انتشارات رُشدیه
418 subscribers
113 photos
4 videos
4 files
39 links
تلفن مرکز پخش:
۰۲۱- ۲۶۳۱۰۰۸۳
Download Telegram
«..عشق
در قبیله‌ی من
خنکای برف است و
شعور ضمنی آب.
هفت دروازه‌ی آسمان
از آنِ هفت پیکرِ ناظم
من اگر کفنی داشتم
نگاهِ لیلا می‌کردم و
می‌مُردم..»


از: شبانه‌ی لیلی به بازخوانی‌ی قیس
ص 81- کتابِ بهرام اردبیلی- نشر رُشدیه

#بهرام_اردبیلی
#انتشارات_رشدیه
#شعر

@rochdie
/
«صبح می‌شود، تا هر کسی به یادم آرد، آن‌که شرمگین و تهی بر بوسه‌های زمین راه می‌سپارد، با شیرینی و بخشایشِ شب‌های مرده چه خواهد کرد؟ چون صدای آب‌ها، در خواب‌های نارُستنی، در افسردگی‌ی ترانه‌های دیرپا.
هراسیده و رنجور، کفپوشی از غبارِ آفریده‌های ناپیدا می‌گسترانیم بر سنگ‌های گوگردی‌ی زمان.
نمی‌آرمی، ستاره‌ی ناشکفته‌ی شب‌هایم، نمی‌آرمی...
و یا دست و یاد که لبریزم می‌کند، تنها، برای مرگ.»

(ص 109)



«در غبارِ روزها دست‌هام می‌تراود و می‌گذرد، همچنان که زنی می‌خواند حوالی‌ی میزهای عاطلِ ساحل؛ پرندگان در گودی‌ی دست‌هام می‌افتند، بی که بدانم راهم همیشه مسیری نمناک داشته‌ست.
بانوان گرامی، آواتان می‌آید و، در شیارهای خاموش درخت، پسِ شعله‌ها می‌گردد و بالا می‌رود. گویی فرشته‌های ناپیدای شبید در انحنای گلو، و با سنبله‌ها خمیده در باد، می‌چرید در سواحل نیلی‌ی کوه..
پس بگذریم از شما بانوان، که آب‌های سرد مجالِ تماشا نمی‌دهند. بر پُشته‌ها بخرامید و بر ابرها شنا گیرید آرام آرام. پی‌تان، سفینه‌ها به آب خواهیم داد. و اکنون دنیایی سیاه، خفته در تهِ ماه: برخاسته‌ام نوشابه‌های گرم سر کِشم، سرخوش از غمی که هرکجا پنهان..»

(ص 105)


از: «سرخوش از غمی که هرکجا پنهان» - سروده‌های فیروز ناجی- انتشارات رُشدیه
چاپ نخست- 1394

#فیروز_ناجی
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر
@rochdie
/
«شعر
از پنجه در نمی‌زند
وقتی که می‌آید
شعر
در پنجه فرو می‌شود و خون به در می‌زند..»

(ص 3)


«با یک قلب
و دو پلکِ دور‌پرواز
کنار سایه‌ات
می‌نشینی و
اندوه
تکه تکه‌ات می‌کند..»

(ص 70)


«دستت را به من بده
و پوست نازک ساعد و بازوت را
تا که از رود بگذریم
لیز شویم
در جنگل پلک
و برانیم در چال و چمن
دموکراسی نظری است میان هزاران
و این واژه جهان را زشت کرده است
اما من تابع عشقم – و یار
که زیبا خم می‌شود برای چیدن کاکوتی
و چه نفیس می‌شود انگشتان سرخابیش
در قاب اندام باروتی..»

(ص 77)


از: «هر قلبی که می‌تپد عاشق نیست شاید فقط پُمپ خون باشد»/ سروده‌های هوشنگ آزادی‌ور
چاپ نخست- 1394
انتشارات رُشدیه


#هوشنگ_آزادی_ور
#هر_قلبی_که_میتپد_عاشق_نیست_شاید_فقط_پمپ_خون_باشد
#انتشارات_رشدیه
#شعر
#نشر

@rochdie
/
«رُشدیه» منتشر کرد:
هزار باده هزار باد
در هزاره‌های شبِ تو برتو
سروده‌ی: محمدرضا اصلانی
چاپ نخست: تابستان ۱۳۹۸
از سری دفترهای شعر رشدیه ۵
.
«...اکنون
بازآمده به آهویِ دوچشم و دو پای
به شتاب
که منم، سنگم
به ملتقای دو دریا
نه که لعلی بدخشان،
سرخ چنان و لعل چنان
لبِ یار عقده‌ی صلب
نشسته بر انگشتریِ هزار و یک شبِ آن کاروانیِ بی‌دلِ قافله‌های آینه‌بار
که به هزار سودا و یک خواستن
هزار و یک بادیه روفته تا خاک گور

و من، منم
نشسته به صبوریِ سنگ‌مانده
دل‌گشوده- به مهارتِ گزلیک و چشم-
که یا دلِ من، یا دلِ او
می‌بترکد
از این‌همه تاریکی که تو برتوست...»
.
#محمدرضا_اصلانی #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
آنا کارنینا/ ۱۸ اکتبر ۱۹۱۰
به: غزاله
.
تو می‌روی
قطار ایستاده است.
نه ابرها به باد جابه‌جا نمی‌شوند
ملافه‌ها چروک خورده‌اند
و آب رفته‌اند خواب‌ها
و قد کشیده‌اند سایه‌های سنگ:
کلاهِ چرکمرد و حلقه‌های موی چربِ روزنامه‌چی
و حلقه‌های گفت‌وگوی و بوی دود
بخار شیشه‌های عینک و غبارِ سیم تلگراف
و لکّ و پیسِ برف و آفتاب
و تیک‌تاکِ ساعتِ خرابِ ایستگاه
و جان‌پناهِ سستِ پله‌ها
و روزنامه‌ها که بوی سردخانه می‌دهند.
..
که ایستاده یکّه روبروی باد؟
و سوت می‌کشد سکوت
و دود می‌کند چراغ‌ها
و خُرد می‌شوند شیشه‌ها
نشانه‌ها که چرخ می‌خورند
و چهره‌ها که چرخ می‌خورند
و دور می‌شوند و چرخ می‌خورند
چروک می‌شوند و چرخ می‌خورند
و چرخ می‌خورند و پوک می‌شوند
چه رقص مضحکی
به روی سیم‌ها و خرده‌شیشه‌ها
به زنجه‌موره‌ی سیاهِ گربه‌یی سیاه و کور
..
ملافه‌ها سفید بود
و نام‌ها و نامه‌ها
و برف شعله می‌کشید پشت شیشه‌ها
و بوسه‌ها که می‌سُرید با نَفَس به روی پوست
و اسب، خسته بود و یادِ اسب خسته بود و خسته بود:
گلوله‌ی خلاص
.
(که ایستاده یکّه روبروی باد؟)
و کودکِ کلانِ کودنی که دستگیره را کشیده بود
قطار ایستاده بود.
.
نقاط اتّصال-
حروفِ روزنامه‌ها که شهرهای خالی از نفوس را مرور می‌کنند
و چُرت می‌زنند پشت شیشه‌ها در آفتابِ نیمرنگ و خس‌خسِ نسیمِ عصر.
.
قطار ایستاده است.
.
سروده‌ی حسن عالیزاده
از دفتر شعرِ «روزنامه‌ی تبعید»
چاپ نخست: ۱۳۹۷ - انتشارات «رُشدیه»
#حسن_عالیزاده #روزنامه_تبعید #غزاله_علیزاده #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«من این‌جا ایستاده‌ام
با بلوطِ سینه‌ی ماه
و باریک‌ترین ریسمان بر حلقومم
گرهی‌ست سخت‌تر از عشق
.
گفتند چگونه‌ای
نشستم و برخاستم
و از کتفم
سیّاره‌ای زوزه کشید
که منم..»
.
