#یادداشتهای_پریشانی
طرح یک پرسش؛(۱)
#اسارت_انتخاب یا #انتخاب_اسارت؟!
در جهان انسان نکته یا نکات پنهان #انتخاب فراوان است قطعا. ما آدمیان هزاره هاست که انتخاب میکنیم و درباره ی امکان یا عدم امکانش و نیز ساز و کارهایش و.. حرف میزنیم و سخن میگوییم.
اما به نظرم انتخاب یک نکته ی مهیب در خویش دارد. نکته ای که اصیل تر است از شادی بخش بودن و ایجاد حس فعال بودن آن..
نکته اینجاست که وقتی ما جایی هستیم معناش این است که دهها جای دیگر نیستیم. موقعی که بر چیری تمرکز میکنیم یعنی چشم پوشیدن ایم بر دهها چیز دیگر و.. به این قرار آنچه انتخاب می نامیم و محصول آزادی مثلا ، خود آغاز اسارت است. ما با آزادی انتخاب میکنیم اسارت را و این به هیچ وجه موضوع ساده ای نیست.
ممکن است بگویید خب این کشف تازه ای نیست یا اینکه این نکته امری ذاتی و وجودی است. آری و مهابت کار هم همین جاست.
آنچه خردکننده میکند #آزادی و #انتخاب را در همین جا پنهان شده است.
شاید هنگامیکه مولانا از انتخاب و ده دلگی هنگام انتخاب ضجه میزد همین احساس لهیدن را داشته است
الغیاث ای تو غیاث المستغیث
زین دو شاخه اختیارات خبیث
من که باشم چرخ با صدکار و بار
زین کمین فریاد کرد از اختیار
کای خداوند کریم بردبار
ده امانم زین دوشاخه ی اختیار
اشتری ام لاغری و پشت ریش
زاختیار همچو پالان شکل خویش
باری وقتی شما الف را انتخاب میکنید در واقع دست رد بر سینه ی ب تا ی زده اید.
آیا برای رد الباقی وجودها آنقدر دلیل و برهان داشته اید که رسیده اید به الف؟! آیا الف وزنی معادل یا بیشتر از ب تا ی داشته که شاهین وجود شما در برابر آن سر خم کرده است؟ واقعا ممکن است که بتوانیم برای رد الباقی استدلال های متقن اقامه کنیم؟! اگر این کار ممکن نیست یا نسبی است(جمله ای که بیشتر مفر است تا هرچیز دیگر) خب یا اصلا انتخاب معنا ندارد یا باز هم نسبی است (مفر)
شاید آنان که اختیار و توان انتخاب را بار امانت دانسته اند چنین مهابتی را در پس انتخاب دیده اند..
این است که همان مولانا گفت:
این کژاوه گه شود این سو گران
آن کژاوه گه شود آن سو کشان
بفکن از من حمل ناهموار را
تا ببینم روضه ی انوار را
جذب یک راه صراط مستقیم
به ز دوراهه ی تردد ای کریم
زین دو ره گرچه که خود مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی و..
حال اگر امر ذاتی انتخاب اسارت را بپذیریم باز دشواری کار را نکاسته که افزون کرده ایم یعنی در هیأت انسان باید چیزی را انتخاب کنیم که بیرزد و آیا میتوان با این نوع بودن محدود و مقید به هزاران چیز، چیزی را انتخاب کرد که بیرزد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طرح یک پرسش؛(۱)
#اسارت_انتخاب یا #انتخاب_اسارت؟!
در جهان انسان نکته یا نکات پنهان #انتخاب فراوان است قطعا. ما آدمیان هزاره هاست که انتخاب میکنیم و درباره ی امکان یا عدم امکانش و نیز ساز و کارهایش و.. حرف میزنیم و سخن میگوییم.
اما به نظرم انتخاب یک نکته ی مهیب در خویش دارد. نکته ای که اصیل تر است از شادی بخش بودن و ایجاد حس فعال بودن آن..
نکته اینجاست که وقتی ما جایی هستیم معناش این است که دهها جای دیگر نیستیم. موقعی که بر چیری تمرکز میکنیم یعنی چشم پوشیدن ایم بر دهها چیز دیگر و.. به این قرار آنچه انتخاب می نامیم و محصول آزادی مثلا ، خود آغاز اسارت است. ما با آزادی انتخاب میکنیم اسارت را و این به هیچ وجه موضوع ساده ای نیست.
ممکن است بگویید خب این کشف تازه ای نیست یا اینکه این نکته امری ذاتی و وجودی است. آری و مهابت کار هم همین جاست.
آنچه خردکننده میکند #آزادی و #انتخاب را در همین جا پنهان شده است.
شاید هنگامیکه مولانا از انتخاب و ده دلگی هنگام انتخاب ضجه میزد همین احساس لهیدن را داشته است
الغیاث ای تو غیاث المستغیث
زین دو شاخه اختیارات خبیث
من که باشم چرخ با صدکار و بار
زین کمین فریاد کرد از اختیار
کای خداوند کریم بردبار
ده امانم زین دوشاخه ی اختیار
اشتری ام لاغری و پشت ریش
زاختیار همچو پالان شکل خویش
باری وقتی شما الف را انتخاب میکنید در واقع دست رد بر سینه ی ب تا ی زده اید.
آیا برای رد الباقی وجودها آنقدر دلیل و برهان داشته اید که رسیده اید به الف؟! آیا الف وزنی معادل یا بیشتر از ب تا ی داشته که شاهین وجود شما در برابر آن سر خم کرده است؟ واقعا ممکن است که بتوانیم برای رد الباقی استدلال های متقن اقامه کنیم؟! اگر این کار ممکن نیست یا نسبی است(جمله ای که بیشتر مفر است تا هرچیز دیگر) خب یا اصلا انتخاب معنا ندارد یا باز هم نسبی است (مفر)
شاید آنان که اختیار و توان انتخاب را بار امانت دانسته اند چنین مهابتی را در پس انتخاب دیده اند..
این است که همان مولانا گفت:
این کژاوه گه شود این سو گران
آن کژاوه گه شود آن سو کشان
بفکن از من حمل ناهموار را
تا ببینم روضه ی انوار را
جذب یک راه صراط مستقیم
به ز دوراهه ی تردد ای کریم
زین دو ره گرچه که خود مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی و..
حال اگر امر ذاتی انتخاب اسارت را بپذیریم باز دشواری کار را نکاسته که افزون کرده ایم یعنی در هیأت انسان باید چیزی را انتخاب کنیم که بیرزد و آیا میتوان با این نوع بودن محدود و مقید به هزاران چیز، چیزی را انتخاب کرد که بیرزد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆👆 داستان روشن است به اصرار همان بزرگان و سپاهیان و موبدانی که در برابر جمشید مهر بردهانهای حرام خوار خویش زده بودند کارت دعوت برای ضحاک ارسال می شود و فرشی سرخ برایش گسترده می شود . فرشی که قرار است ازین پس سرخ تر شود از آنچه بوده است...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ظاهرپرستی_و_درک_اسفل
-ضرورت حیاتی توجه به باطن در روزگار ما
دوسه سال پیش هنگامی که در جمعی از #حافظ_دوستان گفتم: در ذهن و زبان حافظ #زاهد و #زاهد_ظاهر همان #ابلیس است.
چند تنی حیران انکار کردند و چند تنی حیران بلاتکلیف شدند و دوسه نفری چیزی در ذهنشان روشن شد.
موضوع ساده است در روایت آفرینش ابلیس از نخستین آفریده های خداست که طبق روایات مقامی شامخ دارد و به هزاران سال مینویی معلم فرشتگان است تا اینکه آخرین خلقت = آدمی به دستان خدا از گل چسبنده ( طین لازب ) ( چرا چسبنده؟!) و خاک و لجن و ساخته میشود . چیزهایی که در نگاه اهالی مینو پست ترین عناصر گیتیگ هستند.
وقتی فرمان اسجدوا صادر میشود ابلیس یک چشم (باز اشاره ای است به عدم توجه و ندیدن دو ساحت اصلی ظاهر و باطن در آن واحد) با تکیه بر ظاهر نفی حکمت میکند و خود را برتر می بیند و عقلا و شرعا تعظیم خوارتر از خویش جایز نیست.
این فقیه عالم ملکوت درنیافته اینجا لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد.. این است که در دام ظاهر می افتد هم در عمل نپذیرفتن امر اسجدوا و هم در دلیل آوردن برای این عمل.
بنابراین بزرگترین عابد و زاهد عالم ملکوت در دو ساحت عمل و نظر #ظاهرگراست.
و آدم در این تعریف اهل عمل است او نیز در قضیه ی نفی #لاتقربا ظاهر بازی را می بیند اما به باطن پناه میبرد و عامل تاریکی و ظلم را خود می انگارد نه خدا... چنانکه تبار بعدی او نیز از در خطاها وردشان #ظلمت و #ظلمنا میشود.
این گرایش به باطن و بواطن بیشتر با روحیه ی تاریخی ایرانیان سازگار است زیرا ایشان نیز از گذشته های دور جهان را به دو ساحت مینو وگیتی تقسیم کرده بودند. این است که مفهوم امام ( که باطن دین ) است اینگونه و به مرور مورد توجه خواص و سپس عوام قرار میگیرد
و اینجاست که حافظ به عنوان مجمع_البحرین ظاهر و باطن یا پیش از اسلام و پس از آن در تمام دیوان خویش بر ظاهر و ظاهر پرست می تازد و این نقص ذاتی را عامل گمراهی و تباهی میداند.
چرا میگویم ذاتی؟ علی الظاهر این ویژگی امری است ازلی و اساسا برخی سرشتی ظاهر گرا دارند. ابلیس نمی تواند ظاهرپرست نباشد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از #حال بی خبر است نه از قال
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لااقل
مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف
حافظ به عنوان فرزند خلف آن کس که روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت بر حال و قال ابلیس و تداومهای او در عالم مادی مشرف است چون مقام اشراف دارد این است که حال و قال زاهد و صوفی و محتسب و قاضی و..را میفهمد او تمام این مقامها را پیموده تا شده حافظ تا شده است پدر،ابوالبشر (مقام آدم)، ما فرزندانی از صلب حافظ نداریم اما هزاران رند عارف خویش را فرزند او میدانند و.. باری حافظ به مقامی میرسد که اینبار و با تکیه آنچه از پدر می داند به روشنی و اختیار بهشت ابد از دست می نهد
حال این مفاهیم علی الظاهر معنوی چه تاثیری بر زندگی مادی ما دارد؟!
اگر اندکی باطن بین باشیم به وضوح تاثیر ظاهر بینی را در تک تک ساحات وجودی و حضوری انسان ایرانی را می بینیم.
بگذارید مثالی ملموس بزنم.
اغلب مسند نشینان و مردم ما تعریفی ظاهری از جنگ و آسیب و قتل و.. دارند این تعریف بتواره ای شده در ذهنشان. از این قرار جنگ یعنی تیر زدن و موشک فرستادن و.. کشتن یعنی خون ریختن و دفن کردن و..
اما اگر جنگ را باطنی تعریف کنیم میبینیم که ما ملتی کاملا جنگ زده داریم.
