عشق و نور
1.04K subscribers
337 photos
1.18K videos
19 files
527 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
زندگي مي تواند گلهايي پراكنده داشته باشد
يا اينكه مي توان آنرا به تاجي از گل دگرگون ساخت

زندگي تو گلهايي فراوان است
هيچ سازمان يافتگي ندارد
فقط ازدحامي است از #خود_های گوناگون
ازدحامي از #من_هاي گوناگون
كه همگي در راه برتري جويي مشغول جنگ و دعوا با يكديگرند
تو در جنگ دايمي دروني به سر مي بري و هر #خود_ي قصد دارد تو را به يك جهت بكشاند
تو در حال از هم گسيختن هستي اما مي تواني زندگي كاملا متفاوتي را در پيش گيري
ميزان شادماني تو به ميزان
يكپارچگي ات بستگي دارد.

انسان تكه تكه هميشه بدبخت مي ماند و انسان يكپارچه به شادماني مي رسد. به رشته نخي تبديل شو تا بتواني تمام گلهاي زندگي ات را در نوعي اتحاد به يكديگر بپيوندي
تا زندگي ات نه سر و صدايي گوش خراش و درهم و برهم،
بلكه نوايي دلنشين شود
آنگاه زيبايي و شادماني عظيمي برپا مي شود.

#اشو
مراقبه يعني:

هيچكس شدن
يعني نيست شدن در كل
نه جدا ماندن از آن
نه مقاومت دربرابر آن
بلكه نيست شدن در آن....
عشق بازي با كل
اتحادي لذت آور با كل

البته، ما در برابر كل هيچ چيز نيستيم، خُرد و كوچک، همچون قطره اي در برابر درياييم
و وقتي دريابي تو در مقایسه با كل چيزي نيستي، آنرا شادمانه مي پذيري نه با بي تفاوتي، بلكه با شور و شعف. با شور و شعفي حاصل از نيست شدن تمام ترسها و تشويشها

آنگاه كه دست از « #خود »‌ بشويي حتي ترس از مرگ نيز نيست مي شود، زيرا فقط « #خود » است كه مي ميرد
واقعيت تو جاودانه بودن است
و وقتي تمام دلواپسيها و نگرانيها رفته باشند، تو در آرامش كامل قرار مي گيري. 
بی « خود » شدن آغاز مراقبه است و آرامش يافتن، و نتيجه ی نهايي آن
آنگاه كه تو در ژرفاي وجودت چنان آرامي كه هيچ چيز آرامش تو را بهم نمي زند،
به خانه مي رسي
به #حقيقت
به #آگاهي
و به #شادماني مي رسي
اینها سه چهره ی خداوند اند
همان لحظه كه تو به صلح و آرامش كامل برسي، اين سه چهره از آن تو مي شود
تو الهي مي شوي
در حقيقت، تو همواره الهي بوده اي،‌
اما اينك از آن آگاه مي شوي

#اشو
به پند و نصایح دیگران گوش بده،
اما از آنان پیروی نکن،
خوب به نصایح شان گوش کن،
اما از #بینش_درونی خودت پیروی کن،

دنباله‌رو پند و اندرز دیگران نباش،
با دقت و مراقبه گوش بده و سعی کن بفهمی که آنها چه می‌خواهند بگویند، ممکن است واقعاً خیرخواه تو باشند،
اما اگر کور کورانه پیروی کنی هرگز به هوشمندی خودت دست نمی یابی و وابسته می مانی و همیشه نگاهت به دیگران است تا به تو بگویند چه بکنی و چه نکنی

اما مردم عینا پیروی می‌کند.
و سپس به سادگی کور میشود.
وقتی دیگران هر آنچه لازم داری به تو بدهند، دیگر چه نیازی به چشمان خود داری؟
اما اینگونه تو تمام هوشمندی ات را از دست میدهی.
دیگر انی که تو را نصیحت می‌کنند خیرخواه تو هستند اما خیرخواهانی
ناآگاه اند،
وگرنه اصلا به تو پند و اندرز نمی‌دادند
به تو #بینش می‌دادند نه پند.
به تو نمی گفتند که این کار را بکن و این کار را نکن،
بلکه کمک می‌کردند آگاه تر شوی تا خودت بتوانی ببینی که چه کاری را بکنی و چه کاری را نباید بکنی
کسی که به تو پند و اندرز می دهد دوست واقعیت ات نیست.

دوست واقعی تو کسی است که تو را از زندگی و مشکلات و چالش‌ها و اسرارش آگاه می سازد و کمک می‌کند که روی پای خودت بایستی
به تو شهامت می دهد که #خود تجربه کنی.
شهامت می دهد که #جستجو کنی و اشتباهات زیادی مرتکب شوید.
زیرا کسی که آماده اشتباه کردن نیست هرگز چیزی نمی آموزد.
دوست حقیقی تو هیچگاه تو را بخاطر اشتباهاتت سرزنش نمیکند.
بلکه به تو میگوید: 
تا جایی که می توانی اشتباه کن، اینگونه در حال آموختن خواهی بود،
اما یک اشتباه را #دوبار_تکرار_نکن،
زیرا این کار از تو یک احمق میسازد

#اشو
‍ از عاشق شدن نهراسید.
زمانی نغمه‌ی عشق را می‌شنوید که شما را می‌خواند، به دنبالش روان شوید و به هر سو که شما را هدایت می‌کند با اعتماد کامل به پیش بروید.
کاملاً خود را در عشق رها کنید.
خود را از عشق، پنهان و محافظت نکنید؛
زیرا عشق دشمن شما نیست،
بلکه تنها دوست شماست.

بله در عشق لحظه‌های غم‌انگیزی نیز وجود دارند؛غم و شادی همراه یکدیگرند.
درست مانند شب و روز به دنبال هم می‌آیند.
اما زمانی که انسان از شادی و شور عشق سرشار است، آمادگی قبول هرگونه غم و اندوهی را دارد و از اینکه بهای آن همه وجد و شادی را بپردازد، خوشحال می‌شود.

عشق رفیع‌ترین قله‌ی آگاهی است و برای صعود به آن قله باید خطر سقوط به دره را به جان بخرید.
کسانی که نمی‌توانند خطر سقوط در دره‌های عمیق را بپذیرند، هرگز لذت صعود به قله‌های رفیع را تجربه نمی‌کنند.

وقتی عشق به سراغتان می‌آید،
تا جایی که #خود کاملاً محو شوید به دنبالش بروید.
عشق مانند شعله‌های آتش و عاشق همچون پروانه است.
عشق را از پروانه بیاموزید.
او از سرّ عشق آگاه است
و می‌داند چگونه از فرط عشق، شادی و رقص بمیرد.
مردن به خاطر عشق، آغاز یک زندگی حقیقی است‌.

#اشو
بسیاری از مردم تنها برای #خود_نمایی زندگی می‌کنند
چنین مردمی در درون بسیار حقیرند.

چون تنها مبتلایان به عقده حقارت نیازمند خود نمایی اند.

یک انسان واقعاً والا هرگز خود را با دیگری مقایسه نمی‌کند.

او می‌داند که مقایسه ناپذیر است.
و نیز می‌داند که دیگران هم با او مقایسه پذیر نیستند
او می‌داند که نه برتر است نه حقیرتر.

#اشو
قبل از تولد ما ناموجود بوده‌ایم
و همچنین بعد از مرگ هم ناموجود خواهیم شد.

هیچ وجودی آنجا نبود و هیچ وجودی بعد از مرگ وجود ندارد.

بودا بر این بینش " #بی‌خودی"
بسیار تأکید کرده است.

زیرا تمام آرزوها در اطراف " #خود"
مفهوم پیدا می‌کنند: من هستم.

اگر من هستم،
پس هزار و یک آرزو رخ می‌دهد.

اگر من نباشم، پس آرزوها چگونه می‌توانند از هیچ رخ دهند.
این یکی از بزرگ‌ترین کمک‌های بودا
به دنیا است.

اگر آن بتواند در تو، درونی شود
که « من نیستم » ناگهان جهان ناپدید می‌شود.

با درک « من نیستم »به این درک می‌رسیم که دیگر نیازی به چیزی بودن،
چیزی داشتن و به چیزی رسیدن، نیست.

وقتی خودی نیست جاه‌طلبی نامربوط است.
و وقتی خودی هست جاه‌طلبی مربوط است.

در برخی مذاهب سعی نمی‌کنند
این دنیا را آرزو کنند،
ولی آنها شروع می‌کنند به
آرزو کردن چیزهای جهان دیگر.

ولی این دو یکسانند، آرزو یکی است.

این مهم نیست که چه آرزویی داری.
فرقی نمی‌کند که عناوین آرزویت چه باشند . آرزو یکی است.

کسی در اینجا، عمری طولانی
بدنی زیبا ، موفقیت و شهرت آرزو می‌کند.

کسی دیگر زندگی ابدی با خدا را
در بهشت آرزو می‌کند
چه فرقی می‌کند؟

فقط چنین تفاوتی وجود دارد:
دومی طمعکارتر از اولی است.

چرا مردمی که شما روحانی می‌خوانید‌،
مردمی بسیار طمعکارند؟

این تصادفی نیست که شرق بسیار طمعکار است.
به دلیل این معنویت است.
معنویتی که طمع‌های جدید می‌آفریند.

#اشو
#سخت_نگیر
‍ ‍ #خود_برتر

خود برتر خود واقعی شماست، آگاهی روح شماست. آن خود شما که اینجا روی زمین زندگی می کند تنها انعکاسی از آگاهی خود برتر شماست. خود برتر شما، خود کامل تر شماست، همان که با حجابی که هنگام تولد بر ما نهاده شد، و باعث شد منشا خود را فراموش کنیم، تضعیف نگردید. خود برتر مالک پیمان معنوی شماست، همان برنامه ای که قبل از تولد برای خودتان پیاده کرده بودید. او دستورالعمل اجرایی برنامه ی زندگی شما را در دستانش دارد. آیا دوست دارید با او صحبت کنید؟

#خود_برتر_کجاست؟

خود برتر در فضای اتری حضور دارد، اما با این حال کاملا به شما متصل است. هیچ چیز نمی تواند این اتصال را از بین ببرد. خود برتر به افکار، اهداف، نیت ها، و احساسات شما دسترسی دارد. مسیری وجود دارد که مستقیما بین شما اینجا روی زمین و خودبرتر شما در فضای اتری کشیده شده است.

#نقش_خود_برتر_چیست؟

خود برتر شما همواره ناظر بر شماست و به شما کمک می کند در مسیری قرار بگیرید که هنگام عقد پیمان معنوی قبل از تولد نیت کرده بودید (نقشه زندگی تان). او می داند شما قرار است کجا باشید، با چه کسانی قرار است ملاقات کنید و زمان آن را نیز می داند. قبل از تولد، خود برتر شما تعدادی از راهنمایان معنوی را گرد هم آورد و از آنها پرسید، “آیا وقتی من متولد شوم مواظب من خواهید بود؟ من برای انجام ماموریتم دوست دارم به من کمک کنید.” خود برتر تمام راهنمایان شما را جمع می کند، برنامه را توضیح می دهد و به آنها می گوید که چطور می توانند کمک کنند، سپس آماده می شود تا بخشی از آگاهی روی زمین را شکل دهد. وقتی متولد می شوید، تنها چیزی که از خودبرترتان دارید یک اتصال اتریک است، که خوشبختانه در طول زندگی آن را احساس کرده یا کشف می کنید. اگر از مسیر خارج شوید و دچار مشکل شوید، خود برترتان از طریق اراده ی آزاد شما تلاش می کند تا برنامه ی زندگی شما را تصحیح کند.
#خود ‌مانع دستيابي به حقيقت مي شود.

خود يعني اينكه تو گمان مي كني از كل مجزا هستي

اما تو مجزا نيستي!
ما جزيره نيستيم
هيچ انساني جزيره نيست.

ما بخشي از قاره اي بيكران هستيم.

اشو
#خود_برتر_چیست

خودبرتر چیست و چگونه میتوان با آن هماهنگ شد؟
خود برتر، بخش الهی وجودتان است که به شما اجازه می دهد تا با واقعیت خودتان و هدف آفرینش جهان هستی آشنا شوید.
خود برتر، خردمندترین بخش وجودی تان است که دارای دانش گسترده ای در رابطه با زندگی شما می باشد. او صلاح شما را می داند. بهترین راه ها و انتخاب های درست را برای شما می شناسد. خود برتر شما، بهترین نسخه ی وجودی شماست و اگر خواهان یک زندگی آرام و شاد هستید برای شما ضروری است که با خود برتر تان هماهنگی ایجاد کنید. او را بشناسید و راه های برقراری ارتباط با او را فرا بگیرید. خود برتر، سعادت شما را محقق می کند.
حال سوال اینجاست که چگونه با خود برتر، سازگاری ایجاد کنیم؟
در ادامه، سه مورد از آسان ترین راه ها برای این کار را به شما معرفی می کنیم.
.
#جذب :