از سروده‌ی هوشنگ آزادی‌ور، به‌یادِ عزیز او در سال‌روزِ درگذشت‌اش..
منتشرشده در دفتر شعر «هر قلبی که می‌تپد عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد»
چاپ نخست: ۱۳۹۴، انتشارات «رُشدیه»
.
عکس: هوشنگ آزادی‌ور (سمت چپ تصویر)
#هوشنگ_آزادی_ور #هر_قلبی_که_می_تپد_عاشق_نيست_شايد_فقط_پمپ_خون_باشد #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
طبقات جنون
سروده‌ی پرویز اسلامپور
چاپ نخست: تابستان ۱۳۹۹
دفتر هفتم از دفترهای شعر رشدیه
یکمین دفتر از مجموعه اشعارِ منتشرنشده‌ی پرویز اسلامپور
به کوششِ شبنم آذر
*
از مقدمه‌:
«پرویز اسلامپور از پایه‌گذارانِ «شعر دیگر»، تا شصت و نه سالگی، خودش را ادامه داد؛ شاعر بودنِ خودش را و دیگر بودنش را. او به مرگی طبیعی درگذشت، اگرچه هیچ مرگی طبیعی نیست.. زیستِ شاعرانه‌ی او، در خانه‌ی زیرشیروانی کوچکی در میانه‌ی پاریس، میانِ انبوهِ خلوتِ خود‌خواسته، به دور از های و هوی بیرونیِ شعر با فروتنی پایان یافت؛ آری عزیزم/ همین است جهان/ سرنوشت بیاید و بس کند..
نخستین کتاب از اشعارِ چاپ‌نشده‌ی پرویز اسلامپور، پیشکش می‌شود به شعرِ امروز و فردای ایران..»
.
به دلیل شرایط بیماری همه‌گیر و با ملحوظ داشتن امکان خرید این کتاب برای تمامی مخاطبان، «طبقات جنون» تنها از طریق سایت رسمی انتشارات «رشدیه» به نشانی www.roshdiehpub.ir و یا از طریق تماس با تلفن: ۲۶۳۱۰۰۸۳-۰۲۱ به فروش خواهد رسید.
#پرویز_اسلامپور #شعر #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون
@rochdie
پس از «وصلت در منحنی سوم»، «نمک و حرکت ورید» و کتاب «پرویز اسلامپور» که در دهه‌‌ی چهل در تیراژهایی معدود و کم‌شمار منتشر شدند، تا به امروز بیش از پنجاه سال است که فضای شعر و ادب معاصر، اثری از اسلامپور را در خود نخوانده است، اگرچه سیمای شاعرانه‌‌ی او در نتیجه‌‌ی چنین پوشیدگی از انظار، نه تنها به محاق نرفت که بیشتر، تاثیرات شعر متمایز او در ذهن شعردوستان جاودانه‌ شد و هم شوق و انتظارها برای کشف آثار تازه‌تری از شاعر...
پرویز اسلامپور، اگرچه کم نوشت و گاه منتشر کرد و به‌تدریج شمایلی‌ شد از شاعری عزلت‌نشین و بی‌اعتنا به شهرتِ شاعرانه‌‌ی مرسوم، اما همان معدود کتاب‌هایش از او شاعری ساخت یکتا، پُروسواس، علیه اسلوب‌ها با ادراکی شعله‌ور و سبک و فهم شاعرانه‌ای به موازاتِ احاطه‌اش بر زبان فارسی که تنها مختص اشعار اوست، خصلت‌هایی که ماند تا به انتهای عمر و کار شاعرانه‌اش..
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون

https://www.isna.ir/news/99050301629/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF
شعری از پرویز اسلامپور
از دفتر «طبقات جنون»
چاپ نخست: ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #شعر_حجم #شبنم_آذر #طبقات_جنون #انتشارات_رشدیه
@rochdie