میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
10.8K subscribers
6.55K photos
822 videos
48 files
612 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
#حضرت_عباس_ع_ولادت

رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل
تبرک میکند هر سفره را نان ابوفاضل

کسی که اربعین تا کربلا رفته است میداند
تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل

چه جای غصه خوردن هست تا وقتی که در عالم
گره ها باز خواهد شد به دستان ابوفاضل

کمیت زندگی‌ش لنگ می‌ماند هر آن کس که
نمی‌بندد دخیل‌ش را به دامان ابوفاضل

پس از حیدر نوشتم لا فتی الا اباالفضل و
سپس لا سیف الا تیغ بران ابوفاضل

گدا از صحن او مانند سلطان میزند بیرون
که می‌بارد کرم از طاق ایوان ابوفاضل

امام ارمنی ها روز تاسوعا اباالفضل است
که باید گفت آن ها را مسلمان ابوفاضل

برای وصف ایثار و وفای او همین بس که
شکست ابرو ولی نشکست پیمان ابوفاضل

گره در کار مشک افتاد تا بر خاک دست افتاد
گره وا می‌شود تنها به دندان ابوفاضل

فقط داغ برادر را برادر مرده می‌داند
که زینب را در آخر کشت فقدان ابوفاضل

#سجاد_روانمرد
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

رسیدی آنچنان که رزق و روزی می‌شود نازل
فدای مقدمت اهلا و سهلا یا ابوفاضل

حسین و ام کلثوم و حسن بودند با زینب
قدم رنجه نمودی بیت حیدر با تو شد کامل

تو را دور سر اولاد زهرا، مادرت چرخاند
مگر ثابت کند هستند دیگر دورها باطل

چگونه شکر باید کرد این بسیار نعمت را
که دانستی زمین را بهر خدمتکاریت قابل

تو صاحب خانه ای هستی که بی مقدار می‌بخشی
تو می‌بخشی اگرچه مثل من باشد گدا کاهل

تو ثابت کرده‌ای یک دست هم آری صدا دارد
جهان یکدست مدهوش تو شد ای حاجت سائل

تو آن ماهی که حتی ارمنی فهمید قدرت را
نخواهد رفت از پیش تو جایی آدم عاقل

چه گویم بر بلندای مقامت جز همین مصرع
ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل

#محمود_یوسفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

به لبخندِ علی سوگند  با سربندِ یازهرا
به‌هم می‌ریزد این آقا زمین‌را آسمانها را

به میدان می‌زند تا که مَلک در نُه‌فَلک گوید
که در تاریخ شد تکرار علیِ عالیِ اَعلا

صدایِ هوهویِ شمشیرِ او چون ذوالفقاری بود
که بر هم ریخت با هر ضربه‌اش کاخِ منافق‌ها

یلِ‌اُمُّ‌البنین مثلِ امیرالمؤمنین حیدر
نَه با یک دست با توحید کَنده دربِ خیبر را

درِ این خانه سائل عزّت و تکریم می‌بیند
به جایِ نان گرفتن می‌شود او نان‌رِسان اینجا

گدایِ خانه‌‌یِ ماهِ بنی‌هاشم اگر باشی
تو در اَفلاک سلطانی  تو در محشر شدی آقا

رگ و ریشه  بُن و بَند وُ خصالِ حیدری دارد
نگو عبّاس می‌آید بگو آمد خودِ مولا

«اَلا یا اَیُّهاَالسّاقی أَدِرکأساً وَناٰوِلهاٰ»
ابوفاضل‌ اگر داری چه آسانند‌ مشکل‌ها

بخوان قرآنِ نازل قُلْ هُوَاللّهُ اَحَد  وَاللّه
ندارد مثلِ حق مخلوقِ امشب تا اَبد همتا

ببین قرآنِ ناطق بازویِ این ماه می‌بوسد
وَ می‌ریزد علی علمِ خودش در کامِ او  ذَقّاٰ

ندیدم مثلِ این ساقی  أَناالفانی هُوَالباقی
همین بی‌دست می‌گیرد دو دستم در دوتا دنیا

چه در دنیا  چه در عقبیٰ سرِ این سفره می‌مانم
چه در دنیا چه در عقبیٰ دَهد او آب و نانم را