محصول جنگ بی رمقی زندگی اقتصادی و فرهنگی است ، محصول جنگ فقر و فحشا است محصول جنگ تعطیلی و آسیب مهیب کارخانه های تولیدی است (کارخانه های صنعتی مولد زندگی مادی و کارخانه هایی به نام انسان که مولد خیر و برکت و هنر و شادی و.. اند) جنگ و شکست در جنگ سرافکندگی و یاس و.. می آورد و مگر جامعه ی ما اسیر چنین حالاتی نیست.
از قضا دشمنان پست اما بسیار زبل ایران اینها را به خوبی می دانند آنها بدون شلیک توپ و تفنگ بسیاری از سنگرهای ما را گرفته اند آنجا هم که لازم می دانند از قضا در جنایت و خباثت و به خون کشیدن لحظه ای درنگ نمی کنند. بدبختی این طرف قضیه است که تمام هزینه های یک جنگ را دارد می دهد اما همچنان گمان میکند جنگ نشده است.
در این یادداشت خواستم اسفل اسافلین جهنم را معرفی کنم.
ظاهرپرستی آن #ویل ویرانگری است که از ازل تا ابد فریب خوردگان ابلیس راهی اش میشوند و برای گریز از آن هیچ چاره ای نداریم جز معناگرایی و عبور از قشر و پوست همه ی چیزهایی که در عالم انسانی وجود دارند.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ظاهرپرستی_و_درک_اسفل
-ضرورت حیاتی توجه به باطن در روزگار ما
دوسه سال پیش هنگامی که در جمعی از #حافظ_دوستان گفتم: در ذهن و زبان حافظ #زاهد و #زاهد_ظاهر همان #ابلیس است.
چند تنی حیران انکار کردند و چند تنی حیران بلاتکلیف شدند و دوسه نفری چیزی در ذهنشان روشن شد.
موضوع ساده است در روایت آفرینش ابلیس از نخستین آفریده های خداست که طبق روایات مقامی شامخ دارد و به هزاران سال مینویی معلم فرشتگان است تا اینکه آخرین خلقت = آدمی به دستان خدا از گل چسبنده ( طین لازب ) ( چرا چسبنده؟!) و خاک و لجن و ساخته میشود . چیزهایی که در نگاه اهالی مینو پست ترین عناصر گیتیگ هستند.
وقتی فرمان اسجدوا صادر میشود ابلیس یک چشم (باز اشاره ای است به عدم توجه و ندیدن دو ساحت اصلی ظاهر و باطن در آن واحد) با تکیه بر ظاهر نفی حکمت میکند و خود را برتر می بیند و عقلا و شرعا تعظیم خوارتر از خویش جایز نیست.
این فقیه عالم ملکوت درنیافته اینجا لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد.. این است که در دام ظاهر می افتد هم در عمل نپذیرفتن امر اسجدوا و هم در دلیل آوردن برای این عمل.
بنابراین بزرگترین عابد و زاهد عالم ملکوت در دو ساحت عمل و نظر #ظاهرگراست.
و آدم در این تعریف اهل عمل است او نیز در قضیه ی نفی #لاتقربا ظاهر بازی را می بیند اما به باطن پناه میبرد و عامل تاریکی و ظلم را خود می انگارد نه خدا... چنانکه تبار بعدی او نیز از در خطاها وردشان #ظلمت و #ظلمنا میشود.
این گرایش به باطن و بواطن بیشتر با روحیه ی تاریخی ایرانیان سازگار است زیرا ایشان نیز از گذشته های دور جهان را به دو ساحت مینو وگیتی تقسیم کرده بودند. این است که مفهوم امام ( که باطن دین ) است اینگونه و به مرور مورد توجه خواص و سپس عوام قرار میگیرد
و اینجاست که حافظ به عنوان مجمع_البحرین ظاهر و باطن یا پیش از اسلام و پس از آن در تمام دیوان خویش بر ظاهر و ظاهر پرست می تازد و این نقص ذاتی را عامل گمراهی و تباهی میداند.
چرا میگویم ذاتی؟ علی الظاهر این ویژگی امری است ازلی و اساسا برخی سرشتی ظاهر گرا دارند. ابلیس نمی تواند ظاهرپرست نباشد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از #حال بی خبر است نه از قال
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لااقل
مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف
حافظ به عنوان فرزند خلف آن کس که روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت بر حال و قال ابلیس و تداومهای او در عالم مادی مشرف است چون مقام اشراف دارد این است که حال و قال زاهد و صوفی و محتسب و قاضی و..را میفهمد او تمام این مقامها را پیموده تا شده حافظ تا شده است پدر،ابوالبشر (مقام آدم)، ما فرزندانی از صلب حافظ نداریم اما هزاران رند عارف خویش را فرزند او میدانند و.. باری حافظ به مقامی میرسد که اینبار و با تکیه آنچه از پدر می داند به روشنی و اختیار بهشت ابد از دست می نهد
حال این مفاهیم علی الظاهر معنوی چه تاثیری بر زندگی مادی ما دارد؟!
اگر اندکی باطن بین باشیم به وضوح تاثیر ظاهر بینی را در تک تک ساحات وجودی و حضوری انسان ایرانی را می بینیم.
بگذارید مثالی ملموس بزنم.
اغلب مسند نشینان و مردم ما تعریفی ظاهری از جنگ و آسیب و قتل و.. دارند این تعریف بتواره ای شده در ذهنشان. از این قرار جنگ یعنی تیر زدن و موشک فرستادن و.. کشتن یعنی خون ریختن و دفن کردن و..
اما اگر جنگ را باطنی تعریف کنیم میبینیم که ما ملتی کاملا جنگ زده داریم.
