مهران صولتی
6.47K subscribers
126 photos
36 videos
21 files
489 links
دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

@mehran_solati : ارتباط با نویسنده

https://instagram.com/solati_mehran
Download Telegram
🔹 چرا رفتار جمهوری اسلامی در سیاست داخلی و خارجی متفاوت است؟!

@solati_mehran

مهران صولتی

جمهوری اسلامی در مناقشه با امریکا پس از شهادت سردار سلیمانی کاملا خردمندانه رفتار کرد. آمیزه ای از شورآفرینی، مدیریت احساسات و سوق دادن ترامپ به اتخاذ موضعی معتدل، توانست چهره ای مقتدر و با کیاست از نظام سیاسی ترسیم کند. این در حالی است که رفتار جمهوری اسلامی در سیاست داخلی گاهی تا آن حد غیر عقلانی و ناشکیبا است که حیرت ناظران را بر می انگیزد. حتی برخی اوقات به نظر می رسد که درونمایه چنین رفتاری غریزه است نه خرد! همین رویکرد دوگانه موجب طرح این پرسش بنیادین می شود که؛ چرا جمهوری اسلامی تا این حد در داخل و خارج متفاوت رفتار می کند؟ به نظرم برخی از دلایل به این شرح هستند:

🖌 خطر استحاله نظام: از سال ۱۳۷۱ که داعیه تهاجم فرهنگی مطرح و در نهایت محمد خاتمی به عنوان وزیر ارشاد وقت ناچار به استعفا شد مشخص بود که جمهوری اسلامی حساب ویژه ای روی خطر دگردیسی و تجدید نظر از درون باز کرده است. بعد از آن بود که اصطلاحاتی مانند جنگ نرم و نفوذ به تدریج وارد ادبیات سیاسی حکومت شده و در میان هواداران نظام گسترش یافت. واقعیت این است که جمهوری اسلامی خطری به نام استحاله را بسیار جدی تلقی می کند و می کوشد تا هیچ تغییری نتواند به تهدیدی برای اساس سیستم تبدیل شود . به باور ایشان در حالی که در تهاجم نظامی صفوف دوست و دشمن مشخص است، در استحاله این صف بندی بر هم خورده و خطر نفوذ در ارکان نظام افزایش می یابد.

🖌 هراس از مدرنیته: برای جمهوری اسلامی، غرب بیشتر یک تهدید برای ابعاد فرهنگی نظام است. اگر چه در چهل سال گذشته ایرانیان همواره با گشاده دستی در پذیرش دستاوردهای اقتصادی و تکنولوژیک غرب برخورد کرده اند ولی مدرنیته دقیقا همان چیزی است که همیشه به عنوان یک خطر برای فرهنگ انقلابی تعریف شده است. اینکه سبک زندگی اسلامی مورد چالش واقع شود یا مطالباتی مانند توسعه سیاسی، آزادی های اجتماعی و حکومت های توسعه گرا در سطح وسیعی به مطالبه عموم شهروندان تبدیل شود، همواره در زمره مجموعه ای از تهدیدهای بالقوه معرفی شده است. شاید بیراه نباشد که بگوییم جمهوری اسلامی مدرنیته را به عنوان ماده اولیه استحاله نظام تلقی می کند.

🖌 چالش در مسیر تئوکراسی: حکومت های تئوکراتیک( دینی)، رابطه ای یک طرفه با اتباع خود تعریف می کنند که بیشتر مبتنی بر رابطه ارباب - بندگی است. در فضای ادبیات مذهبی نیز چنین مردمی بیشتر مکلف و منفعل اند. انتظار هم می رود که دستورات حکومت بیشتر در قالب تکالیف شرعی و به صورت بی چون و چرا از سوی توده پذیرفته شوند. حکومت های دموکراتیک اما نه با رعایا بلکه با شهروندان صاحب حقی مواجهند که می توانند در مورد حقانیت یا کارآمدی یک سیستم پرسش های جدی مطرح نمایند. پذیرش حقوق برای شهروندان از سوی حکومت می تواند چالش های جدی در مسیر آیین حکمرانی مرسوم پدید آورده و به استحاله نظم تئوکراتیک مستقر بینجامد.

🖌 چیرگی حکومت بر جامعه: سیاست یعنی نبرد بر سر دستیابی به منابع قدرت! در این میان اگر میان قدرت حکومت و جامعه توازن وجود داشته باشد انتظار می رود که حکومت برخوردهایی عقلانی و محتاطانه از خود بروز دهد، ولی اکنون حدود یک دهه است که جامعه ایران از توان کافی برای قدرت نمایی برخوردار نیست. در عرصه بین المللی اما خطر برخورد نظامی و افزایش تحریم ها بر ملاحظات جمهوری اسلامی افزوده و تصمیم گیری های آن را کمابیش عقلانی و توام با احتیاط ساخته است. شاید بررسی رفتار شورای نگهبان در دودهه گذشته بتواند توضیحی مناسب برای وجود این معادله میان قدرت حکومت و جامعه باشد؛ حداقل رد صلاحیت ها در آستانه مجلس ششم به دلیل حضور جامعه ای فعال و پرنشاط، و در عوض حداکثر رد صلاحیت ها در زمستان امسال به دلیل وجود جامعه ای منفعل و افسرده!


@solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیاست_داخلی
#سیاست_خارجی
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا نامه دکتر رحیمی به آیت الله خمینی بی پاسخ ماند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

مصطفی رحیمی، روشنفکر، حقوق دان، جامعه شناس و استاد دانشگاه به نوستر اداموس ایران معروف شده است بیشتر از آن رو که در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷ در نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله خمینی با عنوان؛ " چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟!"( خوانش صوتی این نامه پیوست است) کوشید تا چیزی را در خشت خام ببیند که امواج توفنده انقلابیون حتی آن را در آینه نیز نمی دیدند! انتشار این نامه اگر چه در آن ایام پرالتهاب و شور آفرین با بازخورد مناسب از سوی مخاطبان رو برو نشد ولی در سالیان اخیر برخی از نکته سنجی های آن با اقبال زیادی نزد نخبگان مواجه شده است. رحیمی در این نامه ضمن تقدیر از نقش بی بدیل رهبر انقلاب در برانگیختن و هدایت مردم، معتقد است که افزودن قیدی به نام اسلام بر اصل جمهوری می تواند مانع عام گرایی و شمولیت آن شود. همچنین رحیمی معتقد است که اگر آیت الله خمینی از ورود به حکومت اجتناب نموده و بکوشد تا برای روحانیت نقشی در احیای معنویت در نظر گیرد می تواند تجربه تاریخی مهاتما گاندی در هند پسااستعماری را تکرار نماید. حال اما پرسش این است که چرا درخواست های رحیمی نتوانست پاسخ مناسبی در آینده ایران بیابد؟

اگر چه شاید رحیمی از معدود روشنفکران معتقد به عدم کفایت اسلام برای برنامه ریزی های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهت تدبیر آینده کشور بود ولی واقعیت این است که بخش مهمی از روحانیت و روشنفکران دینی در بحبوحه انقلاب با اعتقاد به حقانیت پیوند دین و سیاست در اسلام، از ظرفیت مذهب برای نقش آفرینی و برنامه ریزی در عرصه های مختلف حیات اجتماعی ایران آینده دفاع می کردند. بنابراین انتظار ایفای نقشی همچون گاندی از سوی آیت الله خمینی آن هم در دینی که تجربه حکومت نبوی در مدینه را دارد چندان واقع بینانه نبوده است!

انقلاب ها اگر چه محصول وحدت بی بدیل متکی بر مشارکت همه طبقات اجتماعی هستند ولی با از میان رفتن دشمن مشترک به سرعت درگیر تنازع و انشقاق می شوند. در این میان البته نیروهایی آینده دار تر هستند که توانسته باشند با حفظ اعتماد رهبر انقلاب، پیرامون او حلقه زنند. بنابراین روشن بود که در تحولات پسا انقلابی ایران هم هیچ گروهی نتواند مانند روحانیت، پیروز از عرصه منازعات سیاسی خارج شده و با گنجاندن تفسیر ویژه از نقش خود در قانون اساسی، اسباب برتری بر سایر اقشار و طبقات اجتماعی را فراهم آورد!

روشنفکرانی مانند علی شریعتی پس از اقبال گسترده دانشجویان از حسینیه ارشاد با نزدیک بینی تصور می کردند اسلام آینده، منهای روحانیت و متکی بر آموزه های روشنفکرانه خواهد بود. حال آن که بیژن جزنی با واقع بینی شگرفی معتقد بود که روحانیت به دلیل کارکردهای تاریخی خود نقش مهمی در آینده ایران ایفا خواهند کرد. بنابراین به نظر می رسد انتظار روشنفکرانی مانند رحیمی از روحانیت در جهت کناره گیری از حکومت و ایفای نقش صرفا معنوی نمی توانست از سوی قشری که در بخش عمده ای از تاریخ تشیع حاشیه نشین نشین قدرت سیاسی بوده اند مورد پذیرش قرار گیرد!

روشنفکرانی مانند رحیمی جهانی را می خواستند که حائز همه خوبی ها و عاری از تمام پلیدی ها باشد. یکی از جذاب ترین ایده ها همنشینی دین و دنیا، مادیت و معنویت، و پیوند میان سوسیالیسم و دموکراسی بود. این در حالی بود که مراجعی مانند آیت الله خمینی حتی در دوران پیش از رهبری انقلاب هم به کفایت اسلام جهت آفرینش جهانی سراسر مادی- معنوی باور داشتند. اپیدمی بومی گرایی روشنفکران در دهه ۵۰ هم قرار بود تا آلترناتیوی برای مکاتب روز دنیای غرب و شرق را در بطن آموزه های؛ ایرانی- اسلامی جستجو نمایند!

🔹 نکته پایانی: قدرت سیاسی اقتضائاتی دارد که پیش از آمیزش آن با دین، جامعه، فرهنگ و اقتصاد عمدتا از چشم ناظران پوشیده می ماند. در این میان اما ژرف اندیشانی مانند جزنی و رحیمی توانسته بودند در میانه هوای مه آلود تحولات انقلابی، شیشه بخار گرفته عینک خود را بپیرایند و تحلیل هایی متفاوت و ارزشمند برای آیندگان به یادگار بگذارند!

@solati_mehran

#آیت_الله_خمینی
#جمهوری_اسلامی
#مصطفی_رحیمی
#بیژن_جزنی
🔹 چرخه عمر نظام جمهوری اسلامی چه مراحلی را طی کرده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی

محسن رنانی در کتاب؛ " اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران" آورده است: به طور کلی مراحل عمر یک نظام سیاسی تاسیسی مانند جمهوری اسلامی را می توان به ده مرحله تقسیم کرد: تاسیس، کودکی، رشد، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوش خیم، بوروکراسی بدخیم، و مرگ.از تاسیس تا بلوغ، مراحل جوانی یک سیستم، و از اشرافیت تا مرگ، مراحل کهولت محسوب می شود. در دوره جوانی یک نظام، ظرفیت درونی یعنی همان انرژی حیاتی سیستم با سرعت در حال افزایش است. پس از طی دوره جوانی روند افزایش این انرژی کند می شود تا در دوره تعادل سیستم، به حداکثر خود برسد. از آن پس به تدریج انرژی حیاتی سیستم رو به کاهش می گذارد و هر چه نظام در مراحل کهولت خود بیشتر پیش برود این انرژی ها بیشتر از دست می رود تا سیستم در نقطه ای متوقف شود.


🔺 جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ تاسیس و سپس وارد دوره کودکی خود شد. انعطاف پذیری سیستم در این مرحله به قدری زیاد بود که حادثه ای مانند تسخیر سفارت امریکا توانست کشور را به دام بحرانی ژرف بکشاند. ورود کشور به عرصه جنگ تحمیلی و سپس درگیری های خونین داخلی بعد از خرداد ۶۰ نیز نشان داد که سیستم از ضریب کنترل پذیری پایینی برخوردار است!

🔺 با یکدست شدن قدرت در دهه شصت نظام از کنترل پذیری بیشتری برخوردار شد. در این میان افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف تاریخی ملت- دولت که به دنبال رویداد انقلاب و جنگ اتفاق افتاده بود توانست مقادیر زیادی انرژی را وارد سیستم کرده و جمهوری اسلامی را به مراحل رشد و بلوغ برساند!

🔺 پایان جنگ، بازنگری قانون اساسی و فرارسیدن دوران سازندگی نشان از ورود کشور به دوران تکامل خود داشت. به کار گیری ظرفیت های معطل مانده زمان جنگ موجب افزایش قابلیت های درونی ارتقای سیستم شد. اما فقدان آمادگی کافی جامعه برای اجرای برنامه های توسعه اقتصادی موجبات افزایش تورم، کاهش ظرفیت خرسندی سیستم و شکل گیری نوعی بی تعادلی شد!

🔺 رویداد دوم خرداد ۷۶، وقوع جمهوری سوم و دستیابی سیستم به نوعی تعادل پایدار را نوید می داد. در این دوره افزایش انعطاف پذیری سیستم تا حدی به کاهش کنترل پذیری آن انجامید. رشد ضریب حاکمیت قانون به افزایش انرژی درونی، ظرفیت های درونی ارتقاء و افزایش ظرفیت خرسندی سیستم انجامید و فصل نوینی را در گسترش مشارکت مردم و تقویت جامعه مدنی گشود!

🔺 جمهوری اسلامی بعد از پیامدهای انتخابات ۸۸ و به ویژه گسترش تحریم ها به سرعت به مرحله کهولت رسید. از آن پس مهندسی انتخابات از ورود نیروها و ظرفیت های جدید به سیستم جلوگیری کرد و تحریم ها انرژی حیاتی آن را تحلیل برد. نظام از انعطاف پذیری خود کاست و کنترل پذیری بیشتری از خود بروز داد. اشرافیت و بوروکراسی بدخیم نیز موجبات افزایش نابرابری ها، ناکارآمدی ها، عدم پاسخگویی و انباشت نارضایتی ها را فراهم آورد!

🔹 نکته پایانی: در شرایطی که نظام سیاسی در ایران فقط طی چهار دهه از تاسیس به کهولت رسیده و انرژی درونی، ظرفیت های ارتقاء و توانایی ایجاد رضایت در میان شهروندان را از دست داده است پرسش از امکان زایندگی سیستم بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می رسد. به اجمال می توان گفت شاید تنها یک دگرگونی پیش بینی ناپذیر با ابعادی پیچیده و پیامدهایی ناشناخته بتواند موجب جهشی در سیستم و خروج آن از وضعیتی شود که در آن گرفتار آمده است!

https://instagram.com/solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیستم
#توسعه
🔹  جمهوری نمایش!  🔹

@solati_mehran

مهران صولتی

ایران در چهاردهه گذشته با پدیده ای به نام" جمهوری نمایش" مواجه بوده است. این وضعیت نه امری تصادفی بلکه کاملا عامدانه است. مجموعه ای شامل؛ نمایش اعترافات متهمان سیاسی در قاب تلویزیون، تاکید بر برگزاری راهپیمایی های سیاسی مختلف، نمایش مردمی بودن و ساده زیستی مسئولین در مناسبت های مختلف، و قداست بخشی به برخی رفتارهای اجتماعی از مهم ترین اقدامات نظام سیاسی در این باره محسوب می شود. اما چرا فرم برگزاری این دست از نمایش ها به قدری مهم شده است که حتی محتوای ضد تبلیغی برخی از آن ها نادیده گرفته می شود؟

حاکمیت اسلام فقهی: "فقه" به مثابه یک دانش دنیوی (غزالی) همواره از اهمیت زیادی در تاریخ اسلام برخوردار بوده و در مناقشات جدی با دانش هایی مانند" فلسفه" و " عرفان" نیز حضور داشته است. فقه عهده دار تنظیم روابط اجتماعی در جهان پیشامدرن بوده و در فصول مختلف به ارائه احکامی در دو حوزه عمومی و خصوصی پرداخته است. آن چه اما از فقه در این یادداشت مورد نظر ماست اهتمام آن به ظواهر و جنبه بیرونی رفتار مسلمانان است. تاکید بر انجام درست اعمال در نماز، روزه، حج، خمس و حجاب گواه ما بر این ادعاست!

فشار رسانه ای غرب: جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب و پس از حوادثی مانند تسخیر سفارت امریکا در معرض فشار رسانه ای غرب بود. رسانه هایی که می کوشیدند با بزرگنمایی ناکامی ها به انشقاق در جامعه ایران دامن بزنند. در تقابل با این رویکرد غرب اما جمهوری اسلامی کوشید تا به اقدامات خود ضریب دهد و آن ها را در راستای اقناع مردم از وقوع انقلاب در سطحی فراتر از واقعیت های موجود بازتاب دهد. برگزاری راهپیمایی ها و تجدید میثاق ها در زمره این اقدامات هستند!

ناکارامدی و بحران دستاورد: جمهوری اسلامی از همان آغاز تاسیس با ناکامی در دستیابی به آرمان های اش مواجه شد. منازعات فرساینده داخلی در اوایل دهه ۶۰، ورود ناخواسته به جنگی طولانی، فقدان برنامه ای روشن برای حکمرانی، ناسازگاری های ناشی از آمیزش دین و دولت در عصر مدرن، مهاجرت نیروی های انسانی توانمند، ساختار دوگانه حاکمیت، قانون اساسی پارادوکسیکال، ابهام در روابط کشور با جهان و سیاست داخلی پرتناقض موجبات شکل گیری بحران دستاورد در عرصه های آزادی، عدالت، پیشرفت و آیین حکمرانی را فراهم آوردند!

برداشت متوهمانه از نقش رسانه: بخش مهمی از نمایشی شدن رفتارهای سیاسی جمهوری اسلامی ریشه در دریافت غیر واقعی و اغراق آمیز از نقش رسانه ها در جهان امروز دارد. هیچ کسی منکر نقش شگرف رسانه نیست ولی نمی توان انتظار داشت که رسانه قادر باشد آن چنان به قلب واقعیت بپردازند که تشخیص راست از دروغ ناممکن شود، دست کم در روزگاری که تکثر و رقابت رسانه ها این امر را ناممکن ساخته است. لذا به نظر می رسد که جمهوری اسلامی برداشتی خوش بینانه از نقش رسانه دارد و تصور می کند که با افزایش فعالیت های نمایشی می تواند نارسایی های عینی و واقعی را از نظرها محو نماید!

غلتیدن در دام پوپولیسم: انقلاب ها اگر چه از امتیاز مردمی بودن برخوردارند ولی در صورت عدم مراقبت، پوپولیسم می تواند چون گردابی آن ها را در خود غرق کند. پوپولیسم می تواند قدرت تصمیم گیری را از یک سیستم گرفته و آن را در تله شعارهای خود اسیر نماید. خروجی چنین وضعیتی انجماد یک نظام سیاسی و امتناع تغییر در آن به اقتضای شرایط روز است. متاسفانه به نظر می رسد گرفتاری نظام های سیاسی به وسیله پوپولیسم عارضه ای بلند مدت است. وضعیتی که آثار ناگوار آن در تصمیم های خلق الساعه اقتصادی، شعارزدگی سیاسی و نمایشی شدن فرهنگی قابل مشاهده است!

@solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#جمهوری_نمایش
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا نامه دکتر رحیمی به آیت الله خمینی بی پاسخ ماند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

مصطفی رحیمی، روشنفکر، حقوق دان، جامعه شناس و استاد دانشگاه به نوستر اداموس ایران معروف شده است بیشتر از آن رو که در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷ در نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله خمینی با عنوان؛ " چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟!"( خوانش صوتی این نامه پیوست است) کوشید تا چیزی را در خشت خام ببیند که امواج توفنده انقلابیون حتی آن را در آینه نیز نمی دیدند! انتشار این نامه اگر چه در آن ایام پرالتهاب و شور آفرین با بازخورد مناسب از سوی مخاطبان رو برو نشد ولی در سالیان اخیر برخی از نکته سنجی های آن با اقبال زیادی نزد نخبگان مواجه شده است. رحیمی در این نامه ضمن تقدیر از نقش بی بدیل رهبر انقلاب در برانگیختن و هدایت مردم، معتقد است که افزودن قیدی به نام اسلام بر اصل جمهوری می تواند مانع عام گرایی و شمولیت آن شود. همچنین رحیمی معتقد است که اگر آیت الله خمینی از ورود به حکومت اجتناب نموده و بکوشد تا برای روحانیت نقشی در احیای معنویت در نظر گیرد می تواند تجربه تاریخی مهاتما گاندی در هند پسااستعماری را تکرار نماید. حال اما پرسش این است که چرا درخواست های رحیمی نتوانست پاسخ مناسبی در آینده ایران بیابد؟

اگر چه شاید رحیمی از معدود روشنفکران معتقد به عدم کفایت اسلام برای برنامه ریزی های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهت تدبیر آینده کشور بود ولی واقعیت این است که بخش مهمی از روحانیت و روشنفکران دینی در بحبوحه انقلاب با اعتقاد به حقانیت پیوند دین و سیاست در اسلام، از ظرفیت مذهب برای نقش آفرینی و برنامه ریزی در عرصه های مختلف حیات اجتماعی ایران آینده دفاع می کردند. بنابراین انتظار ایفای نقشی همچون گاندی از سوی آیت الله خمینی آن هم در دینی که تجربه حکومت نبوی در مدینه را دارد چندان واقع بینانه نبوده است!

انقلاب ها اگر چه محصول وحدت بی بدیل متکی بر مشارکت همه طبقات اجتماعی هستند ولی با از میان رفتن دشمن مشترک به سرعت درگیر تنازع و انشقاق می شوند. در این میان البته نیروهایی آینده دار تر هستند که توانسته باشند با حفظ اعتماد رهبر انقلاب، پیرامون او حلقه زنند. بنابراین روشن بود که در تحولات پسا انقلابی ایران هم هیچ گروهی نتواند مانند روحانیت، پیروز از عرصه منازعات سیاسی خارج شده و با گنجاندن تفسیر ویژه از نقش خود در قانون اساسی، اسباب برتری بر سایر اقشار و طبقات اجتماعی را فراهم آورد!

روشنفکرانی مانند علی شریعتی پس از اقبال گسترده دانشجویان از حسینیه ارشاد با نزدیک بینی تصور می کردند اسلام آینده، منهای روحانیت و متکی بر آموزه های روشنفکرانه خواهد بود. حال آن که بیژن جزنی با واقع بینی شگرفی معتقد بود که روحانیت به دلیل کارکردهای تاریخی خود نقش مهمی در آینده ایران ایفا خواهند کرد. بنابراین به نظر می رسد انتظار روشنفکرانی مانند رحیمی از روحانیت در جهت کناره گیری از حکومت و ایفای نقش صرفا معنوی نمی توانست از سوی قشری که در بخش عمده ای از تاریخ تشیع حاشیه نشین نشین قدرت سیاسی بوده اند مورد پذیرش قرار گیرد!

روشنفکرانی مانند رحیمی جهانی را می خواستند که حائز همه خوبی ها و عاری از تمام پلیدی ها باشد. یکی از جذاب ترین ایده ها همنشینی دین و دنیا، مادیت و معنویت، و پیوند میان سوسیالیسم و دموکراسی بود. این در حالی بود که مراجعی مانند آیت الله خمینی حتی در دوران پیش از رهبری انقلاب هم به کفایت اسلام جهت آفرینش جهانی سراسر مادی- معنوی باور داشتند. اپیدمی بومی گرایی روشنفکران در دهه ۵۰ هم قرار بود تا آلترناتیوی برای مکاتب روز دنیای غرب و شرق را در بطن آموزه های؛ ایرانی- اسلامی جستجو نمایند!

🔹 نکته پایانی: قدرت سیاسی اقتضائاتی دارد که پیش از آمیزش آن با دین، جامعه، فرهنگ و اقتصاد عمدتا از چشم ناظران پوشیده می ماند. در این میان اما ژرف اندیشانی مانند جزنی و رحیمی توانسته بودند در میانه هوای مه آلود تحولات انقلابی، شیشه بخار گرفته عینک خود را بپیرایند و تحلیل هایی متفاوت و ارزشمند برای آیندگان به یادگار بگذارند!

@solati_mehran

#آیت_الله_خمینی
#جمهوری_اسلامی
#مصطفی_رحیمی
#بیژن_جزنی
🔹 چرخه عمر نظام جمهوری اسلامی چه مراحلی را طی کرده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی

محسن رنانی در کتاب؛ " اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران" آورده است: به طور کلی مراحل عمر یک نظام سیاسی تاسیسی مانند جمهوری اسلامی را می توان به ده مرحله تقسیم کرد: تاسیس، کودکی، رشد، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوش خیم، بوروکراسی بدخیم، و مرگ.از تاسیس تا بلوغ، مراحل جوانی یک سیستم، و از اشرافیت تا مرگ، مراحل کهولت محسوب می شود. در دوره جوانی یک نظام، ظرفیت درونی یعنی همان انرژی حیاتی سیستم با سرعت در حال افزایش است. پس از طی دوره جوانی روند افزایش این انرژی کند می شود تا در دوره تعادل سیستم، به حداکثر خود برسد. از آن پس به تدریج انرژی حیاتی سیستم رو به کاهش می گذارد و هر چه نظام در مراحل کهولت خود بیشتر پیش برود این انرژی ها بیشتر از دست می رود تا سیستم در نقطه ای متوقف شود.


🔺 جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ تاسیس و سپس وارد دوره کودکی خود شد. انعطاف پذیری سیستم در این مرحله به قدری زیاد بود که حادثه ای مانند تسخیر سفارت امریکا توانست کشور را به دام بحرانی ژرف بکشاند. ورود کشور به عرصه جنگ تحمیلی و سپس درگیری های خونین داخلی بعد از خرداد ۶۰ نیز نشان داد که سیستم از ضریب کنترل پذیری پایینی برخوردار است!

🔺 با یکدست شدن قدرت در دهه شصت نظام از کنترل پذیری بیشتری برخوردار شد. در این میان افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف تاریخی ملت- دولت که به دنبال رویداد انقلاب و جنگ اتفاق افتاده بود توانست مقادیر زیادی انرژی را وارد سیستم کرده و جمهوری اسلامی را به مراحل رشد و بلوغ برساند!

🔺 پایان جنگ، بازنگری قانون اساسی و فرارسیدن دوران سازندگی نشان از ورود کشور به دوران تکامل خود داشت. به کار گیری ظرفیت های معطل مانده زمان جنگ موجب افزایش قابلیت های درونی ارتقای سیستم شد. اما فقدان آمادگی کافی جامعه برای اجرای برنامه های توسعه اقتصادی موجبات افزایش تورم، کاهش ظرفیت خرسندی سیستم و شکل گیری نوعی بی تعادلی شد!

🔺 رویداد دوم خرداد ۷۶، وقوع جمهوری سوم و دستیابی سیستم به نوعی تعادل پایدار را نوید می داد. در این دوره افزایش انعطاف پذیری سیستم تا حدی به کاهش کنترل پذیری آن انجامید. رشد ضریب حاکمیت قانون به افزایش انرژی درونی، ظرفیت های درونی ارتقاء و افزایش ظرفیت خرسندی سیستم انجامید و فصل نوینی را در گسترش مشارکت مردم و تقویت جامعه مدنی گشود!

🔺 جمهوری اسلامی بعد از پیامدهای انتخابات ۸۸ و به ویژه گسترش تحریم ها به سرعت به مرحله کهولت رسید. از آن پس مهندسی انتخابات از ورود نیروها و ظرفیت های جدید به سیستم جلوگیری کرد و تحریم ها انرژی حیاتی آن را تحلیل برد. نظام از انعطاف پذیری خود کاست و  کنترل پذیری بیشتری از خود بروز داد. اشرافیت و بوروکراسی بدخیم نیز موجبات افزایش نابرابری ها، ناکارآمدی ها، عدم پاسخگویی و انباشت نارضایتی ها را فراهم آورد!

🔹 نکته پایانی: در شرایطی که نظام سیاسی در ایران فقط طی چهار دهه از تاسیس به کهولت رسیده و انرژی درونی، ظرفیت های ارتقاء و توانایی ایجاد رضایت در میان شهروندان را از دست داده است پرسش از امکان زایندگی سیستم بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می رسد. به اجمال می توان گفت شاید تنها یک دگرگونی پیش بینی ناپذیر با ابعادی پیچیده و پیامدهایی ناشناخته بتواند موجب جهشی در سیستم و خروج آن از وضعیتی شود که در آن گرفتار آمده است!

https://instagram.com/solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیستم
#توسعه
Forwarded from اتچ بات
🔹 جمهوری اسلامی و آفت روایت زدگی!

@solati_mehran

مهران صولتی

جمهوری اسلامی تصریح کرده که در روزگار "جنگ روایت ها" به سر می برد، به این معنا که در هجوم رسانه هایی که از صبح تا شام می کوشند که دستاوردهای آن را انکار کنند به دنبال این است که روایت هایی واقعی از پیشرفت های اش را در داخل و خارج از ایران عرضه کند.

از دید جمهوری اسلامی مخاطبان داخلی رسانه ها افرادی منفعل اند که نسبت به واقعیت های موجود بی اطلاع بوده و در معرض شبیخون رسانه های فرامرزی قرار گرفته اند. همان کسانی که لازم است از رسانه های داخلی روایت های رسمی را دریافت کنند.

از همین منظر است که می توان سرمایه گذاری نظام سیاسی در انجام فعالیت های تبلیغاتی، سفارش روایت های رسمی، برکشیدن هنرمندان انقلابی، و تمایزگذاری میان هنر ارزشی و غیر ارزشی را بهتر درک کرد. این که باید از همه امکانات برای خلق موثرترین روایت ها بهره گرفت.

در همین راستا جمهوری اسلامی دو اقدام را در عرصه آموزش و پرورش پیگیری می کند؛ از یک سو با بر قراری فیلترینگ شدید در گزینش معلمان آینده و جلوگیری از ورود مدرسان دگر اندیش به دانشگاه فرهنگیان می کوشد تا فرآیند انزوای (isolation ) دانشجویان از واقعیت های جامعه تکمیل شود، و از سوی دیگر سعی می کند تا روایت های رسمی را در متن کتاب های درسی بگنجاند.

به این فراز از متن کتاب جامعه شناسی یازدهم متوسطه توجه کنید؛ "ناتوانی جهان غرب برای توجیه جهانی خود، در شرایطی که اقتصاد و سیاستش، به این حضور نیاز دارد، بعد دیگری از بحران معرفتی- علمی است... فرهنگی که توان معرفتی لازم برای دفاع از خود را ندارد به حیوان فرتوتی می ماند که آسیب پذیر شده است"

به عبارت ساده تر کتاب متاثر از همان آفت روایت زدگی حاکم می خواهد بگوید که با ظهور اندیشه های پست مدرن دیگر غرب امکان توجیه برتری خود را از دست داده است حال آن که اگر این اتفاق هم افتاده باشد نه به دلیل نقصان روایت سازی در غرب بلکه به دلیل وجود اقتصادهای نوظهور در جهان است.

مولفان کتاب نمی خواهند بپذیرند که غرب بیش از اتکا به رسانه ها برای توجیه برتری خود، بر مجموعه ای از واقعیت های عینی در عرصه های اقتصاد و سیاست مانند؛ سهم بالا در اقتصاد جهان، فرآیند دموکراتیک تصمیم گیری ها، سرمایه اجتماعی قابل توجه، و حکمرانی کارآمد متکی است.

ورود جهان به دوران پست مدرن اگر چه رویداد مهمی به شمار می رود ولی هنوز نتوانسته هیمنه مدرنیته را از سپهر اندیشه جهان کنار زند. از سوی دیگر پست مدرنیته با تاکید بر نسبی بودن همه چیز همچون تیزابی تلقی می شود که سنت و اقتدارگرایی برخاسته از آن را نیز در خود حل می کند.

شاید بتوان بخشی از کژ خوانی واقعیت های جهانی در ایران را به رونق اندیشه های آخرالزمانی نسبت داد که اکنون در لایه های فرهنگی جمهوری اسلامی زیر عناوینی مانند؛ نوید فروپاشی تمدن غرب، وعده نابودی فلان کشور، حاکمیت نظم شرقی بر جهان،  و پایان یافتن حاکمیت لیبرال دموکراسی جریان دارد.

روایت زدگی اگر چه می تواند توجیه آسانی برای شکست ها باشد و بحران دستاورد نظام سیاسی را متوجه توطئه دشمنان سازد ولی با دور ماندن از واقعیت های حاکم بر عرصه های اقتصاد و سیاست در ایران و جهان، تصمیم گیرندگان را دچار خطای راهبردی ساخته و آن ها را از اندیشیدن به اصلاحات ساختاری باز می دارد.

@solati_mehran

#روایت_زدگی
#جمهوری_اسلامی
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا نظام حکمرانی کشور ناکارآمد است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


برخی از صاحب نظران یکی از نارسایی های عمده در نظام حکمرانی مملکت را فقدان "نگاه سیستمی" به مولفه های نقش آفرین در مدیریت کشور می دانند. به عبارت دیگر ایشان معتقدند که نگاه سیاست گذاران به تحولات کشور بیش از اندازه بخشی، جزئی نگرانه و فاقد توجه به کلیت امور است. نگرشی که موجب موازی سازی، بی برنامه‌گی و ناهماهنگی در هدایت کشور به سوی توسعه شده است.

در "نگاه سیستمی" جامعه به مثابه نظامی تصور می شود که از خرده نظام های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و خانواده تشکیل شده است. همچنین میان این عرصه ها نوعی ارتباط دو سویه و متقابل وجود دارد که برای هر دو طرف ضروری و برای کلیت سیستم کارکردی می باشد. نظامی از کارآمدی برخوردار است که این روابط متقابل به نفع یکی از خرده نظام ها یک طرفه نشده و از پویایی لازم تهی نشده باشد.

اکنون اگر به طور مثال روابط میان عرصه های سیاست و فرهنگ را در نظر بگیریم روشن است که منطق سیاست عبارت از " قدرت" و منطق فرهنگ عبارت از " گفت و گو" می باشد. حال اگر سیاست بکوشد تا منطق خود را بر فرهنگ تحمیل کرده و در عرصه های "فرهنگی" از ابزارهای "سرهنگی" استفاده کند در کلیت روابط سیستم و کارآمدی آن مشکل ایجاد می شود.

سیاست گذاران جمهوری اسلامی اما به دلیل ابتلا به عارضه " اراده گرایی" برای کلیت سیستم و خرده نظام های آن پویایی کارکردی قائل نبوده و بیشتر نگاهی شخصیت انگار (personification) به آن دارند (تصویر پیوست مندرج در کتاب جامعه شناسی پایه دهم). در این نگرش سیستم مانند انسان واجد اراده است و باید متناسب با ایدئولوژی حاکم تصمیم بگیرد.

بر این اساس نظام سیاسی ایدئولوژیک خود را محق می داند که بی اعتنا به منطق ذاتی عرصه های اقتصاد، فرهنگ و خانواده در آن ها مداخله کند. دخالتی که نه تنها باعث بهبود امور و کیفیت بخشی به کارکرد این خرده نظام ها نمی شود بلکه کلیت سیستم را دچار بحران می کند.

اقتصاد دستوری به معنای قیمت گذاری برای کالاها، مداخله در عرصه پوشش مردان و حجاب زنان، سانسور در حوزه کتاب، سینما و مطبوعات، سفارشی کردن عرصه فرهنگ و هنر، هدایت دستوری دانشگاه برای اسلامی شدن و تجاری سازی از نمونه های این پدیده به شمار می رود.

همچنین پمپاژ تبلیغات ایدئولوژیک در مدارس بی اعتنا به خواست ها و علایق کودکان و نوجوانان، نقض مکرر حقوق شهروندی و بی توجهی به حق انتخاب آزادانه افراد، مداخله در حریم خصوصی خانواده ها از نوع موسیقی و برگزاری مهمانی گرفته تا نقض کنترل جمعیت و تشویق به فرزندآوری هم ازدیگر مصادیق این تجربه زیان بار محسوب می شود.

🔹 نکته پایانی: تا زمانی که نظام حکمرانی کشور به این عقلانیت دست نیابد که باید به استقلال نهادها احترام گذاشته و از مداخله سیاسی در آن ها اجتناب نماید نمی توان نسبت به ایجاد کارآمدی در سیستم امیدوار بود. اتلاف منابع، سقوط سرمایه اجتماعی، بی اعتمادی عمومی و نارضایتی همگانی هم از دیگر نتایج این ناکارآمدی مزمن در همه این سال ها بوده است.

@solati_mehran

#نگاه_سیستمی
#جمهوری_اسلامی
🔹 چرا جمهوری اسلامی با " بحران دستاورد" روبرو شده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در مراسم افتتاح " رادیو تبیین" بیان کرده است؛" دشمن این قدر دروغ گفت که دستاوردهای نظام دیده نشد. بعضی جوانان می پرسند از نظر علمی و صنعتی زمان شاه بهتر بوده یا الان؟ این سئوال به خاطر ضعف رسانه های ماست. ما عقده لسان داشتیم و درست عمل نکردیم. ما موفقیت های بزرگی داشتیم ولی در تبیین مواضع اعتقادی، اخلاقی، سیاسی و شرعی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در یک عرصه هایی شکست خوردیم و باید این شکست را بپذیریم. الان وقت ضد حمله است"

انقلاب اسلامی با پیروزی خود انرژی زیادی را آزاد کرد ولی خیلی زود درگیر نزاع داخلی و جنگ خارجی شد. عصر سازندگی و دوران اصلاحات نیز توانست زمینه های جدیدی را برای شکوفایی امید به آینده در میان شهروندان پدیدار سازد، ولی اکنون بیش از یک دهه است که پرسش از کارنامه جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف و مقایسه آن با دوران پیش از انقلاب به چالش جدی نسل های پیشین با نسل جدید تبدیل شده است. اما به راستی چرا جمهوری اسلامی با بحران دستاورد و افزایش نارضایتی ها روبرو شده است؟ 

تحدید جمهوریت و کاهش مشارکت: انقلاب اسلامی منادی مشارکت مردم در عرصه تعیین سرنوشت بود و حداقل به مدت ۱۴ سال این سیاست را با برگزاری همه پرسی و انتخابات های نسبتا قابل قبول به نمایش گذاشت. با تصویب نظارت استصوابی در مجلس چهارم اما رویه ای آغاز شد که اگر چه با فراز و فرودهایی همراه بوده است ولی در عمل در راستای تحدید مشارکت شهروندان به کار رفته و مهمترین دستاورد جمهوری اسلامی را در افکار عمومی بی اعتبار ساخته است.

تنگناهای ناشی از حکومت ایدئولوژیک: ایدئولوژی ها از آن جا که می کوشند تا ذهنیت را بر عینیت تحمیل کرده و واقعیت ها را پیرو آرزوها نمایند برای سیاست گذاران به شدت محدود کننده هستند. جمهوری اسلامی در چهاردهه گذشته با اسیر شدن در کمند ایدئولوژی برخاسته از اسلام سیاسی نه تنها از برقراری ارتباط سازنده با جهان و مواهب آن محروم مانده بلکه حتی نتوانسته درکی واقع بینانه از تحولات جامعه  و بهره گیری از آن در جهت توسعه یافتگی به دست آورد.

آزادی مثبت در غیاب آزادی منفی: آیزایا برلین فیلسوف شهیر سیاسی میان دو نوع؛ " آزادی از " به معنای سلبی و " آزادی در " به معنای ایجابی تفاوت نهاده است. به نظر می رسد که در این دوگانه، " آزادی از " به معنای برداشتن محدودیت ها بر دیگری اولویت داشته باشد. اما تجربه جمهوری اسلامی به ویژه در مقوله آزادی های اجتماعی رویه ای وارونه از خود به نمایش گذاشته است به نحوی که از همان ابتدا فرصت اشتباه کردن از شهروندان اش دریغ شده، و در عوض به هدایت آن ها به نحوی آمرانه و ایدئولوژیک پرداخته شده است.

توجه به روایت ها و بی اعتنایی به واقعیت ها: جمهوری اسلامی از همان ابتدا با اعتقاد به " جنگ روایت ها" کوشیده تا بی اعتنا به واقعیت های موجود، روایت خود را به وسیله بسیج رسانه های رسمی به افکار عمومی پمپاژ کند. این در حالی است که با فرونشستن امواج انقلاب و ظهور نسل جدیدی که با آن رویداد ناآشنا بودند ضرورت معرفی دستاوردهای مادی و عینی جمهوری اسلامی بیش از گذشته احساس می شد. به عبارت روشن تر امروزه نسل جوان بی اعتنا به آرمان های ایدئولوژیک نظام سیاسی، میزان پیشرفت کشور را با سایر ممالک منطقه مقایسه و در مورد توفیقات جمهوری اسلامی پرسش گری می کند.

'@solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#بحران_دستاورد
🔹 توطئه اندیشی ایرانیان از کجا آمده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


نظریه توطئه در میان ایرانیان همواره طرفدار داشته است. اگر روزگاری کاراکتر دایی جان ناپلئون نمایش طنزآمیز هراس از نقشه های پنهان  انگلیسی ها محسوب می شد اما این روزها  نیروهای سیاسی داخلی نیز در مظان اتهام قرار گرفته اند؛ اصلاح طلبانی که قرار است عامل تداوم وضع موجود و سوپاپ اطمینان نظام باشند، عدالت خواهانی که می خواهند اذهان را از واقعیت های جامعه پرت کنند، و معترضانی که وابسته به دلارهای بیگانگان هستند. حال اما جای این پرسش خالی است که توطئه اندیشی ایرانیان از کجا آمده است؟

رقابت های استعماری بلندمدت: ایران برای مدت های طولانی صحنه رقابت استعماری روسیه و انگلیس بوده است. پدیده استعمار اگر چه در کنار غارت منابع توانست به نضج گیری حاکمیت قانون و بوروکراسی کارآمد در برخی از مستعمرات (هند و کره) کمک نماید ولی ایران بیشتر به گوشت قربانی نزاع میان دو قدرت تبدیل شده بود. روسیه و انگلیس نه تنها تصمیم گیری مستقل را از حاکمان کشور ستانده بودند بلکه مسیر هر گونه حرکت اصلاحی از جنس امیر کبیر را با موانع جدی روبرو ساخته بودند.

خیال پردازی درباره قدرت لویاتان: توماس هابز دولت را ضرورتی برای وضعیت طبیعی می داند که در آن انسان ها گرگ یکدیگر بوده و تهدیدی برای هم به شمار می روند. در چنین شرایطی آدمیان می پذیرند که بخشی از حقوق و آزادی های خود را به دولتی واگذارند که در قامت هیولایی اسطوره ای به نام لویاتان تجلی یافته است. در ایران اما اگر چه از زمانه های دور دولت به معنای امروزین آن وجود نداشته و بیشتر مناسبات قبیله ای رایج بوده است ولی ایرانیان همواره آن را پرهیمنه، اسرار آمیز و توطئه آفرین می پنداشته اند.

سیکل معیوب قدرت مندی و بی قدرتی: سیر تاریخ ایران معاصر برای ایرانیان دیالکتیکی میان احساس قدرت و بی قدرتی بوده است. مردمی که از یک سو با آفرینش دو انقلاب تمام عیار قدرت بسیج و سازماندهی خود را به رخ کشیده اند و از سوی دیگر بعد از پیروزی با اعتماد تام به رهبران، زمام تصمیم گیری را به نظام جدید واگذار کرده اند. فرآیندی که در آن دولت شیئیت یافته و به پدیده ای مستقل تبدیل شده است. به بیان دیگر در فقدان تشکل یافتگی جامعه، و تقدس یافتگی رهبران، مردم بی قدرت و ناتوان در مواجهه ای پارادوکسیکال از یک طرف همه چیز را از دولت طلب می کنند و از طرف دیگر انواع توطئه ها را به آن نسبت می دهند.

شکاف فزاینده دولت - ملت: انقلاب ها در ایران معاصر اگر چه موجبات نزدیکی و همدلی موقت میان حکومت و جامعه را فراهم آورده اند ولی به دلیل فقدان زیر ساخت های مشارکت آفرین بعد از مدت کوتاهی و بر خلاف انتظار پیشین باعث افزایش شکاف دولت - ملت شده اند. تجربه جمهوری اسلامی هم نشان داده است که کاهش تدریجی نقش آفرینی ملت در سیاست گذاری ها موجب سقوط سرمایه اجتماعی و افول اعتماد عمومی شده و زمینه های ایجاد بدبینی مردم نسبت به کارنامه حکومت و پررنگ شدن نظریه توطئه را فراهم می آورد.

@solati_mehran

#نظریه_توطئه
#جمهوری_اسلامی
🔹 جمهوری اسم ها به جای جمهوری رسم ها

@solati_mehran

مهران صولتی


مجلس یازدهم با حذف نام توسعه، برنامه هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران را به شورای نگهبان فرستاد. اقدامی که تا این جا آخرین تلاش برای جایگزینی اسم ها به امید تغییر رسم ها از سوی نظام سیاسی محسوب می شود. جمهوری اسلامی در چهاردهه گذشته حساسیت فراوانی از خود نسبت به نام گذاری و مفهوم سازی نشان داده است. از تغییر نام اماکن و خیابان ها تا نوآوری در ایجاد مناسبت ها، و از مفهوم سازی های بی جا در علوم انسانی تا قلب واقعیت های اجتماعی، همه و همه در این راستا قابل ارزیابی هستند. اما به راستی این عطش برای تغییر نام از کجا می آید؟

دغدغه غرب ستیزی: جمهوری اسلامی از ابتدای تاسیس کوشیده است تا با غیریت سازی از غرب هویت خود را تثبیت نماید.‌ در همین راستا کشور تاکنون سه موج از انقلاب فرهنگی را از سر گذرانده که هدفی جز پالایش نهاد علم از آموزه های مدرن نداشته است. تلاش های متمرکز دودهه اخیر در ایجاد علوم انسانی اسلامی هم تا این جا دستاوردی به جز کلی گویی و شعارزدگی به ارمغان نیاورده است. جایگزینی پیشرفت به جای توسعه در عنوان برنامه هفتم نمونه روشنی برای جبران این کاستی محسوب می شود.

روایت سازی از طریق نام گذاری: جمهوری اسلامی بر اساس باور راسخ به پدیده جنگ روایت ها می کوشد تا پیروز این نبرد رسانه ای باشد. از منظر حکومت هم نام گذاری ها می توانند مولد انرژی برای تغییر بوده و به تحول در عرصه های اجرایی بینجامد. به عبارت دیگر نظام سیاسی امیدوار است که تغییر اسم ها منجر به تغییر رسم ها شده و برخی از کاستی های موجود را مرتفع نماید. کارنامه چهل و چهار ساله جمهوری اسلامی اما نشان می دهد که این انتظار بیش از حد خوش بینانه بوده است.

ناکارآمدی و بحران دستاورد: کشوری که قرار بوده در ۱۴۰۴ به قدرت اول منطقه در همه حوزه ها تبدیل شود ولی اکنون مردم اش از رفاهی معادل یک سوم ترکیه برخوردار هستند چگونه می تواند حجم انبوه ناکارآمدی هایش را برای جوانان انقلابی توجیه پذیر سازد؟ آیا راهی به جز این وجود خواهد داشت که بر حجم شعارهای تبلیغاتی اش افزوده و با نوآوری در نام گذاری های رنگارنگ هواداران خود را امیدوار سازد؟ این ها دقیقا همان اقداماتی است که در حال انجام است.

برداشت متوهمانه از نقش رسانه ها: جمهوری اسلامی دریافتی غیر واقعی و اغراق آمیز از نقش رسانه ها در جهان امروز دارد. هیچ کسی منکر نقش شگرف رسانه نیست ولی نمی توان انتظار داشت که رسانه قادر باشد آن چنان به قلب واقعیت بپردازند که تشخیص راست از دروغ ناممکن شود، آن هم در روزگاری که تکثر و رقابت رسانه ها این امر را ناممکن ساخته است. اما نظام‌ سیاسی با بی اعتنایی آشکار به چنین واقعیتی می کوشد تا با بزرگنمایی نام گذاری های انجام شده بخشی از ناکامی های خود در عرصه حکمرانی را از دیده ها پنهان سازد.

@solati_mehran

#جمهوری_اسم
#جمهوری_رسم
#جمهوری_اسلامی
🔹 جمهوری اسلامی و آفت روایت زدگی!

@solati_mehran

مهران صولتی


سپهر خلجی رئیس شورای اطلاع رسانی دولت اعلام کرده است که قرار است دولت از خدمات خود فیلم و سریال تهیه کند. آخرین تلاش‌ها برای نمایش موفقیت دولتی که در یک‌سال مانده به انتخابات با بحران دستاورد مواجه شده است. اما واقعیت این است که تاکید بر خلق روایت‌ها تنها منحصر به دولت کنونی نبوده و قامتی به بلندای عمر جمهوری اسلامی دارد.

جمهوری اسلامی دیریست که تصریح کرده که در روزگار جنگ روایت‌ها به سر می برد، به این معنا که در هجوم رسانه هایی که از صبح تا شام می کوشند دستاوردهای آن را انکار کنند به دنبال آن است که روایت هایی واقعی از پیشرفت‌های اش را در داخل و خارج از ایران عرضه کند.

از دید جمهوری اسلامی مخاطبان داخلی رسانه ها افرادی منفعل اند که نسبت به واقعیت های موجود بی اطلاع بوده و در معرض شبیخون رسانه های فرامرزی قرار گرفته اند. همان کسانی که لازم است از رسانه های داخلی روایت های رسمی را دریافت کنند.

از همین منظر است که می توان سرمایه گذاری نظام سیاسی در انجام فعالیت‌های تبلیغاتی، سفارش روایت‌های رسمی، برکشیدن هنرمندان انقلابی، و تمایزگذاری میان هنر ارزشی و غیر ارزشی را بهتر درک کرد. این‌که باید از همه امکانات برای خلق موثرترین روایت‌ها بهره گرفت.

در این میان شاید بتوان نمونه‌هایی از کژ خوانی واقعیت‌های جهانی را به رونق اندیشه های آخرالزمانی هم نسبت داد که اکنون در لایه های فرهنگی جمهوری اسلامی زیر عناوینی مانند نوید فروپاشی تمدن غرب، وعده نابودی فلان کشور، شکل‌گیری نظم شرقی بر جهان،  و پایان یافتن عمر نظام لیبرال دموکراسی جریان دارد.

روایت زدگی اگر چه می تواند توجیه آسانی برای شکست‌ها باشد و بحران دستاورد در نظام سیاسی را متوجه توطئه دشمنان سازد ولی با دور ماندن از واقعیت‌های حاکم بر عرصه‌های اقتصاد و سیاست، تصمیم گیرندگان را دچار خطای راهبردی ساخته و آن‌ها را از اندیشیدن به اصلاحات بنیادین باز می دارد.

@solati_mehran

#روایت_زدگی
#جمهوری_اسلامی
#سپهر_خلجی
🔹 توطئه اندیشی ایرانیان از کجا آمده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


نظریه توطئه در میان ایرانیان همواره طرفدار داشته است. اگر روزگاری کاراکتر دایی جان ناپلئون نمایش طنزآمیز هراس از نقشه های پنهان  انگلیسی ها محسوب می شد اما این روزها  نیروهای سیاسی داخلی نیز در مظان اتهام قرار گرفته اند؛ اصلاح طلبانی که قرار است عامل تداوم وضع موجود و سوپاپ اطمینان نظام باشند، عدالت خواهانی که می خواهند اذهان را از واقعیت های جامعه پرت کنند، و معترضانی که وابسته به دلارهای بیگانگان هستند. حال اما جای این پرسش خالی است که توطئه اندیشی ایرانیان از کجا آمده است؟

رقابت های استعماری بلندمدت: ایران برای مدت های طولانی صحنه رقابت استعماری روسیه و انگلیس بوده است. پدیده استعمار اگر چه در کنار غارت منابع توانست به نضج گیری حاکمیت قانون و بوروکراسی کارآمد در برخی از مستعمرات (هند و کره) کمک نماید ولی ایران بیشتر به گوشت قربانی نزاع میان دو قدرت تبدیل شده بود. روسیه و انگلیس نه تنها تصمیم گیری مستقل را از حاکمان کشور ستانده بودند بلکه مسیر هر گونه حرکت اصلاحی از جنس امیر کبیر را با موانع جدی روبرو ساخته بودند.

خیال پردازی درباره قدرت لویاتان: توماس هابز دولت را ضرورتی برای وضعیت طبیعی می داند که در آن انسان ها گرگ یکدیگر بوده و تهدیدی برای هم به شمار می روند. در چنین شرایطی آدمیان می پذیرند که بخشی از حقوق و آزادی های خود را به دولتی واگذارند که در قامت هیولایی اسطوره ای به نام لویاتان تجلی یافته است. در ایران اما اگر چه از زمانه های دور دولت به معنای امروزین آن وجود نداشته و بیشتر مناسبات قبیله ای رایج بوده است ولی ایرانیان همواره آن را پرهیمنه، اسرار آمیز و توطئه آفرین می پنداشته اند.

سیکل معیوب قدرت مندی و بی قدرتی: سیر تاریخ ایران معاصر برای ایرانیان دیالکتیکی میان احساس قدرت و بی قدرتی بوده است. مردمی که از یک سو با آفرینش دو انقلاب تمام عیار قدرت بسیج و سازماندهی خود را به رخ کشیده اند و از سوی دیگر بعد از پیروزی با اعتماد تام به رهبران، زمام تصمیم گیری را به نظام جدید واگذار کرده اند. فرآیندی که در آن دولت شیئیت یافته و به پدیده ای مستقل تبدیل شده است. به بیان دیگر در فقدان تشکل یافتگی جامعه، و تقدس یافتگی رهبران، مردم بی قدرت و ناتوان در مواجهه ای پارادوکسیکال از یک طرف همه چیز را از دولت طلب می کنند و از طرف دیگر انواع توطئه ها را به آن نسبت می دهند.

شکاف فزاینده دولت - ملت: انقلاب ها در ایران معاصر اگر چه موجبات نزدیکی و همدلی موقت میان حکومت و جامعه را فراهم آورده اند ولی به دلیل فقدان زیر ساخت های مشارکت آفرین بعد از مدت کوتاهی و بر خلاف انتظار پیشین باعث افزایش شکاف دولت - ملت شده اند. تجربه جمهوری اسلامی هم نشان داده است که کاهش تدریجی نقش آفرینی ملت در سیاست گذاری ها موجب سقوط سرمایه اجتماعی و افول اعتماد عمومی شده و زمینه های ایجاد بدبینی مردم نسبت به کارنامه حکومت و پررنگ شدن نظریه توطئه را فراهم می آورد.

@solati_mehran

#نظریه_توطئه
#جمهوری_اسلامی
🔹 چرخه عمر نظام جمهوری اسلامی چه مراحلی را طی کرده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی


محسن رنانی در کتاب؛ اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران آورده است: به طور کلی مراحل عمر یک نظام سیاسی تاسیسی مانند جمهوری اسلامی را می‌توان به ده مرحله تقسیم کرد: تاسیس، کودکی، رشد، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوش‌خیم، بوروکراسی بدخیم، و مرگ.

از تاسیس تا بلوغ، مراحل جوانی یک سیستم، و از اشرافیت تا مرگ، مراحل کهولت محسوب می‌شود. در دوره جوانی یک نظام، ظرفیت درونی یعنی همان انرژی حیاتی سیستم با سرعت در حال افزایش است. پس از طی دوره جوانی روند افزایش این انرژی کند می‌شود تا در دوره تعادل سیستم، به حداکثر خود برسد. از آن پس به‌تدریج انرژی حیاتی سیستم رو به کاهش می‌گذارد و هر چه نظام در مراحل کهولت خود بیشتر پیش برود این انرژی‌ها بیشتر از دست می‌رود تا سیستم در نقطه‌ای متوقف شود.


جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ تاسیس و سپس وارد دوره کودکی خود شد. انعطاف پذیری سیستم در این مرحله به قدری زیاد بود که حادثه‌ای مانند تسخیر سفارت امریکا توانست کشور را به دام بحرانی ژرف بکشاند. ورود کشور به عرصه جنگ تحمیلی و سپس درگیری‌های خونین داخلی بعد از خرداد ۶۰ نیز نشان داد که سیستم از ضریب کنترل پذیری پایینی برخوردار است!

با یک‌دست شدن قدرت در دهه شصت نظام از کنترل‌پذیری بیشتری برخوردار شد. در این میان افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف تاریخی ملت- دولت که به دنبال رویداد انقلاب و جنگ اتفاق افتاده‌ بود توانست مقادیر زیادی انرژی را وارد سیستم کرده و جمهوری اسلامی را به مراحل رشد و بلوغ برساند!

پایان جنگ، بازنگری قانون اساسی و فرارسیدن دوران سازندگی نشان از ورود کشور به دوران تکامل خود داشت. به‌کار‌گیری ظرفیت‌های معطل مانده زمان جنگ موجب افزایش قابلیت های درونی ارتقای سیستم شد. اما فقدان آمادگی کافی جامعه برای اجرای برنامه‌های توسعه اقتصادی موجبات افزایش تورم، کاهش ظرفیت خرسندی سیستم و شکل‌گیری نوعی بی‌تعادلی شد!

رویداد دوم خرداد ۷۶، وقوع جمهوری سوم و دستیابی سیستم به نوعی تعادل پایدار را نوید می‌داد. در این دوره افزایش انعطاف‌پذیری سیستم تا حدی به کاهش کنترل پذیری آن انجامید. رشد ضریب حاکمیت قانون به افزایش انرژی درونی، ظرفیت‌های درونی ارتقاء و افزایش ظرفیت خرسندی سیستم انجامید و فصل نوینی را در گسترش مشارکت مردم و تقویت جامعه مدنی گشود!

جمهوری اسلامی بعد از پیامدهای انتخابات ۸۸ و به ویژه گسترش تحریم‌ها به سرعت به مرحله کهولت رسید. از آن پس مهندسی انتخابات از ورود نیروها و ظرفیت‌های جدید به سیستم جلوگیری کرد و تحریم‌ها انرژی حیاتی آن را تحلیل برد. نظام از انعطاف‌پذیری خود کاست و  کنترل پذیری بیشتری از خود بروز داد. اشرافیت و بوروکراسی بدخیم نیز موجبات افزایش نابرابری‌ها، ناکارآمدی‌ها، عدم پاسخگویی و انباشت نارضایتی‌ها را فراهم آورد!

🔹 نکته پایانی: در شرایطی که نظام سیاسی در ایران فقط طی چهار‌دهه از تاسیس به کهولت رسیده و انرژی درونی، ظرفیت‌های ارتقاء و توانایی ایجاد رضایت در میان شهروندان را از دست داده است پرسش از امکان زایندگی سیستم بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد. به اجمال می‌توان گفت شاید تنها یک دگرگونی پیش‌بینی‌ناپذیر با ابعادی پیچیده و پیامدهایی ناشناخته بتواند موجب جهشی در سیستم و خروج آن از وضعیتی شود که در آن گرفتار آمده است!

@solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیستم
#توسعه