Ⓜ️ مغالطهی شیب لغزنده
مخالفت با حجاب اختیاری
➕ مغالطهی شیب لغزنده (Slippery Slope Arguments) موقعی اتفاق میافتد که شخصی ادعا کند اتفاقی کوچک و به ظاهر بیاهمیت طی فرایندی زنجیرهوار به اتفاقی بهمراتب بزرگتر و مهمتر منجر خواهد شد و آن اتفاق نیز پیشزمینهی اتفاقی بزرگتر خواهد بود و همهی این اتفاقات منجر به اتفاق نهایی تکاندهندهای خواهد شد. در این فرایند، ارتباط بین هر اتفاق به مرور سستتر و غیرمحتملتر میشود. معمولا اتفاقات بسیاری در این مغالطه دخیل هستند، اما فقط حضور دوتای آنها الزامی است. این دو اتفاق عموما با عبارت "بعدش یهو میبینی"و مشتقات آن به یکدیگر وصل میشوند.
● مثال اول
ما نمیتونیم اجازه بدیم بچهمون از کمد بیاد بیرون، چون تا بیاد بیرون میخواد بره تو خونه پرسه بزنه. اگه تو خونه پرسه بزنه، اونوقت هوس میکنه بره بیرون تو محله پرسه بزنه. اگه بره تو محله پرسه بزنه، بعدش یهو میبینی ممکنه یه بچهدزد با ماشین ون بیاد او را بدزدد و به یه سری سوءاستفادهگر جنسی تو یه کشور دیگه بفروشدش. برای همین بهتره تو کمد نگهش داریم.
● در این مثال در ابتدا رابطهی بین علت و معلول معقول است؛ بله، اگر به یک کودک اجازه دهید از اتاقش بیرون بیاد، بههرحال بدش نمیآید در خانه هم بچرخد، اگر در محیط خانه بچرخد، شاید بعدش بخواهد اجازهی بیرون رفتن هم داشته باشد، ولی نه لزوما "پرسهزدن در محله". از اینجا به بعد حدسیات بهشدت غیرمحتمل میشوند. احتمال دزدیدهشدن او توسط یک بچهدزد با ون و فروختن او به سوءاستفادهگران جنسی در کشوری دیگر تقریبا صفر است.
اگر بحث اخلاقیات و قانون را کنار بگذاریم، آیا حبسکردن کودک در کمد براساس چنین احتمالات ناچیزی ارزشش را دارد؟
● مثال دوم
اگر بپذیری که داستان آدم و حوا "تمثیلی" بود، خواهناخواه به این نتیجه میرسی که بیشتر داستانهای عهد عتیق نیز تمثیلی هستند. وقتی به این نتیجه برسی،داستانهای عیسی مسیح در عهد جدید نیز چندان حقیقی بهنظر نخواهند رسید، این باعث میشود فرض را بر این بگیری که رستاخیز عیسی هم "روحانی" بود. وقتی به این باور برسی، دیگر مسیحی نخواهی بود، بلکه به ملحدی کثیف تبدیل میشوی که اخلاقیات سرش نمیشود و بعدش یهو میبینی با حیوانات طویله رابطهی جنسی برقرار میکند. پس بهتر است باور کنی که داستان آدم و حوا همانطور که در کتاب مقدس توصیف شده اتفاق افتاده است.معنای جدیدی پیدا کند.
▪️بنابراین پذیرفتن "تمثیلی"بودن داستان آدم و حوا تقریبا (متاسفم که نمیتوانم با اطمینانخاطر، کلمهی تقریبا را بهکار نبرم) هیچوقت به جماع با حیوانات منتهی نمیشود.
● استثناء: وقتی زنجیرهای از اتفاقات رابطهی علیمعلولی انکارناپذیری داشته باشد، مثل روابط ریاضی، منطقی یا فیزیکی، مغالطهای در کار نیست.مغالطهی توسل به حد نهایی (Appeal to Extremes) معادلی جایگزین برای این مغالطه است.
● مثال سوم
این مثالها و زیرعنوان "مخالفت با حجاب اختیاری" در کتاب نیست و توسط ما در کانال به آن اضافه شده است.مخالفان حجاب اختیاری میگویند اگر حجاب اختیاری شود، خانمها فردا میخواهند تیشرت هم بپوشند و بعد هم دامن کوتاه و بعد هم بیکینی و بعدش یهو میبینی میخواهند برهنه شوند (اینها از آزادی حجاب، برهنگی را میخواهند).یا طالبان میگوید خانمها باید در خانه باشند، چون اگر آمدند بیرون بعدا طلب شغل هم میکنند و بعدا هم طلب چادر و بعد هم طلب مانتو و نهایتا حجاب اختیاری و بعدش یهو میبینی به برهنگی رسیدند.یا در ایران پیش از انقلاب برخی روحانیون ارشد با حق رای خانمها مخالف بودند چون میگفتند اگر حق رای داشته باشند بعدا خودشان هم میخواهند کاندیدای نمایندگی شوند و بعد هم کاندیدای وزارت و بعد هم بالاتر.
▪️مغالطه بهزبان آدمیزاد || بو بنت؛ ترجمه فربد آذسن
#سوگیری_شناختی
#تفکر_نقاد
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
مخالفت با حجاب اختیاری
➕ مغالطهی شیب لغزنده (Slippery Slope Arguments) موقعی اتفاق میافتد که شخصی ادعا کند اتفاقی کوچک و به ظاهر بیاهمیت طی فرایندی زنجیرهوار به اتفاقی بهمراتب بزرگتر و مهمتر منجر خواهد شد و آن اتفاق نیز پیشزمینهی اتفاقی بزرگتر خواهد بود و همهی این اتفاقات منجر به اتفاق نهایی تکاندهندهای خواهد شد. در این فرایند، ارتباط بین هر اتفاق به مرور سستتر و غیرمحتملتر میشود. معمولا اتفاقات بسیاری در این مغالطه دخیل هستند، اما فقط حضور دوتای آنها الزامی است. این دو اتفاق عموما با عبارت "بعدش یهو میبینی"و مشتقات آن به یکدیگر وصل میشوند.
● مثال اول
ما نمیتونیم اجازه بدیم بچهمون از کمد بیاد بیرون، چون تا بیاد بیرون میخواد بره تو خونه پرسه بزنه. اگه تو خونه پرسه بزنه، اونوقت هوس میکنه بره بیرون تو محله پرسه بزنه. اگه بره تو محله پرسه بزنه، بعدش یهو میبینی ممکنه یه بچهدزد با ماشین ون بیاد او را بدزدد و به یه سری سوءاستفادهگر جنسی تو یه کشور دیگه بفروشدش. برای همین بهتره تو کمد نگهش داریم.
● در این مثال در ابتدا رابطهی بین علت و معلول معقول است؛ بله، اگر به یک کودک اجازه دهید از اتاقش بیرون بیاد، بههرحال بدش نمیآید در خانه هم بچرخد، اگر در محیط خانه بچرخد، شاید بعدش بخواهد اجازهی بیرون رفتن هم داشته باشد، ولی نه لزوما "پرسهزدن در محله". از اینجا به بعد حدسیات بهشدت غیرمحتمل میشوند. احتمال دزدیدهشدن او توسط یک بچهدزد با ون و فروختن او به سوءاستفادهگران جنسی در کشوری دیگر تقریبا صفر است.
اگر بحث اخلاقیات و قانون را کنار بگذاریم، آیا حبسکردن کودک در کمد براساس چنین احتمالات ناچیزی ارزشش را دارد؟
● مثال دوم
اگر بپذیری که داستان آدم و حوا "تمثیلی" بود، خواهناخواه به این نتیجه میرسی که بیشتر داستانهای عهد عتیق نیز تمثیلی هستند. وقتی به این نتیجه برسی،داستانهای عیسی مسیح در عهد جدید نیز چندان حقیقی بهنظر نخواهند رسید، این باعث میشود فرض را بر این بگیری که رستاخیز عیسی هم "روحانی" بود. وقتی به این باور برسی، دیگر مسیحی نخواهی بود، بلکه به ملحدی کثیف تبدیل میشوی که اخلاقیات سرش نمیشود و بعدش یهو میبینی با حیوانات طویله رابطهی جنسی برقرار میکند. پس بهتر است باور کنی که داستان آدم و حوا همانطور که در کتاب مقدس توصیف شده اتفاق افتاده است.معنای جدیدی پیدا کند.
▪️بنابراین پذیرفتن "تمثیلی"بودن داستان آدم و حوا تقریبا (متاسفم که نمیتوانم با اطمینانخاطر، کلمهی تقریبا را بهکار نبرم) هیچوقت به جماع با حیوانات منتهی نمیشود.
● استثناء: وقتی زنجیرهای از اتفاقات رابطهی علیمعلولی انکارناپذیری داشته باشد، مثل روابط ریاضی، منطقی یا فیزیکی، مغالطهای در کار نیست.مغالطهی توسل به حد نهایی (Appeal to Extremes) معادلی جایگزین برای این مغالطه است.
● مثال سوم
این مثالها و زیرعنوان "مخالفت با حجاب اختیاری" در کتاب نیست و توسط ما در کانال به آن اضافه شده است.مخالفان حجاب اختیاری میگویند اگر حجاب اختیاری شود، خانمها فردا میخواهند تیشرت هم بپوشند و بعد هم دامن کوتاه و بعد هم بیکینی و بعدش یهو میبینی میخواهند برهنه شوند (اینها از آزادی حجاب، برهنگی را میخواهند).یا طالبان میگوید خانمها باید در خانه باشند، چون اگر آمدند بیرون بعدا طلب شغل هم میکنند و بعدا هم طلب چادر و بعد هم طلب مانتو و نهایتا حجاب اختیاری و بعدش یهو میبینی به برهنگی رسیدند.یا در ایران پیش از انقلاب برخی روحانیون ارشد با حق رای خانمها مخالف بودند چون میگفتند اگر حق رای داشته باشند بعدا خودشان هم میخواهند کاندیدای نمایندگی شوند و بعد هم کاندیدای وزارت و بعد هم بالاتر.
▪️مغالطه بهزبان آدمیزاد || بو بنت؛ ترجمه فربد آذسن
#سوگیری_شناختی
#تفکر_نقاد
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ ماهیت واقعی تندیس های بامیان و نشانه هایی از باورهای کهن ایرانی در این سرزمین باستانی
➕ در سال ۲۰۰۱ میلادی، طالبان دو تندیس تاریخی منسوب به بودا را تخریب کردند. این دو تندیس که در بین مردم محلی به اسم های سرخ بد و خنک بد به معنای بت سرخ و بت سفید شناخته می شدند، بزرگ ترین مجسمه های ایستاده بودا در دنیا بودند. اما در کنار روایت های شناخته شده درباره عظمت و بزرگی این دو تندیس، این باور وجود دارد که این دو، بازمانده هایی از باورهای بسیار کهن تر ساکنان بامیان بودند و به میتراپرستانی ربط دارند که پیش از بوداییان در این محدوده حضور داشتند.
#تاريخ_جهان
#افغانستان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕ در سال ۲۰۰۱ میلادی، طالبان دو تندیس تاریخی منسوب به بودا را تخریب کردند. این دو تندیس که در بین مردم محلی به اسم های سرخ بد و خنک بد به معنای بت سرخ و بت سفید شناخته می شدند، بزرگ ترین مجسمه های ایستاده بودا در دنیا بودند. اما در کنار روایت های شناخته شده درباره عظمت و بزرگی این دو تندیس، این باور وجود دارد که این دو، بازمانده هایی از باورهای بسیار کهن تر ساکنان بامیان بودند و به میتراپرستانی ربط دارند که پیش از بوداییان در این محدوده حضور داشتند.
#تاريخ_جهان
#افغانستان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ وقتی که الاغ شدم!
➕ تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشههای هر دو تامون پائین بود.
➕ یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
➕ یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
🛜 این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
➕ پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم.میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند.
▪️نگاه راهبردی
● ۱- آخر هر جنگی صلحه.
● ۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه، ما هر دو تامون عاقل بودیم.
● ۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست.
● ۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
▪️نویسنده:!؟
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕ تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشههای هر دو تامون پائین بود.
➕ یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
➕ یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
🛜 این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
➕ پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم.میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند.
▪️نگاه راهبردی
● ۱- آخر هر جنگی صلحه.
● ۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه، ما هر دو تامون عاقل بودیم.
● ۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست.
● ۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
▪️نویسنده:!؟
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ این تصویر و افراد حاضر را مقایسه کنید با #پزشکان و #پرستاران ایرانی که از کشور مهاجرت میکنند!!؟ به عمق فاجعه پی خواهید برد...
#صدق_الله_العلی_العظیم
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
#صدق_الله_العلی_العظیم
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ داستان فوق العاده جذاب متشکرم چارلز!
➕ چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسيار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست.
➕ هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.
➕ وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود. هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز ...
➕ همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.
➕ روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...
➕امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.
➕ مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر من بود.
🛜 تحلیل راهبردی:
➕ ماکسیم گورکی نویسنده انقلابی روسی جمله ای دارد که زیبا و هوشمندانه است: در کالسکه گذشته شما هیچ جا نمی توانید برسید! مساله همین جاست. ما اگر بخواهیم همه آن چه را که داریم همیشه با خود داشته باشیم همچون کودکی هستیم که در نهایت در کالسکه بی اراده و وابسته بزرگ خواهیم شد. بزرگ شدن و موفقیت با از دست دادن است که معنا پیدا می کند.
➕ شما هرگز نمی توانید لذت اقیانوس را درک کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن آرامش ساحل را داشته باشید.از این پس هر گاه چیزی (یک پشتوانه قوی، اعتبار، شهرت، شبکه ارتباطی، پول و ...) را از دست دادید، دو راه دارید: یکی اینکه تا آخر عمر حسرت از دست دادن آن را به دوش بکشید و همچنان در ذهن خود به او وابسته بمانید و یک راه دیگر این است که بگویید: متشکرم چارلز.یعنی اینکه تا کنون برای موفقیت و آرامش و زندگی به تو وابسته بودم از امروز سعی می کنم مسیر دیگری پیدا کنم. بگذارید چارلزهای زندگی تان بروند. خدا بزرگ است و امکانات وسیعی در اختیار تک تک ما قرار داده است.
📄 دکتر مجتبی لشکربلوکی
#توسعه
#مدیریت
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕ چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسيار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست.
➕ هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.
➕ وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود. هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز ...
➕ همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.
➕ روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...
➕امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.
➕ مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر من بود.
🛜 تحلیل راهبردی:
➕ ماکسیم گورکی نویسنده انقلابی روسی جمله ای دارد که زیبا و هوشمندانه است: در کالسکه گذشته شما هیچ جا نمی توانید برسید! مساله همین جاست. ما اگر بخواهیم همه آن چه را که داریم همیشه با خود داشته باشیم همچون کودکی هستیم که در نهایت در کالسکه بی اراده و وابسته بزرگ خواهیم شد. بزرگ شدن و موفقیت با از دست دادن است که معنا پیدا می کند.
➕ شما هرگز نمی توانید لذت اقیانوس را درک کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن آرامش ساحل را داشته باشید.از این پس هر گاه چیزی (یک پشتوانه قوی، اعتبار، شهرت، شبکه ارتباطی، پول و ...) را از دست دادید، دو راه دارید: یکی اینکه تا آخر عمر حسرت از دست دادن آن را به دوش بکشید و همچنان در ذهن خود به او وابسته بمانید و یک راه دیگر این است که بگویید: متشکرم چارلز.یعنی اینکه تا کنون برای موفقیت و آرامش و زندگی به تو وابسته بودم از امروز سعی می کنم مسیر دیگری پیدا کنم. بگذارید چارلزهای زندگی تان بروند. خدا بزرگ است و امکانات وسیعی در اختیار تک تک ما قرار داده است.
📄 دکتر مجتبی لشکربلوکی
#توسعه
#مدیریت
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ کژفهمی، علم چه چیز نیست.
🏷 علم شیوهی نگرش به جهان است. این کار با مشاهده جهان خارج شروع میشود و دانشمندان با استفاده از آن فرضیهای را جمعبندی میکنند تا مورد آزمایش قرار بگیرد.علوم جدید با نا آزمودنیها از قبیل هدف نهایی جهان یا وجود موجودات ماورالطبیعه سروکار ندارند. همچنین علم را با پرسشهای ارزشی از قبیل معیارهای زیبایی یا مسائل خیر و شر سروکاری نیست. معیار تصمیم گیری در مورد اینکه آیا یک گفته خاص در قلمرو علم هست یا خیر، حداقل در اصول، ایناست که بتوان آنرا با مشاهده محکزد. گرچه شیوههای دیگری از جمله شیوههای مذهبی ،زیباشناختی و اخلاقی نیز برای نگرش به جهان وجود دارند، اما این شیوهها علمی نیستند. زیرا اظهارات مبتنی بر این شیوهها آزمودنی نیستند، اینها در نهایت بر عقیده، مذهب و ارزشهای فرهنگی مبتنی هستند که قابل آزمودن و اثبات نیستند.
🏷 در مورد اینکه علم چگونه اثبات می شود، یکی از سرچشمههای جدی سوء تفاهم در مورد علم، همانا استفاده از واژهی اثبات است، که بسیاری از دانشجویان در ریاضیات و بهخصوص در هندسه با آن سروکار دارند. اثبات در منطق و ریاضی عبارت از استدلال از مرحله تعریف اولیه و فرضیات است. اگر از این پیشفرضها منطقا نتیجه ای حاصل شود میگویند که آن نتیجه اثبات شده است.این فرایند به استدلال قیاسی موسوم است.
🏷 یک نمونه استدلال قیاسی به این شکل است:
● -خط راست کوتاهترین فاصله بین دو نقطه است.
● -پاره خط abکوتاهترین فاصله بین نقاط aوbاست.
● -پس abیک خط راست است.
🏷 اثبات قیاسی لزوما نیازمند پیش فرضهای واقعی نیست،بلکه فقط کافیست نحوه ی استدلال آن عاری از خطا باشد.همانطور که در مثال زیر آمده است یک عبارت می تواند به لحاظ منطقی معتبر،اما بدلیل غلط بودن پیش فرضها نادرست باشد.
-انسان یگانه موحود ابزار ساز است.
-سهره ی دارکوبی برای شکار ابزار می سازد.
-پس سهره ی دارکوبی یک انسان است.
نتیجه حاصله اگرچه یک پیامد منطقی است ولی عقل سلیم آن را نفی میکند. به طور کلی نتیجه گیریهای غلط خیلی سودمند نیستند. آن هم به خصوص در عرصه علم.
🏷 از آنجا که علم بر پایه مشاهدات استوار شده است نتیجه گیری هایش نیز تا آنجا درست است که پیش فرضهایش درست باشند.وقتی که بر مبنای مشاهدات به استدلال کمی می پردازیم به یک استدلال استقرایی می رسیم.بعنوان مثال می توانیم بگوییم که قو پرنده ای به رنگ سپید است.منظور واقعی ما این است که همه قو هایی که ما دیده ایم،سپید هستند.حال ممکن است ما با پرنده ای مواجه شویم که از همه نظر بسیار شبیه به قو باشد ولی سیاه رنگ باشند.همچون مواردی که بدلیل جهش ژنتیکی قو های یک منطقه به زنگ سیاه متولد می شوند. هرگز نمی توان دانست که چه موقع مشاهده بعدی ما با پرندهای مواجه شود که از همه نظر شبیه به قو ولی سیاه باشد. بنابراین
🏷 اثبات در استدلال قیاسی بسیار متفاوت با استدلال استقرایی می باشد در استدلال استقرایی قطعیت وجود ندارد. وقتی می گوییم چیزی با استقرا ثابت شده است یعنی به احتمال زیاد درست است. احتمالات نوعی بیان قطعیت یا عدم قطعیت است تخمینی از اینکه مشاهدات ما تا چه اندازه خوب و پیشبینیهای ما تا چه اندازه مطمئن است.
🏷 گاهی که پیشبینیهای ما با احتمال بالایی درست باشند فراموش میکنیم که عدم قطعیت آن را بیان کنیم و این خود سبب برخی سوءتفاهمات در نظریات علمی میشود به نوعی که مردم آن را به قطعیت صد در صد تعبیر میکنند. اگرچه علم با مشاهدات و استدلال استقرایی آغاز می شود استدلال قیاسی به کمک او می آید تا دریابند نتیجه گیری ها تا چه حد بر پایه عقل سلیم و منطق هستند. استدلال علمی به نحوی بسیار خوب این دو روش استدلال استقرایی و قیاسی را در هم ادغام و به کار بسته است.
#فلسفه_علم
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
🏷 علم شیوهی نگرش به جهان است. این کار با مشاهده جهان خارج شروع میشود و دانشمندان با استفاده از آن فرضیهای را جمعبندی میکنند تا مورد آزمایش قرار بگیرد.علوم جدید با نا آزمودنیها از قبیل هدف نهایی جهان یا وجود موجودات ماورالطبیعه سروکار ندارند. همچنین علم را با پرسشهای ارزشی از قبیل معیارهای زیبایی یا مسائل خیر و شر سروکاری نیست. معیار تصمیم گیری در مورد اینکه آیا یک گفته خاص در قلمرو علم هست یا خیر، حداقل در اصول، ایناست که بتوان آنرا با مشاهده محکزد. گرچه شیوههای دیگری از جمله شیوههای مذهبی ،زیباشناختی و اخلاقی نیز برای نگرش به جهان وجود دارند، اما این شیوهها علمی نیستند. زیرا اظهارات مبتنی بر این شیوهها آزمودنی نیستند، اینها در نهایت بر عقیده، مذهب و ارزشهای فرهنگی مبتنی هستند که قابل آزمودن و اثبات نیستند.
🏷 در مورد اینکه علم چگونه اثبات می شود، یکی از سرچشمههای جدی سوء تفاهم در مورد علم، همانا استفاده از واژهی اثبات است، که بسیاری از دانشجویان در ریاضیات و بهخصوص در هندسه با آن سروکار دارند. اثبات در منطق و ریاضی عبارت از استدلال از مرحله تعریف اولیه و فرضیات است. اگر از این پیشفرضها منطقا نتیجه ای حاصل شود میگویند که آن نتیجه اثبات شده است.این فرایند به استدلال قیاسی موسوم است.
🏷 یک نمونه استدلال قیاسی به این شکل است:
● -خط راست کوتاهترین فاصله بین دو نقطه است.
● -پاره خط abکوتاهترین فاصله بین نقاط aوbاست.
● -پس abیک خط راست است.
🏷 اثبات قیاسی لزوما نیازمند پیش فرضهای واقعی نیست،بلکه فقط کافیست نحوه ی استدلال آن عاری از خطا باشد.همانطور که در مثال زیر آمده است یک عبارت می تواند به لحاظ منطقی معتبر،اما بدلیل غلط بودن پیش فرضها نادرست باشد.
-انسان یگانه موحود ابزار ساز است.
-سهره ی دارکوبی برای شکار ابزار می سازد.
-پس سهره ی دارکوبی یک انسان است.
نتیجه حاصله اگرچه یک پیامد منطقی است ولی عقل سلیم آن را نفی میکند. به طور کلی نتیجه گیریهای غلط خیلی سودمند نیستند. آن هم به خصوص در عرصه علم.
🏷 از آنجا که علم بر پایه مشاهدات استوار شده است نتیجه گیری هایش نیز تا آنجا درست است که پیش فرضهایش درست باشند.وقتی که بر مبنای مشاهدات به استدلال کمی می پردازیم به یک استدلال استقرایی می رسیم.بعنوان مثال می توانیم بگوییم که قو پرنده ای به رنگ سپید است.منظور واقعی ما این است که همه قو هایی که ما دیده ایم،سپید هستند.حال ممکن است ما با پرنده ای مواجه شویم که از همه نظر بسیار شبیه به قو باشد ولی سیاه رنگ باشند.همچون مواردی که بدلیل جهش ژنتیکی قو های یک منطقه به زنگ سیاه متولد می شوند. هرگز نمی توان دانست که چه موقع مشاهده بعدی ما با پرندهای مواجه شود که از همه نظر شبیه به قو ولی سیاه باشد. بنابراین
🏷 اثبات در استدلال قیاسی بسیار متفاوت با استدلال استقرایی می باشد در استدلال استقرایی قطعیت وجود ندارد. وقتی می گوییم چیزی با استقرا ثابت شده است یعنی به احتمال زیاد درست است. احتمالات نوعی بیان قطعیت یا عدم قطعیت است تخمینی از اینکه مشاهدات ما تا چه اندازه خوب و پیشبینیهای ما تا چه اندازه مطمئن است.
🏷 گاهی که پیشبینیهای ما با احتمال بالایی درست باشند فراموش میکنیم که عدم قطعیت آن را بیان کنیم و این خود سبب برخی سوءتفاهمات در نظریات علمی میشود به نوعی که مردم آن را به قطعیت صد در صد تعبیر میکنند. اگرچه علم با مشاهدات و استدلال استقرایی آغاز می شود استدلال قیاسی به کمک او می آید تا دریابند نتیجه گیری ها تا چه حد بر پایه عقل سلیم و منطق هستند. استدلال علمی به نحوی بسیار خوب این دو روش استدلال استقرایی و قیاسی را در هم ادغام و به کار بسته است.
#فلسفه_علم
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ نابخردیهای پیشبینیپذیر
▪️دن آریلی در این کتاب میگوید ذهن ما فاقد معیاری درونی برای ارزشگذاری چیزهاست.ما برای ارزشگذاری چیزی، بر مزیت نسبی آن چیز بر چیزی دیگر تمرکز میکنیم. با گوش دادن به خلاصه این کتاب پی خواهید برد که:
●۱.اختلاس چگونه صورت میگیرد؟
●۲.چرا مردم درمجموع بیشتر از مسئولان تخلف میکنند؟
●۳.ضریب تقلب یا fudge factor (فاج فکتور) چیست و چگونه شکل میگیرد؟
●۴.چگونه ازطریق ضریب تقلب تخلفهای کوچکمان را توجیه میکنیم؟
●۵.چگونه با افزایش ضریب تقلب اختلاسهای کلان شکل میگیرند؟
●۶.اثر مالکیت چیست؟ چرا ارزش کالاهایمان را بیشازحد تخمین میزنیم؟
▪️قابلپیشبینیبودن یکی از ویژگیهای مهم خطاهای شناختی است.هرچند خطاهای شناختی به صورت ناخودآگاه، نظاممند،خودکار و بهتکرار روی میدهند؛ میتوان آنها را پیشبینی کرد.ما میتوانیم خطاهای شناختی را پیشبینی کنیم؛ اما نمیتوانیم از آنها پیشگیری کنیم،زیرا مانند جلبکی که در مکانی نمناک چسبیده در ذهن ما تثبیت شدهاند.هرچه تلاش کنیم نمیتوانیم از آنها خلاص شویم،صرفاً با تمرین میتوانیم پیامدهایشان را کاهش دهیم.
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
▪️دن آریلی در این کتاب میگوید ذهن ما فاقد معیاری درونی برای ارزشگذاری چیزهاست.ما برای ارزشگذاری چیزی، بر مزیت نسبی آن چیز بر چیزی دیگر تمرکز میکنیم. با گوش دادن به خلاصه این کتاب پی خواهید برد که:
●۱.اختلاس چگونه صورت میگیرد؟
●۲.چرا مردم درمجموع بیشتر از مسئولان تخلف میکنند؟
●۳.ضریب تقلب یا fudge factor (فاج فکتور) چیست و چگونه شکل میگیرد؟
●۴.چگونه ازطریق ضریب تقلب تخلفهای کوچکمان را توجیه میکنیم؟
●۵.چگونه با افزایش ضریب تقلب اختلاسهای کلان شکل میگیرند؟
●۶.اثر مالکیت چیست؟ چرا ارزش کالاهایمان را بیشازحد تخمین میزنیم؟
▪️قابلپیشبینیبودن یکی از ویژگیهای مهم خطاهای شناختی است.هرچند خطاهای شناختی به صورت ناخودآگاه، نظاممند،خودکار و بهتکرار روی میدهند؛ میتوان آنها را پیشبینی کرد.ما میتوانیم خطاهای شناختی را پیشبینی کنیم؛ اما نمیتوانیم از آنها پیشگیری کنیم،زیرا مانند جلبکی که در مکانی نمناک چسبیده در ذهن ما تثبیت شدهاند.هرچه تلاش کنیم نمیتوانیم از آنها خلاص شویم،صرفاً با تمرین میتوانیم پیامدهایشان را کاهش دهیم.
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
برای یادگیری زبان خارجی، دو تا گزینه دم دسته.
لغت بخونیم.
گرامر بلد باشیم.
و دقیقا همین تلاشها باعث شدند که در جا بزنیم.
روش بروز تری برای بهتر یاد گرفتن هست.
که بصورت ساختار، در قالب زنجیره ای از کلمات مرتبط به هم، با سرعت بهتر، کیفیت بالاتر و انرژی وقت قابل قبول، به هدف برسیم.
معجزه چانکی چانکی خوندن رو امتحان کنید.
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
@RADmentoring
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
لغت بخونیم.
گرامر بلد باشیم.
و دقیقا همین تلاشها باعث شدند که در جا بزنیم.
روش بروز تری برای بهتر یاد گرفتن هست.
که بصورت ساختار، در قالب زنجیره ای از کلمات مرتبط به هم، با سرعت بهتر، کیفیت بالاتر و انرژی وقت قابل قبول، به هدف برسیم.
معجزه چانکی چانکی خوندن رو امتحان کنید.
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
@RADmentoring
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
Ⓜ️ جلال آلاحمد كتاب «غرب زدگي» را نوشت و خيامي كارخانه «ايران خودرو» را ساخت،كدام يك به حال مردم ايران مفيد تر بودند؟
⭕️ از ادعاهای اصلی آلاحمد در کتاب«غربزدگی» این است که غربیها در جنگهای صلیبی با اقتباس از فنون و معارف اسلامی پس از «پنج شش قرن» به خداوندان فن و سرمایه و معرفت تبدیل شدند و پس از هشت قرن به خداوندان صنعت و ماشین و تکنولوژی. حتماً انتظار دارید او اثبات کند چگونه این فرایند رخ داد؟ واقعاً منتظرید آلاحمد ادعایش را اثبات کند؟ مگر قرار است روشنفکر خودپیامبرپندارِ جهانسومی فرض بنیادین نظریههایش را اثبات کند؟ او فقط از جایگاهی جبروتی امر میکند چنین و چنان است.او بر همین مبنا مطالبۀ اصلیاش را مطرح میکند. میگوید غرب به دلیل ترس از نیستی در برابر شرق بیدار شد و تعرض کرد، حالا ما باید از ترس نیستی بیدار شویم و تعرض کنیم یعنی حالا ما باید به غرب حمله کنیم. اما چگونه؟
⭕️ کلیدواژۀ آلاحمد مفهوم «ماشین» است.کلاً ماشین و هر چیز ماشینی را غربی میداند. بزرگترین مشکل او این است که ماشین را غربیها ساختهاند. میگوید ماشین طلسمی است که غربیها بر سینۀ ما آویختند تا ما را بترسانند و بدوشند! چاره را چه میداند؟ میگوید خودمان باید ماشین بسازیم! در واقع خودمان باید از نو چرخ را اختراع کنیم. به صراحت میگوید ماشین مانند اسب است، باید رام شود و ما تا خودمان ماشین را نسازیم راممان نمیشود. میگوید باید اقتصاد و آموزش و روشی «مستقل» ایجاد کنیم. اما وقتی میپرسیم چگونه؟ پاسخ میدهد: «دیگر از من نخواهید وارد جزئیات بشوم که من اینکاره نیستم...»
⭕️ آلاحمد یا خواب است یا خود را به خواب زده است! میگوید ما باید ترس را کنار بگذاریم و این طلسم را بگشاییم. اما صد سال پیش از او کسانی به این ضرورت پی بردند و برای همین دارالفنون تأسیس شد و دانشجو به غرب فرستادند، اما او اتفاقاً دشمن متعصب همان دولتمردانی است که در پی بومیسازی ماشین و علومند! او از هر ازفرنگبرگشتهای سخت بیزار است! از خودشان و علمشان! و تهوعآورترین مسئله برایش این است که ما از مستشاران غربی راهوچاه چیزی را بپرسیم. درست در زمانی که آلاحمدِ همهچیزدان متن «غربزدگی» را مینوشت، برادران خیامی ایرانخودرو را پایهگذاری میکردند و چشموچراغ صنایع ایران شدند، البته آلاحمد قطعاً به این غربزدهها به دیدۀ تحقیر مینگریست، و از نظر او مشتي ارازل و بيكاره و بي بخار بر ايران حاكم بودند!
⭕️ آلاحمد نویسندۀ بسیار توانایی است، و به جای استدلال، به شیوۀ ادبی آسمانوریسمان به هم میبافد. او شعبدهبازی است که در میانۀ نمایش فکر میکند پیامبر است! عصا میاندازد تا اژدها شود، اما نمیشود؛ عصا بر نیل میزند تا رود بشکافد، اما آب از آب تکان نمیخورد، برای همین از همه خشمگین است و راهش تاختن به همه است!
📝 مهدی تدینی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
⭕️ از ادعاهای اصلی آلاحمد در کتاب«غربزدگی» این است که غربیها در جنگهای صلیبی با اقتباس از فنون و معارف اسلامی پس از «پنج شش قرن» به خداوندان فن و سرمایه و معرفت تبدیل شدند و پس از هشت قرن به خداوندان صنعت و ماشین و تکنولوژی. حتماً انتظار دارید او اثبات کند چگونه این فرایند رخ داد؟ واقعاً منتظرید آلاحمد ادعایش را اثبات کند؟ مگر قرار است روشنفکر خودپیامبرپندارِ جهانسومی فرض بنیادین نظریههایش را اثبات کند؟ او فقط از جایگاهی جبروتی امر میکند چنین و چنان است.او بر همین مبنا مطالبۀ اصلیاش را مطرح میکند. میگوید غرب به دلیل ترس از نیستی در برابر شرق بیدار شد و تعرض کرد، حالا ما باید از ترس نیستی بیدار شویم و تعرض کنیم یعنی حالا ما باید به غرب حمله کنیم. اما چگونه؟
⭕️ کلیدواژۀ آلاحمد مفهوم «ماشین» است.کلاً ماشین و هر چیز ماشینی را غربی میداند. بزرگترین مشکل او این است که ماشین را غربیها ساختهاند. میگوید ماشین طلسمی است که غربیها بر سینۀ ما آویختند تا ما را بترسانند و بدوشند! چاره را چه میداند؟ میگوید خودمان باید ماشین بسازیم! در واقع خودمان باید از نو چرخ را اختراع کنیم. به صراحت میگوید ماشین مانند اسب است، باید رام شود و ما تا خودمان ماشین را نسازیم راممان نمیشود. میگوید باید اقتصاد و آموزش و روشی «مستقل» ایجاد کنیم. اما وقتی میپرسیم چگونه؟ پاسخ میدهد: «دیگر از من نخواهید وارد جزئیات بشوم که من اینکاره نیستم...»
⭕️ آلاحمد یا خواب است یا خود را به خواب زده است! میگوید ما باید ترس را کنار بگذاریم و این طلسم را بگشاییم. اما صد سال پیش از او کسانی به این ضرورت پی بردند و برای همین دارالفنون تأسیس شد و دانشجو به غرب فرستادند، اما او اتفاقاً دشمن متعصب همان دولتمردانی است که در پی بومیسازی ماشین و علومند! او از هر ازفرنگبرگشتهای سخت بیزار است! از خودشان و علمشان! و تهوعآورترین مسئله برایش این است که ما از مستشاران غربی راهوچاه چیزی را بپرسیم. درست در زمانی که آلاحمدِ همهچیزدان متن «غربزدگی» را مینوشت، برادران خیامی ایرانخودرو را پایهگذاری میکردند و چشموچراغ صنایع ایران شدند، البته آلاحمد قطعاً به این غربزدهها به دیدۀ تحقیر مینگریست، و از نظر او مشتي ارازل و بيكاره و بي بخار بر ايران حاكم بودند!
⭕️ آلاحمد نویسندۀ بسیار توانایی است، و به جای استدلال، به شیوۀ ادبی آسمانوریسمان به هم میبافد. او شعبدهبازی است که در میانۀ نمایش فکر میکند پیامبر است! عصا میاندازد تا اژدها شود، اما نمیشود؛ عصا بر نیل میزند تا رود بشکافد، اما آب از آب تکان نمیخورد، برای همین از همه خشمگین است و راهش تاختن به همه است!
📝 مهدی تدینی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ باارزش ترین #شرکتهایِ حالِ حاضر در دنیا بدونِ دریافتِ مجوز، بدونِ نظارتِ دولتی، و بدونِ دخالتِ مسئولین در گاراژ خانه راه افتادند و دنیا را دگرگون کردند. در ایران، هر سال هزاران میلیارد تومان به عده ای مسئولِ دولتی حقوق و پاداش و مزایا می دهیم تا جلوی کسب و کارهای کوچک و متوسط را به بهانه های مختلف (از جمله نداشتن مجوزهای لازم) بگیرند. بعد هم در عجبیم که چرا نرخ بیکاری بالاست و رکود بر کشور حاکم است.
#حکمرانی_غلط
#اقتصاد_دستوری
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
#حکمرانی_غلط
#اقتصاد_دستوری
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ نشانهها و علل شورش
➕ "میشل فوکو" در درسگفتار "امنیت، قلمرو، جمعیت"، در جلسهی دهم با به میان آوردن مقالهای از "فرانسیس بیکن"(فیلسوف انگلیسی، ۱۵۶۱ – ۱۶۲۶م)، با عنوان "در باب فتنه و آشوب"، نکات چشمگیری را توضیح میدهد. منجمله از نشانهها و علل شورش یاد میکند. "فوکو"، با تکیه بر مقالهی بیکن شرح میدهد که فتنه و شورش را نباید پدیدهای خارق عادت، بلکه باید امری یکسره طبیعی و عادی تلقی کرد. آشوب، همچون طوفانی است که نامنتظره در میگیرد. زمانی رخ میدهد که انتظارش را نداریم. یعنی در زمانی که ظاهرا آرامش و سکون پا برجاست. "در لحظات تعادل و آرامش هیچ بعید نیست که چیزی در حال تکوین باشد یا در کار زاده شدن باشد". در نظر بیکن، گرچه جامعه به صورت پنهانی ملتهب میشود، اما میتوان نشانههایی از التهاب را از امواج خاموش جامعه استخراج کرد.
🏺 نشانههای شورش از نظر بیکن، عبارت است از:
●۱. رواج شایعات افترا و سخنانی علیه دولت و حکمرانان
●۲. واژگونی ارزشها به مثابهی راهنمای عمل
●۳. واژگونی ارزیابیها. به این معنا که حتی کارهای ستودنی و ارزشمند حکومت بد تعبیر میشود.
●۴. لحن ضعیف فرامین حکمرانان. گویی در بیان فرامین "خجول " هستند.
●۵. تفسیر دلبخواهانهی فرامین حکومت از سوی محریان. شخص دریافتکنندهی فرمان به جای اجرای فرمان، آن را تفسیر میکند و تفسیر خودش را ملاک عمل قرار میدهد.
●۶. نخبگان و اصحاب قدرت، صاحب منصبان و حتی نزدیکان حاکم، یعنی کسانی که حول حاکم گرد آمدهاند آشکارا نشان میدهند از فرامین حاکم اطاعت نمیکنند، بلکه تابع منافع خویش هستند.
●۷. و آخرین نشانه این است که حاکم به جای مصلحت کلیت حکومت و جمهوریت، جانب یک حزب و یا گروه را میگیرد و از منافع آنها در برابر دیگران دفاع میکند. به سخن دیگر، مصلحت یک گروه و یا حزب را بر مصلحت حاکمیت ترجیح میدهد.
🏺چرا فتنه و شورش رخ میدهد؟ گرچه علل شورش متعدد و مختلف است اما بیکن بر دو علت اصلی تاکید میکند:
➖۱. ماده و علت اصلی شورشها، "نخست فقر است، یا دست کم فقر مفرط. یعنی سطحی از فقر که دیگر قابل تحمل نیست". به گفتهی بیکن این گونه قیامها برآمده از شکم است که از همهی قیامهای دیگر بدتر است. زیرا حکومت با "لشگر گرسنگان"، روبرو میشود.
➖۲ علت دوم شورشها، نارضایتی است. از نظر بیکن این علت مربوط است به عقیده و ادراک جامعه از وضیعیت خود و نسبتی که حاکمان با آنان برقرار میکند. گرچه میان فقر و نارضایتی نسبت مستقیم برقرار است، به این معنا که فقر، سبب نارضایتی میشود، اما این گونه نیست که هر نارضایتی به علت فقر باشد. ممکن است کسی فقیر نباشد اما از وضعیت خود، جامعه و یا شیوهی حکمرانی ناراضی باشد. (نارضایتی، خودش علل متعدد دارد)
🪧 در نظر بیکن، "گرسنگی و عقیده"، "شکم و سر"، دو مادهی قابل اشتعالاند که میتواند سبب کنش خشمگینانه و گاه آتشین مردمان گردد. اما چه وقت این فقر و نارضایتی به کنش عملی و بعضا قهرآمیز تبدیل میشود؟ به تعبیر دیگر، وقتی جامعه آماده شعلهور شدن است، چه چیزی آن را به آتش میکشد؟
▪️برای آن که جامعهی آمادهی شورش به کنش مقابله و تخاصم برسد دو اتفاق باید رخ دهد:
❗️۱. اولا، چیزی مانند تغییر در رژیم مالیاتی، افزایش قیمتها، کمیابی مایحتاج مردم، به قدرت رساندن و یا به منصب نشاندن افراد فرومایه و دگرگونی در توزیع منافع امتیازات و امکانها رخ دهد. این دسته از امور به تعبیر بیکن، معترضین را به وحدت میرساند و شکل واحدی از ناخرسندی را سبب میشوند.
❗️۲. و دوم این که نخبگان و مردم به اتحاد و ائتلاف برسند. از نظر بیکن، نخبگان و سرآمدان جامعه، مسئلهی اصلی حاکمان نیست، زیرا همواره حکومت میتواند با آنها به توافق برسد. یا آنها را میخرند یا اعدام میکنند. "فرد نخبه سرش قطع میشود یا به رسالت خود خیانت میکند". مشکل اصلی حکومت، ناخرسندی مردم است.
🔘 راه حل چیست؟
بیکن دو راه پیش پای میگذارد:
🔹۱. "ترتیبی اتخاذ گردد ناخرسندی مردم هرگز به نقطهای نرسد که تنها راه خروجی، انقلاب و شورش باشد"
🔹۲. راه دوم، قطع رابطهی مردم و نخبگان است. به نحوی که مردم بی رمق و ناخرسند، نتوانند از میان نخبگان رهبری برای خود پیدا کنند. زیرا "قیام بیسر"، حتی اگر رخ دادنی باشد، ادامه دادنی نیست، خاموش میشود و راه به جایی نخواهد برد.
📝 علی زمانیان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕ "میشل فوکو" در درسگفتار "امنیت، قلمرو، جمعیت"، در جلسهی دهم با به میان آوردن مقالهای از "فرانسیس بیکن"(فیلسوف انگلیسی، ۱۵۶۱ – ۱۶۲۶م)، با عنوان "در باب فتنه و آشوب"، نکات چشمگیری را توضیح میدهد. منجمله از نشانهها و علل شورش یاد میکند. "فوکو"، با تکیه بر مقالهی بیکن شرح میدهد که فتنه و شورش را نباید پدیدهای خارق عادت، بلکه باید امری یکسره طبیعی و عادی تلقی کرد. آشوب، همچون طوفانی است که نامنتظره در میگیرد. زمانی رخ میدهد که انتظارش را نداریم. یعنی در زمانی که ظاهرا آرامش و سکون پا برجاست. "در لحظات تعادل و آرامش هیچ بعید نیست که چیزی در حال تکوین باشد یا در کار زاده شدن باشد". در نظر بیکن، گرچه جامعه به صورت پنهانی ملتهب میشود، اما میتوان نشانههایی از التهاب را از امواج خاموش جامعه استخراج کرد.
🏺 نشانههای شورش از نظر بیکن، عبارت است از:
●۱. رواج شایعات افترا و سخنانی علیه دولت و حکمرانان
●۲. واژگونی ارزشها به مثابهی راهنمای عمل
●۳. واژگونی ارزیابیها. به این معنا که حتی کارهای ستودنی و ارزشمند حکومت بد تعبیر میشود.
●۴. لحن ضعیف فرامین حکمرانان. گویی در بیان فرامین "خجول " هستند.
●۵. تفسیر دلبخواهانهی فرامین حکومت از سوی محریان. شخص دریافتکنندهی فرمان به جای اجرای فرمان، آن را تفسیر میکند و تفسیر خودش را ملاک عمل قرار میدهد.
●۶. نخبگان و اصحاب قدرت، صاحب منصبان و حتی نزدیکان حاکم، یعنی کسانی که حول حاکم گرد آمدهاند آشکارا نشان میدهند از فرامین حاکم اطاعت نمیکنند، بلکه تابع منافع خویش هستند.
●۷. و آخرین نشانه این است که حاکم به جای مصلحت کلیت حکومت و جمهوریت، جانب یک حزب و یا گروه را میگیرد و از منافع آنها در برابر دیگران دفاع میکند. به سخن دیگر، مصلحت یک گروه و یا حزب را بر مصلحت حاکمیت ترجیح میدهد.
🏺چرا فتنه و شورش رخ میدهد؟ گرچه علل شورش متعدد و مختلف است اما بیکن بر دو علت اصلی تاکید میکند:
➖۱. ماده و علت اصلی شورشها، "نخست فقر است، یا دست کم فقر مفرط. یعنی سطحی از فقر که دیگر قابل تحمل نیست". به گفتهی بیکن این گونه قیامها برآمده از شکم است که از همهی قیامهای دیگر بدتر است. زیرا حکومت با "لشگر گرسنگان"، روبرو میشود.
➖۲ علت دوم شورشها، نارضایتی است. از نظر بیکن این علت مربوط است به عقیده و ادراک جامعه از وضیعیت خود و نسبتی که حاکمان با آنان برقرار میکند. گرچه میان فقر و نارضایتی نسبت مستقیم برقرار است، به این معنا که فقر، سبب نارضایتی میشود، اما این گونه نیست که هر نارضایتی به علت فقر باشد. ممکن است کسی فقیر نباشد اما از وضعیت خود، جامعه و یا شیوهی حکمرانی ناراضی باشد. (نارضایتی، خودش علل متعدد دارد)
🪧 در نظر بیکن، "گرسنگی و عقیده"، "شکم و سر"، دو مادهی قابل اشتعالاند که میتواند سبب کنش خشمگینانه و گاه آتشین مردمان گردد. اما چه وقت این فقر و نارضایتی به کنش عملی و بعضا قهرآمیز تبدیل میشود؟ به تعبیر دیگر، وقتی جامعه آماده شعلهور شدن است، چه چیزی آن را به آتش میکشد؟
▪️برای آن که جامعهی آمادهی شورش به کنش مقابله و تخاصم برسد دو اتفاق باید رخ دهد:
❗️۱. اولا، چیزی مانند تغییر در رژیم مالیاتی، افزایش قیمتها، کمیابی مایحتاج مردم، به قدرت رساندن و یا به منصب نشاندن افراد فرومایه و دگرگونی در توزیع منافع امتیازات و امکانها رخ دهد. این دسته از امور به تعبیر بیکن، معترضین را به وحدت میرساند و شکل واحدی از ناخرسندی را سبب میشوند.
❗️۲. و دوم این که نخبگان و مردم به اتحاد و ائتلاف برسند. از نظر بیکن، نخبگان و سرآمدان جامعه، مسئلهی اصلی حاکمان نیست، زیرا همواره حکومت میتواند با آنها به توافق برسد. یا آنها را میخرند یا اعدام میکنند. "فرد نخبه سرش قطع میشود یا به رسالت خود خیانت میکند". مشکل اصلی حکومت، ناخرسندی مردم است.
🔘 راه حل چیست؟
بیکن دو راه پیش پای میگذارد:
🔹۱. "ترتیبی اتخاذ گردد ناخرسندی مردم هرگز به نقطهای نرسد که تنها راه خروجی، انقلاب و شورش باشد"
🔹۲. راه دوم، قطع رابطهی مردم و نخبگان است. به نحوی که مردم بی رمق و ناخرسند، نتوانند از میان نخبگان رهبری برای خود پیدا کنند. زیرا "قیام بیسر"، حتی اگر رخ دادنی باشد، ادامه دادنی نیست، خاموش میشود و راه به جایی نخواهد برد.
📝 علی زمانیان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ حشاشین و حسن صباح سردمدار فرقه اسماعیلیه در ایران چه کسانی بودند.
● این ویدئوی متفاوت از دکتر زند رو ببینید.
#تاریخ_ایران
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
● این ویدئوی متفاوت از دکتر زند رو ببینید.
#تاریخ_ایران
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ اینکه دین، تعبّدی است، حرفِ غریبی است؛ حرفِ گرانی است. نمیشود راحت پذیرفت. چرا دین، تعبّدی است؟ پس این همه متکلّمین چه کار میکردند؟
💎 چرا دین تعبّدی است؟
"دوستِ عزیزِ ما، جنابِ آقای مصطفی ملکیان، در مصاحبهای که اخیراً داشتند، گفته بودند که گوهرِ دین یا گوهرِ دینداری، تعبّد است. اتفاقاً بنده با ایشان یک گفتوگویی هم بر سرِ همین داشتم، حضوراً. [...] در واقع ایشان از این طریق میخواهند خطی بکشند بینِ عرصهی دین و عرصهی عقلانیت که عرصهی عدمِ تعبّد است. و حرفِ من به ایشان این بود و اینجا هم سخنام همین است که چنین خطکشیای ناممکن است؛ ناممکن است. یعنی شما تقریباً در تمامِ عرصههای دیگر هم ـ در علم، در فلسفه ـ مخلوطی از تعبّد و تعقّل را میبینید. یک چنین چیزی که یک جا خالصِ تعبّد است و یک جا خالصِ تعقّل است، بنده سراغ ندارم و به وضوح میتوان نشان داد که اصلاً این، هیچجا اتفاق نیفتاده. [...]
💎 اینکه دین، تعبّدی است، حرفِ غریبی است؛ حرفِ گرانی است. نمیشود راحت پذیرفت. چرا دین، تعبّدی است؟ پس این همه متکلّمین چه کار میکردند؟ بالاخره به خیالِ خودشان، استدلال میکردند. عُقَلای قوم بودند. مگر این که ما بگوییم عقل، از بنده شروع شده و گذشتگان هر چه میگفتند، سفاهت بوده؛ که این هم خیلی ادعای غریبی و سنگینی خواهد بود. عقلانیت ـ همان طور که گفتیم ـ سیّال است. لذا همان عقلِ متکلّمانِ گذشته، عقل بوده واقعاً. بگذارید جورِ دیگری بگویم. حتا اگر آنها خطای در استدلال میکردند، ولی استدلال میکردند. یک وقت یک کسی استدلال نمیکند، اصلاً تعبّدی، کورکورانه، چیزی را قبول میکند؛ یک وقت یک کسی استدلال میکند، ولو که در استدلالاش خطا بکند. ما کسی را که خاطیِ در استدلال است، نمیتوانیم متعبّد بنامیم. متعبّد نبوده، عقلاش را به کار انداخته، استدلال هم کرده، البته خطا هم شأنِ عقل است. یعنی در همین تعقّل است که خطا پیش میآید. خطا کردن، کارِ عقلانی است، کارِ بشری است؛ حیوانات خطا نمیکنند، شک هم نمیکنند. همهی اینها در واقع شؤونِ تعقّلِ آدمی است. [...]
💎 در خودِ علم که ظاهر، آبجکتیوترین فرآوردهی عقلِ جدید است، آبجکتیوترینشان است، یعنی از فلسفههای جدید، حتا از فلسفهی تحلیلی، تحلیلیتر است؛ در آن جا شما، دوشادوشِ هم، این تعبّد را میبینید، خرافه را هم میبینید، تعقّل را هم میبینید، همهی اینها را با همدیگر میبینید. و اگر یک خدمتِ خوبی این فلسفهی علم و تاریخِ علم به ما کرده، همین است که اینها را بر آفتاب افکنده و آشکار کرده. یک عده عالِم میبینید، عالِم است، ولی از همان اول که میآید، سرش را میاندازد پایین، هر چه که یادش میدهند، همان را میگوید، همان را تکرار میکند، همان را عمل میکند تا آخرِ عمرش. و همان normal science که آقای تامس کوهن در کتابِ انقلابهای علمیاش مطرح میکند، دقیقاً همین است دیگر. normal science یعنی علمِ تعبّدی. [...] یک norm ی پیدا میشود، paradigm به تعبیرِ او، episteme به تعبیرِ میشل فوکو؛ که تعبّدپرور است، دقیقاً به این معنا. [...]
💎 خطِ مرزِ پُررنگِ برجسته و یک فرقِ فارقِ ستبری میانِ عرصههای دین و علم و فلسفه و عقل و اینها گذاشتن، فوقالعاده مشکل است. [...] اگر یک مقولاتِ خشکی از اینها بسازیم ـ که واقعاً در عالَمِ خارج، نشانی از آنها نیست ـ، این مقولاتِ خشک، بله، همیشه با هم دعوا دارند، با هم قهر اند، نه این سراغِ آن میرود و نه آن سراغِ این میآید. درست مثلِ موضوعاتِ علوم میمانَد که منطقیّین یک جوری تعریف میکنند اینها را که شما میگویید اینها مثلِ این که ارتباطی با هم ندارند. ولی امروزه این همه رشتههای interdiscipline ، یعنی رشتههای علمی که با هم مَزْج شدهاند، merge شدهاند، توی هم رفتهاند، اینها این قدر پیدا شده که آدم میبیند چیزهایی که به نظر میآمد هیچ وقت به روی هم نگاه نخواهند کرد، این طور آشتی کردهاند و همدیگر را در آغوش گرفتهاند."
📝 دکتر عبدالکریم سروش
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
💎 چرا دین تعبّدی است؟
"دوستِ عزیزِ ما، جنابِ آقای مصطفی ملکیان، در مصاحبهای که اخیراً داشتند، گفته بودند که گوهرِ دین یا گوهرِ دینداری، تعبّد است. اتفاقاً بنده با ایشان یک گفتوگویی هم بر سرِ همین داشتم، حضوراً. [...] در واقع ایشان از این طریق میخواهند خطی بکشند بینِ عرصهی دین و عرصهی عقلانیت که عرصهی عدمِ تعبّد است. و حرفِ من به ایشان این بود و اینجا هم سخنام همین است که چنین خطکشیای ناممکن است؛ ناممکن است. یعنی شما تقریباً در تمامِ عرصههای دیگر هم ـ در علم، در فلسفه ـ مخلوطی از تعبّد و تعقّل را میبینید. یک چنین چیزی که یک جا خالصِ تعبّد است و یک جا خالصِ تعقّل است، بنده سراغ ندارم و به وضوح میتوان نشان داد که اصلاً این، هیچجا اتفاق نیفتاده. [...]
💎 اینکه دین، تعبّدی است، حرفِ غریبی است؛ حرفِ گرانی است. نمیشود راحت پذیرفت. چرا دین، تعبّدی است؟ پس این همه متکلّمین چه کار میکردند؟ بالاخره به خیالِ خودشان، استدلال میکردند. عُقَلای قوم بودند. مگر این که ما بگوییم عقل، از بنده شروع شده و گذشتگان هر چه میگفتند، سفاهت بوده؛ که این هم خیلی ادعای غریبی و سنگینی خواهد بود. عقلانیت ـ همان طور که گفتیم ـ سیّال است. لذا همان عقلِ متکلّمانِ گذشته، عقل بوده واقعاً. بگذارید جورِ دیگری بگویم. حتا اگر آنها خطای در استدلال میکردند، ولی استدلال میکردند. یک وقت یک کسی استدلال نمیکند، اصلاً تعبّدی، کورکورانه، چیزی را قبول میکند؛ یک وقت یک کسی استدلال میکند، ولو که در استدلالاش خطا بکند. ما کسی را که خاطیِ در استدلال است، نمیتوانیم متعبّد بنامیم. متعبّد نبوده، عقلاش را به کار انداخته، استدلال هم کرده، البته خطا هم شأنِ عقل است. یعنی در همین تعقّل است که خطا پیش میآید. خطا کردن، کارِ عقلانی است، کارِ بشری است؛ حیوانات خطا نمیکنند، شک هم نمیکنند. همهی اینها در واقع شؤونِ تعقّلِ آدمی است. [...]
💎 در خودِ علم که ظاهر، آبجکتیوترین فرآوردهی عقلِ جدید است، آبجکتیوترینشان است، یعنی از فلسفههای جدید، حتا از فلسفهی تحلیلی، تحلیلیتر است؛ در آن جا شما، دوشادوشِ هم، این تعبّد را میبینید، خرافه را هم میبینید، تعقّل را هم میبینید، همهی اینها را با همدیگر میبینید. و اگر یک خدمتِ خوبی این فلسفهی علم و تاریخِ علم به ما کرده، همین است که اینها را بر آفتاب افکنده و آشکار کرده. یک عده عالِم میبینید، عالِم است، ولی از همان اول که میآید، سرش را میاندازد پایین، هر چه که یادش میدهند، همان را میگوید، همان را تکرار میکند، همان را عمل میکند تا آخرِ عمرش. و همان normal science که آقای تامس کوهن در کتابِ انقلابهای علمیاش مطرح میکند، دقیقاً همین است دیگر. normal science یعنی علمِ تعبّدی. [...] یک norm ی پیدا میشود، paradigm به تعبیرِ او، episteme به تعبیرِ میشل فوکو؛ که تعبّدپرور است، دقیقاً به این معنا. [...]
💎 خطِ مرزِ پُررنگِ برجسته و یک فرقِ فارقِ ستبری میانِ عرصههای دین و علم و فلسفه و عقل و اینها گذاشتن، فوقالعاده مشکل است. [...] اگر یک مقولاتِ خشکی از اینها بسازیم ـ که واقعاً در عالَمِ خارج، نشانی از آنها نیست ـ، این مقولاتِ خشک، بله، همیشه با هم دعوا دارند، با هم قهر اند، نه این سراغِ آن میرود و نه آن سراغِ این میآید. درست مثلِ موضوعاتِ علوم میمانَد که منطقیّین یک جوری تعریف میکنند اینها را که شما میگویید اینها مثلِ این که ارتباطی با هم ندارند. ولی امروزه این همه رشتههای interdiscipline ، یعنی رشتههای علمی که با هم مَزْج شدهاند، merge شدهاند، توی هم رفتهاند، اینها این قدر پیدا شده که آدم میبیند چیزهایی که به نظر میآمد هیچ وقت به روی هم نگاه نخواهند کرد، این طور آشتی کردهاند و همدیگر را در آغوش گرفتهاند."
📝 دکتر عبدالکریم سروش
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ لال باشیم، کور باشیم، کر باشیم و لیکن خر نباشیم....!
✖️ رائفی پور: حضرت عیسی درون کرمچاله هست و از زمان عروجش تا امروز ۱ ساعت از عمرش گذشته!
#خرافات
#پدرسوخته_بازی
#تزویر
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
✖️ رائفی پور: حضرت عیسی درون کرمچاله هست و از زمان عروجش تا امروز ۱ ساعت از عمرش گذشته!
#خرافات
#پدرسوخته_بازی
#تزویر
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی