهٔ فرخنده‌اختر شیراز
خجسته منشأ آثار و مطلع انوار

از آن سبب که در او یافت پرورش
سعدی
سزد که فخر کند بر ممالک و امصار[۳]

کنون ز کلک سخندان حقگزار «ادیب»
بر آستانه
سعدی شد این چکامه نثار


پی‌نوشت‌ها:

۱. مطیر: باران‌زا ۲.تیه: بیابان ۳. امصار (جمع مصر): شهرها

گفتنی است که استاد برومند این شعر را در ۲۷ سالگی (سال ۱۳۳۰) به هنگام تجدید بنای آرامگاه
سعدی سروده‌اند.

https://t.me/adibboroumand/500


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
برنامه‌ای برای مطالعۀ آثار
#سعدی

#ایرج_شهبازی

اول اردیبهشت‌ماه، روزِ بزرگداشتِ شیخ اجل،
سعدیِ شیرین‌سخن است. این مناسبتِ نیکو را به همۀ دوستان عزیزم تبریک می‌گویم. سعدی، در کنارِ فردوسی، خیام، مولانا و حافظ، یکی از ارکان زبان و ادبیات فارسی است.

بی‌تردید
سعدی از اندک کسانی است که به عمقِ پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های زبان فارسی نفوذ کرده و شناختی عمیق و راستین از سازوکار و ساختار این گنجینۀ بس ارزشمند داشته است. گواه این ادعا، استفادۀ هنرمندانه و کم‌نظیر او از امکانات زبان فارسی و به جای نهادن آثارِ سحرانگیز و حیرت‌آور در این زبانِ شکرین است. سعدی در گونه های مختلف ادبیات فارسی مهارت بی‌مانند و چیرگی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داده و هنوز هم در بسیاری از عرصه‌ها، یکه‌تازی بی‌رقیب و تک‌سواری بی‌همآورد است.

سعدی نه تنها از نظرِ زبان و بلاغت در اوجِ خلاقیتِ هنری است، بلکه از حیثِ اندیشه نیز یکی از پیامبرانِ شعر فارسی به شمار می‌آید و فرزانگی و فرهیختگیِ او به شدت موردِ نیازِ جامعۀ ماست؛ ازاین‌رو بسیار شایسته است که هر ایرانیِ فرهنگ‌دوستی همۀ آثارِ سعدی را به دقتِ تمام مطالعه کند و حد اقل هر ده سال یک بار، از نو به مطالعۀ دقیقِ آنها بپردازد. سعدی از کسانی است که نمی‌توان یک بار برای همیشه، آثار او را خواند و تا پایانِ عمر از آنها بی‌نیاز بود.

به نظر می‌رسد که این از ویژگی‌های ذاتی همۀ شاهکارهای بشری است که باید پیوسته به آنها مراجعه کرد و در آنها به تأمل پرداخت. آثار
سعدی نیز، متناسب با دانش و تجربۀ شخص در طول زندگی، لایه‌ها و ابعادِ جدیدی از خود را بر ملا می‌سازند و نکاتِ جدیدی را بر او آشکار می‌کنند.

از همۀ دوستان عزیزی که تا کنون نتوانسته‌اند آثار
سعدی را به طور کامل مطالعه کنند، درخواست می‌کنم از امروز با خود پیمان ببندند که از همین امروز، یک برنامۀ منظم و مرتب برای مطالعۀ آثارِ دل‌انگیزِ سعدی در نظر بگیرند و روزی یک ساعت از وقتِ خود را برای این کار مهم اختصاص بدهند. برای چنین کسانی، من پیشنهاد می‌کنم به این روش برنامه‌ریزی کنند:

۱) مطالعۀ دقیق «بوستان
سعدی» از روی نسخۀ استاد غلامحسین یوسفی. حتماً مقدمه و تعلیقاتِ استاد یوسفی را با دقت تمام مطالعه بفرمایید. بوستان یک مثنوی اخلاقی و تربیتی است، در چهار هزار بیت که حقیقتاً گنجینه‌ای از معرفت و حکمت است، در زیباترین و شیواترین زبان. زبان بوستان سعدی بسیار ساده و زودیاب است و اگر هر روز صد بیت از این کتاب شریف را مطالعه کنید، دقیقاً در چهل روز، می‌توانید یک بار آن را بخوانید؛ یک چلۀ تمام.

