مهران صولتی
6.47K subscribers
126 photos
36 videos
21 files
489 links
دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

@mehran_solati : ارتباط با نویسنده

https://instagram.com/solati_mehran
Download Telegram
(بخش دو از دو)

مهران صولتی


تماس با لایه های سخت افزاری توسعه: در طول دو سده گذشته ایرانیان بیش از آن که با اندیشه های غربیان در ارتباط باشند با دستاوردهای سخت افزاری و تکنولوژیک غرب مرتبط بودند.  روندی که البته از شکست سپاهیان ایران در چالدران آغاز و با شکست از روسیه تداوم یافت. آشنایی با لایه های سخت افزاری توسعه از آن رو اتفاق افتاد که نخستین دلیل عقب ماندگی ایران و خودآگاهی متعاقب آن در میدان جنگی رقم خورد که متاثر از نابرابری شگرف تسلیحاتی در دو سوی میدان بود. از آن پس بود که ایرانیان همواره در نقش وارد کننده تکنولوژی ظاهر شده و مدرنیزاسیون را بر مدرنیته اولویت بخشیدند. پیامد کار هم شکل گیری نوعی تاخر و حتی تعارض فرهنگی بود. به عبارت دیگر از آنجا که فرهنگ مدرنیته در اعماق این سرزمین جوانه نزده بود وارد کردن تکنولوژی نه تنها ما را به کامیابی نرساند بلکه بیش از پیش بر دامنه آشفتگی ها و اسکیزوفرنی فرهنگی ما افزود و ایرانیان را تلخکام تر از گذشته به حال خود رها کرد.

نقش حاشیه ای علوم انسانی: علوم انسانی زبان دنیای مدرن محسوب می شوند لذا آشنایی عمیق با این علوم می تواند به ارتباطی موثر، فعال و سازنده با جهان امروز بینجامد. متاسفانه از همان روزی که نوعی خودآگاهی در میان نخبگان ایرانی نسبت به عقب ماندگی کشور اتفاق افتاد ما بیشتر شاهد توجه به آموزش علوم پایه و مهندسی بوده ایم تا علوم انسانی. در سال های بعد از انقلاب اسلامی هم به دلیل چیرگی نوعی رویکرد غرب ستیزانه در سطوح فوقانی قدرت و به جای پرداختن عالمانه به علوم انسانی نوعی بدبینی را نسبت به آنها پراکندیم و حتی کوشیدیم تا نسخه ای بدلی از آن به نام علوم انسانی اسلامی عرضه نماییم. البته نتیجه پیشاپیش مشخص بود. اتلاف منابع و سرمایه ها، برتری علوم مهندسی بر علوم انسانی که اکنون غربی نامیده می شدند، و در نهایت دور ماندن از تعامل موثر با جهان در راستای دستیابی سریع تر به توسعه ای که در آن سهم سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و مدرن به اندازه کافی ادا شده باشد.

قرار گرفتن در معرض گفتمان چپ: در دوران پس از جنگ جهانی دوم که چپ گرایی سکه رایج بازار سیاست جهان بود منطقه خاورمیانه نیز به نحو شگفت انگیزی هژمونی این گفتمان را تجربه می کرد. داعیه تفسیر علمی جهان در کنار نوید ساختن جهانی نو و انسانی تراز نوین فضایی را ایجاد کرده بود که همگی سرمایه داری را دشمن درجه یک خود قلمداد می کردند. در حقیقت مبارزه با امپریالیسم آمریکا به نوعی پرستیژ تبدیل شده بود. سیطره گفتمان چپ در ایران از آن رو در عقب ماندگی ما سهیم بود که به جای دادن نقش متوازن به عوامل داخلی و خارجی، چشمان ما را یک سره بر علل داخلی بست و چشم اندازی جهانی را پیش رویمان ترسیم کرد. کم اقبالی دیگر این بود که به جای مارکسیسم غربی و انسانی ما شاهد میزبانی عقب مانده ترین خوانش ممکن ازمارکسیسم در کشور بودیم. کلیشه ای نخ نما که به ما آموخت هدف وسیله را توجیه می کند! یا این که باید همواره توطئه اندیشانه و با دلی پرکینه به سرمایه داری و غرب نگریست. چیرگی گفتمان چپ اگر چه توانست در شکل گیری نهضت های رهایی بخش در جهان سوم موثر باشد ولی از آن جا که صورت مساله توسعه در ایران را واژگونه ساخت بر عقب ماندگی ما بیش از پیش افزود.

فقدان گفت و گو میان سنت و مدرنیته: برخلاف بسیاری از نمونه‌های موفق توسعه در جهان که جلوه ای از رویش مدرنیته از بطن سنت بودند، ایران در دو سده اخیر شاهد تقابل پر هزینه‌ای میان این دو بوده است. این‌که یا دولت های شبه‌ مدرنی کوشیده اند تا مدرنیزاسیون را بر ویرانه های سنت بنا کنند و یا حکومت ضدمدرنی سعی کرده تا مدرنیته را به نفع سنتی انقلابی شده مصادره نماید. پرواضح است که هر دو تلاش چون فاقد عزمی برای شکل گیری یک گفت و گوی سازنده میان سنت و مدرنیته بودند ما را به قهقرا بردند. عقب ماندگی ناشی از نزاع تاریخی میان این دو مولفه آثار زیان باری از خود به جا گذاشت از آن رو که جامعه و شخصیت ما را چندپاره ساخت. پاره هایی که نه تنها نمی توانستند به رشد شخصیت و توسعه بینجامند بلکه ما را همواره بر سر انتخاب ناگزیر میان سنت و مدرنیته سرگردان به حال خود رها می‌کردند. ایران امروز یک جامعه فاقد گفت و گو است چون نتوانسته مدلی از زیست هم افزا و تکثر گرا از خود به نمایش بگذارد. سنت پشتوانه حکومتی یافته و با اجبار به جامعه تحمیل می شود و مدرنیته اگر چه به ناسزا از جامعه و سیاست رانده می شود ولی عملا تا پستوهای خانه های ایرانیان راه یافته و در تار و پود زندگی فردی و جمعی ما ریشه دوانده است. نتیجه این تعارض لاینحل هم البته تشدید عقب ماندگی کشور بوده است.
@solati_mehran

#توسعه
#عقب_ماندگی
🔹 از چه زمانی دچار انحطاط شدیم؟

@solati_mehran

مهران صولتی


حدود سی سال پیش و در مراسم گرامی داشت درگذشت آیت الله خمینی، عبدالکریم سروش پرسشی مهم را طرح افکند؛ آیا مسلمانان از زمانی که دین را بدفهمیدند دچار انحطاط شدند، یا از زمانی که دچار انحطاط شدند دین را هم بد فهمیدند؟ این پرسش از آن رو مهم به نظر می رسید که تلاش های نواندیشان دینی و روشنفکران مذهبی در دوران پیش از انقلاب این گزاره را بدیهی انگاشته بود که؛ از زمانی که دین را بد فهمیدیم دچار انحطاط و عقب ماندگی شدیم. فعالیت های تئوریک مرتضی مطهری و علی شریعتی هم ناظر بر پذیرش این گزاره نظری بود.

مطهری کوشید تا در جایگاه یک مصلح دینی رویکردی پیرایش گرایانه نسبت به اسلام اتخاذ کرده و با زدرون بسیاری از خرافات از دامان آن، خوانشی عقلانی، امروزین و قابل دفاع از آن عرضه نماید. هم چنین شریعتی با تاکید نهادن بر دو پدیده مهم جهان غرب یعنی رنسانس و پروتستانتیسم تلاش کرد تا این تجربیات را در مقابل خوانش فقهی و روحانی سالار مسلط به کار گرفته و قرائتی رادیکال، پویا و انقلابی از اسلام را ارائه نماید. شریعتی البته رنسانس و پروتستانتیسم را مشابه تلقی کرده و حتی گاهی به جای هم به کار می برد. اما هر چه بود او نیز دغدغه ای از جنس مطهری ولی از لون دیگر داشت.

یکی از دلایل این بدفهمی به تفسیر اشتباه از کتاب اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری اثر ماکس وبر باز می گردد که در آن علل پیدایش سرمایه داری در اروپای قرون شانزدهم به بعد مورد واکاوی قرار گرفته است. وبر در این اثر میان برداشت خاص معتقدان مذهب کالونیسم از تقدیر خداوند با انباشت سرمایه که لازمه توسعه اقتصادی است همبستگی می بیند. برخی اما به خطا تصور کرده اند که وبر، کالونیسم را به مثابه علت اصلی پیدایش سرمایه داری تلقی کرده است. لذا این دسته از مصلحان دینی در کشورهای اسلامی کوشیده اند تا با ارائه خوانشی مدرن از مذهب در شکل گیری نوعی توسعه یافتگی در این ممالک موثر باشند.

سروش در آن سخنرانی با این گزاره همراهی کرد که؛ از زمانی که دچار انحطاط شدیم دین را بد فهمیدیم. واقعیت هم این است که تفاوت میان اسلام طالبانی در افعانستان با آن چه در بالکان وجود دارد بیش از همه به تفاوت در میزان فقر و فلاکت در مسلمانان این دو منطقه باز می گردد. توسعه اقتصادی از آن جا که زمینه های افزایش سواد، فربه شدن طبقه متوسط، رشد اشتغال و افزایش حضور اجتماعی زنان را فراهم می آورد باعث شکوفایی جامعه می شود. دانش هرمنوتیک نیز نشان می دهد که چگونه ذهنیت پیشینی باعث رجوع متفاوت افراد به متون می شود. به این معنا که خوانش شما از دین کاملا با آن چه در ذهنیت و عینیت مرتبط با شما می گذرد پیوند دارد.

🔹 نکته پایانی: اگر ایرانیان خواستار خروج از انحطاطی هستند که اکنون به آن دچار شده اند باید بیش از صرف توان در ارائه خوانش های نواندیشانه و مترقی از اسلام به فکر تحول در شرایط عینی کشور با هدف حرکت به سوی جامعه ای توسعه یافته، برابر و انسانی تر باشند. افزایش فقر و فلاکت فضا را بر رونق قرائت های خرافی، تبعیض آمیز و انزواجویانه می گشاید و تجربه دهه پیش در ایران که از یک سو توام با بحران تحریم و معیشت، و از سوی دیگر همراه با رونق خوانش های تقدیر گرایانه از اسلام و تسلیم شدن به وضع موجود بود به خوبی می تواند  ارتباط میان این دو مولفه را نمایان می سازد.

@solati_mehran

#عبدالکریم_سروش
#توسعه
#انحطاط
🔹 چرا انتظار توسعه در شرایط کنونی ایران بیهوده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


ایران از حدود یک‌صد سال پیش و با پیوستن به مدار نظام جهانی در مسیر توسعه یافتگی قرار گرفت. شواهد اما حاکی از آن است که به رغم سه تحول سرنوشت ساز مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی هنوز هم ما کشوری در حال توسعه به شمار می رویم. پیشرفت های زیادی در این مدت صورت گرفته ولی از آن جهش نهایی که بتواند ما را در جرگه کشورهای توسعه یافته قرار دهد هنوز هم خبری نیست. به نظر می رسد با نزدیک شدن به موعد بسته شدن پنجره جمعیتی در سال ۱۴۲۵ کار بیش از پیش بر ما سخت‌تر و دوران انتقال طولانی‌تر شود. حال بر اساس این ملاحظات مایل ام به این پرسش پاسخ دهم که چرا در وضعیت کنونی انتظار برای توسعه یافتگی کشور بیهوده می باشد؟

هراس از آزاد شدن نیروهای اجتماعی:
توسعه پدیده ای فراتر از ساختن پل، سد و جاده است. اینها پیشرفت است نه توسعه! یعنی همان تصوری که یک‌صد سال است مهندسی را برتر از علوم انسانی نشانده و تکنوکراسی را جایگزین دموکراسی ساخته است. توسعه پیش از هر چیز به معنای آزاد سازی تمامی نیروهای اجتماعی و مشارکت آنها در ساختن آینده جامعه است. شاید بتوان ترجمان این آرمان را در شعار ایران برای همه ایرانیان یافت. امری که منوط به آموزش و پرورش انسان هایی در تراز رقابت با قدرت های اقتصادی جهان است. اما آن چه در چهل سال گذشته بیش از همه به چشم آمده است عزمی جدی برای مهار جامعه و نیروهای توانمند آن بوده است. محدود سازی تاثیر گذاری نخبگان، کنترل دامنه فعالیت نهادهای مدنی، امنیتی سازی گفتمان فعالیت های سیاسی- اجتماعی و زینتی سازی نقش نهادهای انتخابی از طریق موازی سازی مراکز قانون گذار از جمله این تلاش ها می باشد.

جلوگیری از افزایش توقعات اقتصادی:
تجربه رژیم شاه در بالا بردن انتظارات اقتصادی مردم پس از افزایش قیمت نفت (۱۳۵۲) و سپس ناکامی در برآوردن آنها پس از کاهش شدید قیمت آن (۱۳۵۵) که منجر به بی‌ثباتی سیاسی و انقلاب ۵۷ شد درس‌هایی ذی‌قیمت برای آیندگان به همراه داشت. این که حکومت‌هایی که سطح توقعات اقتصادی را پایین نگه می دارند از ثبات بیشتری برخوردارند. امری که در تمامی چهل سال گذشته سرلوحه سیاست گذاران کشور قرار داشته، عبارت از تلاش برای تعویق مطالبات و پرهیز از دمیدن در کوره انتظارات بوده است. تنظیم آرزوهای مردم و پایین نگه داشتن فتیله امید اجتماعی. درست برخلاف توسعه که مستلزم افزایش امید، برابری و آزادی برای شکوفایی تمامی استعدادها و ظرفیت ها است. شاید بتوان تلاش برای رنگ باختن امیدهای سیاسی مردم از پس هر انتخابات را نیز در همین راستا ارزیابی کرد. این که قرار دادن مردم در برزخ میان بد و بدتر اگر چه با اقتضائات حکمرانی خوب ناسازگار است ولی در عوض می تواند مطمئن تر و پایدارتر باشد.

اصرار بر تداوم چالش با نظام جهانی:
در همه این سال‌ها که دلسوزان و کارشناسان از ضرورت آشتی با جهان و ارتباط سازنده با آن سخن گفته اند با این پرسش مواجه شده اند که آیا از ما می خواهید تسلیم امریکا شویم؟! پرواضح است که پاسخ منفی است ولی واقعیت هم به سادگی در این پرسش و پاسخ نهفته نیست. امروزه نمی توان نظام جهانی را صرفا در امریکای تضعیف شده کنونی خلاصه کرد. کشورهایی مانند چین، هند، روسیه، برزیل، ژاپن و اروپا جهانی چندقطبی را شکل داده اند که در آن مطابق پیش بینی بلومبرگ از رده بندی اقتصادهای جهانی تا سال ۲۰۳۰، چین و هند برتر از امریکا می ایستند. اما مشکل این‌جا است که اکنون چالش با نظام جهانی به بخش جدایی ناپذیری از هویت کشور بدل شده است. تبدیل  واقعیت به هویت، که نه تنها تجدیدنظر در مواضع پیشین را منتفی می سازد بلکه موجب تصلب یافتن هر چه بیشتر تصمیم ها می شود.

فقدان چشم انداز روشن برای اجماع ملی: تجربه توسعه در همه اقتصادهای نوظهور نشان می‌دهد که ضرورت توسعه یافتگی موجب شده در یک پیچ تاریخی نوعی اجماع ملی در بالاترین سطح سیاسی شکل گرفته و دولت به مثابه موتور محرکه توسعه ایفای نقش کند. اجماعی که بر بسیج توده ها پیرامون اولویت یافتن اقتصاد، مشارکت پذیری مردم و سیاست خارجی آشتی جویانه با جهان مبتنی بوده است. اما مع‌الاسف شواهد نشان می دهد که بی‌اعتمادی فزاینده سیاسی در کشور حتی امکان شکل گیری نوعی گفت و گوی ملی را هم منتفی ساخته است. مسائل متعدد اجتماعی حل‌نشده بر یکدیگر انباشت شده و بحران های مختلف را بازتولید می کنند. روشن است که با این حجم از معضلات در هم کلاف شده نمی توان به شکل گیری اجماعی ملی برای بهره گیری از تجارب جهانی جهت ورود به فرایند توسعه یافتگی امید داشت. شرایطی که در آن امر روزمره و زیستن برای بقا اولویت می یابد و فاصله با سایر کشورهای جهان بیش از پیش افزایش می یابد.

@solati_mehran

#توسعه
#ایران_امروز
Audio
نقش دولت در توسعه یافتگی


🔹 مهران صولتی در چهاردهمین نشست از سلسله جلسات اندیشه و فلسفه نوین به شرح خوانش توماس هابز از مسئله دولت و نسبت آن با توسعه یافتگی در جهان امروز پرداخته است

زمان فایل: ۲۹ دقیقه
هفتم اسفند ماه ۱۴۰۲

@solati_mehran

#هابز
#عجم_اوغلو
#لویاتان
#توسعه
🔹 کدام بازگشت می تواند تمدن ساز باشد؟

@solati_mehran

مهران صولتی


#اپیزود_اول: رنسانس را نوزایی نامیده اند. غرب در این دوران به آموزه های فلسفی و عقلانی یونان باستان بازگشت و کوشید تا آن ها را در افق امروز بازخوانی کند. به باور ادموند هوسرل باور به خودآیینی مهمترین این تعالیم بود که به شکل گیری اومانیسم انجامید. بنابراین به موازات تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این خوانش گذشته در آیینه امروز بود که تمدن غرب را رقم زد.

#اپیزود_دوم: جمهوری اسلامی هم در پی تحقق تمدن نوین اسلامی است. هدفی که به عنوان مقصد حرکت انقلاب اسلامی تعریف شده و حکومت می کوشد تا به گفته خودش در آن مسیر حرکت کند. در این میان دستگاه های فرهنگی می کوشند تا با بزرگ‌نمایی دستاوردها چهل ساله و تاکید بر حضور در عرصه جنگ روایت ها نسل های آینده را نسبت به موفقیت های جمهوری اسلامی در این دوران متقاعد سازند.

کارگزاران دولت سیزدهم بارها از عزم خود برای تمدن سازی سخن گفته اند. در تازه ترین اظهارات هم وزیر ارشاد بیان داشته؛ تحقق تمدن نوین اسلامی مستلزم نهضت بازگشت به مسجد است. به نظر می رسد اظهاراتی از این دست نه تنها با واقعیت های جهان امروز بیگانه است بلکه بیشتر حرکتی ارتجاعی محسوب می شود. نمایش هایی سیاسی که صرفا در زمره پروپاگاندای دولتی برای ماله کشی بر ناکارآمدی های فزاینده در عرصه های مختلف قرار می گیرند.

تمدن ها امور پسینی هستند یعنی بعد از آن که ایجاد شدند به این نام خوانده می شوند بنابراین هر گونه طرح پیشینی و آمرانه از سوی حکومت‌ها برای تحقق آن‌ها پیشاپیش محکوم به شکست است. از سوی دیگر تمدن ها نیازمند ارتباط با یکدیگر هستند تا قادر باشند فرآیند تبادلات فرهنگی را تسهیل نمایند. هیچ تمدنی تاکنون در انزوا و عدم ارتباط با جهان شکل نگرفته است مگر آن‌که تمدن‌سازی را صرفا مرادف دستیابی به قدرت نظامی در نظر بگیریم.

همچنین تمدن ها محصول دوران شکوفایی  در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند. با در رسیدن عصری از ثبات، امنیت، آرامش و خودآیینی، اندیشمندان با بهره گیری از مدارای مذهبی، رونق فرهنگی و آزادی های آکادمیک به آفرینش آموزه های نظری و تبادلات فرهنگی با کشورهای دیگر پرداخته و ناخواسته به شکل گیری یک تمدن جدید کمک می کنند.

اما در ایام کنونی که با یکدست شدن قدرت شاهد انسداد مجاری اطلاعاتی، نابودی آزادی آکادمیک، رونق اقتصاد دولتی و رانتی، تشدید رابطه تنش آلود با جهان، محدودیت آزادی های اجتماعی و حکومتی شدن عرصه فرهنگ و هنر هستیم چگونه یک مسئول عالی رتبه می تواند با اعتماد به نفس از حرکت به طرف تمدن نوین اسلامی سخن بگوید؟!

جمهوری اسلامی در همه این سال‌ها نشان داده است که بازگشت را نه به معنای نگاه انتقادی نسبت به سنت و تلاش برای ارائه خوانشی امروزین از آن جهت گره‌گشایی از معضلات موجود بلکه بیشتر به معنای بازگشت به نمادها و فضاهای گذشته بدون جرح و تعدیل آن‌ها در نظر می گیرد. اقدامی فرمال که در پی آرمان‌شهر سازی از سنت، بسیج وفاداران مذهبی و کند کردن حرکت به سوی تغییرات در مناسبات اجتماعی - سیاسی می‌باشد.

@solati_mehran

#توسعه
#مسجد
#تمدن_اسلامی
🔹 چرا نسل جوان علاقه ای به مشارکت در اداره کشور ندارد؟!

@solati_mehran

مهران صولتی


احسان خاندوزی وزیر اقتصاد دولت ابراهیم رئیسی در اظهار نظری کم‌سابقه درباره آینده مدیریت کشور گقته است؛ با نسلی مواجه هستیم که انگیزه و تمایلی در امر اداره کشور ندارند! روشن است که این ادعا ناظر به اوضاع و احوال جوانان متخصصی است که در هر جای جهان که باشند توان درخشیدن را دارند و گرنه برخی جوانان از ما بهتران که به دنبال بهره گیری از رانت های فراوان از محل تصدی های مدیریتی هستند هرگز روحیه خدمت‌گزاری خود را از دست نمی‌دهند!! اما چرا به باور یکی از وزرای انقلابی دولت سیزدهم نسل جوان دیگر چندان علاقه ای به مشارکت در اداره کشور ندارد؟

حاکمیت ارادت سالاری: انقلاب‌ها اگرچه پیش از پیروزی بر حضور همگانی اقشار و طبقات مختلف اجتماعی تاکید می‌ورزند ولی در فردای پیروزی این تعهد انقلابی است که بر تخصص حرفه‌ای ترجیح می‌یاید. حال اگر قرار باشد شاهد پدیده کش آمدن انقلاب برای سال‌های متمادی هم باشیم دیگر این ارادت سالاری است که جایگزین شایسته سالاری می‌شود و وفاداری به نظام سیاسی را به مهم‌ترین مولفه گزینش نیروهای انسانی برای نظام مدیریتی تبدیل می‌‌کند. متاسفانه دیریست بوروکراسی ایران به این ویژگی ضد توسعه و رماننده جوانان متخصص تبدیل شده است.

وجود فساد سیستمی: اگر فساد را صرفا به رشوه خواری و اختلاس تقلیل نداده و آن‌ را به معنای عام؛ استفاده از منابع عمومی برای پی‌گیری منافع شخصی در نظر بگیریم آن‌گاه می توانیم از وجود فساد سیستمی در نظام حکمرانی کشور سخن بگوییم. در چنین شرایطی توزیع رانت به منطق تداوم بوروکراسی و حفظ نیروهای آن تبدیل می‌شود. در چنین شرایطی فساد سیستمی هم علت و هم معلول حاکمیت نظام دسترسی محدود به جای نظام دسترسی باز به شمار رفته و می‌تواند توسعه نیافتگی کشور را تداوم بخشد (این دو تعبیر از داگلاس نورث است)

تضعیف روحیه میهن دوستی: علی رضاقلی می‌گوید: بعد از انقلاب که در وزارت نفت بودم متوجه شدم خصلت میهن پرستی ایرانی ها ضعیف است. تمدن جدید به وطن دوستی و ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی نیازمند است در حالی که این ویژگی در میان ما ایرانیان ضعیف است. بنابراین ما برای تمدن جدید ساخته نشده ایم! واقعیت این‌ است که وجود برخی عوامل مانند؛ شکاف تاریخی دولت- ملت، در کنار پیدایش دوگانه امت - ملت، تداوم روابط غارتی - غنیمتی و ناکامی تاریخی در تلفیق ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت در تضعیف روحیه میهن دوستی ایرانیان نقش داشته است.

ایران به مثابه جامعه کوتاه مدت: همایون کاتوزیان معتقد است که فقدان یک چارچوب استوار قانونی که بتواند مانع از بی‌مهاری و افسار گسیختگی حاکمان شود ایران را به رغم داشتن یک تاریخ دراز مدت، به یک جامعه کوتاه مدت تبدیل کرده است. به باور وی عللی مانند مشکل جانشینی و مشروعیت، بی اعتبار بودن مال و جان، و نارسایی‌های مرتبط با انباشت و توسعه این وضعیت را برای ایران به دنبال آورده است. بدیهی است از ان‌جا که در چهاردهه گذشته این بی اطمینانی و عدم قطعیت رشدی فزاینده یافته است نمی توانیم شاهد تمایل جوانان متخصص به مشارکت در مدیریت کشور باشیم.

ناامیدی از ایجاد تغییرات: مقصود فراستخواه معتقد است؛ امروزه به جز معنا بخشی فردی ایرانیان به زندگی شخصی خود در هیچ عرصه‌ای از واقعیت یا رفتار با چشم‌اندازی امید‌آفرین مواجه نیستیم. شهروندان با احساس بی قدرتی فزاینده در مقابل هجوم یک دولت ناکارآمد و مداخله‌گر مواجه شده‌اند و برای انتخاب سبک زندگی دلخواه خود باید هزینه‌های گزاف بپردازند. حال در چنین وضعیتی چگونه باید انتظار داشت که جوانان متخصص (نه رانت جویان) تمایل به حضور در عرصه‌هایی داشته باشند که پیشاپیش امکان تغییر، تحول آفرینی، احساس رضایت‌مندی و امید به ساختن ایران بهتر از آن سلب شده است؟!

@solati_mehran

#خاندوزی
#جوانان
#کاتوزیان
#توسعه
🔹 چرا از اخلاق توسعه برخوردار نیستیم؟

@solati_mehran

مهران صولتی


#اپیزود_اول: محمود سریع القلم با بیان این‌که تا کنون به ۱۱۶ کشور جهان سفر کرده است می‌گوید که هیچ جامعه‌ای را از نظر تفرد بالاتر از ایران نیافته است. به گفته او خودمحوری در جامعه ایران موج می‌زند و سعادت فردی بر سعادت جمعی اولویت دارد.

#اپیزود_دوم: محسن گودرزی ما را متوجه نسلی می سازد که به باور او منفعت طلب و لذت جو هستند، از قید مرجعیت اجتماعی رها شده و آزادی عمل پیدا کرده اند، به دلیل ابتلا به فردگرایی خودخواهانه امکان کنش جمعی، دستیابی به توافق، و اخلاق توسعه را ندارند.

استبداد دیرپای تاریخی: ایران واجد تاریخ بلندی از حیات نظام های استبدادی است که آثاری ماندگار در ضمیر و رفتار ایرانیان به جا گذاشته اند. استبداد با کشتن فردیت، ایجاد ناامنی روانی، جلوگیری از رشد یافتگی شهروندان، اضمحلال کنش‌گری، و بازتولید و انتشار روابط عمودی و نابرابر در سراسر جامعه نقش مهمی در عدم توسعه یافتگی ایفا می کند.

تشکل زدایی سیستماتیک: آن‌چه نظام های اقتدارگرا را به شدت نگران می سازد نه مردم بلکه سازمان یافتگی مدنی آن‌هاست. از همین رو مستبدان تلاش می کنند تا جامعه را اتمیزه کرده و ایدئولوژی را به مثابه چسبی برای چسباندن و همراه کردن شهروندان با اهداف خود به کار گیرند. در همین راستا نظام های اقتدار گرا نوعی تشکل زدایی سیستماتیک را در دستور کار خود قرار داده و می کوشند با بالا بردن هزینه فعالیت های مدنی، شهروندان را به سمت ترجیح منافع فردی سوق دهند.

عدم توافق برای توسعه: توسعه یافتگی نیازمند توافق جامعه و حکومت بر سر ناکارآمد تلقی کردن شیوه حکمرانی، استفاده از تجارب جهانی، و تلاش برای بهره‌گیری از همه ظرفیت‌های اجتماعی و انسانی می باشد. در تجربه نوین توسعه یافتگی در کشورهای شرق آسیا توافق نخبگان و سیاست‌مداران در برون‌رفت از وضعیت گذشته و گذار به اولویت یافتگی اقتصاد، ایجاد رابطه سازنده با جهان، و اتخاذ استراتژی توسعه صادرات کاملا مشهود بوده است.

آموزش و پرورش ناکارآمد: برخورداری از اخلاق توسعه نیازمند جامعه پذیری موثر کودکان در مدارس و نهادینه شدن ویژگی هایی مانند فعالیت مشارکتی، میهن دوستی، اعتماد سازی، ظهور فردیت، و پرهیز از خود‌محوری می باشد. این در حالی است که آموزش و پرورش ناکارآمد کنونی با چیرگی یافتن پدیده کنکور و آموزش فست فودی بر آن کودکان را هر چه بیشتر به سوی انزوا گرایی، بی اعتمادی، رقابت ناسالم، و خودمحوری سوق می‌دهد.

تداوم فرهنگ غارتی- غنیمتی: علی رضاقلی معتقد بود که فرهنگ قبیله‌ای وجه غالب مناسبات اجتماعی در تاریخ بلند ایران بوده است. دورانی که در آن فرمان بر قانون، تبعیض بر برابری، روابط بر ضوابط، و خاص گرایی بر عام گرایی ترجیح و غلبه داشته است. این زمینه تاریخی/ اجتماعی توام با احساس ناامنی، بی آینده‌گی و پیش بینی ناپذیری موجب شده است که توجه به خیر عمومی، آینده نگری، قانون‌گرایی، مشارکت‌جویی و جمع گرایی به عنوان مولفه های بنیادین اخلاق توسعه مجالی برای ظهور نیابند.

@solati_mehran

#توسعه
#اخلاق_توسعه
#آموزش_و_پرورش
#سریع_القلم
#گودرزی
🔹 تجربه سی سال معلمی!

@solati_mehran

مهران صولتی


به سال‌های آخر معلمی که نزدیک می‌‌شوی مدام با این پرسش همکاران روبرو هستی که چه زمانی بازنشسته می‌شوی؟ وقتی هم که در پاسخ می‌گویم که سال سی‌ام هستم ولی نه سال آخر! زمان طرح یکی از سخت‌ترین سئوال ها فرا می‌رسد: چرا قرار است بیشتر بمانی؟ و من پیشاپیش در ارائه جوابی قانع کننده شکست خورده به‌نظر می‌رسم!

توجیه گرایانه می‌گویم: به لطف نهادهای خاص هنوز رتبه‌ام ۱ است و چند میلیونی از سایر همکاران کم‌تر دریافت می‌کنم، می‌مانم تا حق‌ام را بگیرم! احساس می‌کنم که با این پاسخ اندکی از سنگینی نگاه‌های ملامت بار همکاران رهایی یافته‌ام ولی بعضی هم‌چنان می‌گویند: این خراب‌شده آموزش و پرورش ارزش ماندن ندارد!

در طی سی‌سال معلمی با محدودیت‌های زیادی مواجه بوده‌ام. با وجود نداشتن حتی یک پرونده قضایی حدود یک‌دهه است که از تدریس در دانشگاه، مدارس خاص و حتی دوره‌های ضمن خدمت محروم هستم. این اواخر حتی اجازه حضور در مناظره‌های دانشجویی را هم ندارم. همه این‌ها می‌توانسته بهترین بهانه برای پایان هر چه زودتر معلمی باشد ولی یاد گرفته‌ام که با رنج‌هایم زندگی کنم و از آن‌ها نگریزم.

معلمی برایم فرصت آشنایی با دانش آموزانی است که هر یک جهانی منحصر به‌فرد از باورها، احساسات،  گفتارها و رفتار ها هستند. اگر چه دیری است تلاش نظام آموزش و پرورش بر همسان سازی، وفادار پروری، و نفی تفاوت‌ها استوار شده ولی کلاس درس هم‌چنان می‌تواند امکانی برای بروز و ظهور فردیت ها و استعدادها باشد.

اگر چه برخی از صاحب‌نظران معلمی را هنر خلق موقعیت یادگیری دانسته‌اند ولی شاید بتوان معلمی را امکانی برای فراهم آوردن موقعیت‌های جلوه‌گری نیز دانست. نوجوانانی که کلاس را فرصتی برای به رسمیت یافتن تفاوت‌های‌شان می‌یابند و آزادانه از باورها و عواطف‌شان پرده بر می‌دارند. دانش آموزانی که کلاس را برای ابراز نظرات‌شان امن و مطمئن یافته‌اند.

فارغ از مواجهه کلیشه‌ای و ملال‌‌آور حکومت با گرامی‌داشت مقام معلم اما واقعیت‌ها از نارضایتی عمیق فرهنگیان حکایت دارد. تنگناهای معیشتی، افول منزلتی، تراکم شعارزدگی، و نگاه تبعیض آلود دولت به کارمندان از مهم‌ترین علت‌ها در این زمینه می‌باشند، و این‌که چرا باید کوچک‌ترین تصمیم در مورد معلمان به سرعت رسانه‌ای شود؟

افزایش سخت‌گیری‌ها در گزینش دانشگاه فرهنگیان هم بیان‌گر آفت روایت‌‌زدگی در جمهوری اسلامی است. این که گویا می‌توان با در انزوا نگهداشتن دانشجویان، معلمانی در تراز نظام سیاسی موجود پرورش داد. گزینش‌هایی که صرفا زمینه ریاکاری را برای کسانی فراهم می‌آورد که قرار است معلمان صداقت و درست‌کاری برای دانش آموزان آینده باشند!

برای نسلی که در دهه هفتاد وارد حرفه معلمی شدند دیدن ایران امروز به غایت دردناک است. آن روزها از در و دیوار‌ شهر امید می‌تراوید ولی اکنون در رقابت با همسایه‌گان عقب مانده‌ایم، تغییر در آیین حکم‌رانی به رویایی دست نیافتنی بدل شده، از تورمی بالا و مزمن رنج می‌بریم، و دامنه مشارکت‌مان در تعیین سرنوشت خویش هر روز محدودتر می‌شود. کاش این داستان پایان‌ شیرین‌تری داشت...

@solati_mehran

#تجربه_معلمی
#توسعه
🔹 جامعه شناسی یک مراسم تشییع!

@solati_mehran

مهران صولتی


با فروکش کردن برانگیختگی عاطفی ناشی از درگذشت ابراهیم رئیسی که بخشی از ایرانیان را درگیر خود ساخت شاید اکنون بتوان نگاهی عمیق‌تر به پیامد‌های این حادثه افکند. فارغ از حواشی بسیاری که حول چرایی و چگونگی سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور هم‌چنان افکار عمومی را به خود مشغول داشته است شیوه برگزاری مراسم تشییع و کم‌و‌کیف شرکت کنندگان در آن می‌تواند موضوع تحلیل‌های جامعه شناختی قرار گیرد تا شناخت دقیق‌تری از ایران امروز به دست آید.

این حادثه هم‌چنین شواهد دیگری از قطبی شدن جامعه و شکل‌گیری دو جامعه‌ای شدن ایران را نمایان ساخت. فارغ از بی‌تفاوتی بخش بزرگ‌تری از جامعه این برخی از شهروندان بودند که فضای مجازی را زمینه مناسبی برای ابراز خرسندی از این رویداد یافته و جلوه‌هایی از آن را در معرض تماشای دیگران نهادند. اقدامی که می‌تواند در کنار ابراز خوشحالی از باخت ایران به امریکا در قطر و بی اعتنایی نسبت به حمله به اسرائیل اجزای یک تریلوژی قابل تامل را به نمایش گذارد.

نحوه درگذشت رئیسی به این رویداد وجهی تراژیک بخشید. حادثه‌ای که توانست با گزارش‌های لحظه به لحظه از زمان مفقود شدن بالگرد تا صبح روز بعد بخش مهمی از افکار عمومی را با خود همراه و در حالت انتظار نگه‌دارد. بدون تردید کیفیت شکل گیری سانحه می‌تواند چرایی استقبال بخش‌هایی از ایرانیان نسبت به مراسم تشییع را تبیین کند به ویژه آن‌که بهره گیری نظام سیاسی از المان‌های تشیع مانند سیادت و شهادت توانست درگذشتگان را در هاله‌ای از قدسیت و مظلومیت به تصویر کشد.

هم‌چنین شیوه برگزاری مراسم تشییع برای نظام سیاسی فرصتی را ایجاد کرد که با توجه به تجربیات مشابه می‌تواند به تهدید بدل شود. اگر این آیین در دام انحصار گرایی افتاده و بتواند توهم نوعی رفراندوم یا انتخابات را دامن زند، اگر فرصت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به مجالی برای خالص سازی بیشتر تبدیل شود و بالاخره اگر بحران‌های فزاینده کنونی در سایه برگزاری این مراسم به فراموشی سپرده شود جامعه ایرانی شقاق‌های دردناک‌تری را تجربه خواهد کرد.

برای کشوری که در رقابت برای توسعه یافتگی حتی از رقبای منطقه‌ای خود نیز عقب افتاده عرصه‌ای مانند انتخابات ریاست جمهوری باید به کارزاری برای فراگیر ساختن گفتمان توسعه و ضرورت ارتقای کارآمدی نهاد دولت تبدیل شود. حال اگر این رویداد صرفا به فرصتی جهت تاکید بر ویژگی‌های شخصی رئیس جمهور فقید برای افزایش رای آوری نامزدها تبدیل شود نمی‌توان انتظار بهبود اوضاع و سامان یافتن امر حکم‌رانی را پس از پایان انتخابات داشت.

@solati_mehran

#رئیسی
#توسعه
#مراسم_تشییع
#جامعه_شناسی
Audio
🔹 نوار شوربختی ایرانیان چه زمانی قطع خواهد شد؟

🎤 مهران صولتی در دوازدهمین اپیزود از مجموعه پادکست‌های توسعه ایران به مسائل زیر پرداخته است:

🔺 فهرستی از شوربختی ایرانیان از حمله مغول تا ایران معاصر

🔺 نقش استبداد دیرپا در بداقبالی ایرانیان

🔺 تاثیرات زیستن در منطقه خاورمیانه

🔺 تجربه استثناگرایی در جمهوری اسلامی

🔺 راه‌کارهای برون رفت از شوربختی

زمان فایل: ۲۷ دقیقه

@solati_mehran

#شوربختی
#پادکست
#توسعه_ایران
🔹 چرا لیاقت آقا سعید را نداشتیم؟!

@solati_mehran

مهران صولتی


این‌ روزها ایرانیان به انحاء گوناگون از سوی طرفداران نامزد شکست خورده در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری تحقیر می‌شوند. از ایجاد دوگانه علی/ معاویه گرفته تا متهم ساختن هواداران پزشکیان به نادانی، بی‌بصیرتی و فقدان بلوغ سیاسی. در تازه‌ترین اظهارنظر هم یکی نوشته؛ خلایق هر چه لایق، لیاقت شما رو نداشتند آقا سعید! پیشتر در این سخنرانی با استناد به سخنان و مدعیات سعید جلیلی نشان دادم که؛ چرا او رییس‌جمهور مناسبی برای ایران امروز نیست؟ اما در این فرصت مایلم به این پرسش پاسخ دهم که؛ چرا خوش‌بختانه ما لیاقت آقا سعید را نداشتیم؟!

ایران فقط تا سال ۱۴۲۹ برای برداشتن یک خیز بلند در مسیر توسعه فرصت دارد. پس از آن سال‌مندی جمعیت ایجاب می‌کند که تمام درآمدهای نفت و گاز صرف مراقبت‌های درمانی سال‌خوردگان شود. از همین‌رو اگر نتوانیم در این مدت به اجماعی در ساخت قدرت بر سر ضرورت حرکت به سوی توسعه دست یابیم آینده تیره و تاری در انتظار فرزندان‌مان است.

ایران امروز نه با مسئله بلکه با بحران مهاجرت روبروست. وضعیتی که صرفا محدود به نخبگان نبوده و تمام اقشار را متاثر ساخته است. بیم آن می‌رود که با تداوم وضع موجود ذخیره ارزشمند بخش پزشکی کشور از حضور نیروهای کیفی تهی شده و در آینده نزدیک نیازمند حضور پزشکانی از هند و پاکستان باشیم.

در سایه‌ی یک جهان فرصت اکنون با کشوری مواجهیم که نه گذرگاه خط لوله‌های بین‌المللی به‌شمار می‌رود و نه مسیر عبور کریدورهای مهم ترانزیتی! نقشه‌های موجود هم نشان می‌دهند که اکنون تمام این مزیت‌های استراتژیک ایران ما را دور زده‌اند. وضعیتی که ادامه آن نه برای ما توسعه به ارمغان می‌آورد، نه امنیت پایدار!

انتخابات اخیر نشان داد که ما هم‌چنان با شکاف فزاینده ملت- دولت روبرو هستیم. بیش از پنجاه درصد جمعیت به رغم هشدارها و انذارها حاضر به شرکت در انتخابات نشدند و با آن به‌شدت احساس بیگانگی کردند. روشن است که با حضور سعید جلیلی هم نه با ترمیم بلکه با تعمیق این شکاف روبرو می‌شدیم.

در جهانی این‌چنین پیچیده و ایرانی این‌چنین متکثر ادعای داشتن برنامه برای تمام ساحت‌های زندگی شهروندان از جنس دعوت به همان ناکجاآبادی است که به تعبیر کارل پوپر جز خشونت به ارمغان نمی‌آورد. آنان که پیش از این به دلیل مواضع افراطی‌شان ایرانیان را از خود رنجانده بودند چگونه انتظار داشتند نماینده جمهور باشند؟!

ایرانیان دو سده است که برای توسعه‌یافتگی تلاش کرده و در مسیری پرسنگلاخ و توام با فراز و فرودهای بسیار گام بر می‌دارند. حال با این اوصاف چگونه می‌توانند به فردی اطمینان کنند که با این توهم آمده است که؛ پیشرفت کشور را با اتمام انتخابات آغاز، و عقب ماندگی‌های چند صد ساله را در چند سال جبران نماید؟!

ایران امروز بیش از خیال‌پردازی و رویا فروشی به واقع بینی و روشن‌نگری نیازمند است. کشوری که تا نیم قرن گذشته از پیشاهنگان توسعه در آسیا بوده است اکنون حتی از رقبای منطقه‌ای خود عقب مانده و مزیت‌های خود برای حرکت در این مسیر را به سرعت از دست می‌دهد. این کشور دیگر تاب تکرار معجزه هزاره سوم را ندارد!

@solati_mehran

#توسعه
#جلیلی
#انتخابات
🔹 کارنامه لاجوردی‌ها و معمای توسعه نیافتگی ایران!

@solati_mehran

مهران صولتی


مطالعه کتاب؛ ۱۱۰ سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر که خاطرات خودنوشت اکبر لاجوردیان به عنوان مسئول این گروه می‌باشد را با این دغدغه به پایان رساندم که چه درس‌هایی می‌تواند برای مساله توسعه نیافتگی ایران در بر داشته باشد؟ کتابی خواندنی و صمیمی که سرگذشت خاندان لاجوردی را به عنوان مجموعه‌ای از کار‌آفرینان تجاری- صنعتی ایران پیش از انقلاب روایت می‌کند. به نظر می‌رسد این سرگذشت خواندنی می‌تواند پاسخ‌های ارزشمندی برای پرسش از چرایی توسعه نیافتگی ایران در‌بر داشته باشد که می‌کوشم آن‌ها را به کوتاهی به شرح زیر فهرست نمایم:

توسعه‌یافتگی در گرو اقتصاد جهانی‌شده، بخش خصوصی قدرت‌مند و به دور از مداخلات آزار دهنده‌ی دولت است!

اقتصاد ایران در دهه‌ی پنجاه و در پی افزایش قیمت نفت که به رشد نقدینگی و تورم انجامید با مشکلات جدی مواجه شد!

شاه که تورم دهه پنجاه را با گرانی اشتباه گرفته بود کوشید تا با دستوری‌کردن قیمت کالا‌ها اوضاع را سامان بخشد. وضعیت اقتصاد اما بدتر شد!

انقلابیون هیچ درک روشنی از آینده حکم‌رانی نداشتند. آن‌ها متاثر از تبلیغات چپ، سرمایه‌داری ایران را وابسته و مبتنی بر صنعت مونتاژ دانسته و حکم به ملی‌شدن صنایع دادند!

انقلابیون عمدتا کارآفرینان و صاحبان صنایع را دزد، سرمایه‌دار و وابسته به دربار می‌دانستند و بدون بررسی مورد به مورد حکم به مصادره اموال کارآفرینان دادند!

وجود بخش خصوصی قدرت‌مند به پیدایش کارآفرینانی می‌انجامد که قادرند بدون اتکا به رانت‌های دولتی به فرآیند صنعتی شدن و توسعه یافتگی کمک نمایند!

دولت در اقتصاد صرفا باید نقش هدایتی و حمایتی داشته باشد و هر‌گونه تلاش برای حضور به عنوان رقیب بخش خصوصی می‌تواند موجب اختلال در فرایند فعالیت های اقتصادی شود!

@solati_mehran

#توسعه
#لاجوردیان
🔹 چرا در مدارس ایران از آموزش مهارت‌های زندگی خبری نیست ؟

@solati_mehran

مهران صولتی


آن‌چه از نظرات جامعه شناسان و روان شناسان مرتبط با مقوله تعلیم و تربیت بر می‌آید حاکی از آن‌است که در کشورهای توسعه یافته و پیشتاز در مقوله آموزش و پرورش از جمله فنلاند و ژاپن، اولویت نظام آموزش رسمی عبارت از آموختن مهارت‌های زندگی از قبیل اعتماد به نفس، تعامل سازنده با دوستان، تمایل به مشارکت در فعالیت‌های گروهی، مستقل بودن، قدرت مخالفت یا نه گفتن، قدرت حل مساله، تفکر منطقی، هنر گفت‌و‌گو، کنترل خشم، عزت نفس  می‌باشد.

به عبارت دیگر نظام آموزشی در کشورهای مذکور می‌کوشد تا با بهره‌گیری مناسب از سن پایین نوآموزان، گام‌های بلندی را در جهت پرورش شخصیت، جامعه پذیری و تربیت شهروندانی مشارکت‌جو، قانون‌محور و اخلاق‌مدار بردارد. اما در ایران اوضاع دیگرگونه است. دوران طلایی آموزش ابتدایی بیشتر صرف آموختن محفوظاتی می‌شود که از قابلیت عملیاتی شدن در زندگی آینده دانش آموزان برخوردار نیست.

فقدان زیر ساخت‌های مناسب جهت آموزش مهارت‌های زندگی، کلاس‌ها را به فضایی تکراری و کسل کننده با مطالب تکراری تبدیل کرده و حاکمیت گفتمان کنترل سخت افزاری، هر گونه تفاوت معنادار میان دانش آموزان با قالب استاندارد در ساختار بسیار متمرکز آموزش و پرورش را، به نوعی هم‌سانی و هم.شکلی ملال آور میان نوآموزان مبدل می‌کند. هم‌چنین  این تمرکز‌گرایی جایی برای مشارکت واقعی و معنادار دانش آموزان و جامعه در چگونگی مدیریت مدارس باقی نگذاشته است.

از  معلمان و دانش آموزان گرفته تا والدین و صاحب‌نظران، هیچ یک سهمی در تغییر این نظم متصلب آموزشی ندارند؛ از کلاس‌هایی که از دانش آموزان خسته و بی‌انگیزه انباشته می‌شوند، تا معلمانی که فقط قرار است بخشی از نیروی انتظامی باشند و تا والدینی که فقط به اندازه پرداخت شهریه و کمک مادی به مدرسه می‌توانند در این نظام آموزشی مشارکت داشته باشند، نمای کلی آموزش و پرورش ایران امروز را ترسیم می‌کند. مدارسی که می‌توان در آن سه تیپ از دانش آموزان را مشاهده کرد :

1⃣ دانش آموزان درسخوان (نه لزوما خلاق) که با ذوب شدن در دیگری بزرگی به نام کنکور، می آموزند که بزرگ‌ترین مهارت زندگی، عبارت از حضور در کلاس‌های کنکور و آموختن مهارت‌های پیچیده تست‌زنی می‌باشد. کاهش تفریحات، کنار گذاشتن معاشرت با دوستان، محبوس کردن خود در اتاق، غیرسیاسی شدن فزاینده و بی‌تفاوتی نسبت به فرآیندهای اجتماعی در زمره سایر عادت‌های زندگی این گروه می‌باشد.

2⃣ دانش آموزان ارزشی (نه لزوما مستقل)  که با ذوب شدن در دیگری بزرگی به نام نظم ایدئولوژیک، می‌آموزند که ارزش‌های تیپ بهنجار یک دانش آموز مثبت را در خود نهادینه کنند. حضور در مجامع مذهبی، محدود کردن دایره خودی‌ها (تماس با غیرخودی‌ها می‌تواند موجب تشویش ذهن شود)، میل به هدایت و ارشاد، عادت به مونولوگ به‌جای دیالوگ، از جمله عادت‌های روزمره توسط این دسته می‌باشد.

3⃣ دانش آموزان متفاوت (تعدادشان رو به افزایش است) که نه می‌توانند در  کنکور حل شوند و نه قادرند سرباز خوبی برای نظم ایدئولوژیک باشند. دانش آموزانی که به راحتی اقتدار دبیران را در کلاس به چالش می‌کشند. کسانی که می‌کوشند تا مدل مو، لباس و رفتار متفاوتی را با تیپ بهنجار از خود نشان دهند. علاقه مفرطی به زیر پا گذاشتن استانداردهای موجود مدارس از خود نشان داده و عطش بسیاری به داشتن تجربه‌های جدید در هر زمینه‌ای دارند.

🔹 نکته پایانی: آموزش و پرورش ما به مهارت‌های زندگی نمی‌پردازد چون برای ما ایرانیان، زندگی یک متغیر مستقل محسوب نمی‌شود. زندگی برای ما ذیل جنگ، ایدئولوژی و غیریت‌سازی تعریف می‌شود. نظام آموزشی ما  به آموزش مهارت‌های زندگی بی‌توجه است چون زندگی امروز ما، گروگان محرومیت‌های دیروز و آرزوهای فرداست. همان زندگی که  درحقیقت هدف نیست، بلکه وسیله ای است در خدمت اهدافی که مشخص نیست تا چه حد واقع بینانه  انتخاب شده‌اند. در جامعه‌ای که هم‌چنان منقاد بودن برتر از منتقد بودن می‌نشیند و تبعیت گوی سبقت از استقلال می‌رباید، تفکر منطقی و هنر گفت‌و‌گو فقط می‌تواند زینت‌بخش کتاب‌های درسی و پیروی از مد زمانه تلقی شود.

@solati_mehran

#توسعه
#آموزش_و_پرورش
#مهارتهای_زندگی
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا ایرانیان تاریخ خود را نمی‌خوانند؟

@solati_mehran

مهران صولتی


فیاض زاهد تحلیل‌گر سیاسی و استاد تاریخ دانشگاه معتقد است که کتاب‌های درسی ما هر روز بیشتر از پیش غیر ایرانی می‌شود آن‌چنان که دانش‌آموزان ایرانی بر خلاف دانش‌آموزان اروپایی بسیار کم تر به پیشینه تاریخی خود توجه دارند. تجربه معلمان تاریخ نیز از بی‌توجهی فزاینده نسبت به این امر در کلاس‌های درس حکایت می‌کند. روشن است که بخشی از این بی‌اعتنایی را می‌توان در نسبت با کاهش احساس میهن دوستی در میان ایرانیان توضیح داد که بیش از همه در افزایش مهاجرت‌ها و گرایش به جهان‌وطنی جلوه‌گر شده است. اما به‌راستی چرا ما امروزه کم‌تر تاریخ خود را می‌خوانیم؟


شکاف تاریخی؛ دولت- ملت: مطابق نظریه کاتوزیان، حکومت در ایران از آن‌جا که متکی بر طبقات اجتماعی نبوده و در آن اراده پادشاه تنها منبع قانون‌گذاری و تنظیم روابط سیاسی تلقی می‌شده است نتوانسته به مشارکت شهروندان در نصب، نقد و عزل حاکمان بینجامد (دموکراسی). شکاف تاریخی؛ دولت- ملت نیز زاییده چنین شرایطی است که توانسته با نابود کردن اعتماد عمومی به افول حس میهن دوستی در میان ایرانیان منجر شود.

پیدایش دوگانه؛ امت- ملت: انقلاب ۵۷ مبتنی بر خوانش سیاسی از اسلام و با داعیه عدالت‌گستری و ظلم‌ستیزی از طریق صدور انقلاب به پیروزی رسید. از آن پس بود که این دوگانه شکل گرفت و آرمان رهایی امت اسلامی از چنگال امپریالیسم جهانی در قانون اساسی نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی تجلی یافت. اینک اما چهاردهه است که دوگانه غیرکارکردی؛ امت- ملت نه تنها نتوانسته به آرمان نخستین خود جامه عمل بپوشاند بلکه با کمرنگ کردن هم‌بستگی ملی موجب کند شدن روند توسعه و افول احساس وطن‌دوستی شده است.

نقالی تاریخ به‌جای نقادی تاریخ: خوانش تاریخ در ایران صرفا به نقالی آن فروکاسته شده و به روایت‌‌گری مجموعه‌ای از حوادث مرتبط با فرادستان محدود مانده است (تاریخ شاهان)، در حالی‌‌که همین تاریخ از روایت نقش فرودستان و فاعلیت آن‌ها غفلت کرده است (تاریخ مردم). روشن است که اگر نقادی تاریخ به معنای نگاه جامعه شناختی به رویدادهای گذشته با هدف کشف منطق حاکم بر دوره‌های تاریخی و آشنایی‌زدایی از آن‌ها (کشف نظم در بی‌نظمی‌ها، و قاعده در استثناها) در مدارس و جامعه حاکم شود اشتیاق به تاریخ فزونی خواهد یافت.

ناکامی در تلفیق میان سه فرهنگ: ایرانیان از دو سده پیش تا کنون میراث‌دار؛ ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت به عنوان فرهنگ‌های نهادینه شده در ضمیر جمعی خود محسوب می‌شوند. حکومت‌ها در این‌میان اما به‌جای مجال دادن به  مردم برای ایجاد سازگاری میان این سه فرهنگ کوشیده‌اند تا برخی را به نفع یکی مصادره و از عرصه عمومی حذف نمایند. تلاش‌هایی که در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی انجام گرفت و به نتایجی متضاد با خواست حاکمان انجامید. برای ملت بی پناه اما؛ شیزوفرنی فرهنگی، افول میهن‌دوستی، و بی‌اعتمادی عمومی تنها ارمغان نامبارک این بی‌تدبیری ها بوده است.

@solati_mehran

#تاریخ
#توسعه
#میهن_دوستی
Audio
توسعه یا دموکراسی؟ اولویت با کدام است؟

🔹 مهران صولتی در این سخنرانی به شرح بخش دوم از آرای رونالد اینگلهارت در کتاب تکامل فرهنگی؛ تغییر ارزش‌ها و استحاله جهان پرداخته است. عناوین مطرح شده در این نوبت عبارت‌اند از:

🔸 زنانه شدن جامعه

🔸 توسعه و دموکراسی

🔸 عوامل تاثیر گذار بر نشاط

🔸 روند معکوس انقلاب خاموش

زمان فایل: ۴۲ دقیقه
۲۶ شهریور ۱۴۰۳

@solati_mehran

#توسعه
#دموکراسی
#اینگلهارت
🔹 ده تفاوت میان ایران و کره جنوبی در مسیر توسعه یافتگی!

@solati_mehran

مهران صولتی


ایران و کره جنوبی اگر‌چه از نظر وسعت و منابع طبیعی به شدت با یکدیگر متفاوت‌اند ولی در دوران کنونی بسیار با هم مقایسه می‌شوند. شاید به این دلیل که رویدادهای بعد از سال ۱۹۷۹ و دهه های متعاقب آن در سرنوشت هر دو مملکت بسیار تاثیر گذار بوده است. در ایران انقلاب ۵۷ مسیر کاملا تازه و پیش‌بینی ناپذیری را فراروی کشور قرار داد ولی در کره ترور ژنرال پارک تحول مهمی در گذار کشور از اقتدار‌گرایی به دموکراسی، و تعمیق توسعه‌یافتگی آن محسوب می‌شود. شاید به جرئت بتوان گفت در این مدت دو سرزمین دقیقا روی دو پیکان با جهت‌های کاملا مخالف حرکت کرده‌اند به‌طوری که اگر از امروز به مدت ۲۱ سال رشد مداوم ۱۰ درصدی داشته باشیم تازه به وضعیت امروز کره جنوبی می‌رسیم. حال با این اوصاف می‌کوشیم تا به برخی از تفاوت‌های دو کشور در مسیر توسعه‌یافتگی اشاره کنیم:

کره جنوبی در چهل سال اخیر کوشیده تا بخشی از نظم اقتصادبنیاد جهانی باشد و به افزایش سهم خود از آن بپردازد در حالی‌که ایران در این‌مدت سعی کرده تا با تردید در اوضاع جهان داعیه تغییر و مدیریت آن‌را داشته باشد!

کره جنوبی اقتصاد خود را بر بنیان سرمایه‌داری بنا کرد و رشد اقتصادی را اولویت خویش قرار داد اما اقتصاد ایران با تاثیر پذیری  از اندیشه‌های چپ به دولتی کردن همه بخش‌ها و نهادینه کردن ناکارآمدی‌ها رسید!

کره جنوبی با تقویت بخش خصوصی (شرکت‌هایی مانند هیوندای و سامسونگ) آن‌ها را شریک اقتصادی خود قرار داد ولی ایران با تضعیف بخش خصوصی آن‌ها را در اقتصاد دولتی ناکارآمد منحل کرد!

در کره جنوبی یارانه‌ها به تولید‌کنندگان بخش خصوصی تعلق گرفته و باعث رونق تولید در شرکت‌های چندملیتی شدند در حالی‌که در ایران یارانه.ها به مصرف کننده داده شد و در هجوم تورم افسار گسیخته هرز رفت!

کره جنوبی در دوگانه؛ رشد/ عدالت، اولویت را به رشد اقتصادی داد و در نهایت با ایجاد دولت رفاه به عدالت نیز دست یافت در حالی‌که ایران اولویت را به عدالت داد و با ناکامی در دستیابی به توسعه، فقر را عادلانه در میان مردم توزیع کرد!

کره جنوبی به دلیل فقدان نفت و سایر منابع طبیعی موفق شد در سراسر کشور نهضت تولید و کارآفرینی ایجاد کند در حالی‌که ایران با اتکای به درآمد بادآورده نفت کارآفرینی و بخش خصوصی واقعی را نابود کرد!

کره جنوبی حاکمیت یگانه دارد و در ساختار سیاسی آن رئیس‌جمهور بالاترین مقام کشور محسوب می‌شود حال آن‌که در ایران نوعی حاکمیت دو‌گانه و ساختار موازی وجود دارد که مانع اصلی بر سر راه توسعه‌یافتگی محسوب می‌شود!

کره جنوبی از سرمایه‌داری آغاز کرد و به دولت رفاه رسید که در آن رشد اقتصادی با کاهش فاصله طبقاتی و ضریب جینی همراه شد در حالی‌که ایران از اقتصاد دولتی شروع کرد و با کاهش رشد اقتصادی به افزایش نابرابری و بی‌عدالتی رسید!

کره جنوبی در اقتصاد استراتژی توسعه صادرات را برگزید و توانست به بازارهای جهانی برای تولیدات خود دسترسی یابد در حالی‌که ایران با فهم نادرست درباره خودکفایی استراتژی جایگزینی واردات را انتخاب کرد و شانس خود را برای جهانی‌شدن اقتصاد از دست داد!

کره جنوبی در چهاردهه گذشته از یک حکمرانی خوب (دولت اقتدارگرای با ظرفیت) به یک حکمرانی بهتر (دولت دموکراتیک) گذر کرد در حالی‌که ما در ایران هرگز از وجود یک حکومت با ظرفیت برخوردار نبوده‌ایم!

@solati_mehran

#توسعه
#ایران
#کره_جنوبی
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا در عرصه آموزش‌ و‌ پرورش شکست خورده‌ایم؟

@solati_mehran

مهران صولتی


رجب‌علی برزویی، رئیس دانشگاه فرهنگیان در جشنواره تخصصی تدریس برتر خطاب به دانشجومعلمان گفته است؛ در کنار تدریس به دانش‌آموزان اخلاق را یاد دهید، وطن‌دوستی را بیاموزید. مردم در برخی از کشورهای اروپایی از پنجره خانه‌ پرچم‌شان را می‌آویزند. برزویی همچنین در فراز دیگری از سخنرانی‌اش با بیان اهمیت نخبگی از ورود نخبگان به آموزش و پرورش سخن گفته و آینده ایشان را روشن می‌بیند. در این مجال اما می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا دانشگاه فرهنگیان در دستیابی به این اهداف ناکام مانده است؟

آموزش نیازمند خلق موقعیت یادگیری و فهم متقابل معلمان و دانش‌آموزان از یکدیگر در این مسیر است. این‌چنین است که دو طرف در تجربه یادگیری مشارکت ورزیده و در یک رابطه برابر و افقی از یکدیگر می‌آموزند و سطح خود را ارتقاء می‌بخشند. شوربختانه به نظر می‌رسد در نظام آموزش و پرورش رسمی کشور یادگیری هم‌چنان در معنای برقراری یک رابطه یک‌طرفه، عمودی و توام با اعمال اقتدار از سوی معلم تصور می‌شود.

اخلاق بیش از آموزش به برقراری روابط آزادانه و مسئولانه در عرصه جامعه نیازمند است. اگر دین به جای حمایت از اخلاق با سیاست در آمیخته و سودای توجیه بندگی و فرمان‌بری شهروندان را داشته باشد، اگر آموزه‌های ایدئولوژیک در قامت شبه علم عرصه را بر علم تنگ نمایند، اگر مسئولان نتوانند نماد راست‌گویی و درست‌کاری باشند، و اگر با سقوط سرمایه اجتماعی و افول اعتماد عمومی مواجه شده باشیم دیگر چگونه می‌توانیم به‌راحتی آموزش اخلاق توصیه نماییم؟

ایران در دوران مدرن تجربه نظام‌های سیاسی مصادره‌گر را داشته است، به این معنا که به رغم برخورداری ایرانیان از مولفه‌های ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت امکان تلفیق آزادانه آن‌ها از سوی شهروندان کمتر فراهم شده است. واقعیت این‌است که در عصر پهلوی‌ها با مصادره اسلامیت به نفع ایرانیت و مدرنیت، و در دوره جمهوری اسلامی با مصادره ایرانیت و مدرنیت به نفع اسلامیت مواجه بوده‌ایم. روشن است که بخش مهمی از افول میهن‌دوستی و حتی اسلام‌خواهی در میان ایرانیان ناشی از این اجبارها می‌باشد.

دانشگاه فرهنگیان بر خلاف شعار جذب نخبگان در عمل مرکزی برای تربیت گل‌خانه‌ای معلمان می‌باشد. سهم زیاد مصاحبه عقیدتی- سیاسی در پذیرش دانشجویان، سخت‌گیری فوق‌العاده در انتخاب مدرسان، بی‌مهری نسبت به دانشجو معلمان پرسش‌گر و دغدغه‌مند، و تلاش برای کانالیزه کردن اذهان دانشجویان به سمت و سوی آموزه‌های ایدئولوژیک از نمونه‌های نفی آشکار نخبگی در این دانشگاه محسوب می‌شود.

🔹 نکته پایانی: تا زمانی که اولویت نظام آموزشی نه تربیت شهروندانی خودآیین، متعهد و قانون‌گرا بلکه پرورش نسلی وفادار به نظام سیاسی در سایه پمپاژ ارزش‌های ایدئولوژیک باشد انتظار تربیت دانش‌آموزانی که دغدغه اخلاق، علم‌آموزی و میهن‌دوستی را داشته باشند به غایت بیهوده است. هم‌چنین تا زمانی که مسئولان دانشگاه فرهنگیان با جدیت جدایی دانشجویان از تحولات اجتماعی - سیاسی جامعه و شکل‌گیری نوعی آموزش گل‌خانه‌ای را پی‌گیری می‌کنند سخن گفتن از نخبه‌پروری صرفا یک بلوف مدیریتی تلقی می‌شود.

@solati_mehran

#توسعه
#دانشگاه_فرهنگیان
#آموزش_و_پرورش
🔹 نقش روشنفکران دینی در توسعه‌یافتگی مالزی!

@solati_mehran

مهران صولتی


پس از اوج‌گیری نقش‌آفرینی روشنفکران دینی در دهه هفتاد شمسی در ایران، این جریان از دهه هشتاد رو به افول نهاد و با مهاجرت برخی چهره‌های شاخص آن مانند عبدالکریم سروش به خارج کشور در عمل به محاق رفت. کار به جایی رسید که وجوه پارادوکسیکال نهفته در تعبیر روشنفکری دینی هم به ترجیع‌بند سخن مخالفان تبدیل و به تدریج از این نحله اعتبارزدایی شد.

نسیم نعمتی‌زاده در کتاب خود با عنوان دین و نوسازی که در حقیقت رساله دکترای ایشان است کوشیده تا به بررسی تطبیقی نسبت میان دین و مدرنیزاسیون در ایران و مالزی بپردازد.

وی در این کتاب نشان می‌دهد که اگر مالزی  آغوش بازتری به روی نوسازی گشوده و در نتیجه، هم به پیشرفت اقتصادی رسیده، و هم با ایجاد تلفیق کارآمدی میان سنت و مدرنیته توانسته به مرزهای تجربه موفقیت آمیز مدرنیت در ژاپن نزدیک شود، تا حد زیادی مرهون نقش و جایگاه ممتاز روشنفکران دینی در این کشور مسلمان آسیای جنوب شرقی بوده است.

نعمتی‌زاده با معرفی روحانیت  به عنوان اصلی‌ترین نهاد مخالف مدرنیته از دوره قاجار تاکنون، تصریح می‌کند که اگر روشنفکران دینی قادر بودند تا مانند مالزی فرصت مناسب‌تر و مجال فراخ‌تری برای فعالیت بیابند داستان توسعه‌یافتگی در ایران می‌توانست به فرجام خوشایندتری دست یابد.

هم‌چنین وی نشان می‌دهد که حضور یک دولت توسعه‌گرا در بستری از تساهل مذهبی در جامعه چند قومیتی مالزی، این امکان را فراهم آورد که حتی روشنفکران سکولار هم امکان فعالیت جدی داشته باشند (حال آن‌که در ایران چهاردهه اخیر نه تنها روشنفکران دینی از عرصه عمومی رانده شده‌اند بلکه حتی روشنفکران سکولار دوران مشروطه هم با اتهاماتی از قبیل فراماسونری و جیره خواری بیگانگان مواجه بوده‌اند!).

نکته شگفت انگیز کتاب نعمتی‌زاده آن‌جا است که نشان می‌دهد همراهی مخالفان نوسازی در مالزی، با روشنفکران دینی این کشور نهایتا به نفع دو طرف تمام شده و به یک نتیجه برد- برد انجامیده است. یعنی نه تنها مالزی به روی پیشرفت اقتصادی آغوش گشوده است بلکه مدافعان اسلامی سازی دانشگاه، بانک و جامعه هم توانسته‌اند ایده‌های خود را در یک فضای رقابتی و مسالمت‌آمیز پی‌گیری و عملیاتی نمایند.

نتیجه آن‌که به تصریح جامعه‌شناسان در حالی‌که پروژه اسلامی‌سازی علوم در ایران، با آمیخته شدن به سیاست حذف منتقدین هم‌چنان ناکارآمد و در مراحل نخست خود جا خوش کرده است، اندیشمندان مالزی اکنون پیشرفت قابل توجهی در تحقق علوم انسانی اسلامی داشته‌اند.

متاسفانه سیاست حذف روشنفکران دینی از عرصه عمومی ایران طی دو دهه اخیر نتایج خسارت‌باری به همراه داشته است. اگر چه ممکن است در بادی امر حاکمیت از حذف این روشنفکران به عنوان یک کانون منتقد و دردسر ساز خرسند باشد ولی در نگاهی دوراندیشانه‌تر باید پذیرفت که محو تلاش‌های نوگرایانه برای حفظ دین‌داری در عصر چیرگی سکولاریسم، برای کارآمدی یک حکومت دینی می‌تواند بسیار زیان‌بار باشد.

به هر حال تجربه جهانی نشان می‌دهد که؛ توسعه را به بها می‌دهند نه به بهانه! و اگر امروز شاهد توسعه‌یافتگی همه‌جانبه مالزی در ابعاد اقتصادی- فرهنگی هستیم، و به عکس هم‌چنان در دستیابی به یک توافق کلان بر سر چرایی و چگونگی توسعه‌یافتگی ایران در جا می‌زنیم، باید به دلایلی از این دست هم نظری بیفکنیم.

@solati_mehran

#مالزی
#توسعه
🔹 چرخه عمر نظام جمهوری اسلامی چه مراحلی را طی کرده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


محسن رنانی در کتاب؛ اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران آورده است: به طور کلی مراحل عمر یک نظام سیاسی تاسیسی مانند جمهوری اسلامی را می‌توان به ده مرحله تقسیم کرد: تاسیس، کودکی، رشد، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوش‌خیم، بوروکراسی بدخیم، و مرگ.

از تاسیس تا بلوغ، مراحل جوانی یک سیستم، و از اشرافیت تا مرگ، مراحل کهولت محسوب می‌شود. در دوره جوانی یک نظام، ظرفیت درونی یعنی همان انرژی حیاتی سیستم با سرعت در حال افزایش است. پس از طی دوره جوانی روند افزایش این انرژی کند می‌شود تا در دوره تعادل سیستم، به حداکثر خود برسد. از آن پس به‌تدریج انرژی حیاتی سیستم رو به کاهش می‌گذارد و هر چه نظام در مراحل کهولت خود بیشتر پیش برود این انرژی‌ها بیشتر از دست می‌رود تا سیستم در نقطه‌ای متوقف شود.


جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ تاسیس و سپس وارد دوره کودکی خود شد. انعطاف پذیری سیستم در این مرحله به قدری زیاد بود که حادثه‌ای مانند تسخیر سفارت امریکا توانست کشور را به دام بحرانی ژرف بکشاند. ورود کشور به عرصه جنگ تحمیلی و سپس درگیری‌های خونین داخلی بعد از خرداد ۶۰ نیز نشان داد که سیستم از ضریب کنترل پذیری پایینی برخوردار است!

با یک‌دست شدن قدرت در دهه شصت نظام از کنترل‌پذیری بیشتری برخوردار شد. در این میان افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف تاریخی ملت- دولت که به دنبال رویداد انقلاب و جنگ اتفاق افتاده‌ بود توانست مقادیر زیادی انرژی را وارد سیستم کرده و جمهوری اسلامی را به مراحل رشد و بلوغ برساند!

پایان جنگ، بازنگری قانون اساسی و فرارسیدن دوران سازندگی نشان از ورود کشور به دوران تکامل خود داشت. به‌کار‌گیری ظرفیت‌های معطل مانده زمان جنگ موجب افزایش قابلیت های درونی ارتقای سیستم شد. اما فقدان آمادگی کافی جامعه برای اجرای برنامه‌های توسعه اقتصادی موجبات افزایش تورم، کاهش ظرفیت خرسندی سیستم و شکل‌گیری نوعی بی‌تعادلی شد!

رویداد دوم خرداد ۷۶، وقوع جمهوری سوم و دستیابی سیستم به نوعی تعادل پایدار را نوید می‌داد. در این دوره افزایش انعطاف‌پذیری سیستم تا حدی به کاهش کنترل پذیری آن انجامید. رشد ضریب حاکمیت قانون به افزایش انرژی درونی، ظرفیت‌های درونی ارتقاء و افزایش ظرفیت خرسندی سیستم انجامید و فصل نوینی را در گسترش مشارکت مردم و تقویت جامعه مدنی گشود!

جمهوری اسلامی بعد از پیامدهای انتخابات ۸۸ و به ویژه گسترش تحریم‌ها به سرعت به مرحله کهولت رسید. از آن پس مهندسی انتخابات از ورود نیروها و ظرفیت‌های جدید به سیستم جلوگیری کرد و تحریم‌ها انرژی حیاتی آن را تحلیل برد. نظام از انعطاف‌پذیری خود کاست و  کنترل پذیری بیشتری از خود بروز داد. اشرافیت و بوروکراسی بدخیم نیز موجبات افزایش نابرابری‌ها، ناکارآمدی‌ها، عدم پاسخگویی و انباشت نارضایتی‌ها را فراهم آورد!

🔹 نکته پایانی: در شرایطی که نظام سیاسی در ایران فقط طی چهار‌دهه از تاسیس به کهولت رسیده و انرژی درونی، ظرفیت‌های ارتقاء و توانایی ایجاد رضایت در میان شهروندان را از دست داده است پرسش از امکان زایندگی سیستم بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد. به اجمال می‌توان گفت شاید تنها یک دگرگونی پیش‌بینی‌ناپذیر با ابعادی پیچیده و پیامدهایی ناشناخته بتواند موجب جهشی در سیستم و خروج آن از وضعیتی شود که در آن گرفتار آمده است!

@solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیستم
#توسعه
🔹 چرا سند چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور شکست خورد؟

@solati_mehran

مهران صولتی


۱۳ آبان‌ماه ۱۳۸۲ سند چشم‌انداز بیست‌ساله جمهوری اسلامی در دولت محمدخاتمی به تصویب رسید و دو سال بعد در دولت محمود احمدی‌نژاد وارد فاز اجرایی شد. مطابق این سند قرار بود ایران تا سال ۱۴۰۴ به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی دست یابد. اما با گذشت بیش از بیست سال از ترسیم این افق نه تنها اهداف اعلام شده محقق نشده بلکه با یکه‌تازی عربستان و ترکیه در منطقه ایران به جایگاه‌های بسیار پایین‌تری در مقایسه با ظرفیت‌های فراوان خود رضایت داده است. اما چرا این سند دچار شکستی این‌چنین فاحش شد؟

خروج کشور از مدار توسعه: اگر چه تا انتهای دهه هشتاد کلیت شاخص‌های اقتصادی کشور در حال رشد بود ولی با اجرایی شدن تحریم فروش نفت و مبادلات بانک مرکزی ایران وارد دوره گمشده اقتصاد خود یعنی دهه ۹۰ شد. در همان ابتدا اگر‌چه نظام سیاسی با تن‌دادن به انتخاب حسن روحانی نشان داد که مایل به خروج از بن‌بست تحریم‌هاست ولی با عدم پای‌بندی به الزامات سیاسی- اقتصادی رفع تحریم‌ها، و خروج ترامپ از برجام کابوسی به نام دهه ۹۰ برای اقتصاد ایران رقم خورد.

مخاطرات توسعه‌یافتگی برای حکومت: طبقه متوسط موتور محرکه توسعه در جهان امروز به‌شمار می‌رود. طبقه‌ای که به تعبیر اینگلهارت از ارزش‌های بقا به ارزش‌های ابراز وجود گذر کرده و مطالبات جدیدی را مطرح می‌سازند. این طبقه اگر چه تا سال ۸۸ رشدی صعودی داشت ولی حضور گسترده آن در عرصه اعتراضات بعد از انتخابات این‌سال زنگ خطر را برای نظام سیاسی مستقر به صدا درآورد. بعد از آن بود که ایران در سایه تحریم‌ها و احساس خطر حکومت تجربه افول این نیروی اجتماعی توسعه‌گرا را به چشم دید.

فقدان پای‌بندی به الزامات توسعه: توسعه‌یافتگی در جهان امروز نه امری تصادفی بلکه عمیقا مبتنی بر قواعدی مانند رفتار سیاسی محاسبه پذیر، روابط سازنده با دنیا، قائل بودن به نظم اقتصاد‌بنیاد، و تولید فزاینده ثروت ملی است‌. اما آن‌چه تاکنون از جمهوری اسلامی دیده‌ایم فقدان آشکار وفاداری به این الزامات بوده است. همان نظام سیاسی که با تکیه بر استثناگرایی به‌جای قاعده‌گرایی، آرمان‌‌‌طلبی به‌جای واقع‌نگری، حضور نظامی به‌جای حضور اقتصادی، و انگاره‌های ایدئولوژیک به‌جای داده‌های علمی می‌کوشد تا بی‌اعتنا به ظرفیت‌های خود داعیه حاکمیت نظم جدیدی را در جهان امروز داشته باشد.

غلبه روایت‌ها بر واقعیت‌ها: جمهوری اسلامی در طول حیات خود بیش از ساختارها بر کنش‌ها، و بیش از واقعیت‌ها بر روایت‌ها تاکید داشته است. همان اراده‌گرایی که بیش از همه در نگارش سند چشم‌انداز هویداست. این‌که چگونه می‌توان با تکیه بر مجموعه‌ای از آرزوها و بدون ترسیم سازوکاری از تحول در سیاست داخلی و خارجی متناسب با فرآیندهای پرشتاب جهانی داعیه دستیابی به جایگاه اول منطقه در همه حوزه‌ها را داشت بیش از همه ناشی از شناخت اندک از ظرفیت‌های حکم‌رانی در ایران کنونی است. امری که موجبات ناکارآمدی فزاینده در دهه‌های اخیر را فراهم آورده است.

@solati_mehran

#توسعه
#چشم‌انداز