محصول جنگ بی رمقی زندگی اقتصادی و فرهنگی است ، محصول جنگ فقر و فحشا است محصول جنگ تعطیلی و آسیب مهیب کارخانه های تولیدی است (کارخانه های صنعتی مولد زندگی مادی و کارخانه هایی به نام انسان که مولد خیر و برکت و هنر و شادی و.. اند) جنگ و شکست در جنگ سرافکندگی و یاس و.. می آورد و مگر جامعه ی ما اسیر چنین حالاتی نیست.
از قضا دشمنان پست اما بسیار زبل ایران اینها را به خوبی می دانند آنها بدون شلیک توپ و تفنگ بسیاری از سنگرهای ما را گرفته اند آنجا هم که لازم می دانند از قضا در جنایت و خباثت و به خون کشیدن لحظه ای درنگ نمی کنند. بدبختی این طرف قضیه است که تمام هزینه های یک جنگ را دارد می دهد اما همچنان گمان میکند جنگ نشده است.
در این یادداشت خواستم اسفل اسافلین جهنم را معرفی کنم.
ظاهرپرستی آن #ویل ویرانگری است که از ازل تا ابد فریب خوردگان ابلیس راهی اش میشوند و برای گریز از آن هیچ چاره ای نداریم جز معناگرایی و عبور از قشر و پوست همه ی چیزهایی که در عالم انسانی وجود دارند.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆 این یک نقد نیست
به بهانه ی کتاب #به_خاطر_بوفالوها #سهیل_سرگلزایی
بنابراین توجه به این نکته بسیار مهم است که نویسنده ی برگزیننده ی این #جهان_زبان بداند که پا در کدام بیشه ی مهیب نهاده است و چنان در این آتش درآید که بتواند سمن در کنار از آن به در آید...
در بخش بعد از #آیینگی و #تداعی خواهم گفت.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی کتاب #به_خاطر_بوفالوها #سهیل_سرگلزایی
بنابراین توجه به این نکته بسیار مهم است که نویسنده ی برگزیننده ی این #جهان_زبان بداند که پا در کدام بیشه ی مهیب نهاده است و چنان در این آتش درآید که بتواند سمن در کنار از آن به در آید...
در بخش بعد از #آیینگی و #تداعی خواهم گفت.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست (۲) 👆👆👆
به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
شاید انسان بتواند آن برج بابل خویش را بسازد. برجی از سنگ و گل و خشت و... که در اقلیم اسطوره فرزندان آدم می ساختند تا جهان خدایان رابه زیر کشند و خدایان زیرک با یک کلک مهیب(دگرگون کردن زبان سازندگان) اتحاد جانی ایشان را به تفرقه ای تبدیل کردند که مردم برج را وانهادند و مشغول جنگی همیشگی شدند که : - تو چه می گویی؟!
جنگی که منتفع بزرگش خدایان انند و قربانی بزرگش فرزندان آدم..
آیا بشر بعدها به زیرکی دریافته راه ساختن آن برج و مصالحش نه سنگ و گل و ساروج که کلمات و نت و رنگ و... است و حالا قرنهاست که دارد در جای جای جهان #برج_سیزدهم را می سازد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
شاید انسان بتواند آن برج بابل خویش را بسازد. برجی از سنگ و گل و خشت و... که در اقلیم اسطوره فرزندان آدم می ساختند تا جهان خدایان رابه زیر کشند و خدایان زیرک با یک کلک مهیب(دگرگون کردن زبان سازندگان) اتحاد جانی ایشان را به تفرقه ای تبدیل کردند که مردم برج را وانهادند و مشغول جنگی همیشگی شدند که : - تو چه می گویی؟!
جنگی که منتفع بزرگش خدایان انند و قربانی بزرگش فرزندان آدم..
آیا بشر بعدها به زیرکی دریافته راه ساختن آن برج و مصالحش نه سنگ و گل و ساروج که کلمات و نت و رنگ و... است و حالا قرنهاست که دارد در جای جای جهان #برج_سیزدهم را می سازد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆👆👆#این_یک_نقد_نیست (۳)
به بهانه ی #به_خاطر_بوفالوها
بخش سوم
.... جدای از حضور خود قهرمان و زبان و فکرش، اینکه در اوایل کتاب سارا و علی(دیگر من های راوی که آرزو دارد کار ایشان کند) می آیند تا آخر داستان را تعریف کنند یا پسرک و دخترک دل شکسته ای که در وهم و وهن یک_پدر(؟!) با دل شکستگی کشته شده اند(چقدر مهیب است دل شکسته مردن چنانکه راوی نیز و این گویا سرنوشت تلخ اگر نگویم همه اکثر ما انسانهاست) یا تکرار چند باره ی«می خوب میخوابه این روزها»
و البته بن مایه ی هبوط های پی در پی که در ترسیم نویسنده سقوط های مدام و سرگیجه آور است نه هبوط ( به گمانم سقوط چرخه ای است دایم که به صعود نمی انجامد چون ریشه اش سقط است اما هبوط آن واژه ی شگفتی است که در عین اینکه فرو افتادنی دردناک را نشان می دهد خودش شروع فرارفتنی پرشکوه و معراجی بی همانند است. سقوط استسکاری است و هبوط استعلایی) و نیز دزدیدن اسنادو مدارک شناسایی قهرمان داستان در سکانس های پیشین تا متن پی رنگ و طرحی درست بیابد و دلیلی در ناشناخته ماندن جسد یافت شده میان صخره ها و دریا و.. انها از جمله عناصر لفظی چ معنایی است که علیرغم آن تنوعها و تعددها موجب از هم نگسستن اثر شده است و این خوب است.
اما در متن چند جایی هم چیزهایی است که من #لپی_ها می نامم و گاه گریز ناپذیر است و برای رفع شان شخص ثالث بسیار دقیقی لازم است البته. مثلا لک لک ها اگر چهل هزار کیلومتر آن طرف تر می بردند ص۳۷ کجا میشد؟! احتمالا سهو شده و منظور چهار هزار کیلومتر است یا دریم-کچر(؟!) بدون توضیحی در ص۵۴ می آید اما فونتیکش ص۵۵ . یا متوجه نشدم عاشقی در جونمه یا خونم ص۱۱۰ که البته ممکن است اصطلاح شنیده شده و اقلیمی نویسنده جون باشد. یا ننوشتن فونتیک یا توضیح مثلا اسب سیلمی یا دژاوو یا ترکیب وحشی ترین گریه ص۱۵۴ و...
طولانی شد مطالبم و می تواند طولانی تر شود بویژه که این متن مرا برد تا کار دردناک عزیزم #حمید_اسکندری با نام #چیزستان که ازقضا آیینه ای است برای کشف_الاحوال ما و چنبره ی دردهایی که اسیرش شده ایم و خوب است آن را بخوانید با توضیح اینکه هفت هشت سال پیش ویرانگران تاریخ و فرهنگ این دیار صلاح خویش ندانسته بودند پایان به خاطر بوفالوها در چیزستان تصویر شود ..اما چند سال بعد معیارها تغییر کرده است تا من باز یاد آن دختر امیر زاده ی سعودی بیفتم که به جرم عشق گردن زده شد یا آن دختر پسر جوان روسی که به جرم گیتار زدن در میدان سرخ (آن هم میدان سرخ) و ترویج فرهنگ غرب نابود شدند و...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی #به_خاطر_بوفالوها
بخش سوم
.... جدای از حضور خود قهرمان و زبان و فکرش، اینکه در اوایل کتاب سارا و علی(دیگر من های راوی که آرزو دارد کار ایشان کند) می آیند تا آخر داستان را تعریف کنند یا پسرک و دخترک دل شکسته ای که در وهم و وهن یک_پدر(؟!) با دل شکستگی کشته شده اند(چقدر مهیب است دل شکسته مردن چنانکه راوی نیز و این گویا سرنوشت تلخ اگر نگویم همه اکثر ما انسانهاست) یا تکرار چند باره ی«می خوب میخوابه این روزها»
و البته بن مایه ی هبوط های پی در پی که در ترسیم نویسنده سقوط های مدام و سرگیجه آور است نه هبوط ( به گمانم سقوط چرخه ای است دایم که به صعود نمی انجامد چون ریشه اش سقط است اما هبوط آن واژه ی شگفتی است که در عین اینکه فرو افتادنی دردناک را نشان می دهد خودش شروع فرارفتنی پرشکوه و معراجی بی همانند است. سقوط استسکاری است و هبوط استعلایی) و نیز دزدیدن اسنادو مدارک شناسایی قهرمان داستان در سکانس های پیشین تا متن پی رنگ و طرحی درست بیابد و دلیلی در ناشناخته ماندن جسد یافت شده میان صخره ها و دریا و.. انها از جمله عناصر لفظی چ معنایی است که علیرغم آن تنوعها و تعددها موجب از هم نگسستن اثر شده است و این خوب است.
اما در متن چند جایی هم چیزهایی است که من #لپی_ها می نامم و گاه گریز ناپذیر است و برای رفع شان شخص ثالث بسیار دقیقی لازم است البته. مثلا لک لک ها اگر چهل هزار کیلومتر آن طرف تر می بردند ص۳۷ کجا میشد؟! احتمالا سهو شده و منظور چهار هزار کیلومتر است یا دریم-کچر(؟!) بدون توضیحی در ص۵۴ می آید اما فونتیکش ص۵۵ . یا متوجه نشدم عاشقی در جونمه یا خونم ص۱۱۰ که البته ممکن است اصطلاح شنیده شده و اقلیمی نویسنده جون باشد. یا ننوشتن فونتیک یا توضیح مثلا اسب سیلمی یا دژاوو یا ترکیب وحشی ترین گریه ص۱۵۴ و...
طولانی شد مطالبم و می تواند طولانی تر شود بویژه که این متن مرا برد تا کار دردناک عزیزم #حمید_اسکندری با نام #چیزستان که ازقضا آیینه ای است برای کشف_الاحوال ما و چنبره ی دردهایی که اسیرش شده ایم و خوب است آن را بخوانید با توضیح اینکه هفت هشت سال پیش ویرانگران تاریخ و فرهنگ این دیار صلاح خویش ندانسته بودند پایان به خاطر بوفالوها در چیزستان تصویر شود ..اما چند سال بعد معیارها تغییر کرده است تا من باز یاد آن دختر امیر زاده ی سعودی بیفتم که به جرم عشق گردن زده شد یا آن دختر پسر جوان روسی که به جرم گیتار زدن در میدان سرخ (آن هم میدان سرخ) و ترویج فرهنگ غرب نابود شدند و...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#باز_هم_زبان
زبان همه چیز است و همه چیز زبان است. و معنا دهنده و معنا کننده ی این گزاره انسان است.
در معرض جهان هرآنچه معروض انسان است و هرآنچه درین معرض دستکار انسان است زبان است. و زبان یعنی هرچیزی که آشکار میکند معنایی را در ، بر و برای انسان...