۲) مطالعۀ دقیق «گلستان
سعدی» از روی نسخۀ دکتر غلامحسین یوسفی، یا دکتر خلیل خطیب رهبر. گستان شاهکار نثر فارسی است و مطالبِ بسیار متنوعی دربارۀ جامعه و عرفان و اخلاق و عشق و تربیت دارد. حجم گلستان حدود صد و پنجاه صفحه است و اگر روزی سه صفحه از آن را بخوانید، می‌توانید در پنجاه روز، یک بار آن را بخوانید.

۴) مطالعۀ دقیقِ «غزلیات
سعدی»، از روی نسخۀ استاد محمدعلی فروغی، یا دکتر مظاهر مصفا، یا دکتر غلام‌حسین یوسفی. غزلیات سعدی تا امروز، عالی‌ترین غزلیات عاشقانه در زبان فارسی هستند. خوشبختانه زبان این غزلیات آن قدر ساده و دلنشین است که نیازی به شرح و تفسیر ندارند و با اندکی علاقه و توجه می‌توان تا حدود زیادی این غزل‌ها را فهمید و از آنها لذت برد. سعدی حدود هشتصد غزلِ زیبا دارد و اگر روزی بیست غزل را با دقت بخوانید، می‌توانید در چهل روز، یک دور آنها را مطالعه کنید.

۴) مطالعۀ دقیق «قصیده‌های فارسیِ
سعدی». قصیده‌های فارسی سعدی، بر خلاف جریان عمومیِ قصیده‌سرایی در ایران، صرفاً به مدحِ پادشاهان و بزرگان اختصاص ندارند و مسائلِ بسیار عمیقِ اخلاقی و انسانی و معنوی را مطرح می‌کنند. سعدی حدود شصت قصیدۀ بسیار زیبا و عمیق به زبان فارسی دارد و اگر روزی سه قصیده را بخوانید، در بیست روز می‌توانید این قصائدِ بسیار عالی و زیبا را مطالعه کنید.

همان‌طور که می‌بینید، با یک برنامه‌ریزیِ منظم و دقیق، می‌توانید در کمتر از شش ماه، یک دور آثار
سعدی را بخوانید و حظی ببرید که نگو و نپرس و درس‌هایی بیاموزید که در سراسر زندگانی‌، به کارتان بیاید.

آخرین نکته این‌که بهترین نسخه‌های دیوان
سعدی عبارتند از این نسخه‌ها:
۱) کلیات
سعدی، به تصحیح استاد محمدعلی فروغی.
۲) گلستان، بوستان و غزلیات
سعدی، به تصحیح استاد غلام‌حسین یوسفی.
۳) کلیات
سعدی به تصحیح دکتر مظاهر مصفا.

امیدوارم که به آموزگارِ بزرگِ زندگی،
سعدی، دل ببندید و با آثارِ جاودانۀ او زندگی کنید.

https://t.me/irajshahbazi/3929

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خراسان
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.

🔷#سعدی_شیرین‌_سخن - سرودهٔ شادروان استاد #ادیب_برومند

سخن به نزد گرانقدر مردم هشیار
عطیه‌ای است شکوهنده و گران‌مقدار

به پیشگاه خردمند‌ مرد دریادل
سخن عزیزتر آمد ز گوهر شهوار

سخن عطیهٔ والای عالم بالاست
که گشت بهرهٔ انسان ز درگه دادار

سخن بمانَد و گنجینهٔ کمال از مرد
نه مخزن گهر و گنجِ درهم و دینار

به بحر فکر، سخنور چو غوطه‌ور گردد
بسا لآلی رخشان که آورَد به کنار

نمیرد آن که ز کلکش به جای ماند اثر
که جاودانه همی زنده داردش آثار

به ویژه
سعدی شیرازی، آن که در نُه چرخ
نتافت اختر
سعدی چنو به هیچ دیار

بلندپایه سخن‌آفرین گردون‌فر
که گشت گفتهٔ او ورد ثابت و سیار

همان خجسته‌سیر شاعر فضیلت‌کیش
که پیکر هنر از شعر او گرفت شعار

همان که با سخن خوش به رهگذار حیات
ز لوح خاطر غمدیدگان سترد غبار

سپهرمرتبه گوینده‌ای که نیک افتاد
طنین شهرت او زیر گنبد دوّار

به شعر علم، برافراشت رأیت تسخیر
به راه فضل، برانگیخت مرکب رهوار

ز لطف طبع، بیاراست باغ فضل از گل
ز حسن خُلق، بپیراست شاخ علم از خار

ز شعر نغز، به جان داد قوت راحت‌بخش
به فکر بکر ز دل برد اندُه و تیمار

به باغ طبع چه پرورده؟ گونه‌گون ریحان
ز شاخ فکر چه آورده؟ رنگ‌رنگ اثمار

بیان او چه بیانی؟ لطیف و شهدآمیز
کلام او چه کلامی؟ بدیع و شکّربار

بیان او همه خاطرنواز و شورانگیز
کلام او همه راحت‌فزای و بهجت‌بار

بیان اوست گهربارتر ز ابر مطیر[۱]
کلام اوست دل‌انگیزتر ز باد بهار

لطافت سخنش فی‌‌المثل چو دیبه روم
شمامهٔ قلمش بی‌گمان چو مشک تتار

ز نظم اوست نظام بلاغت تقریر
ز شعر اوست شعار فصاحت گفتار

بوَد کنوز بلاغت به نظم او مکنون
شود رموز فصاحت ز نثر او اظهار

به کلک و طبع، همو داد مایه‌ای افزون
ز نظم و نثر، همو ریخت پایه‌ای ستوار

کند ستایش رفتار نیک و خیراندوز
کند نکوهش کردار زشت و ناهنجار

به طبع توسن گردنکشان دهر آموخت
ز تازیانهٔ گفتار، شیوهٔ رفتار

فروزش سخنش چون به تیه[۲] ظلمت، نور
گزارش قلمش چون به جشن بهمن، نار

قصایدش همگی گرمتر ز بوسهٔ عشق
لطایفش به مثَل نرمتر ز گونهٔ یار

سرود بس غزل نغز و قطعهٔ پرشور
به حکم ذوق سلیم و قریحهٔ سرشار

لطافت غزلش فی‌المثل چو چشم غزال
ظرافت مثلش بی‌بدل چو چهرنگار

چه گویمت ز گلستان او که هر ورقش
بود ز لطف و صفا، رشک صفحهٔ گلزار

خزان دهر نیاید به بوستانش راه
که پایدار بوَد چون گل همیشه‌بهار

به «طیباتش» اگر روی آوری، بینی
که مشکبوی تر آمد ز طبلهٔ عطار

«نصایحش» همه قلب عوام را اکسیر
«بدایعش» همه نقد خواص را معیار

به هفت قرن که رفت از زمان او امروز
کند زمانه به پایندگیش نیک اقرار

بسا بروج مُشیّد، به ماه بر شده بود
که جمله محو شد اندر تحول ادوار

بسا ولایت آباد و کشور معمور
که شد خراب و تهی گشت ز آدمی ناچار

بسا منابع ثروت که روزگارش زود
به خاک تیره مبدل نمود زرِّ عیار

بیامدند و برفتند و هیچ ننهادند
بسا توانگر و شاه و اتابک و سردار

چو کرم پیله تنیدند تار عُلقه به دهر
ولیک کرم لحد خورد پودشان با تار

ز سنگ خاره برافراشتند طُرفه قصور
ولیک خوار بخفتند زیر سنگ مزار

نه نام ماند از آنان، نه یادگار جمیل
نه جام ماند از آنان، نه چهرهٔ گلنار

ز زرّ سرخ نجستند غیر خفت و ننگ
به خاک تیره نبردند غیر نکبت و عار

ولی ز گفته
سعدی بسا گهر باقی است
گرانبها و گرانمایه و گران‌مقدار

به هر که بنگری از خاص و عام و پیر و جوان
ز شعر دلکش اویند جمله برخوردار

بسا کسا که به محنت‌سرای دهر، زدود
به صیقل سخنانش ز لوح دل، زنگار

بسا کسا که در آیینهٔ کلامش دید
جمال عشق و عفاف و شمایل دلدار

حلاوت سخنش بیشتر شود معلوم
هر آنچه گفتهٔ او بیشتر شود تکرار

خوشا به خطّهٔ فرخنده‌اختر شیراز
خجسته منشأ آثار و مطلع انوار

از آن سبب که در او یافت پرورش
سعدی
سزد که فخر کند بر ممالک و امصار[۳]

کنون ز کلک سخندان حقگزار «ادیب»
بر آستانه
سعدی شد این چکامه نثار


پی‌نوشت‌ها:

۱. مطیر: باران‌زا ۲.تیه: بیابان ۳. امصار (جمع مصر): شهرها

گفتنی است که استاد برومند این شعر را در ۲۷ سالگی (سال ۱۳۳۰) به هنگام تجدید بنای آرامگاه
سعدی سروده‌اند.

https://t.me/adibboroumand/500


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan