انتشارات رُشدیه
418 subscribers
113 photos
4 videos
4 files
39 links
تلفن مرکز پخش:
۰۲۱- ۲۶۳۱۰۰۸۳
Download Telegram
«رُشدیه» منتشر کرد:
«ملک آسیاب» نوشته‌ی غزاله علیزاده
از سری دفترهای داستان رشدیه
با طرح جلدی از علی گلستانه

بخشی از متن داستان:
«رو به باغ رفت، پا به علفزار گذاشت، آوای سیرسیرک‌ها او را احاطه کرد. زیر شاخه‌های توت بر تخته‌سنگی نشست و ساقه‌ی خشک گندمی را از زمین برداشت بین دو انگشت چرخاند، فکر کرد؛ چه زندگی ملال‌آوری، بلاهت محض، دور باطل، آسیاب دوباره به آنها برگشته بود بی‌فایده، هیچ‌چیز عوض نمی‌شد، زندگی او شبیه تعطیلاتی پایان‌ناپذیر ادامه می‌یافت...»

#انتشارات_رشدیه
#غزاله_علیزاده
#ملک_آسیاب
#داستان
#رشدیه
#نشر
/
«آن گذشته‌ی خواب‌زده، رفته پشت پرده‌ی زمان، نه! نمی‌خواهم خاطره‌یی را حفظ کنم. دیگر نمی‌توانم از برابر آینه‌ها بدون افسوس بگذرم. کدام صورتم واقعی است؟ فکر می‌کنم هیچ‌کدام. چهره‌ی او هم واقعی نیست، موهای دور و بر شقیقه ریخته، قطره‌های عرق روی پیشانی‌اش می‌درخشد. چه تجربه‌هایی دارد؛ پشت میزهای شام نشسته و زل زده به چشم‌های دخترها زیر نورهای گوناگون، به لطیفه‌های مبتذل خندیده، بارها ساعتها را نگاه کرده به انتظار سفیر یا قرارهای عاشقانه...»

بخشی از «ملک آسیاب» نوشته‌ی غزاله علیزاده
ص 164- انتشارات رشدیه- چاپ نخست 1395

#ملک_آسیاب
#غزاله_علیزاده
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر
/
«یک نفَس با غزاله»
پرونده‌‌‌ای ویژه‌ی غزاله علیزاده و «ملک آسیاب»؛ آخرین رمان منتشر شده از او...
در این شماره‌ی مجله «سینما و ادبیات»- شماره 59 (اسفند 95 و فروردین 96)
میزگردی با حضورِ: محمد صنعتی، مشیت علایی، یارتا یاران، امیرحسین خورشیدفر

با نوشتارهایی از:
حسن عالیزاده؛ «سفر برگذشتنی»
ناصر زراعتی؛ «در هوای ابریِ آخر اردیبهشت»
جواد مجابی؛ «بازی غزاله با کارت‌های زیستمرگ»
سودابه فضائلی؛ «رهایی از واقعیت‌گرایی ناپاک»
عنایت سمیعی؛ «بازگشت به خاستگاه»
فرخنده آقایی؛ «رها شده از علف ایّام» و...
به همراهِ گفت‌وگوی خواندنیِ امید روحانی با سلمی الهی (فرزند بیژن و غزاله)

#غزاله_علیزاده
#ملک_آسیاب
#سلمی_الهی
#سینما_و_ادبیات
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر

@rochdie
«ملک آسیاب» داستان بلندی‌ست نوشتۀ غزاله علیزاده که پس از قریب به بیست سال منتشر شده است. این داستان، از سری «دفترهای داستان رُشدیه» و نخستین اثر از مجموعه آثار منتشرنشدۀ غزاله علیزاده است که در ادامه، توسط رُشدیه، روی انتشار خواهند دید.
«ملک آسیاب» در نمایشگاه کتاب تهران حضور دارد، در: شهر آفتاب، سالن A3، راهروی 3، غرفۀ 48 / تا بیست و دوم اردیبهشت‌ماه

#ملک_آسیاب
#غزاله_علیزاده
#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران
#شهر_آفتاب
#انتشارات_رشدیه
#کتاب
#داستان
#نشر

@rochdie
/
انتشارات «رُشدیه» ناشر مجموعه آثار نیما یوشیج با «دفترهای نیما» در نمایشگاه کتاب تهران است، در غرفه‌ی نشر «افراز» به آدرس: شبستان، راهروی پنج، غرفه‌ی چهل..
/
به علاوه‌ی آثارِ دیگر:
غزاله علیزاده: داستان بلند «مُلک آسیاب»
بهرام اردبیلی: گفت‌وجوی داریوش کیارس با بهرام اردبیلی
حسن عالیزاده: دفتر شعرِ «دوچرخه آبی»
فیروز ناجی: دفتر شعرِ «سرخوش از غمی که هرکجا پنهان»
هوشنگ‌ آزادی‌ور: دفتر شعرِ «هر قلبی که می‌تپد عاشق نیست، شاید فقط پمپ خون باشد»
کتاب واروژان: به کوشش حسین عصاران

#نیما_یوشیج
#شراگیم_یوشیج
#غزاله_علیزاده
#بهرام_اردبیلی
#حسن_عالیزاده
#فیروز_ناجی
#هوشنگ‌_آزادی_ور
#انتشارات_رشدیه
#انتشارات_افراز
#نمایشگاه_کتاب_تهران
/
@rochdie
«سارا سر را پایین انداخت، بار دیگر به گریه افتاد. به یاد هرچه از دست داده بود. جوانی پُرشوری که از دوردست مثل گوی از نوارهای رنگین به‌نظر می‌رسید. گاه پولکی، منجوقی، سنجاقِ طلایی‌رنگی بین رنگ‌های به هم تنیده برقی می‌زد و محو می‌شد. خمیازه‌ای سرخوشانه در یک صبح دور بهاری روی ایوان چوبی خانه‌ای در گلاب‌دره. شیری که روی اجاق پیش از سر رفتن، با چرخش پیچ چراغ گاز، کف‌های سفیدش نرم‌نرم فروکش می‌کرد...شستن برگ‌های کاهو زیر شیر آب برای سالاد سیب‌زمینی با سُسی که خودش درست کرده بود. بوی رقیق ادکلنی مردانه در تار و پود ژاکتی کشمیر... پیاله‌ای از شاتوت تازه... خنده و سر را تکیه دادن بر شانه‌ای پسرانه، خش‌خش کاغذی ته جیب پالتویی قدیمی، کنده شده به‌سرعت از دفتر یادداشت روی آن شماره تلفنی. رامین، شهاب یا هومان، خطوط چهره‌ی آدم‌ها درهم می‌آمیخت، موهای شانه‌خورده‌ی نرم در باد پریشان می‌شد، جوش‌های محو طلایی بر پیشانی و گونه‌ها در عسل ِ پُرعطرِ شباب حل شده بود. سارا سر برداشت، سگ زوزه کشید. دختر پلک‌ها را به هم زد: «من می‌روم، میل ندارم چیزی خراب شود، دلم می‌خواهد این لحظه را حفظ کنم در رویاهایم، با همین نور...»
/
از: «ملک آسیاب»- داستان ِ غزاله علیزاده
انتشارات «رُشدیه» - چاپ اول 1395

#غزاله_علیزاده
#ملک_آسیاب
#داستان
#انتشارات_رشدیه

@rochdie
/
آنا کارنینا/ ۱۸ اکتبر ۱۹۱۰
به: غزاله
.
تو می‌روی
قطار ایستاده است.
نه ابرها به باد جابه‌جا نمی‌شوند
ملافه‌ها چروک خورده‌اند
و آب رفته‌اند خواب‌ها
و قد کشیده‌اند سایه‌های سنگ:
کلاهِ چرکمرد و حلقه‌های موی چربِ روزنامه‌چی
و حلقه‌های گفت‌وگوی و بوی دود
بخار شیشه‌های عینک و غبارِ سیم تلگراف
و لکّ و پیسِ برف و آفتاب
و تیک‌تاکِ ساعتِ خرابِ ایستگاه
و جان‌پناهِ سستِ پله‌ها
و روزنامه‌ها که بوی سردخانه می‌دهند.
..
که ایستاده یکّه روبروی باد؟
و سوت می‌کشد سکوت
و دود می‌کند چراغ‌ها
و خُرد می‌شوند شیشه‌ها
نشانه‌ها که چرخ می‌خورند
و چهره‌ها که چرخ می‌خورند
و دور می‌شوند و چرخ می‌خورند
چروک می‌شوند و چرخ می‌خورند
و چرخ می‌خورند و پوک می‌شوند
چه رقص مضحکی
به روی سیم‌ها و خرده‌شیشه‌ها
به زنجه‌موره‌ی سیاهِ گربه‌یی سیاه و کور
..
ملافه‌ها سفید بود
و نام‌ها و نامه‌ها
و برف شعله می‌کشید پشت شیشه‌ها
و بوسه‌ها که می‌سُرید با نَفَس به روی پوست
و اسب، خسته بود و یادِ اسب خسته بود و خسته بود:
گلوله‌ی خلاص
.
(که ایستاده یکّه روبروی باد؟)
و کودکِ کلانِ کودنی که دستگیره را کشیده بود
قطار ایستاده بود.
.
نقاط اتّصال-
حروفِ روزنامه‌ها که شهرهای خالی از نفوس را مرور می‌کنند
و چُرت می‌زنند پشت شیشه‌ها در آفتابِ نیمرنگ و خس‌خسِ نسیمِ عصر.
.
قطار ایستاده است.
.
سروده‌ی حسن عالیزاده
از دفتر شعرِ «روزنامه‌ی تبعید»
چاپ نخست: ۱۳۹۷ - انتشارات «رُشدیه»
#حسن_عالیزاده #روزنامه_تبعید #غزاله_علیزاده #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie