پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
294 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.32K files
8.85K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Gary Moore – One Day
🕊🎧

#موسیقی_جهان

🔘 ترانه ی #یک_روز از خواننده، موزیسین و گیتاریست صاحب سبک و محبوب ایرلندی #گری_مور ، از ترانه هایی است که ذرات درخشان #امید را واژه واژه مانند آبشاری از پولک های طلایی بر سرت می افشاند و بغضی شیرین را مهمان گلویت می کند.

نوستالژی زیبایی که با این ترانه به تو منتقل می شود عجیب با حال و هوای این روزهای آخر اسفند و غم سنگینی که ناخودآگاه در سینه حس می کنیم، سازگار است.

امیدوارم :

یک روز آفتاب بر همه ی ما بتابد، اشک هایمان را بدل به خنده کند و ... همه ی رویاهای شیرین مان رنگ واقعیت بگیرند ...

به امید آن روز ... ☀️




☀️ Track: On Day
☀️ Artist: #Gary_Moore
☀️ Album: Ballads & Blues 1982–1994
Compilation album by #Gary_Moore
☀️ Genre: #Blues_rock
1⃣9⃣9⃣4⃣
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درختانی که نخواستند بمیرند
و تحت هیچ شرایطی #امید به زنده ماندن را از دست ندادند.
به فردا امیدوار باشیم
https://t.me/joinchat/A0vKij_4324NrP6kOvXusA
Forwarded from زاویه ی دید (Mohammadali Najafi)
📝📝📝 وقتی فروغ از زن جذامی، امید گرفت!

✍️ احسان محمدی

فروغ فرخزاد در کارنامه هنری اش مستندی دارد به نام «خانه سیاه است» که با کمک #ابراهیم_گلستان سال 1342 در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت.

آن روزگار جذام بیماری خطرناکی بود. صورت فرد، دست و پا و اعصاب و حتی سیستم تنفسی اش تخریب می شد. مردم از جذامی ها وحشت داشتند، کسی با آنها غذا نمی خورد، عفونت چنان صورت شان را می بلعید که به نماد وحشت تبدیل می شدند و آنها را به جذام خانه می فرستادند.

فروغ توانست با جلب اعتماد جذامی ها در طول 12 روز به آنها نزدیک شود و از لحظه های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن شان فیلم بسازد.

خودش جایی می گوید یک روز زنی جذامی را دیدم که تقریباً چیزی به اسم صورت نداشت. تنها دهانش مثل حفره ای خالی باقی مانده بود. در گوشه ای آینه ای دستش گرفته بود و تلاش می کرد به همان حفره رژ بمالد و خودش را زیباتر کند. (نقل به مضمون)

هر وقت مثل این روزها وسط #تابستان هم احساس می کنم «زمستان است و سرها در گریبان است»، امیدم به تاراج رفته و آدم ها مدام می گویند: «ما مُرده ایم»، «دیگه امیدی نیست»، « ما بدبخت ترین مردم جهانیم»، «همه چیز داره نابود میشه و تلاش کردن بیخوده» و ... ذهنم می رود می نشیند کنار آن زن جذامی، زُل می زند به آینه و تلاشش را برای زیباتر شدن نگاه می کند...

آن زن با آن رُژ لب که لابد لای انگشت های فروریخته اش گرفته، برایم نماد امید است. نماد زندگی. اینکه «همیشه امیدی هست»، اینکه حتی تا آخرین نفس باز هم آدمی امیدوار است به رخ دادن یک اتفاق خوب، اینکه حتی در واژه #ناامیدی هم یک #امید زنده است!

با همه اتفاقات تلخ پیرامون مان، بیشتر ما دروغ می گوییم اگر ادعا کنیم از آن زن جذامی روزگار با ما نامهربان تر بوده. به جای تکثیر ناامیدی، به هم امید بدهیم.

ابراهیم گلستان در آن فیلم یک تک گویی فوق العاده دارد. می گوید: دنیا زشتی کم ندارد، زشتی‌های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است.

آدمی چاره ساز است، آدمی چاره ساز است... تن ندهیم به جُذام ناامیدی، به جُذام سیاهی، به جُذام یاس... به جای تزریق زهر ناامیدی به روح و جان هم، به فکر چاره باشیم... که آدمی چاره ساز است.

@ehsanmohammadi95
🕊 @zaviyyedid
http://up.upinja.com/nflok.jpg
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
🔥 خودش را آتش زد، مُرد! به همین راحتی؟!

✍️ #احسان_محمدی

▪️ خالی شدن واژه ها از معنی، ترسناک است. مثل عادی شدن خبر #مرگ آدم ها، مثل خو کردن به #فقر، مثل تن دادن به #ظلم، مثل عادی شدن بر باد رفتن #امید آدم ها، مثل به حاشیه رانده شدن#پاکدستی، مثل سرزنش شدن «وفاداری به وطن» و ...

▪️خبرگزاری ها نوشتند «فردی که مقابل شهرداری تهران #خودسوزی کرده بود 4 صبح امروز به دلیل ایست قلبی فوت کرد». همین؟! انگار نوشته باشند که مردی حین رد شدن از خیابان تصادف کرد، انگار خوانده باشیم که پای زنی در زمستان پیچ خورد، شکست! ... همین!

▪️هفته پیش این مرد درحالی‌که فرزند، همسر و برادرش نیز همراهش بودند، خودش را جلوی شهرداری تهران به آتش کشید. گفته شد او دو باب مغازه داشته و در اعتراض به جریمه های شهرداری دست به این اقدام زده است.

بهمن ۱۳۸۷ رسانه ها خبر دادند که یک جانباز جلوی مجلس شورای اسلامی دست به خودسوزی زده است. اتفاق تلخی که خیلی ها را دل آزرده کرد. اما آقای #لاریجانی رئیس مجلس با لحن مطمئنی اعلام کرد که جانباز نبود، معتاد بود!

▪️ همان روز در نشریه ای نوشتم: چه فرقی می کند؟ جانباز نبوده اما «انسان و هموطن» که بوده! چرا به جای حرف زدن در مورد هویت اش، نمی گویید چه شده که یک انسان به چنان درجه ای از خشم و ناامیدی رسیده که خودسوزی را به عنوان آخرین راه انتخاب کرده است؟.. پاسخ؟ هیچ!

▪️ در اعتراضات دی ماه 96 هم بیش از 20 نفر کشته شدند. فارغ از اینکه آنها را شورشی، فریب خورده، معترض، قهرمان سلحشور یا حتی با لحن خطای آن نماینده مجلس لاابالی بدانیم در گام نخست «انسان و هم وطن» بودند.

زاده و بالیده در این سرزمین. می خواستند زندگی کنند، کنار خانواده شان، بچه هایشان را بزرگ کنند و از سر شکم سیری و خوشی به خیابان نیامده بودند. حتی اگر خطا کرده بودند گلوله تاوان سنگینی بود. مرگ کف خیابان آن هم وقتی هنوز می شد زندگی کرد پایان تلخی بود.

▪️خاک این سرزمین، تشنه #باران است نه #خون! فرقی نمی کند از کدام سو خونی بریزد، خون هم وطن است، خون هم خانه است، خون همسایه است، خون انسان است...

▪️این سرزمین تشنه خون تازه نیست. تا پیش از این اگر دعا می کردیم که خون تازه نریزد روی پیاده روهای فقیر، روی آسفالت های دودگرفته، حالا خبر خودسوزی ها تن آدم را می لرزاند. اولین بار نیست، اما خدا کند که آخرین بار باشد.

▪️خودسوزی به هر دلیلی که صورت بگیرد، دهشتناک است. تصور لحظه ای که آتش، گوشت تن یک انسان را می بلعد و آن بوی تهوع آور در آسمان پراکنده می شود و ... نه هیچ انسانی سزاوار چنین سرنوشتی نیست.

▪️باید وقتی این واژه را می شنویم تن مان بلرزد. وحشت کنیم، دنبال توجیه اش نباشیم. هر کس هستیم و هر عنوانی که داریم نباید بگوییم حق داشت، نباید بگوییم به من چه؟ نباید بگوییم وقتی تن نداد به #قانون حقش بود...

▪️دعا کنیم همه سالم به خانه برگردند. ما اندازه کافی در همه این سال ها عزیز از دست داده ایم. سیاه پوشیده ایم...

▪️نگذاریم کلمه ها از معنی خالی شوند. اجازه ندهیم خبر خودسوزی یک هم وطن- حتی اگر قانون شکسته بود- تا این اندازه عادی و معمولی شود. یک انسان بود...
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
‏۳۰ شهریور روز جهانی یکی از ترسناک‌ترین نامها در دنیای پزشکی،" آلزایمر " است هر سه ثانیه یک نفر درجهان به آلزایمر مبتلا می شود شاید یک روز همدیگر را فراموش کنیم. کمی با هم مهربان باشیم
روزی گل میخک از پیچک پرسید
تو اسمت را یادت هست؟!
پیچک کمی به فکر فرو رفت و با کلی دلواپسی
که روی گونه هایش جمع شده بود
آرام گفت اسمم؟؟؟ میخک گفت اره اسمت
مگر فراموش کرده ای ؟
پیچک دوباره به فکر فرو رفت
و مثل قبل صورتش پراز اندوه و دلواپسی شد
و با یک لبخند تلخ گفت نمی دانم...!
به راستی اسمم چه بود؟
میخک دوباره گفت کمی بیشتر فکر کن
شاید از من چیزی در خاطرت مانده باشد
پیچک دوباره به فکر فرو رفت

و بعداز ساعتها دوباره گفت
اسمم را نمی دانم
اما این را خوب می دانم
ساعتها دور تا دور آغوشت عاشقانه می پیچیدم
و با هر نفسی که می کشیدم
دم گوشت می گفتم خیلی دوستت دارم


#امید_آذر

#روز_جهانی_آلزایمر
#سانسور


ایمانم را
به کلمه
از دست داده بودم

سانسور
آن را
به من پس داد!

#استانیسلاو_یرژی_لتس /لهستان
(از فکرهای اصلاح‌نشده؛گزیده‌ی آفوریسم‌ها)
برگردان: #امید_مهرگان




جامعه‌ای كه تحمل و مدارا و تفكر انتقادی و تنوع انديشه‌ها را تجربه نكرده، بلكه به حذف ارزش‌ها و گرايش‌ها و روش‌های مخالف عادت داشته است، هر پديده‌ای را با تركيبی از فرهنگ حذف و سياست سانسور محک می‌زند.
به ياری و در نتيجه‌ی همين تركيب «حذف و سانسور» است كه جامعه مثلا يكباره كور رنگ می‌شود. از ميان صدها رنگ طبيعی، و جلوه‌های گوناگون نور، جز به سه چهار رنگ تيره، به هيچ تجلی ديگری از طبيعت رنگ و نور توجه نشان نمی‌دهد.


#محمد_مختاری
#تمرين_مدارا
Faramooshiha
Omid Nemati
کوه‌ باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند...
#حمید_مصدق
#امید_نعمتی
🌸جهان زیبای ادبیات
🔻 وقتی فروغ از زن جذامی، امید گرفت!
✍️ #احسان_محمدی

▫️ #فروغ_فرخزاد در کارنامه هنری اش مستندی دارد به نام «خانه سیاه است» که با کمک #ابراهیم_گلستان سال 1342 در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت.

▫️ آن روزگار جذام بیماری خطرناکی بود. صورت فرد، دست و پا و اعصاب و حتی سیستم تنفسی اش تخریب می شد. مردم از جذامی ها وحشت داشتند، کسی با آنها غذا نمی خورد، عفونت چنان صورت شان را می بلعید که به نماد وحشت تبدیل می شدند و آنها را به جذام خانه می فرستادند.

▫️ فروغ توانست با جلب اعتماد جذامی ها در طول 12 روز به آنها نزدیک شود و از لحظه های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن شان فیلم بسازد.

▫️ خودش جایی می گوید یک روز زنی جذامی را دیدم که تقریباً چیزی به اسم صورت نداشت. تنها دهانش مثل حفره ای خالی باقی مانده بود. در گوشه ای آینه ای دستش گرفته بود و تلاش می کرد به همان حفره رژ بمالد و خودش را زیباتر کند. (نقل به مضمون)

▫️ هر وقت مثل این روزها وسط #تابستان هم احساس می کنم «زمستان است و سرها در گریبان است»، امیدم به تاراج رفته و آدم ها مدام می گویند: «ما مُرده ایم»، «دیگه امیدی نیست»، « ما بدبخت ترین مردم جهانیم»، «همه چیز داره نابود میشه و تلاش کردن بیخوده» و ... ذهنم می رود می نشیند کنار آن زن جذامی، زُل می زند به آینه و تلاشش را برای زیباتر شدن نگاه می کند...

▫️ آن زن با آن رُژ لب که لابد لای انگشت های فروریخته اش گرفته، برایم نماد امید است. نماد زندگی. اینکه «همیشه امیدی هست»، اینکه حتی تا آخرین نفس باز هم آدمی امیدوار است به رخ دادن یک اتفاق خوب، اینکه حتی در واژه #ناامیدی هم یک #امید زنده است!

▫️ با همه اتفاقات تلخ پیرامون مان، بیشتر ما دروغ می گوییم اگر ادعا کنیم از آن زن جذامی روزگار با ما نامهربان تر بوده. به جای تکثیر ناامیدی، به هم امید بدهیم.

▫️ ابراهیم گلستان در آن فیلم یک تک گویی فوق العاده دارد. می گوید: دنیا زشتی کم ندارد، زشتی‌های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است.

▫️ آدمی چاره ساز است، آدمی چاره ساز است... تن ندهیم به جُذام ناامیدی، به جُذام سیاهی، به جُذام یاس... به جای تزریق زهر ناامیدی به روح و جان هم، به فکر چاره باشیم... که آدمی چاره ساز است.
Forwarded from اتچ بات
🔹کتاب #انقلاب_امید، اثری نوشته #اریک_فروم است، که نخستین بار در سال ۱۹۶۸ به چاپ رسید. این کتاب، درست مانند عنوانش، اثری روح بخش است و مسائل مهم و جذابی را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد: تعریف امید، معنای واقعی انسان بودن، و اقدامات مورد نیاز برای ترویج انسانیت در جامعه ای که به شکلی روزافزون، در باتلاق انزوا و عدم ارتباط فرو میرود. این اثر، مخاطبین را به چالش می کشد تا از میان دو راه پیش روی انسانیت، یکی را انتخاب کنند:

- اولین راه که به جامعه ای کاملا ماشینی شده می انجامد و فرد در آن، به ابزاری در خدمت ماشین ها تبدیل میشود...
- یا راه دوم، که مسیر انسانیت است و امیدواری...

🔹کتاب انقلاب امید، به دلیل نثر خردمندانه و تاثیرگذار فروم، درکی جدید از معنای انسانیت و امید را به مخاطبین میبخشد.


🔴 امیدوار بودن چیست؟

🔹امیدوار بودن این است که موضوع امید، شیئی نباشد، بلکه موضوع آن زندگی پرتر، زنده و سرشار بودن، رهایی از بیزاری و ملال دائمی _ یا _ اگر اصطلاح مذهبی بوار بریم _ #رستگاری؛ یا _ اگر اصطلاح سیاسی به کار بریم _ #انقلاب باشد. چنین چشم داشتی #امید است. اما اگر کیفیت امید، حالتی انفعالی یا کنش پذیر و ببینم چه میشود باشد، چنین کیفیتی امید نیست. حقیقت این است که، در چنین صورتی امید، به پوششی برای وادادن یا یک ایدئولوژی محض تبدیل میشود.

🔹 #کافکا، امید واداده و انفعالی یا کنش پذیر را در داستان #محاکمه، با زیبایی تمام توصیف کرده است:

"" مردی بطرف دری می آید که به بهشت (قانون) منتهی میشود، و از دربان اجازه ورود میخواهد. دربان میگوید، فعلا نمیتواند اجازه ورود بدهد. با آنکه دری که به بهشت (قانون) منتهی میشود باز است، مرد فکر میکند بهتر است تا صدور اجازه ورود در انتظار بماند. بدینسان، مرد مینشیند، و روزها و سالها انتظار می کشد. مرد مرتبا اجازه ورود می طلبد، اما همیشه به او پاسخ داده میشود که فعلا وقت دخول فرا نرسیده است. مرد، طی این سالهای طولانی، دربان را زیر نظر میگیرد و حتی با شپش های یقه خز دربان هم مانوس میشود. عاقبت مرد، پیر میشود و در آستانه مرگ قرار میگیرد، و برای نخستین بار این سوال را بر زبان می راند:

" چرا طی این سالهای طولانی، هیچکس جز من اجازه ورود و دخول به بهشت را نطلبیده است؟ "

- دربان پاسخ میدهد:

" هیچکس جز شما نمیتواند اجازه ورود تحصیل کند؛ راستش را بخواهید این در مخصوص شما درست شده بود، و من اکنون آنرا میبندم " "".

🔹پیرمرد، پیرتر از آن بود که قضایا را دریابد... آخرین حرف با قرطاس بازان یا بوروکرات هاست؛ و اگر بگویند نه، مرد اجازه ورود ندارد. اگر امید مرد، امیدی انفعالی و واداده نبود، اجازه ورود می یافت؛ و اگر شجاعت نشان میداد و بوروکراتها یا قرطاس بازان را هیچ می انگاشت، شجاعتش آزادی او را ارمغان می آورد و مرد را به سرزمین روشنایی راهبر میشد. بسیاری از مردم، همانند پیرمرد کافکا هستند. چنین مردمی امید می ورزند، اما این امید، امیدی نیست که انگیزه قلبی داشته باشد، و تا زمانی که بوروکراتها به آنها اجازه دخول نداده اند، انتظار می کشند و باز هم انتظار می کشند.

🔹این نوع امید انفعالی با کنش پذیر قرابت زیادی با نوعی امید کلی دارد که به احتمال میتوان آنرا امیدواری به زمان توصیف کرد. زمان و آینده، در عداد عوامل اصلی چنین امیدی قرار میگیرند. انتظار وقوع حادثه در زمان حال نیست، بلکه حادثه باید یک لحظه دیگر، یک روز دیگر... اتفاق بیفتد، و حتی در یک دنیای دیگر - زیرا چه بسا پوچ است اگر خیال کنیم امید در این دنیا نیز بارور میشود. پشت چنین باوری، بت پرستی آینده، تاریخ و اخلاف و آیندگان قرار دارد؛ که با انقلاب فرانسه و مردانی چون #روبسپیر، که آینده را چون بتی میپرستید آغاز میشود. #روبسپیر میگفت:

" من کاری نمیکنم، من شکیبا و بی مقاومت می مانم. زیرا من چیزی نیستم و ناتوانم؛ اما آینده، و فرا رسیدن زمان، آنچه را که من قادر به رسیدن به آن نیستم، بارور خواهد ساخت. پرستش آینده، که شکل دیگری در پرستش پیشرفت در طرز فکر بورژوازی امروز است، دقیقا به معنای بیزاری و دوری از امید است. بجای کاری که میکنم، یا آدمی که هستم، بت ها، آینده، و اخلاف، بدون آنکه من کاری انجام دهم، خود چیزی به بار خواهند آورد ".
میهن
شجریان
"ایران خورشیدی تابان دارد"
در چهارگاه
آواز زنده نام استاد
#محمدرضا_شجریان
آهنگ: استاد
#حسین_علیزاده
شعر:
#احسان_طبری

#ایران خورشیدی تابان دارد
با جان پیوندی پنهان دارد
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
دل پاس پیمان دارد تا جان دارد
رسم فریاد و افغان بگذار
بانگ آزادی از جان بر دار
از خواب خواری گردید ایران بیدار
دل را چون دریا بر این طوفان بسپار
شوری دیگر در سر ماست
شوق اوجی در تن ماست
#آزادی دامن بگشا
آهنگی دیگر بسرا
از خود گذر کن
هر سو نظر کن
بنگر ایران را
نور تابان را
عصری نو شد
چهره بگشا
#جانانه_میهن، #افسانه_میهن
#امید ما را، #کاشانه_میهن
هیچ‌ کس به شما هشدار نداده بود زنانی که پای دویدنشان را بریده‌ اید، دخترانی به دنیا خواهند آورد که بال دارند...

#ایجوما_اومبینیو شاعر نیجریایی

Nobody warned you that the women whose feet you cut from running would give birth to daughters with wings...

#Ijeoma_Umebinyuo

🎨 #نقاشی
نام اثر:
#امید

نقاش:
#جرج_فردریک_واتس
خلق اثر: ۱۸۸۶ م.
محل نگهداری: موزه ی تیت مدرن، لندن


توضیح اثر:
زنی جوان چنگی را می نوازد که تنها یک تارِ آن باقی‌ مانده است. زن برای شنیدن آوای چنگ، گوش خود را به چنگ نزدیک می کند تا صدای ضعیف موسیقیِ خود را بشنود.
Tonge Bi maahi
Omid Nasri
#آهنگ (تنگ بی ماهی)
#امید_نصری

باز، دلتنگی چترشو کرده باز
زیباترین روحیه‌ی سنتی ما، عشق به بهار و نوروز است و ما مردم، علی‌رغم این‌ همه مصیبت و مصیبت‌‌زدگی چه استعدادی برای
زندگی و شادمانی داریم
.

#محمود_دولت_آبادی
#بهار
#امید
پ.ن:هر نو شادی انگیز است وطبیعت بشر تغییر را می پسندد.کار شگفت انگیز خیام درک این تغییر و تدوین تقویم خورشیدی است که براساس گردش زمین وبا محاسبه ای دقیق صورت گرفته است.
Ham Ghatâr
Pallett Band
با من بیا تا بهار...

🎶 #موسیقی
#هم‌_قطار
گروه #پالت
#امید_نعمتی

آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است

#سعدی
Ham Ghatâr
Pallett Band
با من بیا تا بهار...

🎶
#موسیقی
#هم‌_قطار
گروه
#پالت
#امید_نعمتی

آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است

#سعدی
۰