آیارضا شاه را انگلستان به قدرت رساند؟
انگلستان نمی توانست پایان دهنده قاجار و به قدرت رساننده رضا شاه باشد....به دلیل حقایق غیر قابل اشتباه و یا غیر قابل انکار زیر :
۱)انگلستان با تحمیل #قرارداداستعماری ۱۹۱۹ به احمد شاه قاجار ادامه سلطنت آن خاندان همیشه وابسته به روس و انگلیس را تضمین کرد و این گونه کاپیتولاسیون روسی را که از قرارداد ترکمنچای به ایران تحمیل شده بود را به کاپیتولاسیون انگلیسی تبدیل نمود.
۲)رضاخان سردار سپه در سال ۱۹۲۱ یعنی دو سال پس ازعقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹ علیرغم تضمین انگلیس، درحکومت قاجار از طریق یک کودتای نظامی در ایران به قدرت رسید و عملا قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد.
۳)دو سال بعد رضا شاه تصمیم گرفت که علیرغم قرارداد ۱۹۱۹ رژیم جمهوری مستقل ایران را تشکیل دهد که با مخالفت روحانیون مواجه شد.
۴)در نتیجه رضا شاه تصمیم گرفت که علاوه بر دولت(پست وزارت جنگ و نخست وزیری)سلسله قاجار را منحل و حکومت را هم به خود منتقل کند.
۵)انگلستان که به همراه روسیه ازجدایی طلبان خوزستان، گیلان و کردستان حمایت می کرد طبیعتا از این اقدام رضا شاه ناراضی بود.
۶)رضا شاه در اولین گامش پس از کودتای ۱۹۲۱ به خوزستان حمله کرد و #شیخ_خزعل عربی را که با داشتن قرارداد تحت الحمایگی با انگلیس، خوزستان را یک شیخ نشین خود مختار انگلیسی اعلام کرده بود از آنجا اخراج نمود.
۷)رضا شاه برای تحکیم ملی این تحول در شکل حکومت ایران خواهان تشکیل مجلس موسسان ملت ایران شد.
۸)انگلستان عوامل شناخته شده خود مانند #مصدق السلطنه قاجاری و سید حسن #مدرس را واداشت تا در مجلس موسسان ملت ایران از انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی جلوگیری کند و این دو مبارزات شدیدی را علیه رضا شاه و انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی را شروع کردند.
۹)سید حسن مدرس در این مخالفت ها، با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی را علنا دنبال می کرد و ارتباط کاملا علنی را با سفارت انگلیس برقرار کرده بود و مصدق هم با عضویت یافتن در گراند لوژ اسکاتلند فراماسون انگلیس نمی توانست ارتباط با انگلیس را به گونه کامل منکر شود و عضویت او در لوژ آدمیت فراماسون و ریاستش بر لوژ انسانیت فراماسونر انگلیسی بودن مصدق را علنی و آشکار نمود.
۱۰)در گام بعدی رضا شاه قرارداد اولیه نفت ایران را پاره کرد و مقدمه خارج کردن نفت ایران از انحصار انگلیس را گذاشت که سر انجام در سال ۱۳۲۹ نفت ایران ملی شد.
۱۱)انگلستان سرانجام به بهانه جنگ جهانی دوم کشور ایران را اشغال کرد و رضا شاه را مجبور به استعفا از پادشاهی ایران نمود و او را از ایران تبعید نمود.
۱۲)بعد از تبعید رضا شاه از ایران، بریتانیا (انگلیس) شاهزاده #حمیدمیرزا_قاجار را که زیر عنوان کاپیتان "دیوید درومند David Drumond" در نیروی دریایی انگلستان خدمت می کرد را به تهران آورده و در سفارت انگلیس در تهران وی را تحت عنوان "سلطان حمید میرزا قاجار" پادشاه ایران اعلام نمود.
۱۳)ولی میهن پرستان ایرانی آن روز مانند #فروغی مخفیانه محمد رضا پهلوی ولیعهد قانونی را به مجلس شورای ملی بردند تا در آنجا سوگند پادشاهی را قرائت نماید.
۱۴)این جلسه مجلس شورای ملی و قرائت سوگند پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی مورد استقبال جمعی نمایندگان مجلس قرار گرفت و بریتانیا را مجبور کرد که شاهزاده درموند قاجار را به سرعت از کشور خارج کند.
۱۵)ولی انگلستان در تلافی این شکست دو نیروی قاجاری را در سیاست ایران تقویت کرد : نیروهای به اصطلاح ملی (بعدا با انشعاب هایی مانند ملی - مذهبی و نهضت آزادی و غیره) به ریاست محمد مصدق السلطنه، و حزب توده به ریاست قاجار زاده هایی مانند ایرج اسکندری پسر شاهزاده اسکندر میرزا فیروز میرزا قاجار و کیانوری همسر شاهزاده مریم فیروز (دختر فیروز میرزا قاجار) و به دست این دو نیرو سر انجام موفق شد که محمد رضا شاه را هم از ایران بیرون کند و به پادشاهی دودمان پهلوی پایان دهد.
#پیروز_مجتهدزاده
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
انگلستان نمی توانست پایان دهنده قاجار و به قدرت رساننده رضا شاه باشد....به دلیل حقایق غیر قابل اشتباه و یا غیر قابل انکار زیر :
۱)انگلستان با تحمیل #قرارداداستعماری ۱۹۱۹ به احمد شاه قاجار ادامه سلطنت آن خاندان همیشه وابسته به روس و انگلیس را تضمین کرد و این گونه کاپیتولاسیون روسی را که از قرارداد ترکمنچای به ایران تحمیل شده بود را به کاپیتولاسیون انگلیسی تبدیل نمود.
۲)رضاخان سردار سپه در سال ۱۹۲۱ یعنی دو سال پس ازعقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹ علیرغم تضمین انگلیس، درحکومت قاجار از طریق یک کودتای نظامی در ایران به قدرت رسید و عملا قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد.
۳)دو سال بعد رضا شاه تصمیم گرفت که علیرغم قرارداد ۱۹۱۹ رژیم جمهوری مستقل ایران را تشکیل دهد که با مخالفت روحانیون مواجه شد.
۴)در نتیجه رضا شاه تصمیم گرفت که علاوه بر دولت(پست وزارت جنگ و نخست وزیری)سلسله قاجار را منحل و حکومت را هم به خود منتقل کند.
۵)انگلستان که به همراه روسیه ازجدایی طلبان خوزستان، گیلان و کردستان حمایت می کرد طبیعتا از این اقدام رضا شاه ناراضی بود.
۶)رضا شاه در اولین گامش پس از کودتای ۱۹۲۱ به خوزستان حمله کرد و #شیخ_خزعل عربی را که با داشتن قرارداد تحت الحمایگی با انگلیس، خوزستان را یک شیخ نشین خود مختار انگلیسی اعلام کرده بود از آنجا اخراج نمود.
۷)رضا شاه برای تحکیم ملی این تحول در شکل حکومت ایران خواهان تشکیل مجلس موسسان ملت ایران شد.
۸)انگلستان عوامل شناخته شده خود مانند #مصدق السلطنه قاجاری و سید حسن #مدرس را واداشت تا در مجلس موسسان ملت ایران از انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی جلوگیری کند و این دو مبارزات شدیدی را علیه رضا شاه و انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی را شروع کردند.
۹)سید حسن مدرس در این مخالفت ها، با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی را علنا دنبال می کرد و ارتباط کاملا علنی را با سفارت انگلیس برقرار کرده بود و مصدق هم با عضویت یافتن در گراند لوژ اسکاتلند فراماسون انگلیس نمی توانست ارتباط با انگلیس را به گونه کامل منکر شود و عضویت او در لوژ آدمیت فراماسون و ریاستش بر لوژ انسانیت فراماسونر انگلیسی بودن مصدق را علنی و آشکار نمود.
۱۰)در گام بعدی رضا شاه قرارداد اولیه نفت ایران را پاره کرد و مقدمه خارج کردن نفت ایران از انحصار انگلیس را گذاشت که سر انجام در سال ۱۳۲۹ نفت ایران ملی شد.
۱۱)انگلستان سرانجام به بهانه جنگ جهانی دوم کشور ایران را اشغال کرد و رضا شاه را مجبور به استعفا از پادشاهی ایران نمود و او را از ایران تبعید نمود.
۱۲)بعد از تبعید رضا شاه از ایران، بریتانیا (انگلیس) شاهزاده #حمیدمیرزا_قاجار را که زیر عنوان کاپیتان "دیوید درومند David Drumond" در نیروی دریایی انگلستان خدمت می کرد را به تهران آورده و در سفارت انگلیس در تهران وی را تحت عنوان "سلطان حمید میرزا قاجار" پادشاه ایران اعلام نمود.
۱۳)ولی میهن پرستان ایرانی آن روز مانند #فروغی مخفیانه محمد رضا پهلوی ولیعهد قانونی را به مجلس شورای ملی بردند تا در آنجا سوگند پادشاهی را قرائت نماید.
۱۴)این جلسه مجلس شورای ملی و قرائت سوگند پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی مورد استقبال جمعی نمایندگان مجلس قرار گرفت و بریتانیا را مجبور کرد که شاهزاده درموند قاجار را به سرعت از کشور خارج کند.
۱۵)ولی انگلستان در تلافی این شکست دو نیروی قاجاری را در سیاست ایران تقویت کرد : نیروهای به اصطلاح ملی (بعدا با انشعاب هایی مانند ملی - مذهبی و نهضت آزادی و غیره) به ریاست محمد مصدق السلطنه، و حزب توده به ریاست قاجار زاده هایی مانند ایرج اسکندری پسر شاهزاده اسکندر میرزا فیروز میرزا قاجار و کیانوری همسر شاهزاده مریم فیروز (دختر فیروز میرزا قاجار) و به دست این دو نیرو سر انجام موفق شد که محمد رضا شاه را هم از ایران بیرون کند و به پادشاهی دودمان پهلوی پایان دهد.
#پیروز_مجتهدزاده
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
#استبدادستیزی یا
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
#چلوکبابی_شمشیری
در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی در منطقه سبزه میدان تهران، یک چلوکبابی وجود داشت که نماد جنبش ملی و مرکز ارتباط اصناف و نیروهای سیاسی وقت بود.
💮 این چلوکبابی را #محمدحسن_شمشیری دایر کرده بود که یکی از قدیمی ترین رستوران های شهر تهران به حساب می آید. کیفیت پخت غذاهای آن به حدی بود که مشتریان ساعت ها در صف می ماندند تا نوبت ورود آنها به داخل رستوران و صرف غذا برسد.
💮 البته غذا خوردن در رستورانی که عکس بزرگی از #مصدق نخست وزیر محبوب بر دیوار آن نصب بود و دیدن مرد ملی گرا، میان سال، خوش رفتار، سبیلو، درشت هیکل و ثروتمندی که «قهرمان قرضه ملی» نام گرفته بود و مدام می گفت: « آرزو دارم که یک روز آزادی ملت ایران را ببینم و بمیرم!» برای خیلی از جوانان اهل سیاست آن دوران، نوعی پز و تفاخر سیاسی هم محسوب می شد.
محمد حسن شمشيری سواد خواندن و نوشتن نداشت و در كودكی شاگرد قهوه خانه حاج اسماعيل كريم آبادی بود كه استادش به سياست علاقه داشت. همين امر، زمينه ساز علاقمندی محمد حسن به سياست شد و در جواني، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس می رفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد.
💮 دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد.
💮 در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید سیاسی و امنیتی قرار گرفت. تعدادی از اوباش حکومتی به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. شیشه ها را شکستند و تابلوی آنرا کندند تا نامی از شمشیری باقی نماند.
تمام تلاش حکومت این بود تا وادارش کند که علیه مصدق چیزی بگوید. شمشیری در عوض، آیت الله کاشانی و تمام کسانی که به مصدق پشت کرده بودند را مورد سرزنش قرار داد و در جریان دفاعیاتش در دادگاه گفت: «… من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطن پرست و مردم دوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است…». او مدتی به جزیره خارک تبعید شد. در همان حال ناامید نشد؛ شروع به سوادآموزی کرد و برای مردم خارک کارآفرینی کرد و درسال ۱۳۴۰ درگذاشت.
دکتر مصدق که در تبعید به سر می برد، با شنیدن خبر مرگ این یار وفادار خود، برای نخستین بار اطلاعیه ای را با دست خط خودش صادر کرد و نوشت: « از خبر درگذشت رادمرد وطن پرست و آن خیر نیکوکار، آقای شمشیری آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم».
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی در منطقه سبزه میدان تهران، یک چلوکبابی وجود داشت که نماد جنبش ملی و مرکز ارتباط اصناف و نیروهای سیاسی وقت بود.
💮 این چلوکبابی را #محمدحسن_شمشیری دایر کرده بود که یکی از قدیمی ترین رستوران های شهر تهران به حساب می آید. کیفیت پخت غذاهای آن به حدی بود که مشتریان ساعت ها در صف می ماندند تا نوبت ورود آنها به داخل رستوران و صرف غذا برسد.
💮 البته غذا خوردن در رستورانی که عکس بزرگی از #مصدق نخست وزیر محبوب بر دیوار آن نصب بود و دیدن مرد ملی گرا، میان سال، خوش رفتار، سبیلو، درشت هیکل و ثروتمندی که «قهرمان قرضه ملی» نام گرفته بود و مدام می گفت: « آرزو دارم که یک روز آزادی ملت ایران را ببینم و بمیرم!» برای خیلی از جوانان اهل سیاست آن دوران، نوعی پز و تفاخر سیاسی هم محسوب می شد.
محمد حسن شمشيری سواد خواندن و نوشتن نداشت و در كودكی شاگرد قهوه خانه حاج اسماعيل كريم آبادی بود كه استادش به سياست علاقه داشت. همين امر، زمينه ساز علاقمندی محمد حسن به سياست شد و در جواني، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس می رفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد.
💮 دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد.
💮 در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید سیاسی و امنیتی قرار گرفت. تعدادی از اوباش حکومتی به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. شیشه ها را شکستند و تابلوی آنرا کندند تا نامی از شمشیری باقی نماند.
تمام تلاش حکومت این بود تا وادارش کند که علیه مصدق چیزی بگوید. شمشیری در عوض، آیت الله کاشانی و تمام کسانی که به مصدق پشت کرده بودند را مورد سرزنش قرار داد و در جریان دفاعیاتش در دادگاه گفت: «… من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطن پرست و مردم دوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است…». او مدتی به جزیره خارک تبعید شد. در همان حال ناامید نشد؛ شروع به سوادآموزی کرد و برای مردم خارک کارآفرینی کرد و درسال ۱۳۴۰ درگذاشت.
دکتر مصدق که در تبعید به سر می برد، با شنیدن خبر مرگ این یار وفادار خود، برای نخستین بار اطلاعیه ای را با دست خط خودش صادر کرد و نوشت: « از خبر درگذشت رادمرد وطن پرست و آن خیر نیکوکار، آقای شمشیری آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم».
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
#مجله_آینده ، نشریه ای ملی سیاسی، اجتماعی، ادبی و تاریخی بود که توسط #محمود_افشار_یزدی در سال ۱۳۰۴ شمسی بنیان نهاده شد.
مجله آینده طی ۱۹ سال و در دو دوره زمانی با مدیریت محمود افشار (۴ سال) و سپس فرزندش #ایرج_افشار (۱۵ سال) منتشر شد.
ایرج افشار سالهای پنجم تا نوزدهم مجله را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۲ از سر گرفت.
📙 درطول انتشارمجله آینده شخصیتهای سیاسی وفرهنگی پرآوازه ای قلم زده بودند، برخی از نویسندگان مجله آینده در دوره و سالهای مختلف عبارت بودند از:
سید حسن #تقیزاده، ذکاءالملک #فروغی، محمد #مصدق، ایراندخت تیمورتاش، محمود افشار یزدی، علیاکبر داور، غلامرضا رشید یاسمی، علی دشتی، نصرالله فلسفی، مجتبی مینوی، عباس اقبال، حسن مشرفالدوله نفیسی،مصطفی فاتح (چیره)، مستشارالدوله صادق، ادیبالسلطنهٔ سمیعی، علیاصغر #حکمت، #قاسم_غنی، اللهیار صالح، حسین مکی، ارسلان خلعتبری، فریدون کشاورز، شمسالدین مصاحب و...
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مجله آینده طی ۱۹ سال و در دو دوره زمانی با مدیریت محمود افشار (۴ سال) و سپس فرزندش #ایرج_افشار (۱۵ سال) منتشر شد.
ایرج افشار سالهای پنجم تا نوزدهم مجله را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۲ از سر گرفت.
📙 درطول انتشارمجله آینده شخصیتهای سیاسی وفرهنگی پرآوازه ای قلم زده بودند، برخی از نویسندگان مجله آینده در دوره و سالهای مختلف عبارت بودند از:
سید حسن #تقیزاده، ذکاءالملک #فروغی، محمد #مصدق، ایراندخت تیمورتاش، محمود افشار یزدی، علیاکبر داور، غلامرضا رشید یاسمی، علی دشتی، نصرالله فلسفی، مجتبی مینوی، عباس اقبال، حسن مشرفالدوله نفیسی،مصطفی فاتح (چیره)، مستشارالدوله صادق، ادیبالسلطنهٔ سمیعی، علیاصغر #حکمت، #قاسم_غنی، اللهیار صالح، حسین مکی، ارسلان خلعتبری، فریدون کشاورز، شمسالدین مصاحب و...
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
ملی کردن شیلات.
نام دکترمحمد #مصدق مساوی با ملی شدن صنعت نفت ایران اما کمتر گفته شده که ۲ سال بعد از نفت دولت مصدق #شیلات ایران را هم ملی کرد و به دهها سال سلطه و انحصار شرکتهای #روسی بر دریای خزر پایان داد.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
نام دکترمحمد #مصدق مساوی با ملی شدن صنعت نفت ایران اما کمتر گفته شده که ۲ سال بعد از نفت دولت مصدق #شیلات ایران را هم ملی کرد و به دهها سال سلطه و انحصار شرکتهای #روسی بر دریای خزر پایان داد.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#مجله_آینده ، نشریه ای ملی سیاسی، اجتماعی، ادبی و تاریخی بود که توسط #محمود_افشار_یزدی در سال ۱۳۰۴ شمسی بنیان نهاده شد.
این نشریه طی ۱۹ سال و در دو دوره زمانی با مدیریت محمود افشار (۴ سال) و سپس فرزندش #ایرج_افشار (۱۵ سال) منتشر شد.
ایرج افشار سالهای پنجم تا نوزدهم مجله را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۲ از سر گرفت.
📙 درطول انتشارمجله آینده شخصیتهای سیاسی وفرهنگی پرآوازه ای قلم زده بودند، برخی از نویسندگان مجله آینده در دوره و سالهای مختلف عبارت بودند از:
سید حسن #تقیزاده، ذکاءالملک #فروغی، محمد #مصدق، ایراندخت تیمورتاش، محمود افشار یزدی، علیاکبر داور، غلامرضا رشید یاسمی، علی دشتی، نصرالله فلسفی، مجتبی مینوی، عباس اقبال، حسن مشرفالدوله نفیسی،مصطفی فاتح (چیره)، مستشارالدوله صادق، ادیبالسلطنهٔ سمیعی، علیاصغر #حکمت، #قاسم_غنی، اللهیار صالح، حسین مکی، ارسلان خلعتبری، فریدون کشاورز، شمسالدین مصاحب و...
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
این نشریه طی ۱۹ سال و در دو دوره زمانی با مدیریت محمود افشار (۴ سال) و سپس فرزندش #ایرج_افشار (۱۵ سال) منتشر شد.
ایرج افشار سالهای پنجم تا نوزدهم مجله را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۲ از سر گرفت.
📙 درطول انتشارمجله آینده شخصیتهای سیاسی وفرهنگی پرآوازه ای قلم زده بودند، برخی از نویسندگان مجله آینده در دوره و سالهای مختلف عبارت بودند از:
سید حسن #تقیزاده، ذکاءالملک #فروغی، محمد #مصدق، ایراندخت تیمورتاش، محمود افشار یزدی، علیاکبر داور، غلامرضا رشید یاسمی، علی دشتی، نصرالله فلسفی، مجتبی مینوی، عباس اقبال، حسن مشرفالدوله نفیسی،مصطفی فاتح (چیره)، مستشارالدوله صادق، ادیبالسلطنهٔ سمیعی، علیاصغر #حکمت، #قاسم_غنی، اللهیار صالح، حسین مکی، ارسلان خلعتبری، فریدون کشاورز، شمسالدین مصاحب و...
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مصدق و کاشانی ؛
آیت الله #کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
روایتی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته ؛ اما اگر این روایت ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
«حضرت آیت الله کاشانی درگذشت » این تیتر اول کیهان در آن روز بود ؛ در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» ! راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله » اختصاص می داد؟! و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و #مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب » است؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
آیت الله #کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
روایتی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته ؛ اما اگر این روایت ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
«حضرت آیت الله کاشانی درگذشت » این تیتر اول کیهان در آن روز بود ؛ در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» ! راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله » اختصاص می داد؟! و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و #مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب » است؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#استبدادستیزی یا
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
عکسی از مراسم
#تحلیف_رضاشاه
در میان تصاویری که از روزهای آغازین سلطنت رضاشاه بر جای مانده، عکس فوق که لحظه سوگند وی در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در #تکیه_دولت تهران که محل تشکیل جلسات #مجلس_مؤسسان بوده است، از وجه سمبلیک و معنایی پررنگی برخوردار است.
در این عکس تاریخی، رضاشاه در حالی که فقط یک فرد نظامی پشت سر وی ایستاده، در محاصره ۱۶ تن از علما و طلاب برجسته آن دوره قرار دارد.
در میان این شانزده چهره حوزوی، شخصیتهای مشهوری چون سید ابوالقاسم کاشانی، سید محمد بهبهانی، میرزا یحیی امام جمعه خویی، میرزا هاشم آشتیانی، شیخ محمدحسین یزدی و شیخ زینالعابدین رهنما دیده میشوند...
در این مجلس مؤسسان نیز #مصدق از معدود مخالفان سلطنت رضاشاه و نقطه مقابل کاشانی و بهبهانی بود.
در میان مخالفان رضاشاه #سیدحسن_تقیزاده ازچهره های شاخصی است که به دلیل نگرانی از احتمال استبداد ورزیدن او به پادشاهی وی رأی ندادند.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#تحلیف_رضاشاه
در میان تصاویری که از روزهای آغازین سلطنت رضاشاه بر جای مانده، عکس فوق که لحظه سوگند وی در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در #تکیه_دولت تهران که محل تشکیل جلسات #مجلس_مؤسسان بوده است، از وجه سمبلیک و معنایی پررنگی برخوردار است.
در این عکس تاریخی، رضاشاه در حالی که فقط یک فرد نظامی پشت سر وی ایستاده، در محاصره ۱۶ تن از علما و طلاب برجسته آن دوره قرار دارد.
در میان این شانزده چهره حوزوی، شخصیتهای مشهوری چون سید ابوالقاسم کاشانی، سید محمد بهبهانی، میرزا یحیی امام جمعه خویی، میرزا هاشم آشتیانی، شیخ محمدحسین یزدی و شیخ زینالعابدین رهنما دیده میشوند...
در این مجلس مؤسسان نیز #مصدق از معدود مخالفان سلطنت رضاشاه و نقطه مقابل کاشانی و بهبهانی بود.
در میان مخالفان رضاشاه #سیدحسن_تقیزاده ازچهره های شاخصی است که به دلیل نگرانی از احتمال استبداد ورزیدن او به پادشاهی وی رأی ندادند.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
️ آیت الله #کاشانی:
" #مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت.
ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست."!!!
💠💠💠💠
✔️ منبع:
📘مجموعه پیامها و مکتوبات آیتالله کاشانی.
✍م. دهنوی (محمد ترکمان). (تهران. چاپخش. ۱۳۶۲) جلد ۴. ص ۲۸
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
" #مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت.
ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست."!!!
💠💠💠💠
✔️ منبع:
📘مجموعه پیامها و مکتوبات آیتالله کاشانی.
✍م. دهنوی (محمد ترکمان). (تهران. چاپخش. ۱۳۶۲) جلد ۴. ص ۲۸
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مصدق و کاشانی ؛
آیت الله #کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
روایتی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته ؛ اما اگر این روایت ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
«حضرت آیت الله کاشانی درگذشت » این تیتر اول کیهان در آن روز بود ؛ در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» ! راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله » اختصاص می داد؟! و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و #مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب » است؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
آیت الله #کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
روایتی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته ؛ اما اگر این روایت ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
«حضرت آیت الله کاشانی درگذشت » این تیتر اول کیهان در آن روز بود ؛ در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» ! راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله » اختصاص می داد؟! و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و #مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب » است؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 #مصدق و
حافظه تاریخی ملت.!
شایدبرای ثبت مصدق درتاریخ نه زادروزش در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸و نه سالروزش در۱۴ اسفند۱۳۴۵ به کار می آید نه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نه حتی روزملی شدن صنعت نفت...
قسمت شگفت وعبرت آمیز زندگی او فصل محاکمه نظامی مصدق است!
برگشتن ورق روزگار برای کسی که در دوره ای قلب یک کشوردر سینه اش می تپید و ناگهان در اتفاقی نه چندان تازه ۱۳سال تنهایی نصیبش می شود بدون اعتراضی بدون هیاهویی بدون حتی پچ پچ درگوشی درباره او در جامعه خفته آن روزگار...
انگار کسی اصلا اورا نمی شناخته...
قیامی برای دفاع از او که بماند حتی وکیلی نیز برای حضور در دادگاه فرمایشی اش قدعلم نمی کند!
در سالروزدر گذشتش یادش را گرامی می داریم وبه روح پرفتوحش درودمی فرستیم.
⏰۱ دقیقه
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
حافظه تاریخی ملت.!
شایدبرای ثبت مصدق درتاریخ نه زادروزش در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸و نه سالروزش در۱۴ اسفند۱۳۴۵ به کار می آید نه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نه حتی روزملی شدن صنعت نفت...
قسمت شگفت وعبرت آمیز زندگی او فصل محاکمه نظامی مصدق است!
برگشتن ورق روزگار برای کسی که در دوره ای قلب یک کشوردر سینه اش می تپید و ناگهان در اتفاقی نه چندان تازه ۱۳سال تنهایی نصیبش می شود بدون اعتراضی بدون هیاهویی بدون حتی پچ پچ درگوشی درباره او در جامعه خفته آن روزگار...
انگار کسی اصلا اورا نمی شناخته...
قیامی برای دفاع از او که بماند حتی وکیلی نیز برای حضور در دادگاه فرمایشی اش قدعلم نمی کند!
در سالروزدر گذشتش یادش را گرامی می داریم وبه روح پرفتوحش درودمی فرستیم.
⏰۱ دقیقه
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مشاهدات و خاطرات #میرزاجوادخان عامری(معین الممالک)، تالیف دکتر هوشنگ عامری، صفحه ۱۶۰
«رضاشاه، برخلاف بسیاری دیگر از مستبدان، آدم خونخوار نبود و تعداد کسانی که در دوران ایشان به نحوی از انحاء توسط دولت از بین رفتند انگشتشمار بود و تقریباً تمامی آنها آدمهایی بودند که رضاشاه از آنها واهمه پیدا کرده بود و یا، به درست یا به غلط، آنها را مضّر به حال مملکت میدانست...
در این مورد باید یادآوری کرد که رضاشاه هرگز درصدد از بین بردن رجالی مانند #قوام_السلطنه و دکتر #مصدق که به هر حال با او روابط خوبی نداشتند برنیامد...
او حتی در تمامی دوران سلطنتش، از دانش و بینش برخی دیگر از رجال، حتی آنهایی که به مخالفت با سلطنت ایشان برخاسته بودند، از جمله سیّد #حسن_تقیزاده و #حسین_علاء بهره جست و برای پیشرفت مملکت به نحو احسن از وجود آنها استفاده نمود».
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
«رضاشاه، برخلاف بسیاری دیگر از مستبدان، آدم خونخوار نبود و تعداد کسانی که در دوران ایشان به نحوی از انحاء توسط دولت از بین رفتند انگشتشمار بود و تقریباً تمامی آنها آدمهایی بودند که رضاشاه از آنها واهمه پیدا کرده بود و یا، به درست یا به غلط، آنها را مضّر به حال مملکت میدانست...
در این مورد باید یادآوری کرد که رضاشاه هرگز درصدد از بین بردن رجالی مانند #قوام_السلطنه و دکتر #مصدق که به هر حال با او روابط خوبی نداشتند برنیامد...
او حتی در تمامی دوران سلطنتش، از دانش و بینش برخی دیگر از رجال، حتی آنهایی که به مخالفت با سلطنت ایشان برخاسته بودند، از جمله سیّد #حسن_تقیزاده و #حسین_علاء بهره جست و برای پیشرفت مملکت به نحو احسن از وجود آنها استفاده نمود».
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
نگاه مغشوش به «۲۸ مرداد» !!!
🔹️روایت ما ایرانیان از «کودتای ۲۸ مرداد» آنچنان مغشوش، متناقض و متضاد است، که اگر همکار من، محقق بختبرگشتۀ مریخی، اینبار نه برای انقلاب سال ۵۷، بلکه برای تهیۀ گزارشی پیرامون وقایعی که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاده، بهایران میآمد، دچار همان آشفتگی ذهنی میشد که در گزارش قبلیاش در مورد انقلاب سال ۵۷ شده بود. احتمالاً به همان تردید قبلیاش میرسید که شاید بیش از یک ۲۸ مرداد در ایران اتفاق افتاده.
🔹️در یکی، #مصدق «فرشته» است و #محمدرضاشاه «اهریمن». اولی، یعنی مصدق، ملی، وطنپرست، آزادیخواه، مقید به قانون، که تلاش میکند به پنجاه سال غارت منابع نفتی ایران توسط انگلستان استعمارگر و دخالت بیگانگان در امور ایران خاتمه دهد. ایستادگی، مقاوت، تسلیمنشدن و کنار نیامدن او در برابر خواستهها و زورگوییهای غربیها، که همچنان خواهان غارت منافع ملی ایران و ادامۀ رفتار ظالمانۀ ارباب - رعیتی با مردم نجیب و وطنپرست کشورمان بودند، سبب شد تا لندن و واشنگتن در یک کودتای ظالمانه، دولت ملی مصدق را سرنگون نمایند. طیفی از درباریها، فرماندهان نظامی، عوامل و رجال سیاسی وابسته به انگلستان، برخی یاران سابق مصدق و بالأخره کسانی که آمریکاییها آنان را خریداری کرده و در رأسشان «محمدرضاشاه پهلوی» قرار داشت، کودتایی را که سازمان «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» طراحی کرده بودند، از قوه به فعل در آوردند.
🔹️در روایت دیگری، درست برعکس روایت بالا، اینبار شاه فرشته و مصدق اهریمن شدهاند. مصدق نه وطنپرست است، نه آزادیخواه و نه مقید به قانون. او یک اریستوکرات متکبر و مغرور قاجار است، سرشار از جاهطلبی و همچون بسیاری از قاجارهای دیگر، نه چشم دیدن پهلویها را دارد و نه انگلیسیها، که بهزعم او، رضاشاه را بهقدرت رساندند. نفت را بواسطۀ همان بغض و کینههای تاریخی ملی میکند و بعد از ملیشدن هم، نفرت از انگلستان مانع از رسیدن به هرگونه توافقی با لندن میشود.
🔹️او از هیچ فشار و قانونشکنی علیه شاه خودداری نمیکند. هیچ قدرت و اختیاراتی برای وی قائل نمیشود و وضعیتی برای پادشاه جوان بهوجود میآورد، که او بعد از فرمان عزل مصدق و انتصاب #تیمسارزاهدی به نخستوزیری، مجبور به ترک کشور میشود. اما مردم سرانجام بهطرفداری از پادشاه محبوبشان قیام کرده و به حکومت غیرقانونی مصدق پایان میبخشند.
🔹️بجز عقب ماندگی در علوم انسانی، چه توضیح دیگری باقی میماند؟
✍ #صادق_زیباکلام
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
🔹️روایت ما ایرانیان از «کودتای ۲۸ مرداد» آنچنان مغشوش، متناقض و متضاد است، که اگر همکار من، محقق بختبرگشتۀ مریخی، اینبار نه برای انقلاب سال ۵۷، بلکه برای تهیۀ گزارشی پیرامون وقایعی که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاده، بهایران میآمد، دچار همان آشفتگی ذهنی میشد که در گزارش قبلیاش در مورد انقلاب سال ۵۷ شده بود. احتمالاً به همان تردید قبلیاش میرسید که شاید بیش از یک ۲۸ مرداد در ایران اتفاق افتاده.
🔹️در یکی، #مصدق «فرشته» است و #محمدرضاشاه «اهریمن». اولی، یعنی مصدق، ملی، وطنپرست، آزادیخواه، مقید به قانون، که تلاش میکند به پنجاه سال غارت منابع نفتی ایران توسط انگلستان استعمارگر و دخالت بیگانگان در امور ایران خاتمه دهد. ایستادگی، مقاوت، تسلیمنشدن و کنار نیامدن او در برابر خواستهها و زورگوییهای غربیها، که همچنان خواهان غارت منافع ملی ایران و ادامۀ رفتار ظالمانۀ ارباب - رعیتی با مردم نجیب و وطنپرست کشورمان بودند، سبب شد تا لندن و واشنگتن در یک کودتای ظالمانه، دولت ملی مصدق را سرنگون نمایند. طیفی از درباریها، فرماندهان نظامی، عوامل و رجال سیاسی وابسته به انگلستان، برخی یاران سابق مصدق و بالأخره کسانی که آمریکاییها آنان را خریداری کرده و در رأسشان «محمدرضاشاه پهلوی» قرار داشت، کودتایی را که سازمان «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» طراحی کرده بودند، از قوه به فعل در آوردند.
🔹️در روایت دیگری، درست برعکس روایت بالا، اینبار شاه فرشته و مصدق اهریمن شدهاند. مصدق نه وطنپرست است، نه آزادیخواه و نه مقید به قانون. او یک اریستوکرات متکبر و مغرور قاجار است، سرشار از جاهطلبی و همچون بسیاری از قاجارهای دیگر، نه چشم دیدن پهلویها را دارد و نه انگلیسیها، که بهزعم او، رضاشاه را بهقدرت رساندند. نفت را بواسطۀ همان بغض و کینههای تاریخی ملی میکند و بعد از ملیشدن هم، نفرت از انگلستان مانع از رسیدن به هرگونه توافقی با لندن میشود.
🔹️او از هیچ فشار و قانونشکنی علیه شاه خودداری نمیکند. هیچ قدرت و اختیاراتی برای وی قائل نمیشود و وضعیتی برای پادشاه جوان بهوجود میآورد، که او بعد از فرمان عزل مصدق و انتصاب #تیمسارزاهدی به نخستوزیری، مجبور به ترک کشور میشود. اما مردم سرانجام بهطرفداری از پادشاه محبوبشان قیام کرده و به حکومت غیرقانونی مصدق پایان میبخشند.
🔹️بجز عقب ماندگی در علوم انسانی، چه توضیح دیگری باقی میماند؟
✍ #صادق_زیباکلام
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
#مصدق و
کاشانی
آیت الله کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از واقعه ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
مدارکی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته است ..
اما اگر این مدارک ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
" #حضرت_آیت_الله کاشانی درگذشت"
این تیتر اول کیهان در آن روز بود ..
در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» !
راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله» اختصاص می داد؟!
و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب»؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
کاشانی
آیت الله کاشانی ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ ، هشت سال پس از واقعه ۲۸ مرداد در خانه اش در تهران درگذشت .
مدارکی وجود دارد که در دوران بیماری کاشانی ، شاه به ملاقات او رفته است ..
اما اگر این مدارک ها را هم نپذیریم، صفحه اول روزنامه کیهان در روز فوت کاشانی گویای واقعیت هایی تاریخی غیرقابل کتمانی است:
" #حضرت_آیت_الله کاشانی درگذشت"
این تیتر اول کیهان در آن روز بود ..
در ادامه کیهان خبر داد که «ادارات دولتی به احترام درگذشت آیت الله کاشانی از ظهر تعطیل شد» و حتی «موسیقی رادیو تا ساعت ۱۰ صبح فردا تعطیل شد» !
راستی چگونه بود که در روزهایی که مصدق در حصر بود و نام بردن از او ممنوع، کیهان تیتر اول خود را به «حضرت آیت الله» اختصاص می داد؟!
و سوالی مهمتر این که چرا کاشانی هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «حضرت آیت الله » است و مصدق هم در حکومت شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی «مغضوب»؟!
عجیب نیست که آن همیشه مغضوب ، همواره در یاد مردم هست ولی سالگرد فوت این همیشه حضرت را کسی به یاد نمی آورد؟
✍ #محمدحسین_روانبخش
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
چرا گذشته چراغِ راه آینده نمیشود...؟!
قبلا بارها نوشته ام که بر دوستی روسها اعتمادی نیست، ایران از هیچ کشوری به اندازه روسیه ضربه نخورده، آنها بارها به دوستانشان خیانت کرده اند.
در «نشست وزرای خارجه مجمع همکاری...» که در۲۹ آذر برگزار شد، دیدید که روسیه(نزدیکترین و استراتژیکی ترین دوست ایران) یکبار دیگر، تمامیت ارضی ما را نشانه گرفت اما حتی سفیرش نیز برای اعتراض احضار نشده!
و ما به اسناد تاریخی متوسل می گردیم تا به نزدیکترین دوست، ثابت کنیم که آن جزایر مال ماست...!
هنگامی که میرزاکوچک خان با کمک روسها«جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران» را بوجود آورد هرگز از نیات روسها خبر نداشت، وقتی روسها با کودتای خیانت آمیز احسان الله خان کنارش زدند، او فکر میکرد مقامات بالای روسی از این خیانت بی خبرند، پس، نامه هایِ شکایت به سران شوروی نوشت، اما آنها شکوائیه های میرزا را میخواندند و به سادگی او می خندیدند!
پیروزیهای اولیه در انزلی، روسها را مشتبه ساخت كه ایران آماده انقلاب سوسیالیستی و پیوستن به اقمار شوروی است!
ارجونیکیدزه، رئیس دفتر قفقاز نوشت«... با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی باید قدرت شوروی را اعلام کرده، شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تصرف کنیم»
و ترویانوسکی نوشت که «برای توفیق انقلاب در شرق، شوروی باید اولین کشوری را که تسخیر کند ایران است، ایران باید از آن ما باشد»
اما اوضاع بر وفق پندار روسها نرفت، پس در ۱۹۲۱پیمان دوستی با ایران بستند و پایان دردناک نهضت جنگل و میرزا و احسان الله خان و تصفیه و اعدامش به همراه تمامی رهبران حزب کمونیست ایران بدست استالین...!
👈باردیگر آن خنجرِ مخصوص روسی در جریان فرقه دمکرات آذربایجان و مهاباد!
آنزمان که خیانت روسها به دوستانش آشکار شد #سیدجعفرپیشه_وری آنان را به میمونهایی تشبیه کرد که در وقت غرق شدن، پا بر روی بچه شان می گذارند و تنها خود را نجات میدهند!.
و پایان دردناک پیشه وری و آوارگیهای زنش و تنها پسرش...!
تاریخ پر از درسها و عبرتهاست.
در تحریم نفتی #مصدق، روسها در کنار انگلستان قرار گرفتند تا کمر مصدق را بشکنند و شکستند، چون روسها مصدق را بانی سیاست موازنه منفی در مجلس ۱۴ می دانستند که مانع واگذاری نفت شمال به روسها شده...
در حساسترین زمان نزدیک به کودتا، خلیل ملکی از روسها انتقاد کرد که چرا بجای اقدام موثر در شکست قطعی محاصره فروش نفت ایران، به تحریم کمک میکنند؟!
(نیروی سوم، مورخه ۲۰ مرداد۱۳۳۲)
اما ستون پنجم روسها در ایران یعنی حزب توده، خلیل ملکی را «مبتلا به صرع دانست که هذیان میگوید و جاسوس آمریکا نامیدنش»!
(شهباز، شماره ۵۷۵ ، ۲۲مرداد ۱۳۳۲، ص۱)
روسها نه تنها نفت ایران را با ۵۰ درصد تخفیف نخریدند بلکه نگذاشتند کشورهای پیرو خود نیز بخرند!
وقتی ایران با تخفیف، ژاپن را موافق خرید نفتش کرد، ناگهان، شوروی با پیشنهاد تخفیف بیشتر به ژاپن، داد وستد نفتی ایران و ژاپن را برهم زد.
(کارنامه مصدق و حزب توده، شاکری...ج دوم، ص ۸۰)
👈اما پس از انقلاب، بزرگترین ضربه به ارتش ایران را روسها و #ستون_پنجم_آنها یعنی #حزب_توده زد، نانوشته ترین تاریخی که باید نوشته شود!
روسها ارتش ایران را آمریکایی میدانستند و چشم دیدنش را نداشتند، پس شگفت انگیز نیست که روزنامه مردم ارگان حزب توده، مشحون از حمله به ارتش و تاکید بر تصفیه آن بوده است!
روسها و حزب توده با کودتای ساختگی نوژه، با یک تیر دو نشان زدند:
از یک طرف اعدام افسران ارتشی و از طرف دیگر، اثبات مودتشان با جمهوری اسلامی به خاطر رساندن خبر کودتا از سوی #نورالدین_کیانوری و رفع خطر!
وقتی ارتش ایران با این ضربات کوبیده شد آنوقت حمله صدام رسید!
روسها قبل از حمله، کیانوری را فرستادند تا خبر حمله قریب الوقوع صدام را به مقامات ایرانی برساند، البته کیانوری نگفت خبر را رفقای روسی داده بلکه گفت:
«دوستان ما در حزب شیوعی(حزب کمونیست عراق) در اختیار ما گذاشتند...»
روسها به صدام هر نوع سلاح فروختند اما از فروش #سیم_خاردار هم به ایران به عنوان اینکه سلاح جنگی است خودداری کردند...!
شیطنت مخصوص روسی در مورد جزایر سه گانه ایرانی، نه اولین بوده و نه آخرین خواهد بود.
👈 آنها می دانند که ایران در میان کشورهای قدرتمند تنهاست پس هر شیطنتی بکنند باز مقامات ایرانی مجبور خواهند شد که به نامادری خود رو آورند...
سخن #نظامی_گنجوی از فراز هزار سال که روسها قدرت امروزی را نداشتند و بصورت قبیله ای میزیستند همچنان گویی تازه است:
ز روسى نجويد كسى مردمى
که جز صورتى نيستشان زآدمى
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
قبلا بارها نوشته ام که بر دوستی روسها اعتمادی نیست، ایران از هیچ کشوری به اندازه روسیه ضربه نخورده، آنها بارها به دوستانشان خیانت کرده اند.
در «نشست وزرای خارجه مجمع همکاری...» که در۲۹ آذر برگزار شد، دیدید که روسیه(نزدیکترین و استراتژیکی ترین دوست ایران) یکبار دیگر، تمامیت ارضی ما را نشانه گرفت اما حتی سفیرش نیز برای اعتراض احضار نشده!
و ما به اسناد تاریخی متوسل می گردیم تا به نزدیکترین دوست، ثابت کنیم که آن جزایر مال ماست...!
هنگامی که میرزاکوچک خان با کمک روسها«جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران» را بوجود آورد هرگز از نیات روسها خبر نداشت، وقتی روسها با کودتای خیانت آمیز احسان الله خان کنارش زدند، او فکر میکرد مقامات بالای روسی از این خیانت بی خبرند، پس، نامه هایِ شکایت به سران شوروی نوشت، اما آنها شکوائیه های میرزا را میخواندند و به سادگی او می خندیدند!
پیروزیهای اولیه در انزلی، روسها را مشتبه ساخت كه ایران آماده انقلاب سوسیالیستی و پیوستن به اقمار شوروی است!
ارجونیکیدزه، رئیس دفتر قفقاز نوشت«... با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی باید قدرت شوروی را اعلام کرده، شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تصرف کنیم»
و ترویانوسکی نوشت که «برای توفیق انقلاب در شرق، شوروی باید اولین کشوری را که تسخیر کند ایران است، ایران باید از آن ما باشد»
اما اوضاع بر وفق پندار روسها نرفت، پس در ۱۹۲۱پیمان دوستی با ایران بستند و پایان دردناک نهضت جنگل و میرزا و احسان الله خان و تصفیه و اعدامش به همراه تمامی رهبران حزب کمونیست ایران بدست استالین...!
👈باردیگر آن خنجرِ مخصوص روسی در جریان فرقه دمکرات آذربایجان و مهاباد!
آنزمان که خیانت روسها به دوستانش آشکار شد #سیدجعفرپیشه_وری آنان را به میمونهایی تشبیه کرد که در وقت غرق شدن، پا بر روی بچه شان می گذارند و تنها خود را نجات میدهند!.
و پایان دردناک پیشه وری و آوارگیهای زنش و تنها پسرش...!
تاریخ پر از درسها و عبرتهاست.
در تحریم نفتی #مصدق، روسها در کنار انگلستان قرار گرفتند تا کمر مصدق را بشکنند و شکستند، چون روسها مصدق را بانی سیاست موازنه منفی در مجلس ۱۴ می دانستند که مانع واگذاری نفت شمال به روسها شده...
در حساسترین زمان نزدیک به کودتا، خلیل ملکی از روسها انتقاد کرد که چرا بجای اقدام موثر در شکست قطعی محاصره فروش نفت ایران، به تحریم کمک میکنند؟!
(نیروی سوم، مورخه ۲۰ مرداد۱۳۳۲)
اما ستون پنجم روسها در ایران یعنی حزب توده، خلیل ملکی را «مبتلا به صرع دانست که هذیان میگوید و جاسوس آمریکا نامیدنش»!
(شهباز، شماره ۵۷۵ ، ۲۲مرداد ۱۳۳۲، ص۱)
روسها نه تنها نفت ایران را با ۵۰ درصد تخفیف نخریدند بلکه نگذاشتند کشورهای پیرو خود نیز بخرند!
وقتی ایران با تخفیف، ژاپن را موافق خرید نفتش کرد، ناگهان، شوروی با پیشنهاد تخفیف بیشتر به ژاپن، داد وستد نفتی ایران و ژاپن را برهم زد.
(کارنامه مصدق و حزب توده، شاکری...ج دوم، ص ۸۰)
👈اما پس از انقلاب، بزرگترین ضربه به ارتش ایران را روسها و #ستون_پنجم_آنها یعنی #حزب_توده زد، نانوشته ترین تاریخی که باید نوشته شود!
روسها ارتش ایران را آمریکایی میدانستند و چشم دیدنش را نداشتند، پس شگفت انگیز نیست که روزنامه مردم ارگان حزب توده، مشحون از حمله به ارتش و تاکید بر تصفیه آن بوده است!
روسها و حزب توده با کودتای ساختگی نوژه، با یک تیر دو نشان زدند:
از یک طرف اعدام افسران ارتشی و از طرف دیگر، اثبات مودتشان با جمهوری اسلامی به خاطر رساندن خبر کودتا از سوی #نورالدین_کیانوری و رفع خطر!
وقتی ارتش ایران با این ضربات کوبیده شد آنوقت حمله صدام رسید!
روسها قبل از حمله، کیانوری را فرستادند تا خبر حمله قریب الوقوع صدام را به مقامات ایرانی برساند، البته کیانوری نگفت خبر را رفقای روسی داده بلکه گفت:
«دوستان ما در حزب شیوعی(حزب کمونیست عراق) در اختیار ما گذاشتند...»
روسها به صدام هر نوع سلاح فروختند اما از فروش #سیم_خاردار هم به ایران به عنوان اینکه سلاح جنگی است خودداری کردند...!
شیطنت مخصوص روسی در مورد جزایر سه گانه ایرانی، نه اولین بوده و نه آخرین خواهد بود.
👈 آنها می دانند که ایران در میان کشورهای قدرتمند تنهاست پس هر شیطنتی بکنند باز مقامات ایرانی مجبور خواهند شد که به نامادری خود رو آورند...
سخن #نظامی_گنجوی از فراز هزار سال که روسها قدرت امروزی را نداشتند و بصورت قبیله ای میزیستند همچنان گویی تازه است:
ز روسى نجويد كسى مردمى
که جز صورتى نيستشان زآدمى
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
فرخی یزدی
روزنامه نگار تندی که فضای باز سیاسی را پاس نداشت...
در تاریخ ایران کمتر فضای دمکراتیک بوده اما برهه های کوتاهِ فضای باز نیز مردم و مطبوعات، کمتر توانسته اند بهره جویند، آنان مانند زنجیریان غار افلاطون چون پایشان همیشه در زنجیر بوده وقتی هم زنجیر از پایشان برداشته میشد نمی توانستند بدرستی راه روند و زمین می خوردند...!
🔻به دوران مشروطیت که سایه استبداد اندکی زایل گشت تندروی روزنامه نگاران بجایی رسید که که مادر شاه را فاحشه خواندند!
به دوران #مصدق که روزنامه ها آزاد بود از فحاشی به مصدق نیز دریغ نکردند ریچارد کاتم مینویسد ما در غرب مقالات ضدمصدقی مینوشتیم ۴۰ دلار به مطبوعات تهران می دادیم و آنها چاپ می کردند...!
و البته وقتی کودتاگران بازگشتند و رفت آنکه بر مطبوعات رفت!
به دوران دولت مستعجل بختیار که سایه شوم پرویز ثابتی و همکارانش زایل گشته بود اما روزنامه نگاران بدنبال مدینه ای فاضله در افقهای دور شدند...!
👈سرنوشت فرخی یزدی روزنامه نگار عبرت انگیزترین نمونه است:
#احمدشاه دمکرات، ملتزم به اصول مشروطه بود و فرخی یزدی مقاله تندی در (روزنامه قیام، اول بهمن ۱۳۰۱ ، شماره ۳) نوشته و شدیدا بر شاه تاخته، او را عیاش نامید!
فرخی می گفت چرا احمدشاه، قوام السلطنه را از نخست وزیری عزل نمیکند!؟ و احمدشاه که ملتزم به قانون اساسی مشروطه بود نمی توانست نخست وزیر را عزل کند، اما روزنامه نگار بر شاه می تاخت که چرا پا بر روی قانون اساسی نمی گذارد!
سرانجام احمدشاه مانند یک شهروند عادی، از توهین روزنامه نگار به محکمه شکایت کرد، دادگاه مدیر مسئول روزنامه(موسوی زاده) را فراخوانده و هیئت منصفه تشکیل گردید، صدها نفر از روزنامه نگاران و طبقات مختلف در دادگاه حضور یافتند. این یعنی یکی از درخشانترین سکانس تاریخ ایران که به مانند الماسی از ورای تاریخنویسی به غایت کدرِ پهلویسم می درخشد!
قبل از این تنها در فولکلورهای مادربزرگانمان شنیده بودیم دنیای زیبایی که در آن، شاه با گدا برابر باشند!
و اندکی بعد احمدشاه روزنامه نگار را بخشیده شکایت خودش را پس می گیرد.
🔻زمان گذشت و دوران رضاشاه و قلع و قمع روزنامه نگاران رسید، فرخی مخفیانه فرار کرده خود را به آلمان رساند، پس از یکسال دربدری با ضمانت #تیمورتاش به ایران بازگشت، اما تیمورتاش که مغضوب و کشته شد، دژخیمان بدستور رضاشاه، فرخی یزدی را زیر نظر گرفتند تا بلکه اشتباهی کند، اما او در آن خفقان، مواظب بود گزک بدست دیکتاتور ندهد، دژخیمان بدنبال بهانه شدند و همیشه پیدا کردن بهانه در نظامهای توتالیتر مثل آب خوردن است!
پس بزودی بهانه پیدا شد! در ۱۳۱۵خورشیدی #آقارضاکتابچی کاغذ فروش را وادار کردند تا شکایتی که مربوط به شش سال پیش بابت پول کاغذ #روزنامه_طوفان بوده به جریان اندازد و بدین ترتیب، فرخی بازداشت شد، بازداشتِ حقوقی را تبدیل به حبس سیاسی کردند و دیگر از اینجا تا روزی که پزشک احمدی بر سینه روزنامه نگار نشست چندان فاصله ای نبود!
🔻 #سیدجعفرپیشه_وری در خاطراتش از رنجهای فرخی یزدی در زندان مخوف قصر نوشته. فرخی یزدی از فشار زندان، خودکشی کرده تریاک خورد اما زندانبانان نگذاشتند، چند بار اعتصاب غذا کرد باز نگذاشتند بمیرد، یکبار خطاب به دژخیمان گفت:
👈«من می خواهم زندگی کنم شما نمی گذارید، می خواهم بمیرم باز نمی گذارید پس من چه کنم...؟!»
رئیس زندان #سرهنگ_پاشاخان_مبشر با خنده و استهزا گفت:
«آقای فرخی یزدی بزودی تکلیف شما را تعیین می کنیم»
و بزودی تکلیفش را تعیین کردند!
روزنامه نگار را برای کشتن، به زندان مجرد بردند تمام شیشه های اتاقش را گل سفید مالیدند و در غروب ۲۴ مهر ۱۳۱۸ش پزشک احمدی با همان کیف مشگی معروفش به همراه نیرومند و یک پاسبان تنومند وارد اتاق روزنامه نگار شد.
در آن لحظات جان کَندن، آیا روزنامه نگار با تحسر به یاد شکایت احمدشاه افتاده بوده...؟!
🔻فرخی یزدی و روزنامه نگاران تندروی که فضای باز موقتی را پاس نمیدارند سرنوشت شان مانند عبدالله ابن عمر می شود که با علی(ع) بیعت نکرد و علی در حق وی گفت:
«دست بیعت بر دست من نمی گذاری و روزگاری می رسد که مجبور شوی دست در پایِ خلیفه جور بگذاری!»
و زمان گذشت و دوران عبدالملک ابن مروان رسید و گماشته اش حجاج که شنیدن نامش مو بر تن آدمها راست می کرد!
آن زمان عبدالله ابن عمر را دیده بودند که از ترس با عجله برای بیعت عازم بارگاه حجاج میشود و وقتی وارد میشود، حجاج لم داده بود و عبدالله ابن عمر تعظیمی کرده، دستش را برای بیعت دراز میکند و حجاج میگوید:
«نمی توانم برخیزم و دستم را دراز کنم، از همانجا دست بر پایم بگذار و برو...!»
🔻و این مثل به یادگار ماند که:
مردمی که قدر دست علی(ع) را ندانند مجبور به بیعت با پای حجاج می گردند...!
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
روزنامه نگار تندی که فضای باز سیاسی را پاس نداشت...
در تاریخ ایران کمتر فضای دمکراتیک بوده اما برهه های کوتاهِ فضای باز نیز مردم و مطبوعات، کمتر توانسته اند بهره جویند، آنان مانند زنجیریان غار افلاطون چون پایشان همیشه در زنجیر بوده وقتی هم زنجیر از پایشان برداشته میشد نمی توانستند بدرستی راه روند و زمین می خوردند...!
🔻به دوران مشروطیت که سایه استبداد اندکی زایل گشت تندروی روزنامه نگاران بجایی رسید که که مادر شاه را فاحشه خواندند!
به دوران #مصدق که روزنامه ها آزاد بود از فحاشی به مصدق نیز دریغ نکردند ریچارد کاتم مینویسد ما در غرب مقالات ضدمصدقی مینوشتیم ۴۰ دلار به مطبوعات تهران می دادیم و آنها چاپ می کردند...!
و البته وقتی کودتاگران بازگشتند و رفت آنکه بر مطبوعات رفت!
به دوران دولت مستعجل بختیار که سایه شوم پرویز ثابتی و همکارانش زایل گشته بود اما روزنامه نگاران بدنبال مدینه ای فاضله در افقهای دور شدند...!
👈سرنوشت فرخی یزدی روزنامه نگار عبرت انگیزترین نمونه است:
#احمدشاه دمکرات، ملتزم به اصول مشروطه بود و فرخی یزدی مقاله تندی در (روزنامه قیام، اول بهمن ۱۳۰۱ ، شماره ۳) نوشته و شدیدا بر شاه تاخته، او را عیاش نامید!
فرخی می گفت چرا احمدشاه، قوام السلطنه را از نخست وزیری عزل نمیکند!؟ و احمدشاه که ملتزم به قانون اساسی مشروطه بود نمی توانست نخست وزیر را عزل کند، اما روزنامه نگار بر شاه می تاخت که چرا پا بر روی قانون اساسی نمی گذارد!
سرانجام احمدشاه مانند یک شهروند عادی، از توهین روزنامه نگار به محکمه شکایت کرد، دادگاه مدیر مسئول روزنامه(موسوی زاده) را فراخوانده و هیئت منصفه تشکیل گردید، صدها نفر از روزنامه نگاران و طبقات مختلف در دادگاه حضور یافتند. این یعنی یکی از درخشانترین سکانس تاریخ ایران که به مانند الماسی از ورای تاریخنویسی به غایت کدرِ پهلویسم می درخشد!
قبل از این تنها در فولکلورهای مادربزرگانمان شنیده بودیم دنیای زیبایی که در آن، شاه با گدا برابر باشند!
و اندکی بعد احمدشاه روزنامه نگار را بخشیده شکایت خودش را پس می گیرد.
🔻زمان گذشت و دوران رضاشاه و قلع و قمع روزنامه نگاران رسید، فرخی مخفیانه فرار کرده خود را به آلمان رساند، پس از یکسال دربدری با ضمانت #تیمورتاش به ایران بازگشت، اما تیمورتاش که مغضوب و کشته شد، دژخیمان بدستور رضاشاه، فرخی یزدی را زیر نظر گرفتند تا بلکه اشتباهی کند، اما او در آن خفقان، مواظب بود گزک بدست دیکتاتور ندهد، دژخیمان بدنبال بهانه شدند و همیشه پیدا کردن بهانه در نظامهای توتالیتر مثل آب خوردن است!
پس بزودی بهانه پیدا شد! در ۱۳۱۵خورشیدی #آقارضاکتابچی کاغذ فروش را وادار کردند تا شکایتی که مربوط به شش سال پیش بابت پول کاغذ #روزنامه_طوفان بوده به جریان اندازد و بدین ترتیب، فرخی بازداشت شد، بازداشتِ حقوقی را تبدیل به حبس سیاسی کردند و دیگر از اینجا تا روزی که پزشک احمدی بر سینه روزنامه نگار نشست چندان فاصله ای نبود!
🔻 #سیدجعفرپیشه_وری در خاطراتش از رنجهای فرخی یزدی در زندان مخوف قصر نوشته. فرخی یزدی از فشار زندان، خودکشی کرده تریاک خورد اما زندانبانان نگذاشتند، چند بار اعتصاب غذا کرد باز نگذاشتند بمیرد، یکبار خطاب به دژخیمان گفت:
👈«من می خواهم زندگی کنم شما نمی گذارید، می خواهم بمیرم باز نمی گذارید پس من چه کنم...؟!»
رئیس زندان #سرهنگ_پاشاخان_مبشر با خنده و استهزا گفت:
«آقای فرخی یزدی بزودی تکلیف شما را تعیین می کنیم»
و بزودی تکلیفش را تعیین کردند!
روزنامه نگار را برای کشتن، به زندان مجرد بردند تمام شیشه های اتاقش را گل سفید مالیدند و در غروب ۲۴ مهر ۱۳۱۸ش پزشک احمدی با همان کیف مشگی معروفش به همراه نیرومند و یک پاسبان تنومند وارد اتاق روزنامه نگار شد.
در آن لحظات جان کَندن، آیا روزنامه نگار با تحسر به یاد شکایت احمدشاه افتاده بوده...؟!
🔻فرخی یزدی و روزنامه نگاران تندروی که فضای باز موقتی را پاس نمیدارند سرنوشت شان مانند عبدالله ابن عمر می شود که با علی(ع) بیعت نکرد و علی در حق وی گفت:
«دست بیعت بر دست من نمی گذاری و روزگاری می رسد که مجبور شوی دست در پایِ خلیفه جور بگذاری!»
و زمان گذشت و دوران عبدالملک ابن مروان رسید و گماشته اش حجاج که شنیدن نامش مو بر تن آدمها راست می کرد!
آن زمان عبدالله ابن عمر را دیده بودند که از ترس با عجله برای بیعت عازم بارگاه حجاج میشود و وقتی وارد میشود، حجاج لم داده بود و عبدالله ابن عمر تعظیمی کرده، دستش را برای بیعت دراز میکند و حجاج میگوید:
«نمی توانم برخیزم و دستم را دراز کنم، از همانجا دست بر پایم بگذار و برو...!»
🔻و این مثل به یادگار ماند که:
مردمی که قدر دست علی(ع) را ندانند مجبور به بیعت با پای حجاج می گردند...!
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
پول ملی،
#ناموس_ملی!!!
زمانی که دکتر #مصدق، دکتر یالمار شاخت اقتصاد دان مشهور آلمانی(وزیر پیشین دارایی هیتلر) را برای اصلاح وضعیت اقتصادی کشور به ایران دعوت کرد، شاخت به مصدق یاد آور شد که فقط "خاک وطن" ناموس ایرانیان نیست،
👈بلکه ارزش پول ملی نیز باید ناموس ایرانیان باشد. دکتر مصدق نیز با کمک شاخت تمام تلاش خود را بکار برد تا در بحران اقتصادی ناشی از فشار استعمار انگلیس، اقتصاد ایران را سامان دهد.
امروز که خبر صعود ترسناک دلار و سکه و سقوط بیش از پیش ریال ایران را می بینم به یاد سخن شاخت می افتم و می پرسم:
این بی ناموسی بزرگ تا کجا ادامه خواهد داشت؟
شاخت کاملا درست می گفت! ارزش پول ملی، ناموس ملی ایران است. زیرا که سقوط ریال یعنی افزایش چند برابری فقر و از هم پاشیدگی بیشتر خانواده ها و در هم شکستن آبرو و حیثیت میلیون ها خانواده!
آیا این بی ناموسی دست کمی از بی ناموسی از دست رفتن "خاک وطن" است؟
#فرهادنوروزی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#ناموس_ملی!!!
زمانی که دکتر #مصدق، دکتر یالمار شاخت اقتصاد دان مشهور آلمانی(وزیر پیشین دارایی هیتلر) را برای اصلاح وضعیت اقتصادی کشور به ایران دعوت کرد، شاخت به مصدق یاد آور شد که فقط "خاک وطن" ناموس ایرانیان نیست،
👈بلکه ارزش پول ملی نیز باید ناموس ایرانیان باشد. دکتر مصدق نیز با کمک شاخت تمام تلاش خود را بکار برد تا در بحران اقتصادی ناشی از فشار استعمار انگلیس، اقتصاد ایران را سامان دهد.
امروز که خبر صعود ترسناک دلار و سکه و سقوط بیش از پیش ریال ایران را می بینم به یاد سخن شاخت می افتم و می پرسم:
این بی ناموسی بزرگ تا کجا ادامه خواهد داشت؟
شاخت کاملا درست می گفت! ارزش پول ملی، ناموس ملی ایران است. زیرا که سقوط ریال یعنی افزایش چند برابری فقر و از هم پاشیدگی بیشتر خانواده ها و در هم شکستن آبرو و حیثیت میلیون ها خانواده!
آیا این بی ناموسی دست کمی از بی ناموسی از دست رفتن "خاک وطن" است؟
#فرهادنوروزی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
«بروید از شاه بپرسید چرا من زندانم!»
سیزده سال نخستوزیر ایران بود.
این طولانیترین دوران ریاست دولت از دوران مشروطه است: #امیرعباس_هویدا
پدرش در کشورهای عربی دیپلمات بود و خودش نیز فارغالتحصیل علومسیاسی از بروکسل بود.
تحصیلات مناسب، پدر بانفوذ و دوستان سردمدار و لیافت فردی، اینها عواملی بودند که باعث شد او خیلی زود به وزارت دارایی حسنعلی منصور رسد.
فداییان اسلام #حسنعلی_منصور را در اول بهمن ۱۳۴۳ ترورکردند و شاه هویدا را مأمور تشکیل کابینه کرد. هویدا سیزده سال نخستوزیر ماند و در این مدت به عنوان مقام اول اجرایی کشور برای رشد صنایع بسیار میکوشید و البته به خوبی میدانست چطور از بروز تنش با شاه خودداری کند.
در روزهای آغازین جنبش انقلابی در ایران، شاه او را برکنار کرد و #جمشیدآموزگار را مأمور تشکیل کابینه کرد. هویدا چند صباحی #وزیردربار شد، اما برای آرام کردن جو و برای نشان دادن حسن نیت به نیروها انقلابی لازم بود کسانی از ردۀ بالای نظام قربانی شوند. هویدا بازداشت شد.
در این اثنا انقلاب پیروز شد. شاه وقتی از کشور رفت، هویدا زندان بود.
شاه به موفقیت #شاپوربختیار دلبسته بود و موفقیت بختیار هم به محاکمه کردن کسانی چون هویدا منوط بود. هویدا در زندان ماند.
وقتی نگهبانان زندان جمشیدآباد گریختند، هویدا از زندان بیرون آمد، اما او که کارنامۀ خود را پاک میدانست با آقای #طالقانی تماس گرفت و خود را تسلیم دولت موقت کرد.
بسیاری از دولتمردان و دوستان قدیمی او کشور را ترک کرده بودند.
گویا زنداننشینی ماههای اخیر باعث شده بود هویدا نداند چه خشم افسارگسیختهای دامن میگستراند. البته نگران مادر بیمارش هم بود.
دولت موقت در تکاپو بود تا امکان محاکمۀ رسمی هویدا را فراهم آورد.
اما ریش و قیچی دست کس دیگری بود: #صادق_خلخالی (حاکم شرع بنیانگذار جمهوری اسلامی)...
بازرگان و یارانش هنوز نفوذی بر امام داشتند و خلخالی باید به شیوهای ضربتی عمل میکرد. دادگاهی صوری برگزار شد. کیفرخواستی خوانده شد و محاکمهای بدون وکیل و بدون آداب... محاکمهای صحرایی.
هویدا، این پیرمرد پیپدوستِ فرانسهدان و فرهیخته، کلاً آدم خوشباوری بود. دادگاه تنفس داد.
هویدا جوابهای خود را در ذهن مرتب میکرد که کسی هفتتیر کشید و در همان راهروی بیرون دادگاه تیری به کتف و تیری به پایش زد، خوب که زجر کشید تیر خلاص را به سرش زد... هویدا مرد.
در این مرز پرگهر نخستوزیران و رؤسای جمهور عاقبت به خیر نمیشوند. #مصدق درتبعید دق کرد، منصور ترور شد، هویدا اعدام انقلابی، بختیار سلاخی شد، بازرگان سالها چونان جزامی طرد شد، بنیصدر فرار کرد تا دستکم در تبعید زنده بماد، رجایی و باهنر ترور شدند، موسوی سالهاست که در حصر است، هاشمی مغضوب و ممنوعالتصویر شد، خاتمی شبحی در تاریکی است، احمدینژاد منحرف و رد صلاحیت شد، وآخرین آنها #حسن_روحانی ، که صلاحیتش برای ورود به مجلس خبرگان هم احرازنشد...
برای آشنایی بیشتر با امیرعباس هویدا کتاب #معمای_هویدا نوشتۀ #عباس_میلانی را پیشنهاد میکنم.
تاریخ لحظههای کمرشکنی دارد، شاید یکیش لحظهای باشد که نور دوربین فیلمبرداری در تاریکی سلول بر چهرۀ هویدا میافتد.
✍ #مهدی_تدینی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
سیزده سال نخستوزیر ایران بود.
این طولانیترین دوران ریاست دولت از دوران مشروطه است: #امیرعباس_هویدا
پدرش در کشورهای عربی دیپلمات بود و خودش نیز فارغالتحصیل علومسیاسی از بروکسل بود.
تحصیلات مناسب، پدر بانفوذ و دوستان سردمدار و لیافت فردی، اینها عواملی بودند که باعث شد او خیلی زود به وزارت دارایی حسنعلی منصور رسد.
فداییان اسلام #حسنعلی_منصور را در اول بهمن ۱۳۴۳ ترورکردند و شاه هویدا را مأمور تشکیل کابینه کرد. هویدا سیزده سال نخستوزیر ماند و در این مدت به عنوان مقام اول اجرایی کشور برای رشد صنایع بسیار میکوشید و البته به خوبی میدانست چطور از بروز تنش با شاه خودداری کند.
در روزهای آغازین جنبش انقلابی در ایران، شاه او را برکنار کرد و #جمشیدآموزگار را مأمور تشکیل کابینه کرد. هویدا چند صباحی #وزیردربار شد، اما برای آرام کردن جو و برای نشان دادن حسن نیت به نیروها انقلابی لازم بود کسانی از ردۀ بالای نظام قربانی شوند. هویدا بازداشت شد.
در این اثنا انقلاب پیروز شد. شاه وقتی از کشور رفت، هویدا زندان بود.
شاه به موفقیت #شاپوربختیار دلبسته بود و موفقیت بختیار هم به محاکمه کردن کسانی چون هویدا منوط بود. هویدا در زندان ماند.
وقتی نگهبانان زندان جمشیدآباد گریختند، هویدا از زندان بیرون آمد، اما او که کارنامۀ خود را پاک میدانست با آقای #طالقانی تماس گرفت و خود را تسلیم دولت موقت کرد.
بسیاری از دولتمردان و دوستان قدیمی او کشور را ترک کرده بودند.
گویا زنداننشینی ماههای اخیر باعث شده بود هویدا نداند چه خشم افسارگسیختهای دامن میگستراند. البته نگران مادر بیمارش هم بود.
دولت موقت در تکاپو بود تا امکان محاکمۀ رسمی هویدا را فراهم آورد.
اما ریش و قیچی دست کس دیگری بود: #صادق_خلخالی (حاکم شرع بنیانگذار جمهوری اسلامی)...
بازرگان و یارانش هنوز نفوذی بر امام داشتند و خلخالی باید به شیوهای ضربتی عمل میکرد. دادگاهی صوری برگزار شد. کیفرخواستی خوانده شد و محاکمهای بدون وکیل و بدون آداب... محاکمهای صحرایی.
هویدا، این پیرمرد پیپدوستِ فرانسهدان و فرهیخته، کلاً آدم خوشباوری بود. دادگاه تنفس داد.
هویدا جوابهای خود را در ذهن مرتب میکرد که کسی هفتتیر کشید و در همان راهروی بیرون دادگاه تیری به کتف و تیری به پایش زد، خوب که زجر کشید تیر خلاص را به سرش زد... هویدا مرد.
در این مرز پرگهر نخستوزیران و رؤسای جمهور عاقبت به خیر نمیشوند. #مصدق درتبعید دق کرد، منصور ترور شد، هویدا اعدام انقلابی، بختیار سلاخی شد، بازرگان سالها چونان جزامی طرد شد، بنیصدر فرار کرد تا دستکم در تبعید زنده بماد، رجایی و باهنر ترور شدند، موسوی سالهاست که در حصر است، هاشمی مغضوب و ممنوعالتصویر شد، خاتمی شبحی در تاریکی است، احمدینژاد منحرف و رد صلاحیت شد، وآخرین آنها #حسن_روحانی ، که صلاحیتش برای ورود به مجلس خبرگان هم احرازنشد...
برای آشنایی بیشتر با امیرعباس هویدا کتاب #معمای_هویدا نوشتۀ #عباس_میلانی را پیشنهاد میکنم.
تاریخ لحظههای کمرشکنی دارد، شاید یکیش لحظهای باشد که نور دوربین فیلمبرداری در تاریکی سلول بر چهرۀ هویدا میافتد.
✍ #مهدی_تدینی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
Forwarded from عکس نگار
در پناه سر زلف تو بهارستانی است...
۱۴ مهر مصادف بود با سالروز یکی از فرخنده ترین روزهای تاریخ ایران. یعنی اولین جلسه مجلس شورا در کاخ گلستان که با نطق مظفرالدین شاه آغاز شد.
مردم به ستوه آمده از استبداد داخلی و دخالتهای روس و انگلیس، هزاران امید به آن مجلس بسته بودند و به آن عنوان «مقدس» دادند و بهار سرود:
در پناه سر زلف تو بهارستانی است
که در او هیئت دل مجلس شوری دارند
رازداران تو در انجمن سری دل
لطفی از رمز دهان تو تمنا دارند
مجلس اول ابتدا مشکلات عدیده داشت درگیر با #محمدعلی_شاه و مشروعه خواهان بود و مکانش، کوچک و نصف اتاق بود، نمایندگان بصورت مسجدی، دو پشته و سه پشته نشسته، در بقیه اتاق هم تماشاگران بودند، گاهی تماشاچیان شلوغ میکردند فکر میکردند در قهوه خانه نشسته، یک مرتبه به وسطِ صحبتِ نمایندگان پریده، احسنت می گفتند، یا وقتی نماینده ای وارد مجلس می شد چاق سلامتیها باعث اختلال نظم می شد، البته بساط چایی و قلیان نیز حاضر بود، گاهی بانگ الاغ و شیهه اسبِ نمایندگان که در آن نزدیکی بسته بودند اختلال ایجاد کرده و بوی پهن شان فضا را پر می کرد، گاهی تماشاچیان، قاطی صف نمایندگان می شدند! عاقبت طنابی از وسط مجلس کشیدند تا وکلا از مردم جدا شوند، اما این طناب در مجالس بعدی چنان کلفت تر شد که نمایندگان از مردم حسابی جدا شدند!
بلی! آن مجلس اول همه چیزش ساده بود حتی حقوق هم نمی گرفتند، اما از جنس #مستشارالدوله ها، #تقی_زاده ها، #مدرس ها و #مصدق ها بودند، از شنیدن خبر فروش دختران قوچان توسط آصف الدوله حاکم، چنان احساساتشان جریحه دار شده که به گریه افتادند و برخی نمایندگان تبریز در دفاع از حقوق مردم در مقابل مشروعه خواهان، چنان مقاومت کردند که تکفیر شدند و شبها از ترس جانشان در مجلس می خوابیدند!
مجلس اول با تمام گرفتاریهایش، چنان خوش درخشید و قوانین مترقی تصویب کرد که سفیر انگلستان در تلگرافی نوشت:
👈«این مجلس ایرانیان چنان پر تلاش است که حتی از مجلس خود ما هم پیشرفته تر است...!»
اما آن مجلس مقدس، که امید ستمدیدگان ایرانی بود، به توپ بسته شد و آرزوها برباد رفت، مجالس بعدی که تشکیل شدند مصداق این سخنِ عین السلطنه بود که نوشت:
"به دوره رضاشاه که رسیدیم باز مضحکتر شد و تهی از ذاتِ خود."
#تیمورتاش لیست نمایندگان را تهیه می کرد و از نظر رضاشاه می گذراند! البته رای گیری هم می شد اما برخی شهرها حتی تعداد رای ها از کل اهالی شهر بیشتر می شد! وهابزاده از اردبیل سیهزار نفریِ واجدِ رای ۳۶۳۶۳رأی آورد! ثقهالاسلام بروجردی از بروجردِ سیهزار نفری، ۳۵۳۵۹ رأی و عمادی از ساری دههزاری نفری ۳۳۷۴۲ رأی آورد!
وقتی متفقین آمدند مجالس در فضای اشغال شده بهتر شدند و این شوربختی مردمی است که وقتی کشورشان اشغال می گردد، مجالس اش بهتر می گردد!
اما با کودتای ۲۸ مرداد مجلس چنان به قهقرا رفت که در دیکتاتوری پسر، رئیس مجلس مهندس #ریاضی می گفت:
بزرگترین افتخار ما اینست که منویات اعلیحضرت را در قالب قانون می ریزیم...!
در این کشور بجای آدمها، ساختمانها مدرن می شوند، امروزه ساختمان آن مجلس باشکوهتر شده، نمایندگان یا تماشاگرانش بجایِ نشستنِ روی حصیر و فرش، در صندلی های سبز می نشینند و بجای قلیان دارای میکروفن، لب تاپ و بجای اسب و گاری، پاترول و دناپلاس.
اما آنچه مهم است اینکه:
شرف المکان بالمکین..
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
۱۴ مهر مصادف بود با سالروز یکی از فرخنده ترین روزهای تاریخ ایران. یعنی اولین جلسه مجلس شورا در کاخ گلستان که با نطق مظفرالدین شاه آغاز شد.
مردم به ستوه آمده از استبداد داخلی و دخالتهای روس و انگلیس، هزاران امید به آن مجلس بسته بودند و به آن عنوان «مقدس» دادند و بهار سرود:
در پناه سر زلف تو بهارستانی است
که در او هیئت دل مجلس شوری دارند
رازداران تو در انجمن سری دل
لطفی از رمز دهان تو تمنا دارند
مجلس اول ابتدا مشکلات عدیده داشت درگیر با #محمدعلی_شاه و مشروعه خواهان بود و مکانش، کوچک و نصف اتاق بود، نمایندگان بصورت مسجدی، دو پشته و سه پشته نشسته، در بقیه اتاق هم تماشاگران بودند، گاهی تماشاچیان شلوغ میکردند فکر میکردند در قهوه خانه نشسته، یک مرتبه به وسطِ صحبتِ نمایندگان پریده، احسنت می گفتند، یا وقتی نماینده ای وارد مجلس می شد چاق سلامتیها باعث اختلال نظم می شد، البته بساط چایی و قلیان نیز حاضر بود، گاهی بانگ الاغ و شیهه اسبِ نمایندگان که در آن نزدیکی بسته بودند اختلال ایجاد کرده و بوی پهن شان فضا را پر می کرد، گاهی تماشاچیان، قاطی صف نمایندگان می شدند! عاقبت طنابی از وسط مجلس کشیدند تا وکلا از مردم جدا شوند، اما این طناب در مجالس بعدی چنان کلفت تر شد که نمایندگان از مردم حسابی جدا شدند!
بلی! آن مجلس اول همه چیزش ساده بود حتی حقوق هم نمی گرفتند، اما از جنس #مستشارالدوله ها، #تقی_زاده ها، #مدرس ها و #مصدق ها بودند، از شنیدن خبر فروش دختران قوچان توسط آصف الدوله حاکم، چنان احساساتشان جریحه دار شده که به گریه افتادند و برخی نمایندگان تبریز در دفاع از حقوق مردم در مقابل مشروعه خواهان، چنان مقاومت کردند که تکفیر شدند و شبها از ترس جانشان در مجلس می خوابیدند!
مجلس اول با تمام گرفتاریهایش، چنان خوش درخشید و قوانین مترقی تصویب کرد که سفیر انگلستان در تلگرافی نوشت:
👈«این مجلس ایرانیان چنان پر تلاش است که حتی از مجلس خود ما هم پیشرفته تر است...!»
اما آن مجلس مقدس، که امید ستمدیدگان ایرانی بود، به توپ بسته شد و آرزوها برباد رفت، مجالس بعدی که تشکیل شدند مصداق این سخنِ عین السلطنه بود که نوشت:
"به دوره رضاشاه که رسیدیم باز مضحکتر شد و تهی از ذاتِ خود."
#تیمورتاش لیست نمایندگان را تهیه می کرد و از نظر رضاشاه می گذراند! البته رای گیری هم می شد اما برخی شهرها حتی تعداد رای ها از کل اهالی شهر بیشتر می شد! وهابزاده از اردبیل سیهزار نفریِ واجدِ رای ۳۶۳۶۳رأی آورد! ثقهالاسلام بروجردی از بروجردِ سیهزار نفری، ۳۵۳۵۹ رأی و عمادی از ساری دههزاری نفری ۳۳۷۴۲ رأی آورد!
وقتی متفقین آمدند مجالس در فضای اشغال شده بهتر شدند و این شوربختی مردمی است که وقتی کشورشان اشغال می گردد، مجالس اش بهتر می گردد!
اما با کودتای ۲۸ مرداد مجلس چنان به قهقرا رفت که در دیکتاتوری پسر، رئیس مجلس مهندس #ریاضی می گفت:
بزرگترین افتخار ما اینست که منویات اعلیحضرت را در قالب قانون می ریزیم...!
در این کشور بجای آدمها، ساختمانها مدرن می شوند، امروزه ساختمان آن مجلس باشکوهتر شده، نمایندگان یا تماشاگرانش بجایِ نشستنِ روی حصیر و فرش، در صندلی های سبز می نشینند و بجای قلیان دارای میکروفن، لب تاپ و بجای اسب و گاری، پاترول و دناپلاس.
اما آنچه مهم است اینکه:
شرف المکان بالمکین..
✍ #علی_مرادی_مراغه_ای
t.me/tarikhdartarazoo 🏛