خود برتر یادآور خود حقیقی شماست. درواقع شما با تمام کائنات در وحدت و یگانگی هستید و بایستی بتوانید محیط اطراف تان را با توجه به میل خودتان تغییر دهید. اما شما در جهان فیزیکی تجسم یافته اید و حکمتی از این آفرینش بوده است. اگرچه هدف خلقت تان این است که با روح تان در عالم اثیری ارتباط برقرار کنید.
بنابر این زندگی ما در این دنیا وابسته به عالم مادی بیرون است. پس یعنی دنیای مادی به این سادگی ها به شما اجازه نمی دهد که هرکاری که دلتان خواست انجام دهید.
برقراری پیوند و ارتباط با خود برتر به شما این توانایی را می بخشد که جهان را تغییر دهید. با تغییر افکار و خواسته های تان، با تغییر رفتار و کردارتان، قادر خواهید بود خود برتر تان را به سمت خود جذب نمایید. او همیشه منتظر شماست و کافیست با او هم ارتعاش شوید تا به سمت شما بدود! شما ارباب دنیای خودتان هستید و با استفاده از نیروی الهی درون تان می توانید باعث ایجاد تغییر و تحول در دنیای خودتان شوید و خواسته های در جهت خیر الهی را به خود جذب کنید تا توانایی های بی حد معنوی و مادی را به دنیای خود بخوانید.

#بصیرت :

خودبرتر چیزی نیست که خارج از بدن شما سکونت داشته باشد، بلکه نیرو و بصیرتی است که در درون خود شماست. خرد شما از درون تان ریشه می گیرد. نیروی پنهانی در درون شما وجود دارد که نیاز به تقویت شدن دارد. این نیرو به شما کمک می کند تا از شناخته و ناشناخته، آگاهی پیدا کنید.
برای دستیابی به خود برتر، شما باید به شُهودتان اعتماد کنید و پیرو آنچه باشید که قلب تان به شما می گوید. هر روز آگاهانه در لحظه حضور داشته باشید و به کسب معرفت و علم بپردازید. شما باید نیازهای سالمی را که موجب پیشرفت تان می شود را شناسایی کرده و کسانی را که موجب آسیب به آگاهی تان می شوند را رها کنید. هرروز ذهن خود را پاکسازی کنید.
مراقبه بهترین راه برای رسیدن به شهود است. ذهن تان را آرام کنید و در یک محیط آرام برای دانستن آنچه که باید بدانید با خود برتر تان ارتباط برقرار کنید. در حین مراقبه می توانید مغز را به حالتی ببرید که در آن، صحبت با خود برتر ممکن می شود. در روانشناسی، ضمیرناخودآگاه را محل سکنای خود برتر می دانند که با دسترسی به آن می توانیم با خود برتر مان هماهنگ شویم.
.
#بازپس_گرفتن_تکه_های_روح :

در طی فرایند ارتباط با خود برتر و یکی شدن با آگاهی عالی خود، شما تکه های جدا شده ی روح تان را بازپس می گیرید. بسیاری از مردم دنیا حتی نمی دانند که به این فرایند برای زندگی در این دنیا نیازمند هستند.
اگر امورات تان درست پیش نمی رود و یا اگر بدون هیچ دلیل خاصی، احساس بدی دارید، شما هم نیازمند فرایند بازپس گرفتن روح تان هستید. چراکه به هر دلیلی در طول زندگی، روح تان تکه تکه شده و از شما جدا افتاده است. این کار ممکن است پیچیده به نظر بیاید اما اینطور نیست، بازپس گرفتن روح با شهود آغاز می شود. برای ایجاد هماهنگی با خود برتر باید با تمام روح تان متمرکز بمانید.
یکی از ضرورت های موفقیت در این کار، مبارزه با افکار منفی است. فکر هایی مثل : من به اندازه ی کافی خوب نیستم، من ارزش آن را ندارم، و ... را کنار بگذارید. هنگام ارتباط با خود برتر، فکر منفی و بد درمورد دیگران ممنوع است. اگر می خواهید در آینده ای نزدیک با خود برتر تان هماهنگ شوید، باید امروز گذشته را رها کنید و از افراد منفی فاصله بگیرید.
🔮 🕉 🔮
‍ ‍ #خود_برتر

خود برتر خود واقعی شماست، آگاهی روح شماست. آن خود شما که اینجا روی زمین زندگی می کند تنها انعکاسی از آگاهی خود برتر شماست. خود برتر شما، خود کامل تر شماست، همان که با حجابی که هنگام تولد بر ما نهاده شد، و باعث شد منشا خود را فراموش کنیم، تضعیف نگردید. خود برتر مالک پیمان معنوی شماست، همان برنامه ای که قبل از تولد برای خودتان پیاده کرده بودید. او دستورالعمل اجرایی برنامه ی زندگی شما را در دستانش دارد. آیا دوست دارید با او صحبت کنید؟

#خود_برتر_کجاست؟

خود برتر در فضای اتری حضور دارد، اما با این حال کاملا به شما متصل است. هیچ چیز نمی تواند این اتصال را از بین ببرد. خود برتر به افکار، اهداف، نیت ها، و احساسات شما دسترسی دارد. مسیری وجود دارد که مستقیما بین شما اینجا روی زمین و خودبرتر شما در فضای اتری کشیده شده است.

#نقش_خود_برتر_چیست؟

خود برتر شما همواره ناظر بر شماست و به شما کمک می کند در مسیری قرار بگیرید که هنگام عقد پیمان معنوی قبل از تولد نیت کرده بودید (نقشه زندگی تان). او می داند شما قرار است کجا باشید، با چه کسانی قرار است ملاقات کنید و زمان آن را نیز می داند. قبل از تولد، خود برتر شما تعدادی از راهنمایان معنوی را گرد هم آورد و از آنها پرسید، “آیا وقتی من متولد شوم مواظب من خواهید بود؟ من برای انجام ماموریتم دوست دارم به من کمک کنید.” خود برتر تمام راهنمایان شما را جمع می کند، برنامه را توضیح می دهد و به آنها می گوید که چطور می توانند کمک کنند، سپس آماده می شود تا بخشی از آگاهی روی زمین را شکل دهد. وقتی متولد می شوید، تنها چیزی که از خودبرترتان دارید یک اتصال اتریک است، که خوشبختانه در طول زندگی آن را احساس کرده یا کشف می کنید. اگر از مسیر خارج شوید و دچار مشکل شوید، خود برترتان از طریق اراده ی آزاد شما تلاش می کند تا برنامه ی زندگی شما را تصحیح کند.


چنان زندگی کنیم که مشتاق تکرار ابدی همان زندگی باشیم!
💎💙💎💎💙💎💎💙💎



تقویت ارتباط با خود والاتر


#خود_والاتر بعدی از وجود ما هست که ورای این بعد مادی ما قرار دارد و دارای خرد و هوش نامحدود و آگاهی والا می باشد ، به آن جرقه خالق هم می گویند به این معنی که مثل جرقه ای که از آتش جدا می شود و از جنس همان آتش است و دربردارنده خصوصیات آتش می باشد خود والاتر هم دربردارنده خصوصیات خالق می باشد ، به همین منطور ارتباط با خود والاتر موجب ارتباط با بعد الهی و نامحدود می شود .

#ریشه ی تمام بیماری ها در دوری از خود والاتر است خود والاتر در واقع خود شما هستید که در بعدی دیگر حضور دارید ولی چون خود را با بعد مادی شناسایی می کنید فکر می کنید که بدن و بعد مادی هستید.

# خود والاتر می تواند پاسخ تمام سوالات شما را بدهد و شما را به راه حل ها برساند، می توانید از خود والاتر برای دریافت هر گونه انرژی وشفا درخواست کنید ، مهمترین اصل برای عملی شدن این موضوع این است که باور داشته باشید و زمانی را در سکوت برای ارتباط با خود والاترتان اختصاص دهید

#برای ارتباط با خود والاتر تان نیاز به هیچ سیستمی ندارید،همه توانایی انجام آنرا دارند .


#خودوالاتر
#خودبرتر
نفس دو جنبه دارد:
یا از #خود_کم_بینی رنج می‌برد،
و یا از #خود_بزرگ_بینی
و هر دو، نوعی بیماری است که از مقایسه کردن ناشی می‌شود.

اشو
دینداری چیزی نیست جز هنر،
نیست کردن خود در #کل (whole)
#کل_همان_خداست.

به همین دلیل کسی به خدا  رسیده است مقدس ( holy)نامیده  می شود

او خود، کل شده و مستقل از کل نیست.
پندار نادرست و احمقانه ی جدا و مستقل بودن از کل را دور انداخته است.
او دیگر کوه یخ نیست.  بلکه ذوب شده و به اقیانوس پیوسته است.
آن لحظه ،لحظه شادمانی است.
پس از آن دیگر شادمانی تو را ترک نخواهد گفت
راهی برای ترک گفتن نخواهد یافت.
حتی اگر بدبختی را بخواهی ممکن نیست بدیخت شوی.

انسان متوسط و عادی که زندگی اش بر محور #خود_بودن  میچرخد ،
به شدت برای شادمانی تلاش میکند
اما هرگز نمی تواند شادمان  شود و همچنان بدبخت می ماند.

انسانی که خود را تسلیم کرده حتی اگر خود بخواهد نمی تواند بدبخت شود،

شادمانی، پیامد‌ه تسلیم است.
و
بدبختی‌، پیامد‌ه مقاومت...

اشو
#خود_واقعی

آیا هرگز سعی کرده اید که خود را به دور از این قوم و خویش ها و وابسته ها در نظر خود مجسم کنید؟

بدون این پوشش اصل و نسب خود را دیده اید؟

برای رسیدن به حقیقت و درک آن تلاش کنید. برای مدت محدودی هم که شده خود را ازین همه وابستگی های خویشی رها سازید.
به خود بگویید که پسر، پدرتان، شوهر یا زنتان و پدر بچه هایتان دوست دوستتان و دشمن دشمنتان نیستید،
چیزی که باقی میماند شمائید، شمای واقعی........

با پیروی ازین پند شما به مرحله ای از این آرامش و سکون ذهنی خواهید رسید که: حقیقت را به راحتی تشخیص خواهید داد
برای اینکه بتوانید بر روان و اعصاب خود تسلط پیدا کنید و در طی روز بتوانید از آرامش درونی و نشاط سرشار باشید.
دو طریقه ی مدیتیشن را به شما پیشنهاد میکنم.

اولی را به هنگام صبح انجام بدهید ،
چهار زانو بنشینید ستون فقرات خود را راست و عمودی نگهدارید، چشمهایتان را ببندید و گردنتان را صاف کنید،
باید لبهایتان روی هم بسته و زبانتان با سقف دهانتان تماس داشته باشد آرام، اما عمیق تنفس کنید و تمام توجه و حواس خود را به قسمت ناف و سطح مرکزی شکمتان متمرکز کنید به لرزشی که در اثر تنفس عمیق در این قسمت ایجاد میشود توجه داشته باشید فقط همین.....
این حرکت باعث آرام شدن ذهن و نرم کردن افکار انسان میشود و سکون و آرامش وجد آوری در درون انسان رسوخ میکند.

مدیتیشن دوم را به هنگام شب انجام بدهید،
روی زمین دراز بکشید و دست و پا و اعضای بدنتان را شل کنید.
و به حالت آرامش کامل درایید.
چشمهایتان را ببندید و دو دقیقه به خود تلقین کنید که افکارتان متوقف میشود.
این اراده و میل، شما را به سکون و آرامش سوق میدهد.
هنگامی که ذهن و مغز شما کاملا آرام شد به درونتان توجه کنید
و با بیداری کامل مراقب و شاهد آرامش و سرور درونتان باشید.
این توجه شما را به طرف خود شما راهنمایی میکند.

اشو
مراقبه هایی برای افرادی که خیلی مشغول هستند.👇

می توانید هر جایی این کار را انجام دهید
مشغول حمام کردن هستید؟
ناگهان به خودتان فرمان بدهید #بایست! و همان موقع متوقف شوید. اگر این توقف برای یک لحظه کوتاه هم باشد، متوجه یک امر غیر عادی و جدید می شوید. خواهید دید که یک پدیده جالب در شما رخ می دهد. در این حالت برای لحظه ای به درون خود می روید
وقتی بدن می ایستد، ذهن هم برای لحظه ای متوقف می شود.

وقتی به خودتان دستور ایست می دهید، تنفس را هم متوقف کنید
در عین حال بدن هم نباید هیچ حرکتی انجام دهد. در این توقف کوتاه اجازه دهید تا برای لحظاتی رفتن به درون را تجربه کنید، همین لحظات کوتاه تماس با درون می تواند معجزه آفرین باشد.

مثلا قصد دارید یک لیوان آب بنوشید. وقتی لیوان را در دست گرفتید برای یک لحظه متوقف شوید. بگذارید لیوان همینطور در دستتان باقی بماند
از سوی دیگر عطش و میل به مصرف آب درونتان وجود دارد. در همین حال متوقف شوید، بی حرکت و بدون نفس کشیدن به درون خود توجه کنید
عطش کمک می کند تا انرژی خود را به درون ببرید.

در این دستور به سه نکته توجه کنید: اول اینکه وقتی توقف می کنید یک میل و کشش درونی شما را به سوی انجام کاری سوق می دهد
دوم اینکه در مورد توقف کردن فکر نکنید، فقط توقف کنید
سوم اینکه صبر کنید و توقف را کامل و با توقف تنفس انجام دهید.

وقتی به شما می گویم بایستید، منظورم این است کاملا و با تمام وجود توقف کنید. هیچ چیزی حرکت نمی کند.
مثل اینکه زمان هم ایستاده است.

#اشو
#خود_آگاهی
مراقبه هایی برای افرادی که خیلی مشغول هستند

اگر با سرعت زیاد راه بروید، دچار مسمومیت می شوید. این مسمومیت شما را معتاد می کند. به همین دلیل است که افراد به سرعت رفتن معتاد می شوند. همین امر موقع رانندگی دیده می شود. در هنگام رانندگی تند و سریع، ذهنتان شما را وادار به تند رفتن می کند. آزاد شدن مواد شیمیایی مختلف که در حین هیجانات ناشی از سرعت رفتن بروز می کند اعتیاد آور هستند.
به همین خاطر دوست دارید تا پدال گاز را بیشتر فشار دهید.

وقتی آهسته حرکت می کنید، بر عکس این حالت اتفاق می افتد. همان کاری که بودا می کرد. همان چیزی که من سعی می کنم به شما یاد بدهم. آهسته حرکت کنید. سعی کنید تا سرعت خود را کاهش دهید. سعی کنید به نقطه ای برسید که خواست سرعت در شما وجود نداشته باشد و دیگر میلی برای عجله نداشته باشید. در این حالت به آگاهی تازه ای دست پیدا می کنید.

راهکار:
سرعت خود را در هر کاری که می کنید کم کنید. به آهستگی غذا بخورید، آهسته راه بروید، به آرامی صحبت کنید و همین روند را در تمامی کار های خود رعایت کنید. بزودی خواهید دید که تمام کار هایی که انجام می دهید زیباتر و دقیق تر می شوند. دیگر دچار مسمومیت نمی شوید و آگاهی و هوشیاری شما در تمام کارها خود را نشان می دهد

#اشو
#خود_آگاهی
دنیای تازه ای که در مراقبه کشف می شود،چیزی نیست که از بیرون اضافه شود.

این دنیا همیشه بوده است. در درون،
این دنیا در #خود_بودن قرار دارد.
این دنیا ، خود بودن است.
ممکن است کسی این دنیا را بشناسد یا نشناسد، اما این دنیا هست:
البته به مثابه دانه،
به مثابه نیرویی بالقوه.
باید این نیرو را به فعلیت رساند،
همین .....

به همین دلیل هنگامی که کشف و
شکوفا می شود، انسان قاه قاه می خندد،زیرا این دنیا همواره وجود داشته
و او از آن بی خبر بوده است.

مراقبه کردن، مانند مجسمه سازی ست،
زیرا همان طور که مجسمه ساز تندیسی را می تراشد و بیرون می آورد،
تندیسی که در اعماق
مادة خام مدفون است

مراقبه کننده نیز استعدادهای
درونی اش را به زندگی، به آفرینشهایی آگاه و پویا تبدیل می کند.
البته در این حالت،آفریننده و آفریده و ابزار آفرینش،از هم جدا نیستند، یکی اند

زیرا مراقبه کننده همه چیز است.
به همین دلیل است که من
مراقبه را هنر برترین می خوانم

#اشو
#یک_فنجان_چای
اشـoshoـو:
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.
ادامه 👇👇👇
اشـoshoـو:
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.

ادامه 👇👇👇
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و ... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


⭐️مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

⭐️درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

⭐️سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.

ادامه 👇👇👇