انسان سنگ و خاک و گیاه را تعریف و تفسیر و تاویل میکند و هرآنچه پیش از او بودی داشته بعد که به ساختن می رسد هرچه میسازد در زبان قرار میگیرد سنگهای تراش خورده ی انسانهای نخستین چیزی که چیزهایی را آشکار میکنند در غار زیستن یا کنار رودخانه بیان چیزهایی است شکل روستاها و شهرها در بستر زبان پدید می آید و تعریف میشود و.. معماری، نوع چیدمانی که در خان داریم ، شیوه ی رانندگی و رنگهایی که به شهر و خانه و لباس میزنیم و.. همین کلمات و واژگان همه زبانند و از جهان نهان میگویند.
گستردگی و عمق مفهوم زبان آنقدر هست که بگوییم زبان انسان است و انسان زبان..
و با توجه و دقت در هر کدام ازین بخشها بسیار چیزها بر ما آشکار میشود.
مثلا زبان در یک تعریف دماسنج انسان و جامعه است. اینکه انسان یا انسانهایی درصد کلمات حوزه ی جنسیت یا خشونتشان بیشتر از انسان یا جامعه ی دیگر است روشن می کند که بیماری چیست و کجا باید یافتش و..
هجوم یکباره ی مردم مثلا به بورس بیان بسیاری چیزهاست که می توان کتابها درباره اش نوشت یا مثلا تصمیم یکباره ی خانه سازان برای اجرای نمای رومی نمودی است از بودهای فراوان در پس خود که اهل این زبان و آشنایانش می توانند برای ما حکایت ها بگویند از اسباب این اتفاق..
همه ی اینها را گفتم تا بگویم همه ی ما باید زبان شناس شویم. به تعبیری سلیمان شدن ما در فهم زبان همه است در آنجا به گمانم پرندگان نماد هر موجود از خویش بیرون رونده است در این پیشنهاد سنگی که از خود می رود یا برده میشود تا خاک شود مرغی است که زبانی دارد.
البته که این سخن سند قرانی هم دارد اینکه همه چیز هستی در #مصیر و #صیرورت است همین است. این #شدن در ذات همه ی اشیاء وجود دارد و البته که در انسان نمودهای بسیار بسیار..
شاید هدف از این یادداشت دعوتی باشد به #سلیمان_شدن ، کاری که از وظایف هر انسان محسوب است.
ما هرچه قدر زبان بدانیم دانایی مان افزون شده ، دانایی توانایی است و توانایی توانگری و غنا میبخشد..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#باز_هم_زبان
زبان همه چیز است و همه چیز زبان است. و معنا دهنده و معنا کننده ی این گزاره انسان است.
در معرض جهان هرآنچه معروض انسان است و هرآنچه درین معرض دستکار انسان است زبان است. و زبان یعنی هرچیزی که آشکار میکند معنایی را در ، بر و برای انسان...
انسان سنگ و خاک و گیاه را تعریف و تفسیر و تاویل میکند و هرآنچه پیش از او بودی داشته بعد که به ساختن می رسد هرچه میسازد در زبان قرار میگیرد سنگهای تراش خورده ی انسانهای نخستین چیزی که چیزهایی را آشکار میکنند در غار زیستن یا کنار رودخانه بیان چیزهایی است شکل روستاها و شهرها در بستر زبان پدید می آید و تعریف میشود و.. معماری، نوع چیدمانی که در خان داریم ، شیوه ی رانندگی و رنگهایی که به شهر و خانه و لباس میزنیم و.. همین کلمات و واژگان همه زبانند و از جهان نهان میگویند.
گستردگی و عمق مفهوم زبان آنقدر هست که بگوییم زبان انسان است و انسان زبان..
و با توجه و دقت در هر کدام ازین بخشها بسیار چیزها بر ما آشکار میشود.
مثلا زبان در یک تعریف دماسنج انسان و جامعه است. اینکه انسان یا انسانهایی درصد کلمات حوزه ی جنسیت یا خشونتشان بیشتر از انسان یا جامعه ی دیگر است روشن می کند که بیماری چیست و کجا باید یافتش و..
هجوم یکباره ی مردم مثلا به بورس بیان بسیاری چیزهاست که می توان کتابها درباره اش نوشت یا مثلا تصمیم یکباره ی خانه سازان برای اجرای نمای رومی نمودی است از بودهای فراوان در پس خود که اهل این زبان و آشنایانش می توانند برای ما حکایت ها بگویند از اسباب این اتفاق..
همه ی اینها را گفتم تا بگویم همه ی ما باید زبان شناس شویم. به تعبیری سلیمان شدن ما در فهم زبان همه است در آنجا به گمانم پرندگان نماد هر موجود از خویش بیرون رونده است در این پیشنهاد سنگی که از خود می رود یا برده میشود تا خاک شود مرغی است که زبانی دارد.
البته که این سخن سند قرانی هم دارد اینکه همه چیز هستی در #مصیر و #صیرورت است همین است. این #شدن در ذات همه ی اشیاء وجود دارد و البته که در انسان نمودهای بسیار بسیار..
شاید هدف از این یادداشت دعوتی باشد به #سلیمان_شدن ، کاری که از وظایف هر انسان محسوب است.
ما هرچه قدر زبان بدانیم دانایی مان افزون شده ، دانایی توانایی است و توانایی توانگری و غنا میبخشد..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#این_راه_بینهایت
- گفت شربتی که ما برای پیلان ساخته باشیم..
#باطن_گرایی را بنیادین ترین و بزرگترین نظریه ی زیسته ی ایرانیان در طول تاریخ میدانم.
باور و ایده ای که هزاران سال پیش در تقسیم جهان در #مینو و #گیتی تجلی یافته بود و هر بار به شکلی بت عیار برآمد.
