#یادداشت_های_پریشانی
- ما و حقیقت
پیشینیان معرفتاندیش ما قرنهاست در جستجوی حقیقت زیستهاند و در این راه از خویش یادگارانی برای پسینیان برجانهادهاند.
شاید کلیدیترین واژهی ایشان در بارهی حقیقتجویی «کشف» باشد.
نکتهی جالب دیگر این است که هیچیک ایشان از «رسیدن» به حق و حقیقت سخن نگفته. اعاظم بزرگان این سلسله همیشه از «تقرب» و «قرب» به حقیقت سخن گفتهاند. و این یعنی حقیقت به صورت مطلق دست نیافتنی است و هرادعا در این باب نشان از گمراهی دارد. سهراب سپهری نیز بیشک در این حوزه با نظرات معرفت اندیشان ایرانی آشنا بوده است که آن سطرهای پر مفهوم را بیان کرده؛
- نه وصل ممکن نیست،
همیشه فاصلهای هست...
این دو محور از قطبهای منظومهی معرفتی ایرانیان است و حکایتکر نکاتی بسیار قابل توجه.
اینکه رابطهی انسان با حقیقت در درجهی نخست از جنس کشف یعنی بر آنچه حقیقت است پردههایی کشیده شده و جویندهی حقیقت باید آن پردهها را کنار بزند.
اما در این میان نکتهای شگفت وجود دارد. پردهها نه بر حقیقت که بر/در چشم ماست. بنابراین؛
۱- حقیقت آشکار است
۲- حقیقت آشکار در پس پرده است
۳- پردهها در ماست نه بر حقیقت..
از اساطیر ایران باستان تا سخنان بعدی ایرانیان از دیوان و موانعی سخن رفته که مانع پیوند انسان با حقیقت میشوند.
دیو خشم و آز بزرگترین و خطرناک ترین دشمنان انسان اهورا_زادند یا دروغ نخستین و بزرگترین خطایی است که انسان میتواند انجام دهد.
بدین قرار میتوان گفت اگر پس از اسلام معرفت اندیشان ایرانی از پرده سخن گفته اند منظورشان همین رانههای درونی انسان است که از قضا بیشمار هم تلقی شدهاند.
مثلن مولانا در شرح حال آن شاگرد چپچشم که یک شیشه را دو شیشه میدید(دوگانه بین بود) سرانجام میگوید:
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند....
نفرت بسیار مهارناشدنی (خشم) یا میل بسیار کنترل نشدنی (شهوت) موجب کژی چشم ما و در نتیجه دوبیتی میشود این سکه با دو روی خشم و شهوت موجب میشود روح انسان از طالب راستیبودن (استقامت) به چیزی دیگر تبدیل شود. در اینجا استقامت نه به معنای ایستادن مرسوم و مقاومت که طلب ایستادن در راه راست است چرا که صفت فاعلی مستقیم و «صراط مستقیم» مأخوذ از این باب است.
به هر حال در جای جای آثار معرفتاندیشان ما و به ویژه مثنوی از این پرده ها بسیار سخن رفته است. حسد ، خودحقپنداری و در نتیجه خودپرستی و خودبرترانگاریاش ، اشتهار و میل به دیده شدن و ستایش و تایید شدن از سوی دیگران، میل به جاه و مقام و..( جالب است در واژهی میل مفهوم کژی نهفته است سما وقتی به سوی چیزی مایل میشوید در واقع از مسیرتان کج میشوید ) از دیگر پردههایی است که بر چشم جان و روان ما افتادهاند و کنار زدن اینها خویشکاری انسان معرفتاندیش در راه حقیقتجویی است.
این دیو یا پرده تعبیر دیگری هم دارد که بزرگان معرفتاندیش ما از آن با نام عالم یاد کرده اند. از اینجا تا غایب الغیوب ( حقیقت مطلق) هجده هزار عالم وجود دارد. واضح است در صورت تصدیق این سخن اولن دانستهایم این عدد هجده هزار اشارتی به بی انتها بودن راه دارد و دوم اینکه هرکدام از آن پردهها در واقع یک عالم است یک منطومه است با اجزای متعدد و متنوع که دارد کار میکند و بدین قرار گذار از این عوالم چندان ساده نیز نیست و شرط اصلی این گذشتن شناخت دقیق مناسبات و قوانین این عوالم و یافتن راه دقیق غلبه بر این قوانین است...
دربارهی محال بودن دستیابی به حقیقت و عدم احاطهی انسان به حقیقت باز جای سخن هست...
#محسن_یارمحمدی
جستوجوگر تاریخ و فرهنگ ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- ما و حقیقت
پیشینیان معرفتاندیش ما قرنهاست در جستجوی حقیقت زیستهاند و در این راه از خویش یادگارانی برای پسینیان برجانهادهاند.
شاید کلیدیترین واژهی ایشان در بارهی حقیقتجویی «کشف» باشد.
نکتهی جالب دیگر این است که هیچیک ایشان از «رسیدن» به حق و حقیقت سخن نگفته. اعاظم بزرگان این سلسله همیشه از «تقرب» و «قرب» به حقیقت سخن گفتهاند. و این یعنی حقیقت به صورت مطلق دست نیافتنی است و هرادعا در این باب نشان از گمراهی دارد. سهراب سپهری نیز بیشک در این حوزه با نظرات معرفت اندیشان ایرانی آشنا بوده است که آن سطرهای پر مفهوم را بیان کرده؛
- نه وصل ممکن نیست،
همیشه فاصلهای هست...
این دو محور از قطبهای منظومهی معرفتی ایرانیان است و حکایتکر نکاتی بسیار قابل توجه.
اینکه رابطهی انسان با حقیقت در درجهی نخست از جنس کشف یعنی بر آنچه حقیقت است پردههایی کشیده شده و جویندهی حقیقت باید آن پردهها را کنار بزند.
اما در این میان نکتهای شگفت وجود دارد. پردهها نه بر حقیقت که بر/در چشم ماست. بنابراین؛
۱- حقیقت آشکار است
۲- حقیقت آشکار در پس پرده است
۳- پردهها در ماست نه بر حقیقت..
از اساطیر ایران باستان تا سخنان بعدی ایرانیان از دیوان و موانعی سخن رفته که مانع پیوند انسان با حقیقت میشوند.
دیو خشم و آز بزرگترین و خطرناک ترین دشمنان انسان اهورا_زادند یا دروغ نخستین و بزرگترین خطایی است که انسان میتواند انجام دهد.
بدین قرار میتوان گفت اگر پس از اسلام معرفت اندیشان ایرانی از پرده سخن گفته اند منظورشان همین رانههای درونی انسان است که از قضا بیشمار هم تلقی شدهاند.
مثلن مولانا در شرح حال آن شاگرد چپچشم که یک شیشه را دو شیشه میدید(دوگانه بین بود) سرانجام میگوید:
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند....
نفرت بسیار مهارناشدنی (خشم) یا میل بسیار کنترل نشدنی (شهوت) موجب کژی چشم ما و در نتیجه دوبیتی میشود این سکه با دو روی خشم و شهوت موجب میشود روح انسان از طالب راستیبودن (استقامت) به چیزی دیگر تبدیل شود. در اینجا استقامت نه به معنای ایستادن مرسوم و مقاومت که طلب ایستادن در راه راست است چرا که صفت فاعلی مستقیم و «صراط مستقیم» مأخوذ از این باب است.
به هر حال در جای جای آثار معرفتاندیشان ما و به ویژه مثنوی از این پرده ها بسیار سخن رفته است. حسد ، خودحقپنداری و در نتیجه خودپرستی و خودبرترانگاریاش ، اشتهار و میل به دیده شدن و ستایش و تایید شدن از سوی دیگران، میل به جاه و مقام و..( جالب است در واژهی میل مفهوم کژی نهفته است سما وقتی به سوی چیزی مایل میشوید در واقع از مسیرتان کج میشوید ) از دیگر پردههایی است که بر چشم جان و روان ما افتادهاند و کنار زدن اینها خویشکاری انسان معرفتاندیش در راه حقیقتجویی است.
این دیو یا پرده تعبیر دیگری هم دارد که بزرگان معرفتاندیش ما از آن با نام عالم یاد کرده اند. از اینجا تا غایب الغیوب ( حقیقت مطلق) هجده هزار عالم وجود دارد. واضح است در صورت تصدیق این سخن اولن دانستهایم این عدد هجده هزار اشارتی به بی انتها بودن راه دارد و دوم اینکه هرکدام از آن پردهها در واقع یک عالم است یک منطومه است با اجزای متعدد و متنوع که دارد کار میکند و بدین قرار گذار از این عوالم چندان ساده نیز نیست و شرط اصلی این گذشتن شناخت دقیق مناسبات و قوانین این عوالم و یافتن راه دقیق غلبه بر این قوانین است...
دربارهی محال بودن دستیابی به حقیقت و عدم احاطهی انسان به حقیقت باز جای سخن هست...
#محسن_یارمحمدی
جستوجوگر تاریخ و فرهنگ ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#سرزمین_انسداد
همیشه باور داشتهام آنچه نمود عینی دارد ، هرآنچه در ساحت #نمود شخصی یا گروه و جامعهای تظاهر مادی دارد بیشک رهنمون است به #بودی و بودهایی که در عرصهی بزرگتر درون و عالم نهان خانه دارد.
من سالهاست؛ - دست کم برای خودم- ایران را به همت عجیب آقایان «سرزمین انسداد» نامیدهام و جدای از هزار دلیل عینی در عرصه های اجتماع و فرهنگ و رسانه و ورزش و... همیشه مخاطب را به ولع سیری ناپذیر و آزمندی بی درمان عدهای کاسب ارجاع دادهام که از تمام مظاهر توسعه ( نه مفاهیم آن) سد سازی را یاد گرفته اند و از قضا خوب هم یاد نگرفتهاند.
برای اثبات این نظر نگاهی به تعداد سدهای ساخته شده در قرن حدود هفتاد سال گذشته بیندازید.
اکنون برخی آقایان با شور و شعف کف میزنند که حدود ۶۷۲ سد داریم که حدود ۲۱۰ انها در سطح ملی تعریف و اجرا شدهاند ( کشوری بی آب و ۲۱۰ سد؟! ) از این تعداد ساخت ۱۹ سد طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ صورت گرفته و الباقی در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۲. یعنی حدود ۱۹۰ سد بزرگ طی ۴۰ سال ساخته شده است. جالب است بدانیم که حدود یک سوم این سدها در زمان ریاست معجزهی هزارهی سوم به بهره برداری رسیده از جمله بزرگترین آبشورکن جهان (سد گتوند) و جالب تر اینکه اکنون ۱۲۰ سد در حال ساخت و ۱۷۶ سد در دست مطالعه است.
من به عنوان یک شهروند معمولی طبیعتن حوزه ی تخصصم سد و سدسازی نیست اما خوانده و شنیده و دیده ام بسیاری از اهالی فن سالهاست دارند فریاد میکشند که نکنید و گوشهای کر نمیشنوند کشورهایی که روزگاری غول سدسازی بودهاند مشغول خراب کردن سدها هستند و نمیبینند و اثرات گوناگون و ویرانگر زیست محیطی آشکار شده و کاری نمیکنند.
حال نتیجه ی ابتدایی را به یاد بیاورید آیا آنان که پول و قدرت در دست دارند و جز سد سازی کار دیگری نمیدانند همین سدسازی ها را در عرصات بزرگ جان و روح و روان این سرزمین اجرا نکردهاند؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سرزمین_انسداد
همیشه باور داشتهام آنچه نمود عینی دارد ، هرآنچه در ساحت #نمود شخصی یا گروه و جامعهای تظاهر مادی دارد بیشک رهنمون است به #بودی و بودهایی که در عرصهی بزرگتر درون و عالم نهان خانه دارد.
من سالهاست؛ - دست کم برای خودم- ایران را به همت عجیب آقایان «سرزمین انسداد» نامیدهام و جدای از هزار دلیل عینی در عرصه های اجتماع و فرهنگ و رسانه و ورزش و... همیشه مخاطب را به ولع سیری ناپذیر و آزمندی بی درمان عدهای کاسب ارجاع دادهام که از تمام مظاهر توسعه ( نه مفاهیم آن) سد سازی را یاد گرفته اند و از قضا خوب هم یاد نگرفتهاند.
برای اثبات این نظر نگاهی به تعداد سدهای ساخته شده در قرن حدود هفتاد سال گذشته بیندازید.
اکنون برخی آقایان با شور و شعف کف میزنند که حدود ۶۷۲ سد داریم که حدود ۲۱۰ انها در سطح ملی تعریف و اجرا شدهاند ( کشوری بی آب و ۲۱۰ سد؟! ) از این تعداد ساخت ۱۹ سد طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ صورت گرفته و الباقی در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۲. یعنی حدود ۱۹۰ سد بزرگ طی ۴۰ سال ساخته شده است. جالب است بدانیم که حدود یک سوم این سدها در زمان ریاست معجزهی هزارهی سوم به بهره برداری رسیده از جمله بزرگترین آبشورکن جهان (سد گتوند) و جالب تر اینکه اکنون ۱۲۰ سد در حال ساخت و ۱۷۶ سد در دست مطالعه است.
من به عنوان یک شهروند معمولی طبیعتن حوزه ی تخصصم سد و سدسازی نیست اما خوانده و شنیده و دیده ام بسیاری از اهالی فن سالهاست دارند فریاد میکشند که نکنید و گوشهای کر نمیشنوند کشورهایی که روزگاری غول سدسازی بودهاند مشغول خراب کردن سدها هستند و نمیبینند و اثرات گوناگون و ویرانگر زیست محیطی آشکار شده و کاری نمیکنند.
حال نتیجه ی ابتدایی را به یاد بیاورید آیا آنان که پول و قدرت در دست دارند و جز سد سازی کار دیگری نمیدانند همین سدسازی ها را در عرصات بزرگ جان و روح و روان این سرزمین اجرا نکردهاند؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- نامها درهایی است به جهان بعدی ما..
... و همچنان از منظر من انسان ، زبان است و تغییر زبان، تغییر او و دگرگونی جهان است.
نخستین نمود زبان «نام» است. این است که قرآن از «علّم آدم اسماء کلها» سخن میگوید. نام در اینجا شناخت و معرفت آدمی به اشیاء و امور است از ازل تا ابد و همین است که آن آیهی شریف داشتن دانش را محکی میکند برای سنجش صداقت فریشتهگان.. و این ادمی است که توان «انباء» و نبوت مییابد و نبیّ فرشتهگان نیز حساب میشود.
انسان زبان است زبان نام است نام دانایی و اشراف است و این است که خرد و کلان انسانها به ویژه تمامیت طلبان انسان سوز در پی تغییر نام اشیاء و امورند. آنها میدانند که با تغییر نامها، میتوان جهان انسان را تغییر داد.
مثلن در کشور ما سالهاست نام «ربا» را به سود تغییر داده اند این تغییر نام در ماهیت و تاثیر آن پدیدهی شوم تغییری نمیگذارد اما با معقول جلوه دادن یک عمل شنیع آن را عادی میکند و سود دری میشود که آنسویاش دوزخ بیعدالتی و تبعیض و فقر و.... است.
وقتی به جای «رشوه» زیرمیزی ، حقالسهم ، شیرینی و یا هرچیز دیگری میگوییم ماهیت آن عمل تغییر نمیکند اما جهان ما تغییر میکند.
تلاش برای تغییر جهان ما از راه زبان و تغییر نام از سوی اهالی قدرت در هر سطح سیستماتیک است اما همین اتفاق در میان مردم وجود دارد و از سر غفلت ، جهل و بی خردی است...
بگذارید مثالی از جهان شخصی بسیاری مان طرح کنم. در نوجوانی ما ارتباط جوانان دختر و پسر ذیل نام «نامزد» تعریف میشد. به شکوه نام و اهمیتش در این واژه دقت کنید ؛ نام کسی بر کسی زدهمیشد. یادم هست وقتی عدهای قلیل از بچهها از « دوست دختر » میگفتند چقدر برای برخیمان چندش آور بود. این واژه از فرهنگ جنسیتزدهی غرب جهیده بود توی دهن نوجوانان .. و ما چرا ناراحت بودیم ؟ میگفتیم : خب بگویید: نامزد میگفتند: نه این نامزدی نیست یک رابطه است که ...
میگفتیم : خب بگویید : دوست میگفتند: نه دیگه این دوستی نیست و ما سالها حیران بودیم که این نام قرار است دری باشد به کدام دوزخ؟!
هنوز درگیر «دوست دختر» «دوست پسر» بودیم که «رل» افتاد در دهان بچه هامان داشتیم «رل» را بررسی میکردیم از «کراش» گفتند و «دیت»... داریم تلفظ اینها را یاد میگیریم مردم از «پارتنر» میگویند ...
جهان دارد با سرعتی جنون آمیز عوض میشود آقا اما نه با ابزار که با تغییر نام ها....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- نامها درهایی است به جهان بعدی ما..
... و همچنان از منظر من انسان ، زبان است و تغییر زبان، تغییر او و دگرگونی جهان است.
نخستین نمود زبان «نام» است. این است که قرآن از «علّم آدم اسماء کلها» سخن میگوید. نام در اینجا شناخت و معرفت آدمی به اشیاء و امور است از ازل تا ابد و همین است که آن آیهی شریف داشتن دانش را محکی میکند برای سنجش صداقت فریشتهگان.. و این ادمی است که توان «انباء» و نبوت مییابد و نبیّ فرشتهگان نیز حساب میشود.
انسان زبان است زبان نام است نام دانایی و اشراف است و این است که خرد و کلان انسانها به ویژه تمامیت طلبان انسان سوز در پی تغییر نام اشیاء و امورند. آنها میدانند که با تغییر نامها، میتوان جهان انسان را تغییر داد.
مثلن در کشور ما سالهاست نام «ربا» را به سود تغییر داده اند این تغییر نام در ماهیت و تاثیر آن پدیدهی شوم تغییری نمیگذارد اما با معقول جلوه دادن یک عمل شنیع آن را عادی میکند و سود دری میشود که آنسویاش دوزخ بیعدالتی و تبعیض و فقر و.... است.
وقتی به جای «رشوه» زیرمیزی ، حقالسهم ، شیرینی و یا هرچیز دیگری میگوییم ماهیت آن عمل تغییر نمیکند اما جهان ما تغییر میکند.
تلاش برای تغییر جهان ما از راه زبان و تغییر نام از سوی اهالی قدرت در هر سطح سیستماتیک است اما همین اتفاق در میان مردم وجود دارد و از سر غفلت ، جهل و بی خردی است...
بگذارید مثالی از جهان شخصی بسیاری مان طرح کنم. در نوجوانی ما ارتباط جوانان دختر و پسر ذیل نام «نامزد» تعریف میشد. به شکوه نام و اهمیتش در این واژه دقت کنید ؛ نام کسی بر کسی زدهمیشد. یادم هست وقتی عدهای قلیل از بچهها از « دوست دختر » میگفتند چقدر برای برخیمان چندش آور بود. این واژه از فرهنگ جنسیتزدهی غرب جهیده بود توی دهن نوجوانان .. و ما چرا ناراحت بودیم ؟ میگفتیم : خب بگویید: نامزد میگفتند: نه این نامزدی نیست یک رابطه است که ...
میگفتیم : خب بگویید : دوست میگفتند: نه دیگه این دوستی نیست و ما سالها حیران بودیم که این نام قرار است دری باشد به کدام دوزخ؟!
هنوز درگیر «دوست دختر» «دوست پسر» بودیم که «رل» افتاد در دهان بچه هامان داشتیم «رل» را بررسی میکردیم از «کراش» گفتند و «دیت»... داریم تلفظ اینها را یاد میگیریم مردم از «پارتنر» میگویند ...
جهان دارد با سرعتی جنون آمیز عوض میشود آقا اما نه با ابزار که با تغییر نام ها....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی
- یادداشتی پس از چند هفته
( یاد آر ز شمع مرده یاد آر ...)
معلوم است که من جامعه شناس در معنای مرسومش نیستم نه تحصیلات دانشگاهیاش را دارم نه پژوهش های شخصی اش را اما از کتابهای این حوزه خوانده ام و به خود اجتماع و جامعه و... به عنوان یک ابژه از زوایای مختلف نگریسته ام تا بدانم مثلن جامعه چیست ؟ اجتماع چه فرقی با جامعه دارد؟ ربط تاریخ و جغرافیا با اینها چیست؟! اینها در رابطه به انسان، در قامت یک فرد و جمعهای کوچک و بزرگ یکسره فاعلند یا منفعل هم هستند؟! جامعه یا اجتماعی به نام ایران داریم؟! مختصاتش چیست ؟! ظرف و مظروفش چیست؟ چهگونه است ؟چراست؟ و...
و در تمام این #سیر_بی_مسیر اصلی ترین تلاشم ایستادن در موقف انصاف بوده است و عدل ..
انصاف و عدل را هم اینگونه تعریف کرده ام انصاف از نصف است و عدل به معنای میانه است. کسی بهتر می تواند ببیند و نهایتا نتیجه بگیرد یا قضاوت کند که در #میانه بایستد. چه در مقام شاهد و چه قاضی آن کس که فاصله اش را بین دو چیز یا چند چیز تعیین کند درست تر می بیند و عدل و عادل بودن خدا را نیز همینگونه برای خودم شرح داده ام که فاصلهی او با همه چیز یک اندازه است پس همین است که داناترین است و طبعا قاضیترین و البته که یافتن و ایستادن در چنین #موقفی کاری است کارستان کاری که از دست خدا برمیآید. عدل ثمره ی علم است و علم در اینجا تمام داناییها از تمام جنس هاست مطالعه ، تجربه ، دریافت و تحلیل ، شهود و...
و منظورم ازین سخنان باز تکیه بر عادل شدن و منصف شدن است بلاشک. بویژه در نگاه به جامعه و اجتماع ایرانی..
این سرزمین و تاریخ و فرهنگ و... ویژهگیهای خاصی دارد ( نیاز است بگویم همچون هر سرزمین و تاریخ و ... دیگری؟!) و یکیش مبارزه با تاریکی ستم است. و این مبارزه قرنها قرن است که در بستر این دیار در جریان است و توجه به تاریخ این مبارزه قطعا کمک حال همه ی ماست.
بررسی ابعاد مختلف و دسته بندی و نامگذاری انواع مبارزه ها ظلم ستیزانه طبعا کار یک جامعه شناس خبره است اما تجارب من میگوید در بررسی این ظلم ستیزی باید مراقب باشیم خود یا دوره ای خاص یا افرادی خاص را آغازگر ،ادامه دهنده یا همه کاره ی این مبارزه ندانیم.
آفتی که بسیاری بسیاران را تباه کرده هم دارندهگان چنین موقفی را هم مردم بیپناه این سرزمین را ...
درست است من تاریخ دارد ، ما درقامت یک خانواده و گروه و نهایتا یک تبار و تیره و ... تاریخ دارد اما هیچکدام از اینها به تنهایی تاریخ یک دیار نیست. تمام اینها است که تاریخ مثلن ظلم ستیزی ایرانیان را آشکار می کنم. هرگز قصد نفی تاریخ مبارزه ی فلان شخص یا فلان گروه و فلان جنس در کار نیست سخن برسر جامع دیدن او یک پیکرهی بزرگ این موجودی است که به گمان من هنوز زنده است و خوب هم زنده است.
تاریخ دست کم ۱۳۰ ساله ی اخیر این دیار نشان میدهد همهی آنان که تلاش کرده اند سند مبارزه با ظلم را به نام یک شخص یا دسته و.. بزنند سرانجام خودشان بزرگترین ظالمان و سیاهترین ستمگران شدهاند.
در بررسی آزادیخواهی و ستم ستیزی ایرانیان کمال بی انصافی است که از یاد ببریم یاد هزاران هزار مبارز راه آزادی و عدالت را که طی سالیان در هر قوم و تیره و تبار با هر نوع بودن و زبان در گمنامی شان شعله ی رشد و آزادیخواهی را روشن نگهداشته اند و شمعهایی که از قضا در همان گمنامی خاموش شده اند یا خاموششان کرده اند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- یادداشتی پس از چند هفته
( یاد آر ز شمع مرده یاد آر ...)
معلوم است که من جامعه شناس در معنای مرسومش نیستم نه تحصیلات دانشگاهیاش را دارم نه پژوهش های شخصی اش را اما از کتابهای این حوزه خوانده ام و به خود اجتماع و جامعه و... به عنوان یک ابژه از زوایای مختلف نگریسته ام تا بدانم مثلن جامعه چیست ؟ اجتماع چه فرقی با جامعه دارد؟ ربط تاریخ و جغرافیا با اینها چیست؟! اینها در رابطه به انسان، در قامت یک فرد و جمعهای کوچک و بزرگ یکسره فاعلند یا منفعل هم هستند؟! جامعه یا اجتماعی به نام ایران داریم؟! مختصاتش چیست ؟! ظرف و مظروفش چیست؟ چهگونه است ؟چراست؟ و...
و در تمام این #سیر_بی_مسیر اصلی ترین تلاشم ایستادن در موقف انصاف بوده است و عدل ..
انصاف و عدل را هم اینگونه تعریف کرده ام انصاف از نصف است و عدل به معنای میانه است. کسی بهتر می تواند ببیند و نهایتا نتیجه بگیرد یا قضاوت کند که در #میانه بایستد. چه در مقام شاهد و چه قاضی آن کس که فاصله اش را بین دو چیز یا چند چیز تعیین کند درست تر می بیند و عدل و عادل بودن خدا را نیز همینگونه برای خودم شرح داده ام که فاصلهی او با همه چیز یک اندازه است پس همین است که داناترین است و طبعا قاضیترین و البته که یافتن و ایستادن در چنین #موقفی کاری است کارستان کاری که از دست خدا برمیآید. عدل ثمره ی علم است و علم در اینجا تمام داناییها از تمام جنس هاست مطالعه ، تجربه ، دریافت و تحلیل ، شهود و...
و منظورم ازین سخنان باز تکیه بر عادل شدن و منصف شدن است بلاشک. بویژه در نگاه به جامعه و اجتماع ایرانی..
این سرزمین و تاریخ و فرهنگ و... ویژهگیهای خاصی دارد ( نیاز است بگویم همچون هر سرزمین و تاریخ و ... دیگری؟!) و یکیش مبارزه با تاریکی ستم است. و این مبارزه قرنها قرن است که در بستر این دیار در جریان است و توجه به تاریخ این مبارزه قطعا کمک حال همه ی ماست.
بررسی ابعاد مختلف و دسته بندی و نامگذاری انواع مبارزه ها ظلم ستیزانه طبعا کار یک جامعه شناس خبره است اما تجارب من میگوید در بررسی این ظلم ستیزی باید مراقب باشیم خود یا دوره ای خاص یا افرادی خاص را آغازگر ،ادامه دهنده یا همه کاره ی این مبارزه ندانیم.
آفتی که بسیاری بسیاران را تباه کرده هم دارندهگان چنین موقفی را هم مردم بیپناه این سرزمین را ...
درست است من تاریخ دارد ، ما درقامت یک خانواده و گروه و نهایتا یک تبار و تیره و ... تاریخ دارد اما هیچکدام از اینها به تنهایی تاریخ یک دیار نیست. تمام اینها است که تاریخ مثلن ظلم ستیزی ایرانیان را آشکار می کنم. هرگز قصد نفی تاریخ مبارزه ی فلان شخص یا فلان گروه و فلان جنس در کار نیست سخن برسر جامع دیدن او یک پیکرهی بزرگ این موجودی است که به گمان من هنوز زنده است و خوب هم زنده است.
تاریخ دست کم ۱۳۰ ساله ی اخیر این دیار نشان میدهد همهی آنان که تلاش کرده اند سند مبارزه با ظلم را به نام یک شخص یا دسته و.. بزنند سرانجام خودشان بزرگترین ظالمان و سیاهترین ستمگران شدهاند.
در بررسی آزادیخواهی و ستم ستیزی ایرانیان کمال بی انصافی است که از یاد ببریم یاد هزاران هزار مبارز راه آزادی و عدالت را که طی سالیان در هر قوم و تیره و تبار با هر نوع بودن و زبان در گمنامی شان شعله ی رشد و آزادیخواهی را روشن نگهداشته اند و شمعهایی که از قضا در همان گمنامی خاموش شده اند یا خاموششان کرده اند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی ( ما وپیکرهایمان)
- قصههای من و باران
بگذارید سخن آخر را همین آغاز بگویم:
«ما انسانها چیزی جز پیکرهایمان نیستیم.»
چنان که پیشتر هم در یادداشتی نوشتهام. «بدن همه چیز ماست» اگر جانی و روحی و روانی و... نیز باشد، جلوه، ساحت و عین ِ حضورش تن است. همین است که از دیر باز اسطوره تا ادوار مختلف زندهگی بشر این تن است که نقش اصلی را بازی میکند و انسان در «تنیت» خویش است که انسان است. در اسطورهی آفرینش چه مهری و ایرانی باشد و چه سامی و یونانی داستان از جایی شروع میشود که تن پدید میآید. مینو هیچ معنایی ندارد مگر آنوقت که حاضر شود در گیتی تن و نهایتن و بر اساس اصل توحید این به ظاهر دو، باید یکی شوند.
در حمایت نخستین نبرد، برادر برای اثبات خویش و تصاحب رضایت غیب چاره را در حذف تن برادر دیگر می یابد و اهریمن نیز برای برهم زدن گیهان اهوارایی چاره ای جز کشتن گاو مقدس و گیومرثه ندارد.
حتا در بحث رستاخیز حضور همین تن ِ ملموس آنقدر مهم است که ستیزها بر سر معنای معاد صورت گرفته و ارتدادها و تفسیق ها و تکفیرها و تعدیم ها ( بخوانید اعدامها)
در اهمیت بی چون و چرای تن همین بس که تمام مکاتب ومسالک و مذاهب و حکومتها و... محور تمام قوانینشان را بر تن استوار کردهاند.
در مذاهب ابتدایی تا انتهایی این تن است که باید محدود و محصور و نهایتن قربانی شود تا رضایت فرادستی ها جلب شود. یوگیستها و هنودیستها و بودیستها و صوفیان، از خراسان تا بغداد مشغول دربند کردن تن اند برای نجات جان. اکثریت قریب به اتفاق شایستها و نشایستها در آیین های مزدیسنایی و بعدها در کتب و رسایل فقهی ایرانیان مربوط به تن است و در صورت خطایی معنایی ( مثلن ایراد دروغ یا تهمت ) این تن است که شلاق میخورد. و چنانکه امد تمام قدرتمندان در هر لباس سعی دارند با تصرف و تصاحب تن بر انسان غالب شوند و مآل خویش را برآورند.
دربارهی این موضوع میتوان مقالات نوشت اما اینجا بیشتر منظورم توجه دادن خواننده است به اهمیت بی چون و چرای تن بهویژه دربارهی کودکانمان.
روشن است که هر انسانی بهشیوهای با تن خویش در ارتباط یا حتا عدم ارتباط است.
اینجا بحثم در باره ی انسانها و کودکانی است که بسیار بسیار با تنشان امیختهاند و کوچکترین تغییراتش را درمییابند و این تغییرات ساحات رفتاریشان را متاثر میکند.
از کودکی چنین بودهام و حالا باران فرزند من نیز چنین است و احتمالن بسیاری از خوانندهگان این یادداشت نیز..
وقتی لکی میافتد روی پوست، دندانی دیر درمیآید ، جایی از بدن درد میگیرد و علتش به یاد نمیآید، چیزی نو از رفتار بدن کشف میشود و... کودک پریشان میشود. بچههای مستقل غالبن خود به میدان پر مشقت کشف درمیآیند و تلاش میکنند چرایی و چهگونهگی و..سرانجام این اتفاق تازه یا کشف جدید را دریابند اما به سبب نداشتن تجربه در نهایت به شخص امین زندهگیشان پناه میبرند که ؛ بابایی چرا بعضی وقتها اینجای آدمها درد میگیرد؟ یا مامان دندان کشیدن درد دارد؟! ( بعدن میفهمی که کودک روزها درگیر این بوده که دندان جدیدش درآمده در حالیکه دندان قدیمی هنوز هست و او کلی فکر کرده و مضطرب شده که این طبیعی نیست و چه ها باید کرد و...)
نکته این است که ما در مقام انسان و در مواجهه با تن خویش و در مقام والد و تبیین و توضیح ارتباط کودک با تن خودش باید بسیار بسیار دانستهها و دریافت ها و تجارب و... داشته باشیم تا بتوانیم ارتباطی سالم را پدید بیاوریم.
گفتن « همه همین طورند، بزرگ میشی یادت میره و...» که غالبن والدین ما به ما گفتهاند چاره ی کار نیست وگرنه چنین محصولاتی پدید نمیآمد. اغلب ما اگر روح و روان آزرده و نژند داریم بیشک تنی پریشان و آزرده داشتهایم. بیشتر ما اگر حرمت گزار تن دیگران نیستیم و با اندام دیگری نامهربانیم به این سبب است که حرمت تن خویش نمیشناسیم و راه مهربانی تن خود را نپیمودهایم.
اکنون نخستین گام رفتن به سوی تن است و شناخت آن...این معرفت و شناخت چنانکه سنت معرفتی ما گفته منجر به محبت خواهد شد و محبت به عشق منتهی میشود ( سهروردی) ... واجبی بسیار ضروری است که راههای شناخت تن انسان و اقلیم بیکران آن دانستهآید و با خویش و دیگری بهویژه نسل پسین به اشتراک گذارده شود تا انسانی امنتر و نهایتن جهانی امنتر بسازیم.
درباره.ی تجارب خود در مقام یم والد بعدها سخن خواهم گفت.
شما نیز اگر دانشی ، دریافتی ، تجربهای و... دارید با بقیه به اشتراک بگذارید..
محسن یارمحمدی
جستجوگر تاریخ و فرهنگ ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- قصههای من و باران
بگذارید سخن آخر را همین آغاز بگویم:
«ما انسانها چیزی جز پیکرهایمان نیستیم.»
چنان که پیشتر هم در یادداشتی نوشتهام. «بدن همه چیز ماست» اگر جانی و روحی و روانی و... نیز باشد، جلوه، ساحت و عین ِ حضورش تن است. همین است که از دیر باز اسطوره تا ادوار مختلف زندهگی بشر این تن است که نقش اصلی را بازی میکند و انسان در «تنیت» خویش است که انسان است. در اسطورهی آفرینش چه مهری و ایرانی باشد و چه سامی و یونانی داستان از جایی شروع میشود که تن پدید میآید. مینو هیچ معنایی ندارد مگر آنوقت که حاضر شود در گیتی تن و نهایتن و بر اساس اصل توحید این به ظاهر دو، باید یکی شوند.
در حمایت نخستین نبرد، برادر برای اثبات خویش و تصاحب رضایت غیب چاره را در حذف تن برادر دیگر می یابد و اهریمن نیز برای برهم زدن گیهان اهوارایی چاره ای جز کشتن گاو مقدس و گیومرثه ندارد.
حتا در بحث رستاخیز حضور همین تن ِ ملموس آنقدر مهم است که ستیزها بر سر معنای معاد صورت گرفته و ارتدادها و تفسیق ها و تکفیرها و تعدیم ها ( بخوانید اعدامها)
در اهمیت بی چون و چرای تن همین بس که تمام مکاتب ومسالک و مذاهب و حکومتها و... محور تمام قوانینشان را بر تن استوار کردهاند.
در مذاهب ابتدایی تا انتهایی این تن است که باید محدود و محصور و نهایتن قربانی شود تا رضایت فرادستی ها جلب شود. یوگیستها و هنودیستها و بودیستها و صوفیان، از خراسان تا بغداد مشغول دربند کردن تن اند برای نجات جان. اکثریت قریب به اتفاق شایستها و نشایستها در آیین های مزدیسنایی و بعدها در کتب و رسایل فقهی ایرانیان مربوط به تن است و در صورت خطایی معنایی ( مثلن ایراد دروغ یا تهمت ) این تن است که شلاق میخورد. و چنانکه امد تمام قدرتمندان در هر لباس سعی دارند با تصرف و تصاحب تن بر انسان غالب شوند و مآل خویش را برآورند.
دربارهی این موضوع میتوان مقالات نوشت اما اینجا بیشتر منظورم توجه دادن خواننده است به اهمیت بی چون و چرای تن بهویژه دربارهی کودکانمان.
روشن است که هر انسانی بهشیوهای با تن خویش در ارتباط یا حتا عدم ارتباط است.
اینجا بحثم در باره ی انسانها و کودکانی است که بسیار بسیار با تنشان امیختهاند و کوچکترین تغییراتش را درمییابند و این تغییرات ساحات رفتاریشان را متاثر میکند.
از کودکی چنین بودهام و حالا باران فرزند من نیز چنین است و احتمالن بسیاری از خوانندهگان این یادداشت نیز..
وقتی لکی میافتد روی پوست، دندانی دیر درمیآید ، جایی از بدن درد میگیرد و علتش به یاد نمیآید، چیزی نو از رفتار بدن کشف میشود و... کودک پریشان میشود. بچههای مستقل غالبن خود به میدان پر مشقت کشف درمیآیند و تلاش میکنند چرایی و چهگونهگی و..سرانجام این اتفاق تازه یا کشف جدید را دریابند اما به سبب نداشتن تجربه در نهایت به شخص امین زندهگیشان پناه میبرند که ؛ بابایی چرا بعضی وقتها اینجای آدمها درد میگیرد؟ یا مامان دندان کشیدن درد دارد؟! ( بعدن میفهمی که کودک روزها درگیر این بوده که دندان جدیدش درآمده در حالیکه دندان قدیمی هنوز هست و او کلی فکر کرده و مضطرب شده که این طبیعی نیست و چه ها باید کرد و...)
نکته این است که ما در مقام انسان و در مواجهه با تن خویش و در مقام والد و تبیین و توضیح ارتباط کودک با تن خودش باید بسیار بسیار دانستهها و دریافت ها و تجارب و... داشته باشیم تا بتوانیم ارتباطی سالم را پدید بیاوریم.
گفتن « همه همین طورند، بزرگ میشی یادت میره و...» که غالبن والدین ما به ما گفتهاند چاره ی کار نیست وگرنه چنین محصولاتی پدید نمیآمد. اغلب ما اگر روح و روان آزرده و نژند داریم بیشک تنی پریشان و آزرده داشتهایم. بیشتر ما اگر حرمت گزار تن دیگران نیستیم و با اندام دیگری نامهربانیم به این سبب است که حرمت تن خویش نمیشناسیم و راه مهربانی تن خود را نپیمودهایم.
اکنون نخستین گام رفتن به سوی تن است و شناخت آن...این معرفت و شناخت چنانکه سنت معرفتی ما گفته منجر به محبت خواهد شد و محبت به عشق منتهی میشود ( سهروردی) ... واجبی بسیار ضروری است که راههای شناخت تن انسان و اقلیم بیکران آن دانستهآید و با خویش و دیگری بهویژه نسل پسین به اشتراک گذارده شود تا انسانی امنتر و نهایتن جهانی امنتر بسازیم.
درباره.ی تجارب خود در مقام یم والد بعدها سخن خواهم گفت.
شما نیز اگر دانشی ، دریافتی ، تجربهای و... دارید با بقیه به اشتراک بگذارید..
محسن یارمحمدی
جستجوگر تاریخ و فرهنگ ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- بازهم_تاریخ
اگر از قرن پنجم ششم هجری - قرون وسطای خمودگی ایرانیان - به بعد، کلانگفتمان حاکم بر اذهان ایرانیان را #خردگریزی و نهایتن #خردستیزی بدانیم. به گمانم بزرگترین نمودش را در #تاریخ_گریزی و نهایتن #تاریخ_ستیزی باید جست.
تاریخ ستیزی و تاریخ گریزی حاکمان و مردمان این سرزمین البته در شکلهایی گوناگون بروز یافته است که در جایی دیدگاه خود را مبسوط خواهم گفت.
اما آنچه همچنان برایم جزو اولویتهاست توجه دادن و اشعار ِ تک تک همپیوندهایم به و با تاریخ است.
برای اهمیت موضوع مانند بسیاری از بدن انسان و سلولهایش استفاده میکنم زیرا همچنان میتوان بدن آدمی را تمثیلی قرار داد برای ترسیم جامعهی انسانی.
البته همچون هر تمثیل دیگری باید مراقب سویههای ویرانگر احتمالی هم باشیم. مثلن کسی یا کسانی خود را مغز یا قلب بدانند و.... الخ..
منتها همین هم جواب دارد آن گروه تباهی که خود را مغز میدانند یا دل و دیگری را مثلن پوست کف پا و.... و این وضع را #موقف برکشیدن خویش و فروکوفتن دیگری یا دیگران میکنند آنقدرها ابله هستند که معنای یگانهگی و یکپارچهگی یک نظام خودبهسامان ( ارگانیک ؟!) را نمیفهمند و نمی فهمند مثلن سرطانی شدن یک سلول پوست، نهایتن تمام صدر و ذیل یک پیکر گنده یا یک ملت بزرگ را به مرگی فجیع خواهدکشت.
باری اگر همچنان از بدن انسان سخن میگویم به شدت بر یگانهگی تمام و تکتک سلولهایش باور دارم و البته دانشها و دریافتهای نو نیز این #پیوستاری را تایید میکند.
سخن اما برسر تاریخ دانی بود و سلولهای بدن آدمی.
پژوهشهای تازه نشان دادهاند که مفهوم حافظه چیزی مختص سلولهای مغز ( آنهم بخشی از آن) نیست. علی الظاهر تک تک سلولهای ما نیز دارای فهم و درکی خاص هستند و از قضا نوعی حافظه نیز دارند.
سلولها به ویژه سلولهای دفاعی پس از شناخت عامل مهاجم، روش محفوظ دفع آن را به کار میبندند و اگر این عامل، جدید باشد روش تازهای برای دفع آن ابداع میکنند.
اگر سلولها نتوانند مثلن ویروسهای پیشینی و روش دفع آنها را به یاد بیاورند، بدن هرگز امن و سلامت نخواهدبود چرا که دائم بیمار و نزار است و در حال تکرار مبارازات پیشین..اما خوشبختانه سلولها مهاجمان پیشین را به راحتی شناسایی میکنند و روش دفعشان را سریع اعمال میکنند و شگفت این است که این حافظه و اطلاعات پس از مرگ سلول قبلی به سلولهای بعدی منتقل میشود تا بدن انسان همچنان سرپا بایستد.
مشکل جدی وقتی است که «کرونا» ظهور میکند. اینجا چون مسأله جدید است بدن به دردسر می افتد و وارد مبارزهای جان فرسا میشود و نهایتن یا با آنچه دارد راه ِ برون رفت از بن بست را پیدا میکند یا ...
مسألهی بعدی این که سلول «کرونا» هم هوشمند است اگر بدن پادتن او را کشف کند و او را شکست دهد ، کرونا دفعه ی بعد با شکلی جدید - البته در همان معنای کهن - راه فتح و غلبه بر تن انسان را پیش خواهد گرفت و نبردی دیگر آغاز خواهد شد.
باز در اینجاست که یک پیکر حافظهمند بهنیروتر خواهد بود و خواهد توانست عامل مرگ یا نقص یا آسیب و.. را پس بزند.
حال همین تمثیل را طرحکنیم ( پروجکت ) بر جامعهی خودمان.
قرنهاست به سبب نداشتن حافظهی تاریخی و ندانستن و تحلیل درست تاریخ، این مردم کراراً بیماریهای مکرر گرفتهاست و از بغل این بیماری به بغل بیماری بعد فروغلتیده و دوباره و دوباره..
نگاهی به پندارها، رفتارها و گفتارهای مردم در گوشه و کنار فضای مجازی(؟!) و حقیقی بیندازید تا ببینید ما چقدر باید #تکرار_کنیم.
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- بازهم_تاریخ
اگر از قرن پنجم ششم هجری - قرون وسطای خمودگی ایرانیان - به بعد، کلانگفتمان حاکم بر اذهان ایرانیان را #خردگریزی و نهایتن #خردستیزی بدانیم. به گمانم بزرگترین نمودش را در #تاریخ_گریزی و نهایتن #تاریخ_ستیزی باید جست.
تاریخ ستیزی و تاریخ گریزی حاکمان و مردمان این سرزمین البته در شکلهایی گوناگون بروز یافته است که در جایی دیدگاه خود را مبسوط خواهم گفت.
اما آنچه همچنان برایم جزو اولویتهاست توجه دادن و اشعار ِ تک تک همپیوندهایم به و با تاریخ است.
برای اهمیت موضوع مانند بسیاری از بدن انسان و سلولهایش استفاده میکنم زیرا همچنان میتوان بدن آدمی را تمثیلی قرار داد برای ترسیم جامعهی انسانی.
البته همچون هر تمثیل دیگری باید مراقب سویههای ویرانگر احتمالی هم باشیم. مثلن کسی یا کسانی خود را مغز یا قلب بدانند و.... الخ..
منتها همین هم جواب دارد آن گروه تباهی که خود را مغز میدانند یا دل و دیگری را مثلن پوست کف پا و.... و این وضع را #موقف برکشیدن خویش و فروکوفتن دیگری یا دیگران میکنند آنقدرها ابله هستند که معنای یگانهگی و یکپارچهگی یک نظام خودبهسامان ( ارگانیک ؟!) را نمیفهمند و نمی فهمند مثلن سرطانی شدن یک سلول پوست، نهایتن تمام صدر و ذیل یک پیکر گنده یا یک ملت بزرگ را به مرگی فجیع خواهدکشت.
باری اگر همچنان از بدن انسان سخن میگویم به شدت بر یگانهگی تمام و تکتک سلولهایش باور دارم و البته دانشها و دریافتهای نو نیز این #پیوستاری را تایید میکند.
سخن اما برسر تاریخ دانی بود و سلولهای بدن آدمی.
پژوهشهای تازه نشان دادهاند که مفهوم حافظه چیزی مختص سلولهای مغز ( آنهم بخشی از آن) نیست. علی الظاهر تک تک سلولهای ما نیز دارای فهم و درکی خاص هستند و از قضا نوعی حافظه نیز دارند.
سلولها به ویژه سلولهای دفاعی پس از شناخت عامل مهاجم، روش محفوظ دفع آن را به کار میبندند و اگر این عامل، جدید باشد روش تازهای برای دفع آن ابداع میکنند.
اگر سلولها نتوانند مثلن ویروسهای پیشینی و روش دفع آنها را به یاد بیاورند، بدن هرگز امن و سلامت نخواهدبود چرا که دائم بیمار و نزار است و در حال تکرار مبارازات پیشین..اما خوشبختانه سلولها مهاجمان پیشین را به راحتی شناسایی میکنند و روش دفعشان را سریع اعمال میکنند و شگفت این است که این حافظه و اطلاعات پس از مرگ سلول قبلی به سلولهای بعدی منتقل میشود تا بدن انسان همچنان سرپا بایستد.
مشکل جدی وقتی است که «کرونا» ظهور میکند. اینجا چون مسأله جدید است بدن به دردسر می افتد و وارد مبارزهای جان فرسا میشود و نهایتن یا با آنچه دارد راه ِ برون رفت از بن بست را پیدا میکند یا ...
مسألهی بعدی این که سلول «کرونا» هم هوشمند است اگر بدن پادتن او را کشف کند و او را شکست دهد ، کرونا دفعه ی بعد با شکلی جدید - البته در همان معنای کهن - راه فتح و غلبه بر تن انسان را پیش خواهد گرفت و نبردی دیگر آغاز خواهد شد.
باز در اینجاست که یک پیکر حافظهمند بهنیروتر خواهد بود و خواهد توانست عامل مرگ یا نقص یا آسیب و.. را پس بزند.
حال همین تمثیل را طرحکنیم ( پروجکت ) بر جامعهی خودمان.
قرنهاست به سبب نداشتن حافظهی تاریخی و ندانستن و تحلیل درست تاریخ، این مردم کراراً بیماریهای مکرر گرفتهاست و از بغل این بیماری به بغل بیماری بعد فروغلتیده و دوباره و دوباره..
نگاهی به پندارها، رفتارها و گفتارهای مردم در گوشه و کنار فضای مجازی(؟!) و حقیقی بیندازید تا ببینید ما چقدر باید #تکرار_کنیم.
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- آیا جهل ویرانگرتر است یا توهم علم؟
۱- نخست چیزی که به نظرم میرسد اینکه: سالهاست بسیاری از ما مروج «فرهنگ پرسشگری» بودهایم و من نیز هنوز هم به بچههای جستوجوگرم نخستین سفارشی که دارم این است: «در برابر هر واژه، ترکیب، جمله و متن ... نشان پرسش بگذارید»
اما مدتیست که به این نکته بسیار فکرمیکنم « آیا میتوان یا باید خود ِپرسش و پرسش گری را نیز به پرسش کشید؟!»
پاسخ روشن است: اگر خود ِ پرسش و روند پرسشگری(نیاتش را کاری ندارم) را به چالش نکشیم بدجور گمراه خواهیم شد. همان طور که مدتهاست خود معرفت موضوع معرفت شده خود پرسش هم موضوع پرسش است.
به همین پرسش مطروحه در عنوان دقت کنیم؟ میتوان چندین پرسش از آن درآورد؛ اصلن جهل چیست؟ علم کدام است؟ توهم علم چیست و از کجا آمده؟ چرا انسان مجبور به دوگانهسازی است؟ جهل/علم، زن/مرد، این/آن و... این دوگانهسازی چه کرده در تاریخ ِجهل و تاریخ ِعلم بشر؟ نسبت علم جهل به هم چیست؟ نسبیتشان؟ در همین سوال توهم علم چه فرقی با جهل دارد؟ ریشههاشان در کجاست و از کجا آب میخورند؟ این پرسشی که طرح شده اصلن درست است؟ جایگاه خاص یا محمل بررسی ویژهای ندارد؟ و...به نظر میرسد پرسش باید موضوع پرسش باشد
۲- من به توهم علم باور دارم و این ویژهگی ازلی بشر را یکی از همهگیرترین بیماریهای بشر یکی دوسدهی اخیر میدانم بهویژه در ایران.
چرا؟! یکی از جانهای اصلی علم در روزگار ما
مفهوم «دسترسی» است علم چونان ابزاری ابزارساز تلاش کردهاست که همه چیز را در دسترس بشر قرار دهد.
فرستادن #جیمزوب نه بردن ما به بیکران که آوردن و قراردادن بیکران در برابر چشمان کرانهمند ماست. و این کاریست که علم با خدا یا هر مفهوم و موضوع پیشتر دور از دست کردهاست.تلاش برای راز_زدایی از هستی و تمام اجزایش دقیقن بدین معناست که همهچیز در دسترس است. وحشتناک اینکه خود علم نیز از این آفت مصون نمانده و این دردسترس بودن چونان موریانه به جان درخت علم افتاده و هرروز دارد او را از درون میپوساند.
در شکل گرفتن شبکهی نوین علمیت و عالمیت دقت کنیم.
طالب علمان قدیم، ویژهگیها، خلق و خوها و طبقه، اهداف و.. شان را مشخص کنیم. از دیگر سو همین ویژهگیهای عالمان را بنویسیم. محتویاتی که علم میدانستند، مکان و زمان و چهگونهگی ارائه و دریافت ، مسببان و یاوران این شبکه و...
و بعد همهی اینها را مقایسه کنیم با روزگار خودمان آیا گرانیگاه تمام این شبکه در گذشته دیریابی و امروزه در دسترس بودن نیست؟
بعد محصول این دو چه و چه هاست؟!
۳- پیشترها طالب علم چه مقدار راه را با چه انگیزه ای باید میپیمود تا به محضر استادی در نظامیهای ، مدرسهای و... برسد؟ از بلخ به سپاهان از سپاهان به ری؟ از ری به تبریز از تبریز به بغداد، از بغداد به دمشق و حلب و..که فلان استاد در فلان جاست باید رفت و آموخت و حالا چه؟
در گذشته جنس علم و هنر نیز بیشتر همجنس با #سلوک بود و امروزه از جنس #کسب اینها چه فرقی دارند؟
پیشترها اغلب عطش ِ دانایی بود و امروزه بیشتر میل کسب مجوزی بالاتر برای یدک کشیدن عنوانی و استخدام در جایی از همین شبکهی مخوفی که از قضا و علیالظاهر علمبنیاد است.
اینکه « ساخت قلم و کاغذ و بعدها آمدن چاپ و فراگیر شدن آموزش اجباری(؟!) چه کرده با علم. جهان #دیجی_کالایی چهطور؟! جهانی مه همه را #رسانه دار و مخاطبدار کرده است؟این یکی چهها خواهدکرد با بشر؟!
و بیشک اینها سوالاتی بسیار مهماند.
نکته: (این آموزش اجباری هم مثل اجباری ارتش است باید دید در قدیم سپاه و سپاهیگری چه بود و چه میکرد و.... اکنون چه؟!)
۴- به گمان من نخستین مولود «علم ِ در دسترس» توهم فراگیر عالم بودناست توهمی که گریبان خرد و کلان ما را به بیش و کم گرفته؛
-من تحصیلات دارم دانشگاه رفتهام
- من کارشناسم
- من کارشناس ارشد ترافیکم
- دکترم من
- من چندینبار مثنوی را خواندهام و...
همه و همه موجب #توهم_دانشمندی شده که بیشک این امر خطری به مراتب بزرگتر برای علم دارد تا خود جهل..
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- آیا جهل ویرانگرتر است یا توهم علم؟
۱- نخست چیزی که به نظرم میرسد اینکه: سالهاست بسیاری از ما مروج «فرهنگ پرسشگری» بودهایم و من نیز هنوز هم به بچههای جستوجوگرم نخستین سفارشی که دارم این است: «در برابر هر واژه، ترکیب، جمله و متن ... نشان پرسش بگذارید»
اما مدتیست که به این نکته بسیار فکرمیکنم « آیا میتوان یا باید خود ِپرسش و پرسش گری را نیز به پرسش کشید؟!»
پاسخ روشن است: اگر خود ِ پرسش و روند پرسشگری(نیاتش را کاری ندارم) را به چالش نکشیم بدجور گمراه خواهیم شد. همان طور که مدتهاست خود معرفت موضوع معرفت شده خود پرسش هم موضوع پرسش است.
به همین پرسش مطروحه در عنوان دقت کنیم؟ میتوان چندین پرسش از آن درآورد؛ اصلن جهل چیست؟ علم کدام است؟ توهم علم چیست و از کجا آمده؟ چرا انسان مجبور به دوگانهسازی است؟ جهل/علم، زن/مرد، این/آن و... این دوگانهسازی چه کرده در تاریخ ِجهل و تاریخ ِعلم بشر؟ نسبت علم جهل به هم چیست؟ نسبیتشان؟ در همین سوال توهم علم چه فرقی با جهل دارد؟ ریشههاشان در کجاست و از کجا آب میخورند؟ این پرسشی که طرح شده اصلن درست است؟ جایگاه خاص یا محمل بررسی ویژهای ندارد؟ و...به نظر میرسد پرسش باید موضوع پرسش باشد
۲- من به توهم علم باور دارم و این ویژهگی ازلی بشر را یکی از همهگیرترین بیماریهای بشر یکی دوسدهی اخیر میدانم بهویژه در ایران.
چرا؟! یکی از جانهای اصلی علم در روزگار ما
مفهوم «دسترسی» است علم چونان ابزاری ابزارساز تلاش کردهاست که همه چیز را در دسترس بشر قرار دهد.
فرستادن #جیمزوب نه بردن ما به بیکران که آوردن و قراردادن بیکران در برابر چشمان کرانهمند ماست. و این کاریست که علم با خدا یا هر مفهوم و موضوع پیشتر دور از دست کردهاست.تلاش برای راز_زدایی از هستی و تمام اجزایش دقیقن بدین معناست که همهچیز در دسترس است. وحشتناک اینکه خود علم نیز از این آفت مصون نمانده و این دردسترس بودن چونان موریانه به جان درخت علم افتاده و هرروز دارد او را از درون میپوساند.
در شکل گرفتن شبکهی نوین علمیت و عالمیت دقت کنیم.
طالب علمان قدیم، ویژهگیها، خلق و خوها و طبقه، اهداف و.. شان را مشخص کنیم. از دیگر سو همین ویژهگیهای عالمان را بنویسیم. محتویاتی که علم میدانستند، مکان و زمان و چهگونهگی ارائه و دریافت ، مسببان و یاوران این شبکه و...
و بعد همهی اینها را مقایسه کنیم با روزگار خودمان آیا گرانیگاه تمام این شبکه در گذشته دیریابی و امروزه در دسترس بودن نیست؟
بعد محصول این دو چه و چه هاست؟!
۳- پیشترها طالب علم چه مقدار راه را با چه انگیزه ای باید میپیمود تا به محضر استادی در نظامیهای ، مدرسهای و... برسد؟ از بلخ به سپاهان از سپاهان به ری؟ از ری به تبریز از تبریز به بغداد، از بغداد به دمشق و حلب و..که فلان استاد در فلان جاست باید رفت و آموخت و حالا چه؟
در گذشته جنس علم و هنر نیز بیشتر همجنس با #سلوک بود و امروزه از جنس #کسب اینها چه فرقی دارند؟
پیشترها اغلب عطش ِ دانایی بود و امروزه بیشتر میل کسب مجوزی بالاتر برای یدک کشیدن عنوانی و استخدام در جایی از همین شبکهی مخوفی که از قضا و علیالظاهر علمبنیاد است.
اینکه « ساخت قلم و کاغذ و بعدها آمدن چاپ و فراگیر شدن آموزش اجباری(؟!) چه کرده با علم. جهان #دیجی_کالایی چهطور؟! جهانی مه همه را #رسانه دار و مخاطبدار کرده است؟این یکی چهها خواهدکرد با بشر؟!
و بیشک اینها سوالاتی بسیار مهماند.
نکته: (این آموزش اجباری هم مثل اجباری ارتش است باید دید در قدیم سپاه و سپاهیگری چه بود و چه میکرد و.... اکنون چه؟!)
۴- به گمان من نخستین مولود «علم ِ در دسترس» توهم فراگیر عالم بودناست توهمی که گریبان خرد و کلان ما را به بیش و کم گرفته؛
-من تحصیلات دارم دانشگاه رفتهام
- من کارشناسم
- من کارشناس ارشد ترافیکم
- دکترم من
- من چندینبار مثنوی را خواندهام و...
همه و همه موجب #توهم_دانشمندی شده که بیشک این امر خطری به مراتب بزرگتر برای علم دارد تا خود جهل..
#محسن_یارمحمدی
#جستوجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