رقیّه بر رویِ دوشِ عموجان ناز خواهد کرد
ربابه می‌شود راویِ این روضه علی لالا

علی لالا  عمو پُر کرد مشکِ خالیِ خیمه
ندارد قولِ مردِ خیمه‌گاهِ ما نشد وَاللّه

سری بر نیزه پهلو زد ربابه سر به زیر انداخت
چه‌ها شد در حرم  خلخال و معجر  آه و واویلا

صدایِ آهِ عمّه  آمد و شد بسته چشمِ ماه
بخوان ندبه که می‌آید تقاصِ غصّه‌‌یِ زهرا


#حسین_ایمانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

ماه شب چارده، ابالفضل
مهرست حسین و مه ابالفضل

فرمود خدا اذا تلاها
تا رفت کنار شه ابالفضل

آن قِسم قَسَم که عاشقان راست
گه نام خداست گه ابالفضل

برخاست ندا بنفسی انت
تا زد به دل سپه ابالفضل

شمشیر به کف نمی نهد شیر
آمد غران ز ره ابالفضل

صف می شکند به تیغ ابرو
باری که کند نگه ابالفضل

چون اوست فلک اگر قدم داشت
چون اوست قمر اگر علم داشت

دریا نبرد به ذات او راه
کوه است کنار او پر کاه

وقتی که علم به شانه میبرد
می شد قدِ آفتاب کوتاه

آری به غلط نگفت شاعر
در مذهب عارفان آگاه

الله علی، علیست عباس
جانم به تجلیات آن شاه

یادم آمد ز خطبه ی او
الله از آن خطابه الله

ذی الحجه ی سال شصت هجری
میرفت به بام کعبه آن ماه

میرفت چنان عقاب بر اوج
از بهر شکار فوج تا فوج

میرفت به حکم شاه عالم
آنسان که علی به دوش خاتم

ساقی چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

فرمود خدای کعبه را شکر
میریخت ز خطبه سربه سر سکر

بر خانه ی کعبه قبل ایجاد
خاک قدم علی شرف داد

گر سرّ خدا نبود هرآن
مانند پرنده ای شتابان

پا میشد و پرزنان از این دشت
کعبه دور حسین می گشت

دل را ز خطابه زیر و رو کرد
وانگاه به قوم فتنه رو کرد

چون عزم شکار کرد آن باز
یک بیت بگویمت به ایجاز:

آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه ی لاغری چه خیزد؟

خورشید جمال او برآشفت
با بانگ بلند این چنین گفت:

ای ذره چه ات به خودنمایی؟
بسم الله اگر حریف مایی

عباس که در مصاف باشد
شمشیر عرب غلاف باشد

ای ملک سخن همه به نامت
تیغ دو دم علی کلامت

آگاه ز جهل و وهمشان کرد
شمشیر تو شیر فهمشان کرد

یاد آنکه دل از علی ربودی
بر چهره نقاب بسته بودی

سن تو قریب سیزده بود
محو تو نگاه مهر و مه بود

صفین صف بست بر تماشات
هیهات از آن نگاه، هیهات

مالک آمد ولی چنان بید
تا دید تو را به خویش لرزید

تیغ تو رسید بی محابا
مبهوت تو بود ابن شعثا

از نسل علیست گرچه شک نیست
پرسید کسی که این جوان کیست

قربان تو ای نقاب بر رخ
بگذار بگویمش به پاسخ

عباس علی کارزار است
عباس، غریو ذوالفقار است
عباس تمام افتخار است
عباس امام اقتدار است
عباس مه طلایه دار است
عباس بلندی وقار است
عباس بلاغت شعار است
عباس شکوه آشکار است
عباس چه گویمت ز عباس
حبس است مرا به سینه انفاس
حبس است مرا به سینه انفاس
لب بستم و گفت شیخ عباس:

این شعرِ به سینه نقش بسته
هستم سگگی ز حبس جسته

از مدح تو با قلاده ی زر
زنجیر وفا به حلقم اندر

خود را به قبول رایگانت
بستم به طویله سگانت

افکن نظری بر این سگ خویش
سنگم مزن و مرانم از پیش

#مسعود_یوسف_پور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را
هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را
الا بالا بلندِ سر به زیرِ محضر خورشید
که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را
تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیره ات می شد
به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
کدامین واژه ات را شرح باید داد ای ساقی
ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را؟
دعای خسته گان قوم را، آمین بگو ای مرد
که با نامت عجین کردند نام استجابت را
به قلب تشنه ام ساقی، به غیر از تو که می بخشد
چنان باران، به جای جرعه، دریای کرامت را؟
کنار نام تو آیینه بگذارند شاعر ها
به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را
قیامت محشری خواهد شد از حظِ حضورت، پس
به عشق دیدنت من عاشقم، صبح قیامت را
چنان شد پیشکش پای برادر دستهای تو
که اخلاصش عوض کرده ست تعریف سخاوت را
کنار علقمه، سقا ترین تشنه، حسینت خواند
از آن خون گریه های زخم چشمانت، خجالت را
علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد
و زینب دید از آن لحظه به چشمانش اسارت را

#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین
رسید ماهِ شب چارده به مُلک زمین

شروع می‌کنم آغاز شعر را به رجز
خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این

هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است
تمام گوش شو و پای این خبر بنشین

در انتظار علی بود خصم و در میدان
نقاب بر رخ عباس زد شهِ صفّین

به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت
تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربه ات سنگین

به یک اشارۀ تیغش از آن سر میدان
گریزد اسب، بدون سواره و بی زین

شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست
که شیر داده به این شرزه شیر، ام ابنین

رجز نخوانده به عجز آمدند و در ناله
چنین بجنگد ابالفضلِ سیزده ساله!

به جنگ، اذن که از بوتراب می‌گیرد
نخست مردم چشمش شتاب می‌گیرد

به ذمۀ همه بی‌شک نماز آیات است
اگر نقاب زند، ماهتاب می‌گیرد

فدای همت ماهی که عکس دستش را
فرات در همۀ عمر، قاب می‌گیرد

فدای غیرت شاهی که قبل و بعد سفر
برای زینب کبری رکاب می‌گیرد

مدیح ساقی لب تشنه، مست باید گفت
ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت

به بام کعبه زمانی که او قدم برداشت
هرآنکه بود، ابالفضل را علی پنداشت

علی به دوش نبی رفت، کاش می‌گفتند
که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟!

از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی‌
دوباره کعبه گمان می‌کنم ترک برداشت

به ذوالفقار نبودش نیاز آن بالا
دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت

نه کربلا که علمدار ما نخستین بار
به بام کعبه به یک یاعلی علم افراشت

نگاه نافذ ساقی به باء بسم الله
به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت

نه مست جام که عمریست مست عباسم
قسم به کعبه، مسلمان دست عباسم

#مسعود_یوسف_پور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا

خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا

در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا

محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا

صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا
-
باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل
-
افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو

کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو

اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو

قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو

از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو
-
در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند
-
خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو

بر کعبه ایستاده ای و خطبه خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو

جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو

رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو

یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو
-
بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای
-
بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا

ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا

رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا

ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا

تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا
-
از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار تو ای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
بی گمان گهواره ات آغوش گرم مادر است
راحت و آسوده ای زیر پر ام البنین
اشک شادی میچکد بر گونه های اطهرت
از میان صحن چشمان تر ام البنین
تو مسیحایی اگر پس خوش به حال مریمت
افتخار نسل پاک و اطهر ام البنین
هم شجاعت هم شهامت در رگانت جاری است
وارث شیر خدا شیر نر ام البنین
أشبه الناسی به مولانا امیرالمونین
ای علی مرتضای دیگر ام البنین
مثل بابا با نگاهت فتح خیبر میکنی
چشم بد دور از وجودت حیدر ام البنین
آمدی قلب سپاه مادرت باشی و بس
ای تمام آبروی لشگر ام البنین
تشنه ی آب فراتیم از کرم مهلت بده
ساقی لب تشنه گان آب آور ام البنین

