عشق و نور
1.21K subscribers
449 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
اشـoshoـو:
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.
ادامه 👇👇👇
اشـoshoـو:
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.

ادامه 👇👇👇
نخستین ابراز عشق به کودک این است که:
در هفت سال اول زندگی اش او را کاملا وحشی به حال خود رها کنی.
نباید او را به هندو ، زرتشتی یا بودایی و ... تبدیل کرد.

هرکسی که سعی کند کودک را به کیشی درآورد:
دلسوز نیست ، ظالم است.
او در حال آلوده ساختن یک روح
تازه وارد و شاداب است.


⭐️مراحل شکل گیری نفْس (ego)در کودک
قسمت اول

ما با احساسی از #خود به دنیا نیامده‌ایم
#خود بخشی از موهبت ژنتیکی ما نیست
نوزاد قادر نیست بین خودش و دنیای اطرافش تمایزی احساس کند
حتی وقتی نوزاد شروع به تنفس کند، یک ماه برایش طول می‌کشد تا از درون و بیرون خودش آگاه شود
به تدریج،توسط یادگیری‌های روزافزون، پیچیده و ادراکات تجربی، یک تمایز مبهم بین “درون من” و چیزهای“بیرون از من” در نوزاد پدیدار می‌گردد.

این #نخستین_در است که نفْس از آنجا وارد می‌شود:
تمایز اینکه چیزی “در من” هست. برای نمونه، نوزاد احساس گرسنگی دارد: می‌تواند احساس کند که از درونش می‌آید. و سپس مادر به او یک سیلی می‌زند، و او احساس می‌کند که این ضربه از بیرون می‌آید. حالا، این تمایز رفته‌رفته باید ایجاد شود که:
چیزهایی هستند که از درون می‌آیند و چیزهایی هم هستند که از بیرون می‌آیند. وقتی مادر لبخند می‌زند، نوزاد می‌تواند ببیند که از آنجا می‌آید و سپس پاسخ می‌دهد: لبخند می‌زند. حالا احساس می‌کند که این لبخند از درون می‌آید، جایی در درون خودش
مفهوم درون و بیرون شکل می‌گیرد.
این نخستین تجربه‌ی نفْس است.

درواقع، تمایزی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون بخشی از بیرون است و بیرون بخشی از درون است. آسمان درون خانه‌ی شما با آسمان بیرون از خانه دوتا آسمان نیستند،
به یاد داشته باش:
اینها یک آسمان هستند. و همینطور، شما در آنجا و من در اینجا، دو تا نیستیم. ما دو جنبه از یک انرژی هستیم، دو روی یک سکّه. ولی کودک شروع می‌کند به آموختن راه‌های نفْس (ego)

⭐️درِ دوم “خود-هویتی” است
کودک نام خودش را یاد می‌گیرد، تشخیص می‌دهد که بازتاب امروزش در آینه همان شخصی است که دیروز بود و باور می‌کند که این احساس من یا خود با تجربیات متغییر روزانه ثابت می‌ماند. کودک به این شناخت می‌رسد که همه چیز تغییر می‌کند. گاهی گرسنه است، گاهی گرسنه نیست؛ گاهی خواب‌آلوده است و گاهی کاملاً بیدار است؛ گاهی خشمگین است و گاهی مهربان است چیزها عوض می‌شوند. یک روز روشن و زیباست و روز دیگر تاریک و ملال‌آور است.
آیا کودکی را دیده‌اید که جلوی آینه نشسته باشد؟
او سعی دارد آن کودک درون آینه را بگیرد زیرا فکر می‌کند که آن کودک در بیرون، آنجاست!
اگر نتواند او را بگیرد آنوقت به پشت آینه می‌رود و آنجا را نگاه می‌کند
شاید آن کودک در آن پشت پنهان شده! او رفته‌رفته درمی‌یابد که این خودش است که در آینه منعکس شده
و سپس شروع می‌کند به یک احساس پیوستگی:دیروز همان صورت بود، امروز هم همان صورت در آینه هست
وقتی کودکان برای نخستین بار به آینه نگاه می‌کنند، مسحور و فریفته می‌شوند. آن را رها نمی‌کنند. آنان بارها و بارها به آنجا می‌روند تا ببینند که کیستند!

همه‌چیز در تغییر است. یک چیز به‌نظر ثابت است: آن تصویر از خود self-image
حالا نفس دری دیگر دارد که از آنجا وارد می‌شود: تصویری از خود

⭐️سومین در، احترام به خود self-esteem است
این موردی است که در آن کودک احساس غرور می‌کند چون چیزی را خودش آموخته است:
با انجام، اکتشاف و ساختن
وقتی کودک چیزی را بیاموزد، مثلاً بتواند بگوید“بابا” آنوقت تمام روز را “بابا، بابا” می‌گوید. او یک فرصت را هم از دست نمی‌دهد تا این کلمه را مصرف کند
وقتی او راه‌رفتن را می‌آموزد، تمام روز را تمرین می‌کند. بارها و بارها زمین می‌خورد و آسیب می‌بیند ولی دوباره می‌ایستد و ادامه می‌دهد. زیرا این کار به او یک احساس افتخار و غرور می‌دهد: من هم می‌توانم کاری بکنم!
می‌توانم راه بروم! می‌توانم حرف بزنم! می‌توانم چیزها را از اینجا به آنجا ببرم!

والدین بسیار نگران هستند زیرا کودک مزاحم می‌شود؛ شروع می‌کند به حمل چیزها در خانه. پدر و مادر نمی‌توانند درک کنند:‌چرا؟ برای چه؟ چرا آن کتاب را از آنجا برداشتی؟
کودک ابداً‌ علاقه‌ای به آن کتاب ندارد! برای او بی‌معنی است. او درک نمی‌کند که شما چرا پیوسته درون آن را نگاه می‌کنید! “در آنجا دنبال چه می‌گردید؟!” ولی علاقه‌ی او به چیز دیگری است:
او می‌تواند چیزها را حمل کند

کودک شروع می‌کند به کشتن حیوانات یک مورچه می‌بیند و فوراً آن را لگد می‌کند و می‌کشد. او می‌تواند کاری بکند! او از انجام کارها لذت می‌برد و می‌تواند بسیار ویرانگر باشد.اگر یک ساعت رومیزی پیدا کند، سعی می‌کند آن را از هم باز کند.می‌خواهد بداند که درونش چیست. او یک کاشف و جستجوگر می‌شود.

ادامه 👇👇👇