مهران صولتی
6.46K subscribers
125 photos
36 videos
20 files
482 links
دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

@mehran_solati : ارتباط با نویسنده

https://instagram.com/solati_mehran
Download Telegram
🔹 فرصت های از دست رفته برای توسعه ایران در پنجاه سال اخیر!

@solati_mehran

مهران صولتی


در ادبیات توسعه میان دو مفهوم رشد و توسعه تمایز قائل می شوند. رشد مفهومی کمی است و به افزایش ظرفیت تولیدی یک کشور با به کارگیری سرمایه گذاری بیشتر یا به کارگیری فن آوری های مناسب تر اطلاق می شود. مفهومی که بیش از همه در افزایش تولید ناخالص داخلی یک کشور تبلور می یابد. ولی افزایش نارسایی هایی مانند شکاف طبقاتی، نابرابری های اجتماعی و تخریب محیط زیست در قرن بیستم موجب شد که مفهوم توسعه در دوران پس از جنگ جهانی دوم جایگزین رشد شود.

توسعه مفهومی کمی- کیفی است که علاوه بر رشد اقتصادی، مستلزم بهبود در شاخص هایی مانند بهداشت و سلامت، امید به زندگی، برخورداری از امکانات آموزشی، بهبود توزیع درآمد، کاهش فقر و مشارکت موثر در فعالیت های سیاسی- اجتماعی نیز هست. در سال های اخیر هم اقتصاددانانی از جمله آمارتیا سن و داگلاس نورث نیز توسعه را در گرو گسترش آزادی، خودآیینی و یک نظام آموزشی مشارکت جو و کارآمد تعریف کرده اند.

شاید گزاف نباشد اگر بگوییم که ایران در نیم قرن اخیر حداقل پنج فرصت ارزشمند را برای توسعه از دست داده است. فرصت هایی که هریک می توانستند سکویی برای پرش کشور محسوب شوند:

🔺 شاه و دوران طلایی دهه ۱۳۴۰: پس از انتصاب عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد در بهمن ۱۳۴۱ دورانی در توسعه کشور رقم خورد که تا کنون تکرار نشده است؛ حضور تکنوکرات های کارآزموده، شکل گیری بورژوازی ملی، آغاز دوران صنعتی شدن، کاهش دخالت های سیاست در اقتصاد، رشد اقتصادی فراتر از ۱۱ درصد به مدت ده سال، تورم زیر ۲ درصد و افزایش سرمایه گذاری های داخلی و خارجی تنها بخشی از دستاوردهای این دوران طلایی بود. البته این دوره با افزایش درآمدهای نفتی، خودکامه گی شاه و افزایش دخالت سیاست در اقتصاد نتوانست به توسعه پایدار کشور بینجامد.

🔺 انقلاب و ظرفیت های ایجاد شده: با وقوع دگرگونی سیاسی در بهمن ۵۷ اگر چه بخشی از نیروی انسانی باتجربه ایران را ترک کرد ولی بازگشت نیروهای جدید از غرب در کنار انرژی عظیم آزاد شده نوید روزهای بهتری را برای آینده کشور می داد. سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به بالاترین حد خود رسیده بود و مشارکت جویی شهروندان مسیرهای جدیدی می یافت. در این میان اما افزایش منازعات داخلی و جنگ تحمیلی موجبات شکل گیری موج جدیدی از مهاجرت، امنیتی شدن فضای سیاسی و به محاق رفتن توسعه گرایی را فراهم آورد.

🔺 خاتمی و فرصت طلایی اصلاحات: دوم خرداد ۷۶ محصول جنبشی بود که به واسطه فربه شدن طبقه متوسط، افزایش رشد اقتصادی و ظهور نیروهای جدید اجتماعی ایجاد شده بود. در دولت اصلاحات هم اعتماد دوباره ایرانیان به نظام سیاسی، در کنار روابط سازنده با جهان و کاهش دخالت سیاست در اقتصاد موجبات تداوم توسعه گرایی را فراهم آورده بود. ایجاد ثبات اقتصادی، افزایش اشتغال، کاهش تورم و امیدآفرینی نسبت به آینده از جمله دستاوردهای موثر این دوره بود که البته با به قدرت رسیدن دولت نهم و دهم بسیاری از آن ها بر باد رفت.

🔺 احمدی نژاد و درآمد افسانه ای نفت: دولت نهم و دهم اگر چه از موهبت نفت ۱۲۰ دلاری و درآمد ۸۰۰ میلیارد دلاری در هشت ساله ریاست جمهوری برخوردار بود ولی نتوانست به توسعه گرایی شکل گرفته در دوران پیش از خود تداوم بخشد. سیاست تنش زا با جهان، ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت، افزایش تدریجی تحریم ها، انحلال سازمان مدیریت و خیال پردازی درباره مدیریت جهان کار را به جایی رساند که اشتغال در حد صفر، تورم ۳۵ درصدی و بی ثباتی اقتصادی کمترین دستاوردهای زیان بار این دوره بود.

🔺 روحانی و فرصت آشتی با دنیا: گزاف نیست اگر بگوییم در دو دهه گذشته پرونده هسته ای و تحریم های مرتبط با آن مهمترین مانع بر سر راه توسعه یافتگی ایران و افزایش فقر، فلاکت، بیکاری، تورم و پژمردگی امید به آینده بوده است. با اشراف به چنین وضعیتی بود که روحانی کوشید تا به وسیله برجام این بزرگ ترین مانع را از سر راه بردارد. شوربختانه برجام اگر چه به خوبی آغاز شد ولی بدفرجام بود و سیکل معیوب توسعه نیافتگی کشور را به وضعیت پیشین و ادامه تنش ها و تحریم ها برگرداند.

🔹 نکته پایانی: اگر چه ایران در نیم قرن اخیر دستاوردهای قابل توجهی در شاخص های توسعه انسانی( HDI) داشته است ولی فراز و فرودهای فراوان سیاسی مانع از پایداری فرآیند توسعه یافتگی کشور در مقایسه با سایر کشورهای جهان و حتی منطقه شده است. واقعیتی که می تواند بسیار نگران کننده باشد.

@solati_mehran

#توسعه
#انقلاب
#خاتمی
🔹 از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی!

@solati_mehran

مهران صولتی

چهاردهم مرداد ماه هر سال یادمان پیروزی انقلاب مشروطه است. اینک اما با گذشت یکصد و هفده سال از آن رویداد سترگ به نظر می رسد که زمان برای سنجش ابعاد گوناگون آن بیش از هر زمان دیگری مناسب باشد. انقلابی که اگر چه از منظر سیاسی ناکام ماند و نتوانست تداوم خود را با حفظ اهداف اولیه سپری کند ولی تاثیراتی ماندگار بر فرهنگ و سیاست ایران زمین در روزگار مدرن به جای گذاشت. از همین رو می توان در افق امروز و چهاردهه پس از پیروزی بدیل اش؛ انقلاب اسلامی، دستاوردهای آن را به داوری نشست. مقایسه ای که می تواند برای نگریستن دقیق تر نسبت به مسیری که پیموده ایم مفید باشد:

نگاه واقع بینانه به مولفه های پیشرفت: روشنفکران مشروطه خواه از همان ابتدا درد و درمان را خوب شناختند. اینکه راز عقب ماندگی تاریخی کشور در فقدان حاکمیت " یک کلمه" یا همان قانون نهفته است. روشن بود که با بی نظمی ناشی از رفتار استبدادی و پیش بینی ناپذیر پادشاه هرگز نمی توان در مسیر پیشرفت حرکت کرد. بنابراین در ابتدا باید توافقی عام به نام قانون وجود داشته باشد که بتوان از آن به مثابه چارچوبی برای نظم پذیر کردن رفتار حاکمان بهره برد. این در حالی است که مساله اصلی در شکل گیری انقلاب اسلامی، سودای آفرینش نظمی جدید به جای تلاش برای حاکمیت قانون بود!

ضرورت محدود شدن اختیارات حکومت: به روایتی سیاست مدرن زمانی شکل گرفت که پرسش بنیادین؛ چه کسی باید حکومت کند؟ به پرسش اساسی؛ چگونه باید حکومت کرد؟ تبدیل شد. مطالعات مشروطه پژوهان هم نشان می دهد که دغدغه مهم در پیدایش مشروطیت کندوکاو در چگونگی حکومت بود فارغ از اینکه چه کسی باید حکومت کند. حال آنکه در انقلاب اسلامی که حدود هفتاد سال بعد اتفاق افتاد مجددا روشنفکران از این امر پرسش می کردند که چه کسی باید حکومت کند؟ بنابراین آشکارا دغدغه توزیع دموکراتیک قدرت به حاشیه رفت و حکمرانی جنبه ای متمرکز و رویایی یافت!

چیرگی فرهنگ بر سیاست: انقلاب مشروطه محصول تلاش ده ها ساله روشنفکران در اثبات حقوق بشر، مزایای تجدد و حاکمیت قانون بود. به طور مثال روشنفکری مانند طالبوف برداشتی ژرف از مبانی تجدد داشت و حقوق را مبنای قانون می دانست. همچنین آزادی را هدف می پنداشت نه ابزار! از این منظر انقلاب مشروطه کاملا به جنبش روشنگری در اروپا شبیه است. اما در انقلاب اسلامی بر خلاف فرهنگ، شاهد سیطره سیاست بر افکار عمومی بودیم. گفتمان حقوق بشر توسط روشنفکران چپ، بورژوایی و مردود شمرده شد و طراحی جامعه ایده آل با درونمایه خوانش مارکسیستی از اسلام به سکه رایج جامعه تبدیل شد!

شناخت واقعی از مسائل زمانه: روشنفکران عصر مشروطه برداشتی واقع بینانه از مسائل و مشکلات عدیده دوران خود داشتند؛ فقر، ناکارآمدی، استبداد، فقدان حاکمیت قانون، تمرکز قدرت و ... در زمره علل عقب ماندگی تلقی می شدند. همین امر هم موجب جدی انگاشتن اصلاحاتی شد که خود را نهایتا در قامت انقلاب به نمایش گذاشت. اما روشنفکران نیمه دوم دوره پهلوی با تسلیم شدن به سودای" بومی گرایی" به دنبال ایجاد جامعه ای مستقل و بدون کمترین وابستگی بودند. استقلالی که در سال های بعد به انزوا ترجمه شد. بنابراین مسائل اصلی جامعه همچون توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، افزایش سهم نفت در اقتصاد، و فرمایشی شدن نهادهای مشروطه به حاشیه رانده شده و جای خود را به مسائلی همچون چگونگی رقابت با رشد مارکسیسم در دانشگاه ها و مقابله با افزایش مصرف گرایی شهری و تبلیغات باستان گرایانه دادند!

🔹 نکته پایانی: ایرانیان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی راهی طولانی را پیموده اند. مسیری پر فراز و فرود از مشروطه طلبی تا جمهوری خواهی! مقایسه دوره هایی از این دست در بستر نوعی جامعه شناسی تاریخی می تواند به سهم خود در خروج از بن بست های سیاسی کنونی مهم تلقی شود. بدون تردید بازخوانی گذشته در افق مسائل امروز می تواند آینده ای بهتر را به ارمغان آورد!

@solati_mehran

#انقلاب_مشروطه
#انقلاب_اسلامی
#بازنشر
🔹 چرا انقلاب ۵۷ در دستیابی به اهداف اش ناکام ماند؟!

@solati_mehran

مهران صولتی

با گذشت بیش از چهاردهه از پیروزی انقلاب اسلامی اکنون برای نقد آن چه این تحول شگرف برای جامعه ایران به ارمغان آورد ضرورت بیشتری احساس می شود. انقلابی که به باور چارلز کورزمن با مشارکت ۱۰ درصد مردم حتی از نصاب بالاتری نسبت به دو انقلاب فرانسه و روسیه هم برخوردار بوده است. اما پرواضح است که انقلاب ۵۷ نتوانست به تناسب امیدهای فراوانی که برانگیخت کامیاب قلمداد شود. اگر چه رجوع به آرای مردم در سال های نخست و سپس مشارکت بخش قابل توجهی از مردم در جنگ هشت ساله توانست پشتوانه توده ای انقلاب را به رخ کشد ولی هم آیندی بحران های متعدد اجتماعی و اقتصادی در سال های اخیر موجبات احساس نارضایتی بسیاری از ایرانیان را از وضعیت موجود فراهم آورده است. این یادداشت به برخی از علل ناکامی های انقلاب ۵۷ پرداخته است:

🖌 فقدان تئوری برای کنترل قدرت: انقلاب ها با هدایت رهبران کاریزماتیک به پیروزی می رسند. در فردای انقلاب اما که قرار است نهضت به نظام تبدیل شود کار دشوار عبارت از گنجاندن روح فربه کاریزما در کالبد تنگ قانون است. همین می شود که جامه‌ی قانون اساسی را به تناسب قامت بلند رهبران می دوزند. چالش کاریزما و قانون از این جا به بعد نیز تداوم می یابد. انقلاب ایران فاقد نظریه ای برای کنترل قدرت بود. تئوری ولایت فقیه نیز بیش از اتکای بر عدالت ساختاری، مبتنی بر عدالت فقهی بود که صبغه ای کاملا شخصی و درونی داشت. شاید بتوان فقدان نظریاتی برای کنترل قدرت و ثروت را از جمله کمبودهای آشکار انقلاب ۵۷ دانست. غفلت روشنفکران عمدتا چپ زده پیش از انقلاب در این زمینه نابخشودنی است!

🖌 تداوم ساختاری حکومت غیر پاسخگو: انقلاب ۵۷ اگر چه بنا داشت تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد ولی خیلی زود در چنبره یک دولت رانتیر متکی به اقتصاد نفتی گرفتار آمد. امری که دولتی ارباب صفت و غیر پاسخگو را بر سرنوشت آینده ایرانیان مسلط ساخت. در حقیقت انقلاب نتوانست ساختارهای مولد استبداد را دگرگون سازد چرا که اگر چه در عرصه فرهنگی واجد آرمان های انسانی و بلندی بود ولی نتوانست ایده های موثری برای مهار سرکشی های دو عرصه سیاست و اقتصاد پیشنهاد کند. از همین رو تنها بعد از گذشت یک دهه، وجوه رهایی بخش انقلاب تسلیم سود گرایی و قدرت محوری آن ها شده و صرفا به صورت مناسکی تداوم یافتند!

🖌 فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر: در روزگاری که روایت روسی از مارکسیسم توانسته بود دموکراسی را محصول بورژوازی غرب و امپریالیسم امریکا معرفی کند، روشن بود که حقوق بشر نیز به دلیل خاستگاه سرمایه داری خویش نمی توانست جایگاه رفیعی نزد انقلابیون ایران بیابد. آن چه البته رونق داشت آمیزه ای از خوانش چپ گرایانه از اسلام در کنار بومی گرایی جهان سومی و معنویت گرایی پست مدرن بود. ملغمه ای که بر تیرگی اذهان می افزود و افقی مبهم و مه آلود را فراروی انقلابیون ترسیم می کرد. بنابراین در فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در بحبوحه انقلاب بسیار از رویدادهای چهار دهه گذشته نباید چندان شگفت انگیز جلوه کند!

🖌 انقلابی گری و پیش بینی ناپذیری: انقلاب ها جزء استثنایی ترین پدیده های اجتماعی محسوب می شوند. دینامیسم حاکم بر انقلاب ها هم به گونه ای است که با تبدیل کاریزما به قانون، و نهضت به نهاد به تدریج عادی سازی و محاسبه پذیری بر این پدیده حاکم می شود. شگفت آن که بر خلاف عرف رایج برخی از انقلابیون همچنان در قبال نرمالیزاسیون مقاومت کرده و می کوشند تا این پدیده با تحمیل هزینه های بسیار، اراده گرایانه، ساختار گریز و پیش بینی ناپذیر جلوه نماید. اگر عقب ماندگی را سرنوشت محتوم سیاست گذاری های کنونی در نظر بگیریم پر واضح است که تداوم استثناگرایی و محاسبه ناپذیری نظم سیاسی موجود نمی تواند به توسعه ای شایسته ملت ایران بینجامد!

🔹 نکته پایانی: در میانه نبرد گفتمانی انقلابیون و براندازان بر سر میراث انقلاب ۵۷ شاید راهگشاترین موضع عبارت از بازخوانی این رخداد شگفت در افق تحولات امروزین باشد. میزان تحقق یافتن شعارهای استقلال، آزادی و جمهوریت، به علاوه بیان شجاعانه بحران دستاوردی که انقلاب به آن دچار شده است از مهمترین مولفه های این رویکرد محسوب می شود. با گذشت حدود نیم قرن از پیروزی انقلاب اکنون فرصت برای بازاندیشی بیش از همیشه مناسب است!

@solati_mehran

#انقلاب
#ناکامی_ها
Audio
🔹 مهران صولتی در این سخنرانی با ذکر زمینه های ساختاری و پیشامدهای لحظه ای سال های قبل از ۱۳۵۷، به تحلیل چرایی شکل گیری انقلاب ایران می پردازد.

زمان: ۳۰ دقیقه

#انقلاب_ایران

@solati_mehran
🔹 انقلابی در جستجوی " تمنای محال! "

@solati_mehran

مهران صولتی

در مورد انقلاب ۵۷ عبارت مشهوری وجود دارد به این مضمون؛ " مردم می دانستند که چه نمی خواهند ولی نمی دانستند که چه می خواهند!" . اگر این جمله در مورد ساختارهای سیاسی حکومت آینده بیان شده باشد البته تا حدود زیادی درست است ولی واقعیت این است که در کلیات، مردم می دانستند که چه می خواهند! آنها به دنبال تحقق " تمنای محال" بودند. در دهه ای که بومی گرایی، متاثر از الهیات رهایی بخش جهان سوم هر روز وسعت بیشتری در افکار عمومی می یافت و آتش معنویت گرایی هر روز بیش از پیش شعله می کشید، طرفداران انقلاب در میان ایرانیان، از دکتر شریعتی تا آیت الله خمینی هم می کوشیدند تا این آرزوی محال را باور پذیر کرده و ناممکن را ممکن سازند. همراه کردن دوگانه هایی متعارض که برخی از آنها به شرح زیرند:

🖌 مادیات همراه با معنویات: رشد معنویت گرایی متاثر از جنبش های اجتماعی اروپا و امریکا در کنار مبارزات رهایی بخش شمال افریقا موجی از آرمان گرایی را در جهان منتشر ساخت. ایران پیرامونی هم متاثر از چنین اندیشه هایی کوشید تا جامعه ایده آل را در قامت اندیشه های علی شریعتی در دهه پنجاه به تماشا بنشیند. افزایش گرایشات دینی به ویژه در دانشگاه ها هم نوید روزهایی را می داد که ایرانیان قرار بود به دنبال جمع میان دنیا و آخرت باشند. حتی میشل فوکو هم کتابی در مورد انقلاب ۵۷ نوشت و ایران را روح یک جهان بی روح نامید. البته فوکو در ماه های پس از انقلاب در مورد برخی تصورات خود در مورد این رویداد تجدید نظر کرد.

🖌 جمهوریت همراه با اسلامیت: حکومت قانون، آرمان انقلاب مشروطیت بود ولی سیر رویدادها نه تنها این هدف را محقق نساخت بلکه استبداد رضا شاهی را جایگزین آن ساخت. پیشنهاد جمهوریت هم با مخالفت روحانیت روبرو شد و سلطنت لاجرم ادامه یافت. تداوم نظام سلطانی محمدرضا شاه اما عطش حکومت مردمی را در جامعه شدیدتر ساخته بود. حکومتی که هم مردمی و هم اسلامی باشد. جمهوری اسلامی می توانست پیشنهاد خوبی برای تداوم مبارزات انقلابی باشد. سرعت تحولات انقلابی اما بیشتر از آن بود که گفت و گوهای نظری میان روشنفکران و روحانیون پیرامون قابل جمع بودن جمهوریت و اسلامیت شکل گرفته و به نتیجه برسد.

🖌 تجدد همراه با تدین: شتاب تجدد گرایی پهلوی دوم به شکل گیری تناقض های فرهنگی جدی در میان خانواده های مذهبی انجامید. بخش قابل توجهی از این خانواده ها رفتن به سینما یا دیدن تلویزیون را تحریم کرده و حتی در مورد فرستادن دختران شان به دبیرستان تردیدهای جدی داشتند. حتی روشنفکرانی مانند شریعتی هم میان تجدد و تمدن تفکیک قائل شده و آشکارا از دومی حمایت می کردند. آیت الله خمینی هم در سخنرانی بهشت زهرا خواستار تجددی بود که فاقد جنبه های غیر اخلاقی باشد. حتی برخی روشنفکران دینی مانند عبدالکریم سروش هم در دهه هفتاد با تاکید بر امتیاز گزینش گری معتقد به توانایی ما در پیرایش تجدد از جنبه های زیان آور آن بودند. تلاش هایی که نافرجام بودن آنها اکنون اثبات شده است.

🔹 نکته پایانی: اکنون و باگذشت بیش از چهل سال از انقلاب ۵۷ دیگر روشن شده است که جمع میان این دوگانه های متناقض از همان ابتدا هم آرزویی محال بوده است. واقعیت های اجتماعی صلب تر از آن چیزی هستند که به ما مجال دهند صرفا با اراده گرایی بتوانیم جامعه ای ایده آل را ایجاد کنیم. اما انقلاب ها از بستر همین ناممکن هاست که نضج گرفته و به پیروزی می رسند. به حاشیه رفتن عقل و به میدان آمدن احساس برای دستیابی به یک تمنای محال، پیشران همه انقلاب هاست!

@solati_mehran
#انقلاب
#تمنای_محال
#بازنشر
Forwarded from اتچ بات
🔹 چگونه انقلاب به دام اراده گرایی افتاد؟

@solati_mehran

مهران صولتی

شنیدن سخنان علیرضا پناهیان (کلیپ پیوست) از این نظر اهمیت دارد که اکنون حرف های او در کنار رائفی پور و حسن عباسی بیش از شخصیت هایی مانند مرتضی مطهری و حتی مصباح یزدی از سوی جوانان انقلابی شنیده می شود. سخنانی مشحون از اراده گرایی، غیریت سازی و ادعاهای گزاف که به هیچ روی قابل رد یا اثبات نمی باشند. مدعیاتی آخرالزمانی که منشاء سیاست گذاری ها قرار گرفته و خسارت هایی زیان بار برای کشور و منافع ملی به ارمغان آورده است. اما چگونه در دام اراده گرایی گرفتار شدیم؟

غرب ستیزی هویت ساز: بعد از آشنایی جدی با غرب در اوان دوره قاجار، مشروطیت فرصتی تاریخی برای شکل گیری گفت و گویی ماندگار میان منقادان و منتقدان سنت فراهم آورد، اما دریغ که ورود زودهنگام سیاست به عرصه مجادلات فرهنگی این مجال را از ایرانیان گرفت. حذف فیزیکی شیخ فضل الله آموزه های او را از خاطر نبرد و موجب بازتولید آن در نسل رادیکالی از اسلام گرایان مانند نواب صفوی شد. زنجیره ای که تا انقلاب اسلامی تداوم یافت و به لطف تفسیر چپ گرایانه از اسلام، معجونی ضد توسعه، ناسازگار با جهان، و توهم آفرین خلق کرد.

بی اطلاعی از واقعیت های جهانی: انقلابیون جوان با عدم شناخت از ماهیت اقتصادی نظم جهانی همچنان بر اولویت فرهنگ و جنگ اراده ها در این عرصه تاکید می ورزند. این در حالی است که تحلیل رفتن توان اقتصادی کشور به موازات تشدید ایران هراسی در سال های اخیر، تاثیرات فرهنگی ما را در سطح بین المللی تضعیف کرده است. افزایش نارضایتی های داخلی هم به تعمیق شکاف؛ ملت- دولت انجامیده و وجوه مردمی نظام سیاسی موجود را با چالش های جدی مواجه ساخته است.

بی توجهی به محدودیت های ساختاری: اراده گرایی با تاسی جستن به تجربه انقلاب ۵۷ و پررنگ کردن نقش کنش گران در ایجاد تغییرات، وجود ساختارها را نادیده می انگارد. این در حالی است که حتی انقلاب هم موفق به تغییر ماهوی در ساختارهای فرهنگی/ اقتصادی پیشین نشد و صرفا آن ها را در شمایلی نوین بازتولید کرد. بر همین اساس مبارزه جویی جوانان انقلابی با ساختارهای موجود تا زمانی که مبتنی بر فهم منطق حاکم بر روابط سیاسی/ اقتصادی نباشد صرفا به لفاظی های پرطمطراق تقلیل می یابد.

ارزیابی نادرست از توانایی ها: بهره گیری دراز مدت از رانت قدرت و فعالیت در عرصه های بی رقیب انقلابیون جوان را در شناخت توانمندی های شان دچار اشتباه کرده است. واقعیت های جهانی در باور آن ها چنان موم آسا جلوه کرده که گویی می توانند آن ها را به هر شکلی در آورند. ذهنیتی ساده اندیش که آینده را برای ایرانیان تیره و تار ساخته است. کاغذ پاره تلقی کردن تحریم ها، حمله به سفارت خانه ها، بی فرجام ماندن برجام، زمستان سخت اروپا و تاکید بر باور متروک خودکفایی از مصادیق این توهم آلودگی محسوب می شود.

🔹 نکته پایانی: هیچ چیز اسف بارتر از این نیست که انقلابی با حضور رنگین کمانی نیروهای سیاسی، توسط افرادی مصادره شود که قائل به یکدست سازی جامعه، زدودن تنوعات و آخرالزمانی کردن سیاست ها باشند. تاریخ اما نشان داده است که اراده گرایی هایی از این جنس در عمل با شکست های فاحشی روبرو شده اند.

@solati_mehran

#اراده_گرایی
#علیرضا_پناهیان
#انقلاب
Forwarded from اتچ بات
🔹 روشنفکران ایرانی در آغاز انقلاب ۵۷ چگونه می اندیشیدند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

افراد حاضر در قاب تصویر پیوست، نمایندگان جامعه روشنفکری ایران در طلیعه انقلاب ۵۷ و ماه های آغازین آن محسوب می شوند. همان ایامی که هژمونی چپ گرایی مسیر و مقصد فعالیت های سیاسی و فرهنگی را نمایان می ساخت. آن چه البته در چکیده سخنان ایشان نمایان است شباهت های شگفت انگیز به رغم تفاوت های اندک می باشد. به بیان روشن تر صرفا ادبیات ایشان با یکدیگر متفاوت است. از همین رو شاید بتوانیم اشتراکات روشنفکری ایران در اوان انقلاب را حول عناصر زیر صورت بندی کنیم:

امپریالیسم ستیزی: بر خلاف پژوهش محمدحسین پناهی پیرامون شعارهای مردم در آستانه انقلاب که نشان می دهد شعار علیه شاه با ۸۶۳ مورد دارای بیشترین، و شعار علیه وابستگی وی به دولت های بیگانه با ۳۷ شعار دارای کمترین فراوانی بوده است، چپ گرایان بعد از پیروزی انقلاب موفق شدند تا امپریالیسم ستیزی را به عنوان پیشران این رویداد مهم درتاریخ معاصر ایران معرفی نمایند. لذا انقلابی که قرار بود به حیات استبداد در کشور خاتمه دهد در یک چرخش تاریخی به مسیر غیریت سازی با غرب و به ویژه امریکا افتاد. رویکردی که با تسخیر سفارت امریکا در آبان ۵۸ در مسیری بی بازگشت گام نهاد.

اقتصاد دولتی: تجربه بی فرجام ملی شدن نفت در دوره محمد مصدق به موازات مالکیت ستیزی چپ گرایان زمینه مساعدی را برای ملی شدن بانک ها و صنایع در دوران حیات دولت موقت و بعد از آن فراهم آورد. در حقیقت به رغم تایید مالکیت خصوصی در قرائت سنتی، این معجزه‌ی خوانش انقلابی از اسلام بود که به نحیف شدن بخش خصوصی، فربه شدن دولت، و مداخله گری آن در حریم اقتصاد و فرهنگ میدان داد. حاصل اما ناکارآمدی مزمن اقتصادی است که با گذشت بیش از چهاردهه همچنان ایرانیان را رنج می دهد و اقسام خصوصی سازی ها در آن با نیت چابک سازی و کارآمدی به نتیجه مطلوب نرسیده است.

ضدیت با لیبرال ها: در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب بود که حبیب الله پیمان نوشت؛ " لیبرالیسم؛ جاده صاف کن امپریالیسم". سخنی که می توانست ترجمان حملات روشنفکران به مهدی بازرگان باشد. تلاش برای آرام کردن فضا، عادی کردن اوضاع، تداوم ارتباط با جهان، و پایان بخشیدن به شتابزدگی های انقلابی از مهمترین اقدامات دولت بازرگان در عمر کوتاه خود محسوب می شد که طیف متنوعی از امپریالیسم ستیزان؛ از فداییان و مجاهدین گرفته تا جنبشی ها و انقلابیون مسلمان را خشمگین ساخته بود. بعد از آن بود که " لیبرال" به یک از ناسزاهای نان و آب دار برای چپ ها (مذهبی و سکولار) تبدیل شد که با آن رقبای خود را از عرصه سیاسی خارج نمایند.

🔹 نکته پایانی: ایران در دوران معاصر پیش از هر چیز یک کشور پیرامونی و در معرض نفوذ اندیشه های ناسیونالیستی، لیبرالیستی و مارکسیستی بوده است. امری که به تعارض میان نظم گذشته و وضعیت جدید انجامیده است. وقوع سه نهضت و انقلاب نیز آشکارا از طولانی و پرهزینه شدن دوران گذار حکایت دارد. بر اساس معیارهای امروزین شاید روشنفکران دوران مشروطه نگاه دقیق تر و بینش عمیق تری از تحولات ایران معاصر در مقایسه با روشنفکران انقلاب ۵۷ داشتند.

@solati_mehran

#بازرگان
#پبمان
#روشنفکران
#انقلاب
🔹 شریعتی چه چیزهایی را دید و چه چیزهایی را ندید؟

@solati_mehran

مهران صولتی


علی شریعتی را می توان تاثیرگذارترین روشنفکر ایران معاصر نامید. برخی او را دردمندی می دانند که با هنرمندی توانست خوانشی از اسلام ارائه کند که تفاوتی آشکار با قرائت روحانیان داشت، و گروهی دیگر او را انسان ناصادقی می انگارند که توانست با زبان سحار و نبوغ ادبی خویش مذهب را آرایش و آن را در یک بسته بندی جذاب و فریبنده به مخاطبان عمدتا جوان خود ارائه کند. کارنامه پرمناقشه شریعتی اما مشحون از نقاط قوت و ضعف است و ما در این یادداشت برآنیم که نگاهی بیفکنیم بر چیزهایی که شریعتی دید و چیزهایی که ندید:

عاملیت را دید ولی ساختار را ندید: شریعتی اراده گرا بود و عزم ساختن جان و جهانی نو را داشت. او از انسان سازی آغاز کرد تا بعد از آن جامعه ساخته شود. تاکید بر عاملیت در آموزه های او پررنگ و فربه است. او اگر چه آدمیان را بندی چهار زندان طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن می دید ولی افق رهایی را به کمک اراده و ایمان روشن می یافت. شریعتی اما در عمل ساختارهای محدود کننده را ناچیز می دید و تصوری از این که محدودیت ها چگونه می توانند بر اراده ها قید و بند گذاشته و سکون و جمود را باز تولید کنند نداشت.

انقلاب را دید ولی بعد از انقلاب را ندید: شریعتی شیفته انقلاب بود و برای تحقق آن اهتمام فراوان داشت. او اگر چه انقلاب را پیش از آگاهی فاجعه می دانست و نوعی تحول ژرف در فکر و فرهنگ مسلمانان را مدنظر داشت ولی از آن جا که نه یک آکادمیسین دانشگاهی بلکه یک روشنفکر انقلابی بود آموزه های اش آشکارا دلالت های سیاسی یافت. به رغم ارجمندی انقلاب نزد شریعتی اما او کمتر به دوران بعد از انقلاب می اندیشید. این که با فروکش کردن امواج اولیه نیروها چگونه بر اساس پیشینه، سازماندهی و جایگاه خود در توازن قوای سیاسی به تقسیم سهم خواهند پرداخت.

هویت را دید ولی حقیقت را ندید: شریعتی مارکسیسم را رقیب اسلام می دانست و توفیق اش در جذب جوانان را نگران کننده می یافت. به باور شریعتی خوانش های سیاه از تشیع، سکون و رکود را بر شیعیان تحمیل کرده بودند و او بر آن بود که با معرفی تشیع سرخ، تحول آفرین و دگرگون ساز باشد. شریعتی کوشید تا مصالح جذاب مارکسیسم را در معماری اسلام سیاسی به کار گرفته و به جوانان مسلمان هویت انقلابی ببخشد. بنابراین در رقابت با مکتب قدرتمند رقیب دغدغه شریعتی بیشتر هویت بود تا حقیقت. خوانش گزینشی از تاریخ اسلام و شخصیت های آن نیز در همین راستا انجام شد.

امت را دید ولی ملت را ندید: شریعتی با پیروی از سید جمال به دنبال دردهای امت اسلام بود نه ملت ایران. همین بود که در آموزه های او مسائل ایران از جمله توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، فرمایشی شدن انتخابات، و شخصی شدن قدرت سیاسی هرگز به اندازه دغدغه های امت اسلام مانند اوضاع فلسطین، هجوم دین ستیزانه مارکسیسم، حاکمیت تشیع صفوی و از خودبیگانگی مسلمانان در قبال فرهنگ غرب پررنگ و پرتعداد نبود‌. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که شریعتی بیش از ملت ایران به امت اسلام می اندیشید.

روحانی را دید ولی روحانیت را ندید: شریعتی ارتباط نزدیکی با برخی از روحانیان انقلابی داشت و به آینده آن ها خوش بین بود. همچنین او با تمایز نهادن میان تاریخ اروپا و اسلام روحانیت به مثابه یک طبقه را به رسمیت نمی شناخت و برای آن ها امکانی برای رهبری آینده ایران نمی دید. بیژن جزنی تئوریسین چریک ها اما بر خلاف او دیدگاهی واقع بینانه نسبت به روحانیت داشت و برای آن ها در آینده پساانقلابی شانس رهبری می دید. شریعتی اما نماند تا دوران بعد از انقلاب را ببیند که چگونه روحانیت به مثابه منسجم ترین گروه اجتماعی به قدرت رسید و سرنوشت ایرانیان را از سر نوشت.

@solati_mehran

#شریعتی
#روحانیت
#انقلاب
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا انقلاب ۵۷ برای ایرانیان دموکراسی نیاورد؟

@solati_mehran

مهران صولتی


انقلاب ها با نوید آینده ای درخشان و سودای آفرینش یک جامعه ایده آل فرا می رسند. توده ها نیز به امید فردایی بهتر که در آن آشتی دوگانه هایی مانند پیشرفت و عدالت، دین و دنیا، آزادی و برابری امکان پذیر باشد خیابان را تسخیر و به امواج انقلاب می پیوندند. اما واقعیت این است که تاکنون انقلاب ها نتوانسته اند به وعده های خود جامه عمل بپوشانند. البته انقلاب اسلامی هم از این قاعده مستثنی نبوده و قادر نبوده با ارائه یک گفتمان دموکراتیک، برای ایرانیان دموکراسی به ارمغان بیاورد. دست کم شاید به دلایل زیر: 

تداوم انقلاب های جهانی: انقلاب اسلامی تداوم خروش دگرگونی هایی بود که در اواخر دهه ۱۹۶۰ جهان را فرا گرفت، از پایتخت های اروپایی که جولان گاه نسل جوان انقلابی شده بودند تا مستعمرات پیشین که جنگ های چریکی در دستور کار آن ها قرار داشتند. روشنفکران ایرانی هم از این الگو پیروی کرده و توجه خود را بیش از پیش متوجه جهان سوم ساخته بودند. تجربه موفق انقلاب های الجزایر و کوبا در کنار شکست اخلاقی امریکا در ویتنام این دسته از روشنفکران را تشویق می کرد که بخشی از این جنبش انقلابی فراگیر باشند.

تجویز خشونت از سوی روشنفکران: در روزگاری که چپ گفتمان غالب بر کشورهای جهان سوم محسوب می شد روشنفکران ایرانی هم دغدغه آزادی از سلطه امپریالیسمی را داشتند که توانسته بود با استعمار نو آن ها را به انقیاد بکشاند. در مواجهه با این دشمن فریبکار و با الهام از آموزه های سارتر و فانون، برخی از روشنفکران ایرانی کوشیدند تا بهره گیری از خشونت مشروع علیه حکومت پهلوی را به عنوان نماد این نوع از استعمار تئوریزه نمایند. به عنوان مثال حاج سید جوادی آشکارا بر ضرورت انبار کردن مهمات جهت پیروزی در مبارزه تاکید می کرد.
 
غرب در مسیر انحطاط: روشنفکران این دوره با استناد به آثار توین بی و اشپنگلر مدعی بودند که غرب در مسیر انحطاط است و متفکران آن دیار این حقیقت را حتی پیش از ما دریافته اند. آوردن نقل قول هایی از سارتر، مارکوزه و فروم نیز بساط زوال فروشی غرب را در ایران پر رونق تر ساخته بود. از آل احمد و شریعتی تا داریوش آشوری و احسان نراقی هم روشنفکرانی بودند که در این کوره می دمیدند. پرسش اساسی این بود که؛ اگر غرب در حال زوال و انحطاط است چگونه می توان به دموکراسی آن تاسی جست و از آن به مثابه یک ارمغان بهره گرفت؟! شاید بازگشت به خویش تجویز بهتری باشد.

روشنفکران و دغدغه اصالت: در این دوره روشنفکران ایرانی با بهره گیری گسترده از مفهوم امپریالیسم فرهنگی به دنبال تجویز نسخه ای از بومی گرایی بودند. تهدید غرب صرفا تفوق صنعتی آشکار آن ها نبود بلکه خطر بزرگ تر در تلاش آن ها در کنترل رشد فکری ملل عقب افتاده خلاصه می شد. بر همین اساس رسالت روشنفکران جهان سومی معطوف به مبارزه با این خطر از راه تبلیغ فرهنگی جدید و آرمانی نو بود. دغدغه اصالت در آثار شریعتی، هزار خانی و کسمایی در حقیقت شکوه از توانمندی گذشته ما در ساختن چیزهایی بود که صرفا به ما تعلق داشت. محصولاتی که اگر چه بهترین نبودند ولی نشان اصالت ما را بر خود داشتند.

🔹 نکته پایانی: جوانانی که در فیلم این چنین پر حرارت بر انتخاب نخست وزیر ضد امپریالیستی تاکید‌ می ورزند مهدی بازرگان را نشانه رفته اند. او که معتقد بود بر خلاف آیت الله خمینی، اسلام را برای ایران می خواهد و بیش از امت دغدغه ملت را دارد. کرین برینتون در کالبد شکافی چهار انقلاب کناره گیری میانه روها در دوران تکوین نظام پسا انقلابی را با تاسی از تجربه انقلاب های انگلیس، امریکا، فرانسه و روسیه پیش بینی کرده است. استعفای بازرگان نتیجه محتوم انقلاب بود.

@solati_mehran

#انقلاب_۵۷
#دموکراسی
#بومی_گرایی
#دغدعه_اصالت
🔹 چرا انقلاب مشروطه از انقلاب اسلامی مهم تر است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


چهاردهم مرداد ماه هر سال یادمان پیروزی انقلاب مشروطه است. اینک اما با گذشت یکصد و هفده سال از آن رویداد سترگ به نظر می رسد که زمان برای سنجش ابعاد گوناگون آن بیش از هر زمان دیگری مناسب باشد. انقلابی که اگر چه از منظر سیاسی ناکام ماند و نتوانست تداوم خود را با حفظ اهداف اولیه سپری کند ولی تاثیراتی ماندگار بر فرهنگ و سیاست ایران زمین در روزگار مدرن به جای گذاشت. از همین رو می توان در افق امروز و چهاردهه پس از پیروزی بدیل اش؛ انقلاب اسلامی، دستاوردهای آن را به داوری نشست. مقایسه ای که می تواند برای نگریستن دقیق تر نسبت به مسیری که پیموده ایم مفید باشد:

نگاه واقع بینانه به مولفه های پیشرفت: روشنفکران مشروطه خواه از همان ابتدا درد و درمان را خوب شناختند. اینکه راز عقب ماندگی تاریخی کشور در فقدان حاکمیت " یک کلمه" یا همان قانون نهفته است. روشن بود که با بی نظمی ناشی از رفتار استبدادی و پیش بینی ناپذیر پادشاه هرگز نمی توان در مسیر پیشرفت حرکت کرد. بنابراین در ابتدا باید توافقی عام به نام قانون وجود داشته باشد که بتوان از آن به مثابه چارچوبی برای نظم پذیر کردن رفتار حاکمان بهره برد. این در حالی است که مساله اصلی در شکل گیری انقلاب اسلامی، سودای آفرینش نظمی جدید به جای تلاش برای حاکمیت قانون بود.

ضرورت محدود شدن اختیارات حکومت: به روایتی سیاست مدرن زمانی شکل گرفت که پرسش بنیادین؛ چه کسی باید حکومت کند؟ به پرسش اساسی؛ چگونه باید حکومت کرد؟ تبدیل شد. مطالعات مشروطه پژوهان هم نشان می دهد که دغدغه مهم در پیدایش مشروطیت کندوکاو در چگونگی حکومت بود فارغ از اینکه چه کسی باید حکومت کند. حال آنکه در انقلاب اسلامی که حدود هفتاد سال بعد اتفاق افتاد مجددا روشنفکران  از این امر پرسش می کردند که چه کسی باید حکومت کند؟ بنابراین آشکارا دغدغه توزیع دموکراتیک قدرت به حاشیه رفت و حکمرانی جنبه ای متمرکز و رویایی یافت.

چیرگی فرهنگ بر سیاست: انقلاب مشروطه محصول تلاش ده ها ساله روشنفکران در اثبات حقوق بشر، مزایای تجدد و حاکمیت قانون بود. به طور مثال روشنفکری مانند طالبوف برداشتی ژرف از مبانی تجدد داشت و حقوق را مبنای قانون می دانست. همچنین آزادی را هدف می پنداشت نه ابزار! از این منظر انقلاب مشروطه کاملا به جنبش روشنگری در اروپا شبیه است. اما در انقلاب اسلامی بر خلاف فرهنگ، شاهد سیطره سیاست بر افکار عمومی بودیم. گفتمان حقوق بشر توسط روشنفکران چپ، بورژوایی و مردود شمرده شد و طراحی جامعه ایده آل با درونمایه خوانش مارکسیستی از اسلام به سکه رایج جامعه تبدیل شد.

شناخت واقعی از مسائل زمانه: روشنفکران عصر مشروطه برداشتی واقع بینانه از مسائل و مشکلات عدیده دوران خود داشتند؛ فقر، ناکارآمدی، استبداد، فقدان حاکمیت قانون، تمرکز قدرت و ... در زمره علل عقب ماندگی تلقی می شدند. همین امر هم موجب جدی انگاشتن اصلاحاتی شد که خود را نهایتا در قامت انقلاب به نمایش گذاشت. اما روشنفکران نیمه دوم دوره پهلوی با تسلیم شدن به سودای" بومی گرایی" به دنبال  ایجاد جامعه ای مستقل و بدون کمترین وابستگی بودند. استقلالی که در سال های بعد به انزوا ترجمه شد. بنابراین مسائل اصلی جامعه همچون توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، افزایش سهم نفت در اقتصاد، و فرمایشی شدن نهادهای مشروطه به حاشیه رانده شده و جای خود را به مسائلی همچون چگونگی رقابت با رشد مارکسیسم در دانشگاه ها و مقابله با افزایش مصرف گرایی شهری و تبلیغات باستان گرایانه دادند.

🔹 نکته پایانی: ایرانیان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی راهی طولانی را پیموده اند. مسیری پر فراز و فرود از مشروطه طلبی تا جمهوری خواهی! مقایسه دوره هایی از این دست در بستر نوعی جامعه شناسی تاریخی می تواند به سهم خود در خروج از بن بست های سیاسی کنونی مهم تلقی شود. بدون تردید بازخوانی گذشته در افق مسائل امروز می تواند آینده ای بهتر را به ارمغان آورد.

@solati_mehran

#انقلاب_مشروطه
#انقلاب_اسلامی
🔹 فرصت های از دست رفته برای توسعه ایران در پنجاه سال اخیر

@solati_mehran

مهران صولتی


در ادبیات توسعه میان دو مفهوم رشد و توسعه تمایز قائل می شوند. رشد مفهومی کمی است و به افزایش ظرفیت تولیدی یک کشور با به کارگیری سرمایه گذاری بیشتر یا به کارگیری فن آوری های  مناسب تر اطلاق می شود. مفهومی که بیش از همه در افزایش تولید ناخالص داخلی یک کشور تبلور می یابد. ولی افزایش نارسایی هایی مانند شکاف طبقاتی، نابرابری های اجتماعی و تخریب محیط زیست در قرن بیستم موجب شد که مفهوم توسعه در دوران پس از جنگ جهانی دوم جایگزین رشد شود.

توسعه مفهومی کمی- کیفی است که علاوه بر رشد اقتصادی، مستلزم بهبود در شاخص هایی مانند بهداشت و سلامت، امید به زندگی، برخورداری از امکانات آموزشی، بهبود توزیع درآمد، کاهش فقر و مشارکت موثر در فعالیت های سیاسی- اجتماعی نیز هست. در سال های اخیر هم اقتصاددانانی از جمله آمارتیا سن و داگلاس نورث توسعه را در گرو گسترش آزادی، خودآیینی و یک نظام آموزشی مشارکت جو و کارآمد تعریف کرده اند.

شاید گزاف نباشد اگر بگوییم که ایران در نیم قرن اخیر حداقل پنج فرصت ارزشمند را برای توسعه از دست داده است. فرصت هایی که هریک می توانستند سکویی برای پرش کشور محسوب شوند:

🔺 شاه و دوران طلایی دهه ۱۳۴۰: پس از انتصاب علینقی عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد در بهمن ۱۳۴۱ دورانی در توسعه کشور رقم خورد که تا کنون تکرار نشده است؛ حضور تکنوکرات های کارآزموده، شکل گیری بورژوازی ملی، آغاز دوران صنعتی شدن، کاهش دخالت های سیاست در اقتصاد، رشد اقتصادی فراتر از ۱۱ درصد به مدت ده سال، تورم زیر ۲ درصد و افزایش سرمایه گذاری های داخلی و خارجی تنها بخشی از دستاوردهای این دوران طلایی بود. البته این دوره با افزایش درآمدهای نفتی، خودکامه‌گی شاه و افزایش دخالت سیاست در اقتصاد نتوانست به توسعه پایدار کشور بینجامد.

🔺 انقلاب و ظرفیت های ایجاد شده: با وقوع دگرگونی سیاسی در بهمن ۵۷ اگر چه بخشی از نیروی انسانی باتجربه ایران را ترک کرد ولی بازگشت نیروهای جدید از غرب در کنار انرژی عظیم آزاد شده نوید روزهای بهتری را برای آینده کشور می داد. سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به بالاترین حد خود رسیده بود و مشارکت جویی شهروندان مسیرهای جدیدی می یافت. در این میان اما افزایش منازعات داخلی و جنگ تحمیلی موجبات شکل گیری موج جدیدی از مهاجرت، امنیتی شدن فضای سیاسی و به محاق رفتن توسعه گرایی را فراهم آورد.

🔺 خاتمی و فرصت طلایی اصلاحات: دوم خرداد ۷۶ محصول جنبشی بود که به واسطه فربه شدن طبقه متوسط، افزایش رشد اقتصادی و ظهور نیروهای جدید اجتماعی ایجاد شده بود. در دولت اصلاحات هم اعتماد دوباره ایرانیان به نظام سیاسی، در کنار روابط سازنده با جهان و کاهش دخالت سیاست در اقتصاد موجبات تداوم توسعه گرایی را فراهم آورده بود. ایجاد ثبات اقتصادی، افزایش اشتغال، کاهش تورم و امیدآفرینی نسبت به آینده از جمله دستاوردهای موثر این دوره بود که البته با به قدرت رسیدن دولت نهم و دهم بسیاری از آن ها بر باد رفت.

🔺 احمدی نژاد و درآمد افسانه ای نفت: دولت نهم و دهم اگر چه از موهبت نفت ۱۲۰ دلاری و درآمد ۸۰۰ میلیارد دلاری در هشت ساله ریاست جمهوری برخوردار بود ولی نتوانست به توسعه گرایی شکل گرفته در دوران پیش از خود تداوم بخشد. سیاست تنش زا با جهان، ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت، افزایش تدریجی تحریم ها، انحلال سازمان مدیریت و خیال پردازی درباره مدیریت جهان کار را به جایی رساند که اشتغال در حد صفر، تورم ۳۵ درصدی و بی ثباتی اقتصادی کمترین دستاوردهای زیان بار این دوره بود.

🔺 روحانی و فرصت آشتی با دنیا: گزاف نیست اگر بگوییم در دو دهه گذشته پرونده هسته ای و تحریم های مرتبط با آن مهمترین مانع بر سر راه توسعه یافتگی ایران و افزایش فقر، فلاکت، بیکاری، تورم و کاهش امید به آینده بوده است. با اشراف به چنین وضعیتی بود که روحانی کوشید تا به وسیله برجام این بزرگ ترین مانع را از سر راه بردارد. شوربختانه برجام اگر چه به خوبی آغاز شد ولی بدفرجام بود و سیکل معیوب توسعه نیافتگی کشور را به وضعیت پیشین و ادامه تنش ها و تحریم ها برگرداند.

🔹 نکته پایانی: اگر چه ایران در نیم قرن اخیر دستاوردهای قابل توجهی در شاخص های توسعه انسانی (HDI) داشته است ولی فراز و فرودهای فراوان سیاسی مانع از پایداری فرآیند توسعه یافتگی کشور در مقایسه با سایر کشورهای جهان و حتی منطقه شده است. واقعیتی که می تواند بسیار نگران کننده باشد. 

@solati_mehran

#توسعه
#انقلاب
#خاتمی
🔹 انقلاب ۵۷ چقدر ضد آمریکایی بود؟

@solati_mehran

مهران صولتی


احمد وحیدی وزیر کشور دولت سیزدهم اخیرا گفته است که؛ انقلاب اسلامی از اساس درست شده تا شاخ استکبار و ظلم را بشکند حال ما برویم و هر چه غرب می گویند را بپذیریم!
شاید بعد از گشایش سپهر سیاسی در دوران پس از دوم خرداد ۷۶ بود که بحث ضرورت مذاکره با امریکا به موضوع مهمی در عرصه عمومی ایران تبدیل شد. پیشاهنگ این حرکت هم بدون شک صادق زیبا کلام بود که کوشید تا از یک تابوی تقریبا سی ساله درباره ممنوعیت مذاکره و رابطه با امریکا بگذرد. در همان ایام بود که این بحث هم مطرح شد که آیا انقلاب ۵۷ ماهیتی غرب ستیز و به ویژه ضدامریکایی داشته است یا این که این ضدیت بعد از تسخیر سفارت امریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ به انقلاب ضمیمه شده است.

در سال های اخیر و به ویژه با پررنگ شدن فشارهای امریکا بر کشورمان از طریق تحریم ها پرسش از ماهیت انقلاب ۵۷ و نسبت آن با امریکا از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. اکنون اما پرسش اصلی این است که انقلاب اسلامی در ماهیت اولیه خود چقدر ضدامریکایی بوده است؟ به نظر می رسد برخورد تجربی با این پرسش رجوع به شعارهای پیش و پس از انقلاب است که بیان گر بخش مهمی از واقعیت های اجتماعی - سیاسی در آن دوره اند. محمدحسین پناهی با جمع آوری و تحلیل شعارهای انقلاب در بازه زمانی مهر ۵۶ تا شهریور ۶۰ کوشیده است تا تحلیلی جامعه شناختی از تحولات پیش و پس از انقلاب بدست دهد. این جا 👇👇

http://qjss.atu.ac.ir/article_5188.html

برخی نتایج این پژوهش می تواند پاسخگوی پرسش اصلی این یادداشت باشد:

🔺 مطابق یکی از تقسیم بندی های شعارها، بیشترین اعتراضات با فراوانی ۸۶۳ مربوط به انتقاد از وضعیت سیاسی رژیم شاه بوده است.

🔺 نتیجه دیگر نشان می دهد که اهداف فرهنگی انقلاب با فراوانی ۳۵۹ شعار بیش از اهداف سیاسی و اقتصادی برای مردم مهم بوده اند.

🔺 مطابق تقسیم بندی دیگر خواسته آزادی ها و حقوق سیاسی با فراوانی ۶۹ شعار مهم ترین مطالبه ایرانیان بوده است.

🔺نتیجه دیگر نشان می دهد که در میان اهداف فرهنگی انقلاب؛ شهادت طلبی با فراوانی ۱۴۸ شعار مهم ترین آرمان انقلابیون بوده است.

🔺 مطابق جدول دیگر انتقاد از شاه با فراوانی ۸۶۳ شعار بیشترین و اعتراض به وابستگی شاه به قدرت های بیگانه (احتمالا شعار مرگ بر امریکا) با ۳۷ شعار دارای کمترین فراوانی بوده است.

🔹 نکته پایانی: همچنان که برخی پژوهش گران پیش از این هم گفته اند ماهیت ضدامریکایی انقلاب ایران ادعایی غیرتجربی و اثبات نشده است. بند آخر بررسی مقاله پناهی هم نشان می دهد که کمترین شعارها ناظر به هدف قرار دادن امریکا در اجتماعات مردمی می باشد. حال باید به این پرسش پاسخ داد که چه کسانی و با چه انگیزه هایی موفق شدند که ضدیت امریکا را به هدف اصلی مبارزات پساانقلابی تبدیل کنند؟

@solati_mehran

#انقلاب
#پناهی
🔹 تهران ۱۳۵۱؛ یک شهر با دو چهره!


مهران صولتی


مدرنیته واجد چهره ای ژانوسی است. از یک سو رفاه و آسایش را برای بشر به ارمغان آورده و از سوی دیگر با سرعت بخشیدن به روند تغییرات، آرامش انسان غنوده در آغوش سنت را بر هم زده است. بختیاری جهان غرب اما این بود که مدرنیته (نواندیشی) و مدرنیزاسیون (نوسازی) همگام شدند و تعادل بر هم خورده را دوباره ایجاد کردند.

اما کشورهای پیرامونی در نظم اقتصادی جهان تا این اندازه خوش شانس نبودند. هراس ناشی از احساس عقب ماندگی از کاروان پیشرفت جهانی آن چنان خواب شان را آشفته بود که مجالی برای بازاندیشی در سنت و بازخوانی آن در افق مدرنیته را نیافتند. تکنولوژی را با روی گشاده پذیرفتند ولی درنیافتند که میان ذهنیت و عینیت مدرن پیوندی ناگسستنی وجود دارد.

مستند کوتاه تهران ۱۳۵۱ ساخته خسرو پرویزی (کلیپ پیوست) ناظر به نمایش دو چهره از همین شهر در دهه پنجاه خورشیدی ایران است. حکومت پهلوی آغوشی گشوده به روی مدرنیزاسیون ایران داشت که حاصل آن تهران مدرنی بود که پای در مسیر توسعه صنعتی نهاده بود.

اقدامات تیم زبده؛ عالیخانی/ نیازمند/ یگانه در وزارت اقتصاد دهه چهل، مسیر حاکمیت تکنوکراسی و زمینه شکل گیری نوعی بورژوازی ملی را به مثابه حلقه مفقوده توسعه کشور مهیا کرد. خاطرات کارآفرینان دوره پهلوی هم نشان می دهد که اتهام مونتاژ به تحولات صنعتی دهه پنجاه صرفا اتهامی سیاسی و چپ گرایانه بوده است. بیان بهتر شاید این باشد که در مراحل اولیه توسعه صنعتی، اتکا به مونتاژ نوعی کاتالیزور و ضرورت محسوب می شود.

مشکل اما همچنان که پرویزی در مستند اش به نحوی هنرمندانه به تصویر می کشد عبارت از پدیدآمدن تاخر فرهنگی و فقدان اخلاق شهروندی بود. شکاف میان مدرنیته و مدرنیزاسیون، به جا ماندن اقشار مذهبی از کاروان پرشتاب تجدد دهه پنجاه انجامید و حاشیه نشینان اتمیزه شده درملات ایدئولوژی اسلام سیاسی به یکدیگر پیوستند. سیاست های خودکامانه شاه نیز شعله در خرمن نارضایتی ها افکند و فقدان پایگاه سیاسی رژیم پهلوی در میان مردم به انقلاب ۵۷ انجامید

@solati_mehran

#تهران_۱۳۵۱
#انقلاب
🔹 علل ناکامی انقلاب ۵۷ 🔹

@solati_mehran

مهران صولتی


با گذشت بیش از چهاردهه از پیروزی انقلاب اسلامی اکنون برای نقد آن چه این تحول شگرف برای جامعه ایران به ارمغان آورد ضرورت بیشتری احساس می شود. انقلابی که به باور چارلز کورزمن در کتاب ناگهان انقلاب با مشارکت ۱۰ درصد مردم حتی از نصاب بالاتری نسبت به دو انقلاب فرانسه و روسیه هم برخوردار بوده است. اما پرواضح است که انقلاب ۵۷ نتوانست به تناسب امیدهای فراوانی که برانگیخت کامیاب قلمداد شود. اگر چه رجوع به آرای مردم در سال های نخست و سپس مشارکت بخش قابل توجهی از مردم در جنگ هشت ساله توانست پشتوانه توده ای انقلاب را به رخ کشد ولی هم آیندی بحران های متعدد اجتماعی و اقتصادی در سال های اخیر موجبات احساس نارضایتی بسیاری از ایرانیان را از وضعیت موجود فراهم آورده است. این یادداشت به برخی از علل ناکامی های انقلاب  پرداخته است:

فقدان تئوری برای کنترل قدرت: انقلاب ها با هدایت رهبران کاریزماتیک به پیروزی می رسند. در فردای انقلاب اما که قرار است نهضت به نظام تبدیل شود کار دشوار عبارت از گنجاندن روح فربه کاریزما در کالبد تنگ قانون است. همین می شود که جامه‌ی قانون اساسی را به تناسب قامت بلند رهبران می دوزند. چالش کاریزما و قانون از این جا به بعد نیز تداوم می یابد. انقلاب ایران فاقد نظریه ای برای کنترل قدرت بود. تئوری ولایت فقیه نیز بیش از اتکای بر عدالت ساختاری، مبتنی بر عدالت فقهی بود که صبغه ای کاملا شخصی و درونی داشت. شاید بتوان فقدان نظریاتی برای کنترل قدرت و ثروت را از جمله کمبودهای آشکار انقلاب ۵۷ دانست. غفلت روشنفکران عمدتا چپ زده پیش از انقلاب در این زمینه نابخشودنی است!

تداوم ساختاری حکومت غیر پاسخگو: انقلاب ۵۷ اگر چه بنا داشت تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد ولی خیلی زود در چنبره یک دولت رانتیر متکی به اقتصاد نفتی گرفتار آمد. امری که دولتی ارباب صفت و غیر پاسخگو را بر سرنوشت آینده ایرانیان مسلط ساخت. در حقیقت انقلاب نتوانست ساختارهای مولد استبداد را دگرگون سازد چرا که اگر چه در عرصه فرهنگی واجد آرمان های انسانی و بلندی بود ولی نتوانست ایده های موثری برای مهار سرکشی های دو عرصه سیاست و اقتصاد پیشنهاد کند. از همین رو تنها بعد از گذشت یک دهه، وجوه رهایی بخش انقلاب تسلیم سود گرایی و قدرت محوری آن ها شده و صرفا به صورت مناسکی تداوم یافتند!

فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر: در روزگاری که روایت روسی از مارکسیسم توانسته بود دموکراسی را محصول بورژوازی غرب و امپریالیسم امریکا معرفی کند، روشن بود که حقوق بشر نیز به دلیل خاستگاه سرمایه داری خویش نمی توانست جایگاه رفیعی نزد انقلابیون ایران بیابد. آن چه البته رونق داشت آمیزه ای از خوانش چپ گرایانه از اسلام در کنار بومی گرایی جهان سومی و معنویت گرایی پست مدرن بود. ملغمه ای که بر تیرگی اذهان می افزود و افقی مبهم و مه آلود را فراروی انقلابیون ترسیم می کرد. بنابراین در فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در بحبوحه انقلاب بسیار از رویدادهای چهار دهه گذشته نباید چندان شگفت انگیز جلوه کند!

انقلابی گری و پیش بینی ناپذیری: انقلاب ها جزء استثنایی ترین پدیده های اجتماعی محسوب می شوند. دینامیسم حاکم بر انقلاب ها هم به گونه ای است که با تبدیل کاریزما به قانون، و نهضت به نهاد به تدریج عادی سازی و محاسبه پذیری بر این پدیده حاکم می شود. شگفت آن که بر خلاف عرف رایج برخی از انقلابیون همچنان در قبال نرمالیزاسیون مقاومت کرده و می کوشند تا این پدیده با تحمیل هزینه های بسیار، اراده گرایانه، ساختار گریز و پیش بینی ناپذیر جلوه نماید. اگر عقب ماندگی را سرنوشت محتوم سیاست گذاری های کنونی در نظر بگیریم پر واضح است که تداوم استثناگرایی و محاسبه ناپذیری نظم سیاسی موجود نمی تواند به توسعه ای شایسته ملت ایران بینجامد!

🔹 نکته پایانی: در میانه نبرد گفتمانی انقلابیون و براندازان بر سر میراث انقلاب ۵۷ شاید راه‌گشاترین موضع عبارت از بازخوانی این رخداد شگفت در افق تحولات امروزین باشد. میزان تحقق یافتن شعارهای استقلال، آزادی و جمهوریت، به علاوه بیان شجاعانه بحران دستاوردی که انقلاب به آن دچار شده است از مهمترین مولفه های این رویکرد محسوب می شود. با گذشت حدود نیم قرن از پیروزی انقلاب اکنون فرصت برای بازاندیشی بیش از همیشه مناسب است!

@solati_mehran

#انقلاب
#ناکامی_ها
🔹 چه شد که به این‌جا رسیدیم؟

@solati_mehran

مهران صولتی


خواندن پر ایراد یک متن کوتاه انگلیسی از سوی حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی اسباب آبروریزی جدیدی را برای همه ایرانیان در سراسر جهان فراهم آورده است. کاربری به درستی این پرسش را مطرح کرده است که؛ چه شد که از محمدعلی فروغی ادیب فرهیخته و رییس جامعه ملل که به زبان های انگلیسی، فرانسه، روسی و عربی مسلط بود به این‌جا رسیدیم؟ در این یادداشت می کوشم تا به برخی از علل شکل گیری پدیده امیرعبداللهیان پاسخ دهم:

انقلاب علیه مدرنیت: انقلاب ۵۷ بیش از دموکراسی و حقوق بشر بر ضدیت با غرب و امپریالیسم متکی بود. اردوگاه آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو نیز هر چند کوشیدند تا با اتخاذ مواضعی جهان پسند مسیر پیروزی انقلاب را در پاییز ۵۷ همواره نمایند ولی کمتر از یک سال بعد از پیروزی به خاستگاه نخستین خود در ضدیت با مدرنیت بازگشتند. تسخیر سفارت امریکا در کنار مواضع بنیان‌گذار جمهوری اسلامی درباره حجاب زنان، دانشگاه، موسیقی و سینما نشان داد که نظام پساانقلابی آشکارا از خوانش یک اسلام سیاسی غرب ستیز پیروی می کند.

نظام آموزشی ناکارآمد: آموزش و پرورش در ایران یک نظام عقب مانده و ناکارآمد است. دستگاهی که نه تنها قادر نیست مهارت های یک زندگی معمولی را به دانش آموزان بیاموزد بلکه از ایجاد توانایی هم‌زبانی ایشان با جهان نیز ناتوان است. این را می توان از سال ها آموزش زبان انگلیسی و عربی در مدارس دریافت که آشکارا یک پروژه شکست خورده محسوب می شود. شاید اگر تلاش موسسات زبان های خارجی برای جبران این ناکارآمدی نباشد شکل گیری امیرعبداللهیان ها را بتوان محصول طبیعی این نظام آموزشی قلمداد کرد.

اولویت تعهد بر تخصص: انقلاب ها به نحو ذاتی میل به غیریت سازی با دیگران و گسترش دایره وفاداران دارند. بر همین اساس انقلاب ۵۷ هم در سال های نخست تعهد را بر تخصص ترجیح داد و ارادت سالاری را جایگزین شایسته سالاری ساخت.  تصفیه دانشگاه از استادان دگر اندیش، بستن مطبوعات منتقد، پاکسازی ادارات، و غلبه کاراکتر انسان مکتبی و متعهد بر عنصر غرب‌زده و متخصص از رئوس برنامه انقلابیون در فردای پیروزی بود. دانش، تخصص و شایستگی البته قربانیان گفتمان جدید بودند.

تعمیق فرآیند خالص سازی: اگر چه جمهوری اسلامی از همان ابتدا میل به خالص سازی داشته  ولی می توان دریافت که این اراده در دوسال اخیر از شتاب افزون تری برخوردار شده است. فرآیندی که می رود تا به موازات رشد فزاینده مهاجرت، خانه نشینی نیروهای سیاسی، افول فعالیت احزاب، و بی معنا شدن انتخابات آخرین میخ را بر تابوت بوروکراسی تهی شده از حضور کارشناسان وارد نماید. اما قدرت از آن جایی که در فقدان نظارت میل به انباشت و گسترش دارد هم ‌چنان با افزودن بر سرعت روند خالص سازی دایره محذوفین را وسیع تر می سازد.

🔹 نکته پایانی: نطق پر اشتباه امیرعبداللهیان تنها دماغه کوه یخی بود که در نیم قرن گذشته در ایران غوطه ور بوده است. بدون تردید انبوهی از بی تدبیری ها، جزم اندیشی ها، غیریت سازی ها و توهم آفرینی ها تاکنون در خدمت بی اعتنایی به منافع ملی، حذف ایران از کریدورهای بین المللی، امنیتی سازی کشور و بی اعتباری ایران در سطح جهانی عمل کرده است.در حقیقت این نطق صرفا یادآوری بیراهه‌ای بوده که مدت هاست در آن گرفتار آمده ایم.

#فروغی
#انقلاب
#امیر_عبداللهیان
#آموزش_و_پرورش
🔹 انقلابی در جست‌‌و‌جوی ناکجاآباد!

@solati_mehran

مهران صولتی


در مورد حضور مردم در انقلاب ۵۷ عبارت مشهوری وجود دارد؛ آن‌ها می دانستند که چه نمی خواهند ولی نمی دانستند که چه می خواهند! شاید بتوان در این زمینه از عنوان کتاب علی رهنما درباره زندگی‌نامه سیاسی علی شریعتی بهره جست؛ مسلمانی در جست‌و‌جوی ناکجاآباد. در دهه ای که بومی گرایی، متاثر از الهیات رهایی بخش جهان سوم هر روز وسعت بیشتری در افکار عمومی می یافت و آتش معنویت گرایی بیش از پیش شعله می کشید، طرفداران انقلاب در میان ایرانیان، از دکتر شریعتی تا آیت الله خمینی می کوشیدند تا تحقق راه سوم مبتنی بر اسلام در میانه‌ی؛ غرب/ شرق، و کاپیتالیسم/ مارکسیسم را باور پذیر کرده و ناممکن‌ها را ممکن سازند. هماهنگ کردن دوگانه هایی متعارض که هم‌چنان با یکدیگر فاصله بسیار دارند:

مادیات همراه با معنویات: رشد معنویت گرایی متاثر از جنبش های اجتماعی اروپا و امریکا در کنار مبارزات رهایی بخش شمال افریقا موجی از آرمان گرایی را در جهان منتشر ساخت. ایران پیرامونی هم متاثر از چنین اندیشه هایی کوشید تا جامعه ایده آل را در قامت اندیشه های علی شریعتی در دهه پنجاه به تماشا بنشیند. افزایش گرایشات دینی به ویژه در دانشگاه ها هم نوید روزهایی را می داد که ایرانیان قرار بود به دنبال جمع میان دنیا و آخرت باشند. حتی میشل فوکو هم کتابی در مورد انقلاب ۵۷ نوشت و ایران آن روز را روح یک جهان بدون روح نامید. البته فوکو در ماه های پس از انقلاب در مورد برخی تصورات خود در مورد این رویداد تجدید نظر کرد.

جمهوریت همراه با اسلامیت: حکومت قانون، آرمان انقلاب مشروطیت بود ولی سیر رویدادها نه تنها این هدف را محقق نساخت بلکه استبداد رضا شاهی را جایگزین آن ساخت. پیشنهاد جمهوریت هم با مخالفت روحانیت روبرو شد و سلطنت لاجرم ادامه یافت. تداوم نظام سلطانی محمدرضا شاه اما عطش حکومت مردمی را در جامعه شدیدتر ساخته بود. حکومتی که هم مردمی و هم اسلامی باشد. جمهوری اسلامی می توانست پیشنهاد خوبی برای تداوم مبارزات انقلابی باشد. سرعت تحولات انقلابی اما بیشتر از آن بود که گفت‌و‌گوهای نظری میان روشنفکران و روحانیون پیرامون چگونگی قابل جمع بودن جمهوریت و اسلامیت شکل گرفته و به نتیجه برسد.

تجدد همراه با تدین: شتاب تجدد گرایی پهلوی دوم به شکل گیری تناقض های فرهنگی جدی در میان خانواده های مذهبی انجامید. بخش قابل توجهی از این خانواده ها رفتن به سینما یا دیدن تلویزیون را تحریم کرده و حتی در مورد فرستادن دختران‌شان به دبیرستان تردیدهای جدی داشتند. حتی روشنفکرانی مانند شریعتی هم میان تجدد و تمدن تفکیک قائل شده و آشکارا از دومی حمایت می کردند. آیت الله خمینی هم در سخنرانی بهشت زهرا خواستار تجددی بود که فاقد جنبه های غیر اخلاقی باشد. برخی روشنفکران دینی مانند عبدالکریم سروش هم در دهه هفتاد با تاکید بر امتیاز گزینش‌گری معتقد به توانایی ما در پیرایش تجدد از جنبه های زیان آور آن بودند. تلاش‌هایی که نافرجام بودن آن‌ها اکنون اثبات شده است.

🔹 نکته پایانی: اکنون و باگذشت بیش از چهل سال از انقلاب ۵۷ دیگر روشن شده است که جمع میان این دوگانه‌های متناقض از همان ابتدا هم آرزویی محال بوده است. واقعیت های اجتماعی صلب تر از آن چیزی هستند که به ما مجال دهند صرفا با اراده گرایی بتوانیم جامعه ای ایده آل را ایجاد کنیم، اما واقعیت این است که انقلاب ها از بستر همین ناممکن هاست که نضج گرفته و به پیروزی می رسند. به حاشیه رفتن عقل و به میدان آمدن احساس، جست‌و‌جوی ناکجاآباد، و سودای جمع آرمان‌های متعارض پیشران بسیاری از انقلاب‌هاست!

@solati_mehran
#انقلاب
#ناکجا_آباد
🔹 روشنفکران ایرانی در آغاز انقلاب ۵۷ چگونه می اندیشیدند؟

@solati_mehran

مهران صولتی


افراد حاضر در قاب تصویر پیوست، نمایندگان جامعه روشنفکری ایران در طلیعه انقلاب ۵۷ و ماه های آغازین آن محسوب می شوند. همان ایامی که هژمونی چپ گرایی مسیر و مقصد فعالیت های سیاسی و فرهنگی را نمایان می ساخت. آن چه البته در چکیده سخنان ایشان نمایان است شباهت های شگفت انگیز به رغم تفاوت های اندک می باشد. به بیان روشن تر صرفا ادبیات ایشان با یکدیگر متفاوت است. از همین رو شاید بتوانیم اشتراکات روشنفکری ایران در اوان انقلاب را حول عناصر زیر صورت بندی کنیم:

امپریالیسم ستیزی: بر خلاف پژوهش محمدحسین پناهی پیرامون شعارهای مردم در آستانه انقلاب که نشان می دهد شعار علیه شاه با ۸۶۳ مورد دارای بیشترین، و شعار علیه وابستگی وی به دولت های بیگانه با ۳۷ شعار دارای کمترین فراوانی بوده است، چپ گرایان بعد از پیروزی انقلاب موفق شدند تا امپریالیسم ستیزی را به عنوان پیشران این رویداد مهم درتاریخ معاصر ایران معرفی  نمایند. لذا انقلابی که قرار بود به حیات استبداد در کشور خاتمه دهد در یک چرخش تاریخی به مسیر غیریت سازی با غرب و به ویژه امریکا افتاد. رویکردی که با تسخیر سفارت امریکا در آبان ۵۸ در مسیری بی بازگشت گام نهاد.

اقتصاد دولتی: تجربه بی‌فرجام ملی شدن نفت در دوره محمد مصدق به موازات مالکیت ستیزی چپ گرایان زمینه مساعدی را برای ملی شدن بانک ها و صنایع در دوران حیات دولت موقت و بعد از آن فراهم آورد. در حقیقت به رغم تایید مالکیت خصوصی در قرائت سنتی، این معجزه‌ی خوانش انقلابی از اسلام بود که به نحیف شدن بخش خصوصی، فربه شدن دولت، و مداخله گری آن در حریم اقتصاد و فرهنگ میدان داد. حاصل اما ناکارآمدی مزمن اقتصادی است که با گذشت بیش از چهاردهه همچنان ایرانیان را رنج می دهد و اقسام خصوصی سازی ها در آن با نیت چابک سازی و کارآمدی به نتیجه مطلوب نرسیده است.

ضدیت با لیبرال ها: در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب بود که حبیب الله پیمان نوشت؛ لیبرالیسم؛ جاده صاف کن امپریالیسم. سخنی که می توانست ترجمان حملات روشنفکران به مهدی بازرگان باشد. تلاش برای آرام کردن فضا، عادی کردن اوضاع، تداوم ارتباط با جهان، و پایان بخشیدن به شتابزدگی های انقلابی از مهمترین اقدامات دولت بازرگان در عمر کوتاه خود محسوب می شد که طیف متنوعی از امپریالیسم ستیزان؛ از فداییان و مجاهدین گرفته تا جنبشی ها و انقلابیون مسلمان را خشمگین ساخته بود. بعد از آن بود که واژه  لیبرال به یک از ناسزاهای نان و آب‌دار برای چپ‌ها (مذهبی و سکولار) تبدیل شد که با آن رقبای خود را از عرصه سیاسی خارج نمایند.

🔹 نکته پایانی: ایران در دوران معاصر پیش از هر چیز یک کشور پیرامونی و در معرض نفوذ اندیشه های ناسیونالیستی، لیبرالیستی و مارکسیستی بوده است. امری که به تعارض میان نظم گذشته و وضعیت جدید انجامیده است. وقوع سه نهضت و انقلاب نیز آشکارا از طولانی و پرهزینه شدن دوران گذار حکایت دارد. بر اساس معیارهای امروزین شاید روشنفکران دوران مشروطه نگاه دقیق تر و بینش عمیق تری از تحولات ایران معاصر در مقایسه با روشنفکران انقلاب ۵۷ داشتند.

@solati_mehran

#بازرگان
#پیمان
#روشنفکران
#انقلاب
🔹 چرا نتیجه انقلاب اسلامی چیزی فراتر از یک جا‌به‌جایی سیاسی نبود؟

@solati_mehran

مهران صولتی


#استیون_سیدمن: فرانسه مانند تمامی اروپا دستخوش تغییر فرهنگی عظیمی بود که در نهایت سرنوشت تمامی جوامع را تعیین می کرد. این تغییر گذار از جهان بینی مذهبی و متافیزیکی به جهان بینی علمی بود. اختلاف میان این دو نوع جهان بینی در فرانسه قرن نوزدهم به اوج خود رسیده بود.

#میشل_فوکو: یکی از چیزهای سرشت نمای این رویداد انقلابی (انقلاب ۵۷) این واقعیت است که این رویداد انقلابی اراده‌ای مطلقا جمعی را ‌نمایان می کند. اراده جمعی در این‌جا یک ابزار نظری است که حقوق‌دانان یا فیلسوفان به کمک آن واقعیت را توضیح می‌دهند.

عبدالکریم سروش معتقد است که انقلاب اسلامی فاقد تئوری بود و اگر تلاش‌های نظری علی شریعتی را از آن بگیریم از تنها پشتوانه تئوریک خود تهی می شود، لذا بهتر آن بود که انقلاب دیرتر به پیروزی می رسید. اما در آن سو انقلاب فرانسه متکی بر پشتوانه عظیمی به نام عصر روشنگری ملهم از آموزه های ولتر، روسو و دیده‌رو بود که به سهم خود ذخائر چشم‌گیری به حساب می آمدند.

رضا نجف زاده در کتاب؛ تجدد رمانتیک و علوم شاهی بر آن است تا از نسبت میان دانش و قدرت در دوران پهلوی اول و دوم سراغ گیرد و نشان دهد که چگونه حکومت در پی تاسیس علومی برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود بود. نجف زاده معتقد است که اهتمام پهلوی ها به ایجاد علوم شاهی به نحوی آمرانه موجبات مقاومت جامعه و روی کردن آن به علوم غیر شاهی را فراهم آورد.

انقلاب اسلامی بر خلاف انقلاب فرانسه یک گسست پارادایمیک نبود چون علوم شاهی پیش از انقلاب به علوم اسلامی بعد از انقلاب تبدیل شدند. از آن‌جا که دانش و دانشگاه هم به نحو آمرانه تاسیس شدند نتوانستند افکار ایرانیان را از جهان بینی مذهبی به جهان بینی علمی رهنمون شوند (واکنش به دانش شاهی در شکل مقاومت دینی در دهه پنجاه خود را نشان داد).

بعد از انقلاب اسلامی هم تلاش شد تا علم در دین استحاله و از استقلال، انتقاد و رادیکالیته تهی شود. انقلاب فرهنگی تلاشی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت به وسیله تاسیس علومی بود که پیشاپیش از وجوه انتقادی خود خالی شده بودند. علم بی‌وطن برچسب غربی خورد و سعی شد تا با تولید بی رویه شبه علم سکه آن از رونق بیفتد. پروژه تاسیس علوم انسانی اسلامی آخرین تیر ترکش حکومت بود.

انقلاب ها اگر نتوانند تغییرات فرهنگی و اقتصادی را نمایندگی کنند صرفا به یک جا‌به‌جایی سیاسی در الیت قدرت تنزل می‌یابند. انقلاب اسلامی نه به تغییر جهان‌بینی (گسست پارادایمیک) انجامید و نه نتوانست طرحی برای گذار از اقتصاد دولتی و رانتی به اقتصاد آزاد و متکی بر بخش خصوصی ارائه دهد لذا نتوانست دستاورد قابل توجهی در تاریخ بلند ایران زمین به خود اختصاص دهد. شاید به همین دلیل باید بگوییم انقلاب مشروطه از آن مهم‌تر بود!

@solati_mehran

#میشل_فوکو
#استیون_سیدمن
#انقلاب_فرانسه
#انقلاب_اسلامی
🔹 چرا انقلاب ۵۷ برای ایرانیان دموکراسی نیاورد؟

@solati_mehran

مهران صولتی


انقلاب ها با نوید آینده ای درخشان و سودای آفرینش یک جامعه ایده آل فرا می رسند. توده‌ها نیز به امید فردایی بهتر که در آن آشتی دوگانه هایی مانند پیشرفت و عدالت، دین و دنیا، آزادی و برابری امکان پذیر باشد خیابان را تسخیر و به امواج انقلاب می‌پیوندند. اما واقعیت این است که تاکنون انقلاب‌ها نتوانسته اند به وعده‌های خود جامه عمل بپوشانند. البته انقلاب اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست و قادر نبوده با ارائه یک گفتمان دموکراتیک، برای ایرانیان دموکراسی به ارمغان بیاورد. دست کم شاید به دلایل زیر: 

ادامه انقلاب های جهانی: انقلاب اسلامی تداوم دگرگونی‌هایی بود که در اواخر دهه ۱۹۶۰ جهان را فرا گرفت، از پایتخت‌های اروپایی که جولان‌گاه نسل جوان انقلابی شده بودند تا مستعمرات پیشین که جنگ‌های چریکی در دستور کار آن‌ها قرار داشتند. روشنفکران ایرانی هم از این الگو پیروی کرده و توجه خود را بیش از پیش متوجه جهان سوم ساخته بودند. تجربه موفق انقلاب‌های الجزایر و کوبا در کنار شکست اخلاقی امریکا در ویتنام این دسته از روشنفکران را تشویق می‌کرد تا بخشی از این جنبش انقلابی فراگیر باشند.

تجویز خشونت برای پیروزی: در روزگاری که چپ گفتمان غالب بر کشورهای جهان سوم محسوب می‌شد روشنفکران ایرانی دغدغه آزادی از سلطه امپریالیسمی را داشتند که توانسته بود با استعمار نو آن‌ها را به انقیاد بکشاند. در مواجهه با این دشمن فریب‌کار و با الهام از آموزه‌های سارتر و فانون، برخی از روشنفکران ایرانی کوشیدند تا بهره گیری از خشونت مشروع علیه حکومت پهلوی را به عنوان نماد این نوع از استعمار تئوریزه نمایند. به عنوان مثال حاج سید جوادی آشکارا بر ضرورت انبار کردن مهمات جهت پیروزی در مبارزه تاکید می کرد.
 
نوید انحطاط غرب: روشنفکران این دوره با استناد به آثار توین بی و اشپنگلر مدعی بودند که غرب در مسیر انحطاط است و متفکران آن دیار این حقیقت را حتی پیش از ما دریافته اند. آوردن نقل قول‌هایی از سارتر، مارکوزه و فروم نیز بازار زوال فروشی غرب را در ایران پر رونق تر ساخته بود. از آل احمد و شریعتی تا داریوش آشوری و احسان نراقی همه روشنفکرانی بودند که در این کوره می‌دمیدند. پرسش اساسی هم این بود که؛ اگر غرب در حال زوال و انحطاط است چگونه می توان به دموکراسی آن تاسی جست و از آن به مثابه یک ارمغان بهره گرفت؟! شاید بازگشت به خویش تجویز بهتری باشد.

دغدغه‌ای به‌ نام اصالت: روشنفکران ایرانی در این دوره  با بهره گیری گسترده از مفهوم امپریالیسم فرهنگی به دنبال تجویز نسخه ای از بومی‌گرایی بودند. تهدید غرب صرفا تفوق صنعتی آشکار آن‌ها نبود بلکه خطر بزرگ‌تر در تلاش آن‌ها جهت کنترل رشد فکری ملل عقب افتاده خلاصه می شد. بر همین اساس رسالت روشنفکران جهان سومی معطوف به مبارزه با این خطر از راه تبلیغ فرهنگی جدید و آرمانی نو بود. دغدغه اصالت در آثار شریعتی، هزار خانی و کسمایی در حقیقت حسرت توان‌مندی گذشته ما در ساختن چیزهایی بود که صرفا به ما تعلق داشت. محصولاتی که اگر چه بهترین نبودند ولی نشان اصالت ما را بر خود داشتند.

@solati_mehran

#انقلاب_۵۷
#دموکراسی
#بومی_گرایی
#دغدغه_اصالت
🔹 شریعتی چه چیزهایی را دید و چه چیزهایی را ندید؟

@solati_mehran

مهران صولتی


علی شریعتی را می‌توان تاثیرگذارترین روشنفکر ایران معاصر نامید. برخی او را دردمندی می‌دانند که با هنرمندی توانست خوانشی از اسلام ارائه کند که تفاوتی آشکار با قرائت روحانیان داشت، و گروهی دیگر او را انسان ناصادقی می‌انگارند که توانست با زبان سحار و نبوغ ادبی خویش مذهب را آرایش و آن‌را در یک بسته‌بندی جذاب و فریبنده به مخاطبان عمدتا جوان خود ارائه کند. کارنامه پرمناقشه شریعتی اما مشحون از نقاط قوت و ضعف است و ما در این یادداشت برآنیم که نگاهی بیفکنیم بر چیزهایی که شریعتی دید و چیزهایی که ندید:

عاملیت را دید ولی ساختار را ندید: شریعتی اراده‌گرا بود و عزم ساختن جان و جهانی نو را داشت. او از انسان‌سازی آغاز کرد تا بعد از آن جامعه ساخته شود. تاکید بر عاملیت در آموزه‌های او پررنگ و فربه است. او اگر چه آدمیان را بندی چهار زندان طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن می‌دید ولی افق رهایی را به کمک اراده و ایمان روشن می‌یافت. شریعتی اما در عمل ساختارهای محدود کننده را ناچیز می‌دید و تصوری از این‌که محدودیت‌ها چگونه می‌توانند بر اراده‌ها قید و بند گذاشته و سکون و جمود را باز تولید کنند نداشت.

انقلاب را دید ولی بعد از انقلاب را ندید: شریعتی شیفته انقلاب بود و برای تحقق آن اهتمام فراوان داشت. او اگر چه انقلاب را پیش از آگاهی فاجعه می‌دانست و نوعی تحول ژرف در فکر و فرهنگ مسلمانان را مدنظر داشت ولی از آن.جا که نه یک آکادمیسین دانشگاهی بلکه یک روشنفکر انقلابی بود آموزه های‌اش آشکارا دلالت های سیاسی یافت. به رغم ارجمندی انقلاب نزد شریعتی اما او کمتر به دوران بعد از انقلاب می‌اندیشید. این که با فروکش کردن امواج اولیه نیروها چگونه بر اساس پیشینه، سازماندهی و جایگاه خود در توازن قوای سیاسی به تقسیم سهم خواهند پرداخت.

هویت را دید ولی حقیقت را ندید: شریعتی مارکسیسم را رقیب اسلام می‌دانست و توفیق اش در جذب جوانان را نگران کننده می‌یافت. به باور شریعتی خوانش‌های سیاه از تشیع، سکون و رکود را بر شیعیان تحمیل کرده بودند و او بر آن بود که با معرفی تشیع سرخ، تحول آفرین و دگرگون ساز باشد. شریعتی کوشید تا مصالح جذاب مارکسیسم را در معماری اسلام سیاسی به کار گرفته و به جوانان مسلمان هویت انقلابی ببخشد. بنابراین در رقابت با مکتب قدرتمند رقیب دغدغه شریعتی بیشتر هویت بود تا حقیقت. خوانش گزینشی از تاریخ اسلام و شخصیت‌های آن نیز در همین راستا انجام شد.

امت را دید ولی ملت را ندید: شریعتی با پیروی از سید جمال به دنبال دردهای امت اسلام بود نه ملت ایران. همین بود که در آموزه های او مسائل ایران از جمله توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، فرمایشی شدن انتخابات، و شخصی شدن قدرت سیاسی هرگز به اندازه دغدغه‌های امت اسلام مانند اوضاع فلسطین، هجوم دین‌ستیزانه مارکسیسم، حاکمیت تشیع صفوی و از خودبیگانگی مسلمانان در قبال فرهنگ غرب پررنگ و پرتعداد نبود‌. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که شریعتی بیش از ملت ایران به امت اسلام می‌اندیشید.

روحانی را دید ولی روحانیت را ندید: شریعتی ارتباط نزدیکی با برخی از روحانیان انقلابی داشت و به آینده آن‌ها خوش بین بود. هم‌چنین او با تمایز نهادن میان تاریخ اروپا و اسلام روحانیت به مثابه یک طبقه را به رسمیت نمی‌شناخت و برای آن‌ها امکانی برای رهبری آینده ایران نمی‌دید. بیژن جزنی تئوریسین چریک‌ها اما بر خلاف او دیدگاهی واقع‌ بینانه نسبت به روحانیت داشت و برای آن‌ها در آینده پساانقلابی شانس رهبری می‌دید. شریعتی اما نماند تا دوران بعد از انقلاب را ببیند که چگونه روحانیت به مثابه منسجم‌ترین گروه اجتماعی به قدرت رسید و سرنوشت ایرانیان را از سر نوشت.

@solati_mehran

#شریعتی
#روحانیت
#انقلاب