چهارم شعبان رسید و کربلایم آرزوست
کربلایم آرزو پایین پایم آرزوست

یوسف ام البنین زیبا به دنیا آمدی
مثل بابا خوش قد و بالا به دنیا آمدی
ساکنان آسمان را بنده ی خود کرده ای
با مرام ! از اولش اقا به دنیا آمدی
با "ابد والله ما انسا حسینا "بر لبت
با شکوه حضرت عیسی به دنیا آمدی
قبل میلادت تو را با عبد صالح خوانده اند
کوه ایمان ، اسوه ی تقوا به دنیا آمدی
خضر مایی با خودت آب حیات اورده ای
از همان آغاز تو سقا به دنیا آمدی
به حقیقت شد مبدل آرزوی مرتضی
ای علمدار ولایت تا به دنیا آمدی
هم پناه حجت حق در میان معرکه
هم کفیل زینب کبری به دنیا آمدی
جای قنداقه کفن پوشیده و به یاری
نور چشم حضرت زهرا به دنیا آمدی
صبح محشر که رسد دست تو دست آویز ماست
شکرلله شافع عقبا به دنیا آمدی
نیست بر روی زمین باب الحوائج تر ز تو
ای امید مردم دنیا به دنیا آمدی

در هجوم درد و رنج و غم صدایت میکنند
دردمندان "حضرت مرهم" صدایت میکنند

آزموده ، فانی فی الله ، روشندل تویی
ما شهادت میدهیم از هر نظر کامل تویی
جرعه ای از معرفت امشب بنوشان بر همه
مطمئنا ساقی بن ساقی عادل تویی
جمع ایثار و فداکاری و تقوا و حیا
ضرب در اخلاص و ایمان و ادب حاصل تویی
کوه احسان آسمان جود دریای کرم
از نگاه سائل آقای متمول تویی
هر صد و سی و سه بار اسمت قیامت میکند
بانی هربار دلهای متحول تویی
هرچه خوبی بود یک جا در وجودت جمع شد
 از روایت این چنین پیداست ابوفاضل تویی
حاجت ما هرچه که باشد اجابت میکنی
در گرفتاری فقط حلال هر مشکل تویی
رزق سال تک تک ما را خودت امشب بده
به خدا روزی رسان این همه سائل تویی
مصرعی نذر تو دیوان ها به دنبال آورد
افتخار شهریار و صائب و بیدل تویی

السلام ای سربلند آزمون کربلا
بازوان تو شده تنها ستون کربلا

خلق و خویت حیدری مشی و مرامت فاطمی
محشری و ناز شصتت شیرمرد هاشمی
صاحب نطق علی حسن حسن صبر حسین
علم باقر صدق صادق کظم غیظ کاظمی
ابجد نام تو و نام اباصالح یکی ست
پس به نوعی آینه دار امام قائمي
دشمنانت در عذاب از ضربه های مهلک ات
در امان از تیغ تو هرگز نباشد ظالمی
در میان جنگ الگوی علی اکبری
بی گمان از ابتدا استاد رزم قاسمی
هیچ کس از حلقه ی دشمن جلودار تو نیست
هر زمانی که به سوی قلب لشگر عازمی
طعمه ی شمشیر تو با سر به دوزخ میرود
از مصافت برنمیگردد حریف سالمی
در بصیرت هم چنان اوازه داری پهلوان
هم به باطل واقفی هم به حقیقت عالمی
شور جاری در رجزهای "رضازاده" تویی
 تو شکوه پنجه ی ناب رسول خادمی

در جوانمردی همیشه تخته ات باشد وسط
عالم و ادم همه بنده تو مولایی فقط

ارمنی ها از تو خواندند و عبادت کرده اند
تا کلیمی ها به تو عرض ارادت کرده اند
ما که میمردیم اگر صحن و سرای تو نبود
شیعیان به خاکبوسی تو عادت کرده اند
نه که جبرائیل ، اسرافیل و میکاییل هم
محرم کویت شده قصد زیارت کرده اند
یک طرف زهرای اطهر یک طرف ام البنین
با مزار کوچک و پاک تو خلوت کرده اند
نه فقط ما در میان محفلت زانو زدیم
از شهیدان نیز در جشن تو دعوت کرده اند
مهدی صاحب زمان را در میان محفلت
اهل دل با چشم سر همواره رویت کرده اند
بهترین آموزه ها در سیره ی اجداد توست
ساده لوحان در کجا مشق سیاست کرده اند
دین فروشانی که سر در آخور خود برده اند
آخرت را خرج کرسی ریاست کرده اند
عقل ضایع آدمی را به تباهی میکشد
بی خردهای فرومایه حماقت کرده اند

مثل اسپند به روی آتش ایم و درهمیم
بی ادب ها را به شمشیرت حواله میدهیم 


#علیرضا_خاکساری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼ‌ﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ، ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻓﻄﺮﺳﯿﺎﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻧﻈﺮﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺳﻘﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ

ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺣﺪ ﻭ ﻋﺪﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ، ﺍﻡ ﺍﺳﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ

ﻣﺎﻩ ﺫﯼ‌ﺍﻟﺤﺠﻪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻋﺎﺯﻡ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﺤﺮﻡ ﺷﺪ

ﺩﺭ ﻃﻮﺍﻓﺶ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ((ﻟﮏ ﻟﺒﯿﮏ)) ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ!

ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﻪ ﺛﻨﺎ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ:
ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ

ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ

ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺁﺑﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
 .
.
.
ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﭘﺎﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
ﭼﻮﻥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
 
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺗﻮﯾﯽ؛ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺗﻮﯾﯽ
ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻋﻠﯽ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺁﺏ ﺗﻮﯾﯽ!

ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﻦ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ
ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ

ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻗﻤﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﺤﻀﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺳﺮ ﺗﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮﺩ
ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺟﺰ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻮﺩ

ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﯾﺖ
ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﯿﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻭﯾﺖ

ﺗﯿﻎ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ
ﻟﺸﮕﺮﯼ ﭘﯿﺸﺖ ﺍﮔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﻥ، ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ

ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮓ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﯼ
ﻓﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺯ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯼ؟!

ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ! ﭘﯿﺮ ﺭﻫﺖ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﮕﻮ؟
((ﺃﺷﻬﺪ ﺃﻥ ﻋﻠﯿﺎً ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ)) ﺑﮕﻮ

ﺍﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ

#مجید_تال
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت

باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت

ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد
علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد

نخل پر برکت توحید ثمردار شده
نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده
کهکشان های خداوند خبردارشده
پدر خاکیِ افلاک پسردار شده

صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد
دست آب ور خود را چقدر می بوسد

ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد
زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد
چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد
نام او جامِ طهوری است که شربت دارد

صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید
چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید

گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره
چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره
برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره
پلک باران به تماشای نگاهش خیره

آسمان خیره به چشمان تر این ماه است
چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است

رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او
رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او
دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او
ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او

غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است
پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است

هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت
اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت
بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت
سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت

سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد
وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد

دست عباس به دامان امام حسن است
سند قلب اباالفضل به نام حسن است
سالیانی است که درگیر مرام حسن است
گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است

چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته
کرم حضرت ساقی به برادر رفته

ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت
شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت
کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت
دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت

گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت
کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت

آفریده شده عباس برای زینب
سینه ی او سپر دفع بلای زینب
جان عشاق اباالفضل،فدای زینب
ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب

همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم
پاسبانان دمشقیم به عباس قسم

سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش
دست ما را برسانید به اعطینایش
این که خوانده است حسین بن علی آقایش
ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش

هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد
نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد

کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند
مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند
مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند
دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند

تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد
تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد

آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش
از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش
مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش
چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش

آن که از خاک درش کور شفا می گیرد
با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد

سرو سبز علویّات برومند شده
شانه ی او به بلندای دماوند شده
چهره اش بانی پیدایش لبخند شده
خطبه خوان حرم امن خداوند شده

مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد
کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد

آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است
با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است
بین اطفال حسین بن علی،محبوب است
سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است

طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد
هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد

آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد
بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد
اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد
کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد

دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت
ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت

رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت
مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت
وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت
آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت

چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد
بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد

#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110