«شعر
از پنجه در نمیزند
وقتی که میآید
شعر
در پنجه فرو میشود و خون به در میزند..»
(ص 3)
«با یک قلب
و دو پلکِ دورپرواز
کنار سایهات
مینشینی و
اندوه
تکه تکهات میکند..»
(ص 70)
«دستت را به من بده
و پوست نازک ساعد و بازوت را
تا که از رود بگذریم
لیز شویم
در جنگل پلک
و برانیم در چال و چمن
دموکراسی نظری است میان هزاران
و این واژه جهان را زشت کرده است
اما من تابع عشقم – و یار
که زیبا خم میشود برای چیدن کاکوتی
و چه نفیس میشود انگشتان سرخابیش
در قاب اندام باروتی..»
(ص 77)
از: «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پُمپ خون باشد»/ سرودههای هوشنگ آزادیور
چاپ نخست- 1394
انتشارات رُشدیه
#هوشنگ_آزادی_ور
#هر_قلبی_که_میتپد_عاشق_نیست_شاید_فقط_پمپ_خون_باشد
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر
@rochdie
/
از پنجه در نمیزند
وقتی که میآید
شعر
در پنجه فرو میشود و خون به در میزند..»
(ص 3)
«با یک قلب
و دو پلکِ دورپرواز
کنار سایهات
مینشینی و
اندوه
تکه تکهات میکند..»
(ص 70)
«دستت را به من بده
و پوست نازک ساعد و بازوت را
تا که از رود بگذریم
لیز شویم
در جنگل پلک
و برانیم در چال و چمن
دموکراسی نظری است میان هزاران
و این واژه جهان را زشت کرده است
اما من تابع عشقم – و یار
که زیبا خم میشود برای چیدن کاکوتی
و چه نفیس میشود انگشتان سرخابیش
در قاب اندام باروتی..»
(ص 77)
از: «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پُمپ خون باشد»/ سرودههای هوشنگ آزادیور
چاپ نخست- 1394
انتشارات رُشدیه
#هوشنگ_آزادی_ور
#هر_قلبی_که_میتپد_عاشق_نیست_شاید_فقط_پمپ_خون_باشد
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر
@rochdie
/