١)
ابرها را با نی
اسبها را با سرنا
زنها را با تازیانه میگریانند
مردان مغروری
که
با نیلبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه میگریند
٢)
سر بر سینهام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشتههای سپید مویم
ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانههای من نخواهد دید.
#علیشاه_مولوی
#شعر_امروز_ایران
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
ابرها را با نی
اسبها را با سرنا
زنها را با تازیانه میگریانند
مردان مغروری
که
با نیلبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه میگریند
٢)
سر بر سینهام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشتههای سپید مویم
ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانههای من نخواهد دید.
#علیشاه_مولوی
#شعر_امروز_ایران
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
بارها فکر کرده ام ما در سرنوشتمان رها میشویم و زمان سرانجام زندگی ما را آن طور که با نرمش و اصالت طبیعتمان و پاکی و نجابت اعتقادمان سازگار باشد ربط خواهد داد. انس و محبت مشترک ما، در واقع، پیروزی اعتقاد ما به همبستگی انسانهاست. من به تو اعتماد و اعتقاد دارم زیرا تو قسمتی از زندگی منی، تو ترانهای از سرود ایمان بزرگ منی. تو رفیق منی و همین کافی است که تا پایان زندگی باهم، رفیقانه همراه و همدل باشیم.
#مرتضی_کیوان
منتشر شده در کتاب مرتضی کیوان ۱۳۸۲ به کوشش شاهرخ مسکوب. تاریخ نامه ۱فروردین ۱۳۳۳. نامه خطاب به همسرش پوری سلطانی نوشته شده است
#خاطرات_و_نامه_ها
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
#مرتضی_کیوان
منتشر شده در کتاب مرتضی کیوان ۱۳۸۲ به کوشش شاهرخ مسکوب. تاریخ نامه ۱فروردین ۱۳۳۳. نامه خطاب به همسرش پوری سلطانی نوشته شده است
#خاطرات_و_نامه_ها
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
_زندگیام تباه شده است! خدای من چرا هنوز زنده ام؟
او ستارهٔ بخت خود را از آسمان هول داده بود اینک ستاره اش افول کرده و رد آن با ظلمت شب درآمیخته و در آن محو شده بود و دیگر به آسمان باز نخواهد گشت زیرا زندگی فقط یکبار اعطا میشود و دیگر هرگز تکرار نمیگردد. اگر میسرش میشد روزها و سالهای گذشته را بازگرداند دروغ را جایگزین حقیقت، کار را جایگزین بطالت و شادی را جایگزین ملال میکرد، به آنهایی که صفایشان را گرفته بود صفا باز میداد و خدا و انصاف را باز مییافت اما همه اینها همان قدر نامیسر بود که بازگرداندن ستاره به آسمان. و او این ناتوانی خود را درمییافت و دستخوش یاس میشد.
#چخوف ترجمه: #سروژ_استپانیان
#مجموعه_آثار_چخوف ۱۳۷۳, جلد سه، صفحه ۴۶۸
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
او ستارهٔ بخت خود را از آسمان هول داده بود اینک ستاره اش افول کرده و رد آن با ظلمت شب درآمیخته و در آن محو شده بود و دیگر به آسمان باز نخواهد گشت زیرا زندگی فقط یکبار اعطا میشود و دیگر هرگز تکرار نمیگردد. اگر میسرش میشد روزها و سالهای گذشته را بازگرداند دروغ را جایگزین حقیقت، کار را جایگزین بطالت و شادی را جایگزین ملال میکرد، به آنهایی که صفایشان را گرفته بود صفا باز میداد و خدا و انصاف را باز مییافت اما همه اینها همان قدر نامیسر بود که بازگرداندن ستاره به آسمان. و او این ناتوانی خود را درمییافت و دستخوش یاس میشد.
#چخوف ترجمه: #سروژ_استپانیان
#مجموعه_آثار_چخوف ۱۳۷۳, جلد سه، صفحه ۴۶۸
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
من چراغم، کشتنم را حاجت شمشیر نیست
می توان افشاند دامانی که بس باشد مرا
#طالب_آملی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
می توان افشاند دامانی که بس باشد مرا
#طالب_آملی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمههایت
به قصّه تو هم امشب، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه برای هدید به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه میطلبی هوشیاری از من سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشم هوشربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.
#حسین_منزوی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمههایت
به قصّه تو هم امشب، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه برای هدید به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه میطلبی هوشیاری از من سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشم هوشربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.
