«شعر
از پنجه در نمیزند
وقتی که میآید
شعر
در پنجه فرو میشود و خون به در میزند..»
(ص 3)
«با یک قلب
و دو پلکِ دورپرواز
کنار سایهات
مینشینی و
اندوه
تکه تکهات میکند..»
(ص 70)
«دستت را به من بده
و پوست نازک ساعد و بازوت را
تا که از رود بگذریم
لیز شویم
در جنگل پلک
و برانیم در چال و چمن
دموکراسی نظری است میان هزاران
و این واژه جهان را زشت کرده است
اما من تابع عشقم – و یار
که زیبا خم میشود برای چیدن کاکوتی
و چه نفیس میشود انگشتان سرخابیش
در قاب اندام باروتی..»
(ص 77)
از: «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پُمپ خون باشد»/ سرودههای هوشنگ آزادیور
چاپ نخست- 1394
انتشارات رُشدیه
#هوشنگ_آزادی_ور
#هر_قلبی_که_میتپد_عاشق_نیست_شاید_فقط_پمپ_خون_باشد
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر
@rochdie
/
از پنجه در نمیزند
وقتی که میآید
شعر
در پنجه فرو میشود و خون به در میزند..»
(ص 3)
«با یک قلب
و دو پلکِ دورپرواز
کنار سایهات
مینشینی و
اندوه
تکه تکهات میکند..»
(ص 70)
«دستت را به من بده
و پوست نازک ساعد و بازوت را
تا که از رود بگذریم
لیز شویم
در جنگل پلک
و برانیم در چال و چمن
دموکراسی نظری است میان هزاران
و این واژه جهان را زشت کرده است
اما من تابع عشقم – و یار
که زیبا خم میشود برای چیدن کاکوتی
و چه نفیس میشود انگشتان سرخابیش
در قاب اندام باروتی..»
(ص 77)
از: «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پُمپ خون باشد»/ سرودههای هوشنگ آزادیور
چاپ نخست- 1394
انتشارات رُشدیه
#هوشنگ_آزادی_ور
#هر_قلبی_که_میتپد_عاشق_نیست_شاید_فقط_پمپ_خون_باشد
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر
@rochdie
/
«رُشدیه» منتشر کرد:
«رومئو و ژولیت» نوشتۀ ویلیام شکسپیر
برگردانِ یگانۀ هوشنگ آزادیور
از مجموعه دفترهای نمایش رشدیه
از زبان مترجم:
«کتاب حاضر در سال 1372 به منظور اجرای صحنهیی ترجمه شد، اما اجرا به تأخیر افتاد و سرانجام حمایت نشد، پس چاپ و انتشار آن به درازا کشید. ترجمهی شکسپیر به زبان دیگر، بهویژه زبانی که خود، صاحبِ فرهنگ شعر و سنتِ گرانسنگِ ادبی باشد، نوعی طبعآزمایی است و با یک بار و دو بار به سامان نمیرسد. هر مترجمی طبعاً به وجوهی از درام و زبان چند وجهیِ شکسپیر میپردازد که بیشتر مورد توجه اوست. با این حال مترجمی که اثری را برای چندمین بار ترجمه میکند، از این امتیاز برخوردار است که راههای کوبیدهشده را آسانتر میپیماید و اگر سعادت و اهلیت آن را داشت، قدمی پیشتر میگذارد...»
#رومئو_و_ژولیت
#ویلیام_شکسپیر
#هوشنگ_آزادی_ور
#انتشارات_رشدیه
#نمایشنامه
#کتاب
#ترجمه
#نشر
@rochdie
/
«رومئو و ژولیت» نوشتۀ ویلیام شکسپیر
برگردانِ یگانۀ هوشنگ آزادیور
از مجموعه دفترهای نمایش رشدیه
از زبان مترجم:
«کتاب حاضر در سال 1372 به منظور اجرای صحنهیی ترجمه شد، اما اجرا به تأخیر افتاد و سرانجام حمایت نشد، پس چاپ و انتشار آن به درازا کشید. ترجمهی شکسپیر به زبان دیگر، بهویژه زبانی که خود، صاحبِ فرهنگ شعر و سنتِ گرانسنگِ ادبی باشد، نوعی طبعآزمایی است و با یک بار و دو بار به سامان نمیرسد. هر مترجمی طبعاً به وجوهی از درام و زبان چند وجهیِ شکسپیر میپردازد که بیشتر مورد توجه اوست. با این حال مترجمی که اثری را برای چندمین بار ترجمه میکند، از این امتیاز برخوردار است که راههای کوبیدهشده را آسانتر میپیماید و اگر سعادت و اهلیت آن را داشت، قدمی پیشتر میگذارد...»
#رومئو_و_ژولیت
#ویلیام_شکسپیر
#هوشنگ_آزادی_ور
#انتشارات_رشدیه
#نمایشنامه
#کتاب
#ترجمه
#نشر
@rochdie
/
انتشارات «رُشدیه» ناشر مجموعه آثار نیما یوشیج با «دفترهای نیما» در نمایشگاه کتاب تهران است، در غرفهی نشر «افراز» به آدرس: شبستان، راهروی پنج، غرفهی چهل..
/
به علاوهی آثارِ دیگر:
غزاله علیزاده: داستان بلند «مُلک آسیاب»
بهرام اردبیلی: گفتوجوی داریوش کیارس با بهرام اردبیلی
حسن عالیزاده: دفتر شعرِ «دوچرخه آبی»
فیروز ناجی: دفتر شعرِ «سرخوش از غمی که هرکجا پنهان»
هوشنگ آزادیور: دفتر شعرِ «هر قلبی که میتپد عاشق نیست، شاید فقط پمپ خون باشد»
کتاب واروژان: به کوشش حسین عصاران
#نیما_یوشیج
#شراگیم_یوشیج
#غزاله_علیزاده
#بهرام_اردبیلی
#حسن_عالیزاده
#فیروز_ناجی
#هوشنگ_آزادی_ور
#انتشارات_رشدیه
#انتشارات_افراز
#نمایشگاه_کتاب_تهران
/
@rochdie
/
به علاوهی آثارِ دیگر:
غزاله علیزاده: داستان بلند «مُلک آسیاب»
بهرام اردبیلی: گفتوجوی داریوش کیارس با بهرام اردبیلی
حسن عالیزاده: دفتر شعرِ «دوچرخه آبی»
فیروز ناجی: دفتر شعرِ «سرخوش از غمی که هرکجا پنهان»
هوشنگ آزادیور: دفتر شعرِ «هر قلبی که میتپد عاشق نیست، شاید فقط پمپ خون باشد»
کتاب واروژان: به کوشش حسین عصاران
#نیما_یوشیج
#شراگیم_یوشیج
#غزاله_علیزاده
#بهرام_اردبیلی
#حسن_عالیزاده
#فیروز_ناجی
#هوشنگ_آزادی_ور
#انتشارات_رشدیه
#انتشارات_افراز
#نمایشگاه_کتاب_تهران
/
@rochdie
«من اینجا ایستادهام
با بلوطِ سینهی ماه
و باریکترین ریسمان بر حلقومم
گرهیست سختتر از عشق
.
گفتند چگونهای
نشستم و برخاستم
و از کتفم
سیّارهای زوزه کشید
که منم..»
.
از سرودهی هوشنگ آزادیور، بهیادِ عزیز او در سالروزِ درگذشتاش..
منتشرشده در دفتر شعر «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد»
چاپ نخست: ۱۳۹۴، انتشارات «رُشدیه»
.
عکس: هوشنگ آزادیور (سمت چپ تصویر)
#هوشنگ_آزادی_ور #هر_قلبی_که_می_تپد_عاشق_نيست_شايد_فقط_پمپ_خون_باشد #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
با بلوطِ سینهی ماه
و باریکترین ریسمان بر حلقومم
گرهیست سختتر از عشق
.
گفتند چگونهای
نشستم و برخاستم
و از کتفم
سیّارهای زوزه کشید
که منم..»
.
از سرودهی هوشنگ آزادیور، بهیادِ عزیز او در سالروزِ درگذشتاش..
منتشرشده در دفتر شعر «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد»
چاپ نخست: ۱۳۹۴، انتشارات «رُشدیه»
.
عکس: هوشنگ آزادیور (سمت چپ تصویر)
#هوشنگ_آزادی_ور #هر_قلبی_که_می_تپد_عاشق_نيست_شايد_فقط_پمپ_خون_باشد #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
یادِ هوشنگ آزادیور
در سالروزِ خاموشیاش؛ نُهم
اردیبهشتماه ۱۳۹۷
.
#هوشنگ_آزادی_ور #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie
در سالروزِ خاموشیاش؛ نُهم
اردیبهشتماه ۱۳۹۷
.
#هوشنگ_آزادی_ور #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie