مدرسه علوم انسانی
18.5K subscribers
2.73K photos
6.23K videos
115 files
5.8K links
🔹من یک معلم هستم.
🔹️شنونده ی خوبی باشیم.
🔹خوب زندگی کردن به آموزش نیاز دارد.
🔹علوم انسانی را برای بهتر زیستن بیاموزیم.
🔹️من کامل نیستم، همه ی حقیقت هم در نزد من نیست.



🔹مطالب منتشر شده فقط جهت تبادل اندیشه و تفکر است والزاماً نظر بنده نیست.
Download Telegram
Ⓜ️ قلب «نوآوری» در کدام کشورها می‌تپد؟
رتبه 120 ایران در جهان


ایران از نظر شاخص جهانی نوآوری در میان 143 کشور دنیا در جایگاه یکصدوبیستم قرار گرفته است. این در حالی است که در سال 2014 بهترین کشور از این نظر سوییس و بدترین کشور سودان بوده است.سازمان جهانی مالکیت فکری (WIPO) که یکی از آژانس‌های وابسته به سازمان ملل متحد است، هر ساله گزارشی با عنوان شاخص نوآوری جهانی منتشر می کند که هدف اصلی آن مطالعه وضعیت اقتصادهای دنیا از نظر ظرفیت‌های بروز نوآوری و نتایج فعالیت‌های خلاقانه است. این گزارش در سال‌های اخیر به عنوان مرجعی اصلی در حوزه نوآوری و خلاقیت مورد استناد قرار گرفته است.

در این گزارش بر نقش سرمایه های انسانی و نیروی خلاقه در ایجاد فضای رشد اقتصادی و رفاه اقتصادی تاکید شده است. در تهیه این شاخص پنج فاکتور از اقتصاد ملی که باعث فعالیت‌های نوآورانه در کشور می شود، مورد بررسی قرار گرفته است. این پنج فاکتور عبارتند از «موسسات»، «سرمایه‌های انسانی و مطالعات»، «زیرساخت‌ها»، «پیچیدگی‌های بازار» و در نهایت «پیچیدگی‌های فضای تجاری». این شاخص بین صفر تا یک در نظر گرفته شده است.

ایران در میان 143 کشور مورد مطالعه از نظر شاخص نوآوری جهانی در جایگاه 120 دنیا قرار گرفته است. شاخص نوآوری در ایران برابر با 0.16 و امتیاز نوآوری در این کشور برابر با 26.1 بود. امتیاز نوآوری کشور سوییس که اولین کشور از نظر شاخص نوآوری جهانی بوده است، برابر با 64.8 بوده است و شاخص جهانی نوآوری این کشور برابر با یک بود. کشورهای دیگری که در این رده بندی وضعیتی شبیه ایران دارند کشورهای هندوراس، مالی، زامبیا، ونزوئلا و تانزانیا هستند.

بهترین کشورهای دنیا از نظر شاخص نوآوری جهانی کشورهای سوییس، انگلستان، سوئد، فنلاند و هلند هستند. به گزارش اقتصاد‌ی‌نیوز، در این رده‌بندی آمریکا در جایگاه ششم، سنگاپور در جایگاه هفتم و هنگ‌کنگ در جایگاه دهم قرار گرفته است. چین که دومین اقتصاد بزرگ دنیا است، از نظر شاخص جهانی نوآوری در جایگاه بیست و نهم قرار گرفته است و مالزی هم در این رده بندی جایگاه سی و سوم را به خود اختصاص داده است.


قلب «نوآوری» در کدام کشورها می‌تپد؟
بر اساس این گزارش، شاخص جهانی نوآوری کشور امارات متحده عربی برابر با 0.75 و امتیاز این کشور برابر با 43.2 بوده است. امارات در میان کشورهای خاورمیانه بهترین جایگاه را از نظر شاخص جهانی نوآوری دارد. روسیه چهل و نهمین کشور دنیا از نظر شاخص جهانی نوآوری است و آفریقای جنوبی پنجاه و سومین کشور فهرست است و شاخص جهانی نوآوری این کشور برابر با 0.63 است.

ترکیه در این رده بندی در جایگاه پنجاه و چهارم دنیا قرار گرفته است و جمهوری آذربایجان یکصد و یکمین کشور این فهرست است. سه کشور آخر این فهرست کشورهای یمن، توگو و سودان هستند که شاخص جهانی نوآوری در این کشورها کمتر از 0.01 است.



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ اثر ارابه موسیقی و تکنیک یک کلمه ای


در سال ۱۸۴۸ یکی از نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا دلقکی را استخدام کرد تا ارابه‌هايی را در شهر به حرکت در بیاورد که موسیقی پخش می کرد. این نوآوری در جذب مخاطب، بسیار مؤثر واقع شد. موفقیت این ایده باعث شد، سیاست‌مداران بیشتری راغب شوند که بر روی ارابه موسیقی بنشیند فارغ از اینکه آیا واقعا این نوآوری برای آنان نیز می تواند موثر باشد یا نه؟ این تکرار و تقلید تا آن جا پیش رفت که در سال ۱۹۰۰ استفاده از ارابه‌موسیقی به یک استاندراد برای تبلیغات ریاست‌جمهوری در آمریکا در آمد. اکنون وقتی می گویند ارابه موسیقی یعنی تکرار و تمایل به انجام کاری بدون توجه به اینکه واقعا آن کار درست است یا نه؟

ما انسان ها دوست داریم که در طرف برنده باشیم. به طور کلی ما هنگامی که متوجه شویم (یا به ما القا شود) که افراد زیادی به دیدگاهی معتقدند یا به پدیده ای تمایل دارند احتمال اینکه بدون تحلیل و تفکر آن را بپذیریم، بسیار افزایش می‌یابد. به این اثر، اثر ارابه موسیقی گویند.

این ارابه موسیقی در تمام زندگی و کار ما جاری است. جالب این جاست که لازم نیست که واقعا اکثریت چنین فکری کنند همین که ما تصورمان این باشد که اکثریت به یک سمتی گرایش دارند این روی تمایل ما موثر است. حالا چند مثال:

اگر تصور کنیم اکثر همکلاسی های ما از یک استاد خوششان می آید ما هم کم کم به آن استاد تمایل مثبت پیدا خواهیم کرد.
وقتی زمان کافی برای تحلیل نداریم اما می بینیم که همه به سمت یک صندوق سرمایه گذاری خاص می روند ما نیز علاقه مند می شویم که یونیت های آن صندوق را بخریم.
وقتی می بینم که تمام رتبه های اول شهر من، همه شان مهندسی برق-الکترونیک را انتخاب می کنند حتی به رشته ای که عشق می ورزیدم یعنی مهندسی نساجی فکر نمی کنم.

بسیار محتمل است که برویم یک گوشی موبایل به خصوص به قیمت گزاف بخریم، فقط به خاطر این که حس می کنیم اکثریت آن را می پسندند.اما این مساله در انتخابات و مسایل سیاسی به شدت کاربرد دارد. پژوهش ها می گویند اگر یک کاندیدا بتواند به جامعه القا کند که او رای خواهد آورد و در انتخابات پیروز خواهد شد، بخشی از مردم حتی اگر به طور کامل با او همراه نباشند، برای این که در گروه برنده قرار گیرند به او رای خواهند داد. به همین دلیل هم هست که همیشه سعی می شود که تجمعات به گونه ای باشد که حس استقبال و تعداد زیاد جمعیت به ناظران بیرونی منتقل شود.

همین تکنیک در زمان رای گیری نیز به کار می رود، زمانی که همه رسانه ها صحبت از حضور مردم در رای گیری دارند برخی احساس می کنند که باید آن ها نیز سوار ارابه موسیقی شوند. حتما دیده اید گاهی اوقات برخی مدل های مو و برخی لباس ها، که بسیار زشت و بی ریخت هستند فراگیر می شود، یکی از مهم ترین سازوکارهای آن همین دینامیک ارابه موسیقی است.


🛜 تجویز راهبردی:

● زندگی ارزشمندتر از آن است که به تکرار و تقلید روی ارابه موسیقی بگذرد. دست کم باید در مورد تصمیمات سرنوشت ساز زندگی و کارتان دقیق تصمیم گیری کنید. چه باید کرد؟ هر گاه دیدید جمعیتی به موضوعی گرایش دارند به یک موسیقی، یک کاندیدا، یک تیم، یک کانال، یک سهام، فقط کافیست سوالی یک کلمه ای بپرسید: چرا؟

● اگر آن ها توانستند توضیح خوب، ساده و شفافی ارایه کنند یعنی برای کارشان دلیل دارند و اگر نه؟ بدانید که احتمالا آن ها نیز قربانی ارابه موسیقی شده اند. ممکن است آن ها شوکه یا عصبانی شوند و یا اینکه بگویند توضیح چرایی آن مفصل و پیچیده است. به آن ها بگویید که آن را خلاصه تر و ساده تر کنند به آن ها بگویید برای پیچیده ترین مسایل هم همیشه می شود توضیحات ساده ای ارایه کرد و یا اینکه شما وقت دارید تا توضیحات پیچیده و طولانی آنان را بشنوید. اگر باز هم فرار کردند احتمال ارابه موسیقی بالاتر می رود.


📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت
#تفکر_نقاد



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ داستان فوق العاده جذاب متشکرم چارلز!


چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسيار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست.

هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.

وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود. هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز ...

همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.

روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...

امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.

مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر من بود.


🛜 تحلیل راهبردی:

ماکسیم گورکی نویسنده انقلابی روسی جمله ای دارد که زیبا و هوشمندانه است: در کالسکه گذشته شما هیچ جا نمی توانید برسید! مساله همین جاست. ما اگر بخواهیم همه آن چه را که داریم همیشه با خود داشته باشیم همچون کودکی هستیم که در نهایت در کالسکه بی اراده و وابسته بزرگ خواهیم شد. بزرگ شدن و موفقیت با از دست دادن است که معنا پیدا می کند.

شما هرگز نمی توانید لذت اقیانوس را درک کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن آرامش ساحل را داشته باشید.از این پس هر گاه چیزی (یک پشتوانه قوی، اعتبار، شهرت، شبکه ارتباطی، پول و ...) را از دست دادید، دو راه دارید: یکی اینکه تا آخر عمر حسرت از دست دادن آن را به دوش بکشید و همچنان در ذهن خود به او وابسته بمانید و یک راه دیگر این است که بگویید: متشکرم چارلز.یعنی اینکه تا کنون برای موفقیت و آرامش و زندگی به تو وابسته بودم از امروز سعی می کنم مسیر دیگری پیدا کنم. بگذارید چارلزهای زندگی تان بروند. خدا بزرگ است و امکانات وسیعی در اختیار تک تک ما قرار داده است.



📄 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ حرف های چسفیلی، اداره کشور و سه آزمون رهایی بخش


می‌گویند: اولین مدل ذرت‌ بو داده که وارد ایران شد متعلق به کمپانی انگلیسی چسترفیلد بود و مردم با ساده‌سازی، «چسفیل» را برای ذرت بو داده انتخاب کردند. پاپ‌کورن یا چسفیل، چند خاصیت جالب دارد. آن را می‌شود برای سرگرمی خورد، حتی سیری مصنوعی هم ایجاد می‌کند و می‌شود حجم زیادی از آن‌را هم خورد، اما چسفیل هیچ وقت یک وعده غذا نمی‌شود؛ هیچ عاقلی را نمی‌بینید که قوت و غذایش را با بر اساس چسفیل تنظیم کند، بالاخص اگر کسی قصد داشته باشد کوهنوردی کند یا خود را برای انجام یک روز سخت کاری آماده نماید، کوله‌پشتی‌ای خود را از چسفیل پر نمی‌کند.

مردم برای کوهنوردی تفریحی هم به چسفیل اعتماد نمی‌کنند، اما سیاسمتدارانی هستند که برای اداره کشوری 80 میلیونی با صدها مساله پیچیده، حرف‌هایی می‌زنند که می‌توان آن‌ها را «گفتارهای چسفیلی» نامید. منظورم جملاتی است که در نگاه اول جذاب به نظر میرسند و حتی شنونده درست مثل آدمی که چسفیل می‌خورد، لذت می‌برد و اشتیاق دارد که شمار بیشتری از این چسفیل‌ها را ببلعد، اما این حرف های چسفیلی هیچ مسأله‌ای را حل نمی کند.
چسفیل را می‌شود دور همی خورد، گپ زد، فیلم دید و زمین و زمان را به هم بافت، اما دست آخر یکی می‌پرسد: «خُب شام چی داریم؟»

به نمونه ای از این حرف های چسفیلی توجه کنید: بهره‌وری پایین در صنایع، یکی از زمینه های معضلات اقتصادی است. باید برای بهبود بهره‌وری فکر اساسی شود.اکتفا به فروش نفت برای حل معضل رکود اشتباه است. حل معضل رکود، نیازمند زنجیره‌ای از اقدامات است که برطرف کردن موانع کسب و کار یکی از حلقه های آن است. قطعاً یکی از اولویت‌ها و محورهای کلیدی در طرح اصلاح اقتصادی در کشور، اصلاح عملکرد نظام بانکی است. دولت با سیستم خسته خود مزاحمتی ایجاد نکند، ما مردم می‌دانیم چگونه در عرصه اقتصاد عمل کنیم. نرم‌افزار فکری برخی از مدیران ارشد متناسب با اداره یک کشور وابسته و مستعمره هم نیست چه برسد به یک کشوری چون ایران که دارای توانمندی‌های خیره‌کننده در فناوری‌های پیشرفته است.

🛜 تحلیل و تجویز راهبردی:

● آنچه در بالا خواندیم بخشی از نوشته درخشان دکتر فاضلی، جامعه پژوه معاصرست. نکته اینجاست که ما همواره در معرض حرف های چسفیلی هستیم و ممکن است به همین دلیل فریب بخوریم و به فردی تمایل پیدا کنیم که بیشتر از همه چسفیل تحویل ما می دهد اما در آخر شام و ناهار هیچ! چه می توان کرد؟ من از سه تست استفاده می کنم تا بفهمم که آیا این حرف چسفیلی هست یا نه؟

📍1- تست معکوس کردن مساله: آیا این حرف بازی با واژه هاست یا خیر؟ مثلا خیلی ها به جای آن که راه حل بدهند همان مشکل را واژه آرایی می کنند (برعکس می کنند) و تحویل ما می دهند: مثلا می گویند رسیدگی ويژه به مشکلات خورستان! دقت کنید در این جمله راه حلی ارایه نشده است فقط مشکل معکوس شده است.

📍2- تست شنبه صبح: حرف های چسفیلی ما را برمی انگیزانند، لذت می بریم، اما چیزی کف دست ما نمی گذارند. یعنی شنبه صبح وقتی می خواهیم که به آن مساله بپردازیم هیچ (تاکید می کنم هیچ) کمکی به حل مساله نمی کند. از خودمان بپرسیم آیا گوینده «راه حل مشخص و با تراز مثبت» ارایه می کند. مشخص یعنی خیلی واضح بدانیم که شنبه صبح چه کنیم؟ و تراز مثبت یعنی اینکه منافعش بیش از هزینه هایش باشد. به عنوان مثال مثلا ممکن است بگویند دولت باید به عنوان بزرگ ترین بدهکار، بدهی خود را تسویه کند. اما این حرف در برابر تست شنبه صبح رفوزه است. یا مثالی دیگر مثلا چون می دانند ما از حضور زنان و جوانان در سمت های مدیریتی استقبال می کنیم،صحبت از استفاده از زنان و جوانان خوشفکر و متخصص در سمت های مدیریتی می کنند و می گویند که مدیران فعلی خسته و بی انگیزه اند. خوب باید پرسید شما دقیقا چه سازوکاری برای گذاشتن جوانان در سمت های مدیریتی دارید؟ اگر سازوکار عملی دارید آیا در گذشته آن را اجرا کرده اید؟


📍3- تست همه راضی اند؟ اگر راه حل شما همه را خوشحال می کند اما کسی ناراحت نمی شود این یعنی اینکه ما داریم حرف های پوپولیستی می زنیم صرفا برای معرکه گیری. مثلا بسیاری می دانند که اینگونه توزیع یارانه ها، اصلا به صلاح کشور نیست اما چون ترس از ریزش رای دارند از سیصد کیلومتری آن رد هم نمی شوند و اگر هم صحبت کنند فقط خواهند گفت که آن را دو الی سه برابر خواهند کرد.

حرف های چسفیلی برای تئاتر مردم‌دوستی بازی کردن خوب اند. اما نتیجه اش ویرانی کشور است. حواسمان باشد اصولگرا و اصلاح‌طلب، دلواپس و امیدوار به ما چسفیل تحویل ندهند و اگر دادند ما تحویل نگیریم. ما باید کشورداری را از «رویکرد چسفیلی» به سمت «مدیریت راهبردی نظام مند و پاسخگو» حرکت دهیم.



📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت


🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ دوازده پیامد استراتژیک ماجرای اسرائیل و ایران


📝 آرش رئیسی‌نژاد



1️⃣تغییر خطوط قرمز پیشین:
اشتباه استراتژیک اسرائیل فرصتی برای سپاه فراهم کرد تا خط قرمز نوینی را حولِ اصل تقدسِ سرزمینی(territorial sanctity) تعریف کند؛ اصلی مطابق با حقوق بین‌الملل که در میان حامیان و حتی منتقدین مشروعیت دارد، گرچه نمی‌تواند امنیت پایگاه‌ها در سوریه را تضمین کند.

2️⃣ دگرگونی در استراتژی منطقه خاکستری ایران:
رویکرد دیرین ایران در پیشروی تدریجی از طریقِ قلمروسازی با تکیه بر متحدین غیردولتی خود در منطقه تغییر یافت.با این حال، تهران در سودای احیای جنگِ سایه‌ها همراه با پرهیز از برخورد مستقیم با آمریکا و اسرائیل است تا تداومِ زدوخوردِ رودررو.

3️⃣افزایش وابستگی دفاعی اسراییل به آمریکا:علی‌رغم برخورداری اسرائیل از سامانه‌های ضدِّ موشکی گنبد آهنین و پیکان و حضور ائتلافی غربی - عربی، چندین موشک ایرانی برخورد کرد؛ امری که وابستگی دفاعی تل‌آویو به آمریکا را نشان داده و چه بسا پیش‌درآمد ائتلاف دفاع هوایی خاورمیانه MEAD شود.

4️⃣عدم تمایل آمریکا به دخالت گسترده در خاورمیانه:بایدن دگربار نشان داد که خواهان تعمیق تنش در منطقه نیست. چرا که این امر نه تنها باعث برهم‌زدن تمرکز آمریکا از اوکراین و ایندوپاسیفیک می‌شود، بلکه چه بسا به افزایش بهای نفت و تشدید تورم در میانۀ کارزار انتخابات آمریکا منجر گردد.

5️⃣احیای حمایتِ تضعیف شده دول غربی از نبرد اسراییل با حماس: عملیات انتقامی سپاه در میانۀ انتقادات روزافزون از بمباران روزمرۀ غزه و تشدید صداهای مخالفت درون جوامع غربی انجام شد؛ امری که اکنون می‌تواند مجرای تنفسی برای نتانیاهو‌ در تداوم عملیاتِ علیه حماس همراه با اشغال رفح گردد.

6️⃣تغییر در ابهام استراتژیک ایران:از پایان جنگ با عراق یکی از ستون‌های بازدارندگی ایران بر ابهام استراتژیک استوار بود؛ رویکردی مبتنی بر جذب حداکثری ضربۀ نخست از سوی رقیب و پاسخ شدید به آن در زمان و مکان مبهم؛ امری که بدلیل ناتوان در یک دهۀ اخیر به صبر استراتژیک تقلیل یافته بود.نمایش تغییر در ابهام استراتژیک اما بیش از آنکه نشان از محاسبات سنجیده استراتژیک نهادهای نظامی و دستیابی به ابزار پیشرفته باشد، ریشه در فشار حامیان نظام و حتی منتقدین داشت. به نظر می‌رسد فشار افکار عمومی، به ویژه از سوی خودی‌ها، می‌تواند بر استراتژی‌های امنیت ملی کشور تاثیرگذار باشد.

7️⃣استراتژی اسرائیلی تروییکا علیه ایران:استراتژی نوین تل‌آویو احتمالاً بر سه‌گانه خرابکاری علیه تأسیسات هسته‌ای درون قلمرو ایران، تداوم بمباران پایگاه‌ها در سوریه و حضور بیشتر در پیرامون ایران تمرکز کند. اگر زمانی اربیل بستر اصلی فعالیت اسرائیل بود، امروز آن را در باکو بجویید!

8️⃣موفقیتِ نسبی ایران در نمایش بازدارندگی معتبر: پیامد اصلی عملیات "وعدۀ صادق" بیش از آنکه احیای بازدارندگی ایران اشد، مبتنی بر نمایش توان و اراده برای اعمال بازدارندگی بود تا صرف اعمال قدرت. بی‌تردید، همکاری با روسیه در حوزۀ سامانه‌های دفاع موشکی و خرید سوخو ۳۵ تشدید خواهد یافت.

9️⃣افزایش هزینۀ بمباران مراکز دیپلماتیک:
روندی که از بمباران سفارت چین در بلگراد توسط ناتو در سال ۱۹۹۹ آغاز و به بمباران کنسولگری ایران در دمشق انجامید، احتمالاً متوقف شود.به نظر می‌رسد که دولت‌ها ارادۀ بیشتری در حفظ امنیت مراکز دیپلماتیک خود در برابر عملیات‌های نظامی داشته باشند.


1️⃣0️⃣بازسازی نسبی چهره جمهوری اسلامی در میان اعراب و مسلمانان:جنگ در غزه و پاسخ شوکه‌کننده به اسرائیل، چهرۀ آسیب‌دیده ایران در جنگ داخلی سوریه را تا حدودی ترمیم کرده است. با این حال، به نظر نمی‌رسد که کشور، توان ترجمه این وجهه بدست آمده را به قدرتِ نرم برای نفوذ پایدار داشته باشد.

1️⃣1️⃣تسریع فرایند هسته‌ای شدن ایران در صورت عملیات انتقامی اسراییل:
هر گونه حملۀ اسرائیل به قلمرو ایران به تغییر در سیاست‌گذاری هسته‌ای ایران منجر خواهد شد؛ تهدیدی که از دیگرسو می‌تواند به احیای گفتگوهای هسته‌ای نیز بینجامد.

1️⃣2️⃣نمایشِ خشن رقابت، میان یک قدرت ژئوپلیتیک و یک قدرت تکنولوژیک:
اگر اسرائیل، مهم‌ترین قدرتِ تکنولوژی در غرب آسیا است، ایران رفته‌رفته از موجودیتی صرفاً ایدئولوژیک به قدرتی ژئوپلیتیک تبدیل شده است. هر چند که انزوای اقتصادی و شکافِ درونی، موانعِ ایران برای تبدیل به‌ قدرتِ اصلیِ منطقه است.چشمِ اسفندیارِ اسرائیل،‌ آسیب‌پذیری ژئوپلیتیکی این کشور است؛ کشوری با قلمرویی کوچک، محصور در میان مدیترانه و رودِ اردن و فاقد حوزه نفوذ طبیعی ورای مرزها! برعکس، جایگاه ژئواستراتژیکِ ایران به عنوانِ محوری حیاتی در میانِ خاورمیانه، قفقاز، آسیای مرکزی و جنوبِ آسیا، بنیانِ اصلی قدرتِ کشور است. تکنولوژی هیچ‌گاه نمی‌تواند ژئوپلیتیک را رام سازد!



#توسعه
#روابط_بین‌الملل



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ دو داستان قطاری


🏷● ۱- در آمریکا وقتی صحبت از پروژه‌های بزرگی می‌شود که بدون دخالت دولتها غیرممکن است یک مثال که می‌آورند خط راه‌آهن میان قاره‌ایست که شرق و غرب آمریکا را به هم پیوست. برای این‌که این‌ کار ممکن شود، دولت آمریکا با دو شرکت بزرگ خصوصی راه‌آهن قرارداد بست که یکی از شرق و دیگری از غرب راه‌آهن بسازند و در مرکز به هم برسند. برای هر مایل راه‌آهن مبلغ خاصی در نظر گرفته شد و این مبلغ برای قسمت‌های کوهستانی بیشتر در نظر گرفته شد. زمین‌های مورد نیاز هم به صورت مجانی به این شرکت‌ها تعلق گرفت. از آنجایی که پول دولتی لزوماً فساد می‌آورد این شرکت‌ها نیز هر چه توانستند دوشیدند!زیرساخت‌هایی ساختند که بعد از چند سال تعمیرشان لازم آمد، مسیرهایی انتخاب کردند که عمداً راه را طولانی‌تر می‌کرد (به جای مسیرهایی که معنای اقتصادی بیشتری داشت)، عمدی راه‌های کوهستانی انتخاب کردند، چون به صرفه‌تر بود ....... بعد از چند سال هم هر دو شرکت ورشکست شدند!ولی، به هرحال، این‌گونه گفته می‌شود که بدون دخالت دولت چنین پروژه بزرگی هیچ گاه توسط بخش خصوصی شکل نمی‌گرفت، و بنابراین، با همه این فسادها و کاستی‌ها، این پروژه پروژه خوبی بود! اما.....

🏷● ۲- نه خیلی بعد از آن، جیمز هیل که یک سرمایه‌دار خودساخته بود، خط راه‌آهن میان‌قاره‌ای ساخت در شمال کشور آمریکا. در این کار او یک سنت هم از دولت آمریکا نگرفت، تمام زمینهایی هم که راه‌آهن از آن می‌گذشت را از صاحبانش (بعضی از آنها متعلق به سرخپوستان بود) به قیمت خرید، راه‌آهنی با زیر ساختهای بسیار محکم ساخت، و چون قصدش سود کردن بود بهترین مسیرها را انتخاب کرد. در آخر هم خود و شرکتش سود بزرگی از این پروژه عظیم بردند!

● مطلب اول: هر کسی به شما گفت که فلان کار بدون دخالت دولت غیرممکن است باور نکنید!

● مطلب دوم: چپی‌ها در دلشان گزینه اول را ترجیح می‌دهند، چون اولاً دولت نقش داشته، و ثانیاً شرکتها ورشکست شده‌اند. چه معنی دارد شرکتی بدون استفاده از رانت دولتی سود بزرگی نصیبش شود!!!


#توسعه
#حکمرانی_غلط
#اقتصاد_دستوری



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ چهار معیار مهم برای رشد و توسعه اقتصادی


مهم‌ترین مساله من، چگونگی رشد و توسعه اقتصادی ایران است. زیرا اگر کشوری درآمد نداشته باشد، نه از نظر فرهنگی و نه از نظر اجتماعی رشد نمی‌کند؛ همچنین از اعتبار بین‌المللی لازم نیز برخوردار نخواهد بود.امروزه همه امور، شامل دیپلماسی، فرهنگ، آموزش، ثبات اجتماعی، اهمیت منطقه‌ای و بین‌المللی، تحت‌الشعاع افزایش دائمی درآمد ملی قرار دارد.

موانع شکل گیری یک اقتصاد قوی در ایران واژه ای در مهندسی وجود دارد به نام Benchmark که می‌توانیم آن را به معیار و افق ترجمه کنیم؛ آن افق و معیاری را که مطرح می‌کنیم کجاست؟ اگر افق پاکستان باشد، زندگی متوسط ایرانی خیلی بهتر و از این نظر قابل مقایسه با پاکستان نیست و از همه ابعاد جلوتر از پاکستان است. یک زمانی افق و معیار را ترکیه یا زمانی دیگر کره جنوبی قرار می‌دهیم. این‌ها هریک برای خود الزاماتی دارد.

من معتقدم رشد و توسعه اقتصادی، علم است مانند علم پزشکی. اگر پزشکانی از کشورهای نیجریه، کانادا، بنگلادش یا فنلاند در یک جا جمع شوند و در رابطه با بنیان‌های سلامت انسان صحبت کنند، احتمالا نود درصد صحبت‌های آنها یکی است. چرا؟ چون پزشکی علم است. همین موضوع در مهندسی نیز صدق می‌کند. من معتقدم توسعه و حکمرانی نیز علم هستند.به همین دلیل، توسعه پیدا کردن یک تصمیم است. زیرا کشوری، یا جامعه‌ای که تصمیم به توسعه بگیرد، باید کارهایی را انجام دهد. اگر آن کارها را انجام داد توسعه پیدا می‌کند والا زندگی ادامه دارد؛ ایران حاصلخیز است، منابع دارد، کسی از گرسنگی نمی‌میرد. اما با این روش، ایران هرگز به معنای کره جنوبی ، سنگاپور، مکزیک، برزیل و اندونزی توسعه پیدا نمی‌کند. من می‌خواهم معیارها را خدمتتان عرض بکنم.

۱. حاکمیت، مدیریت را از مالکیت جدا کند. امروز در چین ۸۲ درصد مالکیت اقتصادی نزد افراد و بنگاه‌هاست، این را مقایسه کنید با زمان مائو که همه امور در اختیار حکومت بود، مردم حقوق و حدودی نداشتند. اما الآن می‌توانند با پرداخت مالیات، در قالب قانون و سیاست‌گذاری‌های رسمی کشور عمل کنند، ثروتمند شده و وارد صحنه بین‌المللی شوند. مادامی که یک کشور نپذیرد حکومت مالک نیست و فقط باید ناظر، قانون‌گذار، سیاست‌گذار و مجری باشد، نمی‌تواند وارد عرصه‌های مختلف توسعه یافتگی شود.

۲. قبول تخصص‌گرایی
بر اساس واقعیت دوران جدید هر کاری به یک تخصص نیاز دارد. یکی از شکاف‌هایی که بین ما و اعراب خلیج فارس در بیست سال آینده وجود خواهد داشت، شکاف عمیق تخصصی خواهد بود. حوزه‌ی علم در ایران در حداقل ارتباطات جهانی خود است. نیروهای منتخب باید در یکی یا دو رشته مشخص، متخصص باشند. کشور ما پر است از افرادی است که ابتدا کار اجرایی کرده‌، سپس لابلای کار اجرایی، تحصیل کرده‌اند. حال چگونه فوق‌لیسانس و دکترا گرفتنه اند، بماند. کسی که دکتری می‌گیرد، باید پنج سال کامل در اختیار کتاب، مقاله، پژوهش، بحث، گفت‌وگو، کتابخانه و دانشگاه باشد. نمی‌تواند لابلای صدها جلسه، مدیریت امور، نظارت و کارهای دیگر، دکترا بخواند. این است که از تخصص به معنای دقیق کلمه صحبت می‌کنم و متخصص کسی است که یک نفر وقت و عمر گذاشته تا ابعاد پیچیده یک رشته را درک کند. برای ارتباط با دنیا، تسلط بر یک زبان خارجی است که می‌تواند انگلیسی، عربی، یا فرانسه باشد. به میزانی که یک متخصص، جهان را بهتر بشناسد، بهتر می‌تواند در حوزه نمایندگی عمل کند. برای همه حرفه‌ها، این موضوع صادق است.


۳. به اشتراک گذاشتن (sharing)
فردگرایی و فردیت در جامعه ما موج می‌زند. به دلایل بسیار مهم تاریخی، ما ایرانی‌ها اهل shareکردن نیستیم. امور تابع فرد است. ما در خیلی از مسائل از جمله در ثروت ، قدرت، مدیریت، و نظارت مایل به shareکردن نیستیم. این خودبزرگ‌بینی، خودحق‌پنداری، خودمحوری، بسیار عمیق است. اگر نگاه حکمرانی ۹۵ به داخل و ۵ به خارج باشد نمی‌تواند share کند. اگر نگاه روی ۶۰ به ۴۰ برود، اتفاقات خیلی خوبی می‌تواند رخ دهد.

۴. ارتباطات بین‌المللی پویا و فعال
منِ نوعی و شما نوعی هر چقدر داخل ایران کار کنیم، ممکن است از خودمان خیلی راضی باشیم، اما چه زمانی به انتقاد از خود می‌پردازیم؟ زمانی که وضعیت رقابتی ما از حوزه داخل به حوزه خارج گسترش ‌یابد. وقتی می‌بینم یک استاد هلندی در ۳ دقیقه همان حرف‌هایی را می‌زند که یک استاد خاورمیانه‌ای در ۴۵ دقیقه مطرح می‌کند، معنای زمان و کارآمدی برایم آشکارتر می‌شود. چگونه آدمی می‌تواند خود را از این جهان یادگیری و رقابت منفک کند؟


▪️بخشی از گفت‌و‌گوی خبرآنلاین با دکتر محمود سریع‌القلم



#توسعه



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ دام شواهد تاییدکننده و تکنیک های رهایی بخش



در یک مطالعه روانشناسی دو گروه را انتخاب کردند یکی موافق مجازات اعدام و دیگری مخالف مجازات اعدام. به هر دو گروه، دو گزارش دقیق و علمی دارند درباره اثرات مجازات اعدام. هر دو گروه هر دو گزارش را خواندند، یک گزارش حاوی مطالبی مبنی بر تایید مجازات اعدام بود و دیگری برداشتی برعکس داشت و مجازات اعدام را درست نمی دانست. بعد از از مطالعه نتیجه جالب بود:

هر دو گروه به عقیده خود معتقدتر شده بودند! و می گفتند که معلوم شد که ما درست فکر می کنیم! چه اتفاقی در ذهن آن ها افتاد؟
ذهن آن ها به طور ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعاتی که موافق نظر پیشینی آنان بود را برجسته می کرد.همچنین به صورت مرموزی و به گونه ای ناخودآگاه و اتوماتیک اطلاعات منفی را حذف یا بازتفسیر می کرد. مثلا می گفت که درست است اما مهم نیست.

این مساله فقط مختص آنان نیست. همه ما در این دام می افتیم: دامی که آن را شواهد تاییدکننده می نامند. این دام ریشه روان شناختی دارد. ما از سرگردانی و تضاد در هراسیم. بنابراین سعی می کنیم که شواهد، نشانه ها، آمار، ارقام، اطلاعات و گزارش هایی را جمع و جور کنیم که انتخاب های ما را تایید کند.

فرض کنید می خواهید یکی از محصولات تان را به بازار اروپا صادر کنید. اما یکی از کارمندان به شما خواهد گفت که نشانه هایی را دریافت کرده است که یورو سقوط خواهد کرد و در نتیجه درآمد صادراتی شما کاهش پیدا می کند. بنابراین شما دست به کار می شوید و به جمع آوری شواهدی می پردازید که نشان می دهد یورو در حال تقویت شدن است. شما چه کار کرده اید؟ دقیقا در دام شواهد تاییدکننده افتاده اید. چرا که فقط شواهدی را جستجو و یافته اید که تصمیم قبلی شما را تایید می کند.


در انتخابات هم در معرض این خطای رایج هستیم. فرض کنید که من از قبل یک ذهنیت مثبت در مورد یکی از کاندیداها دارم. در فرآیند انتخاب به این نتیجه می رسم که وی دو ويژگی مثبت دارد (مثلا تعامل خوبی با طیف های مختلف سیاسی دارد و همچنین سلامت مالی دارد) و دو ويژگی منفی (تجربه کار اجرایی را ندارد، برنامه مشخصی هم ندارد). اینجاست که دوباره سازوکار شواهد تاییدکننده فعال می شود: پیش خودم می گویم مهم این است که وی بتواند با افراد مختلف کار کند و فاسد هم نباشد. بقیه چیزها خیلی مهم نیست.


🛜تجویز راهبردی:

● چه انتخاب همسر، چه انتخاب کیف و کفش، چه انتخاب استراتژی، انتخاب های ما در معرض دام شواهد تاییدکننده هستند. چگونه می توانیم ذهن مان را ورزش بدهیم که در این دام نیفتیم یا کمتر از عواقب آن خسارت ببینیم؟

1- چون ذهن ما علاقه مند شواهد و مدارک مثبت (تاییدکننده) است ممکن است شواهد ضعیف را هم بپذیرد. در مورد شواهد تاییدکننده با وسواس عمل کنید و از خودتان بپرسید واقعا این آمار/اطلاعات/برداشت درست و صحیح و محکم است؟

2- کسی را که با شما مخالف است را برای یک گفتگو دعوت کنید. ببینید می توانید با استدلال، نظر وی را تغییر دهید؟ حتی اگر در جلسه کسی به درستی استدلال دیگری اعتراف نکند اما بعدا در خلوت خود، نظرمان را تغییر خواهیم داد.

3- آگاهانه و فعالانه در جست وجوی شواهد تضعیف کننده (منفی) بگردید. چرا که ذهن شما به صورت خودکار شواهد تاییدکننده را خواهد یافت.



📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ سندروم اعتیاد به شبه تصمیم



معشوقی زیبا اما بی رحم را لحظه ای تصور کنید! چون زیباست و جذاب، نمی شود از خیرش گذشت و چون بی رحم است بودن با او آسان نیست. برخی از اصول تفکر استراتژيک مانند آن معشوقند چرا که در عین جذاب بودن، خشن و سخت اند. اما یکی از آن اصول زیبا و خشن: اگر همه چیز مهم باشد، پس هیچ چیز مهم نیست! شما باید دست به انتخاب بزنید!


زمانی می توانید ادعا کنید که یک تصمیم گرفته اید که مشخصا بگویید از میان گزینه های مختلف، کدام گزینه ها را کنار گذاشته اید و کدام گزینه را انتخاب کرده اید وگرنه اگر به هر طریقی از زیر بار انتخاب در برویم، ما به جای تصمیم، «شبه تصمیم» گرفته ایم. چرا شبه تصمیم برای ما جذاب تر است، چون تصمیم دردناک است. ممکن است بپرسید واقعاً انتخاب دردناک است؟ جواب این است که خود انتخاب نه! ولی کنار گذاشتن گزینه های مختلف دردناک است. به همین دلیل است که بسیاری از ما به «شبه تصمیم» روی می آوریم و آنقدر تکرار و عادت می کنیم که به آن معتاد می شویم.


سوال: اصلا چرا ما باید دست به انتخاب بزنیم و چرا نمی شود چند گزینه را با هم داشت؟ جواب: چون منابع ما محدودند. حالا ممکن است یک سوال هوشمندانه دیگر بپرسید اگر منابع ما نامحدود باشد چه؟ اگر بی نهایت پول و امکانات داشتیم چه؟ جواب این است: زمان و توان ما که محدود است. بنابراین باید دست به انتخاب بزنیم و مهم تر از اینکه چه چیزی را انتخاب می کنیم، باید بگوییم که چه چیزی را انتخاب نمی کنیم و کنار می گذاریم و گرنه در دام «شبه تصمیم» می افتیم. بگذارید برای شما در سه حوزه زندگی شخصی، سازمانی و کشورداری مثال بزنم.


▪️مثال از زندگی شخصی:

حمید می تواند هم دکتری بگیرد و استاد دانشگاه شود. هم می تواند برود به یک شرکت بین المللی و تبدیل شود به یک مشاور بین المللی که هر فصل در یک کشور به سر ببرد. وی نمی تواند هر دو را انتخاب کند. عضویت هیات علمی دانشگاه یعنی حضور منظم در یک دانشگاه و پژوهش های عمیق که با دومی نمی خواند. شما باید انتخاب کنید! عالی می شود اگر هر دو کار را انجام داد اما معمولا ترکیب گزینه هایی که ذاتا مانعه الجمع هستند باعث می شود که هم استاد ناکارآمد و غیرروزآمدی باشیم و هم مشاوری خسته و آشفته فکر. از این جا مانده و از آن جا رانده. حمید علی رغم جذابیت های فراوان دانشگاه و پرستیژ هیات علمی و مقالات متعدد علمی، آن را کنار گذاشت و رفت که دور دنیا را بچرخد.


▪️مثال از حوزه سازمان:

شما می توانید هم برای طبقه متوسط محصول تولید کنید و هم برای طبقه مرفه. برای هر دو فرصت بازار وجود دارد اما برای این کار لازم دارید که دو تصویر ایجاد کنید. دو کانال فروش متعدد را هم زمان ایجاد کنید. در دو جغرافیای متعدد همزمان حضور داشته باشید. همه این ها امکان پذیر است اما دست کم در کوتاه مدت/میان مدت به خاطر محدودیت سرمایه تان باید دست به انتخاب بزنید.به این فکر کنید که چرا بیک با اینکه می تواند وارد بخش مرفه و لوکس بازار شود این کار را نمی کند؟


▪️مثال از حوزه کشورداری:

از بین همه کشورهای دنیا شما نمی توانید با همه یکسان برخورد کنید اگر بگویید که همه کشورها مهم هستند یعنی هیچکدام از کشورها مهم نیست. چه باید کرد؟ باید بر اساس اهداف تجاری-اقتصادی و ملاحظات سیاسی-فرهنگی معیارهایی را تعیین کرد. مثلا بدیهی است که رابطه ما با عمان (به عنوان یکی از معدود کشورهای عربی دارای رابطه همیشگی خوب) نمی تواند برابر رابطه ما با بحرین باشد. یا مثلا حساب دو کشور هندوستان و چین که با هم یک سوم جمعیت دنیا را دارند با بلژیک که به اندازه تهران جمعیت دارد نمی تواند برابر باشد. البته دقت کنید که برای جواب به این سوال فقط نباید به جمعیت نگاه کرد بلکه معیارهای مختلف را باید مدنظر قرار داد و در نهایت کشورهایی که بیشترین تناسب با آن معیارها را دارند انتخاب کرد.


🛜 تجویز راهبردی:

باید دست به انتخاب های دردناک بزنیم. انتخاب دردناک نشانه این است که یک تصمیم واقعی گرفته ایم و گرنه این که بخواهیم در همه چیز عالی باشیم یک یک رویای بیهوده بیش نیست. به جای آن که در دام کلی گویی و جامعیت (همه گزینه ها باهم) بیفتیم بهترین روش این است که گزینه های مانعه الجمع را شناسایی کنید، ارزش ها و اهداف خود را به معیار تبدیل کنید، گزینه ای را انتخاب کنید که بیشترین امتیاز را می آورد و به خاطر بسپاریم هیچ گزینه ای نیست که در همه معیارها بالاترین امتیاز را داشته باشد. آنان که شبه تصمیم می گیرند مانند آن است که همزمان بخواهند دو خرگوش را دنبال کنند. بر گزینه برتر تمرکز کنید و گزینه های دیگر را کنار بگذارید حتی اگر دردناک باشد.



▪️دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ رابطه شگفت انگیز هدف گذاری شخصی و سکته مغزی و سکته روحی


تحقیقی در میان کارکنان یک شرکت بزرگ ژاپنی انجام شد. این تحقیق یک نتیجه شگفت انگیز داشت: هرچه اهداف زندگی شخصی پررنگ‌تر و روشن‌تر باشد، خطر فشارخون بالا کمتر، خطر سکته مغزی کمتر، خطر آلزایمر کمتر و طول عمر بیشتر می‌شود!

دقت کنید که این پژوهش در مورد اهداف شخصی بود و نه اهداف سازمانی. اهداف زندگی شخصی ممکن است مادی و غیرمادی باشد. ممکن است کوچک و بزرگ باشد. ممکن است خلق میزان خاصی ثروت باشد یا کسب یک مقام سیاسی یا خواندن تعداد مشخصی کتاب در طول زندگی باشد. ممکن است رسیدن به وزني خاص یا ورزش‌کردن باشد. ممکن است خوابیدن و بیدار‌شدن در ساعت خاصی باشد. ممکن است انجام فعالیت داوطلبانه در یک موسسه نیکوکاری باشد. ممکن است کسب درآمد به میزان مشخصی باشد. ممکن است خوشحال‌کردن افراد دیگر یا بسیاری اهداف دیگر باشد. داشتن هدف شخصی و فکرکردن به آن نقش بسزایی در لحظه لحظه زندگی‌مان دارد.

یکی از استادان مدیریت دانشگاه استنفورد می‌گوید اگر در لحظه لحظه زندگی و فعالیت‌هایمان بدانیم که آن کار را برای چه انجام می‌دهیم، اهدافمان پررنگ‌تر مي‌شود و میزان استرسمان هم به میزان زیادی کاهش می‌یابد. از آنجا ‌که دانستن اینکه هر لحظه چه کاری را و برای چه انجام می‌دهیم، ساده نیست، ممکن است توجه به این دو نکته برای بهترشدن در آن مفید باشد.

🔹 یک:
اقداماتی را که تأثیر بیشتری برای نزدیک‌شدن به اهدافمان دارند، بشناسیم. فرض کنیم بخش آگاهانه زندگی ما مثل پروژه‌ای ٤٠ تا ٥٠ ساله است که باید به نتایج مشخصی برسد. سعی کنیم پروژه زندگی شخصی‌مان را به‌طور مداوم کنترل کنیم که چه چیزی اقدام مناسبی است و چه چیزی نامناسب.


🔹 دوم: اینکه آن چیزهایی را که موجب حواس‌پرتی‌مان می‌شوند، بشناسیم و تا جای ممکن محدودشان کنیم. بعضی کارها هستند که حس انجام کار یا دستاورد می‌دهند، اما برای اهداف ما سودی ندارند. مثلا صفرکردن تعداد پیام‌های نخوانده کانال‌ها و گروه‌های تلگرامی در اغلب موارد کمکی به اهداف زندگی ما نمی‌کنند، اما صفرکردنشان ممکن است گونه‌ای از حس دستاورد برایمان ایجاد کند (دستاوردهای آرامش بخش کاذب).