گاه شد غیب و شهادت و گاه در معنا و لفظ خود را نشان داد( هم آوایی معنوی و مینوی بد نیست) حتا پس از اسلام قدرتمند ترین و پرنفوذ ترین اقلیت مذهبی را شکل داد و در قامت شاخه های گوناگون شیعه نمود یافت زیرا قایل به باطن بودن کسی را بر می انگیزد که پی امام و ولی و دستگیر و.. برود که همان پیر آیین مهر است و..
این توجه به بواطن البته مخصوص شیعه نیست همه ی مسلمانان به درجاتی حول این محور می چرخند اما باشندگان و پروردگان ایران سماعشان بیشتر و پر رنگ تر است.
نکته اینکه اولا مینو به معنای نیک نیست که گیتی پست تلقی بشود ( آنچه که مثلا در دنیا و اخری داریم) همه چیز مینویی دارد حتا اهریمن ( انگره مینو) دوم اینکه اشتباه نروید بحث توصیفی است. اینکه این باور میوه های زندگی بخش دارد ، اگر درست فهمیده شود و نیز چشمه های کشنده ی زهرآلود میزاید اگر درست دریافت نشود بحثی دیگر است.
باری بعدها معرفت اندیشان ایران از فاصله ی هجده هزار عالمی تا حقیقت گفتند و گفتند حق تعالی را حجاب هایی است از ظلمت و حجابهایی از نور.. و این توجه دادن به آن نکته است که در زندگی هیچ رسیدنی نیست فقط یک #حقیقت با ماست و آن #راه است و معنای راه #رفتن است. در آیین های مزد یسنایی و طبعا پیش از آن میگفتیم در جهان راه یکی است و آن راستی است و از قرآن میشنویم : اهدنا الصراط المستقیم..
مولانا می گوید:
همچو مستسقی کز آبش سیر نیست
بر هرآنچه یافتی بالله مه ایست
بی نهایت حضرت است این بارگاه
صدر تو راه است هین بگزین راه
من غلام آنکه اندر هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط..
هیچ صدری برای انسان متصور نیست .. کسی که بر صدر بنشیند و گمان کند که تمام شده براستی که تمام شده..
این باور اگر در جان بنشیند و بروید و پا بگیرد جهان انسان را دگرگون خواهد کرد. بزرگترین ویژگی چنین انسان در حال حرکتی زایندگی خواهد بود. عدم توقف در یک دریافت و راضی نشدن به فهم یک حقیقت او را همیشه روان و تازه خواهد کرد چرا که اگر روان نباشی و تازه بتی بیش نیستی و سزاوار شکستن..
آنچه ابراهیم را پدر پیامبران کرده به گمانم همین #مهاجر بودن است. او از کودکی اهل هجرت است.(ر.ک به زندگی ابراهیم) باقی پیامبران نیز چنین اند. اما ابراهیم سرنمون دیگری است. او وقتی از غار بیرون می آید هیچ ابایی ندارد که نوری اندک را بپرستد گیرم نور ستاره ای در دور دست اما همینکه نور بزرگتر طلوع میکند بی درنگ بت پیشین را میشکند و نور بزرگتر را می ستاید و... تا می رود تا آن به نوری که آفل نیست و..
همه ی اهل معرفت و کتابهایشان در زبان فارسی از این اصل گفته اند( ناصر خسرو و فردوسی و سهروردی و..) اما این #مثنوی است که در جای جای اش ما را به عدم توقف در یک سطح دعوت میکند..
در همان داستان نخست از بیخبری طبیبانی می گوید که زیر و بم تن را می دانند اما بی خبر بودند از راز درون..
در همین مثنوی حکایت زیبای دیگری هم هست:
در زمان خلیفه ای ( انسان خلیفه است ) آتشی افتاده بود در شهر مردم هم مشک مشک آب و سرکه می بردند و برآتش می زدند تا فروکش کند اما سرکش می شد.
مردم حیران نزد خلیفه رفتند و ازین اتفاق شگرف گفتند و خلیفه گفت:
آب بگذارید و نان قسمت کنید..
باری جهان ما را آتش هاست و آبها و این آتش و آب لطیف و ملموس، البته نسبت به آتشها و آبهایی دیگر بسیار لطیف است و کثیف.
خلیفه در واقع می گوید : این آتشی که با آب نمیمیرد بلکه زندگی میگیرد آتش طبیعی نیست پس آب طبیعی نمی تواند آن را مهار کند. آن آتش آه و خشم و نارضایتی مردمی ستم دیده و به جان رسیده است و اگر آب صداقت و عدالت و مهربانی و دیگر خواهی و... را در مشک وجودتان بریزید می توان آن آتش را مهار کرد.
باران نمی بارد؟! خشکسال شده است؟! هیچ زمینی جوانه های ارجمند و درختان تناور شادی بخش نمی رویاند ؟! مشخص است که اینها دلیلی دارد. اما مهمتر هم هست چه بسیار آسمانهای جان و زمین های روان و .. که گرفتار ابرهای یائسه اند و زمینهای سترون..
و البته که انسان رو به تعالی آن کسی است که بیشتر این ظاهرها و باطن ها را دریابد و برای هرکدام داروی مناسب خویش را بیابد. با آب اقلیم جان و روان زمین سرسبز نمی شود آن جان و روان باید #قنات_کندن یاد بگیرد و البته با آب لطیف و سراسر زندگی این جهان نمی توان جان و روان را تطهیر کرد.. اینها البته که در هم تنیده اند و ...
منع می آید ز صاحب مرکزان...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_راه_بینهایت
- گفت شربتی که ما برای پیلان ساخته باشیم..
#باطن_گرایی را بنیادین ترین و بزرگترین نظریه ی زیسته ی ایرانیان در طول تاریخ میدانم.
باور و ایده ای که هزاران سال پیش در تقسیم جهان در #مینو و #گیتی تجلی یافته بود و هر بار به شکلی بت عیار برآمد.
گاه شد غیب و شهادت و گاه در معنا و لفظ خود را نشان داد( هم آوایی معنوی و مینوی بد نیست) حتا پس از اسلام قدرتمند ترین و پرنفوذ ترین اقلیت مذهبی را شکل داد و در قامت شاخه های گوناگون شیعه نمود یافت زیرا قایل به باطن بودن کسی را بر می انگیزد که پی امام و ولی و دستگیر و.. برود که همان پیر آیین مهر است و..
این توجه به بواطن البته مخصوص شیعه نیست همه ی مسلمانان به درجاتی حول این محور می چرخند اما باشندگان و پروردگان ایران سماعشان بیشتر و پر رنگ تر است.
نکته اینکه اولا مینو به معنای نیک نیست که گیتی پست تلقی بشود ( آنچه که مثلا در دنیا و اخری داریم) همه چیز مینویی دارد حتا اهریمن ( انگره مینو) دوم اینکه اشتباه نروید بحث توصیفی است. اینکه این باور میوه های زندگی بخش دارد ، اگر درست فهمیده شود و نیز چشمه های کشنده ی زهرآلود میزاید اگر درست دریافت نشود بحثی دیگر است.
باری بعدها معرفت اندیشان ایران از فاصله ی هجده هزار عالمی تا حقیقت گفتند و گفتند حق تعالی را حجاب هایی است از ظلمت و حجابهایی از نور.. و این توجه دادن به آن نکته است که در زندگی هیچ رسیدنی نیست فقط یک #حقیقت با ماست و آن #راه است و معنای راه #رفتن است. در آیین های مزد یسنایی و طبعا پیش از آن میگفتیم در جهان راه یکی است و آن راستی است و از قرآن میشنویم : اهدنا الصراط المستقیم..
مولانا می گوید:
همچو مستسقی کز آبش سیر نیست
بر هرآنچه یافتی بالله مه ایست
بی نهایت حضرت است این بارگاه
صدر تو راه است هین بگزین راه
من غلام آنکه اندر هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط..
هیچ صدری برای انسان متصور نیست .. کسی که بر صدر بنشیند و گمان کند که تمام شده براستی که تمام شده..
این باور اگر در جان بنشیند و بروید و پا بگیرد جهان انسان را دگرگون خواهد کرد. بزرگترین ویژگی چنین انسان در حال حرکتی زایندگی خواهد بود. عدم توقف در یک دریافت و راضی نشدن به فهم یک حقیقت او را همیشه روان و تازه خواهد کرد چرا که اگر روان نباشی و تازه بتی بیش نیستی و سزاوار شکستن..
آنچه ابراهیم را پدر پیامبران کرده به گمانم همین #مهاجر بودن است. او از کودکی اهل هجرت است.(ر.ک به زندگی ابراهیم) باقی پیامبران نیز چنین اند. اما ابراهیم سرنمون دیگری است. او وقتی از غار بیرون می آید هیچ ابایی ندارد که نوری اندک را بپرستد گیرم نور ستاره ای در دور دست اما همینکه نور بزرگتر طلوع میکند بی درنگ بت پیشین را میشکند و نور بزرگتر را می ستاید و... تا می رود تا آن به نوری که آفل نیست و..
همه ی اهل معرفت و کتابهایشان در زبان فارسی از این اصل گفته اند( ناصر خسرو و فردوسی و سهروردی و..) اما این #مثنوی است که در جای جای اش ما را به عدم توقف در یک سطح دعوت میکند..
در همان داستان نخست از بیخبری طبیبانی می گوید که زیر و بم تن را می دانند اما بی خبر بودند از راز درون..
در همین مثنوی حکایت زیبای دیگری هم هست:
در زمان خلیفه ای ( انسان خلیفه است ) آتشی افتاده بود در شهر مردم هم مشک مشک آب و سرکه می بردند و برآتش می زدند تا فروکش کند اما سرکش می شد.
مردم حیران نزد خلیفه رفتند و ازین اتفاق شگرف گفتند و خلیفه گفت:
آب بگذارید و نان قسمت کنید..
باری جهان ما را آتش هاست و آبها و این آتش و آب لطیف و ملموس، البته نسبت به آتشها و آبهایی دیگر بسیار لطیف است و کثیف.
خلیفه در واقع می گوید : این آتشی که با آب نمیمیرد بلکه زندگی میگیرد آتش طبیعی نیست پس آب طبیعی نمی تواند آن را مهار کند. آن آتش آه و خشم و نارضایتی مردمی ستم دیده و به جان رسیده است و اگر آب صداقت و عدالت و مهربانی و دیگر خواهی و... را در مشک وجودتان بریزید می توان آن آتش را مهار کرد.
باران نمی بارد؟! خشکسال شده است؟! هیچ زمینی جوانه های ارجمند و درختان تناور شادی بخش نمی رویاند ؟! مشخص است که اینها دلیلی دارد. اما مهمتر هم هست چه بسیار آسمانهای جان و زمین های روان و .. که گرفتار ابرهای یائسه اند و زمینهای سترون..
و البته که انسان رو به تعالی آن کسی است که بیشتر این ظاهرها و باطن ها را دریابد و برای هرکدام داروی مناسب خویش را بیابد. با آب اقلیم جان و روان زمین سرسبز نمی شود آن جان و روان باید #قنات_کندن یاد بگیرد و البته با آب لطیف و سراسر زندگی این جهان نمی توان جان و روان را تطهیر کرد.. اینها البته که در هم تنیده اند و ...
منع می آید ز صاحب مرکزان...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