#حسین_منزوی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
خندهدار آن است که من با اینهمه زشتی، به زیبایی های بشری سخت حساس هستم. یک دختر خوشگل و یک کودک شاداب مرا خوشحال میکنند. لیکن به کودکان نزدیک نمیشوم، از بیم اینکه مبادا هراسان شوند. و با زنها خیلی کم تماس میگیرم. در اینجا متذکر شوم، حیوانات، که به آنها عشق و علاقهٔ زیاد دارم ابداً ترسی از من ندارند و خیلی زود با من انس میگیرند و من هم در کنار آنها احساس آرامش میکنم. در چشمان آنها هیچ چیز تحقیر کنندهای نسبت به خود نمیبینم؛ منحصراً محبت است محبتی که میخواهم. میگیرم و پس میدهم. آه چه دنیای خوبی میشد، و چقدر من در چنین جهانی خوشبخت بودم، اگر در آن آدمیان هم میتوانستند نگاه اسبها را داشته باشند.
#مادراپور
#روبر_مرل ترجمه: #مهدی_سمسار
انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۹, صفحه ۱۵
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
#مادراپور
#روبر_مرل ترجمه: #مهدی_سمسار
انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۹, صفحه ۱۵
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
از قُل قُل افتاد آنکه بر سر آتش نشسته بود تا بجوشد. اولین دیدار من با حاتم به سال ۱۳۹۰ بر میگردد. بوی زلالی میداد هرچند ننوشیده بود یک جرعه ی سیر از زندگی. آن روز در فرگشتِ شیدایی و شیفتگی مشترکی به نام کتاب غوطه خوردیم و از این سرِ نهر می پریدیم و از آن سر رود خارج میشدیم. پرسیدم خانه ات کجاست؟ گفت: «در غروب ساکن ام». عجب صفای گرمی داشت نگاهش، عجب زلالی ولرمی داشت کلامش، عجب آن روز، حاتم را یافتم و رفیق شدیم. امروز که خبرش را شنیدم، یاد شعر «کک کی» نیما افتادم. خدایت رحمت کند. حاتم از قُل قُل افتاد. آتش هنوز پابرجاست
▪️ سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
▪️ سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
حریم تشنـــــــــــه بستر در انتظار تنت بود
به سر؛ به شیوه هر شب؛ هوای داشتنـت بود.
سکـــــــوت ثانیه ها را صدای مرتعشی کشت
صدای سکســـــــــکه در؛ صدای آمدنت بود.
برهنه آمده بودی؛ ولـــــــــــی برهنگی من
نیازمند دمادم برهنــــــــــــه تر شدنت بود.
چه، التهاب غریبــــــی که وقت بال گشودن
میان آه ســـــــــــبک تر از آه یاسمنت بود.
رگان آیینه ها را پـــــــر از لهیب هوس کرد
سخاوتی که در آییــــــــــن دلفریفتنت بود.
به واژه های فریبـــــــــــا تو را فریب ندادم
زلالی غزلم عیــــــــن چشمه های تنت بود.
#پرویز_کریمی
#پرچین ۱۳۵۱
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
به سر؛ به شیوه هر شب؛ هوای داشتنـت بود.
سکـــــــوت ثانیه ها را صدای مرتعشی کشت
صدای سکســـــــــکه در؛ صدای آمدنت بود.
برهنه آمده بودی؛ ولـــــــــــی برهنگی من
نیازمند دمادم برهنــــــــــــه تر شدنت بود.
چه، التهاب غریبــــــی که وقت بال گشودن
میان آه ســـــــــــبک تر از آه یاسمنت بود.
رگان آیینه ها را پـــــــر از لهیب هوس کرد
سخاوتی که در آییــــــــــن دلفریفتنت بود.
به واژه های فریبـــــــــــا تو را فریب ندادم
زلالی غزلم عیــــــــن چشمه های تنت بود.
#پرویز_کریمی
#پرچین ۱۳۵۱
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
این جا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال؛ ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشیِ خوابها کم است!
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!؟
خدا به همراهت
#محمد_علی_بهمنی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال؛ ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشیِ خوابها کم است!
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!؟
خدا به همراهت
#محمد_علی_بهمنی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
خبر از نگاه تو دارم
بگذار
تماشا شوم
وقتِ عبور
تا تمام نشود
ادامهی تن تو.
#منصور_خورشیدی
#از_فکرهای_با_تو ۱۳۸۰
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
بگذار
تماشا شوم
وقتِ عبور
تا تمام نشود
ادامهی تن تو.
#منصور_خورشیدی
#از_فکرهای_با_تو ۱۳۸۰
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
آبی ست
آبی ست
نگاه او آبی ست
گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند
وقتی دست های مرا
در دست می گیرد
گردش خون را
در سرانگشت هایش
احساس می کنم
نبضش چنان به سرعت می زند
که گویی قلب خرگوشی را
در سینه اش
پیوند کرده اند
وسواس دوست داشتن
مرا به یاد ماهی قرمزی می اندازد
که در آب های تنگ بلور
به آرامی خواب رفته است
یک روز ماهی قرمز
از آب سبک تر خواهد شد
و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی ست و نه قرمز
از پنجره به باغ پرتاب خواهد کرد
تا باران خاکستری مرغان ماهیخوار
بر برگ های سپیدار و زردآلو فرو ریزد
قلب من
مانند قهوه خانه ی سرراه
یاد آور غربت است
هیچ مسافری را
برای همیشه
در خود جای نخواهد داد.
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
آبی ست
نگاه او آبی ست
گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند
وقتی دست های مرا
در دست می گیرد
گردش خون را
در سرانگشت هایش
احساس می کنم
نبضش چنان به سرعت می زند
که گویی قلب خرگوشی را
در سینه اش
پیوند کرده اند
وسواس دوست داشتن
مرا به یاد ماهی قرمزی می اندازد
که در آب های تنگ بلور
به آرامی خواب رفته است
یک روز ماهی قرمز
از آب سبک تر خواهد شد
و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی ست و نه قرمز
از پنجره به باغ پرتاب خواهد کرد
تا باران خاکستری مرغان ماهیخوار
بر برگ های سپیدار و زردآلو فرو ریزد
قلب من
مانند قهوه خانه ی سرراه
یاد آور غربت است
هیچ مسافری را
برای همیشه
در خود جای نخواهد داد.
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
میان ما آسمانی ست
که بال لکلکی
آن را خاکستری میکند
کدام قوس قزح
کدام قوس قزح از بال پرندهٔ آبی خواهد گذشت
تا آسمان
لاجوردی
مرطوب
و لاجوردی باشد
***
بعد از تو آسمان
دلگیر میگذرد
و بعدازظهر
معمولی
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که بال لکلکی
آن را خاکستری میکند
کدام قوس قزح
کدام قوس قزح از بال پرندهٔ آبی خواهد گذشت
تا آسمان
لاجوردی
مرطوب
و لاجوردی باشد
***
بعد از تو آسمان
دلگیر میگذرد
و بعدازظهر
معمولی
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
در چشمهای او هزاران درخت قهوه بود
که بیخوابی مرا
تعبیر مینمود
باران بود
که میبارید
و وی بود
که سخن میگفت
و من بود
که میشنود
آوای لیمویی لیمویی لیموییش را
وی میگفت:
قلبهای خود را باید عشق بیاموزی
و من میگفت:
عشق غولی ست
که در شیشه
نمیگنجد
***
باران بود
که بند آمده بود
و در بود
که باز مانده بود
و وی بود
که رفته بود
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که بیخوابی مرا
تعبیر مینمود
باران بود
که میبارید
و وی بود
که سخن میگفت
و من بود
که میشنود
آوای لیمویی لیمویی لیموییش را
وی میگفت:
قلبهای خود را باید عشق بیاموزی
و من میگفت:
عشق غولی ست
که در شیشه
نمیگنجد
***
باران بود
که بند آمده بود
و در بود
که باز مانده بود
و وی بود
که رفته بود
#کیومرث_منشی_زاده
#قرمز_تر_از_سفید ۱۳۷۰
#شاعر_ریاضی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
«آرزو میکنم سفری دراز با تو داشته باشم. به هر جا. به هر گوشهی جهان.
من در سفر میخواهم ترا دوست بدارم. میخواهم روزها با هم راه برویم. شبها در کنار آتش کوچک بالای تپههای بلند ترکیه بنشینیم و چای بنوشیم و حرف بزنیم من مطمئن هستم که کلی با هم مهربان خواهیم بود.
در آن روزها ما فرصت خواهیم یافت تا در سرنوشتی همخون شویم و شعرهایی بنویسیم که خیلی معصوم و ولگرد باشند.
تو باید تکّهیی از زندگیات را به من بسپاری.
من آن تکّه را به سفرهای دور میبرم.
به گشت های عجیب که آنقدر بینیاز شود، که تکّههای دیگر را فراموش کند و فقط بشود همهی تو.»
#پرویز_اسلامپور
بخشی از نامه پرویز اسلامپور به یدالله رویایی ۱۹۷۲
منتشر شده در کتاب نامه ها
#خاطرات_و_نامه_ها
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
من در سفر میخواهم ترا دوست بدارم. میخواهم روزها با هم راه برویم. شبها در کنار آتش کوچک بالای تپههای بلند ترکیه بنشینیم و چای بنوشیم و حرف بزنیم من مطمئن هستم که کلی با هم مهربان خواهیم بود.
در آن روزها ما فرصت خواهیم یافت تا در سرنوشتی همخون شویم و شعرهایی بنویسیم که خیلی معصوم و ولگرد باشند.
تو باید تکّهیی از زندگیات را به من بسپاری.
من آن تکّه را به سفرهای دور میبرم.
به گشت های عجیب که آنقدر بینیاز شود، که تکّههای دیگر را فراموش کند و فقط بشود همهی تو.»
#پرویز_اسلامپور
بخشی از نامه پرویز اسلامپور به یدالله رویایی ۱۹۷۲
منتشر شده در کتاب نامه ها
#خاطرات_و_نامه_ها
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
به من نگاه کن، نگاه کن
به بستر رگان من.
ببین چگونه موج میزند غمت میان آن،
چو گیسوان بافته.
ز پشت من گذر مکن،
که راه شوم دردها جانگزاست
و درد شیهه میکشد،
گذر مکن، نگه مکن،
که درد شیهه میکشد، میان بندبند نای استخوان تو
کجاست؟
کجاست جادههای خواب؟
کجاست راز سربهمهر خاموشی؟
کجاست شهر ناشناس عطرهای ناب؟
مرا میان جنگل بلور دستهای خود،
پناه ده.
به زهرِ مرگبارِ بوسه، التیام ده.
مرا، مرا، بِکش، بُکش،
نجات ده
تو ای فریب راستین!
و آنچه رفت و
رفت و
رفت،
رفت و در من است،
بر آب ده.
#نصرت_رحمانی
#اوازی_در_فرجام ۱۳۷۴
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
به بستر رگان من.
ببین چگونه موج میزند غمت میان آن،
چو گیسوان بافته.
ز پشت من گذر مکن،
که راه شوم دردها جانگزاست
و درد شیهه میکشد،
گذر مکن، نگه مکن،
که درد شیهه میکشد، میان بندبند نای استخوان تو
کجاست؟
کجاست جادههای خواب؟
کجاست راز سربهمهر خاموشی؟
کجاست شهر ناشناس عطرهای ناب؟
مرا میان جنگل بلور دستهای خود،
پناه ده.
به زهرِ مرگبارِ بوسه، التیام ده.
مرا، مرا، بِکش، بُکش،
نجات ده
تو ای فریب راستین!
و آنچه رفت و
رفت و
رفت،
رفت و در من است،
بر آب ده.
#نصرت_رحمانی
#اوازی_در_فرجام ۱۳۷۴
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشمش کبوتر دل من،
قلمروی ز برهنه ترین هواها داشت
و اشتیاق تبآلود بامهای بلند،
در آفتاب ز پرواز دور او میسوخت
ز روی پنجرهٔ من،
خیال او پر زد.
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.
#یدالله_رویایی
#از_دوستت_دارم ۱۳۴۷
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که در نهایت چشمش کبوتر دل من،
قلمروی ز برهنه ترین هواها داشت
و اشتیاق تبآلود بامهای بلند،
در آفتاب ز پرواز دور او میسوخت
ز روی پنجرهٔ من،
خیال او پر زد.
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.
#یدالله_رویایی
#از_دوستت_دارم ۱۳۴۷
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
پیراهن سپیدت
همیشه دامان فرشته ایست
که یک پرنده؛ در ابرهای آن گم میشود
***
ترا که مینامم
آنجا فراتر از لهجههام
زخمی آغاز میشود
که زخم خنجر نیست
زخم خیالهای کبود منست
وقتی که صدا و انتظارت را
بر گلوم میپیچم
و در ابر غش میکنم
#راحا_محمد_سینا
#مجله_فردوسی ۱۳۵۴
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
همیشه دامان فرشته ایست
که یک پرنده؛ در ابرهای آن گم میشود
***
ترا که مینامم
آنجا فراتر از لهجههام
زخمی آغاز میشود
که زخم خنجر نیست
زخم خیالهای کبود منست
وقتی که صدا و انتظارت را
بر گلوم میپیچم
و در ابر غش میکنم
#راحا_محمد_سینا
#مجله_فردوسی ۱۳۵۴
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
بی هیچ گناه
جهان در کسی تنهاست
و پرندگان سپیده
گم شده همنشینان یکدیگرند
که ناشیانه
تا شانههای عمری کوتاه
گودال میچینند؟!
#محمود_مومنی
#هراس_قلم_های_باز ۱۳۹۶
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
جهان در کسی تنهاست
و پرندگان سپیده
گم شده همنشینان یکدیگرند
که ناشیانه
تا شانههای عمری کوتاه
گودال میچینند؟!
#محمود_مومنی
#هراس_قلم_های_باز ۱۳۹۶
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
من آمدهام
تا به جای پنجههای مردهی پاییز
پنجههای زندهی تو را بپذیرم.
من آمدهام تازهتر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
#بیژن_الهی
#جوانی_ها (شعرهای ۴۱تا ۵۱). منتشر شده ۹۴
نحوه نویسش بیژن الهی رعایت شد
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
تا به جای پنجههای مردهی پاییز
پنجههای زندهی تو را بپذیرم.
من آمدهام تازهتر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
#بیژن_الهی
#جوانی_ها (شعرهای ۴۱تا ۵۱). منتشر شده ۹۴
نحوه نویسش بیژن الهی رعایت شد
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