🛜 تجویز راهبردی:

📌نوشته فوق، مطلبی از مهندس شامخی، نویسنده و مشاور مدیریت استراتژیک بود. تا بدین جا آموختیم که هدف گذاری شخصی بر طول زندگی ما موثر است. اما سوال این جاست که آیا فقط طول زندگی مهم است. چه بسا اینکه افراد زیادی حدود 100 سال زندگی کرده اند و اما متاسفانه زندگی شان هیچ عمقی نداشته است. برای آن که از سکته مغزی دور شویم لازم است که هدف داشته باشیم اما برای آن که از سکته روحی در امان باشیم باید زندگی عمیقی داشته باشیم. این چهار سوال به شما کمک می کند که زندگی مان عمیق شود:

1: ارزش هر انسان به اندازه ارزش اهدافی است که آن ها را جستجو می کند، ارزش من چقدر است؟ (مجموع ارزش اهدافی که آن ها را دنبال می کنم = ارزش من)

2: آیا از بیان اینکه من تمام زندگی ام را پای این هدف گذاشته ام در یک جمع بزرگ خجالت می کشم؟ مثلا بدیهی است که ما خجالت می کشیم که بگوییم حاضرم تمام زندگی ام را صرف این کنم که بتوانم روزی صاحب فلان ماشین شوم.

3: آیا افراد دیگری که به این هدف رسیده اند واقعا احساس خوشبختی می کنند؟ آیا واقعا خوشبختی یعنی دستیابی به آن هدف؟

4: فرض کنید که یک گفتگوی حضوری با خدا دارید. او از شما می پرسد که می دانی تو را برای چه آفریده ام؟ هر جوابی که به خدا می دهید را مقایسه کنید با اهدافی که برگزیده اید.



📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#مدیریت
#توسعه



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ محمود سریع‌القلم عنوان می‌کند:
که ابتدا می‌باید مشکلاتِ اصلی را شناخت و سپس به سروقت دیگر مسائل رفت.



#سیاست_گذاری
#توسعه



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ تویوتا و جنرال موتورز؛ فردگرایی یا کار گروهی؟!

📝 محمدرضا اسلامی




پس از نوَد سال (از سال 1931) که جنرال موتورز آمریکا مقام اول تولید خودرو دنیا بود، سال ۲۰۲۱ اولین سالی بود که رسما تولیدات این کارخانه ژاپنی از جنرال موتورز آمریکایی بیشتر بوده است. درباره این خبر توجه به چند نکته ضروری است:


📌 ۱. مساله کیفیت در تولیدات تویوتا:
افزایش «کمّیت» تولید محصول در کارخانجات تویوتا، مترادف با «اُفت کیفیت» نبوده و این یک نکته کلیدی است. خانواده/گروه تویوتا بر مبنای «کیفیت» شکل گرفته و این مقامِ جدید از این بابت حائز توجه است که گروه تویوتا توانسته با حفظ کیفیت، کمرِ رقیب کمّی کارِ خود را بشکند.

📌۲. تویوتا و مساله دسترسی به منابع اولیه؛
تویوتا در شرایطی «کمّیت» محصولات خود را افزایش می دهد که تقریبا به هیچ یک از منابع اولیه برای تولید محصول (در خودِ ژاپن) دسترسی ندارد! نه سنگ آهن در ژاپن وجود دارد، نه گاز، نه برق ارزان. هیچ یک.تمام پارامترهای اولیه برای تولید محصول در تیراژ بالا، در ژاپن موجود نیست. سنگ آهن را باید با «کشتی» از استرالیا حمل (وارد) کنند. مهمترین مولفه انرژی در تولید (یعنی برق) با چالش جدی در ژاپن مواجه است.
برخلاف کشورهای اروپایی یا آمریکا که دسترسی به «برق هسته ای» ممکن است، در ژاپن به دلیل مساله زلزله، توسعه نیروگاه هسته ای یک «ریسک» محسوب می شود و لذا ژاپنی ها حتی در«تولید برق» با محدودیت/ملاحظات بسیار، مواجه بوده/هستند. برق و فولاد دو رکن کلیدی در تولید محصولات صنعتی محسوب می شوند.تویوتا در شرایطی کمیت را افزایش داد که نه کیفیت را باخته و نه میزانِ «دسترسی» اش به منابع اولیه فرقی کرده است! و این یعنی یک معجزه.


📌 ۳. تویوتا و منابع انسانی:
جنرال موتورز در سرزمین پهناور آمریکا به انواعِ منابع اولیه دسترسی دارد. حتی از بابتِ دسترسی به «منابع انسانی» (و talent) مدیرانِ جنرال موتورز براحتی به برترین استعدادهای هندی، چینی، ترکیه ای، ایرانی، مصری و... دسترسی دارند در حالی که مدیران تویوتا (عمدتا) فقط با ژن ژاپنی در حال اداره گروه اقتصادی تویوتا هستند.


📌 در اینباکسِ مدیران اداره منابع انسانی جنرال موتورز، روزانه انبوهی ایمیل فارغ التحصیلان دانشگاههای استنفورد، ام.آی.تی، برکلی، میشیگان و... وارد می شود. ایمیلهایی از افرادی با ملیتهای مختلف. در حالی که به سختی (شاید محال) می توان یک "مدیرِ ارشدِ غیر ژاپنی" در تویوتا پیدا کرد.


📌این چگونه ممکن است؟
برای ذهنهایی که عادت کرده اند همه چیز را در چند پاسخِ سرراست و شسته رُفته تحلیل کنند، نمی توان پاسخی برای این سوال یافت. پاسخ به این سوال، کوتاه، روشن و خطی نیست. پاسخ به این سوال متضمّن یک شرط است و آن پذیرفتنِ «پیچیدگی» هاست. پاسخ اگر آسان بود، نیسان هم تویوتا می شد. حتی هوندا (که در کمّیت/کیفیت بارها تا نزدیکی تویوتا آمده) هم اینگونه می شد.

📌گروه تویوتا، یک صندوق سربسته است. مجموعه «ساختارهایی» که شرکت (امپراطوریِ) تویوتا بر مبنای آن بنا شده، اصلا واضح و روشن نیست. بخشی از پیچیدگیها مبتنی بر روند ثبت اختراعات، تحقیق و توسعه... و اساسا «فن آوری» است. اما بخشی دیگر، مبتنی بر ساختارهای «روابط انسانی» است.

مولوی در بیتی می گوید:
نقشی که بر دل می زند
بر دیده گر پیدا شدی/

هر دست و رو ناشسته ای (!)
چون شیخِ ذالنّون آمدی


📌 کنایه و تعبیر مولانا که می گوید «فردِ دست و رو ناشسته ای که به دنبال "جهش" است» در این بحث مصداق دارد. اگر «نقش» و علت، براحتی پیدا و مشخص بود که «فورد» یا «شورولت» هم می توانستند تویوتا شوند.


📌تویوتا و مساله حقوق و مزایا
یکی از مهمترین مسائل در طراحی ساختارِ سازمانها و بنگاههای بزرگ اقتصادی، «مساله حقوق مدیران» است. مدل ژاپنی کاملا با مدل آمریکایی در این بحث متفاوت است. در یادداشت قبل به این موضوع پرداخته شد که حقوق خانم مری باررا مدیرعامل جنرال موتورز ۲۵۰ برابر حقوق یک مهندس ساده در همان مجموعه است. و این چیزی است که در مدل ژاپنی (طراحی سازمان) اصلا و ابدا پذیرفتنی نیست. (مدل آمریکایی اصالت را به مدیر می دهد)



🛜 تجویز راهبردی:
موفقیت تویوتا در بحثِ کمیت و کیفیت، مبتنی بر «طراحی مدلِ سازمانی»(بدون کپی برداری) و لحاظ کردنِ «محدودیت» های ژاپنی است. جلال آل احمد در مقاله ای درباره گاندی می گوید: کسی که از نردبانِ ضعفهای بشری بالا رفت و به رهبری قوم رسید. تویوتا، نه از نردبان ضعف، که از نردبانِ محدودیت بالا رفته است. مدیرانِ ژاپنی، در دل آمریکای رقیب،کارخانه تاسیس کردند و با شعبۀ تولید کمِری در ایالت کنتاکی توانستند کمَر رقیب را بشکنند؛ نه با شعار، بلکه در عمل.



#توسعه



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ آیا راه باریک آزادی به ایران میرسد؟



🔹 راه باریک آزادی کتابیست ارزشمند، اثر  مشترک عجم‌ اوغلو اقتصاددان و استاد دانشگاه  MIT و همکار قدیمیش جیمز رابینسون، اندیشمند علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و توسط چند مترجم به فارسی ترجمه شده است. از نظر نویسندگان راه باریک آزادی مسیری است به سمت توسعه (رفاه اقتصادی، عدالت اجتماعی، حفظ واتقای کرامت انسانی،  نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار) و خوشبختی یک ملت که از توازن قدرت بین جامعه و حکومت حاصل می‌شود.


🔹 در تقسیم بندی رابطه دولت وجامعه چهار حالت اتفاق می‌افتد.

●۱_دولت ضعیف و جامعه ضعیف
●۲_دولت قوی و جامع ضعیف
●۳_دولت ضعیف و جامعه قوی
●۴_دولت قوی و جامعه قوی



فقط در حالت چهارم یعنی دولت قوی و جامعه قوی هست، که ملتی به سعادت و خوشبختی میرسد. وقتی که جامعه به اندازه کافی قوی و نهادمند باشد که توان کنترل دولت را داشته، تا مانع از ورود دولت به حریم خصوصي جامعه شده و آزادی‌های قانونی و طبیعی شهروندان را سلب نکند و قانون برای اقویا و ضعفا کاملا یکسان اجرا شود. بطوریکه حاکم جامعه در دادگاه با ضعیف‌ترین شهروندان به صورت یکسان و همانند  محاکمه شوند.همچنین دولت هم به اندازه کافی کارامد باشد که بتواند خدمات و کالاهای عمومی مانند امینت، نظم ،عدالت و ... را برای همه شهروندان تامین نماید.با توجه به تجزیه و تحلیل  مؤلفه‌های قدرت، آیا می‌توان ادعا کرد که ایران در حال وارد شدن به  راه باریک آزادی است؟ (جامعه قوی و دولت قوی)


قدرت مولفه های مختلفی دارد.قدرت رسانه، قدرت نهادهای مدنی واحزاب، قدرت نظامی ، پول و ثروت، قدرت سازماندهی۸ طرفداران و قدرت سرمایه های نمادین ، قدرت اقناع افکار عمومی و قدرت علم و دانش و آگاهی و اندیشمندان..

💎 دولت قوی و جامعه ضعیف منجر به استبداد و زورگویی حکومت وتضییع حقوق شهروندان می‌گردد.

💎 جامعه قوی و دولت ضعیف منجر به هرج و مرج ، عدم ارائه خدمات و کالاهای عمومی به شهروندان و ناکامی در اجرای قانون و عدالت میشود.

💎 تنها جایی که قدرت جامعه و قدرت دولت مساوی و متعادل باشد، دالان باریک آزادی شکل می‌گیرد، که منجر به خوشبختی و توسعه یک ملت میشود.و نهایتا راه باریک آزادی به رفاه اقتصادی با ثبات ، عدالت اجتماعی، حفظ و اتقای کرامت انسانی،  نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار منجر میشود.


یکی از مولفه‌های  مهم قدرت رسانه هست، که امروزه،  به برکت تکنولوژی و گسترش شبکه‌های اجتماعی از انحصار حاکمیت خارج شده است.وقتی رسانه در اختیار و انحصار حاکمیت باشد، حاکمیت از آن در جهت سلطه به جامعه استفاده و از نشر فساد و ناکامی و ناکارآمدی خویش جلوگیری کرده و اطلاعات رو مطابق میل و در جهت تطهیر خود منتشر می‌کند.بطور قطع و یقین میتوان گفت که علی رغم اختصاص بودجه‌های هنگفت و سرسام آور برای رسانه‌های حکومتی،  امروزه قدرت جامعه در این بخش از حاکمیت، هم در تولید و هم در نشر محتوا پیشی گرفته است.


یکی دیگر از مولفه‌های قدرت در غیاب احزاب و نهادهای مدنی، اندیشمندان جامعه هستند.امروزه ، کمتر اندیشمند وطن دوستی می‌توان یافت که در کنار حاکمیت ایستاده باشد، و از سیاستهای مخرب آن حمایت و یا توجیه گر ناکارآمدی ها باشد. بنابراین در دومین مولفه قدرت هم جامعه از حاکمیت پیشی گرفته است.


مقبولیت اجتماعی و پشتوانه مردمی ، قدرت سازماندهی انبوه طرفداران و قدرت سرمایه های نمادین ، قدرت اقناع افکار عمومی و... از  مولفه‌های مهم دیگر قدرت هستند، که در چند سال گذشته اکثر این مؤلفه‌های قدرت حاکمیت رو به افول بوده اند.چند انتخابات گذشته، بالاخص رای ۴ درصدی به حامیان وضع موجود در انتخابات ۱۴۰۲ نشان از افول شدید، مولف‌های قدرت حاکمیت می‌باشد.در حالی که در طرف مقابل جامعه با اکثریت قاطع  در عدم شرکت و دادسرای باطله درانتخابات، قدرت خویش را نشان داد.


سیاست‌های غلط هم روز بروز باعث افزایش فقر، نارضایتی حتی حامیان ایدئولوژیک حاکمیت  و باعث تردید آنها به کارآمدی حاکميت و نهایتا کاهش حمایت آنان می‌شود.گرچه همچنان زور نظامی و انتظامی بعنوان مزیت برتر،  در دست حاکمیت است، ولی کاربرد بیشتر از آن  تقریبا امکان پذیر نیست.


در صورتی که حاکمیت  قدرت جامعه را به رسمیت شناخته، میتوان امیدوار بود که ایران در دالان باریک آزادی و توسعه قرار گیرد ، وگرنه منازعه جامعه و حاکمیت در حالت صلح مسلح تا رسیدن به تعادل و توازن ادامه خواهد داشت. در حالت منازعه، نه حاکمیت میتواند سیاستهای خویش را بدون پشتوانه و همراهی مردم به پیش ببرد و و مسائل فراوان کشور را حل کند و نه مردم می‌توانند بدون حاکمیت از میوه های توسعه بهرمندگردند.در این حالت تنها چیزی که قربانی و فدا میگردد سعادت و خوشبختی یک ملت است.



📝 علی مرادی



#توسعه
#حکمرانی




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ گول این جمله زیبا را نخورید!



شاید شما هم این جمله را شنیده یا خوانده باشید: بزرگ فکر کن، کوچک آغاز کن، سریع رشد کن. یا مشابه آن را که می گویند: جهانی فکر کن، محلی (کوچک) عمل کن شتابان توسعه بده.راستش را بخواهید من تا مدت ها فکر می کردم که این جمله درست است و در جستجوی یک ایده بزرگ بودم. اما الان که تجربه خودم بیشتر شده و در ضمن با مجموعه ای از آدم های باتجربه و موفق هم صحبت و همکار و همراه شده ام. به این جمع بندی رسیده ام که این جمله اشتباه است. چرا؟

این اندیشه دو ایراد اساسی دارد و یک نکته مثبت:

◇● اشتباه اساسی اول: منوط کردن امور به داشتن ایده بزرگ. این جمله اینگونه تداعی می کند که باید برای انجام امور ایده های بزرگ داشت. ایده ای به بزرگی مایکروسافت یا جهان گستریِ گوگل یا عظمت سونی. ولی واقعیت چیز دیگری است.

دو تن از استادان دانشگاه استنفورد شش سال روی «یک سوال» کار کردند. سوال آن ها این بود که چه تفاوتی بین شرکت های ماندگار و موفق با شرکت های مشابه شان وجود دارد. آن‌ها هجده شرکت بزرگ را که از دیدگاه آنها موفق محسوب می‌شدند انتخاب کردند. شرکت‌هایی که می‌دانستند به کجا میروند و مسیر موفقیت آمیزی هم طی کرده بودند و ماندگار نیز بودند. به نتایج جالبی رسیدند یکی از آن نتایج این بود: اینکه شروع کار و راه اندازی هر شرکت باید با یک ایده بزرگ فکری نادرست است. از مجموع شرکتهای موفق و ماندگاری که آن ها بررسی کرده اند فقط شمار اندکی کار خود را با یک فکر بزرگ آغاز کرده اند.

◇● اشتباه اساسی دوم: جنون موفقیت! وقتی می گوید که سریع رشد کن، باز این ممکن است منتقل شود که هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد به جز ایده شما که باید محقق شود. این جاست که همه چیز را باید فدای رشد سریع و بی مهابا کرد. ارزش ها، اصول، خانواده، زندگی، آرامش و ...نکته مثبت: اینکه می گوید زود و عملگرایانه دست به کار شو.


🛜تجویز راهبردی:

● به نظر می رسد که اگر بخواهیم اشتباهات جمله فوق را برطرف کنیم و یا اینکه جلوی تفسیر اشتباه را از آن بگیریم جمله باید اینگونه گفته شود: یک ایده داشته باش. دست به اقدام بزن و هر چند وقت یک بار بزن کنار و کمی فکر کن.

📌1- لازم نیست یک ایده بزرگ، یک ایده عالی و یا یک ایده کامل داشته باشی. کافیست ایده‌ای نسبتا خوب و انجام شدنی داشته باشی. ایده های بزرگ، عالی و کامل در آینده و در طول زمان به ذهن شما خواهد رسید.

📌2- نباید منتظر ماند که ایده‌ها کامل شوند و همه آن ایده را بپذیرند. بسیاری از ایده ها به راحتی توسط دیگران انکار می شوند. بهتر است که به جای گفتگوهای بی پایان، آن را در عمل تست کنی. بنابراین باید آن را عملی کرد. کوچک زیباست، کوچک مهم است و کوچک سرنوشت ساز است اگر همین کوچک ها عملی شوند.

📌3- همه زندگی دستیابی به هدف یا عملی کردن یک ایده نیست. ما انسانیم و قرار است که زندگی کنیم به تمام معنا. نباید زندگی خود را فقط و فقط به یک ایده گره بزنیم. به همین جهت باید هر از گاهی در جاده موفقیت بزنیم کنار، ماشین را خاموش کنیم و از خودمان بپرسیم زندگی یعنی این؟ می دانم! می دانم این سخت ترین سوالی است که می شود از خود پرسید آن هم زمانی که در جاده موفقیت با بالاترین سرعت به پیش می روی ولی باید پرسید اگر می خواهی زندگی کنی!


📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ آیا شما ضداولویت دارید؟



پروفسور پیتر دراکر را احتمالا بشناسید و یا دست کم نامش را شنیده باشید. ادبیات مدیریت مدرن با او شروع می شود. مجله بیزنس ویک او را «ماندگارترین متفکر مدیریت زمان ما» نامیده. بگذریم. او از مفهومی در آموزه هایش استفاده می کند که تقریبا معادل فارسی مناسبی برای آن نمی توان یافت. همه ما با اولویت و اولویت بندی آشنا هستیم که ترجمه کلمه Priority است. اما او از واژه posteriority در آموزه هایش استفاده می کند که هر چند در فارسی می توان معادل هایی برایش پیدا کرد. اما شاید بد نباشد که فعلا اول تعریفش کنیم بعد واژه برایش پیشنهاد کنیم.


او می گوید هر کسی (مثلا مدیر ارشد سازمان/کشور) باید برای خودش فهرستی از اولویت ها داشته باشد. امروزه این حرف او بدیهی است. اما در کنارش می گوید هر کسی باید فهرستی از کارهای که نمی خواهد انجام دهد یا کارهایی که می خواهد کنار بگذارد هم داشته باشد. که شاید بد نباشد به آن بگوییم: ضداولویت ها یا اولویت های معکوس. (یادآوری: واژه اولویت معکوس را وام دار اردلان لقائی از نشریه ترجمان هستم)


برخی امور هستند که باید در اولویت قرار بگیرند و منابع محدودمان (زمان، انرژی، پول، اعتبار اجتماعی و بهترین افرادمان) را به آن تخصیص دهیم. خُب! تا اینجا مشکلی نیست. اما مساله این است که همه آن ها که گفتیم محدودند: هم زمان، هم انرژی، هم پول و هم اعتبار اجتماعی و هم بهترین افراد. اینجاست که شما باید ضد اولویت های تان را هم مشخص کنید. تا منابع محدودتان آزاد شود برای اولویت ها. بدون ضد اولویت ها صحبت کردن در مورد اولویت ها یک شوخی زشت است. یک بار دیگر برگردید و این جمله را بخوانید!

حالا این ضد اولویت یعنی چه؟ یعنی فهرستی داشته باشیم از این سه مورد:

💡کارهایی که باید متوقف کنیم.
💡کارهایی که هرگز شروع نمی کنیم.
💡کارهایی که به صورت استراتژیک به تعویق می اندازیم.



دقت کنید نه اینکه این موارد بالا بد هستند، اگر بد بودند که اصلا نیاز به تصمیم نبود. مساله این است که احتمالا کارهایی که باید متوقف کنیم، توجیحاتی برای ادامه دارند. کارهایی که شروع نمی کنیم هم به ما چشمک می زنند و دلبری می کنند، و کارهایی که به تعویق می اندازیم هم جذابیت هایی دارند اما ما تصمیم می گیریم برای آن که به اولویت هایمان برسیم لازم است که برخی امور را کنار بگذاریم.


بگذارید مثالی بزنم وقتی شما برنامه توسعه یک کشور را می خوانید و 1261 آرزو، ایده، برنامه، خواسته، هدف، در آن دیده می شود و تقریبا همه را راضی کرده است، بدون آن که معلوم شود کدام موارد حیاتی است یعنی اینکه شما ضداولویت های روشن ندارید بنابراین اولویت هایتان عملا بی فایده و غیرزهردار است.


یا وقتی یک مدیر سازمان در سال جدید 15 اولویت اعلام می کند که هر کدام فیل افکن است از جمله اینکه در سال جدید هم مهندسی مجدد کنیم و هم به سمت تعالی حرکت کنیم و هم صادراتی شویم و هم با سه شریک تجاری، برای اولین بار همکاری استراتژیک کنيم و هم اینکه در کل کشور شبکه فروش مویرگی راه بیاندازيم و هم... این یعنی اینکه ایشان در عمل اولویت ندارد!


🛜 تجویز راهبردی

● جالب این جاست که خیلی وقت ها مساله در تشخیص اولویت ها نیست همه ما کمابیش می فهمیم که مهم ترین امور چیستند. مساله معمولا جای دیگری است. به قول پیتر دراکر مهم ترین چیز در مورد اولویت ها و ضد اولویت ها، بصیرت (تحلیل هوشمندانه) نیست، بلکه جسارت (انتخاب شجاعانه) است.خودم سالانه اولویت ها و اهدافم را می نوشتم. اما در سال جدید ضد اولویت ها هم به سند اهداف و اولویت های سالانه ام راه پیدا کرد. پیشنهاد می کنم شما هم چنین کنید. بدون ضد اولویت ها، اولویت ها معنادار نیستند!



📝 دکتر مجتبی لشکربلوکی



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ پدیده جالب تنزیل هذلولی در تصمیمات سرنوشت ساز


اگر به یک بچه بگویید یک شکلات الان می خواهی یا دو شکلات فردا؟! به نظرتان کدام را انتخاب می کند؟ احتمالا قبل از اینکه حرفتان تمام شود یک شکلات را از دستتان گرفته و رفته است! به نظرتان بزرگترها کدام را انتخاب می کنند؟ آقای جورج اینسلی روانشناس، آزمایش جالبی انجام داده است. به گروهی پیشنهاد داده است که شما همین الان 50 دلار را ترجیح می دهید یا 100 دلار تا شش ماه دیگر؟ سوال دیگر این بوده است که شما 50 دلار در پنج سال دیگر را ترجیح می دهید یا 100 دلار در شش سال دیگر؟ اغلب افراد در حالت اول 50 دلار نقد و آنی را ترجیح دادند اما در حالت دوم 100 دلار شش سال بعد برایشان ترجیح داشت! قضیه چیست؟ چرا اینطور رفتار می کنیم؟


خطایی در تصمیم گیری های ما شناسایی شده است به نام خطای تنزیل هذلولی (Hyperbolic Discounting) یا تنزیل اغراق آمیز! این خطا بدین مفهوم است که شبیه یک هذلولی، ارزش گذاری ما برای بازه های نزدیک بسیار شیب زیادی دارد اما هر چه از الان دور می شویم، ارزش گذاریمان حساسیتش کمتر می شود. به همین دلیل 1 دلار امروز را به 3 دلار فردا ترجیح می دهیم. اما 1 دلار یک سال بعد را به 3 دلار یک سال و یک روز بعد ترجیح نمی دهیم. شاید به همین دلیل هم باشد که منافع کوتاه مدت را در اغلب موارد به منافع بلند مدت ترجیح می دهیم و آنجایی مساله جدی تر می شود که منافع بزرگ بلندمدت مدت را در پای منافع کوتاه مدت قربانی می کنیم. مثلا دیدن فینال جام باشگاه های اروپا (منافع کوتاه مدت) را به قبولی در امتحان پایان ترم ترجیح می دهیم و این باعث می شود که هم مشروط شویم (سابقه آن تا آخر عمر در سوابق تحصیلی ما بماند) و هم یک ترم عقب بیفتیم.در نتیجه تصمیم هایی می گیریم که فردا و فرداها از آن پشیمان می شویم و با خود می گوییم که ای کاش آن سود کم آن روز را نمی گرفتم تا امروز سود بیشتری داشته باشم. بازاریابان نیز از همین خطای ما بهره می برند. بارها و بارها دیده ایم که حراج به مدت محدود یا پیشنهاد شگفت انگیز تنها برای 24 ساعت!


🛜 تجویز راهبردی:

● چه می شود کرد که در دام خطای تنزیل هذلولی نیفتیم یا حداقل کمتر بیفتیم؟

سفر ذهنی (تجربه ذهنی آینده): منافع کوتاه مدت روبروی چشم ما هستند و بنابراین لذت شان خیلی ملموس و در دسترس است به همین خاطر است دیدن فینال جام باشگاه ها را به خواندن شب امتحان ترجیح می دهیم. به همین خاطر است که کارهای پوپولیستی و پر سر و صدا (رسیدگی به یک فرد مظنون به فساد) را به یک کار زیرساختی (ایجاد سیستم های اطلاعاتی شفاف برای اینکه امکان فساد به صفر برسد) را ترجیح می دهیم چون اولی خیلی زود جواب می دهد و شیرین است و دومی زمان می برد و طول می کشد.

بهترین کار برای کنترل خطای هذلولی سفر ذهنی است. یعنی خود را در چند سال دیگر تجسم کردن و دیدن اینکه هر کدام از تصمیمات چه آینده ای را رقم می زند. اینکه فکر کنیم که به خاطر یک ترم مشروط شدن و نمره و معدل پایین تا آخر دوران کاری همیشه احساس ضعف می کنیم. اینکه فکر کنیم که چهار سال هم شما باز هم با تعداد زیادی پرونده های فساد روبرو هستید و عملا شما باعث آنان شده اید چرا که می توانستید چهار سال کاری بکنید و نکردید. این تجربه ذهنی هر چقدر عمیق تر باشد باعث می شود شبیه سازی دقیق تری از واقعیت آتی رخ دهد.

این ويژگی ذهن انسان است که می تواند با شبیه سازی آینده، یک واقعیت ذهنی و یک تجربه نیمه واقعی داشته باشد. از این ويژگی (نقطه قوت) در برابر آن خطا (نقطه ضعف) به خوبی استفاده کنیم


📝 نوشته مشترک دکتر لشکربلوکی و مهندس شامخی



#توسعه
#مدیریت



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی