میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
11.3K subscribers
6.5K photos
797 videos
48 files
604 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
#حضرت_عباس_ع_ولادت

ماه شب چارده، ابالفضل
مهرست حسین و مه ابالفضل

فرمود خدا اذا تلاها
تا رفت کنار شه ابالفضل

آن قِسم قَسَم که عاشقان راست
گه نام خداست گه ابالفضل

برخاست ندا بنفسی انت
تا زد به دل سپه ابالفضل

شمشیر به کف نمی نهد شیر
آمد غران ز ره ابالفضل

صف می شکند به تیغ ابرو
باری که کند نگه ابالفضل

چون اوست فلک اگر قدم داشت
چون اوست قمر اگر علم داشت

دریا نبرد به ذات او راه
کوه است کنار او پر کاه

وقتی که علم به شانه میبرد
می شد قدِ آفتاب کوتاه

آری به غلط نگفت شاعر
در مذهب عارفان آگاه

الله علی، علیست عباس
جانم به تجلیات آن شاه

یادم آمد ز خطبه ی او
الله از آن خطابه الله

ذی الحجه ی سال شصت هجری
میرفت به بام کعبه آن ماه

میرفت چنان عقاب بر اوج
از بهر شکار فوج تا فوج

میرفت به حکم شاه عالم
آنسان که علی به دوش خاتم

ساقی چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

فرمود خدای کعبه را شکر
میریخت ز خطبه سربه سر سکر

بر خانه ی کعبه قبل ایجاد
خاک قدم علی شرف داد

گر سرّ خدا نبود هرآن
مانند پرنده ای شتابان

پا میشد و پرزنان از این دشت
کعبه دور حسین می گشت

دل را ز خطابه زیر و رو کرد
وانگاه به قوم فتنه رو کرد

چون عزم شکار کرد آن باز
یک بیت بگویمت به ایجاز:

آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه ی لاغری چه خیزد؟

خورشید جمال او برآشفت
با بانگ بلند این چنین گفت:

ای ذره چه ات به خودنمایی؟
بسم الله اگر حریف مایی

عباس که در مصاف باشد
شمشیر عرب غلاف باشد

ای ملک سخن همه به نامت
تیغ دو دم علی کلامت

آگاه ز جهل و وهمشان کرد
شمشیر تو شیر فهمشان کرد

یاد آنکه دل از علی ربودی
بر چهره نقاب بسته بودی

سن تو قریب سیزده بود
محو تو نگاه مهر و مه بود

صفین صف بست بر تماشات
هیهات از آن نگاه، هیهات

مالک آمد ولی چنان بید
تا دید تو را به خویش لرزید

تیغ تو رسید بی محابا
مبهوت تو بود ابن شعثا

از نسل علیست گرچه شک نیست
پرسید کسی که این جوان کیست

قربان تو ای نقاب بر رخ
بگذار بگویمش به پاسخ

عباس علی کارزار است
عباس، غریو ذوالفقار است
عباس تمام افتخار است
عباس امام اقتدار است
عباس مه طلایه دار است
عباس بلندی وقار است
عباس بلاغت شعار است
عباس شکوه آشکار است
عباس چه گویمت ز عباس
حبس است مرا به سینه انفاس
حبس است مرا به سینه انفاس
لب بستم و گفت شیخ عباس:

این شعرِ به سینه نقش بسته
هستم سگگی ز حبس جسته

از مدح تو با قلاده ی زر
زنجیر وفا به حلقم اندر

خود را به قبول رایگانت
بستم به طویله سگانت

افکن نظری بر این سگ خویش
سنگم مزن و مرانم از پیش

#مسعود_یوسف_پور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را
هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را
الا بالا بلندِ سر به زیرِ محضر خورشید
که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را
تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیره ات می شد
به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
کدامین واژه ات را شرح باید داد ای ساقی
ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را؟
دعای خسته گان قوم را، آمین بگو ای مرد
که با نامت عجین کردند نام استجابت را
به قلب تشنه ام ساقی، به غیر از تو که می بخشد
چنان باران، به جای جرعه، دریای کرامت را؟
کنار نام تو آیینه بگذارند شاعر ها
به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را
قیامت محشری خواهد شد از حظِ حضورت، پس
به عشق دیدنت من عاشقم، صبح قیامت را
چنان شد پیشکش پای برادر دستهای تو
که اخلاصش عوض کرده ست تعریف سخاوت را
کنار علقمه، سقا ترین تشنه، حسینت خواند
از آن خون گریه های زخم چشمانت، خجالت را
علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد
و زینب دید از آن لحظه به چشمانش اسارت را

#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین
رسید ماهِ شب چارده به مُلک زمین

شروع می‌کنم آغاز شعر را به رجز
خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این

هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است
تمام گوش شو و پای این خبر بنشین

در انتظار علی بود خصم و در میدان
نقاب بر رخ عباس زد شهِ صفّین

به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت
تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربه ات سنگین

به یک اشارۀ تیغش از آن سر میدان
گریزد اسب، بدون سواره و بی زین

شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست
که شیر داده به این شرزه شیر، ام ابنین

رجز نخوانده به عجز آمدند و در ناله
چنین بجنگد ابالفضلِ سیزده ساله!

به جنگ، اذن که از بوتراب می‌گیرد
نخست مردم چشمش شتاب می‌گیرد

به ذمۀ همه بی‌شک نماز آیات است
اگر نقاب زند، ماهتاب می‌گیرد

فدای همت ماهی که عکس دستش را
فرات در همۀ عمر، قاب می‌گیرد

فدای غیرت شاهی که قبل و بعد سفر
برای زینب کبری رکاب می‌گیرد

مدیح ساقی لب تشنه، مست باید گفت
ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت

به بام کعبه زمانی که او قدم برداشت
هرآنکه بود، ابالفضل را علی پنداشت

علی به دوش نبی رفت، کاش می‌گفتند
که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟!

از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی‌
دوباره کعبه گمان می‌کنم ترک برداشت

به ذوالفقار نبودش نیاز آن بالا
دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت

نه کربلا که علمدار ما نخستین بار
به بام کعبه به یک یاعلی علم افراشت

نگاه نافذ ساقی به باء بسم الله
به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت

نه مست جام که عمریست مست عباسم
قسم به کعبه، مسلمان دست عباسم

#مسعود_یوسف_پور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا

خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا

در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا

محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا

صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا
-
باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل
-
افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو

کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو

اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو

قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو

از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو
-
در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند
-
خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو

بر کعبه ایستاده ای و خطبه خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو

جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو

رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو

یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو
-
بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای
-
بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا

ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا

رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا

ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا

تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا
-
از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار تو ای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
بی گمان گهواره ات آغوش گرم مادر است
راحت و آسوده ای زیر پر ام البنین
اشک شادی میچکد بر گونه های اطهرت
از میان صحن چشمان تر ام البنین
تو مسیحایی اگر پس خوش به حال مریمت
افتخار نسل پاک و اطهر ام البنین
هم شجاعت هم شهامت در رگانت جاری است
وارث شیر خدا شیر نر ام البنین
أشبه الناسی به مولانا امیرالمونین
ای علی مرتضای دیگر ام البنین
مثل بابا با نگاهت فتح خیبر میکنی
چشم بد دور از وجودت حیدر ام البنین
آمدی قلب سپاه مادرت باشی و بس
ای تمام آبروی لشگر ام البنین
تشنه ی آب فراتیم از کرم مهلت بده
ساقی لب تشنه گان آب آور ام البنین

چهارم شعبان رسید و کربلایم آرزوست
کربلایم آرزو پایین پایم آرزوست

یوسف ام البنین زیبا به دنیا آمدی
مثل بابا خوش قد و بالا به دنیا آمدی
ساکنان آسمان را بنده ی خود کرده ای
با مرام ! از اولش اقا به دنیا آمدی
با "ابد والله ما انسا حسینا "بر لبت
با شکوه حضرت عیسی به دنیا آمدی
قبل میلادت تو را با عبد صالح خوانده اند
کوه ایمان ، اسوه ی تقوا به دنیا آمدی
خضر مایی با خودت آب حیات اورده ای
از همان آغاز تو سقا به دنیا آمدی
به حقیقت شد مبدل آرزوی مرتضی
ای علمدار ولایت تا به دنیا آمدی
هم پناه حجت حق در میان معرکه
هم کفیل زینب کبری به دنیا آمدی
جای قنداقه کفن پوشیده و به یاری
نور چشم حضرت زهرا به دنیا آمدی
صبح محشر که رسد دست تو دست آویز ماست
شکرلله شافع عقبا به دنیا آمدی
نیست بر روی زمین باب الحوائج تر ز تو
ای امید مردم دنیا به دنیا آمدی

در هجوم درد و رنج و غم صدایت میکنند
دردمندان "حضرت مرهم" صدایت میکنند

آزموده ، فانی فی الله ، روشندل تویی
ما شهادت میدهیم از هر نظر کامل تویی
جرعه ای از معرفت امشب بنوشان بر همه
مطمئنا ساقی بن ساقی عادل تویی
جمع ایثار و فداکاری و تقوا و حیا
ضرب در اخلاص و ایمان و ادب حاصل تویی
کوه احسان آسمان جود دریای کرم
از نگاه سائل آقای متمول تویی
هر صد و سی و سه بار اسمت قیامت میکند
بانی هربار دلهای متحول تویی
هرچه خوبی بود یک جا در وجودت جمع شد
 از روایت این چنین پیداست ابوفاضل تویی
حاجت ما هرچه که باشد اجابت میکنی
در گرفتاری فقط حلال هر مشکل تویی
رزق سال تک تک ما را خودت امشب بده
به خدا روزی رسان این همه سائل تویی
مصرعی نذر تو دیوان ها به دنبال آورد
افتخار شهریار و صائب و بیدل تویی

السلام ای سربلند آزمون کربلا
بازوان تو شده تنها ستون کربلا

خلق و خویت حیدری مشی و مرامت فاطمی
محشری و ناز شصتت شیرمرد هاشمی
صاحب نطق علی حسن حسن صبر حسین
علم باقر صدق صادق کظم غیظ کاظمی
ابجد نام تو و نام اباصالح یکی ست
پس به نوعی آینه دار امام قائمي
دشمنانت در عذاب از ضربه های مهلک ات
در امان از تیغ تو هرگز نباشد ظالمی
در میان جنگ الگوی علی اکبری
بی گمان از ابتدا استاد رزم قاسمی
هیچ کس از حلقه ی دشمن جلودار تو نیست
هر زمانی که به سوی قلب لشگر عازمی
طعمه ی شمشیر تو با سر به دوزخ میرود
از مصافت برنمیگردد حریف سالمی
در بصیرت هم چنان اوازه داری پهلوان
هم به باطل واقفی هم به حقیقت عالمی
شور جاری در رجزهای "رضازاده" تویی
 تو شکوه پنجه ی ناب رسول خادمی

در جوانمردی همیشه تخته ات باشد وسط
عالم و ادم همه بنده تو مولایی فقط

ارمنی ها از تو خواندند و عبادت کرده اند
تا کلیمی ها به تو عرض ارادت کرده اند
ما که میمردیم اگر صحن و سرای تو نبود
شیعیان به خاکبوسی تو عادت کرده اند
نه که جبرائیل ، اسرافیل و میکاییل هم
محرم کویت شده قصد زیارت کرده اند
یک طرف زهرای اطهر یک طرف ام البنین
با مزار کوچک و پاک تو خلوت کرده اند
نه فقط ما در میان محفلت زانو زدیم
از شهیدان نیز در جشن تو دعوت کرده اند
مهدی صاحب زمان را در میان محفلت
اهل دل با چشم سر همواره رویت کرده اند
بهترین آموزه ها در سیره ی اجداد توست
ساده لوحان در کجا مشق سیاست کرده اند
دین فروشانی که سر در آخور خود برده اند
آخرت را خرج کرسی ریاست کرده اند
عقل ضایع آدمی را به تباهی میکشد
بی خردهای فرومایه حماقت کرده اند

مثل اسپند به روی آتش ایم و درهمیم
بی ادب ها را به شمشیرت حواله میدهیم 


#علیرضا_خاکساری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع



صاحب نُطق علی حُسن حسن صبر حسین
علم باقر صِدق صادق کظم غیظ کاظمی


#علیرضا_خاکساری
❤️‍🔥
#حضرت_عباس_ع
#مدح

جهان دیده‌ست نور آسمان را در زمین پیدا
که امشب ماه شد از خانه‌ی ام‌البنین پیدا

حسن انگشتر خلقت، حسین آن را نگین، اما
اباالفضل آمد و حالا شده نقش نگین پیدا

علی آیینه‌ی رب، این پسر آیینه‌دار اوست
برای بهترین باید که می‌شد بهترین پیدا

به معنایی که او بخشید بر مردانگی سوگند
نشد دیگر زنی چون مادرش مردآفرین پیدا

همین که سر به خاک آورد و تسبیح خدا را گفت
سر پیشانی‌اش شد نقش فردوس برین پیدا

خدا را خواند واحد، شرم کرد از گفتن ثانی
که شد علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین پیدا

چنان آسان به پرسش‌های مشکل می‌دهد پاسخ
که بر لب‌های مولا نیست غیر از آفرین پیدا

برای رتبه باید خوب را با خوب‌ها سنجید
اگر در زیردستان می‌شود بالانشین پیدا

اباالقاسم، ابوالقربه، قمر، باب‌الحوائج اوست
ولی از بین این‌ها شد ابوفاضل‌ترین پیدا

اگرچه واقفم بر "لایُقاس" اما ابایی نیست
برای این که در اوصاف باشد هم‌نشین پیدا

برای مصطفی در دین، برای مرتضی در زهد
برای مجتبی در حلم با او شد قرین پیدا

به لطف آیینه‌ای از "رحمة‌للعالمین" دارد
به رزمش شیوه‌ی رزم امیرالمومنین پیدا

به سائل بهترین را داد، اما مثل بابایش
نشد در سفره‌اش جز اندکی نان جوین پیدا

چه جای عیب اگر دور‌وبرش امثال من باشند
که در هر خرمنی هستند چندین خوشه‌چین پیدا

"سقاهم ربهم" را تا نمی‌خواندند در گوشش
برای امر سقایی نمی‌شد جانشین پیدا

ابوطالب‌تبار حمزه‌‌وار جعفرآیینی
که از اعجاز او شد حافظ و حامی دین پیدا

تمام لشکر دشمن اسیر هیبتش هستند
همین که می‌شود با رزم‌جامه روی زین پیدا

علی آنقدر بازوهای او را می‌زند بوسه
که انگاری یدالله است از این آستین پیدا

دودستی با دوشمشیر از دوسو مردانه می‌جنگد
چنان که می‌شود در دیده‌های ریزبین پیدا

به‌غیر از لحظه‌ای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا

به تیغ خشم او شد محو از آیینه‌ی تاریخ
اگر شد ناکثین و قاسطین و مارقین پیدا

زمین از زخم‌های تازه پر می‌شد اگر هربار
نمی‌شد زیر تیغش شهپر روح‌الامین پیدا

به هرجا پرچم "هل من مبارز؟" را علم می‌کرد
هم‌آوردی نمی‌شد در تمام سرزمین پیدا

به قصد رزم تا می‌تاخت می‌دیدند که می‌شد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا

"اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال
نمی‌شد در دلش از دوستان یک‌ذره کین پیدا

خجالت می‌کشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ امان‌نامه شده شمر لعین پیدا

زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟"
از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا

امان از لحظه‌ای که شیرمردی خسته و زخمی
زمین افتاده بود و گرگ‌ها شد از کمین پیدا

عمود خیمه را بابا کشید آن‌جا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا

تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هرسو قطعه‌ای از عین‌‌ و با و آ و سین پیدا

حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمی‌داشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا

تمام پیکرش بر خاک می‌لرزید آن دم که
شد از گودی صدای ناله‌ی "هل من معین؟" پیدا

کنار حضرت صاحب‌زمان در روضه‌اش هستند
پیمبرها - سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین - پیدا

دوایش گفتن یک جمله‌ی "یا کاشف الکرب" است
اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا

برای حضرت عباس طوری گریه کردم که
شده لبخند در روی کرام‌الکاتبین پیدا

گرفتم در دوعالم دست‌هایش را، یقین دارم
که در محشر برایم می‌شود حصن‌حصین پیدا

دلم تنگ عمود آخر است، آن‌دم که خواهد شد
به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا

#مجتبی_خرسندی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#مدح

مثل مولا در دل میدان، هیاهو می کنی
تیغ می چرخانی و از شوق، هوهو می‌کنی

در میان گرد و خاکی که به پا شد در هوا
پرچمت را آیه ی «ثمّ الستقاموا» میکنی ۱

پیش پایت، لشکری از کافران افتاده اند
پلک بر هم میزنی هرگاه؛ جادو میکنی!

جذبه ی چشمت برای عاشقان، آرامش است
شیری و در بیشه ی دل، صید آهو میکنی

ماهیان، دل را به دریای جنونت می زنند
لحظه ای که شانه را در موج گیسو میکنی

آنچه خوبان با هزاران چشمِ مردم می کنند
ماهتابا...! با اشارت های ابرو میکنی

دلخوشی های تو ای ماه غریبستان چه بود!؟
اینکه عمرت را تماماً، وقف محرومی کنی

چون کبوتر می پرند از پیش چشمت، کاسبان
ابرویت را تا که شاهینِ ترازو میکنی

کربلا، معراج دستان بلندت می شود
آسمان را با خودت همراه و همسو میکنی

با رجزهای بلندت چون مسیح بر صلیب
دست دشمن را برای دوستان رو میکنی

صالحی و صالح آباد است هر جا که تویی
مومنی و وقت مرگ، انگار... گُل بو میکنی

تیرها و نیزه ها را در نیاور از تنت -
ای عزیز فاطمه؛ چون درد پهلو میکنی

#محمد_عابدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼ‌ﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ، ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻓﻄﺮﺳﯿﺎﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻧﻈﺮﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺳﻘﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ

ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺣﺪ ﻭ ﻋﺪﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ، ﺍﻡ ﺍﺳﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ

ﻣﺎﻩ ﺫﯼ‌ﺍﻟﺤﺠﻪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻋﺎﺯﻡ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﺤﺮﻡ ﺷﺪ

ﺩﺭ ﻃﻮﺍﻓﺶ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ((ﻟﮏ ﻟﺒﯿﮏ)) ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ!

ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﻪ ﺛﻨﺎ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ:
ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ

ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ

ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺁﺑﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
 .
.
.
ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﭘﺎﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
ﭼﻮﻥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
 
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺗﻮﯾﯽ؛ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺗﻮﯾﯽ
ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻋﻠﯽ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺁﺏ ﺗﻮﯾﯽ!

ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﻦ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ
ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ

ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻗﻤﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﺤﻀﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺳﺮ ﺗﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮﺩ
ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺟﺰ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻮﺩ

ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﯾﺖ
ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﯿﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻭﯾﺖ

ﺗﯿﻎ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ
ﻟﺸﮕﺮﯼ ﭘﯿﺸﺖ ﺍﮔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﻥ، ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ

ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮓ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﯼ
ﻓﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺯ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯼ؟!

ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ! ﭘﯿﺮ ﺭﻫﺖ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﮕﻮ؟
((ﺃﺷﻬﺪ ﺃﻥ ﻋﻠﯿﺎً ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ)) ﺑﮕﻮ

ﺍﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ

#مجید_تال
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت

ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد
علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد

نخل پر برکت توحید ثمردار شده
نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده
کهکشان های خداوند خبردارشده
پدر خاکیِ افلاک پسردار شده

صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد
دست آب ور خود را چقدر می بوسد

ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد
زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد
چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد
نام او جامِ طهوری است که شربت دارد

صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید
چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید

گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره
چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره
برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره
پلک باران به تماشای نگاهش خیره

آسمان خیره به چشمان تر این ماه است
چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است

رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او
رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او
دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او
ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او

غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است
پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است

هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت
اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت
بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت
سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت

سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد
وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد

دست عباس به دامان امام حسن است
سند قلب اباالفضل به نام حسن است
سالیانی است که درگیر مرام حسن است
گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است

چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته
کرم حضرت ساقی به برادر رفته

ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت
شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت
کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت
دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت

گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت
کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت

آفریده شده عباس برای زینب
سینه ی او سپر دفع بلای زینب
جان عشاق اباالفضل،فدای زینب
ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب

همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم
پاسبانان دمشقیم به عباس قسم

سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش
دست ما را برسانید به اعطینایش
این که خوانده است حسین بن علی آقایش
ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش

هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد
نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد

کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند
مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند
مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند
دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند

تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد
تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد

آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش
از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش
مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش
چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش

آن که از خاک درش کور شفا می گیرد
با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد

سرو سبز علویّات برومند شده
شانه ی او به بلندای دماوند شده
چهره اش بانی پیدایش لبخند شده
خطبه خوان حرم امن خداوند شده

مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد
کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد

آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است
با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است
بین اطفال حسین بن علی،محبوب است
سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است

طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد
هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد

آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد
بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد
اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد
کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد

دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت
ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت

رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت
مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت
وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت
آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت

چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد
بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد

#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_ع
#شب_بیست‌و‌یکم

صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت
آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت

سوزانده بود زهر علی را در این دو روز
پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت

چون بچه‌های فاطمه بر گِرد بسترند
او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت

ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند
از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت

آمد صدای زخمی مولا ؛ تو هم بیا
لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت

جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من
آتش به سینه‌اش ، نفَسی شعله‌ور گذاشت....

کف را به آب برد و نهیبی به آب زد
آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت

ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم
خم شد به روی مشک قدم در گذر گذاشت

نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو
زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت

تیری که کُشت اهل حرم را  رُباب را
تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت

یک نانجیب تیغ به کتفش زد و گذشت
یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت

زینب دوید و دخترکان را به خیمه بُرد
وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت

زخمِ سه‌شعبه‌ای که عمو را به مَشک دوخت
نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت

از آن به بعد جای عموجان و شانه‌اش
سر رویِ سنگ  دخترکی دربه‌در گذاشت..‌

#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع

مشک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد
تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد

شیهه در شیهه اسب و گرد وسوار، آسمان مکث کرده تا چه کند؟
خیمه در خیمه گریه می‌شنود، آب را شعله ور نشان بدهد؟!

مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیه در گوشش
تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرق خون جگر نشان بدهد

قبضه‌ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش
کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد

با خودش فکر می‌کند که فرات، عطش باغ را نمی‌فهمد
می‌رود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد

همه‌ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد
خطبه شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجزها مگر نشان بدهد

ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظه بعثتی شگفت آمد
سوره‌ای قطعه قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد


#محمد_حسین_انصاری_نژای
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ترکیب_بند
#حضرت_عباس_ع
#مدح
#روضه

گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند

يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن

دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري

إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل

دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب

رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد

واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...

#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#شب_نهم

اگر می‌شد دمی با رزم‌جامه روی زین پیدا
هم‌آوردی نمی‌شد در تمام سرزمین پیدا

«سِقاهُم رَبُّهُم» را تا نمی‌خواندند در گوشش
برای امر سقایی نمی‌شد جانشین پیدا

به قصد رزم تا می‌تاخت در هر معرکه، می‌شد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا

زمین از زخم‌های تازه پر می‌شد، اگر هربار
نمی‌شد زیر تیغش شه‌پر روح‌الامین پیدا

به‌غیر از لحظه‌ای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا

«اَشِدّاءُ عَلَی‌الکُفّار» دشمن بود و با این حال
نمی‌شد در دلش از دوستان یک‌ذره کین پیدا

خجالت می‌کشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ امان‌نامه شده شمر لعین پیدا

زد آتش بر دلش آوای «اَینَ عَمّی‌العَباس؟»
ازآن‌ساعت که‌شد درخیمه این‌صوت حزین پیدا

امان از لحظه‌ای که شیرمردی خسته و زخمی
زمین افتاده بود و گرگ‌ها شد از کمین پیدا

عمود خیمه را بابا کشید آن‌جا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا

تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هرسو قطعه‌ای از «عین‌‌»و«با»و«آ»و«سین»پیدا

حسین ازخاک دستش را چنان با بوسه برمی‌داشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا

تمام پیکرش بر خاک می‌لرزید آن دم که
شد از گودی صدای ناله‌ی «هَل مِن مُعین؟» پیدا

به‌همراه امام عصر پای روضه‌اش هستند
پیمبرها -سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین- پیدا

دوایش گفتن یک‌جمله‌ی «یاکاشِف‌ُالکَرب» است
اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا

برای حضرت عباس طوری گریه کردم که
شده لبخند در روی کرام‌الکاتبین پیدا

گرفتم در دوعالم دست‌هایش را، یقین دارم
که در محشر برایم می‌شود حصن‌حصین پیدا

دلم تنگ عمود آخر است، آن‌جا که خواهد شد
به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا

#مجتبی_خرسندی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#شب_نهم

شافع عقبا کجا و شوق این دنیا کجا
ابر باران زا کجا و حسرت دریا کجا

با امان مومنین حرف از امان‌ نامه مزن
زاده حیدر کجا و این جسارت ها کجا

او اگر می خواست دریا سینه اش را می شکافت
مصلحت این بود، ورنه او کجا موسی کجا

این که می گویند لب تر کرده حرفش هم بد است
قبل اصغر آب نوشیدن کجا سقا کجا

من یقین دارم که از باب اطاعت گفت چشم
ورنه عباس علی و خواهش از اعدا کجا

تا دو دستش هست ما را از شفاعت بیم نیست
آتش دوزخ کجا و شیعه زهرا کجا

او تمام عمر سنگ عشق را بر سینه زد
سنگ دل ها او کجا و سینه صحرا کجا

روضه لازم نیست قبر او ته مرثیه هاست
آه این مدفن کجا و آن قد رعنا کجا

#محمود_یوسفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
از همان بدو تولد به تو گفت ام بنین
که محال ست تو کارت به شهادت نکشد

#حامد_آقایی
#حضرت_عباس_ع

ابر اندوهیم و چشمی غرقِ نَم داریم ما
سالیان سال از داغ تو می باریم ما

گریه..،تنها بر مصیبات عظیم‌ات جایز است
غیر از این گریه ز هرچه گریه بیزاریم ما

حاصل یک سال زحمت،در محرم می رسد
میوه‌ی چشمان ما "اشک" است،پرباریم ما

خرجیِ چشمان ما را فاطمه پرداخت کرد
تا دم محشر به این مادر بدهکاریم ما

هفت‌پُشتم کفشدار روضه‌هایَت بوده‌اند...
آبرویِ خویش را مدیون این کاریم ما

جاروی‌ِ دست مرا شاه خراسان داده است
نسل اندر نسل از خُدّام درباریم ما

دخترت هر شب مرا کُنج همین هیئت نشاند
در شلوغی‌ها به‌لطفش باز جا داریم ما

سقف هیئَت‌ها پناه بی پناهی های ماست
سایه‌ات‌ را برندار آقا..،گرفتاریم ما

روضه‌ات دارُالشَّفای دردِ بی درمانی است
هر زمان هیئت نمی آییم بیماریم ما

جان جُون‌ات با نگاهی روسیاهت را بخر!...
برده‌های پاپتیِ بین بازاریم ما

تک تک ما پرچم سبزِ اباالفضلِ توایم
در حقیقت بیرقی در دست دلداریم ما
▪️
▪️
آبروی ساقی اهل حرم با آب ریخت...
در عزایِ شرمساری اش عزاداریم ما

کاش یک جُرعه رباب از آب می نوشید..،آه...
تا ابد در حسرت مشک علمداریم ما

#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#تاسوعا

شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش

کار دنیا را ببین ... کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش

مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند
حرمله نگذاشت ‌‌‌.‌‌.. با تیری که زد بر ساغرش

زینب کبری، همان کوه حیا، مجبور بود
بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش

روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین
در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش

غیرت الله است، یعنی میرود بر نیزه ها
تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش

#احسان_نرگسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110