✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸مروری بر محاکمه
🔹از هراسی که #کافکا می‌افکند، نترسیم!
▪️#دکتر_مجتبی_تجلی

کا. در ابتدای محاکمه ی نا‌معلومش محکوم شد. بدون دلیل و جرمی که تا انتها نیز نا‌مشخص میماند. لحظه لحظه محاکمه او آکنده از دو تناقض است : "جدی نگرفتن " محاکمه و دل‌خسته گی از نتیجه آن که اما او را به " تلاشی " گاهگاهی وا‌میداشت. ریشخند دادگاه در تعارض با اقدامات جدی کا. طی داستان مدام سرک میکشد. جدی گرفتن دادگاهی که جرم مجرم را عیان نمیکند، اما میتواند علتی ساده داشته باشد: " او در صبح‌گاه محکومیت، از خوابِ در آن فرونرفته، بیدار شده، غافلگیر می‌شود. "
این گیجی و سردرگمی متاثر از رخوت صبحگاهی و روشن نشدن قوه تعقل و منطق مخصوص آدمی همه داستان را با خود میکشد.
در اغلب آثار تاثیر‌گذار کافکا کشش عنصر بدویت و پریمیتیویسم، در تقابل با تفکر عقلانی_ منطقی عامل موثر است. در خوانش اولیه محاکمه، نیافتن رگه‌های این تفکر و علاقه به اتوپیای بدویت، خواننده را فقط به سمت تمسخر همیشگی کافکا از دنیا و یاس او از جامعه پیش‌رویش سوق میدهد.
اما در نگاهی ژرف‌تر و خوانشی دوباره، خصلت بازیگوشانه انسان اولیه و ذهن اساطیری جا‌ به ‌جا زبانه میکشد.
" گیجیِ منتج بیداری از خواب و گرسنگی صبحگاهی " ژوزف کا. را به انسانی فاقد تعقل تبدیل میکند که قدرت تصمیم سازی عاقلانه از او سلب است.
کا. ظاهرا خوردن صبحانه اش توسط ماموران را از تهمتی که او را ممکن است فلج کند نیز مهم تر میبیند و این او را آشفته میکند.
سپسِ آن جدال بین واقعیت جامعه انسانی و تمایلات حیوانی و نگاه تمسخر‌آلود آن بر تمدن و کنش های انسانی آغاز میشود.
" .. قصد داشت اگر راهی شوند، تا دم در خانه برود و از آنها بخواهد بازداشتش کنند! " سرنگهبان گفت : شما بازداشتید ولی این مانع این نمیشود که سرکارتان حاضر نشوید ...

http://uupload.ir/files/ragh_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2622

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #اسماعیل_مهرانفر

او نمی‌رقصید
و من
توان او در نرقصیدن بودم
راه نمی‌رفت
و من آنجا که او نمی‌پرید
بودم
ترانه‌های منتهی به رسیدن
شعر تلخی در نرسیدن بودم
او که بسته بود
سایبان خاکی گلسار
در ترافیک سنگین عصر
بودم
در و دیواری نبود
دو جمله‌ی امری بود
که محیط‌اش می‌کردند
پنجره‌ها را
از دهان این و آن
قرض کرده بودند
و دروازه‌ها
دروازه‌ها هم نبودند
اخم مشدّد بود
که یک بار باد شرق
محکم به هم‌اش کوبید.

http://uupload.ir/files/yhad_3.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2623

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹معطر بواناتی؛ شاعر، مهاجر ستیهنده و مخالفخوان
🔸دکترمحمد کشاورز بیضایی

صدای روشنفکر تنها اما پر طنین است؛ آن هم به فقط به این دلیل که خودش را آزادانه با واقعیت جنبشی، با آرزوهای ملتی و با جستجوی همگانی آرمانی پیوند می دهد (سعید، 1382: 65). میرزا محمد باقر بواناتی از چهره ­های مهاجر، شاعر و در عین حال روشنفکر، مخالف­ خوان و جنجال برانگیز دوره­ ی قاجار است که زمانی دراز از عمر خود را در مهاجرتی ناگزیر در داخل و خارج از کشور سپری نمود. وی از آن دسته شاعران و مهاجران آگاه و اندیشمندی است که همزمان با اولین نسیم ­های نهضت و جریان بیداری در فضای منجمد و ملال انگیز این خاک به خواب رفته سر برآورده بود.

میرزا محمد باقر فرزند باقر شیدانی از مردم بوانات فارس و از خانواده ­ای دهقان و اهل زراعت بود (شیخ مفید، 1371: 599؛ دیوان بیگی شیرازی، 1366: 3/ 1637). او در برخی از اشعارش «معطر» و در بعضی «مسیحی» تخلص می کرده است (شیخ مفید «داور»، 1371: 599­؛ دیوان بیگی شیرازی، 1366: 3/ 1638). منابع و مأخذ به ویژه تذکره­ها تصویری آشفته و کم رنگ از زندگانی وی به دست داده اند. بیشتر مطالبی هم که درباره­ ی وی نوشته اند، اطلاعاتی کلی و از نوع شنیده­ ها و حرف هایی است که در باره افراد پر سرو صدا، رایج و مرسوم می شود. با اینهمه از میان منابع و مطالب، آنچه که ادواردبراون، حاجی پیرزاده نائینی و دیوان بیگی شیرازی نوشته ­اند قابل استنادترند تا مطالب و داده ­هایی که در منابع دیگر موجود است ...

http://uupload.ir/files/ybqb_1_(3).jpg

🔴لطفا ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2624

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹نگاهی به شعرهای #منوچهر_آتشی
🔸#جلال_صابری_نژاد

در ادامه راه معرفی شاعران معاصر باید قلم شعر سری هم به اصطبل شعر معاصر بزند تا با اسب نجیب شعر معاصر آشنا می‌شد باید توجه داشت که منوچهر آتشی در ظهور شعر اقلیم و ترویج و توسعه شعر جنوب تأثیر بسیار زیادی داشته است. آتشی بدون شک راوی داستان‌های تاریخی ایلیاتی مردم جنوب به زبان شعر است زندگی او کوچ پر تلاطم نثر به شعر است، شعر آتشی بدون شک آمیخته‌ای از کوچ، فرهنگ، ایمان و عصیان است با تار و پودی به زیبایی قالی ایرانی که همواره ضرباهنگ و تصاویری بی نظیر شعری به سبک نقاشی‌های کمال‌الملک خلق کرده است شعری ریشه‌مند همچون سرو ابرکوه ایستاده در میان واژه‌ها بیافریند

«در بیشتر اشعار آتشی جغرافیای طبیعی و تاریخی جنوب کشور به گستردگی منعکس شده است؛ تقریباً شبیه همان کاری است که نیمایوشیج در انعکاس عناصر و پدیده‌های طبیعی و محلی شمال کشور در شعر خویش صورت داده است؛ تا جایی که در نتیجه همین مجموعه‌های آتشی «نحله‌ای در شعر نو پدید آمد که به شعر جنوب شهرت یافت شعری اقلیمی، سرشار از ریگ، نور، نمک، دشتبانان، اسب‌ها، قنات‌ها و رمه...»

http://uupload.ir/files/taby_1_(4).jpg

🔴لطفا ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2625

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️الِن و اوبِری
🔹نویسنده: #دیوید_گاردینر
🔸مترجم: #سامره_عباسی

دیوید گاردینر نویسنده بریتانیایی است که در 16 آوریل 1947 در لندن به دنیا آمده است. وی دوران کودکی اش را در بلفاست و مناطق شمالی ایرلند سپری کرده است. دارای مدرک دکترای فلسفه است. از او دو مجموعه داستان به نام‌های the other end of the rainbow و the rainbow man and other stories به چاپ رسیده است. همچنین وی دو رمان به نام‌های sirat و engineering paradise نیز منتشر نموده است.

▪️الِن و اوبِری

به دانشگاه لندن رسیدم. اولین بار است که از خانه دور شده‌ام؛ خجالت زده، ناشی و دستپاچه از لهجه‌ی بِلفاستی ام . همچون صفری در سیستم حمل و نقل وسیعی هستم که دانشجوهای خارجی را جابه‌جا می کند. خوددارتر از آن بودم که با کسی حرف بزنم و مغرورتر از آنکه تنهایی ام را بپذیرم. در آسترهال، از آن سوی دیوارهای کاغذی اتاقم، که به سلول کوچکی می ماند، به صدای جیرجیر تخت دیگران و ناله‌های از سرلذت و فریادهای گاه و بیگاه‌شان گوش می کردم. حسّ ترحم به خود و اندوه دوری از خانه، مرا در خود فروبرده بود.
بر تابلو اعلانات برگه‌ای دیدم؛ اتاقی را در آپارتمانی اشتراکی، در همین نزدیکی‌ها اجاره می دادند. برگه، جزییات بیشتری نداشت اما می توانستم پیشنهاد اجاره‌اش را بدهم. و این چشم انداز ایجاد یک رابطه‌ی انسانی بود؛ هم اتاقی ها، شبکه های دوست یابی.
دو اتاق خوابِ قابل تبدیل، در خانه ای بزرگ به سبک معماری ویکتوریا که در حال فروریختن بود. اوبِری، صاحب اجاره نامه، چندان بزرگتر از من نبود، اما مثل آدمهای شصت ساله لباس پوشیده بود. کت و شلوار سه تکه، پیراهن سفید آهارزده، کراوات خاکستری ملال‌آور و انگشتری نگین دار و بزرگ در دست راستش. در صدایش نوعی خودپسندی تحقیرآمیز وجود داشت و البته نمی‌توانست حرف "ر" را درست تلفظ کند ...

http://uupload.ir/files/u79p_1_(1).jpg

🔴لطفا ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2626

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #زهرا_حیدری

سنگ روبه‌روی سنگ
سنگ خیره به سنگ
و آن خیال منعطف از میان ما گذشت
با دست‌های رو به تزاید
که سنگ را به سنگ گره می‌زد.
دیدی چگونه دمید آن ستاره‌ی سرخ
و سایه‌ها به جانب دیگر گریختند؟
چرخید چرخ
تا امتداد خویشتنم باشی
دستت را گرفتم و تنهایی پا گرفت
تاریخ سنگ، تاریخ چیرگی باد است...
نگاه کن
دریا که خیس عرق می‌شود منم
دریا که رعشه
دریا که ماهیان مرده به ارض‌های موعود می‌برد...
خدای پراکنده دل!
تو بوته‌های مشتعل آوردی
و بوی آدمی
دهان به دهان باد می‌موید
با روح ستارگان مرده چه می‌کنی؟
من از مشاهدات نجومی
به حشرات نورانی رسیدم
و نشستم
برای تو که غایی‌تری از تمام علت‌ها، گریستم
گریه، گرداندن دل از کلمه نبود
کلمه نبود!
دهانم را لمس کن یهوه
تا از اسارت عظیم تو بگریزم
تو مسئله‌آمیز
تو مرز میان جنون و خرد
و ما،
تنهایی عنان‌گسیخته‌ای که جهان را خواهد کشت.

http://uupload.ir/files/6m8r_1_(5).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2627

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸روایت یک عنکبوت نفرین شده
🔹داستانی از #عباس_محمودی

از پنجره‌‌ی اتاق به پایین نگاه کرد، به فروشنده‌ای که در پیاده‌رو خنزر پنزر می‌فروخت، به مردی قوزی که عرض خیابان را لنگ‌لنگان طی می کرد، به مانکن زیبایی که در ویترین یک خیاطی ژست گرفته بود، به پرسه‌ی چند کلاغ سیاه اطراف سگی نحیف و صدای قیژوویژ ماشین‌ها.
فکر کرد این آخرین تصویرش از جهان بیرون است؟ و پنجره را بست. انتظار کسی را نمی‌کشید.
دلش برای دوستانش می‌لرزید، مدت‌ها بود کسی به دیدنش نیامده بود. نگاهی به اتاقش انداخت. از روی رف دستمالی برداشت، لوله‌ی بخاری را کیپ کرد، همین‌طور شیشه‌ی شکسته‌ی نورگیر را. خم شد روی کاغذ بزرگی که از قبل آماده کرده بود، مکثی کرد، این کار لازم بود؟ حتی تا آخرین دم این دنیای لعنتی دست از سر آدم برنمی دارد. با خط خوش، اول به فارسی بعد به فرانسه، نوشت: وارد نشوید، خطر گازگرفتگی.
در راهرو کسی نبود. با احتیاط کاغذ را پشت در چسباند و کلید را در قفل چرخاند. دوباره نگاهی به اتاق انداخت. هیچ روزنی نبود. پشت میز تحریر نشست. بوی قهوه در اتاق پیچیده بود. کمی قبل پیشخدمت هتل سینی قهوه را آورده بود؛ دختری هندی به رنگ دارچین با چشمانی بیضی شکل که ساری سبز به تن داشت و سینه‌های برجسته‌اش در آن خودنمایی می‌کرد ...

http://uupload.ir/files/puje_1_(2).jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2628

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹گفتگوی Shahrvand-BC با #آزیتا_قهرمان شاعر، نویسنده ، مترجم و دبیر بخش #ادبیات_جهان سایت #پیاده_رو

http://yon.ir/typhg

🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️در سکوت شب
🔹داستانی از #رقیه_اسدیان

سرم را به سمت بهزاد برگرداندم و مدادم را با عصبانیت روی میز انداختم:
«مرده‌شورت رو ببرن با این کمک کردنت! خسته‌م کردی با خمیازه کشیدن‌هات»
بهزاد که در عالَم خودش به سر می‌برد، با سروصدای من خواب از سرش پرید و چشم‌های قرمز و نیمه‌بازش را کاملاً گشود و با حیرت نگاهم کرد. گفتم:
«بلند شو برو داداش، تو اینجا نباشی من پرانرژی‌تر کار می‌کنم!»
بهزاد مثل این‌که تازه متوجه حرفم شده باشد، با تعجب گفت:
«چی شد کامران؟ چرا یه دفعه مثل جن‌زده‌ها شدی؟ ترسیدم بابا!»
به قیافه خواب‌آلویش نگاه کردم و دلم برایش سوخت. مانند بچه‌های دبستانی بود که مادرشان صبح زود به زور از خواب بیدارشان کرده تا به مدرسه بروند. با ملایمت گفتم:
«بلند شو برو بهزاد جان... بلند شو برو خونه‌ت... الان زنت هم منتظرته.»
«کار نقشه‌ها که هنوز تموم نشده!»
«خودم یه کاریش می‌کنم، چیز زیادی هم نمونده.»
بهزاد کتش را از روی دسته مبل برداشت و قبل از این‌که از در خارج شود، به سمت من برگشت و در حالی که با صدای بلند خمیازه می‌کشید، گفت:
«مطمئنی به کمک من احتیاج نداری؟»
از عصبانیت لبم را به دندان گرفتم. صدای خمیازه‌اش عصبانی‌ام می‌کرد. به‌زور لبخندی زدم و گفتم:
...

http://uupload.ir/files/0ipy_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2629

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸ناپدیدشدگان
▪️نویسنده: #کی_جی_ارر
▫️برنده جایزه داستان های کوتاه بی بی سی در سال 2016
🔹مترجم: #مرجان_همتی

18 سپتامبر، بوینس آیرس
اولش به قدر کافی ساده است: من خودم را در پارک پیدا کردم به این خاطر که به طور ناگهانی چیزی مرا به شدت ترغیب می کرد تا به موزه بروم.
مردم از شوک بازنشستگی صحبت می کنند. آنها از احتمال افسردگی عمیق هشدار می دهند. با این حال، این چیزی نیست که من برای خودم انتظار دارم. زندگی که من در طول سالیان متمادی در اینجا ساخته ام، صرف نظر از کارم مرا چیزی بیشتر از مشغول نگه می دارد و به همین خاطر این برای من عجیب می آید - این احساس نیرومندی و انگیزه برای بیدار شدن. مثل اینکه من فقط می توانم مانند یک داوطلب عصبی به سمت روز پیش بروم.
بی قراری من به طور فزاینده ای خود را به شکل تحرک و تکان های ناگهانی در می آورد. رک بگویم، تلاش خود را به صورت نیاز به ادرار کردن و مدفوع کردن نشان می دهد و خواستار اقدام فوری می شود. به خاطر همین بی قراری هاست که من خودم را در ساعتی نا معقول بر روی پله های موزه بدون هیچ توجیهی برای بودن در آنجا پیدا می کنم ...

http://uupload.ir/files/hbn_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2630

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸تاکسی آزادی
🔹#پویان_نوروزی

این همه آدم وسط این میدان بی صاحب چه گم کرده اند؟ همه ی روزی این شهر در همین یه گله جا قسمت می شود که همه مثل رخت چرک روی سر هم سوار شده اند؟ انگار همه کاسبند. وجب به وجب روی گِزگِز سرمایِ خیابان به کِرکِر افتاده اند. دلم نمی خواهد از میان این بلوا رد شوم. از وسط این آدم های تیغ دار. از بین چشم های وق زده ی غمبار. باد بهمن ماه روی صورتم زوزه می کشد. ضربان قلبم را روی شقیقه ها حس می کنم. از صدای بوق بی دریغ صدها ماشین که از فحش های کشدارشان کش دار تر است و به خیابان مصلوب شده اند حرصم در آمده. حتی وقتی ساکت می شوند هم صدای وزوز ممتدی توی مغزم ادامه دارد. آسمان همین نیم متر بالای سرم خفه شده و به رنگ آسفالت زیر پاست و به همان زبری.
ولی دیگر تمام شد. دو هفته ی دیگر همین ساعت رخت از اینجا کشیده ام و در آن سر دنیا غبار این ویرانه را هم از تن تکانده ام ...

http://uupload.ir/files/1qet_2.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2631

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹پست مدرن نشانه ای به هنگام یا نابه هنگام؟
🔸#عابدین_پاپی

نگارش و نگرش به یک موضوع که به عنوان خبری تازه ومفهومی فرآرونده بر جامعه سایه می افکند از چند ویژگی بهره مند است . نخست نگارشی درست و خوانا از آن موضوع است دوم نگرشی چند جانبه که حداقل خواننده بتواند با مضامینی تازه از آن موضوع مواجه شود و سوم شناخت ازایده های آن موضوع است به طوری که پشت بند هر نشانه ای چه به هنگام باشد و چه نا به هنگام یک ایده نهفته است . شناخت از یک ایده پذیرش آن ایده و یا احیانا" رد آن ایده را برای خواننده آسان تر می کند . بدین سان، در گفتار ذیل قصد و هدف ما نگارش و نگرشی ایده مند به موضوعی به نام « پست مدرن» می باشد که این فرآیند فکری تا چه اندازه به هنگام بوده و در چه مقدار نا به هنگام است و چه دلایلی دال بر نابه هنگامی آن و یا به هنگامی آن در یک جامعه وجود دارد و دیگر هدف ما تعیین نشانه های کلیدی مدرن و پست مدرن است که جامعه بتواند با در نظر گرقتن این شاخصه ها ،یک جریان و یا تفکر گفتاری و یا نوشتادی را بشناسد و در تمیز و تشخیص این دو مشخصه با کج فهمی و یا احیانا" چالش هایی مخاطره آمیز مواجه نگردد ...

http://www.uupload.ir/files/h5dp_a.p.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2632

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #سید_حمید_شریف_نیا

هنوز نامم
به تلنگری کسل
میان شب
از ستاره می‌افتد
میان این سپیده دنباله‌دار
و با جهش نبض
نشانه می‌گیرد
ماه را
عمود بر شقیقه‌ام تاباند
غریبه خواب را
که می‌گذرد
پریشان از معابد متروک
تا پیشانی بلندم
میان آیینه‌های شرقی
بر روی خاک
به خاکستری هندسی
بشکند

http://uupload.ir/files/bmci_1.jpg


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2633

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸روز تابستانی
🔹شعری از #مری_الیور
▪️ترجمه ی #فیروزه_محمدزاده و #سعید_جهانپولاد

📚مری الیور بانوی شاعر آمریکایی برنده جایزه ادبی پولیتزر درسن 83 سالگی و در خانه ویلایی خود بر اثر بیماری سرطان17 ژانویه 2019 درگذشت . به گزارش گاردین، مری اولیور که در شعرهایش بیشتر به مضمون طبیعت، حیات وحش می‌پرداخت و مورد تحسین منتقدین قرار داشت، در خانه‌اش در فلوریدا درگذشت. اشعار و آثار او صریح ، روان و ساده نگری و با لحن صمیمانه و در ستایش طبیعت و در تقبیح طمع،حرص و قدرت و بی‌نظمی و دیگر خصایص بد انسانی به شهرت رسیده ، یکی از مهم‌ترین ویژه گی سبک نوشتاری روان و ساده نویسی اش و از عناصر نشانه شناسی و زیست بومی و طبیعت انگاری که مورد استفاده اولیور بود که به ندرت آن را درباره انسان‌ها به کار می‌برد.حضور جانوران ، جغدها، پروانه‌ها، قورباغه‌ها و غازها، تغییرات فصول ، خورشید و ستاره بود.
ازجمله کتاب‌های شعر او می‌توان به «کاج سفید»، «باد غربی» و مجموعه منتخب «ستایش‌ها» اشاره کرد که در آخرین آن در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. او در سال ۱۹۸۴ جایزه پولیتزر را در بخش شعر دریافت کرد و در سال ۱۹۹۲ نیز جایزه ملی کتاب آمریکا را برای کتاب «مجموعه‌ شعرهای جدید و منتخب» به خود اختصاص داد.



چه کسی جهان را آفریده ؟
چه کسی قوچ و خرس سیاه را آفریده؟
چه کسی این خلبان _
منظورم دقیقا ملخ است _
را آفریده ؟
او که خود را
از لای چمن ها بیرون می کشد
که شهد شیرینی را
از پشت و روی دستانم می مکد
او که با چشم های بزرگ و
مرموزش می پاید
و در عین حال
با دست و پا زدنی « تقلایی»
بر زانوی خود می ایستد
و صورت خود را می لیسد وُ
پاک می کند
و همانطور
بالهایش را
می گشاید
و می پرد وُ
می چرخد

و من خوب نمی دانم
که این رفتار سپاسگزاری اوست
یا اینکه چگونه رفتاری است؟
وقتی یله می افتد روی چمنزار
و چگونه است که زانو می زند بر علفها،
و یا چگونه بی وقفه
خیز بر می دارد وُ
مسرور است؟
چگونه است که بی ارزشی وُ
موهبت وُ
همه اینها را با هم دارد
تمام روز ... تمام روز را
_ با این فکرها_
دارم اینگونه می گذرانم
با من بگویید
چه کار دیگری مانده
که باید بکنم؟
آیا این همه آن چیزی است
که رو به پایان دارد؟
و دارد چه زود به مرگ
به زوال
می پیوندد
بگویید با من
که می خواهم وُ
می توانم چگونه
زندگی ام را
با یک زندگی غیرطبیعی « غریزی»
و در عین حال با ارزشی
تاخت بزنم؟؟

http://uupload.ir/files/syld_4.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2634

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
📙 ۱۲مین شماره‌ی فصل‌نامه‌ی فرهنگی، هنری، ادبی و تاریخی "استارباد"؛ زمستان ۱۳۹۷.

📑 با پرونده‌ای برای "پیشگام شعر ناب خزر: محمدمهدی مصلحی".

🖊 با آثاری از:
سید علی صالحی، کاوه بیات، احمد محیط، فیروزه میزانی، محمود معتقدی، علی جهانگیری، حسین آتش‌پرور، حسین دیلم‌کتولی، عبدالرحمنَ فرقانی‌فر، محمد قاری، محمدحسین کبیر، شاپور اسلامی، علی توسلی، علیرضا ابن قاسم، علی بایزیدی، علی مومنی و... .

🆔 @piaderonews 👈
#معرفی_کتاب
#رنسانس_میانسالی
#مجموعه_شعر
#خسرو_بنایی
#نشر_واژتاب

🍁 شعری از این مجموعه :

نترسیدم
خانه از آسمان گچی اش تهی شود
ناگهان
دانستی پیش از آنکه عاطفه عصرگاهی مان
در حلقه ای سه نفره
مفقود شدنش را با حدس زلزله ای سرگرم کند
تو بودی
راوی مونث گونه های استخوانی
وسط معرکه
یک بی تفاوتی از من وخاطره مردگان موفق
که دسته جمعی هوار می کشیدند
بر آینده ای
که روی حرف های هر روزه ی ما سپری می شد

نه نمی شود به ارتعاش ترس در هنگام وقوعِ بوسه های اجباری
گفت : جزیره های خصوصی مان در بنادر آپارتمانی فرو می رود
و ندانستن
چقدر خوب و
گمراهی گاهی چقدر منصفانه است
وقتی تو نیستی و
بوسه روی استخوان پوک می شود
و
روز درون چای عصرانه
گس می ماند برای همیشه ...

🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعری دیگر از #خسرو_بنایی
📚مجموعه شعر #رنسانس_میانسالی
#نشر_واژتاب


در تو شنیدن هر روز صدای سنگ
عجیب نیست ؟
در تو شنیدن صدای فرو رفته در زغال که وقتی بر می گشت
روز آفتابی را از لبان ات پاک می کرد
من انسان ساده ای بودم و وقت فراغت با خدایم سرگرم می شدم
خدا می گفت : من صدای معدن چین ها را در اوایل اردیبهشت شنیده بودم
صدای آنها را که نمی دانستند رگه های گمشده هیچ نسبتی با شکوفه های آلو ندارند
خدا می گفت !
من منتظر آنها می مانم
معدن دار ها را می گفت
معدن هایی برای آنها می سازم
به وسعت سکوت ام
که هی بگردند و هی بگردند و هی بگردند و هی بگردند و هی
هی هی هی خدای دوست داشتنی بعد از آوار اردیبهشتی من

🆔 @piaderonews 👈